ترجمه تفسيرجوامع الجامع جلد 6

مشخصات كتاب

سرشناسه:طبرسي ، فضل بن حسن ‫468 - 548 ق.

عنوان قراردادي: جوامع الجامع .فارسي

عنوان و نام پديدآور: ترجمه تفسير جوامع الجامع / ابوعلي فضل بن حسن طبرسي ؛ ترجمه احمد اميري شادمهري ؛ با مقدمه واعظ زاده خراساني .

مشخصات نشر: ‫مشهد ‫: بنياد پژوهشهاي اسلامي ‫، 1374 . ‮

مشخصات ظاهري: ‫6 ج.

شابك: ‫11500 ريال ‫: دوره ‫‫ 964-444-018-8: ؛ ‫400000 ريال (دوره) ؛ ‫ج. 1 ‫: ‫ 964-444-170-2 ؛ ‫30000 ريال ‫: ج. 1، چاپ دوم ‫ 964-444-691-7: ‮ ؛ ‫55000 ريال (ج.1، چاپ ششم) ؛ ‫12000 ريال ‫: ج. 2 ‫‫ 964-444-172-9: ‮ ؛ ‫13000 ريال ‫: ج. 2، چاپ دوم ‫: ‫ 964-444-171-0 ؛ ‫25000 ريال (ج. 2، چاپ سوم) ؛ ‫50000 ريال (ج.2، چاپ پنجم) ؛ ‫50000 ريال (ج.2، چاپ ششم) ؛ ‫400000 ريال ‫: ج.2 ٬جاپ هفتم ‫ 978-964-971-087-7: ؛ ‫13000 ريال ‫: ج. 3 ‫‫ 964-444-019-6: ‮ ؛ ‫33000 ريال (ج. 3، چاپ سوم) ؛ ‫40000 ريال (ج.3، چاپ پنجم) ؛ ‫23000 ريال (ج.3، چاپ چهارم)‮ ؛ ‫40000 ريال (ج.3، چاپ ششم) ؛ ‫ج. 3، چاپ هفتم ‫ 978-964-971-088-4:؛ ‫50000 ريال‮ ‫: ج. 4، چاپ سوم‮ ‫: ‫ 964-444-019-6 ؛ ‫50000 ريال (ج.4، چاپ چهارم) ؛ ‫14000 ريال ‫: ج. 5 ‫: ‫ 964-444-115-X ؛ ‫45000 ريال (ج. 5، چاپ دوم) ؛ ‫45000 ريال (ج.5، چاپ سوم) ؛ ‫15000 ريال ‫: ج. 6 ‫: ‫ 964-444-124-9 ؛ ‫60000 ريال (ج. 6، چاپ دوم) ؛ ‫60000 ريال (ج. 6، چاپ سوم) ؛ ‫400000 ريال ‫: ج. 6، چاپ چهارم ‫: ‫ 978-964-971-091-4

يادداشت: مترجم هر جلد متفاوت است .

يادداشت: مترجم جلد ششم عبدالعلي صاحبي است.

يادداشت: مترجمين جلد دوم و چهارم حبيب روحاني- علي عبدالحميدي است.

يادداشت: مترجم جلد دوم اكبر غفوري ٬ حبيب روحاني ٬ احمد اميري شاد مهري است.

يادداشت: مترجم جلد سوم حبيب روحاني است.

يادداشت: مترجم جلد پنجم علي عبد الحميد و عبد العلي صاحبي است.

يادداشت: ج. 1 (چاپ هفتم: 1387) .

يادداشت: ج.1 (چاپ ششم: 1386).

يادداشت: ج. 2 (چاپ دوم: 1377).

يادداشت: ج. 2 (چاپ پنجم: 1385).

يادداشت: ج.2 (چاپ ششم: 1386).

يادداشت: ج.2 (چاپ هفتم: 1387).

يادداشت: ج . 1 - 3 (چاپ سوم : 1383).

يادداشت:

ج.3 (چاپ چهارم: 1384).

يادداشت: ج. 2و3 (چاپ پنجم: 1385).

يادداشت: ج.3 (چاپ ششم: 1386).

يادداشت: ج. 3 (چاپ هفتم: 1387).

يادداشت: ‫ج. 4 (چاپ سوم: 1385).‮

يادداشت: ج.4 (چاپ چهارم: 1386).

يادداشت: ج. 5 و 6 (چاپ دوم: 1385).

يادداشت: ج. 5 و 6 (چاپ سوم: 1386).

يادداشت: ج. 6 (چاپ چهارم: 1387).

يادداشت: كتابنامه .

موضوع: تفاسير شيعه -- قرن 6ق

شناسه افزوده:اميري شادمهري ، احمد، 1341-، مترجم

شناسه افزوده:واعظ زاده خراساني ، محمد، 1304-، مقدمه نويس

شناسه افزوده:بنياد پژوهش هاي اسلامي

رده بندي كنگره: ‫ BP94/5 ‫ /ط2ج9041 1374 ‮

رده بندي ديويي: ‫ 297/1726

شماره كتابشناسي ملي: م 75-3236

جلد ششم

اشاره

جزء بيست و ششم از سوره احقاف آيه 1 تا سوره ذاريات آيه 30 ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 7

سوره احقاف ..... ص : 7

اشاره

اين سوره مكّى است بجز چند آيه و شمار آيات آن به قرائت كوفيان 35 آيه و بنا به قرائت بقيّه 34 آيه است، و به اعتقاد كوفيان (حم) يك آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 7

در حديث ابىّ [بن كعب ] است كه هر كس اين سوره را قرائت كند به عدد هر ريگى كه در دنيا هست ده حسنه پاداش داده شود و ده درجه بالا رود، «1» و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه هر كس اين سوره را در هر شب يا هر شب جمعه بخواند خدا او را در دنيا به ترس گرفتار نمى كند و وى را از وحشت روز رستاخيز در امان مى دارد.

«2»

[سوره الأحقاف (46): آيات 1 تا 8] ..... ص : 7

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

حم (1) تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (2) ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ الَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ (3) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (4)

وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ (5) وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ كانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ كانُوا بِعِبادَتِهِمْ كافِرِينَ (6) وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا سِحْرٌ مُبِينٌ (7) أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِيضُونَ فِيهِ كَفى بِهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (8)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأ سورة الأحقاف اعطى من الأجر بعدد كلّ رمل فى الدنيا عشر حسنات و رفع له عشر درجات.

2-

عن الصادق عليه السّلام: من قرأها كلّ ليلة او كلّ جمعة لم يصبه اللَّه بروعة فى الدنيا و آمنه من فزع

يوم القيامة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 8

ترجمه: ..... ص : 8

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

حم (1)

اين كتاب از سوى خداوند عزيز و حكيم نازل شده است (2)

ما آسمانها و زمين را در ميان اين دو است جز به حق و براى سر آمد معيّنى نيافريديم. امّا كافران از آنچه انذار مى شوند روى گردان هستند (3)

به آنها بگو به من خبر دهيد معبودهايى را كه غير خدا مى پرستيد، نشان دهيد آيا چيزى از زمين را آفريده اند؟ يا شركتى در آفرينش آسمانها دارند؟ كتابى آسمانى پيش از اين، يا اثر علمى از گذشتگان براى من بياوريد (كه دليل صدق گفتارتان باشد) اگر راست مى گوييد. (4)

چه كسى گمراه تر است از آنها كه غير خدا را مى پرستند كه اگر تا قيامت هم آنان را بخوانند پاسخشان نمى گويند، و اصلا صداى آنها را نمى شنوند. (5)

و هنگامى كه مردم محشور مى شوند معبودهاى آنها دشمنانشان خواهند بود، حتى عبادت آنها را انكار مى كنند. (6)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 9

هنگامى كه آيات بيّنات ما بر آنها خوانده مى شود كافران در برابر حقّى كه براى آنها آمده مى گويند: اين سحر آشكار است. (7)

بلكه مى گويند: اين آيات را بر خدا افترا بسته، بگو: اگر من آن را به دروغ به خدا نسبت داده باشم (لازم است مرا رسوا كند و) شما نمى توانيد در برابر خداوند از من دفاع كنيد، او كارهايى را كه شما در آن وارد مى شويد بهتر مى داند، همين بس كه خداوند گواه ميان من و شما باشد، و او غفور و رحيم است. (8)

تفسير: ..... ص : 9

إِلَّا بِالْحَقِّ يعنى ما چيزى را نيافريديم جز اين كه با حق و حكمت و هدف صحيح همراه است و آفريدگان را بيهوده و باطل

نيافريده ايم.

وَ أَجَلٍ مُسَمًّى مگر با اندازه گيرى زمان معيّنى كه به آن مى انجامد و آن روز قيامت است.

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا و آنهايى كه كفر ورزيدند نسبت به آنچه آنها را ترسانده اند كه روز قيامت و كيفر آن است از آن روى گردانده و به آن ايمان نياورده اند و با اين كه سرانجام آنها و هر آفريده اى به آنجا منتهى مى شود براى آن روز مهيّا نشده اند و (ما) در عَمَّا أُنْذِرُوا، مى تواند مصدريّه باشد يعنى از انذار.

عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ «ما» در «عمّا أنذروا» مى تواند مصدريّه باشد يعنى از انذار و ترساندن روى گردانده اند.

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ به آنها بگو آيا بتهايى را كه مى پرستيد و آنها را همراه با خدا مى خوانيد خدا مى پنداريد.

أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ به من نشان دهيد چه قسمتى از زمين را آفريده اند تا به سبب آن شايسته عبادت و موجب نزديكى به آنها شود يا در آفرينش آسمانها شركتى داشته اند چرا كه بت پرستان نمى توانند چنين ادّعايى كنند.

ائْتُونِي بِكِتابٍ كتابى برايم بياوريد كه خدا فرو فرستاده باشد و بر درستى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 10

گفتارتان در پرستش غير خدا دلالت كند.

أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ يا باقى مانده اى از علم بياوريد كه از پيامبران اوّليه مانده باشد.

در قرائت شاذّ از على عليه السّلام «أثرة» به سكون «ثاء» روايت شده است و از ابن عباس «أثرة» به فتح (همزه و ثاء) نقل شده است بنا بر اين «اثره» مصدر مرّه از «اثر الحديث» به معناى روايت كردن حديث مى باشد و أثره به معناى آثار نيز آمده است يعنى علم ويژه اى كه به شما اختصاص يافته است و ديگران به آن احاطه

ندارند (آگاهى ندارند).

وَ مَنْ أَضَلُّ جمله استفهامى است و در استفهام، انكار اين مطلب است كه تمام آنها در گمراهى روشنترى از بت پرستان باشند در صورتى كه بت پرستان موجودات بى جانى را مى خوانند كه به آنان پاسخ نمى دهند و تا دنيا دنياست و تا قيام قيامت توان پاسخگويى به هيچ كس را ندارند و خدايى را كه بر هر چيز توانا و شنوا و پاسخ دهنده است نمى خوانند.

وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ و هر گاه مردم محشور شوند بر ضدّ آنهايند و دشمنشان خواهند بود بنا بر اين در دنيا و آخرت از آنها در رنج و زيان هستند.

وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ «بيّنات» جمع «بيّنه» و به معناى حجّت و شاهد است يا منظور چيزهاى آشكار است.

لِلْحَقِّ لام در «للحقّ» نظير لام، در لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كانَ خَيْراً است [كافران ] درباره مؤمنان چنين گفتند: «اگر اسلام چيز خوبى بود» (احقاف/ 11) يعنى براى حق و به خاطر كسانى كه ايمان آورده اند، مقصود از حق آيات و نشانه هاست و منظور از «الَّذِينَ كَفَرُوا» كسانى است كه آيات بر آنان تلاوت شده است و دو اسم ظاهر بجاى دو ضمير نهاده شده تا كفر آنان و حقّانيّت آنچه را كه بر آنها تلاوت شده است تثبيت كند.

لَمَّا جاءَهُمْ يعنى همان ساعتى كه آيات الهى بر آنها خوانده شد بدون دقّت و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 11

تفكّر اولين بار كه شنيدند منكر آن شده و آن را سحرى آشكار ناميدند كه ستمگرى و عنادشان را آشكار مى ساخت.

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ در اين آيه خداوند از نقل سخن مشركان كه آيات قرآن را سحر ناميده بودند اعراض

كرده و به اين سخن آنها پرداخته كه مى گفتند: محمّد صلّى اللَّه عليه و آله آنها را به دروغ به خدا نسبت مى دهد و گويى (خداوند) فرموده است: اين سخن را رها كن و گفتار زشت و شگفت آور مشركان را بشنو براى اين كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله توان اين كار را نداشت تا آن آيات را بگويد و به خدا دروغ ببندد و اگر پيامبر در ميان ديگر عربهاى فصيح تنها به اين كار قادر بود اين توان پيامبر بر انشاى آيات، معجزه اى بود بر خلاف عادت و اگر معجزه بود خداوند او را تصديق مى كرد در حالى كه خداى حكيم دروغگو را تصديق نمى كند بنا بر اين خدا به كسى افترا نمى زند و ضمير افترا به خدا بر مى گردد و مقصود از افترا بستن همان آيات قرآنى است.

قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ اى پيامبر بگو: بر فرض كه من افترا زده باشم ناگزير خدا مرا به كيفر افترا زدن بر او بسرعت مجازات خواهد كرد و شما نمى توانيد كيفر او را از من دفع كنيد پس چگونه خود را در معرض كيفر او قرار دهم. گويند فلانى هر گاه خشمگين شود نمى تواند خود را نگاهدارد، و نظير آن است آيه: قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ «بگو اگر خدا بخواهد مسيح بن مريم و مادرش و همه كسانى را كه در روى زمين هستند هلاك كند، چه كسى مى تواند جلوگيرى كند؟» (مائده/ 17) آن گاه مى گويد: خدا از عيبجويى نسبت به وحى خود و طعن زدن به آياتش آگاه است.

كَفى بِهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ

خدا به راستگويى من و رساندن وحى گواهى مى دهد و نيز به دروغ و انكار شما گواهى خواهد داد و مقصود از ذكر علم و شهادت تهديد به كيفر كردن آنهاست و خداوند بخشنده و مهربان است يعنى اگر از كفر برگردند و توبه كنند و ايمان بياورند خدا به آنها وعده آمرزش و رحمت داده است و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 12

نيز اين آيه به ما مى فهماند كه با خطاى بزرگى كه مرتكب شدند خدا از آنها در گذشته است.

[سوره الأحقاف (46): آيات 9 تا 16] ..... ص : 12

اشاره

قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُبِينٌ (9) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ كَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (10) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَدِيمٌ (11) وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى لِلْمُحْسِنِينَ (12) إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (13)

أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (14) وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ

إِلَيْكَ وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ (15) أُولئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَيِّئاتِهِمْ فِي أَصْحابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ (16)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 13

ترجمه: ..... ص : 13

بگو: من پيامبر نوظهورى نيستم و نمى دانم خداوند با من و با شما چه خواهد كرد؟ من تنها از چيزى پيروى مى كنم كه بر من وحى مى شود، و جز بيم دهنده آشكارى نيستم. (9)

بگو: به من خبر دهيد اگر اين قرآن از سوى خدا باشد و شما به آن كافر شويد در حالى كه شاهدى از بنى اسرائيل بر آن شهادت دهد و او ايمان آورد و شما استكبار كنيد (چه كسى از شما گمراه تر خواهد بود) خداوند قوم ظالم را هدايت نمى كند. (10)

كافران درباره مؤمنان چنين گفتند: اگر (اسلام) چيز خوبى بود هرگز آنها بر ما پيشى نمى گرفتند! و چون خودشان به وسيله آن هدايت نشدند مى گويند اين يك دروغ قديمى است. (11)

و پيش از آن كتاب موسى كه پيشوا و رحمت بود (نشانه هاى آن را بيان كرده) و اين كتاب هماهنگ با نشانه هاى تورات است، در حالى كه به زبان عربى و فصيح و گوياست تا ظالمان را انذار كند و نيكوكاران را بشارت دهد. (12)

كسانى كه گفتند پروردگار ما اللَّه است، سپس استقامت به خرج دادند و نه ترسى بر آنهاست و نه غمى دارند. (13)

آنها اهل بهشتند و جاودانه در آن مى مانند، اين پاداش اعمالى است كه انجام مى دادند. (14)

ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند، مادرش او را با ناراحتى حمل مى كند، و با ناراحتى بر زمين مى گذارد، و دوران حمل و از

شير باز گرفتنش سى ماه است، تا زمانى كه به كمال قدرت و رشد برسد، و به چهل سالگى وارد شود مى گويد:

پروردگارا! مرا توفيق ده تا شكر نعمتى را كه به من و به پدر و مادرم دادى بجاى آورم، و عمل صالحى انجام دهم كه از آن خشنود باشى و فرزندان مرا صالح كن، من به سوى تو باز مى گردم و توبه مى كنم و من از مسلمينم. (15)

آنها كسانى هستند كه ما بهترين اعمالشان را قبول مى كنيم، و از گناهانشان مى گذريم، و در ميان بهشتيان جاى دارند، اين وعده صدقى است كه وعده داده مى شدند. (16)

تفسير ..... ص : 13

قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً «بدع» به معناى بديع است مانند خفّ كه به معناى خفيف است،

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 14

يعنى من پيامبر نوظهورى نيستم كه هر آيه اى را شما بخواهيد بياورم و از تمام امور غيبى كه به من وحى نشده و شما از من مى پرسيد پاسخ دهم زيرا پيامبران آياتى را مى آورند كه خدا به آنها بدهد و از امور غيبى خبر مى دهند كه خدا به آنان وحى كند.

وَ ما أَدْرِي در معناى اين جمله دو قول است:

1- نمى دانم در آينده خدا با من و شما چه خواهد كرد و چه كارها و پيشامدهايى را براى من و شما مقدّر خواهد فرمود.

2- نمى دانم كار من و شما در دنيا به كجا مى انجامد و كدامين ما غالب و كدامين ما مغلوب خواهيم شد، و صحيح اين است كه: نمى دانم خدا نسبت به من و شما چه خواهد كرد، زيرا جمله به اين صورت مثبت است نه منفى، و نفى در «ما ادرى» شامل «ما يفعل ...» نمى شود

چون اين جمله «ما» و آنچه را در حيّز «ما» است شامل مى شود و صحيح و نيكوست.

ما يُفْعَلُ در نقش و اعراب «ما» دو قول است:

1- موصول و منصوب باشد.

2- استفهامى و مرفوع باشد.

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ جواب جمله شرط محذوف است و تقدير جمله چنين است: ان كان القرآن من عند اللَّه و كفرتم به الستم ظالمين، و جمله آخر آيه مورد بحث، إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ بر جمله محذوف دلالت مى كند.

وَ شَهِدَ شاهِدٌ منظور از شاهد بنى اسرائيل، عبد اللَّه بن سلام است كه چون پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله وارد مدينه شد به صورت حضرت نگريست و در آن دقت كرد و سه مسأله از او پرسيد كه جز پيامبر كسى آن را نمى داند و ثابت شد كه پيامبرى كه در انتظارش هستند همان است پس گفت گواهى مى دهم كه تو پيامبر بر حق خدايى آن گاه گفت اى رسول خدا يهوديان گروهى تهمت زنند و اگر پيش از آن كه راجع به من از آنها چيزى بپرسى از مسلمان شدن من آگاه شوند، مرا پيش شما متّهم

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 15

مى سازند پس يهوديان آمدند و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به آنان گفت: عبد اللَّه در ميان شما چگونه مردى است گفتند بهترين ما و پسر بهترين ما، سرور ما و پسر سرور ما و داناترين ما و پسر داناترين ماست. فرمود: به عقيده شما آيا عبد اللَّه مسلمان خواهد شد يهوديان گفتند خدا او را از اين عمل حفظ كند پس عبد اللَّه به حضور آنان آمد و گفت: اشهد

ان لا اله الّا اللَّه و اشهد انّ محمّدا رسول اللَّه يهوديان گفتند بدترين ما و پسر بدترين ما، عبد اللَّه به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله عرض كرد اين بود آنچه از آن مى ترسيدم، سعد بن ابى وقّاص گويد: نشنيدم كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله درباره يك نفر از آنها كه در روى زمين راه مى روند بگويد كه اهل بهشت است جز درباره عبد اللَّه بن سلام، و آيه: وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ (آيه مورد بحث) درباره او نازل شده است.

عَلى مِثْلِهِ ضمير «مثله» به قرآن بر مى گردد يعنى در معنى مانند قرآن است و منظور معانى موجود در تورات است كه با معانى قرآن مطابقت دارد و بر اين مطلب دلالت دارد، آيه: وَ إِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ «و توصيف آن در كتب پيشينيان آمده است» (شعراء/ 196) و آيه: إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى «اين دستورات در كتب آسمانى پيشين آمده است». (اعلى/ 18). و مى تواند معناى آيه، وَ شَهِدَ شاهِدٌ على نحو ذلك باشد يعنى شاهدى شهادت داد كه قرآن از نزد خداست و نظم اين كلام چنين است كه واو اوّل «و كفرتم» را بر فعل شرط عطف مى كند و همچنين واو اخير «و استكبرتم» را بر فعل «شهد عطف» مى كند امّا واو در و شهد جمله وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى مِثْلِهِ، و فَآمَنَ وَ اسْتَكْبَرْتُمْ را بر جمله كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ كَفَرْتُمْ بِهِ، عطف كرده است، و معناى آيه اين است كه بگو مرا خبر دهيد اگر متّفق شده اند كه قرآن از سوى خداست با اين كه شما به

آن كفر مى ورزيد و اعلم بنى اسرائيل شهادت داده است كه نظير قرآن نازل شده است در اين صورت ايمان آوردن او به قرآن با تكبّر ورزيدن شما نسبت به قرآن و ايمان به آن نشان اين نيست كه شما گمراه ترين و ستمگرترين مردم هستيد؟ و «ايمان» در «فآمن» را معلول و نتيجه شهادت دادن به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 16

نزول مانند قرآن كه تورات موسى است، قرار داده است زيرا هنگامى كه عبد اللَّه بن سلام دانست كه كتابى نظير قرآن بر موسى عليه السّلام نازل شده و وحى است و سخن بشر نيست در نتيجه آن علم، به وحى بودن و آسمانى بودن قرآن نيز گواهى داده و اعتراف كرده است.

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا يعنى به خاطر گروندگان به محمّد صلّى اللَّه عليه و آله، گفته اند تمام پيروان محمّد صلّى اللَّه عليه و آله افراد پستى هستند و اگر آنچه محمّد آورده خير مى بود اينان بر ما سبقت نمى گرفتند و گفته شده: چون جهينه و مزينه و اسلم و غفّار مسلمان شدند بنو عامر بن صعصعه و غطفان و اسد و اشجع گفتند: اگر دين محمّد صلّى اللَّه عليه و آله خير مى بود گاوچرانها بر ما سبقت نمى گرفتند و عامل در (إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ)، حذف شده چون خود سخن بر آن دلالت مى كند و در اصل و إذ لم يهتدوا به ظهر عنادهم، بوده است.

فَسَيَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَدِيمٌ نظير گفتار كفّار است كه به قرآن اساطير الأوّلين مى گفتند.

وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى كتاب موسى مبتدا و من قبله خبر مقدّم است و «اماما» حال از ظرف و به معناى «مؤتمّا

به» است مانند فى الدّار زيد قائما، يعنى پيش از قرآن كتاب موسى در دين خدا براى هر كس كه به آن ايمان مى آورد پيشوا و رحمت بود و همچنين قرآن كتابى است كه كتاب موسى و ديگر كتب پيشين خود را تصديق مى كند و «لِساناً عَرَبِيًّا» حال براى ضمير «كتاب» است كه «مصدّق» مى باشد و «مصدّق» عامل آن است يا حال براى كتاب است چون اختصاص به صفت تصديق دارد، و معناى (فعل) اشاره در آن عمل مى كند.

لِيُنْذِرَ الَّذِينَ لينذر به دو صورت قرائت شده است (با تا و يا) و «بشرى» بر محلّ «لتنذر» كه مفعول است عطف شده و محلّا منصوب است.

وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً «إحسانا» به دو صورت «حسنا- احسانا» قرائت

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 17

شده و «كرها» نيز به ضم و فتح (كاف) قرائت شده است و بنا بر حال بودن منصوب است يعنى زنى كه داراى كراهت است يا بنا بر اين كه صفت براى مصدر باشد يعنى از حامله شدن به آن بچّه ناراضى است.

وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً يعنى زمان حمل كودك و از شير گرفتن او [جمعا] سى ماه است و بجاى «فصاله»، «فصله» نيز قرائت شده و هر دو به معناى از شير گرفتن شير خواره است و مقصود آيه شرح زمان شير خوارگى كودك است نه از شير گرفتن او، ليكن از مدّت شير خوارگى به از شير گرفتگى تعبير كرده است، چرا كه از شير گرفتگى به دنبال شير خوارگى است و به آن مى انجامد و در اين تعبير فايده اى نيز وجود دارد، و آن مشخص كردن مدت كامل

دوران شيرخوارگى است كه به از شير گرفتگى و وقت آن مى انجامد.

حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ منظور اين است كه به سن كمال برسد و در آن سن و سال عقل و نيروى تشخيص او قوى شود و آن زمانى است كه عمر او بيش از سى سال و نزديك به چهل سال شود. از ابن عباس و قتاده نقل شده كه منظور از جمله، رسيدن به سى و سه سال است به اين دليل كه آغاز (اشدّ) سى و سه سالگى و نهايت آن چهل سالگى است و آن زمانى است كه بر پيامبران وحى نازل مى شود.

قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي يعنى خدايا به من الهام كن و مقصود از نعمتى كه بر آن طلب شكر شده نعمت دين است.

وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي از خدا خواسته است كه ذرّيه او را اهل صلاح قرار دهد و گويى گفته است به من صلاح ذرّيه ام را عطا كن و صلاح را در ميان آنها قرار بده.

وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ من از كسانى ام كه مطيع فرمان تو هستم.

أُولئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَيِّئاتِهِمْ كلمات «نتقبّل و نتجاوز و احسن» به دو صورت قرائت شده اند:

1- يتقبّل و نتجاوز و احسن مرفوع باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 18

2- هر دو فعل به همان صورتى باشد كه در آيه آمده و احسن منصوب باشد.

فِي أَصْحابِ الْجَنَّةِ نظير اين است كه بگويى اكرمنى الأمير فى ناس من اصحابه و مقصودت اين است كه امير مرا در ضمن احترام به ياران خود احترام كرد و مرا از زمره آنان به شمار آورد.

فِي أَصْحابِ الْجَنَّةِ محلّا منصوب است بنا

بر حال بودن به اين معنى كه از بهشتيان به شمار مى آيند و در ميان بهشتيان هستند.

وَعْدَ الصِّدْقِ مصدر تأكيدى است زيرا جمله «يتقبّل عنهم» وعده اى است از سوى خدا كه اعمالشان را قبول كند و از گناهانشان درگذرد.

[سوره الأحقاف (46): آيات 17 تا 20] ..... ص : 18

اشاره

وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما أَ تَعِدانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِي وَ هُما يَسْتَغِيثانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ ما هذا إِلاَّ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (17) أُولئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ (18) وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ لِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمالَهُمْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (19) وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ فِي حَياتِكُمُ الدُّنْيا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ (20)

ترجمه: ..... ص : 18

كسى كه به پدر و مادرش مى گويد: اف بر شما! آيا به من وعده مى دهيد كه من روز قيامت مبعوث مى شوم؟ در حالى كه قبل از من اقوام زيادى بودند (و هرگز مبعوث نشدند) و آنها پيوسته فرياد مى كشند و خدا را به يارى مى طلبند كه واى بر تو! ايمان بياور كه وعده خدا حق است، امّا اوپيوسته مى گويد: اينها چيزى جز افسانه هاى پيشينيان نيست. (17)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 19

آنها كسانى هستند كه فرمان عذاب همراه اقوام (كافرى) كه قبل از آنها از جنّ و انس بودند درباره آنان مسجّل شده، چرا كه همگى زيانكار بودند. (18)

و براى هر كدام از آنها درجاتى است بر طبق اعمالى كه انجام داده اند، تا خداوند كارهاى آنها را بى كم و كاست به آنان تحويل دهد، و به آنها هيچ ستمى نخواهد شد. (19)

آن روز كه كافران را بر آتش عرضه مى كنند به آنها گفته مى شود از طيّبات و لذايذ در زندگى دنياى خود استفاده كرديد، و از آن بهره گرفتيد،

امّا امروز عذاب ذلّت بار به خاطر استكبارى كه در زمين بنا حق كرديد و به خاطر گناهانى كه انجام مى داديد جزاى شما خواهد بود. (20)

تفسير: ..... ص : 19

وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما «و الّذى قال» مبتدا، أُولئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ، خبر و مقصود از «الّذى قال» جنس گوينده آن قول است از اين رو خبر به لفظ جمع آمده است «افّ» كلمه دلتنگى است و لام در «لكما» براى بيان است، يعنى اين «افّ» گفتن براى شما و بويژه براى خاطر شماست نه ديگران.

أَ تَعِدانِنِي أَنْ أُخْرَجَ آيا به من وعده مى دهيد كه از زمين برانگيخته شوم در حالى كه آن دو (پدر و مادر) مى گويند: براى تو [اى فرزند] و سخنت از خدا يارى مى خواهيم.

وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ «ويلك» دعا براى نابودى اوست و مقصود تشويق كردن [شخص نفرين شده ] به ايمان است نه اين كه حقيقتا هلاك شود.

إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ وعده اى كه خداوند به زنده شدن انسانها [در قيامت ] و پاداش و كيفر داده حق است پس او [شخص مورد نفرين ] در پاسخ والدين مى گويد: اين قرآن يا آنچه مرا به آن فرا مى خوانيد چيزى جز داستانهاى نوشته شده دروغ نيست.

فِي أُمَمٍ مانند فى اصحاب الجنّة، است و براى هر يك از دو جنس ياد شده (بهشت و دوزخ) درجاتى است به تناسب درجات آنها و كارهاى خير و شرشان يا به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 20

خاطر اعمال نيك و بدشان، وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ و اطلاق «درجات» [بر دو جنس بهشت و دوزخ ] در حالى كه بهشت داراى درجات و دوزخ داراى دركات است از باب تغليب يعنى غلبه

دادن يكى بر ديگرى است چون هر كدام از درجات و دركات گروهى از مردم را در خود جاى داده اند.

وَ لِيُوَفِّيَهُمْ علتى است كه معلّل آن (چيزى كه برايش علّت آورده شده) حذف شده است چون كلام بر آن دلالت مى كند و گويى چنين گفته است، تا پاداش اعمالشان به طور كامل داده شود و به حقوق آنها تجاوز نشود و مقدار پاداش آنها را به اندازه اعمالشان معيّن كرده و ثواب را درجات و كيفر را دركات قرار داده است.

وَ يَوْمَ يُعْرَضُ منصوب به قول مستتر پيش از (فعل) «اذهبتم» است و در معناى آن دو قول است:

1- منظور كيفر دادن آنهاست چنان كه گويند، فرزندان فلان بر شمشير عرضه شدند، هر گاه با شمشير كشته شوند و از همين مورد است آيه: النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها «عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى شوند» (مؤمن/ 46).

2- آتش بر آنان عرضه مى شود چنان كه گويند شتر بر حوض عرضه شد در حالى كه حوض بر شتر عرضه مى شود و اين تعبير از نوع قلب است و تفسير ابن عباس بر اين مطلب دلالت دارد [كه گفته است ] كافران را در حالى كه بر بدنشان مى كوبند به طرف آتش مى برند و آتش دوزخ بر روى آنان گشوده مى شود.

أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ در معناى جمله دو قول است:

1- بهره اى از چيزهاى پاكيزه برايتان نوشته نشده مگر همان كه در دنياتان به آن رسيده و گرفته ايد و آن را از بين برده ايد بنا بر اين پس از برخوردارى كامل از بهره خود چيزى از آنها براى شما باقى نمانده است.

2- روزيهاى پاكى كه به شما

داده شده در راه شهوتها و لذّتهاى دنيايتان خرج كرديد و در راه رضاى خدا انفاق نكرديد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 21

روايت شده كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بر اهل صفّه وارد شد در حالى كه جامه هاى خود را با پوست دبّاغى شده وصله مى كردند و وصله اى (از جنس خودش) نمى يافتند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: شما امروز خوبيد يا روزى كه صبح يكى از شما يك لباس ديبا بپوشد و شب جامه ديباى ديگرى و صبح از يك كاسه اى استفاده كند و شب از كاسه ديگر و خانه اش را [با پارچه اى ] بپوشاند چنان كه كعبه را مى پوشانند؟ گفتند: آن روز خوب هستيم حضرت رسول فرمود: بلكه شما امروز بهتريد. «1»

أَذْهَبْتُمْ به چند صورت قرائت شده است:

1- قرائت مشهور كه در قرآن خوانده مى شود.

2- با همزه استفهام «أ اذهبتم».

3- با الف كه ميان دو همزه باشد «آأذهبتم».

[سوره الأحقاف (46): آيات 21 تا 28] ..... ص : 21

اشاره

وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (21) قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِكَنا عَنْ آلِهَتِنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (22) قالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أُبَلِّغُكُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ وَ لكِنِّي أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ (23) فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِيحٌ فِيها عَذابٌ أَلِيمٌ (24) تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْ ءٍ بِأَمْرِ رَبِّها فَأَصْبَحُوا لا يُرى إِلاَّ مَساكِنُهُمْ كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ (25)

وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ

وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْ ءٍ إِذْ كانُوا يَجْحَدُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (26) وَ لَقَدْ أَهْلَكْنا ما حَوْلَكُمْ مِنَ الْقُرى وَ صَرَّفْنَا الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (27) فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَ ذلِكَ إِفْكُهُمْ وَ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (28)

__________________________________________________

1-

روى انّ النّبي صلّى اللَّه عليه و آله دخل على اهل الصفّة و هم يرقّعون ثيابهم بالادم و ما يجدون لها رقاعا فقال انتم اليوم خير ام يوم يغدوا احدكم فى حلّة و يروح فى اخرى و يغدى عليه بجفنة و يراح عليه باخرى و يستر بيته كما يستر الكعبة؟ قالوا نحن يومئذ خير قال بل انتم اليوم خير.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 22

ترجمه: ..... ص : 22

(سرگذشت هود) برادر قوم عاد را به آنها يادآورى كن، آن زمان كه قومش را در سرزمين (احقاف) انذار كرد، در حالى كه پيامبران زيادى قبل از او در گذشته هاى دور و نزديك آمده بودند كه جز خداوند يگانه را نپرستيد، من بر شما از عذاب روز بزرگى مى ترسم. (21)

آنها گفتند: تو آمده اى كه ما را با (دروغهايت) از خدايانمان برگردانى، اگر راست مى گويى عذابى را كه به ما وعده مى دهى بياور. (22)

گفت: آگاهى تنها نزد خداست او مى داند چه زمانى شما را مجازات كند من آنچه را به آن فرستاده شده ام به شما ابلاغ مى كنم (وظيفه من همين است) ولى شما را قومى مى بينم كه دائما در جنگ هستيد. (23)

هنگامى كه آن را به صورت ابر گسترده اى ديدند كه به سوى درّه ها و آبگيرهاى آنان در حركت است (خوشحال شدند) گفتند اين ابرى است باران زا (ولى به آنها گفته

شد) اين همان چيزى است كه براى آمدنش شتاب مى كرديد، تند بادى است (وحشتناك) كه عذاب دردناكى در آن است. (24)

همه چيز را به فرمان پروردگار درهم مى كوبد و نابود مى كند، آنها صبح كردند در حالى كه چيزى جز خانه هاى آنها به چشم نمى خورد، اين گونه مجرمان را كيفر مى دهيم! (25)

ما به آنها (قوم عاد) قدرتى داديم كه به شما نداديم و براى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 23

آنها گوش و چشم و قلب قرار داديم (امّا به هنگام نزول عذاب) نه گوشها و چشمها، و نه عقلهايشان براى آنها سودى نداشت، چرا كه آيات خدا را انكار مى كردند، و سرانجام آنچه را استهزا مى كردند بر آنها وارد شد. (26)

ما اقوامى را كه در اطراف شما بودند هلاك كرديم، و آيات خود را به صورتهاى گوناگون براى آنها بيان نموديم شايد بازگردند. (27)

پس چرا معبودانى را كه غير از خدا برگزيدند به گمان اين كه آنها را به خدا نزديك مى كند آنها را يارى نكردند؟ بلكه از ميان آنها گم شدند! اين بود نتيجه دروغ آنها و آنچه را افترا مى بستند. (28)

تفسير: ..... ص : 23

منظور از اخا عاد، جناب هود عليه السّلام است.

«احقاف» جمع «حقف» (به كسر حاء) و به معناى «تلّ» ريگى مستطيل و مرتفع است كه داراى انحنا مى باشد و از احقوقف الشّى ء، هر گاه چيزى كج شود گرفته اند، و عاد در ميان رملهاى مشرف به دريا از شهرهاى يمن قرار داشت و گفته شده عاد، ميان عمّان و مهره بوده است.

«نذر» جمع نذير به معناى انذار كننده يا انذار است.

من بين يديه و من خلفه پيش از هود و پس از او يعنى عاد به

قوم خود گفت جز خداى را نپرستيد من از عذاب (الهى) بر شما مى ترسم.

وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ جمله معترضه است.

قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِكَنا يعنى آمده اى كه ما را از پرستش خدايانمان برگردانى.

فَأْتِنا بِما تَعِدُنا پس وعده عذاب را كه به ما داده اى بر ما بياور.

قالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ يعنى زمانى را كه شما در آن عذاب خواهيد شد از نظر حكمت و ثواب نمى دانم و تنها خدا از آن آگاه است، بنا بر اين چگونه خدا را بخوانم كه در اين وقت عذابش را بر شما نازل كند.

وَ أُبَلِّغُكُمْ يعنى من آنچه را كه مأمور تبليغ آن هستم و براى همان به سوى شما

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 24

فرستاده شده ام به شما ابلاغ مى كنم.

وَ لكِنِّي أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ امّا شما را گروهى نادان مى دانم چون به آنچه خير و صلاح و نجات شما در آن است پاسخ مثبت نمى دهيد و در رسيدن به عذابى كه هلاك شما در آن است مى شتابيد.

فلما راوه در ضمير «راه» دو قول است:

1- ضمير به «ما تعدنا» برگردد.

2- ضمير مبهم باشد كه به وسيله «عارضا» كه يا تميز است يا حال، روشن شده است.

عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ منظور از عارض ابرى است كه در كرانه اى از كرانه هاى آسمان پديد مى آيد و نظير آن «عنان» است از عنّ هر گاه عارض شود و حبى از حبا و اضافه (مستقبل) به «اوديه» و «ممطر» به «نا» حقيقى نيست چون هر دو مضاف نكره اند اگر چه مضاف اليه آنها معرفه است مگر نمى بينى كه هر دو مضاف صفت براى نكره اند و تقديرا منفصل و گويى گفته است

عارضا مستقبلا اوديتهم و هذا عارض ممطر ايّانا.

بَلْ هُوَ يعنى قال هو، و عذاب چنان كه شما پنداشتيد نيست بلكه عذابى است كه خود بدان شتافتيد و آن بادى است كه توأم با عذابى دردناك است.

تُدَمِّرُ يعنى تمام قوم عاد و چهار پايان فراوان آنها را هلاك مى كند و به جاى كثرت به كل تعبير كرده است.

فَأَصْبَحُوا پس وارد صبح شدند و تو اى بيننده جز خانه هاى آنها را نمى بينى.

لا يُرى به صورت مجهول (غايب) قرائت شده است و «إِلَّا مَساكِنُهُمْ» مرفوع (نايب فاعل).

فِيما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ «ان» نافيه است يعنى در آنچه ما به شما در آن قدرت نداديم كه عبارت است از نيروى اجسام و طول عمر و مال بسيار، جز اين كه «ان» در تلفّظ

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 25

نيكوتر است، براى اين كه مكرر شدن ما زشت است، مگر نمى بينيد كه [اهل زبان ] در (ما ما) كه دو (ما) جمع شده است براى زشتى تكرار الف يكى را به (ه) تبديل كرده و به صورت مهما در آورده اند. من شى ء، يعنى (اعضاى آنها) كمى هم آنها را بى نياز نمى كند.

إِذْ كانُوا يَجْحَدُونَ «إِذْ كانُوا» به فعل «فَما أَغْنى » منصوب شده و جانشين علّت است مگر نمى بينى كه ضربته لإسائته، با ضربته اذا اساء، در معنى برابر است چرا كه هر گاه او را در زمان بد بودنش بزنى به اين دليل زده اى كه بدى در او وجود داشته است.

وَ لَقَدْ أَهْلَكْنا ما حَوْلَكُمْ اى اهل مكه شهرهايى كه پيرامون شما بود مانند حجر ثمود و قريه سدوم و جز آنها را نابود ساختيم و مقصود از شهر، مردم آنهاست به اين

دليل كه مى فرمايد لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ، شايد مردم آنجا از كفر برگردند.

فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ ... پس چه مى شد اين بتها كه مورد پرستش هلاك شدگان بودند و آنها را شفيع برگزيده و به وسيله آنها به خدا تقرّب مى جستند و مى گفتند اينان در پيشگاه خدا شفيعان ما هستند آنها را يارى مى كردند.

اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ «اتّخذوا» دو مفعول دارد مفعول اوّلش حذف شده و به «الّذين» بر مى گردد و مفعول دوّم آن «آلهه» است و «قربانا» حال است، معناى آيه اين است پس چرا خدايانشان مانع هلاكتشان نشدند بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ يعنى گمراه شدند و آنها را يارى نكردند و جمله اشاره دارد كه يارى خدايانشان از آنها ممكن نيست و به وسيله آنها گمراه شدند و اين نتيجه دروغ و شرك آنان بود كه (به دروغ) آنها را خدايان خود گرفتند و بر خدا دروغ بستند كه داراى شريك مى باشد.

[سوره الأحقاف (46): آيات 29 تا 35] ..... ص : 25

اشاره

وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ (29) قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ (30) يا قَوْمَنا أَجِيبُوا داعِيَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُجِرْكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ (31) وَ مَنْ لا يُجِبْ داعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءُ أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (32) أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى بَلى إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (33)

وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ

أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلى وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (34) فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ ما يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ (35)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 26

ترجمه: ..... ص : 26

به يادآور هنگامى كه گروهى از جنّ را به سوى تو متوجّه ساختيم كه قرآن را استماع كنند، وقتى حضور يافتند به يكديگر گفتند خاموش باشيد و بشنويد، و هنگامى كه پايان گرفت به سوى قوم خود بازگشتند و آنها را انذار كردند. (29)

گفتند: اى قوم! ما كتابى را استماع كرديم كه بعد از موسى نازل شده، هماهنگ با نشانه هاى كتب قبل از آن، كه به سوى حق هدايت مى كند و به سوى راه راست. (30)

اى قوم ما! دعوت كننده الهى را اجابت كنيد و به او ايمان آوريد تا گناهانتان را ببخشد و شما را از عذاب اليم پناه دهد. (31)

و هر كس به دعوت كننده الهى پاسخ نگويد هرگز نمى تواند از چنگال عذاب الهى در زمين فرار كند، و غير از خدا، يار وياورى براى او نيست، و چنين كسان در گمراهى آشكارند. (32)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 27

آيا آنها نمى دانند خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريده، و از آفرينش آنها ناتوان نشده قادر است مردگان را زنده كند؟ آرى او بر هر چيز تواناست. (33)

روزى را به يادآور كه كافران را بر آتش عرضه مى دارند (و به آنها گفته مى شود) آيا اين حق نيست؟ مى گويند: آرى، به پروردگار ما سوگند (كه حق است و در اين هنگام) مى گويد: پس عذاب

را به خاطر كفرتان بچشيد! (34)

بنا بر اين صبر كن آن گونه كه پيامبران اولو العزم شكيبايى كردند و براى (عذاب) آنها شتاب مكن، هنگامى كه وعده هايى را كه به آنها داده شد مى بينند احساس مى كنند كه گويى فقط ساعتى از يك روز در دنيا توقف داشتند، اين ابلاغى است براى همگان، آيا جز قوم فاسق هلاك مى شوند؟. (35)

تفسير: ..... ص : 27

وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ چند نفر از طايفه جنّ را از شهرهاى خودشان با توفيق و لطف به تو مهربان ساختيم تا نزد تو آمدند، نفر كه جمع آن انفار است به كمتر از ده فرد مى گويند از ابن عباس روايت شده كه آنها را از استراق سمع در آسمانها به وسيله تير شهاب به سوى تو متوجّه ساختيم و گفتند آنچه در آسمان روى داده به خاطر حادثه اى است كه در زمين اتفاق افتاده پس در زمين گردش كردند تا در سفرى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به قصد عكاظ مى رفت و در بطن نخله [نام محلى است ] در حال خواندن نماز صبح بود خدمت پيامبر رسيدند و آيات قرآن را شنيدند و به چگونگى نمازگزاردن پيامبر نگريستند در ضمير حضروه دو احتمال هست يكى اين كه به قرآن برگردد، دوم به رسول خدا برگردد.

قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا ... بعضى از جنّها به بعضى گفتند سكوت كنيد و گوش بدهيد و چون پيامبر از تلاوت قرآن فراغت يافت جنّها به سوى قوم خود بازگشتند در حالى كه آنها را در صورت ايمان نياوردن، از عذاب الهى مى ترساندند، و جنّها به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 28

اين دليل من بعد

موسى، گفتند كه پيش از آن يهودى بودند.

أَجِيبُوا داعِيَ اللَّهِ دعوت دعوت كننده خدا [حضرت محمد صلّى اللَّه عليه و آله ] را اجابت كنيد و به خدا ايمان بياوريد و ضمير «به» در آمنوا به، به خدا بر مى گردد. پس جنّها به محضر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آمده و ايمان آوردند و پيامبر احكام اسلام را به آنها آموخت و خداى سبحان سوره جنّ را نازل فرمود، آنها در هر زمان خدمت پيامبر مشرف مى شدند و اين خود دلالت دارد كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بر جنّ و انس مبعوث شده است.

فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ هيچ فرار كننده اى از آن رهايى ندارد و هيچ سبقت گيرنده اى بر او سبقت نمى گيرد.

وَ لَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءُ يعنى ياورانى ندارند كه چون عذاب الهى بر آنها نازل شود از آنها دفع كنند.

بقادر خبر «انّ» و محلّا مرفوع است و علّت اين كه در اوّلش (با) در آمده اين است كه نفى اوّل آيه شمول دارد و دليل بر اين است كه «انّ» و «ما» نيز در محل نفى هستند و گويى خداوند فرموده است، آيا خدا قادر نيست؟ مگر نمى بينى كه «بلى» ثابت مى كند كه خداى سبحان بر هر چيزى قادر است، نه تنها بر ديدن آنها.

بقدر بقدر، نيز قرائت شده است.

وَ لَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ عيى فلان، وقتى مى گويند كه به آن راه نيافته باشد و وجه آن را نداند. و به همين معناست: أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ «آيا ما از آفرينش نخستين عاجز مانديم كه قادر بر خلق رستاخيز نباشيم» (ق/ 15).

أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ اين سخن پس از فعل مقدّرى نقل

شده ظرف «يوم» را نصب داده و آن فعل [اذكروا] است، يعنى اذكروا يوم يعرض.

هذا اشاره به عذاب است به دلالت اين جمله فَذُوقُوا الْعَذابَ و آن سرزنش مشركان است كه بشارتها و بيمهاى خدا را به ريشخند گرفته بودند.

أُولُوا الْعَزْمِ صاحبان تلاش و پايدارى و صبر و گويند «من» در «مِنَ الرُّسُلِ» بيانيه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 29

است و مقصود تمام پيامبرانند ولى آشكارتر اين است كه براى تبعيض باشد.

مقصود از پيامبران اولو العزم پيامبرانى هستند كه دين جديدى بياورند و دين پيامبر پيش از خود را نسخ كنند و آنها پنج نفر بوده اند: نوح، ابراهيم، موسى، عيسى عليه السّلام و محمّد صلّى اللَّه عليه و آله.

وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ يعنى براى تعجيل نزول عذاب بر آنها دعا نكن چرا كه ناگزير عذاب بر آنها نازل خواهد شد اگر چه به تأخير بيفتد و در اين صورت مدّت زمانى كه در دنيا مى مانند كوتاه مى شمارند تا آنجا كه آن را ساعتى از روز مى پندارند.

بَلاغٌ يعنى اين قرآن با بيانى كه دارد [براى بشر] كافى است، يا اين تبليغى است از سوى پيامبر.

فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ آيا جز گروهى كه از فرمان خدا بيرون مى روند و با ارتكاب گناه از امر خدا سرپيچى مى كنند دچار هلاكت مى شود؟ از زجاج روايت شده است كه در مورد اميد به رحمت خدا آيه اى از اين آيه رساتر نيامده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 30

سوره محمّد ..... ص : 30

اشاره

صلّى اللَّه عليه و آله سوره محمّد صلّى اللَّه عليه و آله مدنى است (در مدينه نازل شده است) و چهل آيه دارد.

به اعتقاد علماى بصره اين سوره چهل آيه دارد و

به اعتقاد علماى كوفه سى و هشت آيه، علماى بصره «للشّاربين» را يك آيه و «اوزارها» را نيز يك آيه شمرده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 30

در حديث ابىّ (بن كعب) به نقل از پيامبر آمده است كه هر كس سوره محمّد را بخواند بر خداوند است كه او را از جويبارهاى بهشت سيرآب كند. «1» و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده: كه هر كس سوره محمّد را قرائت كند هرگز در دين او شك وارد نشود و همواره از شرك و كفر محفوظ خواهد بود تا بميرد. «2»

[سوره محمد (47): آيات 1 تا 6] ..... ص : 30

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ (1) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ (2) ذلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ (3) فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِكَ وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ (4)

سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُمْ (5) وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ (6)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، و من قرأ سورة محمّد صلّى اللَّه عليه و آله كان حقّا على اللَّه ان يسقيه من انهار الجنّة.

[.....] 2-

عن الصادق عليه السّلام: من قرأها لم يدخله شكّ فى دينه ابدا و لم يزل محفوظ من الشرك و الكفر حتى يموت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 31

ترجمه: ..... ص : 31

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند خدا اعمالشان را نابود مى كند. (1)

و كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و به آنچه بر محمّد نازل شده، و همه حق است و از سوى پروردگار آمده نيز ايمان آوردند خداوند گناهانشان را مى بخشد و كارشان را اصلاح مى كند. (2)

اين بدان خاطر است كه كافران از باطل پيروى كردند و مؤمنان از حقى كه از سوى پروردگارشان بود، اين گونه خداوند براى مردم زندگيشان را توصيف مى كند. (3)

هنگامى كه با كافران در ميدان جنگ روبرو مى شويد گردنهايشان را

بزنيد، و هم چنان ادامه دهيد تا به اندازه كافى دشمن را در هم بكوبيد، در اين هنگام اسيران را محكم ببنديد، سپس يا بر آنها منّت گذاريد (و آزادشان كنيد) يا در برابر آزادى از آنها فديه بگيريد و اين وضع هم چنان ادامه يابد تا جنگ بار سنگين خود را بر زمين نهد برنامه اين است، و هر گاه خدا مى خواست خودش آنها را مجازات مى كرد، امّا مى خواهد بعضى از شما را با بعضى ديگر بيازمايد و كسانى كه در راه خدا كشته شدند خداوند هرگز اعمالشان را نابود نمى كند. (4)

بزودى آنها را هدايت مى كند و كار آنها را اصلاح مى كند. (5)

و آنها را در بهشت (جاويدانش) كه اوصاف آن را برايشان بازگو كرده وارد مى كند. (6)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 32

تفسير: ..... ص : 32

أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ خداوند اعمال كافران از قبيل صله رحم، مهمان نوازى، رعايت حقوق همسايگان و مانند آنها را كه از كرامتهاى اخلاقى مى شمارند و مى پندارند به حالشان سودمند و موجب تقرّب به خداست (چنان) نابود كرده و از بين مى برد كه گويى هرگز آن اعمال را انجام نداده اند.

بعضى گفته اند اين آيه درباره آن ده نفرى نازل شده كه هر كدام آنها يك روز لشگر اسلام را در جنگ بدر اطعام كردند.

بعضى گفته اند اين آيه شامل تمام كسانى مى شود كه از وارد شدن در اين اسلام روى گردانده يا ديگران را از ورود به آن منع كرده اند و حقيقت «اضلّ» يعنى اعمالشان را ضايع كرده و كسى آنها را نمى پذيرد و بر آن پاداش نمى دهد مانند شترى كه گم و ضايع شده و نگهبانى نداشته باشد.

وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ ايمان

در اين آيه به قرآن اختصاص يافته كه بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نازل شده و گروهى به آن ايمان آورده اند و دليل اين كه ايمان به حضرت محمد صلّى اللَّه عليه و آله را از ميان آنچه ايمان آوردن به آن واجب است جداگانه بيان كرده و ايمان به او را اختصاصا خاطرنشان ساخته تعظيم و تشريف آن حضرت بوده تا اعلان كند كه ايمان به خدا و انبياء و كتب آسمانى آنها كافى نيست و كامل شدن ايمان فقط در ايمان آوردن به پيامبر خاتم صلّى اللَّه عليه و آله است و با جمله معترضه وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ، بر روى ايمان به محمّد صلّى اللَّه عليه و آله تأكيد فرموده است.

بعضى گفته اند معناى آيه اين است كه دين محمد صلّى اللَّه عليه و آله حق است چون ناسخ ديگر اديان است و خودش نسخ نمى شود.

وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ يعنى خدا حال و كار آنها را اصلاح مى كند به اين كه آنان را در دنيا بر دشمنانشان پيروز و در آخرت وارد بهشت مى سازد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 33

ذلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ «ذلك» مبتداست يعنى هدر رفتن اعمال كفار و بخشوده شدن گناهان مؤمنين و اصلاح كار آنها به اين دليل است كه كافران از باطل پيروى كردند و مؤمنان تابع حق بودند، و مى تواند ذلك خبر مبتداى محذوف باشد يعنى به دلايل ياد شده وضع كافران و مؤمنان اين خواهد بود در اين صورت جار و مجرور (بِأَنَّ الَّذِينَ) محلّا منصوب است و بنا به قول اوّل [مبتدا بودن ذلك ] جار و مجرور محلا مرفوع است، منظور

از باطل چيزى است كه بهره اى ندارد. از قتاده روايت شده كه مقصود از باطل شيطان است.

كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ ... يعنى خداوند براى مردم مثلى نظير مثلهاى خودشان مى آورد، در مرجع ضمير «امثالهم» سه قول است:

1- به مردم برگردد.

2- به كسانى برگردد كه نام برده شده اند.

3- به دو گروه مؤمن و كافر برگردد يعنى خدا براى مردم آنها را مثل مى آورد تا از [سرنوشت ] آنها عبرت بگيرند، خداوند در اين جا گمراهى و هدر رفتن اعمال را براى نااميدى كافران و اصلاح حال مؤمنان را براى رستگارى آنها مثل زده است، يا در اين مورد مثل زده كه حق را طورى قرار داده است كه گويى حق، مؤمنان را به خود فرا خوانده و او را اجابت كرده اند و باطل را طورى قرار داده كه گويى كافران را به خود دعوت كرده و آنها باطل را اجابت كرده اند.

فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ «لقيتم» از «لقا» به معناى جنگ است.

اصل «فَضَرْبَ الرِّقابِ» «فاضربوا الرّقاب ضربا» گردنها را بزنيد، بوده است، فعل حذف شده و مصدر در اوّل جمله و به جاى فعل آمده و به مفعول «رقاب» اضافه شده است و علاوه بر افاده تأكيد مفيد اختصار نيز هست، زيرا ذكر مصدر منصوب «ضربا» بر وجود فعل دلالت مى كند. منظور از گردن زدن كشتن است زيرا در كشتن واجب است مخصوصا گردن زده شود نه عضو ديگر اگر چه زدن بر ديگر اعضاى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 34

بدن نيز جايز است.

حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ يعنى هر گاه آنها را بسيار كشتيد و بر آنها سخت گرفتيد، يا با كشتن و مجروح ساختن آنها را سنگين

ساخته توان قيام را از آنان گرفتيد به اسارتشان در آوريد و آنچه بر دست و پايشان مى بنديد محكم كنيد. «وثاق» به كسر و فتح واو، نام بندى است كه چيزى را به آن مى بندند.

فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً «منّا و فداء» به دو فعل مقدر منصوب شده اند و در اصل «فإما تمنّون منّا» و «امّا تفدون فداء» بوده است يعنى پس از اسير كردن آنها مخيّر هستيد كه بر آنها منّت نهيد و آزادشان كنيد و يا در برابر آزادى مسلمانان اسير، و يا گرفتن پول، آنها را آزاد كنيد. از امامان، روايت شده است كه اسيران دو دسته اند يك گروه كه پيش از تمام شدن جنگ اسير مى شوند اختيارشان با امام است كه آنها را بكشد يا دست راست و پاى چپشان را قطع كند، و گروهى از اسيران پس از پايان جنگ به اسارت در مى آيند امام در مورد اين گروه مخيّر است كه بر آنها منّت نهاده آزادشان كند يا با مال و جان فديه بگيرد و يا آنها را به بردگى بگيرد و يا آنها را گردن بزند تا جنگ سنگينيهاى خود را بر زمين نهد، يعنى آلات و ابزار جنگ كه جنگ با آنها بر پاست كنار گذاشته شود مانند اسلحه و چهار پا.

ابزار و سلاحهاى جنگى را از اين نظر اوزار ناميده اند كه چاره اى جز حمل و كشيدن آنها نيست و هر گاه جنگ خاتمه يابد، گويى اين امور را روى زمين مى نهد.

بعضى گفته اند مقصود از «أَوْزارَها» گناهان است. يعنى تا اين كه جنگ افروزان و مشركان از شرك و گناهانشان دست برداشته و مسلمان شوند و

جز اسلام كه بهترين دينهاست دينى باقى نماند و بتها پرستش نشوند. از فرّاء روايت شده است، تا جز مسلمان و تسليم شده كسى باقى نماند، از زجاج روايت شده كه آنها را بكشيد و اسير كنيد تا ايمان بياورند بنا بر اين تا كفر در جهان باقى است جنگ هم چنان ادامه دارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 35

ذلِكَ يعنى امر اين است يا اين كار را انجام دهيد و اگر خدا بخواهد به بعضى از وسايل عذاب از آنها انتقام مى گيرد مانند فرو رفتن در زمين يا زمين لرزه، يا بادى كه ريگ به همراه دارد يا غرق شدن يا مرگ غير متعارف، ولى خداوند شما را به جنگيدن با كفّار امر كرد تا مؤمنان را به وسيله كافران بيازمايد كه جهاد كنند و شكيب نشان دهند و در راه زنده ساختن دين جانفشانى كنند و شايسته ثواب فراوان شوند.

وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ «قاتلوا فى سبيل اللَّه» نيز قرائت شده است يعنى كسانى كه در راه خدا جهاد كردند پس اعمالشان ضايع نمى شود بلكه خدا آنها را قبول مى كند و پاداش فراوانى به آنها مى دهد.

سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُمْ بزودى آنها را به راه بهشت هدايت مى كند و حالشان را به اصلاح مى آورد.

عَرَّفَها لَهُمْ به آنها اعلام كرده و بگونه اى روشن ساخته كه هر كسى منزل و درجه خود را در بهشت مى داند. از مجاهد روايت شده كه خدا اهل بهشت را به مسكنهاى خودشان هدايت مى كند و دچار خطا نمى شوند (راه را گم نمى كنند) و گويى از زمانى كه خلق شده اند در آن ساكن بوده اند. از مقاتل نقل شده است آن ملكى

كه در دنيا مأمور حفظ عمل آن مؤمن بوده در برابرش حركت مى كند و هر چيزى را كه خدا به مؤمن داده است به او معرفى مى كند. بعضى گفته اند معناى جمله اين است كه بهشت را براى مؤمنان به بوى خوش معطّر مى سازند.

[سوره محمد (47): آيات 7 تا 14] ..... ص : 35

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ (7) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ (8) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ (9) أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لِلْكافِرِينَ أَمْثالُها (10) ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلى لَهُمْ (11)

إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ (12) وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْيَتِكَ الَّتِي أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ (13) أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ (14)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 36

ترجمه: ..... ص : 36

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر خدا را يارى كنيد شما را يارى مى كند و گامهايتان را استوار مى دارد. (7)

مرگ بر كسانى كه كافر شدند و اعمالشان نابود باد. (8)

اين بدان خاطر است كه از آنچه خداوند نازل كرده است كراهت داشتند از اين رو خدا اعمالشان را حبط و نابود كرد. (9)

آيا در زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنها بودند چه شد؟

خداوند آنها را هلاك كرد، و براى كافران امثال اين مجازاتها خواهد بود. (10)

اين بدان خاطر است كه خداوند مولا و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردند، امّا كافران مولايى ندارند. (11)

خداوند كسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند وارد باغهايى از بهشت مى كند كه نهرها از زير درختانش جارى است، در حالى كه كافران از متاع زودگذر دنيا بهره

مى گيرند و همچون چهارپايان مى خورند و سرانجام آتش دوزخ جايگاه آنهاست. (12)

و چه بسيار شهرهايى كه پر قدرت تر بودند از شهرى كه تو را بيرون كرد، ما همه آنها را نابود كرديم، و ياورى نداشتند! (13)

آيا كسى كه دليل روشنى از سوى پروردگارش دارد همانند كسى است كه زشتى اعمالش در نظرش تزئين شده، و از هواى نفس پيروى مى كند؟! (14)

تفسير: ..... ص : 36

إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ اگر دين خدا را يارى كنيد خدا شما را بر دشمنانتان پيروز مى كند و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 37

گامهايتان را در ميدانهاى جنگ استوار مى دارد يا در راه اسلام استوار مى دارد.

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ مبتداست وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ، عطف بر فعل محذوفى است كه خبر مبتداست و «تعسا» را نصب داده است يعنى به مرگ آنها حكم كرده است يا فرموده است: مرگ بر آنان يعنى خدا آنان را بميراند و آنها بميرند و نقيض تعسا له، لعاله است اعشى گفته است: فالتّعس اولى لها من ان يقال لعا «1» مقصود اين است كه لغزش و پستى براى آن (زن) نزديكتر از سرخوشى و پايدارى است.

از ابن عباس روايت شده مقصود جمله اين است كه خدا در دنيا كشتن (كافران) و در آخرت وارد شدنشان در آتش را مى خواهد چون نسبت به قرآن و احكامى كه در آن نازل شده اظهار كراهت كردند از اين رو كه به بيهودگى خو گرفته بودند و انجام تكاليف بر آنها سخت مى آمد. حضرت باقر عليه السّلام فرمود: از آنچه خدا درباره على عليه السّلام نازل فرموده بود كراهت داشتند.

دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ خدا آنها را هلاك كند به اين معنى كه خدا هلاكشان

سازد و آنچه را به آنها تعلق دارد يعنى جان و مال و اولادشان را نيز نابود كند.

وَ لِلْكافِرِينَ أَمْثالُها در مرجع ضمير «امثالها» دو قول است:

1- به عاقبت ياد شده برگردد.

2- به هلاكت چون تدمير [به معناى نابودى ] بر آن دلالت مى كند.

ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا ... اين است رفتار ما نسبت به هر دو گروه براى اين كه خدا دوستدار و ياور و مدافع مؤمنان است و كافران دوستدارى ندارند كه بتواند آنها را يارى كند و مدافع آنها باشد.

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ ... كافران اندك زمانى از كالاى زندگى دنيا

__________________________________________________

1- براى آن زن (تعس) گفتن از (لعا) گفتن سزاوارتر است، يعنى لغزش در راه رفتن و پستى براى آن زن سزاوارتر و نزديكتر از شادمانى و پايدارى است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 38

بهره مند مى شوند، و نينديشيده و بى خبر از فرجام كار خود مى خورند، همان طور كه چهار پايان در چراگاههاى خود مى خورند و مى چرند. غافل از اين كه پس از چاق شدن ذبح و نحر مى شوند.

وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ يعنى دوزخ منزل و جايگاه آنهاست.

وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً ... منظور از «قريه» اهل قريه است از اين رو گفته است «اهلكناهم» آنها را هلاك مى كنيم، و گويى خداوند فرموده است چه اقوام بسيارى بودند كه از قوم تو كه تو را از مكّه بيرون كردند قوى تر بودند و ما آنها را نابود كرديم، منظور از اخراج پيامبر از مكّه اين است كه كفّار سبب خروج آن حضرت از مكّه شدند، بنا بر اين ياورى ندارند يعنى كسى آنها را يارى نمى كند.

أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ

رَبِّهِ آيا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كه از سوى پروردگار خود دليل و برهان و معجزه اى چون قرآن دارد مانند مردم مكّه است؟

كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ مقصود اهل مكّه اند كه شيطان شرك و دشمنى آنها را نسبت به خدا و رسولش (در نظرشان) آراسته است.

خداوند (سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا) فرمود، تا بر لفظ و معناى «من» حمل شود.

[سوره محمد (47): آيات 15 تا 20] ..... ص : 38

اشاره

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَ لَهُمْ فِيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِي النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمِيماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ (15) وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِكَ قالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ (16) وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ (17) فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِكْراهُمْ (18) فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْواكُمْ (19)

وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَ ذُكِرَ فِيهَا الْقِتالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى لَهُمْ (20)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 39

ترجمه: ..... ص : 39

توصيف بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده چنين است كه در آن نهرهايى از آب صاف و خالص است كه بدبو نشده و نهرهايى از شير كه طعم آن دگرگون نگشته، و نهرهايى از شراب (طهور) كه مايه لذّت نوشندگان است، و نهرهايى از عسل مصفّا، و براى آنها در آن از تمام انواع ميوه ها وجود دارد (و از همه بالاتر) آمرزشى است از سوى پروردگارشان، آيا چنين كسانى همانند كسانى هستند كه هميشه در آتش دوزخند و از آب جوشان نوشانده مى شوند كه امعاى آنها را از هم متلاشى مى كند. (15)

گروهى از آنان به

سخنانت گوش فرا مى دهند اما هنگامى كه از نزد تو خارج مى شوند به كسانى كه خداوند به آنها علم و دانش بخشيده (از روى استهزا) مى گويند. اين مرد الآن چه گفت؟ آنها كسانى هستند كه خداوند بر قلبهايشان مهر نهاده و از هواى نفسشان پيروى كرده اند (از اين رو چيزى نمى فهمند). (16)

كسانى كه هدايت يافته اند خداوند بر هدايتشان مى افزايد، و روح تقوى به آنها مى بخشد. (17)

آيا آنها جز اين انتظارى دارند كه قيامت ناگهان برپا شود (آن گاه ايمان آورند) در حالى كه هم اكنون نشانه هاى آن آمده است، امّا هنگامى كه بيايد تذكّر و ايمان در آنها سودى نخواهد داشت. (18)

پس بدان كه معبودى جز اللَّه نيست، و براى گناه خود

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 40

و مردان و زنان با ايمان استغفار كن، و خداوند محلّ حركت و قرارگاه شما را مى داند. (19)

كسانى كه ايمان آورده اند مى گويند چرا سوره اى نازل نمى شود؟ (كه در آن فرمان جهان باشد) امّا هنگامى كه سوره محكمى نازل مى شود كه در آن نامى از جنگ است منافقان بيمار دل را مى بينى همچون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه مى كنند، پس مرگ و نابودى براى آنها بهتر است. (20)

تفسير: ..... ص : 40

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ ... جمله «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي ...» «كَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِي النَّارِ».

مثل بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده، مانند كسى است كه هميشگى در آتش است؟

اين آيه شريفه به ظاهر معناى اثباتى دارد ولى در حقيقت به معناى نفى و انكار است زيرا داخل در آيه: أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ است كه با

حرف انكار شروع شده و در حكم همان آيه مى باشد، و گويى خداوند فرموده است، آيا مثل بهشت مانند كيفر كسى است كه مخلّد در دوزخ است و به اين دليل از حرف انكار خالى است «بجاى امثل الجنّة» «مَثَلُ الْجَنَّةِ» فرموده كه غلبه بر شخصى را كه انسان متمسك به برهان را با انسان پيرو هوا برابر مى داند، بيشتر به تصوير مى كشد (آن شخص پيرو هوا) به منزله كسى است كه بهشت داراى نهرها را با دوزخى كه اهل آن حميم مى نوشند برابر مى داند و نظير همين آيه است گفتار اين شاعر:

أفرح ان أرزأ الكرام و ان اورث ذودا شصائصا بنلا «1»

__________________________________________________

1- شعر از حضرمى بن عامر است كه برادرش كشته شد و جزء بن سنان او را متهم به گرفتن ديه كرد، در شعر قبل مى گويد: اى [جزء]! اگر مرا به دروغ به گرفتن ديه برادر مقتولم متهم مى كنى بزودى خودت به قتل برادر گرفتار شوى تا ببينى كه شاد مى شوى يا غمگين؟ شعر متن: دنباله شعر قبل است و خطاب به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 41

زيرا در اين شعر شادمانى و نيكى بزرگواران و ميراث بردن حسب انكار شده با اين كه سخن شاعر از حرف انكار خالى است زيرا داخل در حكم كسى است كه به او بگويند، آيا از مرگ برادرت و به ارث بردن شترش شاد مى شود و گويى گفته است، آيا شخصى مانند من از اين عمل شاد مى شود؟ و اين تسليمى است كه تمام انكارها را در بردارد.

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ ... «مَثَلُ الْجَنَّةِ» توصيف بهشتى است كه كارش شگفت آور است.

مَثَلُ الْجَنَّةِ در اعراب آن دو

قول است:

1- مبتدا و خبرش «كَمَنْ هُوَ خالِدٌ» است و فيها انهار، داخل در حكم صله است و گويى صله تكرار شده است.

2- منصوب باشد بنا بر حال بودن، يعنى در بهشت نهرهايى مستقر است و در قرائت على عليه السّلام «أمثال الجنّة» است يعنى صفات بهشت مانند صفات دوزخ نيست.

مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ «أسن» قرائت شده و گويند: أسن الماء و أجن هر گاه بو و مزه اش تغيير كند پس آن «آسن و أسن» است.

مِنْ لَبَنٍ ... نهرهايى از شير كه مزه آن تغيير نكرده است چنان كه شيرهاى دنيا تغيير مى كند بنا بر اين نه دردآور است و نه پرهيز از آن لازم.

لَذَّةٍ مؤنث «لذّ» و به معناى لذيذ و گوارا است و مصدرى است كه صفت واقع شده يعنى از شرابهاى بهشتى لذّت مى برند و از عاقبت آن اذيّت نمى شوند در صورتى كه شراب دنيا بدون خمار و تلخكامى و دردسر نيست.

مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى يعنى عسلى كه از موم و خاشاك و اذيّت، خالص است و

__________________________________________________

[جزء] مى گويد: آيا شادى كنم از اين كه بعد از مرگ آن بزرگواران چند شتر كم شير كوچك بگيرم؟، كشّاف، ج 3 ص 364، ذيل آيه 5، سوره فرقان،- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 42

بهشتيان علاوه بر اين نعمتها از تمام ميوه جات بهشت برخوردار مى شوند.

وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ ... يعنى گناهانشان پوشانده و فراموش مى شود تا نعمتهاى بهشت بر آنان تيره نشود.

وَ سُقُوا ماءً حَمِيماً ... و آبى بسيار داغ آشامانده مى شوند. روايت شده كه هر گاه حميم به آنها نزديك شود صورتهايشان از حرارت آن پخته و بريان مى شود و پوست سرشان با مو جدا مى شود

و چون آن را بنوشند روده هايشان قطعه قطعه مى شود.

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ منافقان به سخنت گوش مى دهند و آن را مى شنوند و در حافظه ضبط نمى كنند و هر گاه از پيش تو بيرون مى روند از مؤمنانى كه خدا به آنان علم داده است مى پرسند پيامبر يك ساعت پيش چه گفت و اين سخن را به قصد ريشخند و اهميّت ندادن به گفتار پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مى گويند و مقصودشان اين است كه ما به فهم و ضبط سخنان پيامبر اعتنايى نداريم.

زجاج گويد: «آنفا» در آيه از استأنفت الشّي ء، و به معناى آغاز كردن به چيزى است، يعنى منافقان مى گويند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در آغاز وقت كه نزديك به ماست چه گفت؟

اصبغ بن نباته از على عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: در محضر رسول خدا بوديم حضرت ما را از وحى خبر مى داد، من با ديگر مسلمانان حاضر، آن را ضبط مى كرديم و چون بيرون مى شديم منافقان مى گفتند پيامبر لحظه اى پيش چه گفت؟. «1»

وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً ... آنها كه هدايت يافته اند خدا آنها را توفيق مى دهد كه بر هدايتشان افزوده شود و پاداش تقوايشان را مى دهد يا آنان را در رعايت تقوا

__________________________________________________

1-

عن الأصبغ بن نباته عن على عليه السّلام قال: انّا كنّا عند رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله فيخبر بالوحى فأعيه انا و من يعيه فاذا خرجنا قالوا: ما ذا قال آنفا؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 43

كمك مى كند، در مرجع ضمير «زادهم» دو قول است: 1- به گفته پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله برگردد.

2- به استهزاى منافقان برگردد يعنى استهزاى منافقان موجب شد كه

بينش و تصديق آنها نسبت به پيامبر زياد شود.

فَهَلْ يَنْظُرُونَ يعنى آيا انتظار مى كشند؟

أَنْ تَأْتِيَهُمْ بدل اشتمال از ساعت است.

فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها يعنى نشانه هاى قيامت آمده است و گويند منظور از نشانه هاى قيامت بعثت محمّد خاتم الانبياء و نازل شدن آخرين كتاب آسمانى (قرآن) و شقّ القمر و دودى مخصوص است و گفته اند منظور قطع رحم و گواهى دروغ و زياد شدن فرومايگان و كمى بزرگواران است.

فَأَنَّى لَهُمْ يعنى هر گاه قيامت بيايد كجا فرصت پندگيرى و توبه و تذكّر براى منافقان خواهد ماند و در آن روز تذكر دادن به حالشان نفعى ندارد، آن گاه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را مخاطب قرار داده كه مقصود از خطاب، امّت پيامبر است و فرموده هر گاه سعادت اين گروه (مؤمنان) و شقاوت آن گروه (منافقان) را دانستيد پس بر علم خود به يگانگى خدا و تواضع و شكستن نفس با استغفار از گناهت با اين كه در كمال عصمت هستى پايدار بمان تا امّتت از سنّت تو پيروى كنند.

وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ خداوند به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله دستور داد، كه براى گناهان مؤمنين و مؤمنات آمرزش بخواهد و اين نوعى تكريم آنهاست چرا كه پيامبر شفيع و جوابگوى اعمالشان مى باشد.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ خداوند از زندگيها و محلّ كسب و تجارت شما آگاه است.

وَ مَثْواكُمْ از محلّ آسايش شما در خانه هايتان آگاه است يا به تعبير ديگر خدا از زندگى شما و قرارگاهتان در گورها يا بهشت و دوزخ، با خبر است يا از انتقال شما از پشت پدران به رحم مادران و جايگزين شدنتان در روى زمين آگاه است و

سزاوار است از چنين خدايى پروا و ترس داشته باشيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 44

از سفيان بن عيينه راجع به فضيلت علم سؤال شد گفت: مگر سخن خدا را نشنيده اى آن گاه كه آغاز كرد و فرمود: بدان (اى محمّد) كه جز خداى يكتا خدايى نيست و براى گناهت آمرزش بخواه. بنا بر اين خدا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را دستور داد پس از علم به عمل بپردازد و فرمود: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ «بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى است». (حديد/ 20) آن گاه فرمود: سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ «براى رسيدن به مغفرت بر يكديگر سبقت گيريد». (حديد/ 21) و فرمود: اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ

«بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش است» (انفال/ 28) سپس فرمود: فَاحْذَرُوهُمْ «از آنها بر حذر باشيد» (تغابن/ 14) لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ چرا سوره اى نازل نشده و مردم بر جهاد حريص بودند و مى گفتند: چرا سوره اى در مورد جهاد نازل نشده است.

فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ و هر گاه سوره اى محكم (كه در دلالت در مدلول خود روشن است) و متشابه نيست بر آنها نازل شود و جنگ (با دشمن) را بر آنان واجب كند و مأمور به پيكار شوند.

رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ كسانى را كه در دلشان بيمارى شك هست مى بينى كه چشمانشان را به طرف تو بر مى گردانند.

نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ همانند نگاه كسى كه از (بيم) مرگ بيهوش شده است.

فَأَوْلى لَهُمْ اين جمله معناى تهديد دارد يعنى واى بر آنها «اولى» اسم تفضيل از ولّى و معنايش اين است كه آنچه را نمى پسندند به آنها نزديك مى شود.

[سوره محمد (47): آيات 21 تا 31] ..... ص : 44

اشاره

طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ (21) فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ (22) أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى أَبْصارَهُمْ (23) أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها (24) إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ (25)

ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ (26) فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ (27) ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ (28) أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ (29) وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَيْناكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمالَكُمْ (30)

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِينَ مِنْكُمْ وَ الصَّابِرِينَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَكُمْ (31)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 45

ترجمه: ..... ص : 45

امّا اگر آنها اطاعت كنند و سخن سنجيده و شايسته بگويند براى آنها بهتر است و اگر آنها هنگامى كه فرمان جهاد قطعى مى شود به خدا راست گويند (و از در صدق و صفا در آيند) براى آنها بهتر است. (21)

امّا اگر روى گردان شويد آيا جز اين انتظار مى رود كه در زمين فساد كنيد و قطع رحم نماييد. (22)

آنها كسانى هستند كه خداوند از رحمت خويش دورشان ساخته، گوشهايشان را كر و چشمهايشان را كور كرده است. (23)

آيا آنها در قرآن تدبّر نمى كنند؟ يا بر دلهايشان قفل نهاده شده است. (24)

كسانى كه پس از روشن شدن حق پشت كردند شيطان اعمال زشت آنها را در نظرشان زينت داده، و آنها را

با آرزوهاى طولانى فريفته است. (25)

اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 46

به خاطر آن است كه آنها به كسانى كه نزول وحى الهى را نمى پسنديدند گفتند: ما در بعضى از امور از شما پيروى مى كنيم، در حالى كه خداوند اسرار آنها را مى داند. (26)

حال آنها چگونه خواهد بود هنگامى كه فرشتگان (مرگ) بر صورت و پشت آنها مى زنند (و قبض روحشان مى كنند). (27)

اين بدان خاطر است كه آنها از آنچه خداوند را به خشم مى آورد پيروى كردند و آنچه را موجب خشنودى اوست كراهت داشتند، از اين رو اعمالشان را حبط و نابود كرد. (28)

آيا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است گمان كردند خدا كينه هايشان را ظاهر نمى كند؟! (29)

و اگر ما بخواهيم آنها را به تو نشان مى دهيم تا آنها را با قيافه هايشان بشناسى، هر چند مى توانى از طرز سخنانشان آنها را بشناسى، و خداوند اعمال شما را مى داند. (30)

ما همه شما را قطعا آزمايش مى كنيم تا معلوم شود مجاهدان واقعى و صابران از ميان شما كيانند؟ و اخبار شما را بيازماييم. (31)

تفسير: ..... ص : 46

طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ اين جمله، مستأنفه است يعنى اطاعت كردن و سخن شايسته و سنجيده گفتن براى آنها بهتر است و گويند اين جمله نقل قول آنهاست يعنى گفتند: ما مأمور شده ايم كه اطاعت كنيم و سخن شايسته بگوييم كه خردها آن را بپسندند.

فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ هنگامى كه مطلب [وجوب جهاد] جدى شد، عزم و كوشش از آن صاحبان امر است، و اسناد عزم به امر، مجازى است.

فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ اگر در پندار خود كه حريص بودن بر جهاد است يا در ايمانشان، با خدا خالص و صادق مى بودند و دلهاى

آنان با زبانهايشان مطابق بود برايشان بهتر از نفاقشان بود.

فَهَلْ عَسَيْتُمْ آيا اى گروه منافقان جز اين از شما انتظار مى رفت كه اگر بر كارهاى مردم مسلّط مى شديد و بر آنان فرمانروايى مى كرديد و حاكم مى شديد در زمين با

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 47

ريختن خونهاى محترم و رشوه گرفتن، فساد مى كرديد و قطع رحم مى نموديد!؟

وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ يعنى بر سر ملك دنيا يكديگر را هلاك مى كرديد و بعضى از شما بعض ديگر را مى كشت و قطع رحم مى كرد.

أُولئِكَ اشاره است به كسانى كه ياد شده اند و خدا آنها را به علّت فسادشان در زمين و قطع رحم لعنت و از الطاف خود محروم كرده و خوارشان ساخته است تا از شنيدن موعظه كر، و از ديدن راه هدايت كور شده اند.

أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ آيا در قرآن به دقّت بررسى و تفكّر نمى كنيد و از آن عبرت نمى گيريد و حقوقى كه بر عهده شماست ادا نمى كنيد.

أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها «ام» در جمله منقطعه است و همزه موجود در آن به طور قطع اعلام مى دارد كه بر دلهايشان قفل خورده و موعظه، در آن راه نمى يابد و دليل اين كه قلوب به صورت نكره آمده است اين است كه آن دلها سخت و وضعشان مشخص نيست يا منظور بعضى از دلها (دلهاى منافقان) است امّا دليل اضافه شدن «اقفال» به «هاء» كه به قلوب بر مى گردد اين است كه مقصود قفلهاى مخصوص به آن دلهاست يعنى قفلهاى كفرى كه بسته شده و گشوده نمى شود.

إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ ... آنها كه از حق و ايمان برگشته و مرتدّ شده اند پس از آن كه راه حق و

هدايت بر آنان روشن شده است، [به سبب پيروى از شيطان است ].

الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ جمله اى است مبتدا و خبر كه خود خبر مبتداى ديگرى است زيرا معناى جمله اين است شيطان ارتكاب گناهان بزرگ را در نظرشان آراسته است. «سوّل» از سؤل به معناى استرخا و سست شدن است.

وَ أَمْلى لَهُمْ شيطان آرزوهايشان را طولانى كرد چون به كسانى كه از نزول قرآن اكراه داشتند، گفتند: خدا قرآن را نازل نكرده است.

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه منظور از كراهت نسبت به نزول قرآن آن ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 48

بخش قرآن است كه درباره ولايت على عليه السّلام نازل شده است.

سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ ما در بعضى از امورى كه به آن امر شده و آن را مى خواهيد از شما پيروى مى كنيم.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ كلمه «اسرارهم» در آيه به فتح همزه است و به كسر همزه نيز قرائت شده و به معناى گفتارى است كه بعضى از آنها به بعضى ديگر به عنوان راز مى سپارند و اعتقادى است كه در دلهاى خود پنهان مى دارند.

فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ پس چه كار مى كنند و چه چاره اى دارند آن گاه كه فرشتگان بر صورت و پشت آنها بزنند و روحشان را قبض كنند.

ذلِكَ بِأَنَّهُمُ آن ميراندن و قبض روحى كه به چنان اوصافى وصف شده به اين علّت است كه از كارهاى مهمى كه خدا را خشمگين مى سازد پيروى كرده و خشنودى خدا را نمى خواهند پس خدا اعمال آنها چون نماز و ديگر كارهايشان را باطل ساخته چرا كه از ايمان و اعتقاد نشأت نگرفته است.

أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ

اللَّهُ أَضْغانَهُمْ بلكه آنهايى كه دلهايشان مريض است مى پندارند كه خدا كينه ها و نفاق آنها را نسبت به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و مؤمنان مخلص آشكار نمى سازد.

وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَيْناكَهُمْ اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله اگر بخواهيم آنها را به تو مى نمايانيم تا شخص آنها را بشناسى.

فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيماهُمْ يعنى با نشانه هايشان آنها را بشناسى، از انس روايت شده است كه پس از (نزول) اين آيه يك نفر از منافقان بر پيامبر ناشناخته نماند و پيامبر از نشانه ها آنها را مى شناخت.

فرق ميان دو لام در «فلعرفتهم» و «لتعرفنّهم» اين است كه لام در اوّلى داخل در جواب «لو» است مانند لامى كه در «لأريناكهم» است و آن گاه در معطوف تكرار شده و لام در دوّمى «لتعرفنّهم» با نون، در جواب قسم محذوف واقع شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 49

فِي لَحْنِ الْقَوْلِ يعنى آنها (منافقان) را از فحواى كلام و معنى و مقصود سخنشان مى شناسى. از ابو سعيد خدرى روايت شده كه مقصود از لحن القول كينه و دشمنى آنها نسبت به علىّ بن ابى طالب «1» عليه السّلام بوده است، و از جابر نظير همين روايت نقل شده است. از عبادة بن صامت روايت شده كه ما فرزندان را با محبّت علىّ بن ابى طالب عليه السّلام محك مى زديم و هر گاه مى ديديم يكى از آنها على عليه السّلام را دوست ندارد مى فهميديم كه هدايت نيافته است «2». گفته شده منظور از لحن چرخاندن سخن به سويى است تا رفيقت آن را دريابد مانند سخن به كنايه گفتن و توريه كردن. شاعر گويد:

و لقد لحنت لكم لكيما تفقهوا

و الّحن يعرفه ذوو الألباب «3»

دليل اين كه به خطا كننده لاحن مى گويند اين است كه او در حسن خود از حق عدول مى كند.

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ شما را با كارهاى سخت و تكاليف دشوار مى آزماييم. از فضيل روايت شده كه هر گاه اين آيه را قرائت مى كرد مى گريست و مى گفت: خدايا ما را امتحان مكن زيرا اگر ما را امتحان كنى رسوايمان مى سازى پرده هاى ما را مى درى و ما را كيفر مى دهى.

وَ نَبْلُوَا أَخْبارَكُمْ آنچه از شما نقل شود و از اعمالتان خبر دهد خوب و بدش را مى دانيم زيرا خبر مطابق با مخبر عنه است و ليبلونكم و يعلم و يبلوا با «ياء» نيز قرائت شده و قرائت از حضرت باقر عليه السّلام است. و نبلوا [با نون و سكون (واو، نون)]

__________________________________________________

1- عن ابى سعيد الخدرى لحن القول، بغضهم علىّ بن ابى طالب عليه السّلام.

2- عن عبادة بن صامت: كنّا نبور اولادنا بحبّ علىّ بن ابى طالب فاذا رأينا احدهم لا يحبّه علمنا انّه لغير رشده.

3- براى شما مطلب را با توريه و تعريض بيان كرديم تا تنها شما درك كنيد نه ديگران، زيرا فقط خردمندان تعريض و توريه را مى شناسند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 50

به معناى و نحن نبلوا، ما مى آزماييم، نيز قرائت شده است.

[سوره محمد (47): آيات 32 تا 38] ..... ص : 50

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدى لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ (32) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ (33) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ (34) فَلا تَهِنُوا

وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ (35) إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا يُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ وَ لا يَسْئَلْكُمْ أَمْوالَكُمْ (36)

إِنْ يَسْئَلْكُمُوها فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُوا وَ يُخْرِجْ أَضْغانَكُمْ (37) ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ وَ مَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّما يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِيُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُمْ (38)

ترجمه: ..... ص : 50

كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند و پس از روشن شدن حق به مخالفت با رسول خدا برخاستند هرگز زيانى به خدا نمى رسانند و بزودى اعمالشان را نابود مى كند. (32)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا و رسول خدا را فرمان ببريد و اعمال خود را باطل مكنيد. (33)

كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند سپس در حال كفر از دنيا رفتند خدا هرگز آنها را نخواهد بخشيد. (34)

هرگز سست نشويد و دشمنان را به صلح (ذلّت بار) دعوت نكنيد در حالى كه شما ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 51

برتريد و خداوند با شماست و چيزى از ثواب اعمالتان را هرگز كم نمى كند. (35)

زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى است و اگر ايمان آوريد و تقوا پيشه كنيد پاداشهاى شما را بطور كامل مى دهد و (در برابر آن) چيزى از اموال شما نمى طلبد. (36)

چرا كه هر گاه اموال شما را مطالبه كند و حتى اصرار نمايد، بخل مى ورزيد، و كينه و خشم شما را آشكار مى سازد. (37)

آرى شما همان جمعيّتى هستيد كه دعوت براى انفاق در راه خدا مى شويد و بعضى از

شما بخل مى ورزند و هر كس بخل كند نسبت به خود بخل كرده است و خداوند بى نياز است و شما همه نيازمنديد و هر گاه سرپيچى كنيد خداوند گروه ديگرى را بجاى شما مى آورد كه مانند شما نخواهند بود. (38)

تفسير: ..... ص : 51

مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدى پس از اين كه حق برايشان آشكار شد فقط به خودشان زيان رسانده و با اين عمل هرگز به خدا زيانى نرسانده اند.

وَ سَيُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ و بزودى خداوند اعمالى را كه انجام داده اند نابود مى كند و پاداش آن اعمال را در آخرت نمى بينند.

وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ اعمال خود را با نافرمانى خدا و رسول يا با شك و نفاق باطل نكنيد، از ابن عباس روايت شده كه اعمالتان را با رياكارى و شهرت طلبى باطل مكنيد «1».

فَلا تَهِنُوا در نبرد با دشمنان خدا سست و ناتوان نشويد.

وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ «السّلم» به دو صورت قرائت شده به فتح (سين) و به كسر (سين) و هر دو به معناى مسالمت است.

وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ و شما نيرومندتر و غالب تريد. و گفته شده: واو در جمله، حاليّه

__________________________________________________

1- عن ابن عباس: لا تبطلوها بالرّياء و السمعة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 52

است يعنى در حالى كه شما نيرومندتر و بر آنها غالبيد دشمنان را به صلح و سازش فرا نخوانيد. در اعراب «تدعوا» دو قول است:

1- مجزوم چون داخل در حكم نهى است.

2- منصوب به «أن» مقدّر.

وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ يتر از وترت الرّجل، است هر گاه (يكى از نزديكان او را) بكشى يا با او بجنگى، و حقيقتش اين است كه او را از مال و نزديكانش جدا كنى «وتر» به معناى فرد

است و از همين ريشه است گفتار پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله: هر كس نماز عصرش فوت شود گويى با كشتار و غارت از خاندان و مال خود جدا افتاده است «1».

بنا بر اين خداوند سبحان ضايع ساختن و باطل كردن ثواب اعمال انجام شده شخص را به جدا شدن اعمال وى از خودش تشبيه كرده و اين سخنى فصيح است.

وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا يُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ اگر مؤمن و متقى باشيد خداوند ثواب ايمان و تقواى شما را مى دهد.

وَ لا يَسْئَلْكُمْ أَمْوالَكُمْ يعنى از شما نمى خواهد كه تمام اموالتان را به عنوان زكات بدهيد بلكه زكات را در قسمتى از مالتان واجب فرموده و به مقدار كمى اكتفاء كرده است كه يك چهارم از يك دهم است. و گويند منظور اين است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در مقابل اداى رسالت خود از شما نمى خواهد كه به او مال بدهيد.

إِنْ يَسْئَلْكُمُوها فَيُحْفِكُمْ يعنى اگر خداوند بخواهد با جديّت بسيار تمام اموالتان را مطالبه كند. إحفاء به معناى زياده روى و رسيدن به پايان هر چيزى است گويند أحفاه فى المسألة، هر گاه در پافشارى چيزى را فروگذار نكند و به همين معناست، احفاء الشّارب كه از ريشه كندن موى سبيل است.

تَبْخَلُوا وَ يُخْرِجْ أَضْغانَكُمْ يعنى نسبت به پيامبر خدا كينه مى ورزيد و بدان سبب

__________________________________________________

1-

قال صلّى اللَّه عليه و آله: من فاتته صلوة العصر فكانّما وتر أهله و ماله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 53

سينه هايتان تنگ مى شود. ضمير در فعل «يخرج» به خدا بر مى گردد يعنى، اگر تمام اموالتان را از شما بخواهند كينه توزى و دشمنى شما نسبت به خدا و رسول

ظاهر مى شود يا بخل مى ورزيد چرا كه بخل موجب كينه است. «هؤلاء» به معناى «الذّين» و موصول است و «تدعون» صله آن است يعنى شما كسانى هستيد كه فرا خوانده مى شويد يا شما اى مخاطبان همانهايى هستيد كه توصيف شده اند آن گاه توصيف آنها را از سر گرفته است و گويى آنان گفته اند ما چه صفتى داريم پس خداوند فرموده است: شما فرا خوانده شديد تا در راه خدا [مال ] انفاق كنيد، و گويى گفته شده: دليل اين كه اگر با اصرار از شما تمام اموالتان مطالبه شود بخل مى ورزيد و از دادن آن اكراه داريد و كينه به دل مى گيريد اين است شما به پرداخت يك چهارم از يك دهم مالتان فراخوانده مى شويد پس بعضى از شما به پرداخت آن نيز بخل مى ورزيد آن گاه فرمود:

وَ مَنْ يَبْخَلْ هر كس نسبت به پرداخت زكات و اداى تكليف واجب بخل ورزد ضرر بخل ورزى او از خودش تجاوز نمى كند بلكه نسبت به خود بخل ورزيده است چون با كيفرى دردناك همراه خواهد شد و از پاداش بزرگى محروم مى شود گويند بخلت عليه و عنه و ضنت عليه و عنه و آيه به اين معنى اشاره دارد كه بخشنده مال به بخشيدن محتاج تر از فقير در گرفتن مال است، پس اگر صاحب مال در بخشيدن به فقير بخل ورزد نسبت به خود بخل ورزيده است.

وَ اللَّهُ الْغَنِيُّ در حالى كه خداوند از اموال شما بى نياز است و شما به ثواب و رحمت خدا محتاجيد.

وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا عطف بر «إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا» مى باشد.

يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ بجاى شما گروهى ديگر را مى آورد با صفاتى غير از صفات

شما كه به ايمان و تقوا راغب باشند و از آن روى نگردانند.

ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُمْ آنها مانند شما نخواهند بود بلكه از شما بهترند و بيشتر از

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 54

خدا فرمان مى برند، روايت شده كه به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله عرض كردند آنها كيانند حضرت دستش را بر ران سلمان زد و فرمود: اين مرد و قوم او [كه پارسيانند] اگر ايمان وابسته و آويخته به ستاره ثريّا باشد مردانى از فارس به آن دست مى يابند «1». از معصومين عليهم السّلام روايت شده كه اى گروه عرب اگر شما [از فرمان خدا] سرپيچى كنيد، خدا گروه ديگرى يعنى موالى (پارسيان) را جايگزين شما مى كند «2».

__________________________________________________

1-

روى انّهم قالوا لرسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله، من هؤلاء؟ فضرب صلّى اللَّه عليه و آله يده على فخذ سلمان فقال هذا و قومه، لو كان الإيمان منوطا بالثريّا لتناوله رجال من فارس.

2- و

عنهم عليهم السّلام: ان تتولّوا يا معشر العرب يستبدل قوما غيركم يعنى الموالى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 55

سوره فتح ..... ص : 55

اشاره

سوره فتح، مدنى است و بيست و نه آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 55

در حديث ابىّ (بن كعب) آمده كه هر كس سوره فتح را قرائت كند چنان است كه همراه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله در فتح مكّه حاضر بوده و در روايتى ديگر آمده كه گويى همراه كسانى بوده كه در زير درخت با محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بيعت كرده اند «1»، و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه اموال و زنان خود را و آنچه در تصرّف شماست با خواندن سوره فتح حفظ كنيد زيرا اگر از كسانى باشد كه بر قرائت آن مداومت مى كند در روز قيامت فرياد كننده اى او را صدا مى زند، تو از بندگان مخلص منى، اى فرشتگان او را به بندگان صالحم ملحق سازيد و در باغهاى بهشت پر نعمت سكنايش دهيد و از جامى مهر زده كه آميخته به كافور است به او بنوشانيد «2».

__________________________________________________

1-فى حديث ابىّ، من قرأ سورة الفتح فكانّها شهد مع محمّد صلّى اللَّه عليه و آله فتح مكّة و فى رواية اخرى فكانّما كان مع من بايع محمّدا صلّى اللَّه عليه و آله تحت الشجرة.

2-عن الصّادق عليه السّلام: حصّنوا اموالكم و نسائكم و ما ملكت ايمانكم من التلف بقرائة إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً فانّه اذا كان ممّن يدمن قراءتها ناداه مناد يوم القيامة انت من عبادى المخلصين الحقوه بالصالحين من عبادى فاسكنوه جنّات النعيم و اسقوه من الرحيق المختوم بمزاج الكافور.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 56

[سوره الفتح (48): آيات 1 تا 7] ..... ص : 56

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً (1) لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً (2) وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً (3)

هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (4)

لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ يُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ كانَ ذلِكَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظِيماً (5) وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً (6) وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً (7)

ترجمه: ..... ص : 56

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر،

ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم (1)

غرض اين بود كه خداوند گناهان گذشته و آينده اى را كه به تو نسبت مى دادند ببخشد و نعمتش را بر تو تمام كند و به راه راست هدايتت فرمايد (2)

و پيروزى شكست ناپذيرى نصيب تو كند (3)

او كسى است كه سكينه و آرامش را در دلهاى مؤمنان نازل كرد تا ايمانى بر ايمانشان افزوده شود، لشكر آسمانها و زمين از آن خداست و خداوند دانا و حكيم است (4)

هدف (ديگر از اين فتح مبين) آن بود كه مردان و زنان با ايمان را در باغهايى (از بهشت) وارد كند كه نهرها از زير درختانش جارى است، و گناهان آنها را ببخشد، و اين نزد خدا پيروزى بزرگى است. (5)

و نيز مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را كه به خدا گمان بد مى برند

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 57

مجازات كند، حوادث سويى (كه براى مؤمنان انتظار مى كشند) تنها بر خودشان نازل مى شود، خداوند بر آنان غضب كرده و آنها را از رحمت خود دور

ساخته، و جهنم را براى آنها آماده كرده، و چه بد سرانجامى است. (6)

لشكريان آسمانها و زمين تنها از آن خداست، و خداوند شكست ناپذير و حكيم است. (7)

تفسير: ..... ص : 57

در تفسير اين فتح اختلاف است بعضى گويند منظور فتح مكّه است كه خدا آن فتح را به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در هنگام بازگشت از حديبيه وعده داد، و از جابر روايت شده كه ما از فتح مكّه آگاه نشديم مگر در روز حديبيه «1». و خداوند طبق روشى كه در خبر دادن دارد از اين فتح به صورت ماضى خبر داده است و چون وقوعش حتمى است [مضارع محقّق الوقوع در حكم ماضى است ] گويى اين كار انجام گرفته است.

بعضى گويند مقصود فتح حديبيه است و روايت شده كه چون پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله از حديبيه برگشت مردى از اصحاب پيامبر به آن حضرت گفت اين كه فتحى نبود ما را از حجّ و قربانى بازداشتيد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: اين بد سخنى است حديبيه بزرگترين فتحهاست و مشركان راضى شدند كه شما را براحتى از سرزمين خود دور سازند و با تضرّع و زارى به شما امان دهند و از شما حركتى ديدند كه برايشان ناخوشايند بود «2». از زهرى روايت شده كه فتحى بزرگتر از حديبيه نبوده است به اين دليل كه مشركان با مسلمانان در آميختند و سخنانشان را شنيدند و اسلام در دلهايشان متمركز شد و در طىّ سه سال جمع بسيارى مسلمان شدند و شمار طرفداران اسلام زياد

__________________________________________________

1- عن جابر، ما كنّا نعلم فتح مكّة الا يوم الحديبيّة.

2-

روى انّ رسول اللَّه

صلّى اللَّه عليه و آله لمّا رجع من الحديبيّة قال رجل من اصحابه ما هذا بفتح لقد صدّونا عن البيت و صدّ هدينا فقال صلّى اللَّه عليه و آله بئس الكلام هذا بل هو اعظم الفتوح قد رضى المشركون ان يدفعوكم عن بلادهم بالراح و يسألوكم القضيّة و رغبوا اليكم فى الامان و قد رأوا منكم ما كرهوا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 58

شد «1».

حديبيه، چاهى خشك بود كه قطره اى آب نداشت و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كنار آن چاه آمد و بر لب چاه نشست آن گاه ظرف آبى خواست و وضو گرفت سپس مضمضه كرد و آب دهان را در چاه ريخت و پر آب شد تا آنجا كه تمام همراهان و مركبهاى سوارى آنها سيرآب شدند. از سالم بن ابى الجعد روايت شده كه به جابر گفتم روزى كه در زير درخت بوديد چند نفر مى شديد، گفت: هزار و پانصد نفر بوديم و از عطشى كه گرفتار شده بودند نام برد آن گاه گفت: ظرف كوچكى پر از آب حضور پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آوردند آن حضرت دستش را در آن نهاد پس آب از ميان انگشتانش مانند چشمه بيرون مى آمد راوى گفت از آن آب آشاميديم و ما را بس كرد و اگر صد هزار نفر هم مى بوديم كفايت مى كرد.

بعضى گفته اند: مقصود از فتح در آيه، فتح خيبر است مجمع بن حارثه انصارى كه يكى از قرّاء است در حديث خود نقل كرده كه چون از حديبيه بر مى گشتيم خداوند به پيامبرش وحى كرد پس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را در كنار «كراع الغميم «2»» يافتيم

در حالى كه ايستاده و سوره انّا فتحنا را قرائت كرد، عمر پرسيد آيا اين (حديبيه) فتح و پيروزى است؟ فرمود: آرى سوگند به خدايى كه جانم در قبضه قدرت اوست البتّه كه فتح است، آن گاه خيبر را ميان اهل حديبيه تقسيم كرد و هيچ كس جز افراد حاضر در حديبيه را وارد خيبر نساخت.

لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ مفسّران شيعه در اين آيه دو تأويل دارند:

1- مقصود اين است كه خدا گناهان گذشته و آينده امّت پيامبر را با شفاعت آن

__________________________________________________

1- عن الزهرى، لم يكن فتح اعظم من صلح الحديبيّه و ذلك انّ المشركون اختلطوا بالمسلمين فسمعوا كلامهم فتمكّن الاسلام فى قلوبهم و اسلم فى ثلث سنين خلق كثير كثر بهم سواد الاسلام.

2- (كراع الغميم)، نام محلى ميان مكه و مدينه است. لسان العرب، مادّه كرع- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 59

حضرت مى آمرزد و به دليل پيوندى كه ميان امّت و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله وجود دارد نسبت دادن گناهان امّت پيامبر به آن حضرت نيكوست و روايت مفضّل بن عمر از حضرت صادق عليه السّلام آن را تأييد مى كند از امام صادق عليه السّلام در مورد اين آيه سؤال شد حضرت فرمود: به خدا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هيچ گناهى نداشته ولى خداوند سبحان براى پيامبر ضمانت كرد كه گناهان گذشته و آينده شيعيان على عليه السّلام را بيامرزد «1».

2- تأويل ديگر را سيّد مرتضى قدّس اللَّه روحه نقل كرده كه «ذنب» مصدر است و اضافه شدن آن به فاعل و مفعول جايز است و مقصود در اين جا اين است كه خدا

گناهان اوّليه امّت پيامبر را كه بيرون راندن حضرت از مكّه بوده و گناهان بعدى آنها را كه مانع شدن آن حضرت از ورود به مسجد الحرام است مى آمرزد يعنى خدا گناهى را كه امّت نسبت به تو روا داشت و آن بيرون راندنت از مكّه و مانع شدن از ورودت به مسجد الحرام بود، مى آمرزد، بنا بر اين «ذنب» در اينجا به مفعول خود اضافه شده است و چون «ذنب» بر معناى اخراج و بازداشتن از عمل حمل شده است و بدون واسطه حرف جرّ متعدّى شده از اين رو آمرزش، غرض و علّت فتح واقع شده است، بنا بر اين، مقصود از آمرزش، بر طرف ساختن احكام مشركان و برداشتن آن احكام از آنهاست و نيز پوشاندن اين عيب بر آن حضرت با فتح مكّه و وارد شدن به آن شهر در آينده مى باشد و اگر مقصود خداوند آمرزيدن گناهان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بود معنى نداشت كه آمرزش گناهان هدف از فتح مكّه باشد.

وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ با پيروز ساختن تو بر تمام اديان و بالا گرفتن كارت و باقى ماندن دينت در دنيا نعمت را بر تو تمام مى كند و در آخرت جايگاهى رفيع به تو مى دهد.

وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً تو را به راهى هدايت مى كند كه رهروش را به بهشت

__________________________________________________

1-

مفضّل بن عمر عن الصّادق عليه السّلام انّه سئل عن هذه الآية فقال عليه السّلام و اللَّه ما كان له ذنب و لكنّ اللَّه سبحانه ضمن له ان يغفر ذنوب شيعة علىّ عليه السّلام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 60

مى رساند و خداوند تو را بر آن راه پابرجا مى دارد.

وَ يَنْصُرَكَ

اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً در معناى عزيز سه احتمال وجود دارد:

1- آوردن صفت عزيز براى نصر به معناى نصرت همراه با عزّت است يعنى هر ستمگر گردنكشى را از تو دفع مى كند.

2- يا نصرتى كه صاحب آن نصرت عزيز است.

3- يا صفت عزيز را براى منصور و شخص يارى شده بگيريم و مجاز در اسناد باشد.

هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ ... منظور از «سكينه» سكون و آرامش است يعنى خداوند سكون و آرامش را در دلهاى مؤمنان به وسيله صلح و امنيّت وارد ساخته تا از لطف خود بر آنها كه پس از بيم و ترس امنيّت را برايشان فراهم آورده است آگاه شوند و با مشاهده فتح و برترى كلمه اسلام طبق وعده اى كه به آنها داده شده بر يقين آنان افزوده شود.

وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً لشكريان آسمان و زمين از آن خداست و به مقتضاى علم و حكمتش بعضى از اين لشكريان را بر بعضى مسلّط مى سازد و يكى از حكمتهاى خدا اين است كه دلهاى مؤمنان را با صلح حديبيه سكون و آرامش بخشيد و به آنان وعده فتح مكّه را داد تا مؤمنان از نعمت خدا آگاه شوند و سپاسگزار او باشند تا خدا به آنان پاداش بدهد و منافقان و كافران را كيفر دهد.

ظَنَّ السَّوْءِ معناى گمان بد اين است كه خدا پيامبر و مؤمنان را يارى نمى كند و آنها را پيروزمندانه در حالى كه مكّه را فتح كنند به مكّه باز نمى گرداند. «سوء» به معناى بدى و فساد چيزى است چنان كه صدق، خوبى و صلاح آن چيز است.

عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ يعنى آنچه مى پندارند

و نسبت به مؤمنان انتظار بد دارند كه هلاكت آنهاست به خود مشركان بر مى گردد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 61

«سوء» به فتح و ضمّ سين قرائت شده و دو لغت از ريشه «ساء» است مانند «كره و كره» به ضمّ و فتح «كاف» و «ضعف و ضعف» به ضمّ و فتح «ضاد» جز اين كه غالبا به هر چيزى كه قصد نكوهش آن شود (سوء به فتح سين) نسبت داده مى شود و (سوء به ضمّ سين) بجاى شرّ كه نقيض خير است به كار مى رود و مى گويند: اراد به السّوء و اراد به الخير، نسبت به او قصد شرّ و قصد خير كرد از اين رو ظنّ [در آيه ] به (سوء) به فتح (سين) اضافه شده چون ظنّ سوء نكوهيده است و برگشتن اين گمان (هلاكت مؤمنان) به مشركان پسنديده و خير است و شايسته بود كه دايره به سوء به فتح (سين) اضافه نشود مگر بر اساس تأويلى كه نقل كرديم.

وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ خدا بر آنان خشمگين شد و آنها را از رحمت خود دور ساخت.

وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ علّت تكرار جمله اين است كه در آيه اوّل به ذكر مؤمنان پيوسته شده يعنى لشكريانى از آن خداست كه مى تواند با آنها مؤمنان را كمك كند و در آيه دوّم به ذكر كافران پيوسته شده يعنى خداوند لشكريانى دارد كه مى تواند با آنها از كافران انتقام بگيرد و خداوند در انتقام گرفتن و مقهور ساختن دشمنانش عزيز و مقتدر است و در كار و حكمش حكيم است.

[سوره الفتح (48): آيات 8 تا 14] ..... ص : 61

اشاره

إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً (8) لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ

رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً (9) إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً (10) سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً (11) بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْلِيهِمْ أَبَداً وَ زُيِّنَ ذلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ كُنْتُمْ قَوْماً بُوراً (12)

وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَعِيراً (13) وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (14)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 62

ترجمه: ..... ص : 62

ما تو را به عنوان گواه و بشارت دهنده و بيم دهنده فرستاديم. (8)

تا به خدا و رسولش ايمان بياوريد و از او دفاع كنيد، او را بزرگ داريد و خدا را صبح و شام تسبيح كنيد. (9)

آنها كه با تو بيعت مى كنند در حقيقت فقط با خدا بيعت مى نمايند، و دست خدا بالاى دست آنهاست، هر كس پيمان شكنى كند به زيان خود پيمان شكسته است و آن كس كه نسبت به عهدى كه با خدا بسته وفا كند بزودى پاداش عظيمى به او خواهد داد. (10)

بزودى متخلّفان از اعراب باديه نشين (عذر تراشى كرده) مى گويند: حفظ اموال و خانواده، ما را به خود مشغول داشت (و نتوانستيم در سفر حديبيه تو را همراهى كنيم) براى ما

طلب آمرزش كن، آنها به زبان خود چيزى مى گويند كه در دل ندارند! بگو: چه كسى مى تواند در برابر خداوند از شما دفاع كند هر گاه براى شما زيانى بخواهد و يا اگر نفعى اراده كند (مانع گردد) و خداوند به تمام اعمالى كه انجام مى دهيد آگاه است. (11)

بلكه شما گمان كرديد پيامبر و مؤمنان هرگز به خانواده هاى خود باز نخواهند گشت و اين پندار غلط در دلهاى شما زينت يافته بود، و گمان بد كرديد، و سرانجام هلاك شديد. (12)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 63

و آن كس كه ايمان به خدا و پيامبرش نياورده (سرنوشتش دوزخ است) چرا كه ما براى كافران آتش فروزان آماده كرده ايم! (13)

مالكيّت و حاكميّت آسمانها و زمين از آن خداست، هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) مى بخشد، و هر كس را بخواهد مجازات مى كند خداوند غفور و رحيم است. (14)

تفسير: ..... ص : 63

لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ «تؤمنوا» و فعلهاى بعد از آن با «تاء» به صورت خطاب و نيز با «ياء» به صورت غايب قرائت شده است، در صورتى كه با «تاء» قرائت شود خطاب به پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و به امّتش مى باشد و اگر با «ياء» قرائت شود ضمير در تمام فعلها به مردم بر مى گردد.

وَ تُعَزِّرُوهُ يعنى با يارى كردن پيامبر او را تقويت كنيد. و توقّروه، يعنى او را بزرگ بداريد و از او فرمان ببريد.

وَ تُسَبِّحُوهُ از تسبيح يا از سبحه گرفته شده است و تمام ضميرها به خدا بر مى گردد و مقصود از عزيز داشتن خدا عزيز داشتن دين خدا و رسول اوست.

إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ مقصود بيعت حديبيه است كه بيعت رضوان

نيز نام دارد يعنى با پيامبر بر مردن بيعت كنيد.

إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ اين آيه نظير آيه مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ است «كسى كه از پيامبر اطاعت كند اطاعت خدا كرده است» (نساء/ 80).

سپس آن را با گفتار خود يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ تأكيد فرموده و گويى دست رسول خدا كه در هنگام بيعت بالاى دست بيعت كنندگان قرار مى گيرد دست خداست زيرا خدا جلّ جلاله بدور از صفات جسمانى است.

فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ و هر كس پيمان بشكند ضرر پيمان شكنى او فقط به خودش بر مى گردد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 64

وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ «وفيت بالعهد» و «اوفيت بالعهد» به هر دو صورت به كار مى رود.

فَسَيُؤْتِيهِ به دو صورت قرائت شده هم با (نون) و هم با (ياء) «فسيؤتيه».

سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ عربهاى متخلّف همان باديه نشينانى بودند كه از همراهى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در سال حديبيه تخلّف ورزيدند چون حضرت تصميم داشت كه به قصد حجّ عمره به مكّه برود و اين جريان در ماه ذى القعده سال ششم هجرى اتفاق افتاد، عربها و چادرنشينهاى اطراف مدينه از بيم آن كه مبادا قريش به جنگ پيامبر بيايند يا مانع او از رفتن به مكّه شوند همراه حضرت به راه افتادند. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در ميقات به قصد عمره احرام بست و قربانى خود را به همراه برد تا مردم بدانند كه پيامبر قصد جنگ ندارد پس بسيارى از عربها كه ديدند پيامبر محرم شده در ادامه دادن سفر اهمال كردند و گفتند ما به سوى مردمانى مى رويم كه

آمده اند و ياران پيامبر را كشته اند، از اين رو از رفتن با پيامبر به بهانه داشتن كارى تخلّف ورزيدند و پنداشتند كه پيامبر هلاك مى شود و به مدينه بر نمى گردد.

يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ خداوند عذر خواهى آنان را تكذيب مى كند و از اسرار و دلهايشان خبر مى دهد كه اينان باك ندارند كه پيامبر بر ايشان طلب آمرزش بكند يا نكند.

قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً يعنى اگر خداوند اراده كند كه به شما زيانى مانند كشتن و مرگ برساند يا قصد كند به شما نفعى چون پيروزى و دستيابى به غنيمت برساند چه كسى مى تواند مانع قضا و مشيّت او شود.

ضَرًّا به ضمّ (ضاد) و فتح آن قرائت شده است مانند فقر كه به ضمن (فاء) و فتح آن قرائت شده، و گفته شده كه ضرّ ضدّ نفع است و به معناى بد حالى نيز آمده است.

وَ أَهْلُونا اهلون جمع اهل است ولى اهالى اسم جمع است مانند ليالى، «بور» جمع بائر است مانند «عوذ» كه جمع عائذ است و بعضى گفته اند «بور» مصدر بار

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 65

است مانند هلك كه مصدر هلك و از نظر معنى و تلفظ يكسانند از اين رو برايش صفت مفرد و جمع و مذكر و مؤنث آورده مى شود و معناى جمله اين است كه شما قومى هستيد كه نفسها و دلها و نيتهايتان فاسد است و از نظر خدا اهل هلاكتيد و خير در شما نيست و سزاوار خشم و كيفر الهى هستيد.

لِلْكافِرِينَ بجاى «لهم» آمده تا اعلام كند: هر كس به خدا و رسولش ايمان نداشته باشد كافر است. «سعيرا» اين كلمه

به صورت نكره آورده شده تا اعلام شود كه اين نوع آتش مخصوص كافران است چنان كه «ناراً تَلَظَّى» نكره آورده شده است.

[سوره الفتح (48): آيات 15 تا 19] ..... ص : 65

اشاره

سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا كَذلِكُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بَلْ كانُوا لا يَفْقَهُونَ إِلاَّ قَلِيلاً (15) قُلْ لِلْمُخَلَّفِينَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلى قَوْمٍ أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ فَإِنْ تُطِيعُوا يُؤْتِكُمُ اللَّهُ أَجْراً حَسَناً وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا كَما تَوَلَّيْتُمْ مِنْ قَبْلُ يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَلِيماً (16) لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَنْ يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذاباً أَلِيماً (17) لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً (18) وَ مَغانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَها وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً (19)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 66

ترجمه: ..... ص : 66

هنگامى كه شما در آينده براى به دست آوردن غنائمى حركت كنيد متخلّفان مى گويند: بگذاريد ما هم از شما پيروى كنيم (و در اين جهاد شركت نماييم!) آنها مى خواهند كلام خدا را تغيير دهند، بگو: هرگز نبايد به دنبال ما بياييد، اين گونه خداوند از قبل گفته است، امّا بزودى مى گويند:

شما نسبت به ما حسد مى ورزيد ولى آنها جز اندكى نمى فهمند! (15)

به متخلفان از اعراب بگو: بزودى از شما دعوت مى شود كه به سوى قومى جنگجو برويد و با آنها پيكار كنيد تا اسلام بياورند، اگر اطاعت كنيد خداوند پاداش نيكى به شما مى دهد، و اگر سرپيچى كنيد همان گونه كه قبلا نيز سرپيچى كرديد شما را عذاب دردناكى مى كند. (16)

بر «نابينا» و «لنگ» و «بيمار» گناهى نيست (اگر در ميدان جهاد شركت نكند)

و هر كس خدا و رسولش را اطاعت كند او را در باغهايى (از بهشت) وارد مى سازد كه نهرها از زير درختانش جارى است، و آن كس كه سرپيچى كند او را به عذاب دردناكى گرفتار مى كند. (17)

خداوند از مؤمنانى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند راضى و خشنود شد، خدا آنچه را در درون قلب آنها (از صداقت و ايمان) نهفته بود مى دانست لذا آرامش را بر دلهاى آنها نازل كرد، و فتح نزديكى، به عنوان پاداش، نصيب آنها فرمود. (18)

و غنايم بسيارى كه آن را به دست مى آورند، و خداوند عزيز و حكيم است. (19)

تفسير: ..... ص : 66

سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ كسانى كه از رفتن به حديبيه تخلّف ورزيدند بزودى مى گويند:

إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى مَغانِمَ هر گاه براى به دست آوردن غنايم خيبر حركت كردند بگذاريد از شما پيروى كنيم.

يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلامَ اللَّهِ «كلم اللَّه» نيز قرائت شده و به معناى وعده گاه خدا فقط براى اهل حديبيه در مورد غنيمت خيبر به عوض غنيمتهاى مكّه است.

قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا كَذلِكُمْ قالَ اللَّهُ خداوند پيش از بازگشت، از حديبيه به سوى شما و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 67

قبل از خيبر فرموده: غنيمت خيبر از آن كسانى است كه در جريان حديبيه حضور داشته اند و ديگران حق ندارند كه با آنها شريك شوند.

فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بزودى خواهند گفت كه شما حسد مى ورزيد كه غنايم به ما هم مانند شما برسد و ما نيز در غنايم با شما شريك باشيم.

بَلْ كانُوا لا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًا يعنى دركشان كم است و در كارهاى دنيوى زيركند ولى در كارهاى دينى چنين نيستند.

«بل» در اين بخش از آيه و در

«بَلْ تَحْسُدُونَنا» براى اضراب است و فرقشان اين است كه اولى از اين كه پيروى نكردن آنها حكم خدا باشد اعراض كرده است و در عين حال حسد را اثبات مى كند و دوّمى اعراض است از اين كه مؤمنان را به حسد توصيف كند ولى نادانى آنها را ثابت مى كند.

قُلْ لِلْمُخَلَّفِينَ به كسانى كه از حركت به سوى حديبيه، تخلّف ورزيدند بگو بزودى و بعد از اين به جنگ قومى فرا خوانده مى شويد كه بسيار نيرومندند و آنها قوم هوازن و ثقيف هستند.

أَوْ يُسْلِمُونَ عطف بر «تُقاتِلُونَهُمْ» است يعنى يكى از دو كار بايد انجام گيرد يا جنگ يا مسلمان شدن و راه سوّمى وجود ندارد بنا بر اين اگر فرمان ببريد و در جنگيدن با مشركان پاسخ مثبت دهيد خداوند به شما پاداش مى دهد و اگر از جنگيدن با آنها روى برتابيد چنان كه در گذشته در رفتن به حديبيه روى برتافتيد خداوند شما را در آخرت كيفر خواهد داد.

لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ خداوند از كسانى كه نقص و عيب بدنى دارند تخلّف كردن از جنگ را برطرف ساخته و آنها را معذور داشته است.

يدخله يعذّبه، با «ياء» و «ندخله» «نعذبه» با «نون» نيز قرائت شده است.

علّت نامگذارى جريان حديبيه به بيعت رضوان همين آيه است كه مسلمانان در حديبيه با پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در زير درخت معروف كه درخت مغيلان بود بيعت كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 68

فَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ خداوند از صدق نيّت آنان در جنگ و وفادارى و صبرشان آگاهى دارد و شمار آنها هزار و پانصد يا هزار و سيصد نفر بود.

فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ ضمير

در عليهم به مؤمنان بر مى گردد و منظور از سكينه لطفى است كه موجب قوّت قلبهايشان مى شود مانند آرامش خاطر كه سبب قوت قلب است.

وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً يعنى فتح خيبر.

وَ مَغانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَها همان غنايم خيبر است و خيبر به داشتن مال و زمينهاى فراوان، مشهور بوده است.

[سوره الفتح (48): آيات 20 تا 25] ..... ص : 68

اشاره

وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَها فَعَجَّلَ لَكُمْ هذِهِ وَ كَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنْكُمْ وَ لِتَكُونَ آيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَ يَهْدِيَكُمْ صِراطاً مُسْتَقِيماً (20) وَ أُخْرى لَمْ تَقْدِرُوا عَلَيْها قَدْ أَحاطَ اللَّهُ بِها وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيراً (21) وَ لَوْ قاتَلَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً (22) سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً (23) وَ هُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً (24)

هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ الْهَدْيَ مَعْكُوفاً أَنْ يَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصِيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً (25)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 69

ترجمه: ..... ص : 69

خداوند غنايم فراوانى به شما وعده داده كه آنها را به چنگ مى آوريد، ولى اين يكى را زودتر براى شما فراهم ساخت، و دست تعدّى مردم (دشمنان) را از شما باز داشت، تا نشانه اى براى مؤمنان باشد، و شما را به راه راست هدايت كند. (20)

و نيز غنايم و فتوحات ديگرى كه شما بر آن قدرت نداريد ولى خداوند قدرتش بر آن احاطه دارد نصيب شما مى كند و خداوند بر هر چيز تواناست. (21)

اگر كافران (در سرزمين حديبيه) با شما پيكار مى كردند بزودى مى گريختند سپس ولىّ و ياورى نمى يافتند. (22)

اين سنّت الهى است كه در گذشته نيز بوده است، و هرگز براى سنّت الهى تغيير و تبديلى نخواهى يافت. (23)

او كسى است كه دست

آنها را از شما و دست شما را از آنها در دل مكّه كوتاه كرد، بعد از آن كه شما را بر آنها پيروز ساخت و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست. (24)

آنها كسانى هستند كه كافر شدند و شما را از (زيارت) مسجد الحرام باز داشتند، و از رسيدن قربانيهاى شما به محلّ قربانگاه مانع گشتند، و هر گاه مردان و زنان با ايمانى در اين ميان بدون آگاهى شما زير دست و پا از بين نمى رفتند و از اين راه عيب و عارى ناآگاهانه به شما نمى رسيد (خداوند هرگز مانع اين جنگ نمى شد) هدف اين بود كه خدا هر كس را مى خواهد در رحمت خود وارد سازد و اگر مؤمنان و كفّار (در مكّه) از هم جدا مى شدند كافران را عذاب دردناكى مى كرديم. (25)

تفسير: ..... ص : 69

وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغانِمَ كَثِيرَةً منظور از غنيمتهاى بسيار تمام غنايمى است كه خداوند تا روز قيامت به مؤمنان مى دهد.

فَعَجَّلَ لَكُمْ هذِهِ يعنى غنيمتهاى خبير را بسرعت در اختيارتان قرار داد.

وَ كَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنْكُمْ يعنى قدرت اهل خيبر و هم پيمانان آنها از طايفه اسد و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 70

غطفان را كه براى يارى آنها آمده بودند از شما دفع كرد و خداوند در دلهايشان وحشت انداخت پس آنها مجبور به عقب نشينى شدند و گفته شده: منظور اين است كه با صلح حديبيه سلطه مردم مكّه را از شما دفع كرد تا اين دفع دشمن و صلح و غنيمتى كه به سرعت به دست آمد عبرت و نشانه اى براى مؤمنان باشد تا بدانند كه در پيشگاه خداوند ارج و منزلتى دارند و خدا ضامن يارى كردن

و گشايش و فتح آنهاست چرا كه صلح بر اين واقع شد كه ده سال جنگ متوقف شود كه در آن ده سال مردم در امان باشند و نيز هر يك از مسلمانان كه وارد مكّه شود خون و مالش محفوظ باشد و هر يك از قريش كه وارد مدينه شود بر خون و مال خود ايمن باشد و هر كس دوست بدارد كه با محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بيعت كند بتواند و هر كس دوست بدارد كه با قريش بيعت كند آزاد باشد پس قبيله خزاعه گفتند ما با محمّد پيمان مى بنديم و قبيله كنانه گفتند ما با قريش هم پيمان مى شويم سهيل بن عمرو به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله گفت: پيمان مى بنديم بر اين كه هر مردى از ما نزدت آمد اگر چه مسلمان باشد به ما برگردانى و هر كس از ياران تو نزد ما آمد او را به تو برنگردانيم. مسلمانان گفتند:

سبحان اللَّه! چگونه شخصى كه مسلمان خدمت شما آمده است به كفّار مسترد شود حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر كس از ما نزد آنها برود خدا او را بيشتر از ما دور سازد و هر كس از آنان نزد ما بيايد ما او را به آنها بازپس مى دهيم، اگر خدا بداند كه قلبا مسلمان است برايش راه نجاتى قرار خواهد داد. سهيل گفت: با تو بر اين پيمان مى بنديم كه امسال برگردى و به مكّه وارد نشوى و سال آينده ما از مكّه بيرون مى رويم و تو با يارانت وارد مى شوى و سه روز در آن مى مانى و اگر مسلّح وارد

شويد لازم است اسلحه هايتان در غلاف باشد و اين قربانيهايى را كه به همراه داريد هر جا كه ما متوقفشان ساختيم همانجا بايد بماند و نبايد آنها را جلو ما بيندازيد.

حضرت فرمود: ما قربانيهاى خود را به سوى قربانگاه مى بريم شما برگردانيد، عمر بن خطّاب گفت: به خدا از روزى كه مسلمان شدم جز امروز در رسالت

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 71

محمّد صلّى اللَّه عليه و آله شك نكرده بودم. آن گاه خدمت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آمدم و گفتم: مگر تو پيامبر خدا نيستى؟ فرمود: چرا گفتم: مگر ما بر حق نيستيم و دشمن ما بر باطل؟ فرمود:

آرى چنين است گفتم: پس چرا در دينمان تن به پستى مى دهيم؟ در اين هنگام پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: من پيامبر خدايم و نافرمانى خدا نمى كنم و او ياور من است گفتم:

مگر به ما نمى گفتى كه بزودى راهى خانه خدا شده و به طواف مى پردازيم؟ فرمود:

چرا ولى آيا من به تو گفتم امسال موفّق به طواف كعبه مى شويم؟ گفتم: نه، فرمود:

پس آسوده خاطر باش كه بزودى به خانه خدا روانه شده به طواف كعبه خواهى پرداخت پس رسول خدا شترى قربانى كرد و تيغ سرتراشى خود را خواست و سر خود را تراشيد.

از محمّد بن كعب روايت شده كه كاتب رسول خدا در اين صلح علىّ بن ابى طالب عليه السّلام بود و چون رسول خدا به او فرمود: بنويس اين است آنچه محمّد بن عبد اللَّه و سهيل بن عمرو بر آن مصالحه كرده اند على عليه السّلام در نوشتن اين عبارت سنگينى مى كرد و نمى خواست جز محمّد رسول اللَّه عبارت

ديگرى بنويسد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: تو نيز چنين برنامه اى را خواهى داشت و در حالى كه مظلوم واقع شده اى چنين متنى را امضاء خواهى كرد، على عليه السّلام آنچه گفته بودند نوشت، و چون رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله از حديبيه به مدينه وارد شد بيست شب در آنجا ماند آن گاه به طرف خيبر حركت كرد و پرچم را به ابو بكر داد و او را به سوى يهوديان خيبر فرستاد ابو بكر روانه خيبر شد و با يهوديان برخورد كرده و با يارانش عقب نشينى كردند و به خدمت پيامبر خدا برگشتند سپس عمر بن خطّاب را فرستاد و با گروهى از مردم كه همراه او بپاخاستند برخاست و با خيبريان برخورد كرده و با يارانش عقب نشستند و به خدمت رسول خدا برگشتند در حالى كه عمر ياران خود را از قدرت دشمن مى ترساند و آنان نيز عمر را مى ترساندند آن گاه پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: فردا پرچم را به كسى مى سپارم كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول نيز او را دوست

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 72

دارند او سخت يورش مى برد و نمى گريزد و بر نمى گردد تا خداوند خيبر را به دست او فتح خواهد كرد پس مردم آن شب را خفتند در حالى كه همگى پريشان و در اين انديشه بودند كه پيامبر فردا پرچم را به كدامشان خواهد داد و چون صبح شد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: علىّ بن ابى طالب كجاست؟ عرض كردند: اى رسول خدا، از درد چشم مى نالد

فرمود: به سراغش بفرستيد، على عليه السّلام را آوردند، حضرت از آب دهان مبارك خود به چشمان او ماليد و برايش دعا كرد، چشمان على عليه السّلام طورى شفا يافت كه گويى هرگز دردى نداشته است، حضرت پرچم را به على عليه السّلام سپرد على عليه السّلام به جنگ مرحب رفت در حالى كه مرحب مى گفت:

قد علمت خيبر انّى مرحب «1»

الخ.

على عليه السّلام فرمود:

انا الّذى سمّتنى امّى حيدرة كليث غابات كريه المنظرة «2»

أوفيهم بالصاع كيل السندرة پس ضربتى بر سر مرحب زد و او را كشت و فتح به دست آن حضرت نصيب مسلمين شد «3».

وَ لِتَكُونَ آيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ جمله معترضه است يعنى تا غنيمتى كه خداوند براى مؤمنان مبارز قرار داده است نشانه اى براى انجام آن باشد و ممكن است معنى چنين باشد كه خداوند غنيمتهايى به شما وعده داده پس اين غنيمت را بسرعت در اختيارتان قرار داد و دشمنان را از شما دفع كرد تا از غنيمتها بهره ببريد و براى مؤمنان كه آن را صادق يافتند نشانه اى باشد زيرا خبر دادن از امور غيبى معجزه و نشانه (حقانيّت) است.

__________________________________________________

1- خيبر مى داند كه من مرحب هستم. تا آخر اشعار.

2- منم آن كه مادرم مرا شير ناميد، بسان شير جنگل كه تاب ديدنش نيست دمار از دشمن بر مى آورم و آنها را قتل عام خواهم كرد.

3- چون روايت بسيار طولانى است به تفسير جوامع، چاپ سنگى، ص 454 و مجمع البيان سوره فتح رجوع شود- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 73

وَ يَهْدِيَكُمْ صِراطاً مُسْتَقِيماً يعنى خداوند به لطف و عنايتش بر بينش و اطمينان و يقين شما مى افزايد.

وَ أُخْرى لَمْ تَقْدِرُوا يعنى خدا

به شما غنيمتهاى ديگرى وعده داد كه بر آن دست نيافتيد و آن غنيمتهاى هوازن در جنگ حنين بود.

قَدْ أَحاطَ اللَّهُ بِها يعنى خداوند بر آن غنايم قادر بود و شما را بر آنها مسلّط ساخت و از آن غنايم برخوردار فرمود.

وَ لَوْ قاتَلَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبارَ اين نوعى علم و آگاهى نسبت به امور معدوم است و خداوند سبحان از چگونگى وجود آنچه بعدها به وجود خواهد آمد آگاه است.

سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ «سنّة» در محل مصدر مؤكّد است يعنى خداوند پيروزى پيامبران خود را سنتى قرار داده است، اين آيه نظير كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي است «خداوند چنين مقرّر داشته كه من و رسولانم پيروز مى شويم» (مجادله/ 21) وَ هُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ خداوند شما را از خطر تجاوز و كشتار اهل مكّه باز داشت.

وَ أَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ خداوند در وادى مكّه شما را با منع و نهى خود از كشتار آنان در روز حديبيه باز داشت و جريان از اين قرار بود كه اهل مكّه چهل مرد را فرستادند تا مسلمانان را دستگير كنند پس خودشان اسير مسلمين شدند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آنان را آزاد كرد.

از عبد اللَّه بن مغفل روايت شده است كه پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله زير درختى نشسته بود و در حالى كه على عليه السّلام در برابر او مشغول نوشتن صلحنامه بود سى جوان مسلّح به مسلمانان يورش آوردند و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آنها را نفرين كرد و خداوند بينايى آنها را

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 74

گرفت، پس بپاخاستيم و آنها را به اسارت گرفتيم

كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آنها را آزاد كرد «1».

بِما تَعْمَلُونَ با (تاء) و با (ياء) قرائت شده است.

وَ الْهَدْيَ بر ضمير منصوب در «و صدّوكم» عطف شده است يعنى مانع شدند كه قربانى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كه هفتاد شتر بود به جايى برسند كه نحر آنها حلال و واجب مى شود و در قسمتى از حديبيه كه جزء حرم و مكّه است شتران را قربانى كردند و نگذاشتند كه به مكّه برسند.

روايت شده است كه محلّ جنگ رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در بيرون حرم بود و محلّ نمازش در حرم.

وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ اگر مردان و زنان مؤمن مستضعف در مكّه ميان كافران نمى بودند آنها را به سبب اختلاط با ديگران عينا نمى شناختيد بنا بر اين «لم تعلموهم» صفت براى رجال و نساء است.

أَنْ تَطَؤُهُمْ ممكن است بدل اشتمال براى رجال و نساء باشد يا بدل اشتمال از ضمير منصوب در «تعلموهم».

فَتُصِيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ «معرّه» مفعله و مصدر ميمى از «عرّه يعرّه» است يعنى كارهاى ناخوشايند بر او وارد آيد و بر او سخت گرفته شود.

بِغَيْرِ عِلْمٍ متعلق به ان تطأوهم، است يعنى ندانسته آنها را پايمال كنيد و وطأ به معناى نابود ساختن است شاعر مى گويد:

و وطئتنا وطأ على حنق وطاء المقيّد نابت الهرم، «2»

__________________________________________________

1-

عن عبد اللَّه بن المغفل، كان رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله جالسا فى ظلّ شجرة و بين يديه علىّ بن ابى طالب عليه السّلام يكتب كتاب الصّلح فخرج ثلاثون شابّا عليهم السّلاح فدعا عليهم رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله فأخذ اللَّه ابصارهم فقمنا فأخذناهم، نخلّى صلّى اللَّه

عليه و آله سبيلهم.

2- نزد ما آمدى در حالى كه با تمام نيرو و قدرتت ما را پايمال كردى مانند شتر بسته اى كه گياه نورسته (هرم) را پايمال مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 75

معناى آيه اين است كه اگر ناخوشايند نبود كه نابود سازيد مردمان مؤمنى را كه در ميان مشركان مخلوط بودند و شما آنها را مى شناختيد و با نابود ساختن آنها به شما سختى و كراهتى برسد خداوند آنها را از كشتن شما و شما را از كشتن آنان باز نمى داشت، بنا بر اين جواب لو لا حذف شده چون سخن بر آن دلالت مى كند.

لَوْ تَزَيَّلُوا ممكن است اين جمله، تكرار لو لا رجال باشد چون بازگشت هر دو به يك معناست و جوابش «لعذبنا» است.

مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ «معرّه» «كار ناخوشايندى» كه در صورت كشتن مسلمانان به آنها مى رسيد [در حالى كه نمى دانستند]، ديه و كفاره بود و نيز اعتراض مشركان كه مسلمانان با همدينان خود همان كردند كه با ما كردند.

لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ بيان علّتى است كه آيه بر آن دلالت دارد و گويى گفته است، بازداشتن از كشتار و منع كيفر كردن براى اين است كه خدا گروندگان به خود را به كار خير و طاعت موفّق سازد يا مشركانى را كه از اسلام روى گردانده اند در اسلام داخل شوند.

لَوْ تَزَيَّلُوا اگر مسلمانان و كافران پراكنده شوند و از يكديگر بازشناخته شوند البته كفار مكّه را با دستها و شمشيرتان عذاب مى كرديم «تزيّلوا» از زاله يزيله است ولى خداوند به احترام مؤمنان و آميخته بودن كفّار با آنها از كافران دفاع مى كند.

[سوره الفتح (48): آيات 26 تا 29] ..... ص : 75

اشاره

إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ

الْجاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيماً (26) لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَرِيباً (27) هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً (28) مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً (29)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 76

ترجمه: ..... ص : 76

به خاطر بياوريد هنگامى را كه كافران در دلهاى خود خشم و نخوت جاهليّت داشتند، و (در مقابل) خداوند آرامش و سكينه را بر رسول خود و مؤمنان نازل فرمود، و آنها را به تقوا ملزم ساخت كه از هر كس شايسته تر و اهل و محلّ آن بودند، و خداوند به هر چيز عالم است. (26)

خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست بود، به طور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجد الحرام مى شويد در نهايت امنيّت و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده و ناخنهاى خود را كوتاه كرده، و از هيچ كس ترس و وحشتى نداريد، ولى خداوند چيزهايى مى دانست كه شما نمى دانستيد (و در اين تأخير حكمتى بود)

و قبل از آن فتح نزديكى (براى شما) قرار داد. (27)

او كسى است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاده، تا آن را بر تمام اديان پيروز كند، و كافى است كه خدا شاهد اين موضوع باشد. (28)

محمّد فرستاده خداست و كسانى كه با او هستند

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 77

در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند، پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مى بينى، آنها همواره فضل خدا و رضاى او را مى طلبند، نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است، اين توصيف آنها در تورات است، و توصيف آنها در انجيل همانند زراعتى است كه جوانه هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقويت آن پرداخته، تا محكم شده و بر پاى خود ايستاده است، و آن اندازه رشد و نموّ كرده كه زارعان را به شگفتى وا مى دارد! اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد، خداوند كسانى از آنها را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است. (29)

تفسير: ..... ص : 77

إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ «اذ» متعلق به فعل ما قبل [لَعَذَّبْنَا، يا صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ] است يعنى حتما كافران را عذاب مى كنيم زيرا در دلهايشان نوعى تعصّب و سرسختى وجود دارد.

حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ منظور همان سخن مشركان است كه گفتند: محمّد و يارانش پدران و برادران ما را كشته اند و بر ما در خانه هايمان وارد مى شوند و اين سخنان را به عربها مى گفتند گفته شده: منظور از حميّت ننگ داشتن آنها از اقرار كردن به رسالت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و آغاز شدن صلحنامه

با بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بود، آن گاه كه گفتند ما اين اسم را نمى شناسيم ولى بنويسيد بسمك اللّهمّ هذا ما صالح عليه محمّد بن عبد اللَّه، پس خداى سبحان آرامش خود را بر رسولش و بر مؤمنان نازل فرمود در نتيجه آنها حلم و وقار نشان دادند و بر وارد شدن تحت اراده كافران صبر كردند و آنان را به كلمه تقوا كه لا آله الا اللَّه است ملزم فرمود و بعضى گفته اند منظور از كلمه تقوا بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم و محمّد رسول اللَّه، است كه خدا آن را براى پيامبرش و مؤمنان برگزيده است و اضافه شدن كلمه به تقوا به اين معنى است كه كلمه عامل و اساس تقواست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 78

وَ كانُوا أَحَقَّ بِها يعنى مؤمنان به وقار و اهل آن سزاوارترند يا به اين كلمه سزاوارتر از مشركانند يا به مكّه و وارد شدن به آن سزاوارترند.

لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا يعنى خداى متعال كه منزّه از دروغ و هر كار زشتى است خواب پيامبرش را تحقق بخشيد پس حرف جرّ حذف شده و فعل، به اللَّه پيوسته است. «بالحق»، متعلق به صدق است يعنى راستگويى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در آنچه [در خواب ] ديده است و در تحقق آن به صورتى كه به حكمت و غرض صحيح مشتبه شود چرا كه در آن صدق، گرفتارى و تشخيص مخلصان از منافقان است، و ممكن است «بالحق» متعلق به رؤيا باشد يعنى راستگويى پيامبر در خوابى كه به حقّ مشتبه است.

لَتَدْخُلُنَّ جواب قسم محذوف است، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در مدينه و پيش

از بيرون شدنش به طرف حديبيه خواب ديد كه مسلمانان وارد مسجد الحرام مى شوند و به ياران خود خبر داد و آنها شادمان شدند و چون از حديبيه برگشتند و وارد مكّه نشدند منافقان گفتند سر نتراشيديم و تقصير نكرديم و وارد مسجد الحرام نشديم پس اين آيه نازل شد و خداوند به آنها خبر داد كه خواب پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله حق و راست است و وارد شدن به مسجد الحرام را با سوگند تأكيد فرمود.

در اين كه داخل شدن به مسجد الحرام را منوط به خواست خدا كرده و فرموده است: انشاء اللَّه چند احتمال هست:

1- مقصود اين باشد كه به خواست خدا همه شما وارد مسجد الحرام خواهيد شد و هيچ يك از شما نمى ميرد.

2- منظور اين است كه خدا به بندگانش بياموزد كه در وعده هاى خود انشاء اللَّه بگويند و ادب الهى را رعايت كنند.

3- إِنْ شاءَ اللَّهُ به آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ، متعلق باشد، يعنى بعضى از شما سر بتراشند و بعضى تقصير كنند و قسمتى از مو را بزدايند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 79

فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا و بخشى از حكمت و مصلحت آن صلح مبارك و تأخير فتح مكّه را بدانند.

فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ يعنى پيش از وارد شدن به مكّه فتح نزديكى را كه فتح خيبر است مقرّر فرمود كه دلهاى مؤمنان از آن شاد شود تا زمينه فتح مكّه فراهم آيد.

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى خداوند پيامبرش را با قرآن و دليل روشن و دين حق كه اسلام است فرستاد.

لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ تا او را بر اديان مختلف يعنى آيين اسلام را بر بت پرستى

و اديان اهل كتاب غلبه و برترى دهد، اين جمله تأكيد براى وعده فتحى است كه خداى سبحان داده است و موجب آرامش نفوس مؤمنان است كه بزودى خداى متعال فتح شهرهايى را نصيب آنان مى كند كه فتح مكّه در برابر آن فتوحات در نظرشان اندك مى آيد، و گويند: تمام اين فتوحات در هنگام ظهور حضرت مهدى (عج) است و در آن زمان دينى جزء دين اسلام در روى زمين باقى نمى ماند.

وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً يعنى وعده الهى ناگزير تحقق خواهد يافت.

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ در اعراب محمّد دو احتمال هست: يا خبر مبتداى محذوف است يعنى هو محمّد، چرا كه پيش از آن هو الّذى ارسل، آمده است و يا محمّد مبتداست و رسول اللَّه عطف بيان است.

وَ الَّذِينَ مَعَهُ ياران پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله.

أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ «اشدّاء» جمع شديد و «رحماء» جمع رحيم است.

از حسن [بصرى ] روايت شده كه سر سختى مؤمنان نسبت به مشركان بجايى رسيده بود كه حتى از لباس مشركان دورى مى جستند كه به لباس آنها نچسبد و نيز از تماس بدنهايشان با بدنهاى مشركان پرهيز مى كردند و مهربانى مؤمنان در بين يكديگر بجايى رسيده بود كه هر مؤمنى كه برادر دينى خود را مى ديد با او دست

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 80

مى داد و معانقه مى كرد «1». و نظير اين است آيه أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ «در برابر مؤمنان متواضع و در برابر كافران نيرومندند (مائده/ 54).

تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً از بسيار نمازگزاردن و مداومت آنان بر نماز خبر مى دهد.

يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً يعنى با طاعات خود از خدا فزونى نعمت مى خواهند و

نيز طالب خشنودى او هستند. «سيماهم» نشانه اى كه در چهره هايشان وجود دارد و مقصود علامتى است كه در پيشانى نمازگزار بر اثر سجده زياد پديد مى آيد و من اثر السّجود، آن را تفسير مى كند يعنى تأثيرى كه سجده بر پيشانى مى گذارد، به علىّ بن الحسين زين العابدين عليه السّلام ذو الثفنات، مى گفتند: چرا كه در مواضع سجده اش مانند پينه سر زانوهاى شتر پينه هايى ظاهر مى شد.

از سعيد بن جبير روايت شده كه نشان سجده در پيشانى مؤمنان اثر خاكى است كه بر روى پيشانى مى ماند.

ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ اين صفت عجيب آنها در تورات است، در اين جا مطلب را تمام كرده و مجددا شروع كرده است وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ و گويند، يعنى اين است مثل مؤمنان در هر دو كتاب تورات و انجيل آن گاه جمله را آغاز كرده و فرموده است: كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ مانند زراعتى است كه جوانه اش بيرون آمده است.

اشطا الزرع آن گاه گويند كه زراعت جوانه بزند و «شطأه» به فتح (طاء) نيز قرائت شده است.

فَآزَرَهُ از موازره به معناى معاونت و كمك است، از اخفش نقل شده كه افعل تفضيل است يعنى آن را محكمتر كرد و بيشتر به كمك و تقويتش پرداخت، و فاذره، نيز قرائت شده يعنى آن را محكم كرد پس استوار شد و از نازكى به ستبرى گراييد.

__________________________________________________

1- عن الحسن، بلغ من تشدّدهم على الكفّار انّهم كانوا يتحرّزون من ثيابهم ان يلزق بثيابهم و من ابدانهم ان تمسّ ابدانهم و بلغ من تراحمهم فيما بينهم ان كان لا يرى مؤمن مؤمنا الّا صافحه و عانقه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 81

فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ «سوق» جمع ساق

است يعنى بر روى ساقه اش ايستاد اين مثلى است كه خداوند براى آغاز كار اسلام و پيشرفت و گسترش آن زده است تا آنجا كه از ضعف به قوّت گراييد و كارش بالا گرفت.

يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ يعنى اين زراعت به گونه اى است كه كشاورزان خود را كه آن را كاشته اند شادمان و شگفت زده مى كند.

لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ اين جمله بيان علّت تشبيه مؤمنان به زراعت است كه مانند زراعت رشد مى كنند و در كامل شدن و تقويت يافتن و پشتيبانى يكديگر همانند زراعتند و مى تواند علّت براى آيه وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا، باشد زيرا آن گاه كه كافران شنيدند خداوند علاوه بر عزّتى كه در دنيا به مؤمنان مى دهد در آخرت ثوابهايى برايشان مهيّا كرده است، از آن به خشم آمدند يعنى خداوند به كسانى كه بر ايمان و عمل صالح پايدار بمانند وعده داده است كه گناهانشان را ببخشد و به آنها پاداش بسيار و نعمتهاى پايدار عطا فرمايد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 82

سوره حجرات ..... ص : 82

اشاره

اين سوره مدنى است (در مدينه نازل شد) و هجده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 82

در حديث ابىّ (بن كعب) آمده است كه هر كس سوره حجرات را بخواند خداوند به تعداد هر نفر كه او را اطاعت كرده و نافرمانى مى كند ده حسنه به او خواهد داد «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده است كه هر كس هر شب يا هر روز سوره حجرات را بخواند از زائران حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله به شمار مى رود «2».

[سوره الحجرات (49): آيات 1 تا 5] ..... ص : 82

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (1) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (2) إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ (3) إِنَّ الَّذِينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ (4)

وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (5)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأ سورة الحجرات اعطى من الأجر عشر حسنات بعدد من اطاع اللَّه و من عصاه.

2-

عن الصّادق عليه السّلام: من قرأها فى كل يوم او فى كل ليلة كان من زوّار محمّد صلّى اللَّه عليه و آله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 83

ترجمه: ..... ص : 83

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر،

اى كسانى كه ايمان آورده ايد چيزى را بر خدا و رسولش مقدّم نشمريد و پيشى مگيريد و تقواى الهى پيشه كنيد كه خداوند شنوا و داناست. (1)

اى كسانى كه ايمان آورده صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكشيد، و در برابر او بلند سخن مگوييد (و داد و فرياد نزنيد) آن گونه كه بعضى از شما در برابر بعضى مى كنند، مبادا اعمال شما نابود شود در حالى كه نمى دانيد. (2)

آنها كه صداى خود را نزد رسول خدا كوتاه مى كنند كسانى هستند كه خداوند قلوبشان را براى تقوا خالص كرده و براى آنها آمرزش و پاداش عظيمى است. (3)

براستى كسانى كه تو را از پشت حجره ها بلند صدا مى زنند اكثرشان نمى فهمند. (4)

هر گاه آنها صبر مى كردند

تا خود به سراغشان آيى براى آنها بهتر بود و خداوند غفور و رحيم است. (5)

تفسير: ..... ص : 83

لا تُقَدِّمُوا در اين فعل دو احتمال هست:

1- ممكن است از «قدّم» به معناى تقدّم (به فتح تا و دال) باشد مانند «وجّه» و «بيّن» كه به معناى توجّه و تبيّن است و قرائت «لا تُقَدِّمُوا» به معناى لا تتقدّموا، كه يك

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 84

(تاى) آن حذف شده است احتمال فوق را تأييد مى كند.

2- ممكن است متعدّى باشد، گويند «قدّمه و اقدمه» و مفعول آن حذف شده تا تمام آنچه را مقدّم شده است شامل شود يعنى هيچ كارى را بدون اجازه خدا و رسولش خود سرانه انجام ندهيد.

از ابن عباس روايت شده كه پيش از سخن گفتن پيامبر، سخن مگوييد و هر گاه مسأله اى سؤال شد در جواب بر او سبقت نگيريد تا اوّل او جواب دهد «1».

از حسن [بصرى ] روايت شده كه آيه درباره قومى نازل شده كه قربانى خود را پيش از نماز عيد (قربان) كشتند و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به آنها دستور داد كه عمل را اعاده كنند «2».

خلاصه مقصود اين است كه پيرو رسول خدا باشيد و گفتار و كردارتان را پس از گفتار و كردار آن حضرت قرار دهيد و كارى را خود سرانه انجام ندهيد تا از او كسب تكليف كنيد.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ چون اگر تقواى الهى داشته باشيد تا پيامبر به شما دستور ندهد در هيچ گفته و عملى بر او سبقت نمى گيريد.

إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ خدا گفتارتان را مى شنود و از كردارتان آگاه است. آن گاه خداى سبحان آنها را به خاطر درخواست بينش مجدّد

در هر خطابى كه وارد مى شود مورد ندا قرار داد و فرمود:

لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ يعنى هر گاه پيامبر سخن بگويد و شما نيز سخن بگوييد لازم است كه صدايتان را از صداى آن حضرت بلندتر نكنيد.

وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ صداى خود را آن گونه كه بعضى از

__________________________________________________

1- عن ابن عباس لا تتكلّموا قبل ان يتكلّم رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و اذا سئل عن مسألة فلا تسبقوه بالجواب حتى يجيب اولا. [.....]

2- عن الحسن نزل فى قوم ذبحوا الاضحيّة قبل صلوة العيد فامرهم النّبي صلّى اللَّه عليه و آله بالاعادة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 85

شما براى بعضى بلند مى كنيد براى آن حضرت بلند نكنيد و آيه دلالت دارد كه مسلمانان نهى شده اند از اين كه صداى خود را در محضر پيامبر بلند كنند به گونه اى كه در ميان خودشان عادت كرده بودند به اين معنى كه مراعات شكوه و جلال پيامبر را نكنند، و گويند معناى آيه اين است كه يا محمّد و يا أحمد نگوييد چنان كه بعضى از شما بعض ديگر را صدا مى زنيد بلكه او را با عظمت مورد خطاب قرار داده و يا رسول اللَّه بگوييد.

از ابن عباس روايت شده كه آيه در مورد ثابت بن قيس بن شماس نازل شده كه گوشش سنگين بود و با صداى بلند حرف مى زد و گاه پيامبر از صداى او اذيّت مى شد «1».

از انس روايت شده كه چون اين آيه نازل شد ثابت ناپديد شد. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به جستجوى او پرداخت پس جريان او را به عرض پيامبر رساندند حضرت او

را فرا خواند و از او راجع به ناپديد شدنش پرسيد ثابت عرض كرد اين آيه نازل شده و صداى من بلند است و ترسيدم كه عملم تباه شده باشد. پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: چنين نيست تو خوب زندگى مى كنى و خوب مى ميرى و اهل بهشتى «2».

أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ مفعول له است و معنايش اين است كه از بيم هدر رفتن اعمالتان خود را از آنچه نهى شديد باز داريد و مضاف اليه حذف شده است.

وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ و شما درك نمى كنيد كه اعمالتان هدر رفته است.

إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ كسانى كه در محضر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و براى تعظيم او

__________________________________________________

1- عن ابن عباس، نزلت فى ثابت بن قيس بن شماس و كان فى اذنه وقر و كان جهورى الصّوت فكان اذا كلّم رفع صوته و ربّما تأذى رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله بصوته.

2-

عن انس، لما نزلت الآية فقد ثابت فتفقّده رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله فأخبر بشانه فدعاه فسأله فقال يا رسول اللَّه لقد انزلت هذه الآية و انى رجل جهير الصوت فاخاف ان يكون عملى قد حبط فقال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله لست هناك، انّك تعيش بخير و تموت بخير و انّك من اهل الجنة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 86

آهسته سخن مى گويند.

أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى خداى دلهايشان را آزموده و آن را براى تقوا خالص كرده است، گويند امتحن فلان لامر كذا (و جرّب)، فلانى در فلان كار مهارت يافته و در آن كوتاهى و تقصير نمى كند يا امتحان را بجاى معرفت نهاده چرا كه هر

چيزى با آزمودن ثابت مى شود و گويى فرموده است خدا دلهاى آنها را براى تقوا شناخته است و لام در للتقوى متعلّق به محذوف است چنان كه گويند انت لهذا الأمر يعنى براى اين كار هستى و مخصوص آن مى باشى شاعر مى گويد:

اعدّاء من لليعملات على الوجى

«1» «لام» با معمول خود (تقوى) بنا بر حال بودن منصوب است.

إِنَّ الَّذِينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ آنها كه تو را از پشت و جلو حجره ها صدا مى زنند، «من» در مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ، براى ابتداى غايت است و منظور از ندا خواندن و صدا زدن از همانجاست و حجره و بقعه، زمين سنگچين شده اى است كه ديوارى پيرامون آن باشد و از فعله به معناى مفعول است مانند غرفه و قبضه و مقصود حجره هاى زنان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است روايت شده كه هيأت اعزامى بنى تميم در هنگام ظهر (نيمروز) به قصد ديدار پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به مدينه آمدند در حالى كه حضرت خوابيده بود و فرياد زدند اى محمّد بيرون پيش ما بيا، پيامبر بيدار شد و بيرون آمد پس اين آيه نازل شد «2».

أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ خداوند جهل و سفاهت آنان را به خاطر اين عملشان تثبيت

__________________________________________________

1- مصراع دوم شعر اين است:

و اضياف بيت بيّتوا لنزول

، بعد از شما كسى براى فرياد رسى مركبهايى كه بسيار زحمت مى كشند و با سم سوده راه مى روند باقى نمانده است و پس از مرگ شما كسى نيست كه از مهمانانى كه به قصد استراحت به خانه شما وارد مى شوند پذيرايى كند.

2- روى انّ وفد بنى تميم اتوا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله وقت

الظهيرة و هو راقد فنادوه يا محمّد اخرج الينا فاستيقظ فخرج فنزلت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 87

كرده است.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا مرفوع است و فاعل زيرا معنى اين است كه اگر صبر آنها ثابت مى شد، و صبر خويشتندارى از گرايش به خواهش است و در گفته عرب، صبروا عن كذا، مفعولش كه (نفس) است حذف شده است. صبرا (حبسى است كه بر زندانى سخت مى گيرند) از اين رو حبسى كه براى سوگند خوردن محبوس يا كشتن اوست صبر گفته اند.

حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ فايده «اليهم» اين است كه اگر پيامبر بيرون مى آمد و بيرون شدندش براى آن گروه نبود بر آنها لازم بود كه صبر كنند تا آگاه شوند كه بيرون آمدن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله براى آنهاست.

لَكانَ خَيْراً لَهُمْ در فعل «كان» ضميرى مقدّر است و آن ضمير مصدر فعل مقدّر بعد از «لو» مى باشد يا ضمير مصدر (صبروا» است مانند گفته عرب من كذب كان شرّا له هر كس دروغ بگويد براى خودش بد است.

[سوره الحجرات (49): آيات 6 تا 10] ..... ص : 87

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ (6) وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ (7) فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (8) وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِي ءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (9) إِنَّمَا

الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 88

ترجمه: ..... ص : 88

اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد درباره آن تحقيق كنيد، مبادا به گروهى از روى نادانى آسيب برسانيد، و از كرده خود پشيمان شويد. (6)

و بدانيد رسول خدا در ميان شماست، هر گاه در بسيارى از امور از شما اطاعت كند به مشقّت خواهيد افتاد، ولى خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده، و آن را در دلهايتان زينت بخشيده، و (به عكس) كفر و فسق و گناه را منفور شما قرار داده است كسانى كه اين صفات را دارند هدايت يافتگانند. (7)

خداوند بر شما فضل و نعمتى از سوى خود بخشيده، و خداوند دانا و حكيم است. (8)

هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند در ميان آنها صلح برقرار سازيد و اگر يكى از آنها بر ديگرى تجاوز كند با طايفه ظالم پيكار كنيد تا به فرمان خدا باز گردد، هر گاه بازگشت (و زمينه صلح فراهم شد) در ميان آن دو بر طبق عدالت صلح برقرار سازيد، و عدالت پيشه كنيد كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد. (9)

مؤمنان برادر يكديگرند، بنا بر اين ميان دو برادر خود صلح برقرار سازيد و تقواى الهى پيشه كنيد تا مشمول رحمت او شويد. (10)

تفسير: ..... ص : 88

إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فاسق در آيه شريفه وليد بن عقبه برادر مادرى عثمان است كه عثمان در زمان خلافت خود حكومت كوفه را به او داد و در حال مستى نماز صبح را چهار ركعت خواند آن گاه به مردم گفت اگر مايليد بيشتر بخوانم چرا كه در حال نشاط هستم، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله او

را براى جمع آورى زكات به قبيله بنى المصطلق فرستاد اهل قبيله به استقبال او آمدند و چون ميان وليد و آن قبيله (قبل از اسلام) كينه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 89

و دشمنى بوده است پنداشت كه تصميم كشتن او را دارند از اين رو به خدمت پيامبر برگشت و عرض كرد كه اين طايفه از دين برگشته و از پرداخت زكات سرباز زدند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به خشم آمد و خواست با آنها بجنگد كه اين آيه نازل شد، نكره آوردن «فاسق» و «نبأ» در آيه معناى عام دارد و مقصود اين است كه هر فاسقى هر خبرى را برايتان آورد راست بودن يا دروغ بودن آن را بررسى كنيد و در جستجوى حقيقت باشيد و به گفته فاسق اعتماد نكنيد.

بعضى «فَتَبَيَّنُوا» را «فتثبّتوا» به معناى تحقيق كنيد، قرائت كرده اند و اين قرائت از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده فرمود تثبيت و تبيّن از نظر معنى به يكديگر نزديكند و معناى هر دو توقّف كردن و در جستجوى حقيقت بر آمدن است «1».

أَنْ تُصِيبُوا مفعول له است يعنى مبادا ندانسته به قومى آسيب برسانيد.

بِجَهالَةٍ حال و به معناى افرادى است كه از حقيقت بى خبرند مانند آيه وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ «خدا احزاب كافر را با دلى پر از خشم بازگرداند» (احزاب/ 25).

فَتُصْبِحُوا يعنى از اين كه آنها را به خطا نسبت دهيد پشيمان شويد و پشيمانى نوعى اندوه است كه آدمى آرزو مى كند اى كاش اين كارى را كه موجب اندوه شد انجام نمى دادم.

لَوْ يُطِيعُكُمْ حال است براى يكى از دو حالت اعراب «كم» در «فيكم»، يكى

حالت رفع تقديرى «كم» است و ديگرى حالت ظاهرى «كم» كه «فى» حرف جرّ بر آن داخل شده است و معناى جمله اين است: پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در حالتى است كه بر شما تغيير دادن آن امر لازم است، يا شما در حالتى هستيد كه تغيير دادن آن امر بر شما واجب است، يعنى شما از پيامبر مى خواهيد كه در حوادث مانند يك مطيع و پيرو،

__________________________________________________

1-

عن الباقر عليه السّلام: و التثبّت و التبيّن متقاربان و هما التوقف و طلب الثبات و البيان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 90

از خواسته شما پيروى و اطاعت كند، و اگر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اين كار را بكند شما به هلاكت و گناه مى افتيد، اين آيه دلالت بر اين دارد كه بعضى از مؤمنان براى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله تصديق گفته وليد و جنگ با بنى المصطلق را پسنديدند و نظير چنين ايرادهايى از آنها سر مى زد ولى تقوا بعضى از مؤمنان را از حسدورزى در اين موارد بدور مى داشت و خداوند آنها را استثنا كرده و فرموده است وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ يعنى خدا ايمان را محبوب بعضى از شما قرار داده است و آنها كسانى هستند كه خداوند دلهايشان را به تقوا آزموده است و منظور از اين كه خدا ايمان را محبوب و مكروه انسان قرار مى دهد آن است كه خداوند با موفّق ساختن انسان به ايمان انسان را كمك كرده و مورد لطف قرار مى دهد ولى ايمان آوردن عمل خود اوست چرا كه هر عاقلى مى داند كه هيچ كس با عملى كه ديگرى انجام دهد ستايش

نمى شود و اگر آيه را بر معناى ظاهرش حمل كنيم چنين نتيجه مى دهد كه خداى عزّ و جلّ مؤمنان را بر كارى كه ذات مقدسش انجام داده ستايش كرده است.

وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ كفر به معناى پوشاندن و پنهان داشتن و كفران نعمتهاى خدا با انكار كردن آنهاست و فسوق بيرون شدن از قصد ايمان و ارتكاب گناه است، و از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه منظور از فسوق دروغ است، و عصيان به معناى معصيت است.

أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ آنان به كارهاى نيك هدايت يافته و در راه حق استوارند.

فَضْلًا در اعراب كلمه دو قول است: مفعول له است يا مصدرى است [مفعول مطلق ] كه از جنس فعل غير خودش است و فضل و نعمت به معناى نعمت دادن و بخشش است.

از ابن عباس روايت شده است كه گفت: پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله در حالى كه بر الاغى سوار بود در مجلس يكى از انصار توقّف كرد و الاغ آن حضرت سرگين انداخت عبد اللَّه بن ابىّ بينى خود را گرفت و به پيامبر گفت الاغت را ببر كه بوى بد آن ما را

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 91

آزار مى دهد، عبد اللَّه بن رواحه گفت: به خدا بوى الاغ پيامبر خدا از بوى تو بهتر است پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله از آنجا عبور كرد و پس از آن در ميانشان مشاجره ادامه يافت تا آنجا كه يكديگر را دشنام دادند و دو قبيله شان اوس و خزرج آمدند و با چوبدستيها به يكديگر زدند، پيامبر نزد آنها برگشت و ميانشان آشتى داد. پس اين آيه نازل شد و

حضرت آيه را بر آنان قرائت فرمود و با هم آشتى كردند «1».

(بغى) به معناى تجاوز و ستم است و (في ء) بازگشت است و به معناى سايه و غنيمت نيز آمده است چرا كه سايه بر مى گردد و غنيمت هم اموال كافران است كه به مسلمانان بر مى گردد.

فَإِنْ فاءَتْ اگر برگشت و توبه كرد و به فرمانبردارى خدا در آمد پس در ميان آن طايفه به عدالت صلح برقرار كنيد.

وَ أَقْسِطُوا عدالت كنيد.

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ خداوند عادلان را دوست مى دارد.

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ مؤمنان برادران دينى هستند.

فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ در ميان دو شخصى كه نزاع و خصومت كردند آشتى برقرار كنيد يعنى ظالم را از ستم به مظلوم بازداريد و مظلوم را يارى كنيد.

در حديث است كه مسلمان برادر مسلمان است به او ستم نمى كند و او را نيش نمى زند «2».

بعضى گفته اند مقصود از اخوين دو قبيله اوس و خزرج است.

__________________________________________________

1-

عن ابن عباس، قال وقف رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله على مجلس بعض الانصار و هو على حمار فراث الحمار فامسك عبد اللَّه بن ابىّ بأنفه فقال خلّ حمارك فقد آذانا نتنه فقال عبد اللَّه بن رواحه و اللَّه لحمار رسول اللَّه اطيب ريحا منك و مضى رسول اللَّه و طال الخوض بينهما حتى استبّا و جاء قوماهما الاوس و الخزرج فتجالدوا بالعصى فرجع اليهم رسول اللَّه فاصلح بينهم فنزلت و قرأها عليهم.

2- و

فى الحديث، المسلم اخو المسلم لا يظلمه و لا يسلمه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 92

بعضى بجاى اخويكم، اخوتكم، به صورت جمع قرائت كرده اند.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ زيرا اگر صلح برقرار كنيد تقوا شما را به پيوند با هم و مهربانى وا

مى دارد در اين صورت رحمت خدا به شما مى رسد و مشمول رأفت خدا مى شويد.

[سوره الحجرات (49): آيات 11 تا 14] ..... ص : 92

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (11) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ (12) يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ (13) قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (14)

ترجمه: ..... ص : 92

اى كسانى كه ايمان آورده ايد نبايد گروهى از مردان شما گروه ديگر را استهزاء كنند، شايد آنها از اينها بهتر باشند، و نه زنانى از زنان ديگر، شايد آنان بهتر از اينان باشند و يكديگر را مورد طعن و عيبجويى قرار ندهيد، و با القاب زشت و ناپسند ياد نكنيد، بسيار بد است كه بر كسى بعد از ايمان نام كفر بگذاريد، و آنها كه توبه نكنند ظالم و ستمگرند. (11)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 93

اىكسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى از گمانها بپرهيزيد، چرا كه بعضى از گمانها گناه است و هرگز (در كار ديگران) تجسّس نكنيد، و هيچ يك از شما ديگرى را غيبت نكند، آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت

برادر مرده خود را بخورد؟ (به يقين) همه شما از اين امر كراهت داريد، تقواى الهى پيشه كنيد كه خداوند توبه پذير و مهربان است. (12)

اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم، و تيره ها و قبيله ها قرار داديم، تا يكديگر را بشناسيد، ولى گرامى ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست، خداوند دانا و خبير است. (13)

عربهاى باديه نشين گفتند: ايمان آورده ايم، بگو ايمان نياورده ايد ولى بگوييد اسلام آورده ايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت كنيد پاداش اعمال شما را بطور كامل مى دهد، خداوند غفور و رحيم است. (14)

تفسير: ..... ص : 93
اشاره

لا يَسْخَرْ قَوْمٌ منظور از قوم فقط مردانند چرا كه مردها سرپرست و نگهبان زنانند و قوم جمع قائم است مانند صوم و زور كه جمع صائم و زائر است. زهير گفته است:

و ما ادرى و سوف اخال ادرى اقوم آل حصن ام نساء «1»

.معناى آيه اين است كه بعضى از مردها بعض ديگر و بعضى از زنها بعض ديگر را مسخره نكنند.

عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ اين جمله آغاز سخن است و در جواب كسى وارد شده است كه مى خواهد از علّتى كه موجب نهى از تمسخر شده است آگاه شود، و معناى آيه اين است كه بسا هست شخص مورد مسخره در پيشگاه خدا بهتر از مسخره كننده باشد، بنا بر اين شايسته است كه انسان هر كس را بد حال يا معيوب

__________________________________________________

1- نمى دانم و گمان مى كنم سرانجام بدانم كه آيا آل حصن مردند يا زنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 94

مى بيند مسخره نكند شايد كه او در پيشگاه خدا از كسى كه

سالم و بى عيب است پاكدل تر و پرهيزگارتر باشد در نتيجه شخصى را كوچك شمرده كه خدايش بزرگ شمرده است.

وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ بعضى از شما بر بعضى طعنه نزنيد و نظير آن است آيه: وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ «خودكشى نكنيد» (نساء/ 29). چرا كه مؤمنان مانند يك نفس اند يعنى نفس خود را از طعنه زدن و عيب گرفتن حفظ كنيد و شما را نمى رسد كه ديگران را كه به دين شما نيستند سرزنش كنيد.

دو حديث است كه عيب شخص فاجر را نقل كنيد تا مردم از او بپرهيزند.

وَ لا تَلْمِزُوا طعنه زدن و عيبجويى در حضور شخص را «لمز» و عيبجويى در غياب شخص را «همز» مى گويند. و گفته شده عيبجويى با زبان و چشم و اشاره «لمز» و عيبجويى با زبان «همز» است.

وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ يكديگر را به القاب (بد و زشت) نخوانيد، باب تفاعل از نبز است و قول عرب كه بنو فلان يتنابزون و يتنازبون، هر دو به يك معنى است و لقب دادنى كه مورد نهى واقع شده آن است كه اگر شخص به آن لقب خوانده شود بدش بيايد چون نوعى عيب و نكوهش براى اوست امّا لقبى كه شخص دوست دارد و موجب زينت اوست اشكالى ندارد. در حديث است كه يكى از حقوق مؤمن بر برادر دينى خود اين است كه او را به اسمى صدا بزند كه محبوبترين اسمها در نزد اوست «1».

از ابن عباس روايت شده كه امّ سلمه يك تكه پارچه كتان سفيد به كمر خود بسته بود كه دو طرف آن از پشت سرش آويزان بود و هنگام راه رفتن به زمين كشيده

مى شد، عايشه به حفصه گفت: ببين چه چيز را پشت سر خود مى كشد گويى زبان

__________________________________________________

1- و

فى الحديث، من حقّ المؤمن على اخيه ان يسمّيه بأحبّ اسمائه اليه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 95

سگ آويزان شده است؟! ريشخند عايشه به امّ سلمه اين بود و گويند عايشه امّ سلمه را به قد كوتاهى سرزنش كرد و با دست خود به اين مطلب اشاره كرد، و گويند:

صفيّه دختر حىّ گريان به خدمت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آمد و گفت: عايشه مرا سرزنش مى كند و مى گويد اى يهودى دختر دو يهودى پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله به صفيّه فرمود: چرا نگفتى پدرم هارون و عمويم موسى و شوهرم محمّد است پس آيه نازل شد «1». بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ اسم در اين جا به معناى نام بردن است و از قول عرب گرفته شده كه مى گويد: طار اسمه فى الناس بالكرم او باللؤم، يعنى در ميان مردم (به بخشندگى يا فرومايگى) شهرت يافته و در حقيقت ميان مردم بلند آوازه شده است و گويى خداوند فرموده است: آن نام خوبى كه براى مؤمنان مشهور شده، بد است كه به سبب مرتكب شدن اين گناهان به گناه و بدنامى ذكر شوند.

بَعْدَ الْإِيمانِ در اين جمله سه احتمال وجود دارد:

الف: جمع ميان ايمان و فسق را زشت مى شمارد چنان كه گويند: كار زشتى است كه انسان پس از پيرى كار بچگى بكند.

ب: بد است كه شخص بعد از ايمان آوردنش به فسق ياد شود و مشهور گردد چرا كه مسلمانان به كسانى از يهود كه مسلمان مى شدند مى گفتند: اى يهودى و اى فاسق و از اين

كار منع شدند و با توجّه به اين تفسير، جمله متعلّق به نهى از تنابز (ياد كردن به لقب بد) است.

ج: اين كه مؤمن با انجام دادن عمل فسق، غير مؤمن شود (و اين بد انتخابى است) چنان كه به تاجرى كه از تجارت به كشاورزى روى آورده مى گويى: حرفه كشاورزى پس از شغل تجارت بد حرفه اى است «2».

__________________________________________________

1- حديث طولانى است، اصل آن در ص 458، جوامع الجامع، چاپ سنگى آمده است- م.

2- جمله بئست الحرفة الفلاحة بعد التجارة، عينا از تفسير كشاف، ج 4، ص 371، نقل شده و شايد مؤلف نظرش در خوبى و بدى به قضاوت عرف و توده مردم بوده كه تجارت را بهتر از فلاحت و كشاورزى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 96

اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ «ظن» به معناى گمان بد بردن به نيكوكاران است عرب جنّبه الشرّ وقتى مى گويد كه شخص بدى را از خود دور ساخته و در حقيقت شرّ را كنارى گذاشته باشد و به دو مفعول متعدّى مى شود و مطاوعه آن اجتنب الشرّ، است و به يك مفعول متعدى شده است.

إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ يعنى بعضى گمانها گناهى است كه موجب كيفر مى شود.

وَ لا تَجَسَّسُوا «تجسّس» با (جيم) و با (حا) به يك معنى است، با (جيم) باب تفعّل از «جسّ» است چنان كه «تلبّس» به معناى پى در پى خواستن و از «لبس» است و با (حاء) به معناى كاوش كردن براى رسيدن به چيزى است و از «حسّ» گرفته شده و چون «جسّ» با (جيم) و با (حاء) از نظر معنى به يكديگر نزديكند به نيروهاى ادراكى انسان حواس با (جيم) و با (حاء)

گفته اند و مقصود آيه منع از جستجوى عيبهاى مسلمانان است.

وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً عرب غابه و اغتابه، گويد مانند غاله و اغتاله، و غيبت از اغتياب است مانند غيله كه از اغتيال است و آن بدگويى در غياب شخص است. از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله درباره غيبت سؤال شد فرمود: غيبت آن است كه برادرت را به چيزى ياد كنى كه بدش بيايد اگر آنچه مى گويى در او باشد او را غيبت كرده اى و اگر در او نباشد به او بهتان زده اى.

أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ [در آيه مورد بحث ] آنچه از آبروى شخص غيبت شده به غيبت كننده مى رسد به بدترين و زشت ترين صورت تجسّم يافته و به تصوير كشيده شده است.

از قتاده روايت شده همانطور كه اگر مردارى كرم افتاده بيابى خوردنش برايت

__________________________________________________

شمرده اند در صورتى كه در اسلام از كشاورزى بيش از تجارت ستايش شده است و در تجارت احتمال معصيت و گناه بيشتر از كشاورزى است- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 97

ناخوشايند است بايد خوردن گوشت برادرت در حالى كه زنده است برايت ناخوشايند باشد.

مَيْتاً حال براى «لَحْمَ أَخِيهِ» يا براى «اخ» است و منصوب مى باشد، و چون خداوند مقرّر داشته كه هيچكس دوست ندارد مردار برادرش را بخورد در ادامه سخنش فرموده «فَكَرِهْتُمُوهُ» يعنى با لزوم اقرار به زشتى اين كار و نفرت طبع شما از آن بر شما ثابت شده كه خوردن مردار برادرتان را ناخوشايند بدانيد و غيبت را كه نظير خوردن گوشت مردار برادر دينى است زشت بشماريد.

[شأن نزول ] ..... ص : 97

روايت شده كه ابو بكر و عمر سلمان را به خدمت رسول خدا فرستادند تا برايشان غذايى بياورد

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله او را نزد اسامة بن زيد فرستاد كه انباردار رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بود اسامه گفت طعامى نداريم سلمان نزد ابو بكر و عمر برگشت آن دو گفتند اسامه بخل ورزيد و اگر سلمان را به چاه سميحه مى فرستاديم آبش خشك مى شد آن گاه خدمت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله رفتند، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به آن دو فرمود: چه شده است كه در دهنهايتان گوشت تازه مى بينم عرض كردند اى رسول خدا ما امروز گوشت نخورده ايم فرمود گوشت سلمان و اسامه را خورديد پس اين آيه نازل شد «1».

وَ اتَّقُوا اللَّهَ با ترك آنچه به پرهيز از آن مأمور شده ايد و پشيمانى بر آنچه در اين مورد از شما سرزده است تقواى الهى پيشه كنيد.

إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ خدا توبه شما را قبول مى كنيد.

إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى شما را از آدم و حوّا آفريديم و گفته شده: ما شما را از يك پدر و مادر آفريديم پس هيچ يك از شما نيستيد مگر اين كه به جايى وابسته ايد كه ديگرى وابسته است (به يك پدر و مادر منسوبيد) بنا بر اين دليلى براى

__________________________________________________

1- به تفسير جوامع الجامع، چاپ سنگى، ص 459 رجوع كنيد- م. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 98

فخر فروشى و برترى جويى در تبار وجود ندارد.

وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً «شعوب» جمع شعب و نخستين طبقه از طبقات ششگانه مانند مضر و ربيعه است.

وَ قَبائِلَ قبيله كمتر از شعوب است مانند بكر بن ربيعه و تميم بن مضر و عماره كمتر از قبيله است پس از آن بطن و بعد از

بطن فخذ، و بعد فصيله است.

لِتَعارَفُوا يعنى «ليتعارفوا» بعضى از شما بعض ديگر را به وسيله نسب و پدر و قومش بشناسد نه براى اين كه به پدران و اجداد خود بر يكديگر فخر فروشى كنيد و مدّعى برترى و تفاوت شويد آن گاه خداوند سبحان خصلتى را بيان فرموده كه آدمى با آن كرامت و شرافت به دست مى آورد و فرموده است: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ يعنى بلند مرتبه ترين شما در پيشگاه خدا و آن كه ثوابش بيشتر از همه است كسى است كه بيشتر از گناهان بپرهيزد و بيشتر از خدا اطاعت كند.

قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا ايمان تصديقى است كه همراه با آرامش نفس و اعتماد باشد و اسلام اين است كه با اظهار شهادتين وارد اسلام شود و با مؤمنان پيكار نكند، مگر گفتار خداوند را نمى بينيد كه مى فرمايد: وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ خداوند كلمه «لَمْ تُؤْمِنُوا» را بجاى (كذبتم) دروغ مى گوييد گذاشته است چون أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ، كه صفت مخلصان است به دلالت كنايى بر دروغگو بودن آنها دلالت مى كند.

وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا خداوند و لكن اسلمتم، نفرمود تا معناى ادّعا و پندار را برساند چنان كه گفتارشان آمنّا بر اين معنى دلالت دارد همچنين است «لا يلتكم» يعنى چيزى از ثواب اعمالتان نمى كاهد و به شما ستم روا نمى دارد. عرب، الته حقّه يألته التا و لاته يليته، را به يك معنى استعمال مى كند.

لا يَلِتْكُمْ «لا يألتكم» نيز قرائت شده و دو لغت است.

از ابن عباس روايت است كه جمعى از (طايفه) بنى اسد در سالهاى قحطى وارد

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 99

مدينه شدند و (به اميد كمك

گرفتن از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله) شهادتين گفتند، نرخها در بازار مدينه مرتّب گران مى شد و هر صبح و شام خدمت رسول خدا شرفياب شده مى گفتند: عربها بر مركبهايشان سوار شدند و با تو پيكار كردند امّا ما با زن و فرزندان به خدمت شما آمديم و هيچ گاه با شما سر جنگ نداشتيم و مقصودشان از اين سخنان منّت نهادن بر رسول خدا بود، پس اين آيه مورد بحث به آن مناسبت نازل شد «1».

[سوره الحجرات (49): آيات 15 تا 18] ..... ص : 99

اشاره

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ (15) قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (16) يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإِيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (17) إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (18)

ترجمه: ..... ص : 99

مؤمنان واقعى تنها كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده اند، سپس هرگز شك و ترديدى به خود راه نداده و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كرده اند آنها راستگويانند. (15)

بگو: آيا خدا را از ايمان خود با خبر مى سازيد، او تمام آنچه را در آسمان و زمين است مى داند، و خداوند از همه چيز آگاه است. (16)

آنها بر تو منّت مى گذارند كه

__________________________________________________

1- عن ابن عباس، انّ نفرا من بنى اسد قدموا المدينة فى سنة جدبة فاظهروا الشهادة و اغلوا اسعار المدينة و هم يغدون و يروحون الى رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و يقولون: اتتك العرب بأنفسها على ظهور رواحلها و جئناك بالأثقال و الذّرارى يريدون الصّدقة و يمنّون عليه فنزلت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 100

اسلام آورده اند، بگو اسلام خود را بر من منّت مگذاريد، بلكه خداوند بر شما منّت مى گذارد كه شما را به سوى ايمان هدايت كرده اگر (در ادّعاى ايمان) راستگو هستيد. (17)

خداوند غيب آسمانها و زمين را مى داند و نسبت به آنچه انجام مى دهيد بيناست. (18)

تفسير: ..... ص : 100

ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا پس از آن كه سينه هايشان به ايمان آرامش يافت دچار ترديد نشدند كه شيطان يا بعضى از گمراه كنندگان در دلشان ترديدى ايجاد كنند كه به يقين آنها آسيبى برساند و با دشمن محارب يا شيطان يا نفس امّاره به جهاد پرداختند.

أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ آنان براستى در دل ايمان آورده و دروغ نگفتند چنان كه اعراب بنى اسد دروغ گفتند بلكه ايمان اين گروه از سر صدق و حقيقت است.

قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ آيا ديندارى خود را به خدا خبر مى دهيد در حالى كه

خدا بر دلهاى شما احاطه دارد و از اعتقاد شما آگاه است و به خبر دادن شما نيازى ندارد چرا كه خدا عالم با لذات است و همه چيز را مى داند و احتياج به خبر دادن و اعلام ندارد.

يَمُنُّونَ عَلَيْكَ منّ عليه بيد، گويند هر گاه به كسى نيكى كند و بخششى را كه بر او كرده برشمارد، يعنى سخنى را كه به حق بايد اسلام ناميد نه ايمان، ايمان مشماريد، بلكه خداوند بر شما منّت دارد كه با توفيق خود شما را كمك كرده و چنان كه خود مدّعى هستيد شما را به سوى ايمان هدايت فرموده و موفّق ساخته است و اين در صورتى است كه ادّعاى شما درست باشد و حال آن كه شما چيزى را ادّعا مى كنيد كه خداوند علم به خلاف آن دارد. در اين كه اسلام به ضمير «كم» [اين گروه ] نسبت داده شد و «اسلامكم» فرموده و ايمان به حالت غير اضافه آمده است نكته اى است كه هر كس دقّت كند در مى يابد و جواب شرط «إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» به سبب دلالت جمله قبل حذف شده است و تقدير اين است كه اگر شما كه مدّعى ايمان هستيد

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 101

راست مى گوييد خدا بر شما منّت دارد.

بِما تَعْمَلُونَ با «تاء» و «ياء» هر دو قرائت شده است و اشاره به اين مطلب دارد كه آنها در ادّعاى ايمانشان راستگو نيستند يعنى چيزى از اسرار شما بر خدا پوشيده نيست بنا بر اين چگونه از راستگويى و دروغگويى شما آگاه نمى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 102

سوره (ق) ..... ص : 102

اشاره

سوره (ق) مكى است و چهل و پنج آيه دارد،

فقط يك آيه اش مدنى است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 102

در حديث ابىّ (بن كعب) آمده هر كس سوره (ق) را بخواند خدا سكرات مرگ را بر او آسان كند «1»، و از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه هر كس سوره (ق) را در نمازهاى واجب و مستحبّ خود بخواند خداوند به او وسعت رزق دهد و در قيامت نامه عملش را به دست راستش دهد و اعمال او را به آسانى حسابرسى فرمايد «2».

[سوره ق (50): آيات 1 تا 11] ..... ص : 102

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِيدِ (1) بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقالَ الْكافِرُونَ هذا شَيْ ءٌ عَجِيبٌ (2) أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً ذلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ (3) قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا كِتابٌ حَفِيظٌ (4)

بَلْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ (5) أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْناها وَ زَيَّنَّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ (6) وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ (7) تَبْصِرَةً وَ ذِكْرى لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ (8) وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِيدِ (9)

وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِيدٌ (10) رِزْقاً لِلْعِبادِ وَ أَحْيَيْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ الْخُرُوجُ (11)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأ سورة (ق) هوّن اللَّه عليه سكرات الموت.

2-

عن الباقر عليه السّلام من قرأ فى فرائضه و نوافله سوره (ق) وسّع اللَّه عليه فى رزقه و اعطاه اللَّه كتابه بيمينه و حاسبه حسابا يسيرا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 103

ترجمه: ..... ص : 103

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر،

ق- سوگند به قرآن مجيد. (1)

آنها تعجّب كردند كه پيامبرى انذارگر از ميان خودشان آمده، و كافران گفتند اين چيز عجيبى است. (2)

آيا هنگامى كه ما مرديم و خاك شديم دوباره به زندگى باز مى گرديم؟ اين بازگشتى است بعيد! (3)

ولى ما مى دانيم آنچه را زمين از بدن آنها مى كاهد و نزد ما كتابى است كه همه چيز در آن محفوظ است. (4)

آنها حق را هنگامى كه به سراغشان آمد تكذيب كردند از اين رو پيوسته در كار پراكنده خود متحيّرند. (5)

آيا آنها به آسمانى كه بالاى سرشان است نگاه نكردند كه چگونه ما

آن را بنا كرده ايم؟ و چگونه به وسيله ستارگان زينت بخشيده ايم و هيچ شكاف و ناموزونى در آن نيست!. (6)

و زمين را گسترش داديم و در آن كوه هاى عظيمى افكنديم، و از هر نوع گياه بهجت انگيز رويانديم. (7)

تا وسيله بينايى و بيدارى براى هر بنده توبه كارى باشد. (8)

و از آسمان آبى پر بركت فرستاديم و به وسيله آن باغها و دانه هايى را كه درو مى كنند رويانديم. (9)

و نخلهاى بلند قامت كه ميوه هاى متراكم دارند. (10)

همه آنها به منظور بخشيدن روزى به بندگان است، و به وسيله باران زمين مرده را زنده كرديم، آرى زنده شدن مردگان نيز همين گونه است. (11)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 104

تفسير: ..... ص : 104

ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِيدِ بحث در اين آيه نظير بحث در (ص وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ) است چرا كه هر دو يك اسلوب دارد و منظور از «مجيد» اين است كه قرآن نسبت به ديگر كتب آسمانى كه در پيشگاه خدا بزرگ است از مجد و عظمت ويژه اى برخوردار است.

بَلْ عَجِبُوا يعنى از آنچه شگفت آور نيست به شگفت آمدند و آن اين كه مردى از خودشان آمد كه از امانت و عدالت او آگاه بودند و آنها را از رستاخيز و پاداش (اعمال) مى ترسانيد.

فَقالَ الْكافِرُونَ اسم ظاهر «كافرون» به جاى ضمير آمده تا دلالت كند كه آنان با گفتارشان هذا شي ء عجيب اقدام به بزرگترين كفر كرده اند و «هذا» اشاره به بازگشت انسانها در قيامت است.

أَ إِذا مِتْنا «اذا» منصوب است بنا بر اين كه ظرف مقدّر باشد و معنايش چنين است أ حين نموت و نصير ترابا نبعث و نرجع ذلك رجع بعيد آيا هنگامى

كه مى ميريم و خاك مى شويم زنده شده و بر مى گرديم اين برگشتن دور به نظر مى رسد و قابل قبول نيست چنان كه مى گوييد: هذا قول بعيد- يعنى اين گفتار دور از ذهن و عادت است.

قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ اين آيه بعيد شمردن آنها در مورد بازگشت قيامت را ردّ مى كند، يعنى مى دانيم كه زمين گوشتهاى بدن آنها را مى خورد و استخوانهايشان را فرسوده مى كند بنا بر اين، زنده كردن و برگرداندن آنها براى ما دشوار نيست از سدّى روايت شده كه منظور از ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ، تعداد كسانى است كه از آنها مى ميرند و در خاك دفن مى شوند.

وَ عِنْدَنا كِتابٌ حَفِيظٌ ما كتابى داريم كه از كهنگى و فرسودگى محفوظ است و آن كتاب حافظان اعمال است كه آنها را مى نويسند، يا آنچه در آن كتاب نوشته شده و به امانت نهاده حفظ مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 105

بَلْ كَذَّبُوا اعراضى است كه پس از اعراض اوّل بَلْ عَجِبُوا، آمده تا دلالت كند كه كافران كارى كرده اند كه از تعجّبشان بر زنده شدن در قيامت زشت تر است و آن تكذيب نبوّت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است كه به وسيله معجزات تأييد شده است.

فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ آنان در اين مورد سردرگم و پريشانند، گويند مرج الخاتم فى اصبعه و خرج، انگشتر را در انگشتر خود كرد و بيرون آورد، گاه مى گويند محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ديوانه است و گاه مى گويند جادوگر است و گاه مى گويند شاعر است.

أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ آيا هنگامى كه به زنده شدن پس از مرگ كفر ورزيدند به نشانه هاى قدرت خدا

در بناى آسمان با همه عظمت و نظم عالى آن نينديشيدند.

كَيْفَ بَنَيْناها چگونه آن آسمانها را بدون داشتن ستون و تكيه گاهى بنا كرده ايم.

وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ يعنى آسمان داراى شكاف و فاصله اى نيست مانند گفته خداوند هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ «آيا هيچ شكاف و خللى مشاهده مى كنى؟» (ملك/ 3).

وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها زمين را گسترش داديم و در آن كوه هايى ثابت نهاديم، وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ از هر صنفى كه خوش منظر است رويانديم.

تَبْصِرَةً وَ ذِكْرى لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ تا بدان وسيله امر دين روشن شود و براى هر بنده اى كه به خدا روى مى آورد و در آفرينش بى نظيرش مى انديشد يادآورى باشد.

ماءً مُبارَكاً يعنى از آسمان بارانى پر منفعت و بركت فرو فرستاديم.

فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ و به وسيله آن باغهايى پر از درخت كه ميوه هاى گوناگون دارد رويانديم. و حبّ الحصيد و هر دانه اى كه قابل درو شدن است مانند گندم و جو و ديگر حبوبات را رويانيديم و با اين باران درختان خرماى بلند رويانديم.

لَها طَلْعٌ نَضِيدٌ اين درختان خرماى بلند شاخه هايى دارند كه بر روى هم افتاده اند و بسيار خرما دارد.

رِزْقاً لِلْعِبادِ «رزقا» مفعول له است و اصلش انبتناها لنرزقهم است يعنى آنها را

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 106

رويانديم تا به شما روزى دهيم، و ممن است مصدر انبتنا باشد چون انبات (روياندن) به معناى رزق و روزى دادن است.

كَذلِكَ الْخُرُوجُ يعنى همان طور كه با آب اين زمينهاى مرده را كه چيزى در آن نمى روييد زنده كرديم شما نيز پس از مردن از قبرها زنده بيرون مى شويد.

«كاف» در «كذلك» محلّا مرفوع است و رفع آن بنا بر ابتدائيّت

است.

[سوره ق (50): آيات 12 تا 20] ..... ص : 106

اشاره

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحابُ الرَّسِّ وَ ثَمُودُ (12) وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ (13) وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ (14) أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ (15) وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (16)

إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِيدٌ (17) ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ (18) وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ (19) وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ ذلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ (20)

ترجمه: ..... ص : 106

پيش از آنها قوم نوح و اصحاب رسّ (قومى در يمامه زندگى مى كردند و پيامبرى به نام حنظله داشتند) و قوم ثمود (پيامبرانشان را) تكذيب كردند. (12)

و همچنين قوم عاد و فرعون و قوم لوط. (13)

و اصحاب ايكه (قوم شعيب) و قوم تبّع (كه در سرزمين يمن زندگى مى كردند) هر يك از آنها فرستادگان الهى را تكذيب كردند و وعده عذاب درباره آنها تحقّق يافت. (14)

آيا ما از آفرينش نخستين عاجز مانديم (كه قادر بر آفرينش رستاخيز نباشيم) ولى آنها (با اين همه دلايل روشن) باز در آفرينش جديد ترديد دارند. (15)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 107

ما انسان را آفريديم و وسوسه هاى نفس او را مى دانيم، و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم. (16)

به خاطر بياوريد هنگامى كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم انسان هستند اعمال او را دريافت مى دارند. (17)

هيچ سخنى را انسان تلفّظ نمى كند مگر اين كه نزد آن فرشته اى مراقب و آماده براى انجام مأموريت است. (18)

و سرانجام سكرات مرگ به حق

فرا مى رسد (و به انسان گفته مى شود) اين همان چيزى است كه از آن مى گريختى. (19)

و در صور دميده مى شود، آن روز، روز تحقّق وعده وحشتناك است. (20)

تفسير: ..... ص : 107

تمام اين اقوام ياد شده پيامبرانى را كه بر آنها مبعوث شدند تكذيب كردند از اين رو لازم آمد تهديد من كه همان عذاب است بر آنها فرود آيد، خدا در اين آيه به پيامبر ما صلّى اللَّه عليه و آله دلدارى مى دهد و كفّار را از كيفر و عذاب مى ترساند.

أَ فَعَيِينا همزه اين كلمه براى انكار است وعيى بالأمر زمانى گفته مى شود كه شخصى به آن كار هدايت نشود و معناى جمله اين است كه ما همان طور كه مى دانيد از آفرينش اوليّه عاجز نبوديم تا از آفرينش دوّم عاجز شويم.

بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ يعنى آنان در آفرينش اوليّه منكر قدرت ما نيستند بلكه آنها در زنده شدن پس از مرگ ترديد دارند و شيطان آنها را به اشتباه و شك انداخته است كه زنده كردن مردگان امرى غير عادى است و منظور از وسوسه صداى پنهان است و وسوسه نفس (حديث نفس) چيزى است كه به دل و باطن انسان خطور مى كند. (باء) در «به» مانند «باء» در جمله (صوّت بكذا) است، و ممكن است براى متعدّى ساختن فعل باشد و ضمير به انسان برگردد، يعنى آنچه را كه تو مورد وسوسه قرار مى دهى.

«ما» در «ما تُوَسْوِسُ» مصدرى است چرا كه عرب مى گويد: حدّث نفسه بكذا چنان كه مى گويد حدّثته به نفسه، لبيد شاعر مى گويد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 108

و اكذب النّفس اذا حدّثتها ان صدّق النفس يزرئ بالأمل «1»

وَ نَحْنُ

أَقْرَبُ إِلَيْهِ مقصود اين است كه علم خدا به هر چيزى نزديك است و به همه حالات تعلّق مى گيرد تا آنجا كه هيچ حالتى بر ذات حق پوشيده نمى ماند و گويى ذات پروردگار به آن نزديك است و حبل الوريد مثلى براى بسيار نزديك بودن است چنان كه گفته اند هو منّى معقد الإزار، او بسيار به من نزديك است، منظور از «حبل» رگ است و وريدان دو رگى است كه متّصل به گردن است و در جلو آن قرار دارد و به رگ و تين (قلب) پيوسته است كه از سر به آن مى رسد.

إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيانِ «إذ» منصوب به «اقرب» است و معنى اين است كه خداى سبحان آنچه را به نفس خطور كند مى داند و از هر چيز نزديك به انسان نزديكتر است آن گاه كه دو ملك ضبط كننده گفته هاى او را ضبط مى كنند، و اين اعلان بى نيازى خداوند از ضبط دو فرشته است چرا كه او از پوشيده ترين امور آگاه است و گماشتن دو فرشته بر انسان براى ضبط گفتار نشان لطف الهى است كه آنها را از كارهاى زشت باز دارد و به انجام عبادات مايل سازد، و «تلقّى تلقّن» و «قعيد قاعد» است مانند جليس كه «جالس» است معناى آيه اين است كه فرشتگان دريافت دارنده اعمال در سمت راست و چپ نشسته اند و «قعيد» كه پس از «عن اليمين» بوده حذف شده چون قعيد دوم بر آن دلالت مى كند مانند گفته شاعر:

رمانى بأمر كنت منه و والدى بريّا و من حول الطّوى رمانى «2»

ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ انسان هيچ كلامى را نمى گويد مگر اين كه ملكى نزد اوست

__________________________________________________

1- هر

گاه نفس، تو را از كارى خبر دهد و تو او را از آن كار خبر دهى (هر گاه نفس تو را وسوسه كرد) تصديقش مكن كه اگر او را تصديق كنى تو را در (دام) آرزو مى افكند.

2- مرا به كارى متّهم ساخت كه من و پدرم از آن منزّه و دور بوديم و از ...، در اين شعر «بريّا» بعد از (كُنْتَ مِنْهُ) حذف شده چون (بريّا) در مصراع دوّم بر آن دلالت مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 109

كه عمل او را مراقبت مى كند و با او حاضر است. از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده است كه فرشته نويسنده حسنات در سمت راست انسان و نويسنده گناهان در سمت چپ اوست و فرشته مأمور سمت راست بر فرشته سمت چپ فرمانروايى دارد، بنا بر اين هر گاه ثوابى كند فرشته سمت راست ده ثواب مى نويسد و هر گاه انسان گناهى مرتكب شود فرشته سمت راست به فرشته سمت چپ مى گويد هفت ساعت او را مهلت بده شايد تسبيح و استغفار كند «1».

وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ مراد سختى جان كندن است كه انسان را مدهوش كرده و بر عقلش چيره مى شود.

بِالْحَقِّ «باء» در اين كلمه براى تعديه است، يعنى سختى مرگ، حقيقت را كه سعادت يا شقاوت است آورد و گفته شده: حقيقتى (مرگى) را آورده كه انسان براى آن آفريده شده است. و ممكن است «باء» در «بالحق» مانند «باء» در گفتار خداوند تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ باشد يعنى آمد در حالى كه به حقيقت امر مشتبه شده يا به حكمت و غرض صحيح مشتبه شده است.

اين آيه و جاءت سكرة الحقّ بالموت

نيز قرائت شده است و اين قرائت از ائمه شيعه عليهم السّلام روايت شده و «سكرة» به «حق» اضافه شده است تا دلالت كند كه سختى جان كندن براى انسان مقدّر شده و در آن حكمتى است و «باء» در «بالموت» براى تعديه است چرا كه سختى جان كندن به سبب رفتن روح است يا براى اين كه در پى آن مرگ هست و گويى سختى جان كندن مرگ را مى آورد. و ممكن است به اين معنى باشد كه سختى جان دادن آمد در حالى كه مرگ را به همراه دارد و گفته شده:

«سكرة الحق» به معناى سكرة اللَّه، است و «سكرة» براى تعظيم و اهميّت دادن به آن

__________________________________________________

1-

عن النبى صلّى اللَّه عليه و آله: كاتب الحسنات على يمين الرجل و كاتب السيّئات على يساره و صاحب اليمين امير على صاحب الشمال فاذا عمل حسنة كتبها ملك اليمين عشرا و اذا عمل سيّئة قال صاحب اليمين لصاحب الشمال دعه سبع ساعات لعلّه يسبّح او يستغفر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 110

و سختى جان كندن به حق اضافه شده است.

ذلِكَ در مشار اليه «ذلك» دو قول است:

1- اشاره به مرگ باشد و مخاطب، از باب التفات انسانى باشد كه در گفتار خداوند، وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ آمده است.

2- اشاره به حق باشد و مخاطب شخص فاجر.

تَحِيدُ يعنى مى گريزد.

ذلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ «ذلك» اشاره به مصدر «نفخ» است يعنى زمان آن دميدن روز ترساندن است و مضاف «نفخ» حذف شده است.

[سوره ق (50): آيات 21 تا 35] ..... ص : 110

اشاره

وَ جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِيدٌ (21) لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ (22) وَ قالَ قَرِينُهُ هذا ما لَدَيَّ

عَتِيدٌ (23) أَلْقِيا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ (24) مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُرِيبٍ (25)

الَّذِي جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَأَلْقِياهُ فِي الْعَذابِ الشَّدِيدِ (26) قالَ قَرِينُهُ رَبَّنا ما أَطْغَيْتُهُ وَ لكِنْ كانَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ (27) قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ (28) ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَ ما أَنَا بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ (29) يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِيدٍ (30)

وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ (31) هذا ما تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ (32) مَنْ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ (33) ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ (34) لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ (35)

ترجمه: ..... ص : 110

هر انسانى وارد محشر مى شود در حالى كه همراه او سوق دهنده و گواهى است. (21)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 111

(به او خطاب مى شود) تو از اين صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودى، و ما پرده را از چشم تو كنار زديم، و امروز چشمت كاملا تيز بين است. (22)

فرشته همنشين او مى گويد اين نامه اعمال اوست كه نزد من حاضر و آماده است. (23)

(خداوند فرمان مى دهد:) در جهنم بيفكنيد هر كافر متكبّر و لجوج را. (24)

آن كسى كه شديدا مانع خير است، متجاوز است، و در شكّ و ترديد (حتى ديگران را به ترديد مى افكند). (25)

آن كسى كه معبود ديگرى با خدا قرار داده (آرى) او را در عذاب شديد بيفكنيد! (26)

و همنشينش از شياطين مى گويد: پروردگارا من او را به طغيان وا نداشتم لكن او خود در گمراهى دور و درازى بود. (27)

خداوند مى گويد: نزد من جدال و مخاصمه نكنيد، من قبلا به شما اتمام حجّت كرده ام. (28)

سخن من تغيير

ناپذير است، و من هرگز به بندگانم ستم نخواهم كرد. (29)

به خاطر بياوريد روزى را كه به جهنّم مى گوييم آيا پر شده اى؟ و او مى گويد آيا افزون بر اين هم وجود دارد؟! (30)

(در آن روز) بهشت به پرهيزگاران نزديك مى شود، و فاصله اى از آنها ندارد! (31)

اين چيزى است كه به شما وعده داده مى شود و براى كسانى است كه به سوى خدا باز مى گردند، و پيمانها و احكام او را حفظ مى كنند. (32)

آن كس كه از خداوند رحمان در نهان بترسد، و با قلبى پشيمان در محضر او حاضر شود. (33)

(به آنها مى گويند) به سلامت وارد بهشت شويد، امروز روز جاودانى است. (34)

هر چه بخواهند در آن جا براى آنها هست و نزد ما نعمتهاى اضافى ديگرى است (كه به فكر هيچ كس نمى رسد). (35)

تفسير: ..... ص : 111

مَعَها سائِقٌ در روز قيامت هر انسان مكلفى مى آيد در حالى كه فرشته اى سوق دهنده همراه اوست و او را وا مى دارد كه به طرف حساب برود و فرشته ديگرى است كه با آگاهى از احوال او درباره او شهادت مى دهد، اين جمله محلا حال است براى كلّ كه با اضافه شدن به نفس كه در حكم معرفه است، به معرفه اضافه شده

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 112

است، يعنى به او گفته مى شود، تو در دنيا از امروز غافل بودى و گويى اين غفلت براى تو پرده و براى چشمت مانعى بوده و ما آن پرده را كنار زديم و غفلت از تو برطرف شد و چشم تو كه از ديدن ناتوان بود بر اثر بيدارى تيزبين شد.

وَ قالَ قَرِينُهُ منظور از «قرين» شيطانى است كه برايش بر انگيخته

شده و در گفتار خداى سبحان آمده است نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ «شيطانى را به سراغ او مى فرستيم و همواره قرين او باشد» (زخرف/ 36) گفته شده: «قرين» فرشته اى است كه شاهد اعمال انسان است و اين مطلب از ائمه معصومين عليهم السّلام روايت شده است.

هذا ما لَدَيَّ عَتِيدٌ اگر مقصود از «قرين» شيطان باشد معناى آيه اين است كه اين عذابى است كه در نزد من حاضر است و آن را با گمراه ساختنم براى جهنّم فراهم كرده ام. و اگر مقصود از قرين فرشته باشد به اين معناست كه اين حساب اوست كه نزد من در پرونده او حاضر است آن فرشته به خداوند عرض مى كند: اعمال او در اين پرونده نزد من حاضر است چرا كه مرا بر او گماشته اى.

«ما» موصوف و «عتيد» صفت آن است و اگر «ما» را صفت قرار دهيم «عتيد» بدل يا خبر بعد از خبر يا خبر مبتداى محذوف است.

أَلْقِيا فِي جَهَنَّمَ در اين جمله چند قول است:

1- خطابى است از سوى خدا به دو فرشته سوق دهنده و شاهد.

2- خطاب به يك فرشته باشد به اين اعتبار كه مثنّى بودن فاعل را به منزله مثنّى بودن فعل قرار دهيم و گويى گفته شده «الق- الق».

3- عربها بيشتر در سفرها همراهى دارند كه با خود او دو نفر مى شوند از اين رو بيشتر بر زبانشان خطاب به تثنيه رايج است و مى گويند: يا صاحبىّ و خليلىّ وقفا، اى دو يار و دوست من (و) بايستيد تا آن جا كه در خطاب به يك نفر از تثنيه استفاده مى كنند چنان كه از حجّاج نقل شده كه مى گفت:

يا حرّسى اضربا عنقه «و اضربا به صورت مثنى براى حرّس كه جمع است آورده شده»

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 113

4- الف در «القيا» بدل از نون خفيفه براى تأكيد باشد «و اصل آن (القين) بوده» و وصل در حكم وقف قرار گرفته و نون به الف تبديل شده است.

از ابو سعيد خدرى از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: هر گاه روز قيامت شود خدا به من و على مى فرمايد: هر كس دشمن شماست در آتش بيفكنيد و هر كس دوست شماست وارد بهشت كنيد و اين است (معناى) گفتار خداوند: أَلْقِيا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ «1».

«عَنِيدٍ» به معناى معاند و متمايل از حق است كه به خاندان خودش تجاوز و ستم مى كند.

مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ بسيار حقوق مال را منع مى كند يا بسيار از كار خير منع مى كند كه به مستحقّ آن نرسد و ميان خير و مستحق خير حايل و مانع مى شود.

گويند: اين آيه درباره وليد بن مغيره نازل شد زمانى كه برادر زادگانش در مورد مسلمان شدن با او مشورت كردند پس مغيره آنها را از مسلمان شدن منع كرد.

مُعْتَدٍ ستمگرى كه از حق تجاوز كرده و در وجود خدا و دين او دچار ترديد شده است. بعضى گفته اند: منظور از «معتد» شخص متّهم است كه با انجام كارهايى مورد سوء ظنّ واقع مى شود مانند شخص مورد نكوهش كه به خاطر انجام كارهايى مورد ملامت قرار مى گيرد.

الَّذِي جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَأَلْقِياهُ در اعراب «الَّذِي جَعَلَ» دو احتمال هست: 1- مبتداست و معناى شرط در آن نهفته است «فألقياه» خبر مبتداست 2- الّذى جعل بدل از

كلّ كفّار باشد «فألقياه» براى تأكيد تكرار شده باشد.

قالَ قَرِينُهُ رَبَّنا ما أَطْغَيْتُهُ شيطان گويد: پروردگارا من او را طغيانگر قرار ندادم

__________________________________________________

1-

عن ابى سعيد الخدرى عن النّبي صلّى اللَّه عليه و آله قال: إذا كان يوم القيامة يقول اللَّه لى و لعلىّ القيا فى النار من ابغضكما و ادخلا الجنة من احبّكما و ذلك قوله عزّ اسمه، القيا فى جهنم كل كفّار عنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 114

ولى او خود طغيان كرده و گمراهى را بر عدالت انتخاب كرده است، مانند اين گفته خداوند: وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي «من بر شما تسلّطى نداشتم جز اين كه دعوتتان كردم و شما پذيرفتيد». (ابراهيم/ 22) قال يعنى خداوند به آنها مى فرمايد:

لا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ در آخرت در پيشگاه من بعضى از شما با بعضى دشمنى نورزيد چرا كه در خصومت شما با هم فايده اى نيست در حالى كه من پيشتر به زبان پيامبرانم شما را بيم داده بودم.

ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ آن گاه فرمود: انتظار نداشته باشيد كه گفتار و تهديد خود را در مورد تكذيب پيامبرانم و مخالفت فرمانم تغيير دهم و فرمان ديگرى صادر كنم.

وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ در كيفرى كه مى دهم به بندگانم ستم روا نمى دارم ولى آنها با انجام كارهاى زشت به خودشان ستم مى كنند. «باء» در «بالوعيد» زايده است نظير قول خداوند: وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ «خود را به دست خود به هلاكت نيفكنيد» (بقره/ 195). و اگر قدّم به معناى تقدّم باشد «باء» براى تعديه است و جمله، وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ به جاى حال از «لا تختصموا» مى باشد و به اين

معنى است كه:

شما قبول داريد كه من پيشتر شما را وعده عذاب داده ام.

يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ نقول با «نون» و «ياء» هر دو قرائت شده است و «يوم» منصوب به «ظلّام» يا منصوب به «نفخ» است و سؤال و جواب جهنّم از باب تخييل است و هدف به تصوير كشيدن معنى در دل است كه دو معنى دارد:

1- جهنّم با همه دامنه دار بودنش پر مى شود تا آن جا كه بر پرى آن چيزى افزوده نمى شود.

2- جهنّم آن اندازه وسعت دارد كه در عين داخل شدن افراد جاى اضافى براى ورود ديگران دارد. «مزيد» مصدر است مانند مجيد يا اسم مفعول است مانند مبيع.

غَيْرَ بَعِيدٍ منصوب است بنا بر ظرف بودن، يعنى جايى كه دور نيست، يا منصوب

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 115

است بنا بر اين كه حال باشد و دليل مذكّر آمدنش اين است كه بر وزن مصدر است و در صفت آوردن براى مصدرها مذكّر و مؤنّث يكسان است، يا موصوف حذف شده و در اصل شيئا غير بعيد، و به معناى تأكيد است چنان كه مى گويى: هو قريب غير بعيد، آن نزديك است و دور نيست.

هذا ما تُوعَدُونَ جمله معترضه است.

لِكُلِّ أَوَّابٍ بدل از متّقين است و حرف جرّ تكرار شده است.

هذا اشاره به ثواب يا به مصدر «ازلفت» است.

أَوَّابٍ كسى است كه بسيار توبه مى كند و به بندگى خدا بر مى گردد.

حفيظ كسى است كه حدود الهى را حفظ مى كند.

مَنْ خَشِيَ الرَّحْمنَ بدل بعد از بدل و تابع براى كلّ است و مى تواند بدل از موصوف «اوّاب» و «حفيظ» باشد ولى نمى تواند در حكم «اوّاب» و «حفيظ» باشد چون براى «من» موصول صفت

آورده نمى شود و هيچ يك از موصولها جز الّذي موصوف واقع نمى شود، و ممكن است مبتدا باشد و خبرش را يقال لهم ادخلوها بسلام، بگيريم چرا كه «من» در حكم جمع است.

بِالْغَيْبِ در اعراب اين كلمه سه قول است:

1- حال از مفعول [مقدّر] كه (خشية) است باشد يعنى از خدا بترسد در حالى كه غايب است.

2- صفت براى مصدر «خشية» باشد يعنى از خدا مى ترسد ترسيدنى كه همراه با غايب بودن است تا آن جا كه از عقاب او مى ترسد در حالى كه غايب است.

3- حال براى فاعل باشد يعنى در حالى كه او در خلوت است و هيچ كس او را نمى بيند.

وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ با قلبى كه به بندگى خدا روى آورده، وارد آخرت مى شود.

ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمنين به آنان گفته مى شود وارد بهشت شويد در حالى كه از

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 116

عذاب در امانيد، يا در حالى كه خدا و فرشتگان بر شما سلام مى كنند.

ذلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ آن روز روزى است كه جاودانگى [در بهشت ماندن ] مقدّر شده است مانند ادخلوها خالدين، يعنى وارد بهشت شويد در حالى كه هميشه ماندن مقدّر شده است.

لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها هر چه اراده كنند و از انواع نعمتها كه در بهشت بخواهند در اختيارشان است.

وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ بلكه بيش از آنچه بخواهند در نزد ما برايشان وجود دارد از نعمتهايى كه به دلشان خطور نكرده است يا بيش از مقدارى كه استحقاق دارند.

[سوره ق (50): آيات 36 تا 45] ..... ص : 116

اشاره

وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِي الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحِيصٍ (36) إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ

(37) وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ (38) فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ (39) وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ (40)

وَ اسْتَمِعْ يَوْمَ يُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ (41) يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ (42) إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي وَ نُمِيتُ وَ إِلَيْنَا الْمَصِيرُ (43) يَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً ذلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنا يَسِيرٌ (44) نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخافُ وَعِيدِ (45)

ترجمه: ..... ص : 116

چه بسيار اقوامى را كه قبل از آنها هلاك كرديم، اقوامى كه از آنها ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 117

قوى تر بودند، و شهرها (و كشورها) را گشودند، آيا راه فرارى وجود دارد؟. (36)

در اين تذكّرى است براى آن كس كه عقل دارد، يا گوش فرا دهد و حضور يابد. (37)

ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آنهاست در شش روز (شش دوران) آفريديم و هيچ گونه رنج و تعبى به ما نرسيد (با اين حال چگونه زنده كردن مردگان براى ما مشكل است؟). (38)

در برابر آنچه آنها مى گويند شكيبا باش، و تسبيح و حمد پروردگارت را قبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب بجا آور. (39)

و در بخشى از شب او را تسبيح كن، و بعد از سجده ها! (40)

گوش فرا ده و منتظر روزى باش كه منادى از مكان نزديك ندا مى دهد. (41)

روزى كه همگان صيحه رستاخيز را به حق مى شنوند، آن روز روز خروج است. (42)

ماييم كه زنده مى كنيم، و مى ميرانيم، و بازگشت تنها به سوى ماست. (43)

روزى كه

زمين از روى آنها شكافته مى شود و بسرعت (از قبرها) خارج مى شوند، و اين جمع كردن براى ما آسان است. (44)

ما به آنچه آنها مى گويند آگاهتريم و تو مأمور به مجبور ساختن آنها نيستى، بنا بر اين به وسيله قرآن كسانى را كه از عذاب من مى ترسند متذكّر ساز. (45)

تفسير: ..... ص : 117

فَنَقَّبُوا راهها را در شهرها فتح كردند، اصل «نقّبوا» از «نقب» به معناى راه است، يعنى شهرها را فتح كرده و درباره امور آنها گفتگو كردند. حرث بن حلزه مى گويد:

نقّبوا فى البلاد من حذر المو ت و جالوا فى الأرض كلّ مجال «1»

«فاء» در «فنقّبوا» براى سببيّت از هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً، است، يعنى قدرت زيادشان آنها را بر فتح شهرها توانا ساخت و ممكن است به اين معنى باشد كه اهل مكّه در

__________________________________________________

1- شعر از حرث بن كلده است. در راههاى شهرها رفتند و براى فرار از مرگ و ترس از آن به تفتيش و جستجوى پناهگاه و راه فرار پرداختند و در اطراف زمين به هر درى زدند. تفسير كشّاف، ج 4، پانوشت ص 390،- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 118

شهرهاى آن زمانها فتحهايى كردند. آيا آنها از خدا يا از مرگ، راه گريزى دارند تا براى خود نظير آرزوهاى آنان داشته باشند.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى در آنچه خبر دادم تذكار و عبرت گيرى است براى كسى كه قلب گيرنده و نگهدارنده اى دارد زيرا كسى كه قلبش حقايق را نمى گيرد و در خود نگاه نمى دارد گويى قلب ندارد. از ابن عباس روايت شده مقصود از قلب در اين جا عقل است «1».

أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ يا اين كه گوش فرا دهد و بشنود در حالى

كه شاهد و حاضر و هوشيار باشد زيرا كسى كه ذهنش حاضر نيست مانند شخص غايب است «2»، يا در حالى كه او مؤمن و شاهد صحّت آن است و اين كه وحى الهى است.

لُغُوبٍ به معناى ملال و خستگى است خداوند در اين آيه يهوديان را تكذيب كرده كه گفتند خداوند در روز شنبه پس از آفرينش جهان استراحت كرده است.

فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ بر گفتار مشركان در مورد انكار بعثت و تكذيبت صبر كن تا خدا گشايشى بدهد.

وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ تسبيح، هم بر معناى ظاهرش و هم بر نماز حمل مى شود بنا بر اين نماز پيش از طلوع خورشيد نماز صبح و پيش از غروب نماز ظهر و عصر است.

وَ مِنَ اللَّيْلِ مقصود نماز مغرب و عشا است.

بعضى گفته اند منظور از «وَ مِنَ اللَّيْلِ» نماز شب است و نماز مغرب و عشا نيز در آن داخل است.

__________________________________________________

1- عن ابن عباس، القلب هنا العقل.

2- سعدى مى گويد:

هرگز وجود حاضر غايب شنيده اى من در ميان جمع و دلم جاى ديگر است

مصراع اول به صورت تتابع اضافت خوانده شود- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 119

وَ أَدْبارَ السُّجُودِ تسبيح بعد از نمازهاست و گاه از ركوع و سجود به نماز تعبير مى كنند و گفته شده: منظور از آنها نافله هاى پس از نماز مغرب است.

وَ إِدْبارَ النُّجُومِ دو ركعت نماز پيش از نماز صبح است. روايت شده كه هر كس آن دو ركعت را پس از نماز مغرب و پيش از حرف زدن بخواند نمازش در عليّين نوشته مى شود «1».

«ادبار» جمع «دبر» است و به كسر همزه نيز قرائت شده كه از ادبرت الصّلاة، هر گاه نماز پايان

يابد، گرفته شده است و معنايش سپرى شدن سجده است چنان كه كسى بگويد، آتيك خفوق النّجم، هنگام پنهان شدن ستاره نزدت مى آيم.

وَ اسْتَمِعْ خبرهايى كه از حال روز قيامت به تو مى دهد گوش كن، اين كلمه دلالت بر ترسناك بودن مخبر منه و قيامت دارد.

يَوْمَ يُنادِ منصوب است به فعلى كه ذلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ بر آن دلالت دارد، يعنى روزى كه ندا دهنده ندا مى دهد مردگان از قبرهايشان بيرون مى آيند.

يَوْمَ يَسْمَعُونَ بدل از «يَوْمَ يُنادِ الْمُنادِ» است و منادى اسرافيل است كه در صور مى دمد و فرياد مى كند اى استخوانهاى پوسيده و اعضاى از هم جدا شده و گوشتهاى از هم پاشيده خدا به شما امر مى كند كه براى فيصله حكم در نقطه اى نزديك صخره بيت المقدس كه نزديكترين نقاط زمين به آسمان است، جمع شويد.

الصَّيْحَةَ منظور از «صيحه» دميدن دوم اسرافيل در صور است، بِالْحَقِّ متعلّق به «صيحه» است و مقصود از آن برانگيخته شدن و حشر مردگان براى دريافت جزاى اعمال است.

ذلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ آن روز روز بيرون شدن از قبرها به زمين موقف است.

إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي وَ نُمِيتُ ما مردم را زنده نموده و پس از زنده شدن مى ميرانيم و در

__________________________________________________

1-

روى انّ من صلّاها بعد المغرب قبل ان يتكلّم كتبت صلوته فى عليّين.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 120

روز قيامت بازگشت آنها به ماست.

يَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ «تشقّق» با ادغام «تاء» در «شين» و حذف «تاء» قرائت شده است، يعنى زمين براى آنان شكافته مى شود و بسرعت و بى درنگ از زمين بيرون مى آيند.

تَشَقَّقُ حال براى ضمير مجرور در «عنهم» است. و «حشر» گرد آمدن در بازار از هر سو مى باشد.

عَلَيْنا يَسِيرٌ مقدّم شدن

ظرف «علينا» بر فعل دلالت بر اختصاص مى كند يعنى چنين كار بزرگى جز براى كسى كه قدرتش عين ذاتش است ممكن نيست كه هيچ كارى مانع او از كار ديگر نمى شود.

نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ اين آيه براى منكران تهديد و براى پيامبر ما صلّى اللَّه عليه و آله دلدارى و تسلّاى خاطر است.

وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ تو بر آنها تسلّط ندارى كه به ايمان آوردن مجبورشان كنى و تنها دعوت كننده و بيم دهنده اى مانند اين آيه: لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ «تو مسلّط بر آنها نيستى كه مجبورشان (بر ايمان) كنى». (غاشيه/ 22) گويند جبره و اجبره على الأمر (او را به آن كار مجبور كرد) «على» در آيه مانند اين گفته است هو عليهم، هر گاه آن شخص سرپرست و صاحب اختيارشان باشد.

مَنْ يَخافُ وَعِيدِ مانند اين گفته خداست إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها «كار تو فقط انذار كردن كسانى است كه از آن مى ترسند». (نازعات/ 45) و خداوند ياد آورى و تذكار را به صاحبان خشيت اختصاص داده چرا كه تذكار فقط به حال آنها سودمند است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 121

سوره ذاريات ..... ص : 121

اشاره

اين سوره مكّى است و شصت آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 121

در حديث ابىّ بن كعب آمده كه هر كس سوره ذاريات را بخواند به عدد هر بادى كه در عالم مى وزد ده حسنه به او داده مى شود «1». و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه هر كس سوره ذاريات را در شب يا روز بخواند خداوند زندگى او را اصلاح مى كند و روزى فراوان به او مى دهد و قبرش را با چراغى نورانى روشن مى كند كه تا روز قيامت درخشش دارد «2».

[سوره الذاريات (51): آيات 1 تا 14] ..... ص : 121

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ الذَّارِياتِ ذَرْواً (1) فَالْحامِلاتِ وِقْراً (2) فَالْجارِياتِ يُسْراً (3) فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً (4)

إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ (5) وَ إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ (6) وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ (7) إِنَّكُمْ لَفِي قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ (8) يُؤْفَكُ عَنْهُ مَنْ أُفِكَ (9)

قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ (10) الَّذِينَ هُمْ فِي غَمْرَةٍ ساهُونَ (11) يَسْئَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ (12) يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ (13) ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (14)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأ سورة الذاريات اعطى من الأجر عشر حسنات بعدد كلّ ريح هبّت و جرت فى الدّنيا.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام و من قرأها فى يوم او ليلة اصلح اللَّه له معيشته و اتاه برزق واسع و نور له فى قبره بسراج يزهر الى يوم القيامة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 122

ترجمه: ..... ص : 122

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر،

سوگند به بادهايى كه ابرها را به حركت در مى آورند (و گرد و غبار و بذرهاى گياهان را). (1)

و سپس سوگند به ابرهايى كه بار سنگينى (از باران) با خود حمل مى كنند. (2)

و سپس سوگند به كشتيهايى كه به آسانى در حركت مى آيند. (3)

و سوگند به فرشتگانى كه كارها را تقسيم مى كنند. (4)

(آرى سوگند به همه اينها) كه آنچه به شما وعده داده شده است قطعا راست است. (5)

و بدون شك جزاى اعمال واقع شدنى است. (6)

قسم به آسمان كه داراى راهها و ستارگان زيباست. (7)

كه شما در گفتارى مختلف و گوناگون هستيد. (8)

كسانى از ايمان به آن (روز جزا) منحرف مى شوند كه از قبول حق سرباز مى زنند. (9)

كشته شوند دروغگويان (مرگ بر آنها!). (10)

همانها كه در جهل و غفلت فرو رفته اند. (11)

و پيوسته سؤال مى كنند روز جزا چه موقع است؟ (12)

(آرى)

همان روزى است كه آنها را بر آتش مى سوزانند. (13)

بچشيد عذاب خود را، اين همان چيزى است كه درباره آن عجله داشتيد!. (14)

تفسير: ..... ص : 122

وَ الذَّارِياتِ بادهاست زيرا خاك و ديگر چيزها را در هوا مى پراكند چنان كه گفته مى شود: تذروه الرّياح، بادها آن را به هوا مى برند و به صورت ادغام «تاء» در «ذال» نيز قرائت شده است.

فَالْحامِلاتِ وِقْراً ابرهايى كه باران به همراه دارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 123

فَالْجارِياتِ كشتيها، «يسرا» به آسانى در حركتند.

فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً فرشتگانى هستند كه بارانها و روزيها و ديگر چيزها را تقسيم مى كنند يا مأمور به تقسيم آنهايند. اين تفسير از امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده، و از ابن عبّاس و مجاهد روايت شده كه تقسيم امور بندگان خدا بر عهده فرشتگان است، جبرئيل مأمور سخت گيرى و بلاست، ميكائيل مأمور رحمت است، عزرائيل مأمور گرفتن جانهاست، اسرافيل مأمور دميدن [در صور] است.

بعضى گفته اند منظور از «جاريات يسرا» سيّارات هفتگانه اند.

خداوند سبحان به اشياء ياد شده سوگند ياد كرده به اين دليل كه همگى آنها بر يگانگى خدا و حكمت بديع و قدرت بى منتهاى او دلالت دارند. از ائمه عليهم السّلام روايت شده كه هيچ كس حق ندارد كه جز به خدا سوگند ياد كند و تنها خداست كه حق دارد به هر يك از آفريدگانش سوگند ياد كند «1».

إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ «إِنَّما تُوعَدُونَ» جواب قسم، و «ماء» موصوله يا مصدريّه است. و آنچه وعده داده شده بعث و زنده شدن است. و «لصادق» به معناى صاحب صدق است مانند عيشة راضية.

وَ إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ «دين» جزايى است كه واقع خواهد شد يعنى موجود خواهد شد.

الْحُبُكِ راههاست مانند راهى

(موج گونه) كه با وزش باد در زمين ماسه اى و در آب ايجاد مى شود. و همچنين مجعّد كردن مو، اثرى است كه از پيچاندن و خميده كردن مو به وجود مى آيد و صفت (محبوكه) را براى درع و زره مى آورند زيرا حلقه هاى آن نظير راههاست، از حسن نقل شده كه منظور از «حبك» ستارگان آسمان است، از على عليه السّلام روايت شده كه منظور از «حبك» زيبايى و آراستگى آسمان

__________________________________________________

1- و

عنهم عليهم السلام لا يجوز لأحد ان يقسم الّا باللّه و له عزّ اسمه ان يقسم بما يشاء من خلقه.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 124

است و ممكن است ستارگان آسمان را زينت دهند چنان كه رنگرز راههاى لباس را رنگ مى كند.

الْحُبُكِ جمع «حباك» است مانند مثال و مثل و «حبيكه» مانند طريقه است.

إِنَّكُمْ لَفِي قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ منظور گفتار مشركان درباره پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است كه او را شاعر و ساحر و مجنون خواندند و درباره قرآن گفته اند كه سحر و آينده گويى و داستانهاى نخستين است.

از قتاده روايت شده كه منظور از قول مختلف اين است كه بعضى از شما (پيامبر را) تصديق و بعضى تكذيب مى كنيد بعضى منكر نبوّت او مى شويد و بعضى اقرار مى نماييد.

يُؤْفَكُ عَنْهُ ضمير «عنه» به پيامبر يا قرآن بر مى گردد يعنى از پيامبر يا قرآن روى مى گرداند آن كس كه روى بگرداند آن هم روى گرداندنى كه مهمتر و شديدتر از آن وجود ندارد مانند گفتار پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله،

لا يهلك على اللَّه الا هالك،

از سوى خدا به هلاكت نمى رسد جز هلاك شونده. و گويند مقصود اين است كه هر كس در علم سابق خداوند

از خير روگردان بوده از پيامبر يا قرآن روى مى گرداند و ممكن است ضمير «عنه» به «إِنَّما تُوعَدُونَ» برگردد به اين معنى كه از اقرار به امر قيامت روى مى گرداند كسى كه روى گردان است.

قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ نفرينى است بر مشركان و اصل آن نفرين به هلاكت و كشته شدن است، آن گاه جايگزين «لعن» و «قبح» شده يعنى لعنت بر دروغگويان كه سخنان نادرست را فرض مى كنند و آنها صاحبان گفتار مختلف هستند، و لام در «الخرّاصون» اشاره به مشركان است و گويى فرموده، قتل هؤلاء الخرّاصون الذين هم فى غمرة، لعنت و مرگ بر اين دروغگويان كه در نادانى فرو رفته و از آنچه بدان امر شده اند غافلند.

يَسْئَلُونَ مى پرسند و مى گويند أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ روز جزا چه وقت است؟ يعنى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 125

قيامت كى واقع مى شود.

يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ روزى كه در آتش دوزخ سوخته و عذاب مى شوند و فتين به معناى حرارت از همين مادّه است زيرا سنگ آن گويى مى سوزاند.

در اعراب «يوم» سه قول است:

1- در ظاهر اعرابش فتح باشد چون به اسم مبنى اضافه شده ولى محلّا مرفوع باشد بنا بر اين كه هو يومهم يفتنون، باشد.

2- منصوب به فعل مقدّر باشد كه «يسئلون» بر آن دلالت مى كند يعنى، يقع فى ذلك اليوم، در آن روز واقع مى شود.

3- در اصل به فعل مقدّر «يقع» منصوب باشد.

ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ محلّا حال است يعنى اين سخن به آنان گفته مى شود: هذا العذاب هو الّذى كنتم به تستعجلون «هذا» مبتدا، و «الذى» خبر آن است، يعنى اين عذاب همان است كه در دنيا با مسخره و تكذيب در ديدن آن شتاب

مى كرديد.

[سوره الذاريات (51): آيات 15 تا 23] ..... ص : 125

اشاره

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (15) آخِذِينَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُحْسِنِينَ (16) كانُوا قَلِيلاً مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ (17) وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (18) وَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (19)

وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنِينَ (20) وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ (21) وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ (22) فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ (23)

ترجمه: ..... ص : 125

پرهيزگاران در باغهاى بهشت و در ميان چشمه ها قرار دارند. (15)

و آنچه پروردگارشان به آنها مرحمت كرده دريافت مى دارند زيرا آنها پيش ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 126

از آن (در سراى دنيا) از نيكوكاران بودند. (16)

آنها كمى از شبها را مى خوابيدند. (17)

و در سحرگاهان استغفار مى كردند. (18)

و در اموال آنها حقّى براى سائل و محروم بود. (19)

و در زمين آياتى براى طالبان يقين است. (20)

و در وجود خود شما (نيز آياتى است) آيا نمى بينيد؟! (21)

روزى شما در آسمان است و آنچه به شما وعده داده مى شود. (22)

سوگند به پروردگار آسمان و زمين كه اين مطلب حق است همان گونه كه شما سخن مى گوييد. (23)

تفسير: ..... ص : 126

آخِذِينَ ما آتاهُمْ يعنى نعمتها و بخششهايى كه پروردگارشان به آنها بدهد دريافت مى كنند و از آن خشنودند.

إِنَّهُمْ كانُوا آنان در دنيا كه دار تكليف است كارهايشان را بخوبى انجام دادند و آيه بعد «محسنين» را تفسير مى كند و «ما» در «ما يَهْجَعُونَ» زايده است يعنى كمى از شب را مى خوابيدند و اين در صورتى است كه «قليلا» ظرف باشد و ممكن است صفت براى مصدر باشد يعنى هجوعا قليلا، خوابى اندك و ممكن است «ما» مصدرى يا موصوله باشد يعنى كانوا قليلا من اللّيل هجوعهم، خوابشان در مقدار كمى از شب بود، يا ما يهجعون فيه، آن زمانى كه در شب مى خوابيدند كم بود، در اين صورت «ما يَهْجَعُونَ» فاعل «قليلا» مى باشد و در اين تعبير انواع مبالغه در لفظ «هجوع» وجود دارد و آن گريختن از خواب شب است.

شاعر مى گويد:

قد حصّت البيضة رأسى فما اطعم نوما غير تهجاع «1»

قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ اندكى از شب و «ماء» زايده در

«ما يهجعون» تأكيد جمله است:

__________________________________________________

1- بس كه در جنگها كلاه خود بر سر نهادم موى سرم را سترد و جز خواب اندك و چرت زدن از خواب لذّت نمى برم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 127

خداوند آنها را توصيف كرده كه شب را با عبادت سپرى مى كنند، و چون به سحرگاهان در آيند مشغول استغفار مى شوند، گويى شب گذشته خلافهايى مرتكب شده اند.

هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ آنان هستند كه اختصاصا استغفار مى كنند چون استغفارشان دوام دارد.

«سائل» سگى است كه از مردم درخواست مى كند «محروم» كسى است كه به سبب عفّتش مردم او را بى نياز مى دانند و محرومش مى كنند. از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده: «مسكين آن كسى نيست كه يك وعده يا دو وعده غذا خوردن يا يك خرما و دو خرما ندارد. عرض كردند: پس مسكين كيست؟ فرمود كسى است كه چيزى ندارد و به او صدقه نمى دهند» «1». گفته شده مسكين شخص پيشه ورى است كه مال او نموّ و رشد ندارد [سودى به او نمى رسد].

وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ در زمين نشانه هايى است كه بر وجود صانع متعال و قدرت بى منتها و حكمت بى نظير او دلالت مى كند اين نشانه هاى موجود در زمين عبارتند از زمينهاى هموار، كوه، خشكى، دريا، انواع گياهان و درختان و ميوه جات با رنگها و مزه ها و بوهاى گوناگون كه مطابق نيازها و منافع و مصالح ساكنين زمين است و انواع حيوانات با صورتها و شكلهاى مختلف كه در كرانه هاى زمين رشد مى كنند و ديگر موجودات بديع الهى.

لِلْمُوقِنِينَ براى يكتا پرستانى كه با چشم بصيرت در آنها مى انديشند.

وَ فِي أَنْفُسِكُمْ در آغاز احوال نفوستان و دگرگونى آن از حالى به حالى

و شگفتيهاى خلقت و حكمتهاى نو ظهورى كه در ظاهر و باطن نفس تعبيه كرده

__________________________________________________

1-

عن النّبي صلّى اللَّه عليه و آله، ليس المسكين الّذى تردّه الأكلة و الأكلتان و التمرة و التمرتان قالوا فمن هو؟ قال الذى لا يجد و لا يصدّق عليه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 128

امورى هست كه موجب سرگشتگى عقول مى شود و تنها معانى ظريفى كه درباره دلها نقل شده و زبانها و نطق و مخارج حرفها و صورتها و طبيعتها و رنگهاى مختلف در هر انسان و شنيدن و ديدن و ديگر اعضا و انواع حكمتى كه در آنها قرار داده شما را بس است.

و فى كلّ شي ء له آية تدلّ على انّه واحد «1»

وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ منظور از رزق، باران است چرا كه باران سبب پيدايش روزيها مى شود.

وَ ما تُوعَدُونَ مقصود از آنچه وعده داده شده بهشت است، يا منظور اين است كه تمام آنچه در دنيا به عنوان روزى به شما داده مى شود و آنچه در آخرت به شما وعده داده شده در آسمان نوشته و مقدّر شده است.

مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ در قرائت «مثل» سه قول است: 1- رفع و صفت براى حق يعنى حقّ مثل نطقكم، نظير نطق شما، حق است. 2- نصب بنا بر اين كه حقّ حقّا مثل نطقكم، باشد. 3- فتح چون به اسم غير متمكّن «ما كه مبنى است» اضافه شده است.

«ما» به تصريح خليل (نحوى) زايده است و نظير اين گفته عرب است انّ هذا لحقّ كما انّك ترى و تسمع و مانند ما انّك هاهنا مى باشد. در مرجع ضمير «انّه» سه قول است: 1- به آيات و رزق ياد شده

برگردد. 2- به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله برگردد. 3- به لما توعدون برگردد و معناى جمله اين است كه اين مطلب در صدق و تحقّق مانند چيزهايى است كه بالضروره مى دانيد.

[سوره الذاريات (51): آيات 24 تا 30] ..... ص : 128

اشاره

هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ الْمُكْرَمِينَ (24) إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ (25) فَراغَ إِلى أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ (26) فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قالَ أَ لا تَأْكُلُونَ (27) فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ (28)

فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ (29) قالُوا كَذلِكَ قالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ (30)

__________________________________________________

1- براى وجود خدا در هر چيزى نشانه اى است كه بر يگانگى او دلالت مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 129

ترجمه: ..... ص : 129

آيا خبر مهمانهاى بزرگوار ابراهيم به تو رسيده است؟. (24)

در آن زمان كه بر او وارد شدند و گفتند: سلام بر تو! او گفت سلام بر شما كه جمعيّتى ناشناخته ايد! (25)

و به دنبال آن پنهانى به سوى خانواده خود رفت و گوساله فربه (و بريانى را براى آنها آورد). (26)

و آن را نزديك آنها گذارد (ولى با تعجّب ديد كه دست به سوى غذا نمى برند) گفت: آيا شما غذا نمى خوريد؟ (27)

از اين كار احساس وحشت كرد، گفتند: نترس (ما رسولان پروردگار توايم) و او را به تولّد پسرى دانا و هوشيار بشارت دادند. (28)

در اين هنگام همسرش جلو آمد در حالى كه (از خوشحالى و تعجّب) فرياد مى كشيد و به صورت خود زد و گفت: (آيا پسرى خواهم آورد در حالى كه) پير زنى نازا هستم؟! (29)

گفتند: پروردگارت چنين گفته است، و او حكيم و داناست. (30)

تفسير: ..... ص : 129

هَلْ أَتاكَ بيان تمجيد و عظمت اين داستان و هشدارى است كه پيامبر ما صلّى اللَّه عليه و آله از آن آگاه نبود و از طريق وحى آگاه شد.

ضَيْفِ هم به صورت مفرد و هم به صورت جمع به كار مى رود مانند «صوم و فطر» چرا كه ضيف در اصل مصدر «ضافه» است و آنها را «ضيف» ناميدند زيرا به صورت ضيف و مهمان بودند و ابراهيم عليه السّلام آنها را كه دوازده فرشته بودند مهمانى كرد و به قولى هشت و به قولى سه فرشته بودند، اطلاق «مكرمين» بر فرشتگان به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 130

دو دليل است: 1- براى اين كه ابراهيم عليه السّلام شخصا از آنان پذيرايى كرد و با شتاب به ضيافت آنها

پرداخت. 2- براى اين كه آن فرشتگان در پيشگاه خدا محترم بودند.

إِذْ دَخَلُوا در نصب اين كلمه دو وجه است:

1- منصوب به «مكرمين» است در صورتى كه اكرام آنها به وسيله ابراهيم باشد.

2- منصوب به «ضيف» باشد كه معناى فعل دارد.

«سلاما» مصدرى است كه جانشين فعل شده و اصل آن نسلّم عليك سلاما، است و «سلام» به معناى عليكم سلام است و عدول به رفع شده تا بر ثبات سلام دلالت كند و گويى قصد كرده تا با تمسّك به ادب پروردگار بر آنها درودى نيكوتر از درود آنها بگويد.

«سلام» «سلم» نيز قرائت شده است چنان كه در سوره هود آمده است «1».

قَوْمٌ مُنْكَرُونَ يعنى به خودش گفت اينان قومى هستند كه آنها را نمى شناسيم.

فَراغَ إِلى أَهْلِهِ پس پنهان از ميهمانان به نزد خانواده اش رفت، يكى از نشانه هاى ادب ميزبان اين است كه كار خود را پنهان بدارد و بدون اين كه مهمان بفهمد به پذيرايى اقدام كند از بيم آن كه مبادا مهمان مانع از كار او شود.

از قتاده روايت شده كه تمام مال و ثروت ابراهيم و پيامبر خدا، گاو بود پس براى مهمانان گوساله اى آورد.

أَ لا تَأْكُلُونَ همزه در «أ لا» براى انكار است و غذا نخوردن را بر آنان نپسندند يا آنها را به غذا خوردن وا مى داشت فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً از ابن عباس روايت شده: به دل ابراهيم گذشت كه آنها فرشتگانى هستند كه براى عذاب فرستاده شده اند.

__________________________________________________

1- وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ. قالوا سلاما، سلم و سلام قرائت شده است مانند: حرم و حرام، كشّاف، ج 2،

ص 409- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 131

وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ به پسرى كه دانا و پيامبر است يعنى او را به اسحق مژده دادند.

از مجاهد روايت شده كه منظور از آن پسر، اسماعيل بوده است.

«فِي صَرَّةٍ» با فريادى، اين كلمه از صرّ الجندب و صرّ القلم و الباب به معناى صداى ملخ و قلم و در، است يعنى زن ابراهيم فريادكنان آمد، جمله در محلّ حال است.

از حسن روايت شده كه زن ابراهيم به خانه خود آمد و در گوشه اى بود و به آنها نگاه مى كرد و چون حرارت خون را در خود احساس كرد بر اثر حياء سيلى به صورت خود زد و گويند با اطراف انگشتها به پيشانى خود زد همان كارى كه شخص شگفت زده مى كند و گفت من پير زنى نازا هستم چطور فرزندى مى زايم.

قالُوا كَذلِكَ مانند همان سخنى كه گفتيم و از آن خبر داديم.

قالَ رَبُّكِ يعنى ما تو را از كار خدا خبر مى دهيم و خدا بر آنچه شما بعيد مى شماريد قادر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 133

جزء بيست و هفتم از سوره ذاريات آيه 31 تا سوره حديد آيه 29

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 135

[سوره الذاريات (51): آيات 31 تا 40] ..... ص : 135

اشاره

قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ (31) قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ (32) لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ (33) مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ (34) فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (35)

فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ (36) وَ تَرَكْنا فِيها آيَةً لِلَّذِينَ يَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِيمَ (37) وَ فِي مُوسى إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (38) فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (39) فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ

وَ هُوَ مُلِيمٌ (40)

ترجمه: ..... ص : 135

(ابراهيم) گفت: پس مأموريت شما چيست اى فرستادگان (خدا)؟. (31)

گفتند ما به سوى قوم مجرمى فرستاده شده ايم. (32)

تا بارانى از «سنگ- گل» بر آنها بفرستيم. (33)

سنگهايى كه از ناحيه پروردگارت براى اسرافكاران نشان شده است! (34)

ما تمام مؤمنانى را كه در آن شهرها (ى قوم لوط) زندگى مى كردند (قبل از نزول بلا) خارج كرديم. (35)

و جز يك خانواده با ايمان در تمام آنها نيافتيم! (36)

و در آن (شهرهاى بلا ديده) نشانه اى روشن براى كسانى كه از عذاب دردناك مى ترسند بجاى گذارديم. (37)

در (زندگى) موسى نيز نشانه و درس عبرتى بود، هنگامى كه او را به سوى فرعون با دليل آشكار فرستاديم. (38)

امّا او با تمام وجودش از وى روى برتافت و گفت:

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 136

اين مرد يا ساحر است يا ديوانه! (39)

ما او و لشكريانش را گرفتيم و در دريا پرتاب كرديم، در حالى كه در خور سرزنش بود. (40)

تفسير ..... ص : 136

چون ابراهيم دانست كه آنان فرستادگان خدايند گفت:

قالَ فَما خَطْبُكُمْ يعنى كار شما چيست و چه مى خواهيد.

«لِلْمُسْرِفِينَ» خدا آن قوم را اسرافكار ناميد چنان كه آنها را متجاوز خواند چرا كه در گناهان اسراف و زياده روى كردند و گناه را از حدّ گذراندند.

فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها يعنى هر كس در شهرهاى قوم لوط بود بيرون رانديم و از شهرها به سبب معلوم بودن آنها اسمى نبرده است و اين آيه دلالت دارد بر اين كه ايمان و اسلام در حقيقت يكى است و هر دو صفت ستوده اند، ايمان تصديق به چيزى است كه خدا تصديق كردن آن را واجب فرموده و اسلام تسليم شدن در برابر چيزهايى است كه خدا انسانها

را بدان ملزم ساخته است.

غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ منظور از «بيت» حضرت لوط و دخترانش است كه خدا آنها را به صفت ايمان و اسلام توصيف كرده است و به قولى لوط و خاندانش كه نجات يافتند سيزده نفر بودند.

وَ تَرَكْنا فِيها آيَةً يعنى علامتى در آن بر جاى نهاديم كه خائفان از خدا از آن عبرت مى گيرند نه كسانى كه دلهايشان را قساوت گرفته است.

وَ فِي مُوسى عطف است بر «وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ يعنى فرعون روى گرداند چون متّكى به قدرت لشكريانش بود.

وَ قالَ: ساحِرٌ، و گفت: موسى ساحر است، در حالى كه فرعون بر اثر كفر مورد ملامت است.

ُلِيمٌ»

حال براى ضمير «هو» است، يعنى فرعون با كفر و انكار و سركشى كه دارد مورد ملامت و سرزنش است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 137

[سوره الذاريات (51): آيات 41 تا 60] ..... ص : 137

اشاره

وَ فِي عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ (41) ما تَذَرُ مِنْ شَيْ ءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلاَّ جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ (42) وَ فِي ثَمُودَ إِذْ قِيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِينٍ (43) فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ (44) فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِيامٍ وَ ما كانُوا مُنْتَصِرِينَ (45)

وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ (46) وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ (47) وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ (48) وَ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (49) فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ (50)

وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ (51) كَذلِكَ ما أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (52) أَ تَواصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (53) فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ

بِمَلُومٍ (54) وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ (55)

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ (56) ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ (57) إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ (58) فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ فَلا يَسْتَعْجِلُونِ (59) فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ يَوْمِهِمُ الَّذِي يُوعَدُونَ (60)

ترجمه: ..... ص : 137

همچنين در سرگذشت عاد آيتى است در آن هنگام كه تند بادى بى باران بر آنها فرستاديم. (41)

كه از هر چيزى مى گذشت آن را رها نمى كرد تا همچون استخوانهاى پوسيده كند! (42)

و نيز در سرگذشت قوم ثمود عبرتى است در آن هنگام كه به آنها گفته شد مدّتى كوتاه متمتّع باشيد (سپس منتظر عذاب). (43)

آنها از فرمان پروردگارشان سرباز زدند، و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 138

صاعقه آنها را فرو گرفت در حالى كه (خيره خيره) نگاه مى كردند (بى آن كه قدرت بر دفاع داشته باشند). (44)

آنها چنان بر زمين افتادند كه قدرت قيام نداشتند و نتوانستند از كسى يارى طلبند! (45)

همچنين قوم نوح را قبل از آنها هلاك كرديم، چرا كه قوم فاسقى بودند. (46)

ما آسمان را با قدرت بنا كرديم و همواره آن را وسعت مى بخشيم! (47)

و زمين را گسترديم، و چه خوب گستراننده ايم. (48)

و از هر چيز دو زوج آفريديم شايد متذكّر شويد. (49)

پس به سوى خدا بگريزيد كه من از سوى او براى شما بيم دهنده آشكارى هستم. (50)

و با خدا معبود ديگرى قرار ندهيد كه من براى شما از سوى او بيم دهنده آشكارى هستم. (51)

اين گونه است كه هيچ پيامبرى قبل از اينها به سوى قومى فرستاده نشد مگر اين كه گفتند او ساحر است يا ديوانه!

(52)

آيا يكديگر را به آن سفارش مى كردند (كه عموما چنين تهمتى را بزنند) نه، بلكه آنها قومى طغيانگرند! (53)

حال كه چنين است از آنها روى بگردان و تو هرگز در خور ملامت نخواهى بود. (54)

و پيوسته تذكّر بده، زيرا تذكّر براى مؤمنان سودمند است. (55)

من جنّ و انس را نيافريدم جز براى اين كه عبادتم كنند [و از اين طريق تكامل يابند و به من نزديك شوند]. (56)

هرگز از آنها نمى خواهم كه به من روزى دهند، و نمى خواهم مرا اطعام كنند. (57)

خداوند روزى دهنده و صاحب قوّت و قدرت است. (58)

براى كسانى كه ستم كردند سهم بزرگى از عذاب است همانند سهم يارانشان (از اقوام ستمگر پيشين) بنا بر اين عجله نكنند. (59)

واى بر آنها كه كافر شدند از روزى كه به آنها وعده داده مى شود. (60)

تفسير: ..... ص : 138

الْعَقِيمَ بادى است كه خيرى در پى ندارد نه ابرى ايجاد مى كند و نه درختى را بارور مى سازد «1» و نه بهره اى دارد چرا كه بادى نابود كننده است.

__________________________________________________

1- يكى از فوايد باد بارور كردن و به هم پيوند دادن پاره ابرهاست، خداوند مى فرمايد: وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 139

كَالرَّمِيمِ مانند استخوان و گياه يا چيز ديگرى كه از هم پاشيده و فرسوده شده باشد.

تَمَتَّعُوا حَتَّى حِينٍ اين جمله را قول خداوند: تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ «سه روز در خانه هاتان متمتع شويد». (هود/ 65) تفسير مى كند.

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ پس از گذشت سه روز صاعقه آنها را فرو گرفت.

«صاعقه» «صعقه» نيز قرائت شده و به معناى مرّه است از صعقتهم الصّاعقة، وَ هُمْ يَنْظُرُونَ در حالى كه آنها آشكارا به آن مى نگريستند.

فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِيامٍ اين جمله

مانند گفتار خداوند است: فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ، «و در خانه هايشان به روى افتادند و مردند» (هود/ 67). يعنى بر اثر آن زمين خوردن نتوانستند برپا خيزند.

وَ ما كانُوا مُنْتَصِرِينَ كسى مانع عذاب از آنها نشد.

وَ قَوْمَ نُوحٍ يعنى قوم نوح را هلاك كرديم چرا كه هلاكت قوم عاد و ثمود كه قبل از آن آمده بر آن دلالت دارد.

بَنَيْناها يعنى آسمان را بر افراشتيم.

«بايد» با قدرت، «ايد» و «اد» هر دو به معناى قدرت است.

وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ ما قدرت داريم اين كلمه از «وسع» به معناى توان و قدرت است.

از حسن روايت شده «لموسعون» يعنى رزق را به وسيله باران بر مردم توسعه مى دهيم.

فَرَشْناها روزى را مى گسترانيم.

__________________________________________________

لواقح، «ما بادها را براى تلقيح (ابرها و به هم پيوستن و بارور ساختن آنها) فرستاديم» سپس مى فرمايد: به دنبال باد از آسمان آبى نازل كرديم الخ. و سخن بعضى از دانشمندان معاصر را مبنى بر اين كه منظور آيه جابجا كردن گرده هاى نر است تا گياهان بارور شوند نمى توان صد در صد پذيرفت چون (فاء) در فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً، تفريعى است. نمونه، ج 11، ص 60 و 61- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 140

فَنِعْمَ الْماهِدُونَ ما اين كار را براى منفعت آفريدگان انجام مى دهيم نه براى جلب منفعتى يا دفع ضررى.

وَ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ از هر يك از حيوانات، دو جفت نر و ماده آفريديم.

از حسن روايت شده كه زوج و جفت آسمان و زمين، شب و روز، خشكى و دريا و خورشيد و ماه است و چيزهاى ديگرى را برشمرد و گفت: هر دو تاى از آنها جفت است و خدا يكى است كه مانندى

ندارد.

لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ يعنى تمام اين كارها را كه ساختن آسمان و گستردن زمين و آفريدن جفتهاست انجام داديم كه شما يادآور (قدرت) خدا شويد و آفريدگار را بشناسيد و او را بپرستيد.

فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ پس به سوى خدا بگريزند، يعنى بجاى معصيت و عذاب خدا به بندگى و ثواب الهى با يگانه دانستن و خالص ساختن عبادت براى او، روى بياوريد.

إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ خداوند در هنگام امر به بندگى و نهى از شرك، اين آيه را تكرار فرموده تا اعلام كند كه علم و عمل به هم پيوسته اند و انسان با جمع ميان علم و عمل رستگار مى شود.

«كَذلِكَ» يعنى كار پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نيز مانند ديگر پيامبران است. «ذلك» اشاره به اين است كه اقوام ياد شده پيامبران را تكذيب مى كرده و مى گفتند اين پيامبر جادوگر و ديوانه است.

ما أَتَى الَّذِينَ تفسير و شرح مطلبى است كه بطور اجمال گفته شد.

أَ تَواصَوْا بِهِ ضمير «به» به قول بر مى گردد يعنى آيا اوّلين و آخرين به اين قول سفارش كرده اند به طورى كه همه به اتفاق آن را گفته باشند.

بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ يعنى آنها يكديگر را به اين قول سفارش نمى كردند زيرا اوّلين و آخرين در يك زمان با هم ملاقات نكرده اند بلكه طغيان و سركشى تنها علّتى است كه آنها را گرد آورده و به اين كار وا داشته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 141

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ بنا بر اين از كسانى كه آنها را دعوت كرده اى و پاسخ مثبت نداده اند روى بگردان و در اين اعراض ملامتى بر تو نيست. پس از اين كه در تبليغ رسالت و دعوت

خويش سعى و تلاش كرده اى.

وَ ذَكِّرْ يادآورى و موعظه را رها نكن چرا كه يادآورى براى مؤمنانى كه موحّد و خدا شناسند سودمند است.

از على عليه السّلام روايت شده كه چون «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ» نازل شد بر ما سخت آمد و چون و «ذكّر» نازل گشت دلخوش شده و آرامش يافتيم.

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ جنّ و انس را نيافريدم مگر براى عبادت و از تمامشان جز عبادت چيزى نخواستم، و مقصود از آفرينش جنّ و انس اين بوده كه آنها را در معرض ثواب قرار دهم و آن جز با انجام عبادات به دست نمى آيد.

ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ يعنى در فراهم ساختن روزى و زندگانى آنها از آنان كمك نمى خواهم بلكه روزى آنها را به مقدارى كه مصلحتشان در آن است به آنها عطا مى كنم.

وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ نمى خواهم كه يك نفر از آفريدگانم را روزى بدهند و خداوند به اين دليل روزى دادن آفريدگان را به ذات خود نسبت داده است كه تمام آفريدگان عيال و روزى خور اويند و هر كس عائله شخصى را روزى دهد گويى خود آن شخص را روزى داده است.

إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ خداست كه تمام آفريدگان و بندگانش را روزى مى دهد و نياز به ياور و معين ندارد.

«ذُو الْقُوَّةِ» خداوندى كه ناتوانى و سستى در ذات كبريايى او راه ندارد.

«الْمَتِينُ» كسى است كه سخت نيرومند و بر هر كارى تواناست، گويند، متن متانة، يعنى او بسيار نيرومند است.

«ذَنُوبِ» سطل بزرگ است و اين نوعى تمثيل است و اصل آن در مورد سقّاهايى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 142

است كه آب

را تقسيم مى كنند و به اين يكى سطلى و به آن يكى سطلى پر از آب مى دهند.

شاعر مى گويد:

لنا ذنوب و لكم ذنوب فان أبيتم فلنا القليب «1»

معناى آيه اين است، براى كسانى كه با تكذيب پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله ستم كرده اند بهره اى از عذاب هست مانند بهره اى كه ياران و نظايرشان در قرنهاى مهلك گذشته داشتند بنا بر اين در فرود آمدن عذاب شتاب نكنيد چرا كه آنها را رها نخواهم ساخت.

مِنْ يَوْمِهِمُ الَّذِي يُوعَدُونَ منظور روز قيامت است.

__________________________________________________

1- يك دلو پر آب از آن ما و يك دلو از آن شما و اگر امتناع ورزيديد همه چاه آب از آن ماست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 143

سوره طور ..... ص : 143

اشاره

اين سوره مكّى است. به نظر علماى كوفه و شام چهل و نه آيه و به نظر علماى بصره چهل و هشت آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 143

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره طور را بخواند بر خداوند است كه او را از عذاب خود ايمن سازد و در بهشت خود، او را نعمت بخشد «1».

از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه هر كس سوره طور را بخواند خداوند خير دنيا و آخرت را براى او جمع خواهد كرد «2».

[سوره الطور (52): آيات 1 تا 16] ..... ص : 143

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ الطُّورِ (1) وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ (2) فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ (3) وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ (4)

وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ (5) وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ (6) إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ لَواقِعٌ (7) ما لَهُ مِنْ دافِعٍ (8) يَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً (9)

وَ تَسِيرُ الْجِبالُ سَيْراً (10) فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (11) الَّذِينَ هُمْ فِي خَوْضٍ يَلْعَبُونَ (12) يَوْمَ يُدَعُّونَ إِلى نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا (13) هذِهِ النَّارُ الَّتِي كُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ (14)

أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ (15) اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَيْكُمْ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (16)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، و من قرأ سورة الطّور كان حقّا على اللَّه ان يؤمنه من عذابه و ان ينعمه فى جنّته.

2-

عن الباقر عليه السّلام: من قرأ سورة الطّور جمع اللَّه له خير الدنيا و الآخرة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 144

ترجمه: ..... ص : 144

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر،

سوگند به «كوه طور»! (1)

و كتابى كه نوشته شده است. (2)

در صفحه اى گسترده. (3)

و سوگند به بيت المعمور. (4)

و سقف بر افراشته. (5)

و درياى مملوّ و بر افروخته. (6)

كه عذاب پروردگارت واقع مى شود. (7)

و چيزى از آن مانع نخواهد شد. (8)

اين (عذاب الهى) در روزى است كه آسمان شديدا به حركت در مى آيد. (9)

و كوه ها از جا كنده و متحرك مى شوند. (10)

واى در آن روز بر تكذيب كنندگان. (11)

همانها كه در سخنان باطل به بازى مشغولند. (12)

در آن روز كه آنها را به زور به سوى آتش جهنّم مى رانند. (13)

(و به آنها مى گويند) اين همان آتشى است كه آن را انكار مى كرديد! (14)

آيا اين سحر است؟ يا شما نمى بينيد. (15)

در آن وارد شويد و بسوزيد، مى خواهيد صبر كنيد يا نكنيد، براى شما تفاوتى نمى كند،

چرا كه تنها به اعمالتان جزا داده مى شويد. (16)

تفسير: ..... ص : 144

خداى سبحان به كوهى كه موسى عليه السّلام بر روى آن با خدا سخن گفته سوگند ياد كرده است.

وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ كتابى نوشته شده.

فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ در كلمه «رقّ» به معناى كتاب چند قول است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 145

1- به قولى منظور تورات است.

2- به قولى مقصود نامه اعمال است.

3- به قولى مقصود قرآن است كه در لوح محفوظ در پيشگاه خدا نوشته شده است. «رقّ» به اين دليل نكره آورده شده كه در ميان جنس كتابها كتاب مخصوصى است مانند: وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها: «سوگند به نفس آدمى و خدايى كه منظّمش ساخته است» (شمس/ 7) كه (ما) نكره آورده شده است.

وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ خانه اى است در آسمان چهارم مقابل خانه كعبه است و فرشتگان آن را به عبادت آباد دارند.

از على عليه السّلام روايت شده كه در هر روزى هفتاد هزار فرشته وارد آن مى شوند سپس هرگز به آنجا بر نمى گردند «1». روايت شده كه نام بيت المعمور ضراح است و گفته اند مقصود از بيت المعمور كعبه است زيرا كعبه به برگزار كنندگان حج و عمره آباد است.

وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ منظور آسمان است.

وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ دريايى كه پر است و گفته اند مقصود درياى برافروخته و داغ است و از اين آيه گرفته شده وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ، «و در آن هنگام كه درياها برافروخته شوند» (تكوير/ 6).

«لواقع» عذاب پروردگارت نازل مى شود.

يَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ ظرف براى «واقع» است، و «تمور» به معناى مضطرب شدن و آمدن و رفتن و روى برگرداندن است.

وَ تَسِيرُ الْجِبالُ كوه ها از جاى خود كنده شوند تا با

زمين يكسان شوند.

«فويل» در آن روز واى بر كسانى كه خدا و رسولش را تكذيب كردند.

__________________________________________________

1-

عن علىّ عليه السّلام: يدخله فى كل يوم سبعون الف ملك ثمّ لا يعودون اليه ابدا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 146

«خوض» بسيار سخنان باطل نقل كردن است.

يَوْمَ يُدَعُّونَ يعنى روزى كه با جبر و خشونت در آتش دوزخ افكنده شوند براى اين كه خازنان دوزخ دستهاى آنان را در گردنهايشان زنجير مى كنند و ميان پاها و پيشانيهايشان [با زنجير] جمع مى كنند و سرهايشان ميان پاهايشان قرار مى گيرد و آنها را به رو در آتش مى افكنند و از پشت سر آنها را به طرف آتش هل مى دهند و به آنها گفته مى شود اين دوزخ است.

أَ فَسِحْرٌ هذا يعنى شما به وحى مى گفتيد سحر است آيا اين سحر است؟ مقصود اين است كه اين مصداق (دوزخ) هم سحر است و داخل شدن «فاء» بر سحر براى بيان همين معناست.

أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ يا شما همان طور كه در دنيا نمى ديديد نمى بينيد يعنى شما از ديدن دوزخ كه از آن خبر داده شد كور هستيد چنان كه از ديدن خود خبر (در دنيا) كور بوديد.

اصْلَوْها منظور از «صلى» ملازمت آتش است گويند صلى يصلى صليا، يعنى ملازم آن باشيد.

سَواءٌ عَلَيْكُمْ صبر كردن و صبر نكردن براى شما يكسان است.

[سوره الطور (52): آيات 17 تا 32] ..... ص : 146

اشاره

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَعِيمٍ (17) فاكِهِينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ (18) كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (19) مُتَّكِئِينَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ (20) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِما

كَسَبَ رَهِينٌ (21)

وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ (22) يَتَنازَعُونَ فِيها كَأْساً لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثِيمٌ (23) وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ (24) وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ (25) قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ (26)

فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ (27) إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ (28) فَذَكِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ (29) أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ (30) قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ (31)

أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (32)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 147

ترجمه: ..... ص : 147

امّا پرهيزگاران در ميان باغهاى بهشت و نعمتهاى فراوان جاى دارند. (17)

و از آنچه پروردگارشان به آنها داده شاد و مسرورند و پروردگارشان آنها را از عذاب دوزخ نگاهداشته است. (18)

(به آنها گفته مى شود) بخوريد و بياشاميد گوارا باد، اينها به خاطر اعمالى است كه انجام مى داديد. (19)

اين در حالى است كه بر تختهاى صف كشيده در كنار هم تكيه مى كنند، و حور العين را به همسرى آنها در مى آوريم. (20)

و آنها كه ايمان آوردند و فرزندانشان به پيروى از آنان ايمان اختيار كردند فرزندانشان را (در بهشت) به آنها ملحق مى كنيم، و از عمل آنها چيزى نمى كاهيم، و هر كس در گرو اعمال خويش است. (21)

همواره از انواع ميوه ها و گوشتها از هر نوع تمايل داشته باشند در اختيار آنها مى گذاريم. (22)

آنها در بهشت جامهاى پر از شراب طهور را كه نه بيهوده گويى در آن است و نه گناه از يكديگر مى گيرند. (23)

و پيوسته در گرد آنها نوجوانانى براى خدمت آنان گردش مى كنند كه

همچون مرواريدهاى در صدفند! (24)

در اين هنگام رو به يكديگر كرده (از گذشته) سؤال مى نمايند. (25)

مى گويند: ما در ميان خانواده خود ترسان بوديم. (26)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 148

امّا خداوند بر ما منّت گذارد و ما را از عذاب كشنده حفظ كرد. (27)

ما از قبل خدا را به عنوان نيكوكار و رحيم مى خوانديم (و مى شناختيم). (28)

حال كه چنين است تذكّر ده، و به لطف پروردگارت تو كاهن و مجنون نيستى. (29)

بلكه آنها مى گويند او شاعرى است كه ما انتظار مرگش را مى كشيم! (30)

بگو: انتظار بكشيد كه من هم با شما انتظار مى كشم (شما انتظار مرگ مرا و من انتظار نابودى شما را!). (31)

آيا عقلهايشان آنها را به اين اعمال دستور مى دهد؟ يا قومى طغيانگرند؟ (32)

تفسير: ..... ص : 148

«فِي جَنَّاتٍ» يعنى در چه بهشتهايى و در چه نعمتهايى، يا در بهشتهاى مخصوصى كه ويژه آنها آفريده شده و نعمتهايى كه مختصّ آنهاست.

«فاكِهِينَ» «فكهين» نيز قرائت شده و بنا بر حال بودن منصوب است، يعنى در حالى كه از نعمتهاى خدادادى لذّت مى برند.

وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ در واو «وقيهم» دو احتمال هست:

1- واو حاليّه و «قد» در تقدير گرفته شود.

2- در صورتى كه ما را مصدريّه بگيريم مى توان به وسيله «واو» عاطفه جمله را بر آتهم عطف گرفت يعنى فاكهين بايتائهم ربّهم و وقايتهم العذاب با داده پروردگارشان و نگاهدارى خداوند آنان را از عذاب از نعمتهاى بهشت لذّت مى برند.

كُلُوا وَ اشْرَبُوا بخوريد و بنوشيد خوردنى و نوشيدنى گوارا. يا طعام و نوشيدنى گوارا كه پيآمدهاى ناگوارى ندارد.

وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ آنان را همنشين حورانى سفيد روى پاكيزه قرار مى دهيم.

عِينٍ چشمانى درشت و زيبا و روشن دارند.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا

عطف بر «حور عين» است يعنى آنان را با رفيقان و همنشينان مؤمن قرين مى سازيم، پس گاه از بازى با حور العين بهره مند مى شوند و گاه از انس

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 149

گرفتن با برادران (مؤمنان) متمتّع، وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ «ذرّياتهم» «و اتّبعناهم ذرّياتهم» نيز قرائت شده است.

أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ و ذرّياتهم قرائت شده است.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه مؤمنان و فرزندانشان در بهشتند و اين آيه را قرائت فرمود «1». بنا بر اين معناى آيه اين است كه خداوند سبحان براى مؤمنان شادمانيهاى گوناگون را گرد مى آورد به اين صورت كه با سعادتمند ساختن آنها، و تزويجشان با حور العين، و انس گيرى متقابل آنها با برادران دينى خود و گردآورى فرزندان و نسل آنها با خودشان، شادمانيهاى گوناگون را برايشان گرد مى آورد.

«بايمان» آن گاه فرمود به سبب ايمانى كه بلند مرتبه و والا مقام است و آن ايمان پدران است، ذرّيه آنها را به درجه آنان ملحق ساختيم اگر چه استحقاق آن را ندارند و اين نوعى احسان به آنها و پدرانشان است تا شادمانى آنها كامل و چشمانشان روشن شود.

وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ از ثواب عمل آنها چيزى نكاستيم و گويند؟ معنايش اين است كه چيزى از ثواب عملشان نمى كاهيم كه به فرزندانشان بدهيم بلكه از باب احسان، آنها را به پدرانشان ملحق مى سازيم. «ما ألتناهم» به كسر لام نيز قرائت شده و از آلت يألت است و لغتى در آن مى باشد.

كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ يعنى هر نفسى در نزد خدا در گرو عمل صالحى است كه خدا از او مطالبه مى كند چنان كه

شخص، بنده خود را در گرو قرضى قرار مى دهد كه از وى طلب دارد. پس اگر انسان عمل صالحى انجام داد از رهن رها و آزاد مى شود و گرنه در قيد بندگى مى ماند.

__________________________________________________

1-

عن النّبي صلّى اللَّه عليه و آله: ان المؤمنين و اولادهم فى الجنّة و قرأ هذه الآية و الذين آمنوا و اتّبعتهم ذرّيتهم بايمان الحقنا بهم ذرّيتهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 150

وَ أَمْدَدْناهُمْ يعنى پياپى بر ميوه و گوشت كه مى خواستند مى افزاييم.

يَتَنازَعُونَ فِيها جامهاى شراب را به يكديگر مى دهند و ردّ و بدل مى كنند.

كَأْساً لا لَغْوٌ فِيها شرابى كه بر اثر نوشيدن آن كارهاى زشت از آنها سر نمى زند.

وَ لا تَأْثِيمٌ يعنى در بين نوشيدن آن شراب سخن بيهوده نمى گويند و كارى كه گناه باشد، مانند دروغ و ديگر اعمال زشت، انجام نمى دهند و سخن استوار و نيكو مى گويند چرا كه آنها عالم و حكيمند.

لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثِيمٌ به رفع نيز قرائت شده است. (ظاهرا قرائت مشهور اين بوده است).

غِلْمانٌ لَهُمْ غلامانى در اختيارشان قرار دارد كه مختصّ به خود آنهاست.

كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ غلامانى كه بسان مرواريد نهفته در صدفند زيرا چنين مرواريدى تازه خوب و با صفاست، يا منظور اين است كه گويا آنها مانند لؤلؤ نهفته اند چرا كه صدف، جز مرواريد گرانبها چيز ديگرى را در خود پنهان نمى دارد.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله سؤال شد: خادمان بهشت چنين اند پس كسانى كه خدمت مى شوند چگونه اند؟ پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: سوگند به خدايى كه جانم در قبضه قدرت اوست برترى خدمت شده در بهشت بر خادمان، مانند برترى ماه شب چهارده بر ديگر ستارگان است «1».

يَتَساءَلُونَ

با هم سخن مى گويند و بعضى از احوال بعض ديگر و از آنچه موجب ورودشان به بهشت شده است، مى پرسند.

«مُشْفِقِينَ» از بيم خدا دلهايشان نازك است.

عَذابَ السَّمُومِ عذاب آتش و نسيم سوزان آن و سموم، بادى سوزان است كه از

__________________________________________________

1-

و سئل النّبي صلّى اللَّه عليه و آله: هذا الخادم فكيف المخدوم؟ فقال صلّى اللَّه عليه و آله: و الذى نفسى بيده ان فضل المخدوم على الخادم كفضل القمر ليلة البدر على سائر الكواكب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 151

راه منافذ پوست بدن وارد بدن مى شود و آتش جهنّم (بدان مناسبت) سموم ناميده شده است.

إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ ما در دنيا كه بوديم پيش از بازگشت به سوى خدا و ديدار رحمتش خداى را مى خوانديم و او را يگانه دانسته و مى پرستيديم.

إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ همانا خدا احسان كننده اى بسيار مهربان است، إنّه به فتح همزه به معناى لأنّه نيز قرائت شده است.

فَذَكِّرْ اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله در موعظه كردن و تذكّر دادن به مردم ثابت و پايدار باش و دعوت آنها را به خدا ترك نكن اگر چه نسبت به تو بدگويى كنند چرا كه گفتارشان باطل است.

فَما أَنْتَ با لطفى كه خدا به تو دارد تو نه كاهنى و نه ديوانه چنان كه دشمنان مى گويند بلكه تو پيامبرى راستگويى.

رَيْبَ الْمَنُونِ منظور رويدادهاى روزگار است، و گفته اند مقصود از آن مرگ است، و بر وزن فعول از «منّه» است هر گاه آن را قطع كند از اين رو [مرگ ] شعوب ناميده شده است. (دشمنان) گفتند ما براى محمّد منتظر حوادث روزگار بوديم كه مانند شاعران پيش از او هلاك شود.

فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ

همانطور كه شما انتظار هلاكت مرا داريد من نيز منتظر نابودى شما هستم.

أَحْلامُهُمْ عقولشان آنها را به تناقض گويى در گفتار فرا مى خواند كه بگويند كاهن و شاعر است با اين كه او را مجنون مى گويند در حالى كه قريش اهل عقل و خرد خوانده مى شدند.

أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ آنان در عناد ورزى طغيان كرده و طغيان و عنادشان آنها را به تكذيب تو وا داشته با اين كه حق برايشان آشكار شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 152

[سوره الطور (52): آيات 33 تا 49] ..... ص : 152

اشاره

أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ (33) فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ (34) أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ (35) أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بَلْ لا يُوقِنُونَ (36) أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّكَ أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ (37)

أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (38) أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ (39) أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ (40) أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ (41) أَمْ يُرِيدُونَ كَيْداً فَالَّذِينَ كَفَرُوا هُمُ الْمَكِيدُونَ (42)

أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ (43) وَ إِنْ يَرَوْا كِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً يَقُولُوا سَحابٌ مَرْكُومٌ (44) فَذَرْهُمْ حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ (45) يَوْمَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (46) وَ إِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (47)

وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ (48) وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ (49)

ترجمه: ..... ص : 152

آنها مى گويند قرآن را به خدا افترا بسته، ولى آنها ايمان ندارند. (33)

اگر راست مى گويند سخنى همانند آن بياورند. (34)

آيا آنها بى سبب آفريده شده اند؟ يا خود خالق خويشتن هستند؟! (35)

آيا آنها آسمانها و زمين را آفريده اند؟ بلكه آنها طالب يقين نيستند! (36)

آيا خزائن پروردگارت نزد آنهاست؟ يا بر همه چيز عالم سيطره دارند؟! (37)

آيا نردبانى دارند (كه به آسمان بالا مى روند) و به وسيله آن اسرار وحى را مى شنوند؟ كسى كه از آنها اين ادّعا را دارد دليل روشنى بياورد! (38)

آياسهم خدا دختران و سهم شما پسران است؟ (كه فرشتگان را دختران خدا مى ناميد). (39)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 153

آيا تو از آنها پاداشى

مطالبه مى كنى كه در زير بار گران آن قرار دارند؟ (40)

آيا اسرار غيب نزد آنهاست و از روى آن مى نويسند؟! (41)

آيا مى خواهند نقشه شيطانى براى تو بكشند؟ ولى بدانند خود كافران در دام اين نقشه ها گرفتار مى شوند! (42)

يا معبودى غير خداوند دارند (كه قول يارى آنها را داده) منزّه است خدا از آنچه براى او شريك قرار مى دهند. (43)

(چنان لجوجند كه) اگر ببينند قطعه سنگى از آسمان (براى عذاب آنها) سقوط مى كند مى گويند اين ابر متراكم است! (44)

حال كه چنين است آنها را رها كن تا روز مرگ خود را ملاقات كنند. (45)

روزى كه نقشه هاى آنها سودى به حالشان نخواهد داشت، و از هيچ سو يارى نمى شوند. (46)

و براى ستمگران عذابى قبل از آن است (در همين جهان) ولى اكثرشان نمى دانند. (47)

در طريق ابلاغ حكم پروردگارت صبر و استقامت كن چرا كه تو در حفاظت كامل ما قرار دارى، و هنگامى كه بر مى خيزى پروردگارت را تسبيح و حمد گوى. (48)

(همچنين) به هنگام شب و به هنگام پشت كردن ستارگان و طلوع صبح او را تسبيح كن. (49)

تفسير: ..... ص : 153

تَقَوَّلَهُ ضمير به قرآن بر مى گردد يعنى يا كفّار مى گويند كه محمّد قرآن را از پيش خود ساخته است.

بَلْ لا يُؤْمِنُونَ ولى آن طور كه آنها فكر مى كنند نيست و با آن كه مى دانند قرآن ساخته محمّد صلّى اللَّه عليه و آله نيست از روى عناد و كفر اين سخن را مى گويند.

فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ اگر راست مى گويند گفتارى مانند قرآن در فصاحت و زيبايى بيان و اسلوب و نظم بياورند و هر گاه نتوانستند مانند قرآن بياورند با اين كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله نيز

يكى از آنهاست (عرب زبان است) بايد بدانند كه او قرآن را از پيش خود نساخته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 154

أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ ءٍ بلكه آنها بر طبق فطرت منحرف خود فكر مى كنند كه بيهوده و عبث آفريده شده اند.

أَمْ هُمُ يا آنها كسانى اند كه خودشان را آفريده اند بدين سبب خدا را نمى پرستند.

بَلْ لا يُوقِنُونَ آنها در گفتار خود ترديد دارند، و گفته شده: آيا بيهوده آفريده شده اند و هيچ پاداش و حسابى در كار نيست.

أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّكَ يا در نزد آنها گنجينه هاى روزى هست، يعنى كليدهاى رسالت در دست آنهاست كه رسالت را هر جا بخواهند قرار دهند، و آيا خزائن علم خدا در نزد آنهاست تا براى آن خزائن، حكمت و مصلحتى به اختيار خدا برگزينند.

أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ خيال مى كنند مسلّط بر مردم و ارباب آنهايند تا امور مربوط به پروردگار را تدبير كنند، كلمه «مسيطر» با «صاد» «مصيطر» نيز قرائت شده است.

أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ آيا نردبانى دارند كه به طرف آسمان نهاده شده تا بالا روند و سخن فرشتگان را بشنوند و به اعتقاد باطل خود مطمئن شوند و هر چيز ديگر را ردّ كنند.

بِسُلْطانٍ مُبِينٍ دليل روشنى بياورد كه شنيدن وحى را به وسيله شنونده شان تصديق كند.

أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ اين يك نوع تحقير نسبت به عقلهاى آنهاست چون چيزى را به خدا نسبت داده اند كه خودشان آن را دوست ندارند و اين دليل كمال نادانى آنهاست كه فرزند داشتن را براى خدا تجويز كرده آن گاه مدّعى شده اند كه خداوند براى خود انتخاب كرده با اين كه به نظر آنها پسر بهتر از دختر

است.

أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً يا از آنان در مقابل دين و شريعتى كه برايشان آورده اى مزدى مى خواهى.

فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ و پرداخت اين مزدى كه از آنها خواسته اى بر دوش آنان سنگينى كرده و مانع پيروى از تو شده است و به تو ايمان نياورده اند.

أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ آيا لوح محفوظ در اختيار آنهاست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 155

فَهُمْ يَكْتُبُونَ هر چه در لوح است مى نويسند تا بگويند بر انگيخته نمى شويم و از عذاب در امانيم.

أَمْ يُرِيدُونَ كَيْداً نقشه سوء قصدى نسبت به تو در دار الندوه طرح كردند.

فَالَّذِينَ كَفَرُوا كافران همانهايى هستند كه مكافات مكرشان به خودشان بر مى گردد و مكافاتشان اين بود كه روز جنگ بدر كشته شدند.

هُمُ الْمَكِيدُونَ در مكرشان مغلوب شدند. اين كلمه از كايدته فكدته گرفته شده است.

وَ إِنْ يَرَوْا كِسْفاً يعنى اگر ببينند قطعه اى از آسمان (به عنوان عذاب) فرو مى ريزد.

ساقِطاً يَقُولُوا سَحابٌ مَرْكُومٌ مى گويند: ابرهايى است متراكم كه روى هم انباشته شده.

يُصْعَقُونَ مى ميرند، اين كلمه «يصعقون» نيز قرائت شده و از صعقته فصعق، گرفته شده و اصعقته نيز لغتى است و آن مرگ در وقتى است كه اوّلين نفخه در صور دميده شود.

وَ إِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا محقّقا براى اين ظالمان عذابى غير از عذاب روز قيامت هست و آن كشته شدن در روز بدر است يا هفت سال قحطى و گرسنگى است، يا عذاب قبر است.

وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ در برابر حكم خدا كه مهلت دادن به آنهاست و زحمت و رنجى كه از آن به تو مى رسد صبر كن.

فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا اين مثلى است يعنى تو زير نظر مايى و هيچ كارت از ما پوشيده نيست، دليل اين كه «عين»

را به صورت جمع «اعين» آورده اين است كه ضمير، ضمير جمع است خداوند در جاى ديگر فرموده است وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَيْنِي، «تا در برابر ديدگان «علم» من پرورش يابى.» (طه/ 39)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 156

وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ در هنگام برخاستن از هر جايى كه اقامت كرده اى تسبيح پروردگار بكن، و گفته اند: منظور هنگام برخاستن از خواب است، و گفته شده: هنگامى كه براى نماز واجب بر مى خيزى تا وقت دخول در نماز ذكر خدا بگو.

وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ يعنى هر گاه از خواب برخاستى نماز شب بخوان.

وَ إِدْبارَ النُّجُومِ منظور دو ركعت پيش از نماز صبح است، و گفته اند: منظور نماز واجب است يعنى هنگامى كه ستارگان با روشنايى صبح پنهان مى شوند.

ادبار به فتح همزه «أدبار» نيز قرائت شده است مانند أعقاب النّجوم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 157

سوره نجم ..... ص : 157

اشاره

اين سوره مكّى است و از حسن نقل شده كه مدنى است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 157

به اعتقاد كوفيان شصت و دو آيه دارد و به اعتقاد غير كوفيان شصت و يك آيه.

در حديث ابىّ (بن كعب) آمده است كه هر كس سوره نجم را بخواند ده حسنه به تعداد تمام كسانى كه به حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ايمان آورده اند و منكر او شده اند به وى داده مى شود «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه هر كس هر شب يا هر روز بر خواندن سوره نجم مداومت كند در ميان مردم به شايستگى زندگى كرده محبوبيّت خواهد داشت»

[سوره النجم (53): آيات 1 تا 18] ..... ص : 157

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ النَّجْمِ إِذا هَوى (1) ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى (2) وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى (3) إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى (4)

عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى (5) ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى (6) وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى (7) ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى (8) فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى (9)

فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى (10) ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى (11) أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما يَرى (12) وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى (13) عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى (14)

عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى (15) إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى (16) ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى (17) لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى (18)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأ سورة النّجم اعطى من الأجر عشر حسنات بعدد من صدّق بمحمّد صلّى اللَّه عليه و آله و جحد به.

2-

عن الصادق عليه السّلام: من كان يدمن قراءة و النجم فى كلّ يوم او ليلة عاش محمودا بين الناس محبّبا.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 158

ترجمه: ..... ص : 158

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر.

سوگند به ستاره هنگامى كه افول مى كند. (1)

كه هرگز دوست شما (محمّد) منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است. (2)

و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد. (3)

آنچه آورده چيزى جز وحى نيست كه بر او نازل شده است. (4)

آن كس كه قدرت عظيمى دارد او را تعليم داده. (5)

همان كس كه توانايى فوق العاده و سلطه بر همه چيز دارد، (6)

در حالى كه در افق اعلى قرار داشت. (7)

سپس نزديكتر و نزديكتر شد. (8)

تا آن كه فاصله او به اندازه دو كمان يا كمتر شد. (9)

در اينجا خداوند آنچه را وحى كردنى بود به بنده اش وحى كرد. (10)

قلب او در آنچه ديد

هرگز دروغ نمى گفت. (11)

آيا با او درباره آنچه ديده مجادله مى كنيد. (12)

و بار ديگر او را مشاهده كرد. (13)

نزد سدرة المنتهى.! (14)

كه جنّة المأوى در آنجاست. (15)

در آن هنگام كه چيزى (نور خيره كننده اى) سدرة المنتهى را پوشانده بود. (16)

و چشم او هرگز منحرف نشد و طغيان نكرد. (17)

او پاره اى از آيات و نشانه هاى بزرگ پروردگارش را مشاهده كرد. (18)

تفسير: ..... ص : 158

وَ النَّجْمِ در معناى «نجم» چند قول است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 159

1- منظور ستاره ثرياست و عرب اسم نجم را بر ثريّا اطلاق كرده است، شاعر مى گويد:

فوردن و العيّون مقعد رابئ الضّرباء فوق النّجم لا يتتلّع «1»

2- مقصود از «نجم» دسته اى از ستارگان است كه سقوط كرده اند از ديده پنهان مى شوند.

3- ستاره اى است كه غروب آن، سقوط در روز قيامت است.

4- تيرهاى شهابى است كه در هنگام رجم شياطين از ستارگان رها مى شود.

5- منظور از «نجم» نجوم قرآن است [يعنى اوقات و دفعاتى كه قرآن در آن اوقات نازل شده) كه مدّت آن بيست و اندى سال است.

إِذا هَوى هر گاه فرود آيد.

ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ مقصود از صاحب، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است و مخاطبها قريشند، اين جمله جواب قسم است، يعنى پيامبر هدايت كننده و هدايت يافته، ارشاد كننده و ارشاد شده است، و چنان كه شما مى پنداريد و او را به گمراهى نسبت مى دهيد نيست. و دين و قرآنى كه براى شما آورده سخنى نيست كه از رأى و ميل خودش صادر شده باشد.

إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى جز وحى كه از طرف خدا به او مى شود چيزى نيست.

عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى فرشته اى بسيار نيرومند به او تعليم داده كه

جبرئيل عليه السّلام است.

اضافه شديد (صفت مشبّهه) به قوى (فاعل شديد) اضافه لفظى است.

ذُو مِرَّةٍ خردمند و رأيش صائب و دينش محكم و جسمش سالم است.

__________________________________________________

1- نجم در شعر به معناى «ثريا» به كار رفته و آن هفت ستاره است كه شش عدد آن آشكار و يك عدد آن پنهان است و مردم [ديد] چشم خود را با آن آزمايش مى كنند. ضرباء جمع ضريبه و به معناى ضارب است. لا يتتلّع، سر را براى قيام بلند نمى كند و بپا نمى خيزد- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 160

فَاسْتَوى جبرئيل با صورت حقيقى خودش ايستاد نه با آن صورتى كه هنگام آوردن وحى به آن صورت مجسّم مى شد، و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله دوست داشت كه جبرئيل را به همان صورت اصلى خودش ببيند پس به همان صورت ايستاد.

وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى يعنى افق خورشيد و مشرق، پس تمام افق را پوشاند، گويند: هيچ پيامبرى جبرئيل را به صورت حقيقى اش نديد جز محمد صلّى اللَّه عليه و آله كه دو بار او را ديد يك بار در زمين و بار ديگر در آسمان سپس به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نزديك شد و در هوا به او نزديكتر شد.

فَتَدَلَّى مثلى در نزديك شدن است.

فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ ميان جبرئيل و رسول خدا مسافت دو كمان فاصله بود.

«قاب» «قيب» «قاد» «قيد» «قاس» «قيس» به معناى مقدار است و اصل آن چنين بوده فكان مسافة قربه مثل قاب قوسين، و اين مضافها حذف شده است.

چنان كه شاعر مى گويد:

و قد جعلتنى من خزيمة اصبعا «1»

يعنى به اندازه مسافت انگشت يا كمتر از آن.

فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ

ضمير «عبده» به خدا برمى گردد

اگر چه نام خداى متعال برده نشده چون محل اشتباه نيست.

ما أَوْحى

به منظور تعظيم از وحيى است كه خدا به پيامبر فرموده است.

در «ما» دو احتمال است:

1- مصدريّه باشد.

2- مى تواند موصوله باشد.

__________________________________________________

1- مصراع اول شعر،

فادرك ابقاء العراوة ظلعها

، مضمون بيت اين است كه [در مسابقه اسب دوانى ] لنگى اسب سرعتش را در دويدن باطل كرد و مسافت و فاصله مرا [نسبت به اسب برنده ] به اندازه يك انگشت قرار داد. نقل به مضمون، كشاف، زمخشرى، ج 4، ص 420، پانوشت. م-

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 161

گفته شده: جبرئيل به بنده خدا محمّد صلّى اللَّه عليه و آله وحى كرد آنچه را خداوند به جبرئيل وحى كرد.

گويند: خدا به پيامبر اسلام وحى كرد كه تا تو و امّتت وارد بهشت نشويد ورود ديگر انبيا و امّتهايشان به بهشت حرام است.

ما كَذَبَ الْفُؤادُ صورت جبرئيل را كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله با چشم ديده بود در دل تكذيب نكرد يعنى وقتى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله جبرئيل را ديد دلش نگفت او را نمى شناسم و اگر اين سخن را مى گفت دروغگو بود چون جبرئيل را شناخته بود به اين معنى كه با چشم او را ديده بود و با دلش شناخته بود و در حق بودن آن ترديدى نداشت.

«كذب» به تشديد «ذال» نيز قرائت شده يعنى آن را تصديق كرد و ترديدى به دل راه نداد كه صورت خود جبرئيل است.

أَ فَتُمارُونَهُ از «مراء» به معناى جدال و ستيز است و از مرى الناقه مشتق است كه هر يك از ستيزگران به آنچه در اختيار رفيقش بود ستيز مى كرد.

أ فتمارونه «أ فتمارونه» نيز قرائت

شده و از ماريته فمريته، است يعنى آيا در ستيز و مجادله بر پيامبر غالب مى شويد از اين رو به «على» متعدّى شده است چنان كه گويند: غلبته على كذا، در فلان موضوع بر او غالب آمدم، گفته شده: «أ فتمارونه» به معناى أ فتجحدونه است، آيا منكر او مى شويد.

وَ لَقَدْ رَآهُ يعنى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله جبرئيل را يك بار ديگر كه از آسمان بر او نازل مى شد به صورت واقعى اش در سدرة المنتهى ديد، آن درختى است آشكار در سمت راست عرش بالاى آسمان هفتم ميوه اش مانند درختهاى انگور داربست شده و برگش مانند گوشهاى فيل است شخص سواره در سايه اش هفتاد سال راه مى رود.

منظور از منتهى محل پايانى است و هيچ كس از آن نمى گذرد و علم فرشتگان و غير فرشتگان به آن جا ختم مى شود و هيچ كس آن سوى آن خبر ندارد، گفته شده:

ارواح شهيدان به آنجا منتهى مى شود، گويند: سدرة المنتهى همان درخت طوبى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 162

است گويى كه در انتهاى بهشت است.

عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى در كنار سدرة المنتهى بهشت جاويدان قرار دارد كه پرهيزكاران به آنجا مى روند، گفته شده ارواح شهيدان در آنجا مسكن مى گزينند. از حضرت على عليه السّلام و ابو درداء «جنّة المأوى» با «هاء» روايت شده است و از حضرت صادق عليه السّلام نيز به همين صورت يعنى با سايه هايش آن را پوشانيده و در آن وارد شده است.

إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ سدرة المنتهى در هاله اى از نور و حسن و صفا فرو مى رود و توصيف آن بى پايان است، گفته شده: گروه زيادى از فرشتگان روى سدره را مى پوشانند.

از پيامبر صلّى

اللَّه عليه و آله روايت است كه بر روى هر برگ سدرة المنتهى فرشته اى را ايستاده ديدم كه تسبيح خدا مى گفت «1». معناى آيه اين است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در شب معراج جبرئيل را به صورت خودش ديد در حالى كه درخت سدره از آفريدگانى پوشيده بود كه بر شكوه و عظمت خدا دلالت داشت.

ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى چشم پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله خيره نشد و چشم آن حضرت به طور كامل ثابت بود بى آن كه از ديدن جبرئيل خيره يا منحرف شود يا از ديدن شگفتيهايى كه مأمور به ديدن آنها بود چشمش از حدّ اعتدال و موارد تعيين شده عدول كند.

لَقَدْ رَأى يعنى سوگند به خدا پيامبر هنگام عروج به آسمان آيات پروردگار را ديد كه اين آيت بزرگترين آنها بود و شگفتيهاى ملكوت به آن حضرت نشان داده شد.

«من» براى تبعيض است چون آنچه پيامبر ديد بعضى از آيات خدا بود.

__________________________________________________

1-

عن النّبي صلّى اللَّه عليه و آله: رأيت على كلّ ورقة من ورقها ملكا قائما يسبّح اللَّه عزّ و جلّ.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 163

[سوره النجم (53): آيات 19 تا 30] ..... ص : 163

اشاره

أَ فَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّى (19) وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى (20) أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى (21) تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزى (22) إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى (23)

أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى (24) فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى (25) وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ لا تُغْنِي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ

يَشاءُ وَ يَرْضى (26) إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثى (27) وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً (28)

فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا (29) ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى (30)

ترجمه ..... ص : 163

به من خبر دهيد آيا بتهاى «لات» و «عزّى» ... (19)

و «منات» كه سوّمين آنهاست (دختران خدا هستند)؟! (20)

آيا سهم شما پسر است و سهم او دختر؟ (در حالى كه به زعم شما دختران كم ارزش تر از پسرانند). (21)

در اين صورت اين تقسيمى غير عادلانه است! (22)

اينها فقط نامهايى است كه شما و پدرانتان بر آنها گذاشته ايد (نامهايى بى محتوا و اسمهايى بى مسّما!) و هرگز خداوند دليل و حجّتى بر آن نازل نكرده آنان فقط از گمانهاى بى اساس و هواى نفس پيروى مى كنند. در حالى كه هدايت از سوى پروردگارشان براى آنها آمده است. (23)

آيا آنچه انسان آرزو دارد به آن مى رسد؟ (24)

در حالى كه آخرت و دنيا از آن خداست. (25)

و چه بسيار فرشتگانى كه در آسمانها هستند و شفاعت آنها سودى نمى بخشد

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 164

مگر بعد از آن كه خدا براى هر كس بخواهد و راضى باشد اجازه (شفاعت) دهد. (26)

كسانى كه به آخرت ايمان ندارند فرشتگان را دختر (خدا) نامگذارى مى كنند. (27)

آنها هرگز به اين سخن يقين ندارند تنها از ظنّ و گمان بى پايه پيروى مى كنند، با اين كه گمان هرگز انسان را از حق بى نياز نمى كند. (28)

حال كه چنين است از اينها كه از

ذكر ما روى مى گردانند و جز زندگى مادّى دنيا را نمى طلبند، اعراض كن. (29)

اين آخرين حدّ آگاهى آنهاست، پروردگار تو كسانى را كه از راه او گمراه شده اند بخوبى مى شناسد، و به هدايت يافتگان از همه داناتر است. (30)

تفسير: ..... ص : 164

أَ فَرَأَيْتُمُ آن گاه خداوند سبحان مشركان را مخاطب قرار داده و فرموده است: اى كسانى كه خيال مى كنيد لات و منات و عزّى در حالى كه از جنس اناثند خدا هستند، «لات» بت قبيله ثقيف بوده كه در طائف مى زيستند، بعضى گفته اند: «لات» بتى بود آويخته بر درخت خرما كه قريش آن را مى پرستيدند. «عزّى» بتى بود كه طايفه غطفان مى پرستيدند «منات» بت طايفه هذيل و خزاعه بوده است، بعضى گفته اند:

اين سه بت ياد شده بتهايى از سنگ در كعبه بوده كه آنها را مى پرستيدند.

«اخرى» صفت «منات» است و صفت ذمّ است يعنى بت كم ارزش آخرى و ممكن است در نظر بت پرستان «لات و عزّى» در درجه اوّل و تقدّم بوده اند و مى گفتند: فرشتگان با اين بتها دختران خدايند پس به آنها گفته شده است:

أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى ممكن است مقصود اين باشد كه بتهاى سه گانه دخترند و حال آن كه شما آنها را شريك خدا قرار داديد و از اين كه براى شما دختر زاده شود و به شما منسوب گردد استنكاف كرديد بنا بر اين چگونه دختران را خدا ناميديد با آن كه شما گروهى هستيد كه اگر بين دختر و پسر مخيّر شويد پسر را انتخاب مى كنيد.

تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزى اين نوع تقسيم كه دختران سهم خدا و پسران سهم شما باشد يك تقسيم غير عادلانه است. «ضيزى»

از ضازه يضيزه، است هر گاه حق او را

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 165

پايمال كند و اصلش «ضوزى» بوده و مانند «بيض» و «عين» است كه «واو» قلب به «ياء» شده تا «ياء» سالم بماند. اين كلمه به همزه «ضئزى» از «ضأزه» نيز قرائت شده.

إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ ... «هى» به بتها بر مى گردد يعنى اين كه شما بتها را خدا ناميده ايد و آنها را دختران خدا دانسته ايد نوعى نامگذارى بى معناست چرا كه شما چيزهايى را خدا ناميده ايد كه به خدا بودن از هر چيز دورترند، يا ضمير «هى» به لات و عزّى و منات برگردد يعنى اين نامهايى كه شما از روى هواى نفس خدا ناميده ايد و پنداشته ايد كه لات از اللَّه و عزّى از عزيز است هيچ دليلى نداريد كه بر درستى اين نامگذارى بدان تمسّك كنيد.

سَمَّيْتُمُوها شما نامگذارى كرده ايد گويند: سمّيته زيدا و سمّيته بزيد. او را زيد ناميدم، و او را به نام زيد ناميدم.

إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ آنها پيروى نمى كنند جز از گمان پوچ و خواهشهاى نفسانيشان كه خود را بر حق مى دانند و دليلهايى كه بر بطلان اعتقادشان اقامه شده و آنچه براى هدايتشان آمده است ترك مى كنند.

أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى «ام» منقطعه و همزه براى انكار است يعنى انسان نمى تواند به نعمتهاى دنيوى و اخروى كه آرزو مى كند برسد بلكه خداوند بر حسب مصلحت آنها را به انسان مى دهد بنا بر اين دنيا و آخرت از آن خداست و به هر كس مى خواهد مى دهد و به هر كس نمى خواهد نمى دهد.

وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ ... يعنى با اين كه فرشتگان بسيارند و در پيشگاه خدا قرب

و منزلت دارند شفاعتشان هيچ كس را بى نياز نمى كند مگر پس از آن كه خدا نسبت به هر مؤمن و موحّدى كه بخواهد و راضى به شفاعت كردنش باشد اجازه شفاعت بدهد. بنا بر اين چگونه بتها از پرستندگان خود در پيشگاه خدا شفاعت خواهند كرد.

لَيُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثى مى گفتند: فرشتگان دختران خدايند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 166

وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ يعنى آنان نسبت به آنچه مى گفتند يقين و علم نداشته اند.

وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً ظنّ و گمان نمى تواند ما را از علم بى نياز كند، زيرا حقيقت هر چيز فقط با علم و يقين درك مى شود نه با خيال و گمان.

فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله هر كس از ياد ما اعراض كند و جز زندگى دنيا و منافع و لذّتهاى آن را نخواهد از دعوتش اعراض كن.

ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ يعنى توجّه به دنيا و لذايذ آن نهايت علم آنهاست و آن عنايتى پست است كه هيچ خردمندى آن را براى خود نمى پسندد.

هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ خداوند از گمراهان و هدايت يافتگان آگاه است و بر حسب استحقاقشان به آنها پاداش و كيفر مى دهد.

[سوره النجم (53): آيات 31 تا 41] ..... ص : 166

اشاره

وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى (31) الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى (32) أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى (33) وَ أَعْطى قَلِيلاً وَ أَكْدى (34) أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ

يَرى (35)

أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِما فِي صُحُفِ مُوسى (36) وَ إِبْراهِيمَ الَّذِي وَفَّى (37) أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى (38) وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى (39) وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى (40)

ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى (41)

ترجمه: ..... ص : 166

براى خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است تا بدكاران را به خاطر اعمال بدشان كيفر دهد، و نيكوكاران را در برابر اعمال نيكشان پاداش. (31)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 167

همانها كه از گناهان كبيره و اعمال زشت، جز صغيره دورى مى كنند، آمرزش پروردگار تو گسترده است، او نسبت به شما از همه آگاه تر است، از آن هنگام كه شما را از زمين آفريد، و در آن موقع كه به صورت جنينهايى در شكم مادرانتان بوديد، پس خودستايى نكنند چرا كه او پرهيزگاران را بهتر مى شناسد. (32)

آيا آن كس را كه از اسلام (يا انفاق) روى گردان شد مشاهده كردى؟! (33)

و كمى بخشيد و از بيشتر امساك كرد. (34)

آيا نزد او علم غيب است و مى بيند (كه ديگران مى توانند گناهان او را بر دوش گيرند). (35)

يا از آنچه در كتب موسى نازل گرديده با خبر نشده است؟ (36)

و در كتب ابراهيم همان كسى كه وظيفه خود را به طور كامل ادا كرد. (37)

كه هيچ كس بار گناه ديگرى را بر دوش نمى گيرد. (38)

و اين كه براى انسان بهره اى جز سعى و كوشش او نيست. (39)

و اين كه سعيش بزودى ديده مى شود (و به نتيجه اش مى رسد). (40)

سپس به او جزاى كافى داده خواهد شد. (41)

تفسير: ..... ص : 167

لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَساؤُا در «ليجزى» چند قول است:

1- متعلّق به ما قبل خود باشد چون معناى آيه اين است كه خداى سبحان آنچه را در آسمانها و زمين است به اين منظور آفريده كه بدكاران را به بدى و نيكوكاران را به نيكى جزا دهد.

2- متعلّق به هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ ... باشد، چرا كه نتيجه آگاهى

از شخص گمراه و هدايت يافته اين است كه آنها را در مقابل اعمالشان جزا دهد.

وَ يَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى معناى «حسنى» پاداش نيك يعنى بهشت است.

3- ممكن است مقصود اين باشد كه به سبب كار بد و كارهاى نيك به آنها جزا مى دهد.

الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ يعنى آنهايى كه گناهان بزرگ مرتكب مى شوند، و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 168

«كَبائِرَ الْإِثْمِ» به معناى گناه بزرگ نيز قرائت شده است.

«وَ الْفَواحِشَ» جمع «فاحشه» است.

اللَّمَمَ و آن گناه كوچك است و از همين ريشه است «لمم» به معناى رسيدن جنون به كسى و المّ الرجل بالمكان، هر گاه شخص در آنجا كم توقّف كند و المّ بالطعام، هر گاه كم بخورد «إِلَّا اللَّمَمَ» استثناى منقطع يا صفت است گويى خداوند فرموده است گناهان كبيره اى كه غير از گناه صغيره است، گفته شده منظور از «لمم» نگاه به نامحرم و چشمك زدن و بوسيدن و گناهان كوچك كمتر از زناست.

از سدى روايت شده كه منظور از «لمم» گناهى است كه به دل خطور كند «1».

از كلبى نقل شده كه منظور از «لمم» گناهى است كه خدا براى آن حدّ و كيفرى معيّن نكرده است «2».

إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ رحمت الهى شامل تمام گناهان مى شود و خداوند از بخشش گناهان دريغ نمى كند.

إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ يعنى هنگامى كه خداوند پدرتان آدم را از پهنه زمين آفريد.

وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ آن گاه كه شما در رحم مادرانتان بوديد مى دانست كه سرشت شما به گناه كوچك مايل است.

فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ خودتان را به پاكى از گناهان نسبت ندهيد و نستاييد چون خداوند پاكان و پرهيزكاران شما را

از اوّل تا آخر مى شناسد.

گفته شده: گروهى بودند كه كارهاى نيك انجام مى دادند آن گاه مى گفتند نمازمان و زكاتمان و روزه مان و عبادتهايمان، پس اين آيه نازل شد و اين در صورتى است كه به صورت خود پسندى و ريا كارى در عمل باشد.

__________________________________________________

1- عن السدى، الخطرة من الذنب.

2- عن الكلبى، كل ذنب لم يذكر اللَّه عليه حدا و لا عقابا. مؤلف، حديث را از تفسير كشاف، ج 4، ص 427، نقل كرده و در آنجا [حدّا و لا عذابا] آمده است- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 169

روايت شده كه عثمان مال خود را مى بخشيد عبد اللَّه بن سعد بن ابى سرح برادر رضاعى اش به او گفت: ممكن است مالى برايت باقى نماند عثمان به او گفت: من گناهانى دارم و در بخشيدن مال در طلب رضاى خدايم عبد اللَّه به او گفت: شترت را با پالانش به من بده و من تعهّد مى كنم كه بار تمام گناهانت را بر دوش بكشم پس شتر را به او داد و كسانى را بر اين امر شاهد گرفت و از بخشيدن خوددارى كرد پس آيه زير نازل شد أ فرأيت الذى تولّى يعنى آيا ديدى آن كس را كه از خير روى گرداند و أعطى قليلا و اكدى بخشش خود را قطع و از آن خوددارى كرد.

اصل «اكدى» از اكدى الحافر، است هر گاه حفر كننده زمين به سنگ سختى برسد و از رسيدن به آب نااميد شود در نتيجه از كندن زمين خوددارى كند.

أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ يعنى يا او به عذاب كه غايب است علم غيب دارد؟

فَهُوَ يَرى او (عثمان) به درست بودن گفته برادرش

كه بار گناهان او را بر دوش خواهد كشيد معتقد است.

أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِما فِي صُحُفِ مُوسى يا از آنچه در كتاب موسى از اسفار تورات است به او خبر نداده اند؟

وَ إِبْراهِيمَ الَّذِي وَفَّى و از آنچه در كتاب ابراهيم است و هر چه بدان امر شده بطور كامل آمده است به او خبر نداده اند؟ «وفّى» را مطلق آورده تا شامل شود تمام كارهايى را كه بطور كامل انجام داده است مانند تبليغ رسالت و صبر بر سر بريدن فرزند و آتش نمرود و ديگر اوامر خدا كه انجام داد.

از حسن روايت شده كه خدا ابراهيم را به هيچ چيز امر نكرد مگر آن كه بطور كامل انجام داد «1».

أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى «أن» در «لا تزر» همان «انّ» بوده كه مخفّف شده و

__________________________________________________

1- عن الحسن، ما امره اللَّه بشي ء الّا وفّى به.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 170

معنايش أنّه لا تزر، است و ضمير براى شأن و «انّ» و «ما» محلا مجرور و بدل از ما فى صحف موسى، است، يا محلا مرفوع است بنا بر اين كه هو ان لا تزر باشد گويى گوينده اى گفته است: و ما فى صحف موسى و ابراهيم، در كتاب موسى و ابراهيم چه مطالبى است؟ در پاسخ او گفته است أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ «اين كه بار گناهى بر دوش نمى گيرد».

وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى براى انسان چيزى جز آنچه با سعى به دست آورده نيست.

«ما» در «ما سَعى » مصدرى است امّا رواياتى كه در باب صدقه دادن و حج گزاردن و نماز خواندن از طرف مرده نقل شده اگر چه سعى خود مرده نيست و

سعى ديگران است امّا گويى سعى خود مرده است چون جانشين و تابع اوست و به حكم دين مانند وكيلى است كه به نيابت او كار مى كند.

ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى آن گاه پاداش سعى بنده به او داده مى شود، گويند جزاه اللَّه عمله، خدا پاداش عملش را داد و جزا على عمله، خدا در مقابل عمل او را پاداش داد و معناى آيه اين است كه بنده در روز قيامت سعى خود را مى بيند آن گاه خداوند پاداش او را بطور كامل به او مى دهد.

[سوره النجم (53): آيات 42 تا 62] ..... ص : 170

اشاره

وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى (42) وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى (43) وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا (44) وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى (45) مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى (46)

وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى (47) وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى (48) وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى (49) وَ أَنَّهُ أَهْلَكَ عاداً الْأُولى (50) وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى (51)

وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى (52) وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى (53) فَغَشَّاها ما غَشَّى (54) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكَ تَتَمارى (55) هذا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى (56)

أَزِفَتِ الْآزِفَةُ (57) لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ كاشِفَةٌ (58) أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ (59) وَ تَضْحَكُونَ وَ لا تَبْكُونَ (60) وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ (61)

فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا (62)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 171

ترجمه: ..... ص : 171

(و آيا از كتب پيشين انبياء به او نرسيده است) كه همه امور به پروردگارت باز مى گردد. (42)

و اين كه اوست كه مى خنداند و مى گرياند. (43)

و اوست كه مى ميراند و زنده مى كند. (44)

و اوست كه دو زوج مذكّر و مؤنّث را مى آفريند. (45)

از نطفه اى كه خارج مى شود (و در رحم مى ريزد). (46)

و اين كه بر خداست ايجاد عالم ديگر (تا عدالت اجرا گردد). (47)

و اين كه اوست كه بى نياز مى كند، و سرمايه باقى مى بخشد. (48)

و اين كه اوست پروردگار «ستاره شعرى». (49)

(و آيا به انسان نرسيده است كه در كتب انبياى پيشين آمده) كه خداوند قوم «عاد نخستين» را هلاك كرد؟ (50)

و همچنين «قوم ثمود» را، و كسى از آنها را باقى نگذاشت. (51)

و نيز قوم نوح را پيش از آنها، چرا كه آنها از همه ظالمتر و طغيان

كننده تر بودند. (52)

و نيز شهرهاى زير و رو شده (قوم لوط) را بر زمين كوبيدند. (53)

سپس آنها را با عذاب سنگين پوشانيد (54)

(بگو) در كداميك از نعمتهاى پروردگارت ترديد دارى؟ (55)

اين (پيامبر) بيم دهنده اى از بيم دهندگان پيشين است. (56)

آنچه بايد نزديك شود نزديك شده است (و قيامت فرا مى رسد). (57)

و هيچ كس جز خدا نمى تواند شدائد آن را برطرف سازد. (58)

آيا از اين سخن تعجّب مى كنيد؟ (59)

و مى خنديد و نمى گرييد؟ (60)

و پيوسته در غفلت و هوسرانى به سر مى بريد؟ (61)

حال كه چنين است همه براى خدا سجده كنيد و پرستش نماييد. (62)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 172

تفسير: ..... ص : 172

وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى مفتوح بودن «انّ» در اين آيه و آيات بعد به اين معناست كه تمام اين مطالب در كتاب موسى و ابراهيم بوده است و «منتهى» مصدر و به معناى انتهاء است يعنى مردم به خدا منتهى شده و به او باز مى گردند مانند گفتار خداوند وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ «بازگشت به سوى خداست».

وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى در معناى اين آيه چند قول است:

1- خدا دو نيروى خنديدن و گريستن را آفريده است.

2- عامل خنده و گريه را كه شادى و غم است انجام داده است.

3- درختان را با تابشها و انوار خنداند و ابرها را با بارانها گرياند.

إِذا تُمْنى هر گاه نطفه در رحم ريخته شود گويند: «منى و امنى» و گفته شده به معناى تخلق: آفريده مى شود. شاعر گفته است:

حتى تبيّن ما يمنى لك المانى «1»

. يعنى تقدير كننده آن (نطفه) را تقدير مى كند (نطفه بر اساس يك تقدير در رحم زن قرار مى گيرد).

وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى «نشأة» با

«مدّ» قرائت شده و مقصود اين است كه اين خلقت بر اساس حكمت بر خدا لازم است تا بر نيكى و بدى جزا دهد.

وَ أَقْنى يعنى مال ذخيره شده به آنها داده و گفته اند «اغنى» به معناى «موّل» است يعنى ثروت بخشيد و «اقنى» يعنى با بخشش خود كسى را راضى كرد.

رَبُّ الشِّعْرى يعنى خدا آفريننده «ستاره شعرى (زهره)» است و قبيله خزاعه آن را مى پرستيدند يكى از اشراف عرب به نام ابو كبشه پرستش آن ستاره را براى قبيله سنّت قرار داد و او يكى از اجداد مادرى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بوده است از اين رو قريش حضرت را ابن ابى كبشه مى ناميدند چون پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در دين با قريش مخالفت

__________________________________________________

1- تا آشكار شود آنچه تقدير كننده برايت تقدير مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 173

مى ورزيد چنان كه ابو كبشه ستاره شعرى را مى پرستيد و در پرستش غير آن مخالفت مى كرد.

عاداً الْأُولى قوم هود است و «عاد الأخرى» قوم «ارم» است و گفته شده: منظور از الأولى پيشينيان است چون آنها نخستين قومى بودند كه پس از قوم نوح هلاك شدند، اين جمله «عاد لولى» با ادغام تنوين در لام قرائت شده به اين صورت كه همزه اولى حذف شده و ضمّه همزه به لام تعريف منتقل شده است.

وَ ثَمُودَ «ثمودا» نيز قرائت شده است.

وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ پيش از قوم عاد و ثمود قوم نوح را هلاك كرديم چرا كه قوم نوح از آن دو قوم ستمگرتر و طغيانگرتر بودند چون نوح را آزار مى دادند و كتك مى زدند تا جايى كه از حركت باز مى ماند و

نفرين او نزديك به هزار سال در آنها اثرى نكرد.

وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى يعنى شهرهايى كه اهل آنها كه قوم لوط بودند زير و رو شد.

أَهْوى يعنى جبرئيل آن شهرها را بر روى بال خود به آسمان بالا برد سپس به زمين انداخت.

فَغَشَّاها پس لباس عذاب بر آنها پوشاند، اين گونه بيان به خاطر اهميّت عذابى است كه بر آن شهرها وارد شده است و خداوند آنان را سنگباران كرد.

فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكَ تَتَمارى پس اى انسان در كدامين نعمت پروردگارت شك مى كنى و حال آن كه خداوند سبحان نعمتها و نقمتهايى را بر شمرده و آنها را «آلاء» و نعمت ناميده چون در نعمتهايى الهى براى عبرت گيرندگان عبرت است.

هذا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى اين قرآن از جنس انذارهاى نخستين (كه انسانهاى پيش از شما به آن انذار مى شدند) يا اين پيامبر از انذار دهندگان نخستين است، خداوند كلمه (اولى) را به صورت مؤنث فرموده چون به جماعت كه مؤنث است تأويل مى شود و به اعتبار جماعت مؤنّث شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 174

أَزِفَتِ الْآزِفَةُ قيامت نزديك شد مانند اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ.

لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ كاشِفَةٌ يعنى هيچ كس تا برپا شدن قيامت، نمى تواند از زمان قيام قيامت پرده بردارد، مانند اين آيه: لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ «جز خداوند قيامت را در موقعش پديدار نمى سازد». (اعراف/ 188) يا هر گاه قيامت برپا شود جز خدا هيچ كس نمى تواند ناملايمات آن روز را دور سازد، و خدا نيز در عين قدرت آنها را برطرف نمى كند، گفته شده «كاشفه» مصدر به معناى كشف است مانند «كافيه و خائنه» يعنى جز خدا كسى آن ناملايمات را برطرف

نمى سازد.

أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ آيا از اين قرآن از روى انكار شگفت زده مى شويد و به مسخره مى خنديد.

وَ لا تَبْكُونَ و به خاطر وعده هاى عذاب قرآن نمى گرييد.

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه مقصود از حديث اخبار پيشين است.

وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ شما از عذاب الهى غافليد و دنبال بازى و سرگرمى هستيد.

يكى از اديبان به كنيزش گفته است اسمدى لنا، يعنى براى ما آواز بخوان.

فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا خدا را سجده كنيد و با اخلاص او را بپرستيد و ديگر خدايان [باطل ] را نپرستيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 175

سوره قمر ..... ص : 175

اشاره

پنجاه و پنج آيه دارد و مكّى است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 175

در حديث ابىّ آمده است كه هر كس اين سوره را در هر روز قرائت كند روز قيامت برانگيخته شود در حالى كه صورتش همانند ماه شب چهارده است «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه هر كس سوره قمر را قرائت كند خداوند او را از قبرش بر روى شترى از شترهاى بهشت بيرون بياورد «2».

[سوره القمر (54): آيات 1 تا 16] ..... ص : 175

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ (1) وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ (2) وَ كَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ كُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ (3) وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِيهِ مُزْدَجَرٌ (4)

حِكْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ (5) فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلى شَيْ ءٍ نُكُرٍ (6) خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ (7) مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ يَقُولُ الْكافِرُونَ هذا يَوْمٌ عَسِرٌ (8) كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ (9)

فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ (10) فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ (11) وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً فَالْتَقَى الْماءُ عَلى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ (12) وَ حَمَلْناهُ عَلى ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ (13) تَجْرِي بِأَعْيُنِنا جَزاءً لِمَنْ كانَ كُفِرَ (14)

وَ لَقَدْ تَرَكْناها آيَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (15) فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ (16)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها فى كلّ غبّ بعث يوم القيامة و وجهه على صورة القمر ليلة البدر.

2-

عن الصّادق عليه السّلام: من قرأها اخرجه اللَّه من قبره على ناقة من نوق الجنّة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 176

ترجمه: ..... ص : 176

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت (1)

و هر گاه نشانه و معجزه اى را ببينند اعراض كرده مى گويند: اين سحرى است مستمرّ! (2)

آنها (آيات خدا را) تكذيب نموده و از هواى نفسشان پيروى كردند و هر امرى قرارگاهى دارد. (3)

به اندازه كافى براى انزجار از بديها اخبار (انبياء و امّتهاى پيشين) به آنها رسيده است. (4)

اين آيات، حكمت بالغه الهى است امّا انذارها (براى افراد لجوج) مفيد نيست. (5)

بنا بر اين از آنها روى بگردان و روزى را به ياد آور كه

دعوت كننده الهى مردم را به امر وحشتناكى دعوت مى كند (دعوت به حساب اعمال). (6)

آنها از قبرها خارج مى شوند در حالى كه چشمهايشان از وحشت به زير افتاده و (بى هدف) همچون ملخهاى پراكنده به هر سو مى دوند. (7)

در حالى كه (بر اثر وحشت و اضطراب) به سوى اين دعوت كننده گردن مى كشند و كافران مى گويند: امروز روز سخت و دردناكى است. (8)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 177

پيش از آنها قوم نوح تكذيب كردند (آرى) بنده ما (نوح) را تكذيب كرده گفتند: او ديوانه است و (با انواع آزارها) او را (از ادامه رسالتش) باز داشتند. (9)

او به درگاه پروردگار عرضه داشت: من مغلوب (اين قوم طغيانگر شده ام، انتقام مرا از آنها بگير). (10)

در اين هنگام درهاى آسمان را گشوديم و آبى فراوان و پى در پى فرو باريد. (11)

و زمين را شكافتيم و چشمه هاى زيادى بيرون فرستاديم و اين دو آب به اندازه اى كه مقدّر بود با هم در آميختند. (12)

و او را بر مركبى كه از الواح و ميخهايى ساخته شده بود سوار كرديم. (13)

مركبى كه تحت نظارت ما حركت مى كرد اين كيفرى بود براى كسانى كه به او كافر شدند. (14)

ما اين ماجرا را به عنوان نشانه اى در ميان امّتها باقى گذارديم، آيا كسى هست كه پند گيرد. (15)

(اكنون بنگريد) عذاب و انذارهاى من چگونه بود؟! (16)

تفسير: ..... ص : 177

وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ دو نيم شدن ماه از معجزات آشكار پيامبر ما صلّى اللَّه عليه و آله است. كه بسيارى از صحابه آن را روايت كرده اند از جمله آنها حذيفة بن يمان، عبد اللَّه بن مسعود، انس، ابن عبّاس، ابن عمر و ديگرانند، حذيفه مى گويد:

همانا قيامت نزديك است «1». ماه در زمان پيامبرتان صلّى اللَّه عليه و آله دو نيم شده است.

ابن مسعود مى گويد: سوگند به خدايى كه جانم در قبضه قدرت اوست كوه حرا را ميان دو نيمه ماه ديدم «2».

از ابن عبّاس روايت است كه ماه دو نيم شد و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرياد مى زد اى فلان و اى فلان گواهى دهيد «3».

__________________________________________________

1- قال حذيفة انّ السّاعة قد اقتربت و ان القمر قد انشق على عهد نبيّكم صلّى اللَّه عليه و آله.

2- قال ابن مسعود: و الذى نفسى بيده لقد رايت حراء بين فلقتى القمر.

3- عن ابن عباس: انشقّ القمر فلقتين و رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله ينادى يا فلان، يا فلان، اشهدوا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 178

وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا اگر آيتى ببينند از تسليم شدن به درستى آن روى مى گردانند.

وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ و مى گويند سحرى محكم و استوار است، «مستمرّ» به معناى محكم و از گفته اهل لغت استمرّ مريرة، گرفته شده است، بعضى گفته اند:

«مستمرّ» از مرور و گذشتن سحرى است كه مى رود و نابود مى شود و باقى نمى ماند و اين آرزوى مشركان و علّت روى گرداندن آنهاست.

وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ آنها از خواهشهاى نفسانى و آنچه شيطان برايشان آراسته كه دفع كردن حق پس از ظهور آن است پيروى كرده اند.

وَ كُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ يعنى هر كارى ناگزير بايد به آخر برسد تا در آنجا مستقر شود و همانا كار محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بزودى به پايانى مى رسد كه در آن پايان روشن مى شود كه حق است يا باطل و براى آنها فرجامش آشكار مى شود.

مستقر مجرور نيز

قرائت شده بنا بر اين كه عطف بر «السّاعة» باشد يعنى روز قيامت نزديك است و هر كارى كه مستقرّ شود و حالش آشكار گردد نيز نزديك است.

وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ مراد از خبرهايى كه براى آنها آمده قرآن است كه خبرهاى آخرت يا خبرهاى قرون گذشته در آن مندرج است.

ما فِيهِ مُزْدَجَرٌ يعنى امتناع يا محلّ امتناع از كفر و تكذيب پيامبران است.

حِكْمَةٌ بالِغَةٌ بدل از «ما» است يا بنا بر اين كه هو حكمة، بوده است.

فَما تُغْنِ النُّذُرُ نفى يا انكار است يعنى كدام بى نيازى است كه كه نذيران (پيامبران) را سود بخشيد.

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ از آنها اعراض كن چون مى دانى كه انذار نفعى به حال آنها ندارد.

يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ منصوب است بنا بر اين كه عطف بر يخرجون باشد، داعى به حذف «ى» «داع» نيز قرائت شده و از داعى است و كسره آخر آن از آوردن «ى»

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 179

كفايت مى كند.

إِلى شَيْ ءٍ نُكُرٍ يعنى چيزى زشت و ناخوشايند كه نفوس آن را نمى پسندد و آن ترس روز قيامت است.

نكر به سكون (ك) نيز قرائت شده است، و منظور از داعى اسرافيل است.

خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ «خاشعا» نيز قرائت شده بنا بر اين كه يخشعن أبصارهم و يخشع ابصارهم، باشد و حال از يخرجون است و «خشّعا» بنا بر لغت قبيله طىّ است كه مى گويند: اكلونى البراغيث، يا در «خشّعا» ضمير هم باشد و «ابصارهم» بدل از آن ضمير، گويند: مررت برجال حسن اوجههم و حسان اوجههم.

و خشوع الأبصار كنايه از خوارى است چرا كه خوارى شخص ذليل و عزّت شخص عزيز در چشمان آنها ظاهر مى شود.

مِنَ الْأَجْداثِ از گورها.

كَأَنَّهُمْ جَرادٌ

مُنْتَشِرٌ خداوند مردگانى را كه از گور بيرون مى آيند به واسطه بسيار بودن آنها و موج زدنشان به ملخهاى پراكنده تشبيه كرده است، به لشگر بسيار كه بعضى از آنها در ميان بعضى موج مى زنند، مى گويند: جاءا كالجراد، مانند ملخ آمدند.

مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ يعنى مى شتابند به پاسخ دادن دعوت كننده در حالى كه گردنهايشان را به طرف او مى كشند.

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ پيش از مردم مكّه قوم نوح آن حضرت را پياپى تكذيب كرده و گفتند: نوح ديوانه است.

وَ ازْدُجِرَ به سبب زدن و دشنام دادن و تهديد به سنگسار شدن او را ناراحت كردند چنان كه گفته بودند: لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ، اگر از تبليغ دست برندارى جزء سنگسار شده ها خواهى بود.

فَدَعا رَبَّهُ پروردگار خويش را بخواند كه من مغلوب قومم واقع شده و سخن مرا نمى شنوند و از اجابت آنها نااميد شدم پس مرا يارى كن و انتقام مرا از آنها با عذابى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 180

كه بر آنان مى فرستى بگير.

فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ «فتحنا» با تشديد و بى تشديد هر دو قرائت شده است.

بِماءٍ مُنْهَمِرٍ آبى كه بسيار و پياپى مى ريخت و تا چهل روز قطع نمى شد.

وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ زمين را شكافتيم، يعنى تمام زمين را طورى قرار داديم كه گويى چشمه هايى جوشان است.

فَالْتَقَى الْماءُ آبهاى آسمان و زمين به هم پيوستند به حالتى كه طبق خواست خدا مقدّر شده بود، گفته شده: به حالتى كه مقدّر و برابر شده است به اين صورت كه خدا همان اندازه كه مقدّر كرده بود از زمين بيرون بيايد همان اندازه نيز از آسمان فرو ريزد و برابر باشند.

عَلى ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ منظور كشتى است و آن

صفتى است كه به جاى موصوف نشسته است و نظير آن است گفته شاعر:

و لكن قميصى مسرودة من حديد «1»

كه قصدش اين است پيراهن من زره است و «دسر» جمع «دسار» و وزن فعال است از دسره، هر گاه آن را دفع كند و به معناى ميخ است.

تَجْرِي بِأَعْيُنِنا كشتى در ديدگاه ما بر روى آب به حركت مى آيد.

«جزاء» مفعول له است يعنى تا پاداش براى شخصى (نعمتى) باشد كه نسبت به آن كفران شده است و منظور از آن شخص، نوح است كه خداوند او را نعمت كفران شده قرار داد چرا كه پيامبر نعمت و رحمتى از سوى خداست.

وَ لَقَدْ تَرَكْناها ضمير به كشتى بر مى گردد يا به خود عمل.

«آية» علامتى كه به وسيله آن عبرت گرفته مى شود.

فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ آيا عبرت گيرنده اى هست؟

__________________________________________________

1- ولى پيراهن من از آهن بافته شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 181

«نذر» جمع «نذير» به معناى انذار است.

[سوره القمر (54): آيات 17 تا 31] ..... ص : 181

اشاره

وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (17) كَذَّبَتْ عادٌ فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ (18) إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ (19) تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ (20) فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ (21)

وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (22) كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ (23) فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ (24) أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ (25) سَيَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ (26)

إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ (27) وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ (28) فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى فَعَقَرَ (29) فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ

(30) إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً واحِدَةً فَكانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ (31)

ترجمه: ..... ص : 181

ما قرآن را براى تذكّر آسان ساختيم آيا كسى هست كه متذكّر شود. (17)

قوم عاد (نيز پيامبر خود را) تكذيب كردند اكنون (ببينيد) عذاب و انذارهاى من چگونه بود؟ (18)

ما تندباد وحشتناك و سردى را در يك روز شوم مستمرّ بر آنها فرستاديم. (19)

كه مردم را همچون تنه هاى نخل ريشه كن شده از جا بر مى كند. (20)

(اكنون ببينيد) عذاب و انذارهاى من چگونه بود؟ (21)

ما قرآن را براى تذكّر آسان كرديم، آيا كسى هست كه متذكّر شود؟ (22)

طايفه ثمود (نيز) انذارهاى الهى را تكذيب كردند. (23)

و گفتند: آيا ما از بشرى از جنس خود پيروى كنيم؟ اگر چنين كنيم در گمراهى و جنون خواهيم بود! (24)

آيا از ميان ما تنها بر اين مرد وحى نازل شده؟ نه، او آدم بسيار دروغگوى هوسبازى است. (25)

ولى فردا مى فهمند چه كسى دروغگوى هوسباز است. (26)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 182

ما «ناقه» را براى آزمايش آنها مى فرستيم، در انتظار پايان كار آنها باش و صبر كن. (27)

و به آنها خبر ده كه آب (قريه) بايد در ميان آنها تقسيم شود (يك روز سهم ناقه و يك روز براى آنها) و هر يك در نوبت خود بايد حاضر شوند. (28)

آنها يكى از ياران خود را صدا زدند، او به سراغ اين كار آمد و (ناقه را) پى كرد. (29)

(اكنون بنگريد) عذاب و انذارهاى من چگونه بود؟! (30)

ما فقط يك صيحه (صاعقه عظيم) بر آنها فرستاديم و به دنبال آن همگى به صورت گياه خشكى در آمدند كه صاحب چهارپايان در آغل جمع آورى مى كند. (31)

تفسير: ..... ص : 182

وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ يعنى ما قرآن را براى حفظ كردن آسان قرار داديم و

هر كس را كه قصد حفظ آن كند كمكش مى كنيم تا به ظاهر آن را قرائت كند.

فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ يعنى آيا كسى هست كه طالب حفظ قرآن باشد تا كمك شود، يا ما قرآن را مهيّا كرديم براى ذكر از يسّر ناقته للسّفر، هر گاه آن را آماده كوچ سازد شاعر گويد:

و قمت اليه باللّجام ميسّرا هنالك يجزينى الّذى كنت اصنع «1»

روايت شده كه ظاهرا جز قرآن هيچ يك از كتابهاى خدا كه نازل شده تمامش قرائت نمى شده است گفته شده: معناى جمله اين است كه قرآن را براى پندگيرى

__________________________________________________

1- بپاخاستم و به طرف اسب رفتم در حالى كه با لگام زدن او را براى جنگ آماده مى كردم و اگر لگام نبود رام نمى شد و در آنجا يعنى ميدان جنگ پاداش شيرى كه به اسب دادم به من خواهد داد. شعر، از اعرج خارجى است و پيش از اين بيت، سه بيت دارد كه در تفسير كشاف، ج 4، ص 439، در ذيل تفسير آيه 17، آمده است و در ترجمه، توجّه به ابيات قبل ضرورى بوده است- م. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 183

آسان قرار داديم بدين گونه كه آن را از پندهاى كامل و منع هاى كافى پر كرديم آيا پندگيرنده اى هست؟

وَ نُذُرِ يعنى تهديدى است كه براى آنها عذاب آورد پيش از اين كه عذاب نازل شود يا عذاب كردن آنان تهديدى براى انسانهاى پس از آنهاست.

رِيحاً صَرْصَراً بادى كه سخت مى وزد، يا بسيار سرد است از «صرّ» به معناى سردى.

فِي يَوْمِ نَحْسٍ در روزى شوم.

مُسْتَمِرٍّ شومى آن مداوم بود و درباره آنها استمرار داشت تا هلاكشان كرد يا نسبت به بزرگ و

كوچكشان استمرار داشت تا انسانى از آنها باقى نماند اين عذاب در روز چهارشنبه آخر ماه بود كه ديگر بر نمى گردد اين مطلب از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده است.

تَنْزِعُ النَّاسَ اين باد مردم را از زمين مى كند.

كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ يعنى مرده بر روى زمين مى افتادند و داراى هيكلهاى بلند و بزرگ بودند گويى ريشه هاى درختان خرمايى هستند كه كنده شده اند، گويند:

دليل تشبيه اين است كه باد سرهاى آنها را قطع كرده و جسدهايى بى سر بودند، صفت نخل را به عنايت لفظ نخل مذكّر آورده است و اگر از باب حمل بر معنى، صفت مؤنّث نيز مى آورد جايز بود چنان كه فرموده است: أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ «[آن قوم ] همچون تنه هاى پوسيده و تو خالى درختان نخل [هلاك شده بودند]» (حاقه/ 7).

فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا «بشرا» منصوب به فعلى (انكر) است كه «نتّبعه» آن را تفسير مى كند آنها ناخوشايند مى شمردند كه از انسانى همجنس خودشان پيروى كنند و تعبير به منّا كردند تا مماثلت و همانندى قوى تر باشد.

«منّا» تكذيب كنندگان صالح پيامبر «منّا» گفتند تا همانندى قوى تر باشد و بر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 184

همجنسى پيامبر با آنها دلالت كند).

واحِداً نَتَّبِعُهُ تكذيب كنندگان صالح «واحدا» گفتند تا پيروى كردن يك امّت را از مردى كه اشرف از آنها نيست (تك و تنهاست) منكر شده، زشت جلوه دهند.

إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ گويى به آنها گفته است: اگر مرا پيروى نكنيد شما از حق گمراه شده ايد.

وَ سُعُرٍ در آتشيد «سعر» جمع «سعير» است پس سخن را بر خود او وارونه كرده و گفتند: اگر از تو پيروى كنيم ما در اين صورت چنان خواهيم بود

كه مى گويى: (در گمراهى و آتش خواهيم بود) و گفته شده: مقصود از ضلال، خطا و دورى از حق است و «سعر» به معناى جنون است.

أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا يعنى آيا در ميان ما تنها وحى بر او نازل شده حال آن كه براى برگزيده شدن به نبوّت سزاوارتر از او وجود دارد.

بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ دروغگويى است متكبّر كه مى خواهد با دعوى نبوّت بر ما بزرگى كند.

سَيَعْلَمُونَ غَداً بزودى فردا در آن هنگام كه عذاب بر آنها نازل شود خواهند دانست يا در روز قيامت در خواهند يافت.

مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ چه كسى دروغگوست، صالح يا آنها كه او را تكذيب كردند؟

إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ ما ماده شتر را از كوهى كه روى زمين گسترده است بر مى انگيزيم و بيرون مى آوريم همان طور كه قوم صالح خواسته اند تا آزمون و امتحانى برايشان باشد.

فَارْتَقِبْهُمْ منتظر امر خدا درباره آنها باش و ببين چه مى كنند.

وَ اصْطَبِرْ و بر آزارى كه از آنها به تو مى رسد شكيبا باش و شتاب مكن تا فرمانم به تو برسد.

وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ به آنها خبر بده كه آب در ميان شما تقسيم شده يك

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 185

روز از ناقه و يك روز از شماست، و آوردن كلمه [«بينهم» كه ضمير آن به قوم صالح بر مى گردد] از باب غلبه دادن عقلاست.

كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ هر روز آب سهم هر كدام است اهل آن حاضر شود و از آن استفاده كند و ديگرى نيايد. گفته شده: مردم در روز نوبتشان بر سر آب حاضر شوند و در روزى كه نوبت شتر است صاحبان نوبت حضور يابند.

فَنادَوْا صاحِبَهُمْ

پس رفيقشان قدّار بن سالف احيمر (ثمود) را صدا زدند.

فَتَعاطى پس گستاخى كرد و بر ناقه دست يافت و آن را پى كرد، يا شمشير را برداشت و ناقه را پى كرد.

صَيْحَةً واحِدَةً و آن صيحه جبرئيل عليه السّلام بود.

فَكانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ «هشيم» درخت خشك است، منهشم به معناى شكسته است.

منظور از محتظر كسى است كه عمل خشك شدن را انجام مى دهد و آنچه را كه خشك مى شود چهار پايان لگدمال كرده و درهم مى شكنند.

[سوره القمر (54): آيات 32 تا 42] ..... ص : 185

اشاره

وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (32) كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ (33) إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ حاصِباً إِلاَّ آلَ لُوطٍ نَجَّيْناهُمْ بِسَحَرٍ (34) نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا كَذلِكَ نَجْزِي مَنْ شَكَرَ (35) وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ (36)

وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَيْفِهِ فَطَمَسْنا أَعْيُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذابِي وَ نُذُرِ (37) وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُكْرَةً عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ (38) فَذُوقُوا عَذابِي وَ نُذُرِ (39) وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (40) وَ لَقَدْ جاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ (41)

كَذَّبُوا بِآياتِنا كُلِّها فَأَخَذْناهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ مُقْتَدِرٍ (42)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 186

ترجمه: ..... ص : 186

ما قرآن را براى يادآورى آسان ساختيم آيا كسى هست كه متذكّر شود؟ (32)

قوم لوط انذارهاى (پى در پى پيامبرشان را) تكذيب كردند. (33)

ما بر آنها تندبادى كه ريگها را به حركت در مى آورد فرستاديم (و همه را هلاك كرديم) جز خاندان لوط را كه سحرگاهان نجاتشان داديم. (34)

اين نعمتى بود از ناحيه ما، اين گونه كسى را كه شكرگزار است پاداش مى دهيم. (35)

او آنها را در مورد مجازات ما انذار كرد، ولى آنها اصرار بر مجادله و القاى شك داشتند. (36)

آنها از لوط خواستند ميهمانانش را در اختيار آنها بگذارد!، ولى ما چشمانشان را نابينا و محو كرديم (و گفتيم) بچشيد عذاب و انذارهاى مرا. (37)

سرانجام صبحگاهان در اوّل روز عذابى مستمرّ و ثابت به سراغشان آمد. (38)

(و گفتيم) اكنون بچشيد عذاب و انذارهاى مرا. (39)

ما قرآن را براى يادآورى آسان كرديم آيا كسى هست كه متذكّر شود؟ (40)

انذارها و هشدارها (يكى پس از ديگرى) براى آل فرعون آمد. (41)

امّا آنها همه آيات ما را تكذيب كردند، و ما آنها را به قهر و

اقتدار خود سخت مؤاخذه كرديم. (42)

تفسير: ..... ص : 186

إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ حاصِباً بر آنها بادى فرستاديم كه با سنگريزه آنها را سنگباران كند.

نَجَّيْناهُمْ بِسَحَرٍ لوط و دخترانش را در هنگام سحر از عذابى كه به قومش رسيد نجات داديم و سحر يك ششم آخر شب است و چون سحر نكره است منصرف به كار رفته مى گويى: لقيته سحرا، او را در سحر ملاقات كردم و مقصودت سحر همان روز است.

نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا مفعول له و به معناى «إنعاما» است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 187

كَذلِكَ نَجْزِي مَنْ شَكَرَ چنان كه بر آنها انعام كرديم هر كس با ايمان آوردن و بندگى اش نعمت خدا را سپاسگزار باشد پاداش مى دهيم.

وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا براستى كه لوط آنها را از سخت گيرى ما در مورد عذابشان ترسانيد.

فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ پس نسبت به انذارها ترديد كردند.

وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَيْفِهِ از لوط خواستند كه مهمانانش را به آنها تسليم كند.

فَطَمَسْنا أَعْيُنَهُمْ چشمانشان را نابود كرديم تا مانند بقيّه صورتشان صاف شد و جاى چشم در آن ديده نمى شد، جبرئيل چنان با بال خود بر چشم آنها زد كه نابينا و سرگردانشان گذاشت و به در خانه، راه نمى يافتند تا لوط آنها را بيرون كرد.

فَذُوقُوا عَذابِي وَ نُذُرِ به قوم لوط با زبان فرشتگان گفتم عذاب و بيم مرا بچشيد.

وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُكْرَةً يعنى در اوّل روز عذاب بر آنها نازل شد، «بكرة» در معنى مانند گفتار خداوند «مشرقين و مصبحين» است «1».

عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ عذابى ثابت كه بر قوم لوط استقرار يافته است.

فَذُوقُوا عَذابِي وَ نُذُرِ فايده تكرار اين آيه و آيه: وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ الخ اين است كه در هنگام شنيدن هر

خبرى از اخبار امّتها مجدّدا پند گيرند و متذكّر شوند هر گاه بشنوند كه قرآن بر آن تشويق مى كند و بارها برايشان تكرار كرده تا غفلت بر آنها غالب نشود، تكرار در گفته خداوند فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ در هنگام ذكر هر نعمت- كه در سوره رحمان شمرده شده و تكرار ويل يومئذ للمكذّبين، در سوره مرسلات و تكرار خود خبرها و داستانها نيز همين حكم را دارد تا هر كدام آنها در دلها حضور

__________________________________________________

1- فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ «سرانجام به هنگام طلوع آفتاب، صيحه (مرگبار، به صورت صاعقه يا زلزله) قوم لوط را فرو گرفت» (حجر/ 73) فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ، «امّا سرانجام، صيحه (مرگبار) صبحگاهان آنان (قوم لوط) را فرو گرفت» (حجر/ 83)- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 188

داشته باشد و از ياد نرود.

وَ لَقَدْ جاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ نذر، همان موسى و هارون و ديگر پيامبرانند چرا كه موسى و هارون آنچه پيامبران، قوم خود را با آن انذار كردند، بر آل فرعون عرضه داشتند.

ممكن است «نذر» جمع «نذير» باشد كه همان انذار است.

كَذَّبُوا بِآياتِنا كُلِّها منظور تكذيب معجزه هاى نه گانه اى بود كه موسى عليه السّلام براى آنها آورد.

فَأَخَذْناهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ ايشان را مؤاخذه كرديم مؤاخذه شخص توانايى كه مغلوب نمى شود.

مُقْتَدِرٍ بر هر كارى كه بخواهد نيرومند است.

[سوره القمر (54): آيات 43 تا 55] ..... ص : 188

اشاره

أَ كُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِنْ أُولئِكُمْ أَمْ لَكُمْ بَراءَةٌ فِي الزُّبُرِ (43) أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُنْتَصِرٌ (44) سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ يُوَلُّونَ الدُّبُرَ (45) بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ السَّاعَةُ أَدْهى وَ أَمَرُّ (46) إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ (47)

يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ (48) إِنَّا كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ (49) وَ ما أَمْرُنا

إِلاَّ واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ (50) وَ لَقَدْ أَهْلَكْنا أَشْياعَكُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (51) وَ كُلُّ شَيْ ءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ (52)

وَ كُلُّ صَغِيرٍ وَ كَبِيرٍ مُسْتَطَرٌ (53) إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ (54) فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ (55)

ترجمه: ..... ص : 188

آيا كفّار شما بهتر از اينها هستند؟ يا براى شما امان نامه اى در كتب ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 189

آسمانى نازل شده؟! (43)

يا مى گويند: ما جماعتى متّحد و نيرومند و پيروزيم؟ (44)

ولى (بدانند) جمعشان بزودى شكست مى خورد و پا به فرار مى گذارند. (45)

(علاوه بر اين) رستاخيز موعد آنهاست و مجازات قيامت هولناكتر و تلخ تر است. (46)

مجرمان در گمراهى و شعله هاى آتشند. (47)

آن روز كه در آتش دوزخ به صورتشان كشيده مى شوند (و به آنها گفته مى شود) بچشيد آتش دوزخ را. (48)

ما هر چيزى را به اندازه آفريديم. (49)

و فرمان ما يك امر بيش نيست، همچون يك چشم بر هم زدن! (50)

ما كسانى را كه در گذشته شبيه شما بودند هلاك كرديم آيا كسى هست كه متذكّر شود. (51)

و هر كارى را انجام دادند در نامه هاى اعمالشان ثبت است. (52)

و هر كار كوچك و بزرگى نوشته مى شود. (53)

پرهيزگاران در باغها و نهرهاى بهشتى جاى دارند. (54)

در جايگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر متنعم اند. (55)

تفسير: ..... ص : 189
اشاره

أَ كُفَّارُكُمْ اى اهل مكّه آيا كفّار شما از كفّار قوم نوح، هود، صالح، لوط و آل فرعون كه بر شمرديم بهتر و قوى تر هستند يعنى آيا كفّار شما از آنها از نظر قدرت و ابزار در دنيا نيرومندترند يا كفر و عنادشان كمتر است. مقصود اين است كه اينان مانند آنها بلكه بدتر از آنانند.

أَمْ لَكُمْ بَراءَةٌ يا براى شما در كتب پيشينيان برائت و تأمينى از عذاب الهى آمده كه هر كس از شما كفر ورزد و پيامبران را تكذيب كند از عذاب خدا در امان خواهد بود و به وسيله آن برائت ايمن شده ايد.

نَحْنُ جَمِيعٌ مُنْتَصِرٌ ما جماعتى هستيم

واحد و يكديگر را يارى مى دهيم و جلو هر كس را كه بر ما ستم روا دارد مى گيريم.

[شأن نزول ] ..... ص : 189

روايت است كه ابو جهل در روز جنگ بدر اسب خود را دوانيد و گفت ما امروز

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 190

از محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و يارانش انتقام مى گيريم پس آيه سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ نازل شد يعنى كفار مكّه مى گريزند «1».

وَ يُوَلُّونَ الدُّبُرَ يعنى پشت مى كنند چنان كه شاعر گويد:

كلوا فى بعض بطنكم تعفوا «2»

يعنى مى گريزند و پشتهاى خود را به شما بر مى گردانند و اين فرار در روز جنگ بدر بود.

بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وعده گاهشان براى عذاب روز قيامت است.

وَ السَّاعَةُ أَدْهى وَ أَمَرُّ بليّه و گرفتارى روز قيامت بزرگتر و سخت تر از فرار و كشته شدن و اسارت جنگ بدر است.

فِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ يعنى نابودى و آتش يا در دنيا از حق، گمراه و در آخرت در آتشند.

ذُوقُوا بچشيد حرارت آتش دوزخ را بنا بر اين كه مسّ سقر را اراده كرده باشد و اين سخن مانند گفته عرب است: وجد مسّ الحمى و ذاق طعم الضرب، حرارت تب را يافت و مزه زدن را چشيد زيرا هر گاه حرارت و سختى آتش به آنها برسد گويى خود آتش به آنها رسيده است چنان كه حيوان آنچه را آزارش مى دهد لمس مى كند. سقر اسم خاص براى جهنم است و از سقرته النّار و صقرته است، يعنى آن را تغيير دادم.

إِنَّا كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ كلّ شي ء منصوب به فعل مقدّرى است كه اين فعل ظاهر آن را تفسير مى كند و منظور از قدر تقدير است يعنى هر چيزى را به اندازه، استوار

و مرتّب بر مقتضاى حكمت آفريديم.

__________________________________________________

1- يروى انّ ابو جهل ضرب فرسه يوم بدر و قال: حن ننتصر اليوم من محمد صلّى اللَّه عليه و آله و اصحابه به فنزلت، سيهزم الجمع يريد كفّار مكّه.

2- در شعر بجاى جمع (بطون) مفرد (بطن) آمده، در آيه نيز بجاى جمع (ادبار) كه به مناسبت يولّون بايد به كار برده مى شد مفرد (دبر) به كار رفته است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 191

وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ يعنى فرمان ما به آمدن روز قيامت در سرعت مانند چشم بر هم زدن است و مقصود از امر گفتار خداوند «كن» است يعنى هر گاه آفريدن چيزى را اراده كنيم موجود شدنش به تأخير نمى افتد.

وَ لَقَدْ أَهْلَكْنا أَشْياعَكُمْ ما امثال شما را از امّتهاى گذشته كه كفر ورزيدند هلاك كرديم.

وَ كُلُّ شَيْ ءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ تمام كارهايى را كه انجام داده اند فرشته هاى نگهبان در دفاتر و پرونده هايشان نوشته اند و كارهاى كوچك و بزرگشان ضبط و نوشته است، يا تمام آنچه بايد بشود از اجلها و روزيهايشان و ديگر امور در لوح محفوظ نوشته شده است.

وَ نَهَرٍ پرهيزگاران در بوستانها و نهرهايى متنعمند، خداوند به ذكر اسم جنس اكتفاء كرده است (چون كم و زياد را شامل مى شود) و به قولى، نهر، از نهار گرفته شده و به معناى فراخى و روشنايى است.

فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ در جايى مورد پسند، گفته شده منظور مجلس حقّى است كه در آن بيهودگى نيست.

عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ در حالى كه نزد خداوند سبحان مقرّبند كه هر چيزى زير سلطه و قدرت اوست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 192

سوره رحمن ..... ص : 192

اشاره

سوره رحمن مكّى است و به قولى مدنى

است، و به قول علماى كوفه هفتاد و هشت آيه است و به قول علماى بصره هفتاد و شش آيه، علماى كوفه الرّحمن، و المجرمون را دو آيه شمرده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 192

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره الرّحمن را قرائت كند خدا بر ناتوانى او ترحّم فرمايد و شكر نعمتهايى را كه خدا به او داده، بجاى آورده است «1».

امام صادق عليه السّلام فرمود: دوست دارم كه شخص در روز جمعه سوره الرّحمن، را بخواند و هر گاه (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ) را بخواند بگويد: لا بشي ء من آلائك ربّ اكذّب (پروردگارا هيچ يك از نعمتهايت را تكذيب نمى كنم) «2».

از موسى بن جعفر از پدرانش از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: براى هر چيزى عروسى است، و عروس قرآن سوره الرحمن است «3».

__________________________________________________

1- و

فى حديث ابىّ، و من قراء سورة الرحمن رحم اللَّه ضعفه و ادى شكر ما انعم اللَّه عليه.

2-

عن الصادق عليه السّلام احبّ ان يقرأ الرجل سورة الرحمن يوم الجمعة و كلما قرأ فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ قال لا بشي ء من آلائك ربّ اكذب.

3- و

عن موسى بن جعفر عن آبائه عليهم السّلام عن النبى صلّى اللَّه عليه و آله قال: لكل شي ء عروس و عروس القرآن سورة الرحمن.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 193

[سوره الرحمن (55): آيات 1 تا 13] ..... ص : 193

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الرَّحْمنُ (1) عَلَّمَ الْقُرْآنَ (2) خَلَقَ الْإِنْسانَ (3) عَلَّمَهُ الْبَيانَ (4)

الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ (5) وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ (6) وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِيزانَ (7) أَلاَّ تَطْغَوْا فِي الْمِيزانِ (8) وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمِيزانَ (9)

وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ (10) فِيها فاكِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَكْمامِ (11) وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّيْحانُ (12) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (13)

ترجمه: ..... ص : 193

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر،

خداوند رحمن (1)

قرآن را تعليم فرمود. (2)

انسان را آفريد. (3)

و به او بيان را تعليم كرد. (4)

خورشيد و ماه بر طبق حساب منظّمى مى گردند. (5)

و گياه و درخت براى او سجده مى كنند. (6)

و آسمان را بر افراشت و ميزان و قانون (در آن) گذاشت. (7)

تا در ميزان طغيان نكنيد (و از مسير عدالت منحرف نشويد). (8)

وزن را بر اساس عدل برپا داريد و در ميزان كم نگذاريد. (9)

و زمين را براى خلايق آفريد. (10)

كه در آن ميوه ها و نخلهاى پرشكوفه است. (11)

و دانه هايى كه همراه با ساقه و برگى است كه به صورت كاه در مى آيد، و گياهان خوشبو. (12)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد شما اى گروه انس و جنّ؟ (13)

تفسير: ..... ص : 193

الرَّحْمنُ خدايى است كه رحمت او همه چيز را شامل مى شود و چون خداوند سبحان اراده كرده كه نعمتهايش را در اين سوره بر شمارد، اسم «رحمن» را جلوتر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 194

آورد تا اعلام دارد كه تمام نعمتها و كارهاى نيك او از رحمتى صادر شده كه تمام آفريدگانش را شامل است «الرّحمن» مبتداست و فعلهاى بعد از آن با ضميرهايشان، خبرهاى پياپى هستند و علّت خالى بودن اين فعلها از حرف عطف اين است كه به روش شمردن آمده و مقدّم بر هر چيز نعمت دين را كه مهمترين نعمتهاست بر شمرده و در ميان نعمتها پس از دين عالى ترين درجه آنها را كه تعليم و فرو فرستادن قرآن است مقدّم داشته چون قرآن از نظر درجه بزرگترين وحى خداوند و دليل درستى كتابهاى الهى است.

خَلَقَ الْإِنْسانَ را از آن نظر در آخر

نعمتها آورده تا اعلام دارد كه علّت آفريدن او اين است كه وحى الهى را بداند و آنچه انسان به سبب آن آفريده شده بر خود انسان مقدّم است، سپس آنچه را موجب امتياز انسان از ديگر حيوانات مى شود يعنى بيان را ذكر فرموده كه از باطن انسان خبر مى دهد، بعضى گفته اند: انسان حضرت آدم عليه السّلام است و مقصود از بيان تمام لغتها و نام تمام اشياست، گفته شده:

مقصود از انسان حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و بيان وقايع گذشته و آينده است.

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه بيان، اسم اعظم است كه خدا به وسيله آن هر چيزى را آموخته است «1».

الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ خورشيد و ماه با حسابى معلوم و اندازه اى برابر در برجها و منزلهايى حركت مى كنند و در اين حركت براى مردم سودهاى فراوانى است از جمله علم به سالها و حساب آنهاست.

وَ النَّجْمُ گياهى است مانند سبزيجات بدون ساقه كه از زمين مى رويد.

وَ الشَّجَرُ شجر گياهى است كه ساقه دارد و مقصود از سجود آنها اطاعتشان از چيزى است كه براى آن آفريده شده اند، يا چيزهايى است در آنها كه دلالت بر

__________________________________________________

1-

عن الصادق عليه السّلام: البيان، الاسم الاعظم الّذى علم به كل شي ء.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 195

حدوث و پديده بودنشان دارد و اين كه صانعى دارند كه آنها را به وجود آورده است، اين دو جمله با (الرّحمن) پيوند معنى دارند و آن روشن شدن اين نكته است كه حساب همان حساب خداست و سجود براى اوست نه ديگرى و گويى فرموده است: بحسبانه و يسجدان له به حساب خدا حركت مى كنند و

براى خدا سجده مى كنند.

وَ السَّماءَ رَفَعَها خداوند آسمان را بلند و برافراشته آفريد چون آن را سرآغاز تشريع احكام و محلّ نزول اوامر و نواهى و مسكن فرشتگانش قرار داد كه با وحى بر پيامبرانش فرود مى آيند.

وَ وَضَعَ الْمِيزانَ ميزان هر چيزى است كه با آن اشياء سنجيده مى شود و اندازه هاى آن معلوم مى گردد تا به آن وسيله به عدالت برسند، بعضى گفته اند:

مقصود از ميزان عدالت است.

أَلَّا تَطْغَوْا به معناى لئلّا تطغوا است، براى اين كه از حق و عدل تجاوز نكنيد. يا «ان» را مفسّره (به معناى [اى ] بگيريم «و لا تطغوا نهى جداگانه باشد».

وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ يعنى به عدل وزن كنيد.

وَ لا تُخْسِرُوا الْمِيزانَ آن را با كم دادن ناقص نكنيد و اين كلام امر به برابرى و نهى از طغيانى است كه تجاوز و فزونى است و نهى از زيانكارى است كه نقصان و كم دادن است و تكرار لفظ ميزان براى تأكيد و اهميّت دادن به سفارش به رعايت عدل در سنجش است.

وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ زمين را گسترش داد و آن را براى مردم بر روى آب كشيد.

لِلْأَنامِ منظور آفريدگان امّت يعنى هر جنبنده اى كه بر روى زمين قرار دارد.

از حسن [بصرى ] روايت شده كه منظور از «انام» انس و جنّ است و زمين براى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 196

آنها مانند گهواره است كه در روى آن تصرّف مى كنند «1».

فِيها فاكِهَةٌ در زمين انواع ميوه هاست كه مردم از آن برخوردار مى شوند.

ذاتُ الْأَكْمامِ هر چيزى است كه پوشيده در غلافى است مانند ليف خرما و شاخه اش و غلاف شكوفه خرما و از تمام آنها استفاده مى شود چنان كه از

آنچه در غلاف است مانند خرما و درون آن و شاخه هاى نخل استفاده مى شوند گويند منظور از اكمام ليف خرماست و مفردش «كم» به كسر كاف است.

ذُو الْعَصْفِ «عصف» برگ زراعت است، گويند منظور از «عصف» انجير است.

وَ الرَّيْحانُ «ريحان» رزق و خوراك انسانهاست و آن دانه خوراكى است و مقصود ميوه هايى است كه از آن لذّت مى برند و علاوه بر لذّت جنبه غذايى دارد مانند ميوه درخت خرما و آنچه از خرما مورد تغذيه است مانند دانه خرما، ريحان به كسر (ن) نيز قرائت شده و معناى جمله اين است دانه داراى برگهايى است كه علوفه چهار پايان است و ريحان خوراك انسان.

«ريحان» به ضمّ (ن) نيز قرائت شده بنا بر اين كه «و ذوا الرّيحان» بوده است مضاف حذف و مضاف اليه جانشين او شده است.

بعضى گفته اند: معناى جمله اين است كه در زمين ريحانى است كه بوييده مى شود.

وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّيْحانُ به نصب نيز قرائت شده يعنى و خلق الحبّ و الرّيحان، خدا دانه و ريحان را آفريد يا اخصّ الحبّ و الرّيحان، بوده است.

فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ اى جنّ و انس كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد دليل بر مخاطب بودن انس و جنّ كلمه «للأنام» و قول خداوند سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ، است.

__________________________________________________

1- عن الحسن، للإنس و الجنّ فهى كالمهاد لهم يتصرّفون فوقها.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 197

[سوره الرحمن (55): آيات 14 تا 30] ..... ص : 197

اشاره

خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ (14) وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ (15) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (16) رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ (17) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (18)

مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ (19) بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ (20) فَبِأَيِّ

آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (21) يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ (22) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (23)

وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ (24) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (25) كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ (26) وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ (27) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (28)

يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (29) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (30)

ترجمه: ..... ص : 197

انسان را از گل خشكيده اى همچون سفال آفريد. (14)

و جنّ را از شعله هاى مختلط و متحرك آتش! (15)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ (16)

او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است. (17)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ (18)

دو درياى مختلف را در كنار هم قرار داد، در حالى كه با هم تماس دارند. (19)

امّا در ميان آن دو فاصله اى است كه يكى بر ديگرى غلبه نمى كند. (20)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ (21)

از آن دو، لؤلؤ و مرجان خارج مى شود. (22)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ (23)

و براى اوست كشتيهاى ساخته شده اى كه در دريا به حركت در مى آيند كه همچون كوهى هستند! (24)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 198

مى كنيد؟ (25)

تمام كسانى كه روى آن (زمين) هستند فانى مى شوند. (26)

و تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند. (27)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ (28)

تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از او تقاضا مى كنند، و او هر روز در شأن و كارى است. (29)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد. (30)

تفسير: ..... ص : 198

مِنْ صَلْصالٍ «صلصال» گل خشكيده است چون در برخورد با هم صدا مى كند.

كَالْفَخَّارِ گل به آتش پخته است مانند سفال، در جاى ديگر مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ، و مِنْ طِينٍ لازِبٍ، تعبير شده يعنى خداوند انسان را از خاكى آفريد كه آن را گل قرار داد سپس گل تيره رنگ ريخته شده آن گاه گل خشك.

الْجَانَّ پدر جنّ را كه به قولى ابليس است آفريد.

مِنْ مارِجٍ مارج

شعله آتشى است كه دودى ندارد، بعضى گفته اند: شعله آتش مخلوط با سياهى آتش است. «من» بيانى است و گويى فرموده است از آتش خالصى يا آتش آميخته.

و المشرقان و المغربان دو مشرق، منظور دو مشرق زمستان و تابستان و دو مغرب آنهاست، يا مقصود، دو مشرق خورشيد و ماه و دو مغرب آنهاست.

مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ خداوند درياى شيرين و درياى شور را گسيل داشت كه در كنار هم بوده و با يكديگر برخورد كردند و در نگاه ظاهرى فاصله اى ميانشان نيست.

بَيْنَهُما بَرْزَخٌ ميان آن دو دريا به قدرت خدا مانعى است كه هيچ كدام از حدّ خود تجاوز نمى كنند و با آميخته شدن يكى به ديگرى تجاوز نمى كند.

يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ از آن دو دريا، مرواريدهاى درشت و ريز بيرون مى آيد گفته شده: مرجان مهره سرخى است مانند شاخه هاى درخت كه از دريا بيرون مى آيد و آن سنگى است به شكل درخت و «يخرج» از اخرج (باب افعال) قرائت شده است

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 199

چرا كه خداوند فرموده مرجان از دو دريا بيرون مى آيد با اين كه از درياى شور بيرون مى آيد چون وقتى هر دو با هم تلاقى كردند گويى يكى شده اند و گويى خداوند فرموده مرجان از دريا بيرون مى آيد و از تمام دريا بيرون نمى آيد بلكه از بعضى بيرون مى آيد چنان كه مى گويى از شهر بيرون شدم در حالى كه از قسمتى از شهر بيرون شده اى، گفته شده: لؤلؤ و مرجان از تلاقى درياى شور و شيرين بيرون مى آيند.

وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ منظور از جوارى كشتيهاست، منشآت به فتح و كسر «ش» قرائت شده است، به فتح كشتيهايى است كه بادبانهايش

بلند باشد و به كسر كشتيهايى است كه بادبانهايش را بالا زده باشند، يا كشتيهايى هستند كه با حركت خود موجهايى ايجاد مى كنند.

كَالْأَعْلامِ «اعلام» جمع علم و آن كوه بلند است.

كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ تمام موجودات روى زمين هلاك مى شوند و از هستى به نيستى مى روند.

وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ يعنى ذات حق باقى مى ماند و از وجه به كلّ و ذات تعبير مى شود.

ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ صفت وجه است كه بزرگتر از آن است كه به آفريدگان و كارهايشان تشبيه شود، يا خدايى كه شكوه و جلال اولياء و برگزيدگانش در نزد اوست و اين صفت از صفات بزرگ خداست.

در حديث است كه به يا ذا الجلال و الإكرام، مداومت كنيد. [گويى سؤالى مقدّر است كه در فانى چه نعمتى موجود است؟ جوابش اين است ]، نعمتى كه در فانى شدن وجود دارد اين است كه پس از فنا زمان پاداش مى رسد.

يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اهل آسمانها آنچه به دينشان مربوط مى شود درخواست مى كنند و اهل زمين آنچه را به دين و دنيايشان مربوط است درخواست

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 200

مى كنند پس تمام موجودات آسمان و زمين به خدا محتاجند.

كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ يعنى هر زمانى امورى پديد مى آورد و حالات جديدى ايجاد مى كند چنان كه از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه اين آيه را تلاوت فرمود پس به آن حضرت گفته شد منظور از اين شأن چيست؟ فرمود: از شأن خداست كه گناهى را بيامرزد و غمى را برطرف كند و گروهى را رفعت درجه دهد و گروهى را پست و خوار سازد.

[سوره الرحمن (55): آيات 31 تا 45] ..... ص : 200

اشاره

سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ

(31) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (32) يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ (33) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (34) يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ (35)

فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (36) فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ (37) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (38) فَيَوْمَئِذٍ لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ (39) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (40)

يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِي وَ الْأَقْدامِ (41) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (42) هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ (43) يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ (44) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (45)

ترجمه: ..... ص : 200

بزودى به حساب شما مى پردازيم اى دو گروه انس و جنّ. (31)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ (32)

اى گروه جنّ و انس! اگر مى توانيد از مرزهاى آسمانها و زمين بگذريد، ولى هرگز

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 201

قادر نيستيد مگر با نيرويى (الهى) (33)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ (34)

شعله هايى از آتش بى دود، و دودهايى متراكم، بر شما مى فرستد، و نمى توانيد از كسى يارى بطلبيد. (35)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد. (36)

در آن هنگام كه آسمان شكافته شود، و همچون روغن مذاب گلگون گردد (حوادث هولناكى رخ مى دهد كه تاب تحمّل آن را نخواهيد داشت). (37)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟! (38)

در آن روز هيچ كس از انس و جنّ از گناهش سؤال نمى شود. (39)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟! (40)

بلكه مجرمان با قيافه هايشان شناخته مى شوند، و آن گاه آنها را با موهاى پيش سر، و پاهايشان مى گيرند

(و به دوزخ مى افكنند). (41)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (42)

اين همان دوزخى است كه مجران آن را انكار مى كردند. (43)

امروز در ميان آن آب سوزان در رفت و آمدند. (44)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد. (45)

تفسير: ..... ص : 201

سَنَفْرُغُ لَكُمْ استعاره از گفته شخص به كسى است كه او را تهديد مى كند و مى گويد سأفرغ لك يعنى بزودى تمام كارها را كنار مى گذارم و به كار تو مى پردازم (به حسابت مى رسم).

ممكن است مقصود اين باشد كه دنيا بزودى به آخر مى رسد و آن گاه كارهاى مردم پايان مى پذيرد و كارى جز پاداش دادن شما باقى نمى ماند و آن حالت را به روش تمثيل فراغت قرار داده است.

سيفرغ با «ياء» نيز قرائت شده است، يعنى خداوند بزودى فراغت مى يابد.

علّت اين كه انس و جنّ را ثقلين ناميده اين است كه آنها دو گروه با ارزش و سنگين در روى زمين هستند و به هر چيزى كه وزن و مقدارى داشته باشد ثقل

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 202

گويند و فرموده پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نيز از همين نوع است: انّى تارك فيكم الثّقلين كتاب اللَّه و عترتى. كتاب و عترت را پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله ثقلين ناميده چون از موقعيّت بلند و اهميّت بسيارى برخوردارند.

يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ توضيح دنباله آيه است، اى انس و جن اگر مى توانيد كه از حكم من بگريزيد و از زمين و آسمانم بيرون رويد اين كار را بكنيد.

سپس فرموده: نمى توانيد به اطراف آسمان و زمين نفوذ كنيد مگر با قدرت و نيروى بسيار و كجا شما چنان نيرويى داريد.

نظير همين

گفتار است آيه: وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ «شما هرگز نمى توانيد بر اراده خدا چيره شويد و از حوزه قدرت او در زمين و آسمان فرار كنيد.» (عنكبوت/ 23).

شُواظٌ به ضمّ و كسر (ش) به معناى زبانه خالص و بدون دود آتش است.

نُحاسٌ دود است و بعضى گفته اند: مس گداخته است كه روى سرشان ريخته مى شود. از ابن عباس روايت است كه هر گاه [مشركان ] از گورهايشان بيرون شوند زبانه اى از آتش آنها را به محشر سوق مى دهد «1».

نحاس در اعراب نحاس دو قول است: 1- رفع، بنا بر اين كه عطف بر «شواظ» باشد، 2- جرّ بنا بر اين كه عطف بر نار باشد.

فَلا تَنْتَصِرانِ نمى توانيد جلو اين بلا را بگيريد.

انْشَقَّتِ السَّماءُ آن گاه كه آسمان بشكافد و بعضى از آن از بعضى جدا شود.

فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ پس آسمان مانند گل سرخ مى شود.

كالدهان مانند روغن زيتون، چنان كه فرمود، كالمهل كه درد روغن زيتون است و نام چيزى است كه به وسيله آن روغن مالى مى كنند يا جمع «دهن» است گفته

__________________________________________________

1- عن ابن عبّاس، اذا خرجوا من قبورهم ساقهم شواظ الى المحشر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 203

شده، جلد سرخ است.

«انس» يعنى بعضى از انسانها.

وَ لا جَانٌّ يعنى و نه بعضى از جنّها پس پدر جن (ابليس) را بجاى جنّ نهاده است چنان كه هاشم گويند و پسرش را قصد كنند ضمير «ذنبه» كه به «انس» بر مى گردد مفرد آورده شده چون به معناى بعض است و به معناى لا يسألون، (سؤال نمى شوند) مى باشد زيرا مجرمان از چهره هاى سياه و چشمان كبودشان شناخته مى شوند، گفته شده: از گناهشان سؤال نمى شود

تا از سوى خودشان معلوم شود بلكه از روى ملامت و توبيخ سؤال مى شوند.

از قتاده روايت است كه سؤال مى شوند آن گاه بر دهان آن گروه مهر زده مى شود و دستها و پاهايشان به سخن آمده كارهايى را كه انجام داده اند بازگو مى كنند پس از موهاى بالاى پيشانى و قدمهايشان گرفته مى شود «1».

از ضحّاك روايت است كه ميان پيشانى و قدمش با زنجيرى از پشت سرش جمع مى شود «2». گفته شده است: يك بار با گرفتن موى پيشانى بر روى زمين كشيده مى شود و بار ديگر با گرفتن گامهايشان.

حَمِيمٍ آنٍ آب داغى كه داغى آن به آخر رسيده است يعنى پى در پى آنها را ميان عذاب با آتش و نوشيدن حميم معذّب دارند و هيچ گاه از عذاب خلاصى ندارند.

[سوره الرحمن (55): آيات 46 تا 78] ..... ص : 203

اشاره

وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ (46) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (47) ذَواتا أَفْنانٍ (48) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (49) فِيهِما عَيْنانِ تَجْرِيانِ (50)

فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (51) فِيهِما مِنْ كُلِّ فاكِهَةٍ زَوْجانِ (52) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (53) مُتَّكِئِينَ عَلى فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَ جَنَى الْجَنَّتَيْنِ دانٍ (54) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (55)

فِيهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ (56) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (57) كَأَنَّهُنَّ الْياقُوتُ وَ الْمَرْجانُ (58) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (59) هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ (60)

فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (61) وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ (62) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (63) مُدْهامَّتانِ (64) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (65)

فِيهِما عَيْنانِ نَضَّاخَتانِ (66) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (67) فِيهِما فاكِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ (68) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (69) فِيهِنَّ خَيْراتٌ حِسانٌ (70)

فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ

(71) حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِي الْخِيامِ (72) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (73) لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ (74) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (75)

مُتَّكِئِينَ عَلى رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِيٍّ حِسانٍ (76) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (77) تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ (78)

__________________________________________________

1- عن قتاده: قد كانت مسألة ثم ختم على افواه القوم و تكلّمت ايديهم و ارجلهم بما كانوا يعملون فيؤخذ بالنواصى و الاقدام.

2- عن الضحّاك، يجمع بين ناصيته و قدمه فى سلسلة من وراء ظهره.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 204

ترجمه: ..... ص : 204

و براى كسى كه از پروردگارش بترسد دو باغ بهشت است. (46)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (47)

آن دو باغ بهشت داراى انواع نعمتها و درختان پر طراوت است. (48)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (49)

در آنها دو چشمه، دائما در جريان است. (50)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (51)

در آن دو از هر ميوه اى دو نوع وجود دارد. (52)

پس

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 205

كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد. (53)

اين در حالى است كه آنها بر فرشهايى تكيه كرده اند كه آستر آنها از پارچه هاى ابريشمين است و ميوه هاى رسيده آن دو باغ بهشتى در دسترس است. (54)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد. (55)

در باغهاى بهشتى زنانى هستند كه جز به همسران عشق نمى ورزند و هيچ انس و جن قبلا با آنها تماس نگرفته است. (56)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (57)

آنها همچون ياقوت و مرجانند. (58)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (59)

آيا جزاى نيكى جز نيكى خواهد بود؟. (60)

پس كدامين نعمت

از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (61)

و پايين تر از آنها دو بهشت ديگر است. (62)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (63)

هر دو كاملا خرّم و سرسبزند! (64)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (65)

در آنها دو چشمه در حال فوران است. (66)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (67)

در آنها ميوه هاى فراوان و درخت نخل و انار است. (68)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (69)

و در آن باغهاى بهشتى زنانى هستند نيكو خلق و زيبا. (70)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (71)

حوريانى كه در خيمه هاى بهشتى مستورند. (72)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (73)

زنانى كه هيچ انس و جنّى قبلا با آنها تماس نگرفته (و دوشيزه اند). (74)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (75)

اين در حالى است كه اين بهشتيان بر تختهايى تكيه زده اند كه با بهترين و زيباترين پارچه هاى سبز رنگ پوشانده شده. (76)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (77)

پر بركت و زوال ناپذير است نام پروردگار صاحب جلال و جمال تو. (78)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 206

تفسير: ..... ص : 206

خافَ مَقامَ رَبِّهِ منظور محلّى است كه بندگان در روز قيامت آنجا براى حساب مى ايستند و آيه: ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامِي «(اين (موفقيّت) براى كسانى كه از مقام (عدالت) من بترسد». (ابراهيم/ 14) هم نظير آن است يا مقصود اين است كه خدا حافظ و مراقب اعمال بنده است و اين مطلب از آيه: أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ «آيا كسى كه بالاى سر همه ايستاده (و حافظ و نگهبان و

مراقب همه است) و اعمال همه را مى بيند.» (رعد/ 33) استفاده مى شود، بنا بر اين بنده اى كه خداى را مراقب اعمال خود بداند ترك گناه مى كند و مواظب اعمال خويش است يا مقصود ترس از پروردگار است چنان كه مى گويى: اخاف جانب فلان از فلانى مى ترسم، و فعلت ذلك لمكانك، آن كار را به خاطر تو كردم.

جَنَّتانِ بهشتى است كه نيكوكاران به وسيله آن پاداش داده مى شوند، و بهشتى است كه از باب احسان و زايد بر بهشت استحقاقى به نيكوكاران مى دهند. مانند قول خداى متعال: الْحُسْنى و زيادة بهشتى به عنوان پاداش عمل و بهشتى زايد بر استحقاق. يا بهشتى براى انجام عبادات و بهشتى براى ترك گناهان است چرا كه تكليف داير مدار همين دو امر (عبادت و معصيت) است، يا ثقلين مورد خطابند و گويى خداوند فرموده است براى خائفان جن و انس دو بهشت است يك بهشت براى انسان خائف و يك بهشت براى جنّ خائف است.

ذَواتا أَفْنانٍ در معناى افنان دو قول است:

1- به معناى شاخه هاى درختان باشد و ذكر شاخه ها بجاى درختان به اين دليل است كه ميوه مى دهند و از آنها سايه ها كشيده مى شود.

2- مقصود انواع نعمتهايى است كه بهشتيان به آنها مايلند.

فِيهِما عَيْنانِ تَجْرِيانِ در آن دو باغ دو چشمه است كه هر جا بهشتيان بخواهند در بلندى و پستى جارى مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 207

زَوْجانِ در معناى آن چند قول است:

1- در آن دو باغ دو نوع ميوه است يك نوع معروف و يكى غير معروف.

2- دو نوع ميوه مشابه است مانند تر و خشك كه تازه و خشك آن در خوبى مثل هم هستند.

مُتَّكِئِينَ

منصوب است بنا بر اين كه مدح يا حال براى خائفين باشد چرا كه (من خاف) در معنى جمع است، يعنى مانند پادشاهان تكيه بر پشتى داده اند.

عَلى فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ [بر روى فرشهايى تكيه داده اند كه ] آستر آن ديباى ضخيم است و هر گاه آستر آن ديباى ضخيم باشد پس به گمان شما رويه هاى آن چه خواهد بود؟ بعضى گفته اند، رويه هاى آن از سندس است، و به قولى رويه هاى آن از نور است.

وَ جَنَى الْجَنَّتَيْنِ دانٍ ميوه هاى چيدنى آن دو باغ نزديك است كه دست شخص ايستاده و نشسته و خفته به آن مى رسد.

فِيهِنَّ در مرجع ضمير دو قول است:

1- يعنى در اين نعمتهاى شمرده شده كه عبارت است از دو باغ، دو چشمه، ميوه، فرشها و ميوه هاى در دسترس و چيدنى.

2- در دو باغ چون شامل قصرها و مجلسهاست.

قاصِراتُ الطَّرْفِ زنانى هستند كه فقط چشمانشان به شوهرهايشان است و به مردان ديگر نگاه نمى كنند.

لَمْ يَطْمِثْهُنَّ زنانى كه از طايفه انسند هيچ انسانى لمس نكرده و زنان طايفه جن را هيچ جنّى، يعنى هيچ كس با آنها نزديكى نكرده و باكره اند، اين آيه دلالت دارد كه جنّ نيز مانند انسان زنان را لمس مى كند، اين كلمه به ضمّ (ميم) نيز قرائت شده است.

كَأَنَّهُنَّ الْياقُوتُ وَ الْمَرْجانُ يعنى زنان بهشت در روشنى مانند ياقوت و در

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 208

سفيدى مانند مرجانند، و مرواريدهاى كوچكند كه بسيار سفيد.

هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ آيا پاداش نيكى عمل، جز نيكى است؟

وَ مِنْ دُونِهِما جز اين دو بهشتى كه به مقرّبان وعده داده شده دو بهشت براى درجات پايين تر از آنها يعنى اصحاب يمين وجود دارد.

مُدْهامَّتانِ آنها از سبزى

و تازگى به سياهى شبيهند و كمال سبزى هر گياهى به اين است كه سياه بزند.

َّاخَتانِ

در آن دو باغ دو فوّاره آب است. «نضخ» «با خ نقطه دار» سريعتر از نضح با (ح) است چون نضح با (ح) مانند آب پاشيدن است.

عطف كردن نخل و رمّان به فاكهه (ميوه) اگر چه هر دو ميوه اند، براى توضيح فضيلت آنهاست و گويى آن دو (خرما و انار) در فضيلت دو جنس ديگرند مانند جبرئيل و ميكائيل [كه پس از ذكر ملائكه به سبب برترى آنها مجزّا ذكر شده اند] يا به اين دليل است كه ثمره نخل ميوه و غذاست و انار ميوه و دواست و ميوه خالص نيستند.

خَيْراتٌ در اصل «خيّرات» (به فتح ياء) بوده و مخفّف شده است چون خير، به معناى، اخير (كه افعل تفضيل) است، بر خيرون و خيرات، جمع بسته نمى شود و معناى جمله اين است كه داراى كمالات اخلاقى و خوشخويند.

مَقْصُوراتٌ حجله نشينانى كه در حجله هايشان محصورند، امرأة قصيرة و مقصوره، يعنى روگرفته در خيمه ها و در حجله ها.

در روايت است كه خيمه درّى است (تو خالى) كه طولش در آسمان شصت ميل است و در هر گوشه اى از آن براى مؤمن خانواده اى است كه ديگران او را نمى بينند «1».

__________________________________________________

1- و

فى الحديث، الخيمه درّة واحدة طولها فى السّماء ستّون ميلا فى كلّ زاوية منها اهل للمؤمن لا يراه الآخرون.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 209

قَبْلَهُمْ ضمير در قبلهم به اصحاب آن دو باغ بر مى گردد چون ذكر دو باغ بر آنها دلالت دارد.

عَلى رَفْرَفٍ بر نوعى بالش و فرش تكيه داده اند و گويند: رفرف باغهاى بهشت است و مفرد آن رفرفه است، بعضى گفته اند: رفرف

پشتيهاست، و به قولى هر جامه پهن است.

وَ عَبْقَرِيٍّ حِسانٍ «عبقرى» منسوب به عبقر است و به گمان عربها عبقر شهر جنّيان است و هر چيز عجيبى به آنجا نسبت داده مى شود.

از ابن عباس و قتاده نقل شده كه مقصود فرشهاى گرانبهاست، و از مجاهد روايت شده كه عبقرى همان ديباست، و در قرائتهاى نادر، رفارف خضر و عباقرى بر وزن مداينى، قرائت شده و اين قرائت از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده است هر چند غير منصرف بودن (عباقرى) خلاف قياس است ليكن، قرائتش ناخوشايند نيست براى اين كه همواره به كار مى رود.

ذِي الْجَلالِ «ذو الجلال» با واو به عنوان صفت براى اسم قرائت شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 210

سوره واقعه ..... ص : 210

اشاره

اين سوره مكّى است به اعتقاد علماى بصره نود و هفت آيه و به عقيده علماى كوفه نود و شش آيه دارد، علماى بصره، فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ، و أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ، و أَصْحابُ الْيَمِينِ و أَصْحابُ الشِّمالِ را آيه شمرده اند، علماى كوفه، موضونة، و حور عين، أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً را آيه شمرده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 210

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره واقعه را بخواند نوشته شود كه او جزء غافلين نيست «1».

از ابن مسعود از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه هر كس سوره واقعه را هر شب بخواند دچار فقر و تنگدستى نمى شود «2».

از امام باقر عليه السّلام روايت شده كه هر كس سوره واقعه را پيش از خواب بخواند خدا را در حالى ملاقات كند كه صورتش مانند ماه شب چهارده است «3».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأ سورة الواقعة كتب انّه ليس من الغافلين.

2-

عن ابن مسعود عن النّبي صلّى اللَّه عليه و آله: من قرأ سورة الواقعة كل ليلة لم يصبه فاقة أبدا.

[.....] 3-

عن الباقر عليه السّلام: من قرأ سورة الواقعة قبل ان ينام لقى اللَّه و وجهه كالقمر ليلة البدر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 211

از امام صادق عليه السّلام روايت است كه هر كس سوره واقعه را در هر شب جمعه بخواند خدا او را دوست بدارد و او را در نزد مردم محبوب سازد و هرگز در دنيا بدى و فقر و بلايى از بلاهاى دنيا را نبينند و از رفقاى امير مؤمنان عليه السّلام خواهد بود «1».

[سوره الواقعة (56): آيات 1 تا 16] ..... ص : 211

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ (1) لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ (2) خافِضَةٌ رافِعَةٌ (3) إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا (4)

وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا (5) فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا (6) وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً (7) فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ (8) وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ (9)

وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (10) أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ (11) فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (12) ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ (13) وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ (14)

عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ (15) مُتَّكِئِينَ عَلَيْها مُتَقابِلِينَ (16)

ترجمه: ..... ص : 211

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

هنگامى كه واقعه عظيم (قيامت) برپا شود. (1)

هيچ كس نمى تواند آن را انكار كند. (2)

گروهى را پايين مى آورد و گروهى را بالا مى برد. (3)

اين در هنگامى است كه زمين بشدّت به لرزه در مى آيد. (4)

و كوه ها در هم كوبيده مى شود. (5)

و به صورت غبار پراكنده در مى آيد. (6)

و شما به سه گروه تقسيم خواهيد شد. (7)

نخست «اصحاب ميمنه» هستند، چه اصحاب ميمنه اى؟ (8)

گروه ديگر اصحاب شومند، چه اصحاب شومى؟ (9)

و سوّمين گروه پيشگامان پيشگام! (10)

آنها مقرّبانند. (11)

در باغهاى پر نعمت بهشت

__________________________________________________

1-

عن الصّادق عليه السّلام: من قرأها فى كلّ ليلة جمعة احبّه اللَّه و حببه الى الناس و لم ير فى الدنيا بؤسا ابدا و كانت من رفقاء امير المؤمنين عليه السّلام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 212

جاى دارند. (12)

گروه بسيارى از امّتهاى نخستين هستند. (13)

و اندكى از امّت آخرين مى باشند. (14)

آنها (مقرّبان) بر تختهايى كه صف كشيده و به هم پيوسته است قرار دارند. (15)

در حالى كه بر آن تكيه كرده و روبروى يكديگرند. (16)

تفسير: ..... ص : 212

إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ «اذا» ظرف از معناى ليس است چون تقدير جمله لا يكون لوقعتها كاذبة (وقوع قيامت دروغ نيست)، يا «اذا» ظرف براى فعل محذوف است و تقدير جمله، اذا وقعت خفضت قوما و رفعت آخرين است، يعنى چون قيامت روى دهد گروهى پست و گروهى بلند مرتبه شوند و «خافِضَةٌ رافِعَةٌ» بر اين معنى دلالت مى كند.

ابن جنّى گويد: «اذا» [در آيه ] اوّل محلّا مرفوع به ابتدائيّت است و «اذا» [در آيه ] دوّم خبر «اذا» ى اوّل است و ظرف بودنشان را از دست داده اند و معناى جمله اين است كه زمان وقوع قيامت زمانى است

كه زمين با لرزش حركت كند و معناى جمله اين است كه هر گاه شدنى بشود و پديده پديد آيد و آن روز قيامت است، و چون وقوع قيامت حتمى است متّصف به وقوع شده است.

كاذِبَةٌ آن گاه كه قيامت واقع شود هيچ نفسى بر خدا دروغ نمى بندد و در اخبار از قيامت كه غيب است و وقوع آن دروغى نيست، چون در اين هنگام هر نفسى مؤمن و راستگو و تصديق كننده قيامت است، ولى امروز در دنيا بيشتر مردم دروغگو و تكذيب كننده اند.

«لام» در لوقعتها نظير «لام» در قول خداوند قَدَّمْتُ لِحَياتِي است «[اى كاش ] براى اين زندگى چيزى فرستاده بودم» (فجر/ 24).

گفته شده: «كاذبه» مانند عافيه به معناى تكذيب است مانند گفتار عرب، حمل فلان على قرنه فما كذب، فلانى بر همسن و سال خود حمله كرد و نترسيد و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 213

حقيقتش اين است كه نفس خود را در آنچه به آن حديث كرده دروغگو ندانسته در اين كه توان و قدرت مقابله با او را دارد.

زهير گويد:

ليث بعثر يصطاد الرّجال اذا ما اللّيث كذّب عن اقرانه صدقا «1»

يعنى هر گاه قيامت واقع شود بازگشتى برايش نيست.

خافِضَةٌ رافِعَةٌ خبر مبتداى محذوف است يعنى هى خافضة رافعة.

إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا يعنى زمين سخت به حركت آيد تا آنجا كه كوه ها و ساختمانهاى روى آن منهدم شود. «إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا» يا به «خافِضَةٌ رافِعَةٌ» منصوب است يا بنا بر بدل بودن از «إِذا وَقَعَتِ».

وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا كوه ها مانند آرد نرم شود، يا در روى زمين كوه ها به راه افتد از بسّ الغنم، هر گاه گوسفندان راه بيفتند.

فَكانَتْ هَباءً

مُنْبَثًّا كوه ها با عظمتشان مانند گرد و غبار پراكنده شوند.

وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً شما در آن روز سه صنف خواهيد بود.

فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ پس اصحاب ميمنه و ياران دست راست آنهايى هستند كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود و اصحاب مشأمه و ياران دست چپ آنهايى هستند كه نامه اعمالشان را به دست چپشان مى دهند، يا معنايش اين است كه اصحاب ميمنه صاحبان مقامى رفيع و اصحاب مشأمه صاحبان مقامى پستند از گفته عرب فلان من فلان باليمين او بالشّمال فلان در دست راست يا چپ فلانى است

__________________________________________________

1- شخصى شجاع در عثر [اسم مكانى است ] مردان را مى كشد هر گاه سواركار قوى در جنگ ضعيف شود و از همگنان خود بترسد آن شجاع قوى شود و تصميم قطعى بگيرد و حريف خود را بكشد- عاريه آوردن ليث بجاى شخص شجاع استعاره تصريحيّه و آوردن اصطياد (شكار كردن) استعاره ترشيحيّه و ذكر صدق و كذب در شعر صنعت مطابقه است. تفسير كشّاف، ج 4، پانوشت ص 456،- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 214

هر گاه قصدشان اين باشد كه بلندى و پستى مقام او را در نزد فلانى توصيف كنند چون عربها راست را مبارك و چپ را شوم مى دانند، از اين رو از يمن يمنى را براى يمين و از شؤم شومى را براى شمال مشتق كرده اند. و اگر پرنده يا آهويى از سمت راستشان ظاهر مى شد به فال نيك مى گرفتند و اگر از سمت چپ ظاهر مى شد به فال بد، گفته شده: «أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ» بهشتيانى هستند كه دست راستشان را مى گيرند و وارد بهشت مى كنند و «أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ» دوزخيانند كه دست چپشان را گرفته

به دوزخ مى برند.

ما اصحاب الميمنه و ما اصحاب المشامة نوعى شگفتى از حال دو گروه از نظر سعادت و شقاوت است چنان كه گويند اينها چگونه مردمى هستند.

وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ «السَّابِقُونَ» كسانى هستند كه حالشان را شناختيد و وصف آنها به شما رسيده است مانند گفته شاعر:

انا ابو النجم و شعرى شعرى «1»

يعنى شعر من همان است كه شناختى و فصاحتش را شنيدى.

أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ مبتدا و خبر است يعنى كسانى كه درجاتشان در باغهاى پر از نعمت نزديك است، يعنى در بالاترين درجاتند.

ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ يعنى جماعت بسيارى از مردم گذشته «ثلّه» از «ثل» به معناى شكستن است چنان كه امّت از امّ به معناى شكافتن و شكستن است، گويى آنها گروهى هستند كه از مردم جدا شده اند و معناى جمله اين است كه سابقين بسيارى از اوّليها هستند و آنها امّتهايى از زمان حضرت آدم تا زمان حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله مى باشند.

__________________________________________________

1- مصراع دوم شعر اين است:

للَّه درى ما اجنّ صدرى.

من ابو نجم شخصيتى بزرگ هستم و عامل بزرگى، سينه ام را به معانى شگفت، محيط و مسلّط ساخته است. تفسير كشّاف، ج 4، ص 458، سطر 2،- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 215

گفته شده منظور از «اولين» پيشينيان امّت محمد صلّى اللَّه عليه و آله و «آخرين» پسينيان آن امّتند؟

وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ در مورد سابقين امّت محمد است «وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ» در مورد «أَصْحابُ الْيَمِينِ».

از حسن [بصرى ] روايت است كه پيشينيان ديگر امّتها بيشتر از سابقين امّت ما (محمّد) هستند و تابعان امّتها مانند تابعان امّت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله اند. «ثلّة» خبر مبتداى محذوف است يعنى هم

ثلّة.

عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ بر تختهاى بافته شده كه با شمشهاى طلايى ساخته شده و با درّ و ياقوت آراسته گرديده است چنان كه حلقه هاى زره بافته مى شود و هر حلقه اى در حلقه ديگر داخل مى گردد، گفته شده: تختهايى به هم پيوسته كه بعضى به بعضى نزديك است.

«مُتَّكِئِينَ» حال است از ضمير «على» يعنى استقرّوا عليها، بر روى آنها مستقرّ شده و تكيه داده اند.

«مُتَقابِلِينَ» بعضى از آنها به بعض ديگر و به پشت سرشان نگاه نمى كنند، خداوند آنان را به خوشخويى و حسن همنشينى توصيف كرده است.

[سوره الواقعة (56): آيات 17 تا 40] ..... ص : 215

اشاره

يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ (17) بِأَكْوابٍ وَ أَبارِيقَ وَ كَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ (18) لا يُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا يُنْزِفُونَ (19) وَ فاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ (20) وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ (21)

وَ حُورٌ عِينٌ (22) كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ (23) جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (24) لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً (25) إِلاَّ قِيلاً سَلاماً سَلاماً (26)

وَ أَصْحابُ الْيَمِينِ ما أَصْحابُ الْيَمِينِ (27) فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ (28) وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ (29) وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ (30) وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ (31)

وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ (32) لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ (33) وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ (34) إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً (35) فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً (36)

عُرُباً أَتْراباً (37) لِأَصْحابِ الْيَمِينِ (38) ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ (39) وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ (40)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 216

ترجمه: ..... ص : 216

نوجوانانى جاودانه (در شكوه و طراوت) پيوسته گرداگرد آنها مى گردند. (17)

با قدحها و كوزه ها و جامهايى از نهرهاى جارى بهشتى (و شراب طهور)! (18)

شرابى كه از آن دردسر نمى گيرند و مست نمى شوند. (19)

و ميوه هايى از هر نوع كه مايل باشند. (20)

و گوشت پرنده از نوع كه بخواهند. (21)

و همسرانى از حور العين دارند. (22)

همچون مرواريد در صدف پنهان. (23)

اينها پاداشى است در برابر اعمالى كه انجام مى دادند. (24)

در آن باغهاى بهشت نه لغو و بيهوده اى مى شوند نه سخنان گناه آلود. (25)

تنها چيزى كه مى شنوند «سلام» است «سلام»! (26)

و اصحاب يمين، چه اصحاب يمينى؟! (27)

آنها در سايه درختان سدر بى خار قرار دارند. (28)

و در سايه درخت طلح پر برگ بسر مى برند (درختى است خوشرنگ و خوشبو). (29)

و سايه كشيده و گسترده. (30)

و در كنار آبشارها. (31)

و ميوه هاى فراوانى. (32)

كه هرگز قطع و ممنوع نمى شود. (33)

و همسرانى گرانقدر. (34)

ما آنها

را آفرينشى نوينى بخشيديم. (35)

و همه را بكر قرار داده ايم. (36)

همسرانى كه به همسرشان عشق مى ورزند و خوشزبان و فصيح و همسنّ و سالند. (37)

اينها همه براى اصحاب يمين است. (38)

كه گروهى از امّت نخستين اند. (39)

و گروهى از امّتهاى آخرين. (40)

تفسير: ..... ص : 216

برگرد ايشان كودكانى براى خدمت گردش مى كنند كه ابدى هستند و همواره به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 217

شكل كودكانند و از آن حالت تغيير نمى كنند. گفته شده: كودكانى هستند كه گوشواره در گوش دارند و خلده به معناى گوشواره است، بعضى گفته اند: آنها فرزندان اهل دنيايند كه حسناتى ندارند كه پاداش داده شوند و نه گناهى دارند كه كيفر شوند اين مطلب از على عليه السّلام روايت شده است.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله درباره اطفال مشركان سؤال شد حضرت فرمود آنها خادمان اهل بهشتند.

بِأَكْوابٍ كوزه هاى دهن گشاد و بى دسته و لوله، و جمع «كوب» است.

وَ أَبارِيقَ كوزه هايى است كه دسته و لوله دارند.

لا يُصَدَّعُونَ عَنْها يعنى با آشاميدن آن دردسرى عارضشان نمى شود و از آن پريشان حال و ناراحت نمى شوند.

مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ بهترين آن ميوه ها را بر مى دارند.

وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ و گوشت پرنده اى كه دلشان بخواهد و آرزو كنند.

وَ حُورٌ عِينٌ به رفع قرائت شده بنا بر اين كه و فيها حور عين، باشد مانند شعرى كه در الكتاب (سيبويه) آمده است.

بادت و غير آيهنّ مع البلى الّا رواكد جمرهنّ هباء

و مشجّج امّا سواء قذاله فبدا و غيّر ساده المغراء «1»

زيرا معناى شعر اين است كه در آن خانه ها رواكد و مشجّج (اجاقهاى غذا پزى و ميخهاى چادر) باقى است يا حور عين و را بر «ولدان» عطف بگيريم يا

مجرور و عطف بر «جنّات النّعيم» باشد و گويى خداوند فرموده است: فى جنّات و فاكهة و لحم و حور.

__________________________________________________

1- آن خانه ها ويران شد و جز اجاقهاى غذا پزى كه پاره هاى آتش آن خاكستر شده و ميخهاى نك تيز چادر كه بر اثر كوبيدن شدن به زمين مانند موهاى سر كه در پشت گوش قرار دارد، شده است، و بقيّه زمين سنگلاخ، چيزى از آن باقى نمانده است. تفسير كشّاف، ج 4، ص 460،- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 218

ابىّ (بن كعب) و ابن مسعود، و «حورا عينا» به نصب قرائت كرده اند بنا بر اين كه و يؤتون حورا، باشد.

جَزاءً مفعول له است، يعنى خداوند تمام آن كارها را براى پاداش دادن به اعمالشان انجام مى دهد.

سَلاماً سَلاماً بدل از «قيلا» است به اين معنى كه در آن باغها چيزى جز سلام نمى شنوند، يا مفعول به براى «قيلا» باشد به اين معنى كه در آن باغها چيزى نمى شوند مگر اين كه بگويند سلام سلام، و مقصود اين است كه آنان به يكديگر بلند سلام مى كنند و بعد از هر سلامى دوباره سلام مى دهند.

فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ منظور از «سدر» درخت سدر است و مخضود درختى است كه خار ندارد يا خار آن كنده شده است.

از مجاهد روايت است كه «سدر» آن درختى است كه بر اثر بسيارى ميوه سنگين شده و شاخه هايش خميده است «1». و از خضد الغصن گرفته شده هر گاه در حال تر بودن شاخه را خم كنند.

وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ «طلح» درخت موز است، گفته شده منظور درخت امّ غيلان است كه گل فراوان دارد و خوشبوست.

از سدّى روايت شده كه درختى است شبيه

طلح دنيا ولى ميوه اى دارد كه از عسل شيرين تر است «2»، و «منضود» درختى است كه از پايين تا بالا بار دارد و ساقه هايش ديده نمى شود.

وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ سايه كشيده شده و گسترده اى كه منقبض نمى شود مانند سايه اى كه ميان طلوع سپيده دم تا طلوع خورشيد است.

__________________________________________________

1- عن مجاهد، هو الموقر الذى تثنى اغصانه كثرة حملة.

2- عن السدى هو شجر يشبه طلح الدنيا و لكن له ثمر احلى من العسل.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 219

وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ آبى كه هر جا بخواهند جارى مى شود و در آشاميدن آن به زحمت نمى افتند، و به قولى آبى است كه هميشه جارى است و قطع نمى شود، و به قولى آبى است كه همواره ريخته شده و بر روى زمين بر غير جدولها جارى مى شود.

لا مَقْطُوعَةٍ يعنى هميشگى است و مانند ميوه هاى دنيا نيست كه در بعضى اوقات قطع شود.

وَ لا مَمْنُوعَةٍ به هيچ رو درختان بهشت به خاطر داشتن خار يا خطر يا در دسترس نبودن قطع نمى شود چنان كه در باغهاى دنيا چنين است.

وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ «فرش» جمع فراش است، «مرفوعه» روى هم چيده شد تا بلند شد، يا بر روى تختها بلند شده، بعضى گفته اند: منظور زنانند زيرا زن كنايه از فراش «1» است كه بر روى اريكه ها قرار دارد و آيه، إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً بر اين مطلب دلالت دارد. بنا بر تفسير اوّل (لهنّ) در تقدير گرفته شده چون ذكر فرش كه همان بسترهاست بر زنان دلالت مى كند.

إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً آفرينش آنها را آغاز كرديم آغازى نو بدون اين كه ولادتى در كار باشد، بنا بر اين يا مقصود زنانى هستند كه آفرينش آنها را

آغاز مى كنيم يا آنهايى كه دوباره آنها را مى آفرينيم.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه به امّ سلمه فرمود: آنها زنانى هستند كه در دنيا در حالى كه عجوزه و ميان سال بوده و از چشمانشان چرك مى آمده قبض روح شده اند و خدا آنها را پس از پيرى همسنّ و سال و با يك ولادت برابر قرار داده و هر زمان كه شوهرانشان نزد آنها بروند آنها را بكر مى يابند، عايشه چون اين سخن را شنيد

__________________________________________________

1- هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ، زنان جامه ستر و عفاف شما و شما نيز لباس عفّت آنهائيد.

بقره/ 187- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 220

گفت: چه دردناك است؟ پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: در آن جا دردى نيست «1».

«عُرُباً»، جمع عروب و آن زنى است كه در نزد شوهرش محبوب است، «عربا» به سكون «ر» نيز قرائت شده است.

«أَتْراباً»، زنانى كه در سنّ با هم برابرند و شوهرهايشان نيز در سنّ برابرند.

در حديث است كه اهل بهشت جوانانى هستند كه موى به صورت ندارند سفيد روى با موى فرفرى و چشمان سرمه كشيده و به سنّ سى و سه سالگى وارد بهشت مى شوند، لام جارّه در «لِأَصْحابِ الْيَمِينِ» متعلّق به «أنشأنا و جعلنا» است.

[سوره الواقعة (56): آيات 41 تا 73] ..... ص : 220

اشاره

وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ (41) فِي سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ (42) وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ (43) لا بارِدٍ وَ لا كَرِيمٍ (44) إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفِينَ (45)

وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ (46) وَ كانُوا يَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (47) أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ (48) قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ

الْآخِرِينَ (49) لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ (50)

ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ (51) لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ (52) فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ (53) فَشارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ (54) فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ (55)

هذا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ (56) نَحْنُ خَلَقْناكُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ (57) أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ (58) أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ (59) نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ (60)

عَلى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ (61) وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ (62) أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ (63) أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ (64) لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ (65)

إِنَّا لَمُغْرَمُونَ (66) بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ (67) أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ (68) أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ (69) لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ (70)

أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ (71) أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ (72) نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِينَ (73)

__________________________________________________

1-

عن النّبي صلّى اللَّه عليه و آله انّه قال لامّ سلمه، هنّ اللّواتى قبضن فى دار الدنيا عجائز شمطاء رمضاء جعلهنّ اللَّه بعد الكبر اترابا على ميلاد واحد فى الاستواء كلما اتاهن ازواجهن وجدوهن ابكارا فلما سمعت عائشة ذلك قالت: و اوجعاه فقال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله ليس هناك وجع.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 221

ترجمه: ..... ص : 221

و اصحاب شمال چه اصحاب شمالى؟ (كه نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده مى شود). (41)

آنها در ميان بادهاى سوزان و آب داغ قرار دارند. (42)

و در سايه دودهاى متراكم و آتش زا! (43)

سايه اى كه نه خنك است نه مفيد. (44)

آنها پيش از اين در عالم

دنيا مست و مغرور نعمت بودند. (45)

و بر گناهان بزرگ اصرار داشتند. (46)

و مى گفتند: هنگامى كه ما مرديم و خاك و استخوان شديم آيا برانگيخته خواهيم شد؟ (47)

با نياكان نخستين ما؟ (48)

بگو اوّلين و آخرين. (49)

همگى در موعد روز معيّنى جمع مى شوند. (50)

سپس شما اى گمراهان تكذيب كننده. (51)

قطعا از درخت زقّوم مى خوريد. (52)

و شكمها را از آن پر مى كنيد. (53)

و روى آن آب جوشان مى نوشيد. (54)

و همچون شترانى كه مبتلا به بيمارى عطش شده اند از آن مى آشاميد. (55)

اين است وسيله پذيرايى از آنها در قيامت. (56)

ما شما را آفريديم، چرا آفرينش مجدّد را

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 222

تصديق نمى كنيد؟ (57)

آيا از نطفه اى كه در رحم مى ريزيد آگاهيد؟ (58)

آيا شما آن را (در دوران جنينى) آفرينش پى در پى مى دهيد، يا ما آفريدگاريم؟ (59)

ما در ميان شما مرگ را مقدّر ساختيم و هرگز كسى بر ما پيشى نمى گيرد. (60)

به اين منظور كه گروهى را بجاى گروه ديگرى بياوريم و شما را در جهانى كه نمى دانيد آفرينش تازه بخشيم. (61)

شما عالم نخستين را دانستيد، چگونه متذكّر نمى شويد (كه جهانى بعد از آن است). (62)

آيا هيچ درباره آنچه كشت مى كنيد انديشيده ايد؟ (63)

آيا شما آن را مى رويانيد، يا ما مى رويانيم؟ (64)

هر گاه بخواهيم آن را تبديل به كاه درهم كوبيده مى كنيم به گونه اى كه تعجّب كنيد! (65)

(به گونه اى كه بگوييد:) براستى ما زيان كرده ايم. (66)

بلكه ما بكلّى محروميم. (67)

آيا به آبى كه مى نوشيد انديشيده ايد؟ (68)

آيا شما آن را از ابر نازل مى كنيد؟ يا ما نازل مى كنيم؟ (69)

هر گاه بخواهيم اين آب گوارا را، تلخ و شور قرار مى دهيم، پس چرا شكر نمى كنيد؟ (70)

آيا درباره آتشى كه مى افروزيد

فكر كرده ايد؟ (71)

آيا شما درخت آن را آفريده ايد؟ يا ما آفريده ايم؟ (72)

ما آن را وسيله يادآورى (براى همگان) و وسيله زندگى براى مسافران قرار داده ايم (73).

تفسير: ..... ص : 222

فِي سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ در باد گرمى كه به سوراخها و منافذ بدنشان وارد مى شود.

و حميم در آب جوشى كه به آخرين نقطه گرما و جوش رسيده است.

وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ دودى بسيار سياه.

لا بارِدٍ وَ لا كَرِيمٍ دو صفت ظلّ را نفى مى كند (صفت سرد بودن و كريم بودن را از سايه نفى مى كند) يعنى سايه اى است داغ و زيانبار نه چون ديگر سايه ها.

عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ «حنث» به معناى گناه است و از همين ريشه است گفتار عرب بلغ الغلام الحنث نوجوان به سنّ بلوغ و مؤاخذه به گناهان رسيده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 223

أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ همزه استفهام بر حرف عطف داخل شده است.

أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ (به فتح واو) نيز قرائت شده است.

إِلى مِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ يعنى تا زمانى كه براى دنيا معيّن شده و آن روز قيامت است و اضافه بيانيّه به معناى (من) است مانند خاتم فضة، (انگشترى از نقره) است و ميقات، محدود شدن چيزى است و از همين ريشه است مواقيت احرام.

مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ «من» اوّلى براى ابتداى غايت و «من» دوّم بيانى است و شجر را تبين و تفسير مى كند.

ضمير شجر در منها، به اعتبار معنى مؤنّث آمده و در عليه به اعتبار لفظ شجر مذكّر آورده شده است.

شُرْبَ الْهِيمِ «شرب» به فتح و ضمّ «ش» قرائت شده است و هر دو مصدرند و «هيم» شترى است كه به او بيمارى هيام (كه تشنگى سخت است) رسيده باشد

و جمع آن اهيم و هيما، است و گفته شده: «هيم» زمين ريگستان است در اين صورت جمع هيام به فتح (هاء) است كه بر «فعل» جمع بسته شده مانند سحاب و سحب سپس همان كارى كه نسبت به جمع ابيض شده نسبت به هيم نيز انجام شده است و معناى جمله اين است كه خداوند بر آنها نوعى گرسنگى مسلّط مى كند كه آنها را به خوردن زقّوم مجبور مى سازد و چون از زقّوم شكم را پر كردند عطشى بر آنها مسلّط مى شود كه آنان را به نوشيدن حميم مجبور مى سازد، در نتيجه روده و معده آنها را قطعه قطعه مى كند پس آن را مانند (هيم) مى نوشند.

هذا نُزُلُهُمْ نزل رزقى است كه به احترام مهمانى كه وارد مى شود مهيّا مى كنند و در اين تعبير نوعى خشم گرفتن است، مانند گفتار خداوند: فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ «پس آنها را به عذاب دردناك بشارت ده.» (انشقاق/ 24).

فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ تشويقى است كه زنده شدن مردگان در قيامت را تصديق كنند زيرا كسى كه مى تواند بيافريند مى تواند برگرداند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 224

أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ يعنى نطفه هايى كه در رحمها مى ريزيد.

أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ آيا شما آن نطفه ها را صورت بندى و اندازه گيرى مى كنيد.

نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ ما مرگ را در ميان شما به اندازه و متفاوت و به مقتضاى حكمت مقدّر كرديم در نتيجه عمرهايتان متفاوت است.

قدرنا بدون تشديد نيز قرائت شده است.

وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ گويند: سبقته على الشي ء، هر گاه بر او غالب آيى و او را در آن كار ناتوان سازى بنا بر اين معناى آيه اين است كه ما مى توانيم مرگ را در ميان

شما مقدّر سازيم و در آن كار بر ما چيره نخواهيد شد.

أَمْثالَكُمْ

جمع مثل است يعنى به عوض شما آفريدگانى همانند شما مى آوريم.

وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ

شما را در چهره اى از هيأتهاى گوناگون كه نمى دانيد و با آن آشنايى نداريد ايجاد كرديم يعنى ما بر هر دو كار قادريم هم به آفريدن موجوداتى نظير شما و هم بر آفريدن موجوداتى كه مانند شما نيستند پس چگونه از برگرداندن شما (در قيامت) عاجز خواهيم بود؟ و مى تواند امثال جمع مثل باشد يعنى ما صفاتى را كه بر آن صفات آفريده شده ايد از نظر خلقت و خلق تغيير مى دهيم و شما را با صفاتى ايجاد مى كنيم كه از آن آگاهى نداريد.

وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى نشأة و نشأة قرائت شده است.

ما تَحْرُثُونَ يعنى دانه هايى را كه مى كاريد و در زمين آن كار مى كنيد.

أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ آيا شما آن را مى رويانيد و به صورت گياه در مى آوريد كه رشد مى كند و بلند مى شود تا به آخرين حدّ خود مى رسد يا ما اين كار را انجام مى دهيم؟

در حديث است كه هيچ كس از شما نگويد زرعت (كاشتم) و بايد حرثت بگويد.

لَجَعَلْناهُ حُطاماً «حطام» گياهى است كه خشك و خرد مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 225

فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ از آنچه به شما مى رسد شگفت زده مى شويد.

از حسن [بصرى ] روايت است، بر رنجى كه برده و انفاقى كه كرده ايد پشيمان مى شويد، يا از گناهانى كه مرتكب شده و به سبب آنها به اين بلاها گرفتار آمده ايد اظهار ندامت مى كنيد و مى گوييد «1»: إِنَّا لَمُغْرَمُونَ.

إِنَّا لَمُغْرَمُونَ يعنى آنچه انفاق كرديم براى ما خسارت بود يا از غرام به معناى هلاكت

باشد يعنى به سبب از بين رفتن رزقمان هلاك شديم.

بَلْ نَحْنُ (قوم) مَحْرُومُونَ ما از رزق، محروم و محدود و كم اقبال و بى بهره ايم و اگر محدود مى شديم اين بلا به ما نمى رسيد.

مِنَ الْمُزْنِ مقصود ابر است.

أُجاجاً نمكى است تلخ كه كسى قادر به آشاميدن آن نيست، و حذف شدن «لام» از جواب «لو» در اين جا به خاطر اختصار است ولى معنايش ثابت است.

تُورُونَ آن آتش را مى افروزيد و از آتش گيرانه آن را بيرون مى آوريد و عربها با دو چوب كه به هم مى ساييدند آتش مى افروختند و چوب بالايى را زند و پايينى را زنده مى ناميدند.

أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها آيا شما درختى را كه از آن آتش مى جهد ايجاد كرده ايد و شما آن را رويانيده ايد؟

تَذْكِرَةً نوعى يادآورى از آتش دوزخ است چرا كه تمام اسباب زندگى را به آن منوط دانسته ايم، و نياز به آنها را تعميم داده ايم تا براى مردم حاضر باشد و به آن بنگرند، و وعده هاى عذابى كه به آنها داده شده ياد كنند. يا آن را نمونه اى از دوزخ قرار داديم.

__________________________________________________

1- عن الحسن، تندمون على تعبكم فيه و انفاقكم عليه او على ما اقترفتم من المعاصى اللّتى بسببها اصابكم ذلك و تقولون. (إِنَّا لَمُغْرَمُونَ).

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 226

وَ مَتاعاً منفعت براى مسافرانى قرار داديم كه وارد سرزمينهاى بى آب و علف مى شوند و آنها فقرا و كسانى هستند كه شكمهايشان يا توشه هايشان از غذا خالى است.

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ يعنى با ياد كردن نام پروردگارت تسبيح او بگو.

الْعَظِيمِ «عظيم» يا صفت مضاف است يا صفت مضاف اليه و آن اين است كه بگويى سبحان اللَّه، تا او را از آنچه

ستمگران منكر نعمتهاى خدا مى گويند منزّه بدارى يا به عنوان سپاس بر اين نعمتهايى كه خداى سبحان بر شمرده و هشدار داده است او را منزّه بدان.

[سوره الواقعة (56): آيات 74 تا 96] ..... ص : 226

اشاره

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ (74) فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ (75) وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ (76) إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ (77) فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ (78)

لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ (79) تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (80) أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ (81) وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ (82) فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ (83)

وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ (84) وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ (85) فَلَوْ لا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ (86) تَرْجِعُونَها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (87) فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ (88)

فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ (89) وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ (90) فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ (91) وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ (92) فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ (93)

وَ تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ (94) إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ (95) فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ (96)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 227

ترجمه: ..... ص : 227

نام پروردگار بزرگت را منزّه بشمار. (74)

سوگند به جايگاه ستارگان و محلّ طلوع و غروب آنها. (75)

و اين سوگندى است بسيار بزرگ اگر بدانيد. (76)

كه آن قرآن كريمى است. (77)

در كتاب محفوظ جاى دارد. (78)

و جز پاكان نمى توانند آن را مسّ كنند. (79)

اين چيزى است كه از سوى پروردگار عالميان نازل شده. (80)

آيا اين سخن را (اين قرآن را با اوصافى كه گفته شد) سست و كوچك مى شمريد؟ (81)

و بجاى شكر روزيهايى كه به شما داده شده آن را تكذيب مى كنيد. (82)

پس چرا هنگامى كه جان به گلوگاه مى رسد (توانايى بازگرداندن آن را نداريد)؟! (83)

و شما در اين حال نظاره مى كنيد (و كارى از دستتان ساخته نيست). (84)

و ما به او از شما نزديكتريم ولى نمى بينيد. (85)

اگر هرگز در برابر

اعمالتان جزا داده نمى شويد، (86)

پس او را بازگردانيد اگر راست مى گوييد. (87)

امّا اگر او از مقرّبان باشد، (88)

در روح و ريحان و بهشت پر نعمت است. (89)

و امّا اگر از اصحاب يمين باشد، (90)

به او گفته مى شود: سلام بر تو از سوى دوستانت كه از اصحاب اليمين هستند. (91)

امّا اگر او از تكذيب كنندگان گمراه باشد، (92)

با آب جوشان دوزخ از او پذيرايى مى شود! (93)

سپس سرنوشت او ورود در آتش جهنّم است. (94)

اين همان حق و يقين است. (95)

حال كه چنين است نام پروردگار بزرگت را منزّه بشمار. (96)

تفسير: ..... ص : 227

فَلا أُقْسِمُ يعنى سوگند ياد مى كنم، «لا» زايده و براى تأكيد است.

حسن [بصرى ] «فلأقسم» قرائت كرده و معنايش فلأنا أقسم، است.

بِمَواقِعِ النُّجُومِ به محلّ سقوط و مواضع ستارگان يا به منزلها و محلّ حركت آنها.

وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ جمله اى است معترضه كه ميان قسم «بِمَواقِعِ النُّجُومِ» و مقسم عليه إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ واقع شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 228

لو تعلمون، جمله معترضه اى است كه در وسط جمله معترضه آمده و ميان صفت «عظيم» و موصوف «قسم» قرار گرفته است. گفته شده: منظور از «بِمَواقِعِ النُّجُومِ» اوقات نزول قرآن است، و به صورت مفرد «بموقع» نيز قرائت شده است چون اسم جنس است و بجاى جمع به كار مى رود.

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ قرآنى است كه در پيشگاه پروردگار محترم است و خدا آن را عزيز و محترم شمرده و منافع آن همگانى و خيرش بسيار است و با تلاوت و عمل كردن به محتواى آن آدمى به پاداش بزرگى مى رسد يا مهمّ و عاجز كننده است و در ميان جنس كتابها پسنديده مى باشد.

فِي كِتابٍ

مَكْنُونٍ كتابى كه از غير فرشتگان مقرّب محفوظ است و جز آن فرشتگان كسى از آن آگاه نمى شود و آنها از تمام پليديها پا كند، اگر جمله صفت براى كتاب مكنون كه همان لوح محفوظ است قرار داده شود. اما اگر جمله را صفت قرآن قرار دهى معنايش اين است كه قرآن را لمس نمى كند مگر مردمى كه پاك باشند.

تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ تنزيل صفت ديگرى براى قرآن است يعنى كتابى است كه از سوى پروردگار جهانيان نازل شده است، يا صفت مصدر باشد چون قرآن در ميان ديگر كتابهاى آسمانى به تدريج نازل شده است و گويى خود قرآن تنزيل است از اين رو يكى از اسمهاى قرآن است آن گاه كه گويند در تنزيل چنين گفته است و در تنزيل چنان آمده است يا قرآن تنزيل است بنا بر اين كه مبتدا (هو) حذف شده باشد.

أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ يعنى به قرآن.

أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ يعنى نسبت به آن سهل انگارى مى كنيد مانند كسى كه به خاطر مسامحه در كارى جانب خود را نرم مى كند و در كار سخت گيرى نمى كند.

وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ بنا بر اين كه مضاف حذف شده و اصل آن بوده و تجعلون شكر رزقكم التّكذيب يعنى بجاى شكر تكذيب كرديد، از على عليه السّلام روايت است كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 229

و تجعلون شكركم قرائت كرده است و آن از امام باقر و صادق عليهما السلام روايت شده است يعنى شكرگزاريتان از نعمت قرآن را تكذيب آن قرار داده ايد. يا شكر بارانى را كه خدا به شما روزى كرده تكذيب قرار داده و باران را به ستارگان نسبت داده ايد.

تُكَذِّبُونَ تكذّبون نيز قرائت

شده است و آن گفتار مشركان درباره قرآن است كه سحر و شعر و افتراست و در مورد باران مى گفتند از ستارگان نشأت گرفته است و براى اين كه هر كس حق را تكذيب كند دروغگوست.

فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ ترتيب آيه فلو لا ترجعونها اذا بلغت الحلقوم ان كنتم غير مدينين است و «لو لا» ى دوّم تكرار براى تأكيد است و ضمير در ترجعونها به نفس يعنى روح بر مى گردد و ضمير در «أَقْرَبُ إِلَيْهِ» به شخص در حال احتضار بر مى گردد.

غَيْرَ مَدِينِينَ از دان السلطان الرّعيّة، است هر گاه سلطان رعيّت را سياست كند يعنى برده و مملوك نيستيد.

وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ اى خاندان ميّت ما از نظر علم و قدرت به ميّت نزديكتريم يا به فرشتگانمان كه روحش را قبض مى كنند نزديكتريم. و معناى آيه اين است كه شما در انكار آيات خداى سبحان به آخرين حدّ رسيده ايد اگر كتابى به عنوان معجزه بر شما نازل شود مى گوييد سحر و افتراست و اگر پيامبرى راستگو بر شما فرستاده شود مى گوييد ساحر و دروغگوست و اگر بارانى نصيب شما شود كه به وسيله آن زنده شويد مى گوييد، فلان ستاره راست گفت، پس چرا روح (شخص محتضر) را پس از رسيدن به حلقوم بر نمى گردانيد اگر فرشته قبض روحى نيست و شما در كفر ورزى نسبت به خدا راستگو هستيد.

فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ اگر شخص متوفّى از مقرّبان سابق باشد.

«فروح» داراى استراحت است.

«و ريحان» و داراى رزق است، «روح» به ضمّ «راء» نيز قرائت شده و اين قرائت از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده است، يعنى رحمت است چون رحمت

براى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 230

مرحوم مانند حيات است، و گفته شده: منظور بقا و جاودانگى است يعنى اين هر دو براى شخص متوفّا وجود دارد كه جاودانگى همراه با رزق است.

فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ يعنى اى صاحب يمين تو در برادرانت كه اصحاب يمين اند سلامتى از ناگواريها مى بينى مانند آيه: إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاماً.

فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ مانند گفته خداوند: هذا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ است.

إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ همانا آنچه در اين سوره نازل شده حق است و ثابت و ترديدى در آن نيست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 231

سوره حديد ..... ص : 231

اشاره

اين سوره مدنى است و بيست و نه آيه دارد. علماى كوفه من قبله العذاب، را يك آيه شمرده اند و علماى بصره و الإنجيل را.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 231

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره حديد را بخواند در زمره كسانى نوشته مى شود كه به خدا و رسولش ايمان آورده اند «1».

از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه هر كس پيش از خواب تمام سوره هايى را كه با تسبيح خدا شروع مى شود بخواند نمى ميرد تا حضرت قائم را درك كند و اگر بميرد در جوار رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله خواهد بود «2».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه هر كس سوره حديد و مجادله را در نماز واجب بخواند و بر آن مداومت كند خدا هرگز او را عذاب نكند تا بميرد و هرگز در خود و خانواده اش بدى نبيند «3».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) و من قرأ سورة الحديد كتب من الذين آمنوا باللّه و رسوله.

2- و

عن الباقر عليه السّلام: من قراء المسبّحات كلّها قبل ان ينام لم يمت حتى يدرك القائم و ان مات كان فى جوار رسول اللَّه.

3-

عن الصّادق عليه السّلام: من قرأ سورة الحديد و المجادلة فى صلوة الفريضة ادمنها لم يعذّبه اللَّه حتى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 232

[سوره الحديد (57): آيات 1 تا 6] ..... ص : 232

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (1) لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (2) هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (3) هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ وَ اللَّهُ

بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (4)

لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (5) يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (6)

ترجمه: ..... ص : 232

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر،

آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى گويند، و او عزيز و حكيم است. (1)

مالكيّت (و حاكميّت) آسمانها و زمين از آن اوست، زنده مى كند و مى ميراند، و او بر هر چيز قادر است. (2)

اوّل و آخر و ظاهر و باطن اوست، و او از هر چيز آگاه است. (3)

او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوران) آفريد، سپس بر تخت قدرت قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت) آنچه را در زمين فرو مى رود مى داند و آنچه را از آن خارج مى شود، و آنچه از آسمان نازل مى گردد و آنچه به آسمان بالا مى رود، و او با شماست هر جا كه باشيد و خداوند نسبت به آنچه انجام مى دهيد بيناست. (4)

مالكيّت آسمانها و زمين از آن اوست، و همه چيز به سوى او

__________________________________________________

يموت ابدا و لا يرى فى نفسه و لا فى اهله سوءا ابدا.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 233

باز مى گردد. (5)

شب را داخل روز مى كند، و روز را داخل شب، و او به آنچه بر دلها حاكم است داناست. (6)

تفسير: ..... ص : 233

سَبَّحَ خود متعدّى است و به «لام» هم متعدّى مى شود ولى اصل آن است كه خود متعدّى باشد چنان كه در قول خداوند متعال «و تسبّحوه» گذشت زيرا معناى سبّحته، بعدّته عن السّوء، است، يعنى او را از بدى دور ساختم و از «سبّح» نقل شده هر گاه برود و دور شود و «لام» مانند «لام» در نصحته، و نصحت له است يا به معناى ايجاد تسبيح خالص براى خداست.

ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ از آنچه مى تواند تسبيح بگويد.

يُحْيِي در اعراب

اين كلمه سه احتمال هست:

1- محلّا مرفوع و اصل آن «هو يحيى» باشد.

2- به عنوان حال از مجرور «له» منصوب باشد و حرف جرّ در آن عمل كند.

3- جمله مستقل شمرده شود و محلى از اعراب نداشته باشد مانند گفته خداوند:

لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ «حكومت آسمانها از آن خداست».

هُوَ الْأَوَّلُ او اوّلين موجود است و بر همه موجودات تقدّم دارد به آنچه نهايت ندارد از اوقات يا تقدير اوقات.

وَ الْآخِرُ خدايى كه پس از نابودى تمام موجودات باقى مى ماند.

وَ الظَّاهِرُ خدايى كه ظاهر است به وسيله دليلهايى كه بر وجودش دلالت دارند.

وَ الْباطِنُ خدايى كه آفريدگانش نمى توانند با حواس او را ادراك كنند. گفته شده:

معناى «ظاهر» و «باطن» داناى به آشكار و نهان است و هر جا هستيد به وسيله علم خود با شماست و هيچ چيز از حالات شما بر او پوشيده نيست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 234

[سوره الحديد (57): آيات 7 تا 10] ..... ص : 234

اشاره

آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ (7) وَ ما لَكُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّكُمْ وَ قَدْ أَخَذَ مِيثاقَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (8) هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلى عَبْدِهِ آياتٍ بَيِّناتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ (9) وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (10)

ترجمه: ..... ص : 234

به خدا و رسولش ايمان بياوريد و از آنچه شما را نماينده (خود) در آن قرار داده انفاق كنيد (زيرا) كسانى كه از شما ايمان بياورند و انفاق كنند اجر بزرگى دارند. (7)

چرا ايمان نياوريد و از شما پيمان گرفته است (پيمانى از طريق فطرت و خرد) اگر آماده ايمان هستيد. (8)

او كسى است كه آيات بيّنات بر بنده اش (محمّد) نازل مى كند تا شما را از تاريكيها به نور ببرد، و خداوند نسبت به شما مهربان و رحيم است. (9)

چرا در راه خدا انفاق نمى كنيد در حالى كه ميراث آسمانها و زمين همه از آن خداست (و كسى چيزى را با خود نمى برد) كسانى كه قبل از پيروزى انفاق كردند و (سپس) پيكار نمودند (با كسانى كه بعد از پيروزى انفاق كردند) يكسان نيستند آنها بلند مقام ترند از كسانى كه بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد كردند، و خداوند به هر دو وعده نيك داده است، و خدا به آنچه انجام مى دهيد

آگاه است. (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 235

تفسير: ..... ص : 235

وَ أَنْفِقُوا از مالهايى كه خداوند شما را از نظر تصرف كردن در آنها خليفه خود قرار داده و شما را از آن بهره مند ساخته است انفاق كنيد، بنا بر اين اين اموال در حقيقت مال شما نيست و شما فقط از سوى خدا وكيل در اموال هستيد و بايد بخشيدن آنها بر شما آسان باشد چنان كه بخشيدن مال ديگران در صورتى كه اذن انفاق بدهد آسان است، يا شما را با ارث بردن از گذشتگان جانشين آنها قرار داده است پس از حال آنها عبرت بگيريد چرا كه مال آنها به شما رسيده و بزودى از شما به اشخاص بعد از شما منتقل خواهد شد پس به مال بخل نكنيد و به طور كامل از آن بهره ببريد پيش از آن كه مال ديگران شود.

لا تُؤْمِنُونَ حال است از معناى فعل كه در «ما لكم» است چنان كه مى گوييد ما لك قائما، يعنى ما تصنع قائما (ايستاده چه مى كنى؟) معناى آيه ما لكم كافرين باللّه، (شما را چه شده كه به خدا كافر شده ايد) است.

وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ «واو» در «و الرّسول» نيز حاليّه است بنا بر اين «لا تؤمنون» و «الرّسول» دو حال متداخل هستند و معناى آيه اين است: شما در ايمان نياوردن چه عذرى داريد در حالى كه پيامبر شما را به خدا دعوت مى كند و شما را بر آن آگاه ساخته و قرآنى را كه معجزه است بر شما تلاوت مى كند.

وَ قَدْ أَخَذَ مِيثاقَكُمْ خداوند پيش از اين از شما پيمان گرفته كه به او ايمان بياوريد چون كه خدا در ساختار

وجودى شما عقل قرار داده و براى شما دليل اقامه كرده و به شما قدرت تفكّر در دليلها را داده است و هر گاه پس از دلايل عقلى و هشدار پيامبر عذر و بهانه اى نمانده است و شما با مختصرترين دليل ايمان مى آوريد، چرا با وجود اين دلايل عقلى ايمان نمى آوريد؟ زيرا دليلى از دليل عقلى و نقلى بالاتر نيست.

اخذ ميثاقكم به صورت فعل مجهول نيز قرائت شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 236

لِيُخْرِجَكُمْ ضمير «يخرج» به خدا يا رسول بر مى گردد يعنى تا خدا شما را به وسيله نشانه ها و دليلهايش يا پيامبر با دعوتش از ظلمات كفر به سوى نور ايمان خارج سازد.

وَ ما لَكُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا چه دليلى بر ترك انفاق داريد.

وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در حالى كه تمام آنچه در آسمانها و زمين است ميراث خداست و براى هيچ كس چيزى از مال و غير آن باقى نمى ماند، معناى آيه اين است كه چه غرضى از انفاق نكردن در راه خدا و جهاد با رسول خدا داريد در حالى كه خدا شما را مى ميراند و وارث اموالتان مى شود.

لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ آن گاه تفاوت ميان انفاق كنندگان را بيان كرده و فرموده است: كسانى از شما كه پيش از فتح مكّه و قبل از عزّت اسلام و قدرت اهل اسلام انفاق كرده اند با كسانى كه پس از فتح مكّه انفاق كرده اند برابر نيستند.

مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ مضاف اليه (مكّه) به خاطر معلوم بودن حذف شده است.

أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً آنان كه پيش از فتح مكّه مال انفاق كرده اند درجه بيشترى دارند.

وَ كُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى هر يك از دو گروه

(ياد شده) را خدا وعده پاداش نيك كه بهشت است داده است ليكن با درجات متفاوت.

كلمه «و كلّا» به رفع نيز قرائت شده بنا بر اين كه و كلّ وعده اللَّه الحسنى، باشد.

بعضى گفته اند: مقصود از «فتح» فتح حديبيه است.

[سوره الحديد (57): آيات 11 تا 15] ..... ص : 236

اشاره

مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ (11) يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (12) يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ (13) يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (14) فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (15)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 237

ترجمه: ..... ص : 237

كيست كه به خدا وام نيكو دهد (و از اموالى كه به او ارزانى داشته انفاق كند) تا خداوند آن را براى او چندين برابر كند و براى او اجر فراوان پر ارزشى است. (11)

(اين پاداش بزرگ) در روزى است كه مردان و زنان با ايمان را مى نگرى كه نورشان پيش رو و در سمت راستشان به سرعت حركت مى كند (و به آنها مى گويند) بشارت باد بر شما امروز، به باغهايى از بهشت كه نهرها زير درختانش جارى است، جاودانه در آن خواهيد ماند و اين پيروزى بزرگى است. (12)

روزى كه مردان و زنان منافق به مؤمنان مى گويند: نظرى به ما بيفكنيد تا از نور شما شعله اى برگيريم، به آنها گفته مى شود: به پشت سر خود بازگرديد و كسب نور كنيد! در اين هنگام ديوارى ميان آنها زده مى شود كه درى دارد، درونش رحمت است و

برونش عذاب. (13)

آنها را صدا مى زنند كه مگر با شما نبوديم؟! مى گويند:

آرى، ولى شما خود را به هلاكت افكنديد و انتظار (مرگ پيامبر را) كشيديد، و (در همه چيز) شكّ و ترديد داشتيد، و آرزوهاى دور و دراز شما را فريب داد تا فرمان خدا فرا رسيد، و شيطان شما را در برابر خداوند فريب داد. (14)

لذا امروز از شما غرامتى پذيرفته نمى شود، و نه از كافران، و جايگاهتان آتش است، و همان سرپرستتان مى باشد و چه بد جايگاهى است. (15)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 238

تفسير: ..... ص : 238

فَيُضاعِفَهُ «فيضعّفه» نيز قرائت شده و هر دو كلمه منصوب و مرفوع خوانده شده است يعنى خدا در برابر انفاقى كه كرده است به لطف خود چندين برابر به وى مزد مى دهد.

وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ خدا پاداش خالصى مى دهد كه هيچ چيز آن را تيره نمى سازد.

يَوْمَ تَرَى ظرف (زمان) براى «وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ» است.

يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ دليل اين كه نورشان پيش رو و در سمت راستشان به سرعت حركت مى كند اين است كه نامه هاى عملشان را از اين دو سو به آنها مى دهند و در دو سو نور مى دهد و اين شعار آنها و نشانه سعادت و رستگارى آنهاست. و هر گاه آنها را به بهشت ببرند و بر صراط بگذرند اين نور همراهشان حركت مى كند.

بُشْراكُمُ الْيَوْمَ فرشتگانى كه با آنها برخورد مى كنند مى گويند: امروز بشارت باد شما را به باغها.

از ابن مسعود روايت است كه نور آنها به اندازه عمل آنهاست بعضى نورشان مانند كوه است و نور كمترين آنها بر روى انگشت سبّابه اش هست گاه خاموش مى شود و گاه روشن «1».

يَوْمَ يَقُولُ بدل

از «يَوْمَ تَرَى» است.

انْظُرُونا منتظرمان بمانيد زيرا فرشتگان، مؤمنان را با شتاب به طرف بهشت مى برند. يا به ما بنگريد، زيرا هر گاه مؤمنان به منافقان مى نگرند با چهره هاى مؤمنان

__________________________________________________

1- عن ابن مسعود: يؤتون نورهم على قدر اعمالهم فمنهم من نوره مثل الجبل و ادناهم نورا نوره على ابهامه يطفأ مرّة و يقدّ اخرى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 239

روبرو مى شوند در حالى كه نور، در برابر مؤمنان است و منافقان از آنها نور مى گيرند.

انْظُرُونا از «نظرة» به معناى مهلت نيز قرائت شده است، تأنّى و آرام حركت كردن مؤمنان، به منظور ملحق شدن منافقان به آنها را مهلتى براى منافقان قرار داده است.

نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ از آن نور به ما برسد و از آن اقتباس كنيم.

قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً نوعى طرد كردن و ريشخند براى منافقان است، يعنى برگرديد به جايى كه ما اين نور را داديم و از آنجا طلب كنيد چرا كه اين نور از آنجا اقتباس مى شود، يا به دنيا برگرديد و از آنجا نور به دست آوريد زيرا ما در آنجا كسب نور كرديم.

بعضى گفته اند: «وراءكم» اسم «ارجعوا» است و ظرف براى رجوع نيست چنان كه مى گويى «وراءك» به معناى «ارجع» برگرد، و تقدير آن «ارجعوا، ارجعوا» بوده است.

فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ ميان مؤمنان و منافقان ديوارى مى زنند كه ميان ناحيه بهشت و ناحيه دوزخ مانع مى شود و آن ديوار، درى براى اهل بهشت دارد كه از آن وارد مى شوند.

«باطنه»، باطن آن ديوار يا در، و آن قسمتى است كه پشت بهشت است.

فِيهِ الرَّحْمَةُ يعنى در آن بهشت قرار دارد.

وَ ظاهِرُهُ آنچه براى دوزخيان ظاهر مى شود.

مِنْ قِبَلِهِ از نزد و جهت

آن آتش و عذاب است.

يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قصد منافقان از اين كه صدا مى زنند و مى گويند آيا ما با شما نبوديم اين است كه ما در ظاهر با شما موافق بوديم مؤمنان جواب مى دهند آرى شما با ما بوديد نماز مى خوانديد، روزه مى گرفتيد ولى در معرض فتنه و فساد

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 240

قرار گرفتيد و به سبب نفاق خود را به زحمت افكنده و هلاك ساختيد.

وَ تَرَبَّصْتُمْ و انتظار مردن مؤمنان را داشتيد.

وَ ارْتَبْتُمْ در دين شك آورديد.

وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ آرزوهايى كه در سر مى پرورانديد شما را فريفت.

حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ تا مرگ آمد.

وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ شيطان شما را به حلم خدا فريب داد، بعضى گفته اند منظور از غرور، دنياست.

فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ «لا يؤخذ» با «ياء» و «تاء» قرائت شده است.

فِدْيَةٌ آنچه به آن فديه داده شود، امروز از شما فدايى گرفته نمى شود.

مَأْواكُمُ النَّارُ قرار گاهى كه شما به آن پناه مى بريد آتش و دوزخ است.

هِيَ مَوْلاكُمْ آتش براى شما از هر چيزى سزاوارتر است چنان كه لبيد گويد:

فغدت كلا الفرجين تحسب انّه مولى المخافة خلفها و امامها «1»

معناى جمله اين است كه آتش است كه بر شما واقع مى شود و بر شما از هر چيزى سزاوارتر است.

[سوره الحديد (57): آيات 16 تا 21] ..... ص : 240

اشاره

أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (16) اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (17) إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ

(18) وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ (19) اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ (20)

سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (21)

__________________________________________________

1- شعر از معلّقه لبيد است و در شعر قبل از اين بيت مى گويد: گاو وحشى صداى صيّاد را شنيد و بسيار مخفيانه مراقب حركاتش بود و صيّاد موجب ترس او بود در بيت دوّم مى گويد: گاو وحشى در ميان دو درّه كوه سرگردان بود و صياد مى پنداشت كه سزاوارتر است گاو وحشى از دو سو (جلو و پشت) از صياد بترسد. تفسير كشّاف، ج 4، پانوشت ص 479- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 241

ترجمه: ..... ص : 241

آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاى مؤمنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع شود؟ و مانند كسانى نباشند كه قبلا به آنها كتاب آسمانى داده شد، سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت و قلبهاى آنها قساوت پيدا كرد، و بسيارى از آنها گنهكارند. (16)

بدانيد خداوند زمين را بعد از مرگ آن زنده مى كند، ما آيات (خود) را براى شما بيان كرديم شايد انديشه كنيد. (17)

مردان و زنان انفاق

كننده و آنها كه (از اين طريق) به خدا قرض الحسنه دهند براى آنها مضاعف مى شود و پاداش پر ارزشى دارند. (18)

كسانى كه به خدا و رسولانش ايمان آوردند آنها صدّيقين،

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 242

و شهدا، نزد پروردگارشان هستند، بر آنهاست پاداش (اعمال) شان، و نور (ايمان) شان و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند اصحاب دوزخند. (19)

بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى، و تجمّل پرستى و تفاخر در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است، همانند بارانى كه محصولش كشاورزان را در شگفتى فرو مى برد سپس خشك مى شود بگونه اى كه آن را زردرنگ مى بينى، سپس تبديل به كاه مى شود، و در آخرت يا عذاب شديد است، يا مغفرت و رضاى الهى، و (به هر حال) زندگى دنيا چيزى جز متاع غرور نيست! (20)

بر يكديگر سبقت گيريد براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتى كه پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است، و آماده شده براى كسانى كه به خدا و رسولانش ايمان آورده اند، اين فضل الهى است به هر كس بخواهد مى دهد، و خداوند صاحب فضل عظيم است. (21)

تفسير: ..... ص : 242
اشاره

أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ أنى الأمر يأنى: إذا جاء أناه، يعنى آن گاه وقت آن كار فرا رسد.

از ابن مسعود روايت است كه ميان مسلمان شدن ما و سرزنش شدنمان به اين آيه فقط چهار سال فاصله شد «1».

از ابن عبّاس روايت است كه خدا دلهاى مؤمنان را واگذارد و پس از سيزده سال از نزول قرآن آنها را عتاب و ملامت كرد «2».

[شأن نزول ] ..... ص : 242

از محمّد بن كعب روايت شده كه اصحاب پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در مكّه تهيدست بودند و

__________________________________________________

1- عن ابن مسعود: ما كان بين اسلامنا و بين ان عوتينا بهذه الآيه الا اربع سنين.

2- عن ابن عباس: ان اللَّه استبطا قلوب المؤمنين فعاتبهم على راس ثلث عشرة سنّة من نزول القرآن بهذه الآية.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 243

چون به مدينه هجرت كردند به رفاه و نعمت رسيدند پس تغيير حال داده و دلهايشان سخت شد، لذا اين آيه نازل گرديد «1». معناى آيه اين است كه آيا براى مؤمنان وقت آن نرسيده كه هر گاه خدا را ياد كنند و قرآن در نزد آنها خوانده شود دلهايشان نرم و مصفّا شود؟ يا هر گاه خدا مواعظ خود و آنچه را در قرآن نازل فرموده به آنها تذكّر دهد (دلهايشان نرم شود).

وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ «نزل» هم مشدّد و هم غير مشدّد، قرائت شده است.

وَ لا يَكُونُوا عطف بر تخشع است و «لا تكونوا» به عنوان التفات از غيبت به خطاب نيز قرائت شده است و ممكن است نهى از همانندى با اهل كتاب در سنگدلى باشد پس از آن توبيخ شده اند براى اين كه حق در ميان بنى اسرائيل

و تمايلاتشان مانع مى شد و هر گاه تورات و انجيل را مى شنيدند در برابر خدا خشوع مى كردند و دلهايشان نرم مى شد و چون مدّتى زياد بر آنها گذشت ستم و سنگدلى بر آنان غالب آمد و با هم اختلاف كردند و تحريفهايى پديد آوردند. منظور از «امد» اجل و مدّت است.

اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها اين آيه مثالى است براى اثر كردن ذكر خدا در دلها و همانند باران كه زمين را زنده مى كند ياد خدا نيز دلها را زنده مى كند يا خدا دلها را پس از مردن زنده مى سازد و با لطف و توفيق دلها را پس از قساوت نرم مى كند.

إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ به تشديد «ص» به معناى متصدّقين (تصديق كنندگان) و به تخفيف «ص» به معناى كسانى كه خدا و رسولش را تصديق مى كنند قرائت شده است.

__________________________________________________

1- عن محمد بن كعب: كانت الصّحابة بمكّة مجدبين فلمّا هاجروا اصابوا الرّيف و النّعمة فتغيّروا عمّا كانوا عليه فقست قلوبهم فنزلت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 244

وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ به معناى فعلى كه در «مصّدقين» نهفته است [عطف شده ] زيرا «لام» به معناى الّذين و اسم فاعل «مصدقين» به معناى، اصّدقوا يا صدّقوا مى باشد و گويى فرموده است: انّ الّذين اصّدقوا و اقرضوا براستى كسانى كه خدا و رسول را باور كرده و در راه خدا وام دادند.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ آنان كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده اند در پيشگاه خدا به منزله صدّيقان و شهيدانند و آنان كسانى اند كه در تصديق خود راستگويند و گامهايشان در آن راسخ و ثابت است.

وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ پاداش آنان كه در راه خدا

به شهادت رسيده اند در نزد پروردگارشان است.

وَ نُورُهُمْ يعنى پاداش صدّيقان و شهيدان به آنها داده مى شود و مانند آنها نورانى اند.

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه مؤمن شهيد است و اين آيه را قرائت كرد «1».

مى توان «و الشّهداء» را مبتداء «و لهم اجرهم» را خبر آن گرفت.

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ ... آن گاه خداوند سبحان مؤمنان را به زهد ورزى در دنيا ترغيب كرده و مى فرمايد: زندگى دنيا امورى ناچيز است كه همان بازيچه و لهو و زينت و فخر فروشى و افزون طلبى است.

كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ سپس خداوند حالت دنيا و زود سپرى شدن آن و كمى فايده اش را به گياهى تشبيه فرموده كه باران آن را رويانيده است و كشاورزان را به شگفت آورده است.

اعجب الكفار منظور از كفّار همان كشاورزانند، يا كسانى اند كه كفران نعمتهاى

__________________________________________________

1-

عن الصّادق عليه السّلام: انّ المؤمن شهيد و قرأ هذه الآية.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 245

الهى كردند.

ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا سپس خشك مى شود و به زردى مى گرايد و خميده و شكسته مى شود.

وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِيدٌ در آخرت امور بزرگى است كه همان عذاب سخت و آمرزش و خشنودى خداست.

سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ به آمرزش پروردگارتان كه رهايى بخش از عذاب سختى است مبادرت كنيد مانند مبادرت كسانى كه با حريفان خود در اسب دوانى مسابقه مى گذارند.

وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ ... و به بهشتى كه عرض آن مانند عرض آسمانهاى هفتگانه و زمينهاى هفتگانه است (سبقت بگيريد) علّت اين كه عرض در آيه ذكر شده و طول ذكر نشده آن است كه هر چه عرض دارد طول هم دارد و عرض

از طول كمتر است و هر گاه عرض بهشت مانند آسمانها و زمين باشد از طول آن فقط خدا آگاه است و بس.

از حسن [بصرى ] روايت است كه خدا بهشت را نابود مى كند آن گاه به همان صورتى كه وصف كرد بر مى گرداند از اين رو درست است آن را وصف كند به اين كه عرضش مانند آسمان و زمين است «1».

أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ براى مؤمنانى كه آن وعده بهشت و آمرزش را تصديق دارند آماده و ذخيره شده است.

ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ بهشت فضل و بخشش خداست چون عواملى كه انسان را به ثواب مى رساند تكليف و مال بخشيدن و اطاعت كردن است، و تمام الطاف، بخششى است كه خدا به هر كس بخواهد مى دهد و آنها مؤمنانند.

__________________________________________________

1- عن الحسن- ان اللَّه يفنى الجنة ثمّ يعيدها على ما وصفه فلذلك صحّ وصفها بان عرضها كعرض السّماء و الارض.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 246

[سوره الحديد (57): آيات 22 تا 27] ..... ص : 246

اشاره

ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (22) لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (23) الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (24) لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ (25) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِيمَ وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ

فاسِقُونَ (26)

ثُمَّ قَفَّيْنا عَلى آثارِهِمْ بِرُسُلِنا وَ قَفَّيْنا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ آتَيْناهُ الْإِنْجِيلَ وَ جَعَلْنا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعايَتِها فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (27)

ترجمه: ..... ص : 246

هيچ مصيبتى در زمين و نه در وجود شما روى نمى دهد مگر اين كه همه آنها قبل از اين كه زمين را بيافرينيم در لوح محفوظ ثبت است و اين امر براى خداوند آسان است. (22)

اين به خاطر آن است

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 247

كه براى آنچه از شما فوت شده تأسّف نخوريد، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد، و خداوند هيچ متكبّر فخر فروشى را دوست ندارد. (23)

همانها كه بخل مى كنند و مردم را نيز به بخل فرا مى خوانند، و هر كس (از اين فرمان) روى گردان شود (به خدا زيانى نمى رساند) چرا كه خداوند بى نياز و شايسته ستايش است. (24)

ما رسولان خود را با دليلهاى روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان را (شناسايى حق و قوانين عادلانه) نازل كرديم، تا مردم قيام به عدالت كنند، و آهن را نازل كرديم كه در آن قوّت شديدى است، و منافعى براى مردم، تا خداوند بداند چه كسى او و رسولانش را يارى مى كنند بى آن كه او را ببينند، خداوند قوى و شكست ناپذير است. (25)

ما نوح و ابراهيم را فرستاديم و در دودمان آنها نبوّت و كتاب قرار داديم بعضى از آنها هدايت يافته اند، و بسيارى از آنها گنهكارند. (26)

سپس به دنبال آنها رسولان ديگر خود را فرستاديم،

و بعد از آنها عيسى بن مريم را برانگيختيم، و به او انجيل عطا كرديم، در دل كسانى كه از او پيروى كردند رأفت و رحمت قرار داديم، و رهبانيّتى را كه ابداع كرده بودند، ما بر آنها مقرّر نداشته بوديم، گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود، ولى حق آن را رعايت نكردند، لذا ما به آنها كه ايمان آوردند پاداش داديم، و بسيارى از آنها فاسقند. (27)

تفسير: ..... ص : 247

ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ مصيبت در زمين عبارت از قحطى و كاستى در ميوه جات است و در نفوس آدمى بيمارى و از دست دادن فرزندان.

إِلَّا فِي كِتابٍ منظور از «كتاب» لوح محفوظ است.

مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها ضمير «نبرأها» به نفوس بر مى گردد يا به مصيبت، پيش از آن كه نفوس (يا مصيبت) را بيافرينيم.

إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ اندازه گيرى و اثبات اين در كتابى بر خدا آسان است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 248

لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ سپس خداوند علّت و حكمت آن را با اين آيه بيان فرموده كه براى از دست دادن نعمتهاى دنيا تأسف نخوريد و به آنچه خداوند از دنيا به شما داده شادمان نشويد يعنى در صورتى كه شما مى دانيد هر چيزى (در عالم) اندازه گيرى شده و در پيشگاه خدا (لوح محفوظ) نوشته شده است، اندوهتان بر آنچه از دست داده ايد و شادمانيتان بر آنچه به شما داده شده است، كم خواهد شد.

وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ «بِما آتاكُمْ» نيز قرائت شده و از «إيتاء» و «اتيان» گرفته شده است. همچنين هر گاه دانستيد كه هيچ چيز از (متاع) دنيا باقى نمى ماند براى آن تلاش نمى كنيد و به كارهاى آخرت كه

با دوام است و از بين نمى رود اهتمام مى ورزيد.

وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ زيرا هر كسى به زخارف دنيا شاد شود و در نزد او بسيار ارج داشته باشد، به آن فخر بفروشد و بر مردم تكبّر كند.

الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بدل از «كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ» است و گويى خداوند فرموده است:

خدا كسانى را كه بخل مى ورزند و مردم را به بخل وا مى دارند و به آن تشويق مى كنند دوست ندارد. و تمام اينها نتيجه شادمانى آنها به زيور دنياست.

وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ هر كس از اوامر و نواهى خدا روى بگرداند خدا از او و طاعتش بى نياز است خدايى كه در تمام كارهايش ستوده است.

فإنّ اللَّه الغنىّ [بدون هو] نيز قرائت شده است.

بِالْبَيِّناتِ منظور دليلها و معجزه ها و كتاب وحى و آنچه مردم از حلال و حرام بدان محتاجند.

الْمِيزانَ منظور عدل است و گويند ميزان همان ترازويى است كه دو كفّه دارد.

روايت شده كه جبرئيل عليه السّلام ميزان را نازل ساخت و به نوح عليه السّلام داد و گفت: به قوم

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 249

خود دستور بده با آن وزن كنند «1».

وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ يعنى آهن را آفريده و ايجاد كرديم مانند اين گفته خداوند وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ «براى شما انسانها هشت قسم از چهارپايان ايجاد كرد» (زمر/ 6) براى اين كه اوامر و احكام الهى از آسمان به زمين نازل مى شود.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه خداوند چهار بركت را از آسمان نازل فرمود، آهن، آتش، آب و نمك «2».

فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ در آهن قدرتى سخت است كه جنگيدن

با آن مى باشد.

وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ آهن در زندگى انسانها و صنعتهايشان منافعى دارد، و هر صنعتى را در نظر بگيريد آهن به عنوان ابزارى در آن وجود دارد.

وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ تا بداند كه خداوند از يارى كسانى كه او و پيامبرانش را با به كارگيرى شمشيرها و ديگر سلاحها در پيكار با دشمنان دين يارى مى كنند آگاه است.

«بالغيب» در غياب آنها و به علم واقعى.

از ابن عبّاس روايت است كه خدا را يارى مى كنند و او را نمى بينند «3».

إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ به قدرت و عزّت خود در نابود كردن هر كسى كه نابوديش را بخواهد، نيرومند است و از آفريدگانش بى نياز است، و علّت مكلّف ساختن آنها به جهاد اين است كه با اطاعت از فرمان او به ثواب برسند.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِيمَ دليل اين كه خداوند سبحان نوح و ابراهيم را مخصوص به ذكر قرار داد آن است كه هر دو پدر پيامبران بودند.

__________________________________________________

1-

روى انّ جبرئيل عليه السّلام نزل بالميزان فدفعه الى نوح و قال: مر قومك يزنوا به.

2- و

عن النبى صلّى اللَّه عليه و آله ان اللَّه عزّ و جلّ انزل اربع بركات من السّماء الى الارض انزل الحديد، و النار، و الماء، و الملح.

3- عن ابن عباس: ينصرونه و لا يبصرونه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 250

وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ منظور از قرار دادن كتاب در ذرّيه نوح و ابراهيم وحى است، از ابن عبّاس روايت است كه منظور از كتاب نوشتن خط با قلم است «1».

فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ از ذرّيه آنها يا از ذرّيه مرسل آنها بعضى هدايت يافته اند

و بعضى فاسق و فاسقان بيشترند و ذكر ارسال و مرسلين بر اين قول دلالت دارد.

فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً كلمه «رأفة» «رآفة» نيز قرائت شده است و معنايش اين است كه به آنها توفيق داديم كه در ميان خودشان مهربانى و رحمت متقابل داشته باشند.

وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها رهبانيّت ترك دنيا و رفتن به كوه ها و ديرها و جدا شدن از جمع مردم براى عبادت است و معنايش عملى است كه به رهبان منسوب است و رهبان به معناى خائف و ترسان از «رهب» است مانند خشيان كه از خشى، نصب «رهبانيّة» به فعل مقدّرى است كه فعل ظاهر آن را تفسير مى كند و تقدير جمله، ابتدعوا رهبانية ابتدعوها، است يعنى آن رهبانيّت را از خودشان پديد آورده و بر خود واجب كردند.

ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ رهبانيّتى كه ما بر آنها واجب نكرديم.

إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ جمله استثناى منقطع است يعنى ليكن آنان رهبانيّت را به منظور خشنودى خدا اختراع كردند.

فَما رَعَوْها حَقَّ رِعايَتِها پس آن چنان كه لازم بود رعايت خشنودى خدا را نكردند همان طور كه بر نذر كننده لازم است به نذر خود عمل كند، چرا كه با خدا پيمان بسته اند و پيمان شكنى روا نيست.

__________________________________________________

1- عن ابن عباس: الخط بالقلم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 251

فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ اجر كسانى از آنان را كه به عيسى عليه السّلام ايمان آورده و اهل رأفت و رحمتند خواهيم داد.

وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ بسيارى از ايشان كافرند.

[سوره الحديد (57): آيات 28 تا 29] ..... ص : 251

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (28) لِئَلاَّ

يَعْلَمَ أَهْلُ الْكِتابِ أَلاَّ يَقْدِرُونَ عَلى شَيْ ءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (29)

ترجمه: ..... ص : 251

اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا بپرهيزيد، و به رسولش ايمان بياوريد، تا دو سهم از رحمتش را به شما ببخشد، و براى شما نورى قرار دهد كه با آن (در ميان مردم و در مسير زندگى خود) راه برويد، و گناهان شما را ببخشد، و خداوند غفور و رحيم است. (28)

تا اهل كتاب بدانند كه آنها قادر بر چيزى از فضل خدا نيستند، و فضل (و رحمت) تماما به دست اوست، به هر كس بخواهد مى بخشد و خداوند داراى فضل عظيم است. (29)

تفسير: ..... ص : 251

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اى كسانى كه به موسى و عيسى عليه السّلام ايمان آورده ايد از خدا بپرهيزيد و به محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ايمان بياوريد.

يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ خدا در برابر ايمان آوردنتان به محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و انبياى پيشين دو بهره از رحمتش به شما مى دهد.

وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً ... و خدا در روز قيامت برايتان نورى قرار مى دهد كه با آن راه برويد. ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 252

وَ يَغْفِرْ لَكُمْ و گناهان گذشته شما را مى آمرزد.

لِئَلَّا يَعْلَمَ «لا» در «لئلّا» زايده است يعنى براى اين كه (محمّد صلّى اللَّه عليه و آله) بداند يا اهل كتاب كه به محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ايمان نياورده اند بدانند.

أَلَّا يَقْدِرُونَ «ان» در «الّا» مخففه از مثقّله است و اصلش «انّه لا يقدرون» بوده و ضمير براى شأن است.

عَلى شَيْ ءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ يعنى به هر چيزى از آنچه ذكر شد از فضل خدا كه عبارت از كفلين، نور و آمرزش است نخواهند رسيد زيرا آنان به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله ايمان نياورده بنا

بر اين ايمانشان به پيامبران پيشين نفعى به حالشان ندارد. بعضى گفته اند:

«لا» زايده نيست و معناى آيه اين است، تا يهود ندانند كه پيامبر و مؤمنان قدرت بر اين (رسيدن به دو پاداش كه نور و مغفرت است) ندارند، يعنى يهود مى دانند كه آنها بر فضل خدا قادرند (دو پاداش به آنها مى رسد) و ضمير در «يقدرون» به پيامبر و مؤمنان بر مى گردد. (مرجعش اهل كتاب نيست).

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 253

جزء بيست و هشتم از سوره مجادله آيه 1 تا سوره تحريم آيه 12

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 255

سوره مجادله ..... ص : 255

اشاره

اين سوره مدنى است و بيست و دو آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 255

در حديث ابىّ (بن كعب) آمده است كه هر كس سوره مجادله را بخواند در روز قيامت در زمره حزب اللَّه خواهد بود، تا آخر حديث»

[سوره المجادلة (58): آيات 1 تا 5] ..... ص : 255

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها وَ تَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تَحاوُرَكُما إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (1) الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلاَّ اللاَّئِي وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (2) وَ الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا ذلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (3) فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّينَ مِسْكِيناً ذلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ (4)

إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ كُبِتُوا كَما كُبِتَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ قَدْ أَنْزَلْنا آياتٍ بَيِّناتٍ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ مُهِينٌ (5)

__________________________________________________

1- فى حديث ابى بن كعب، و من قرأ سورة المجادلة كتب من حزب اللَّه يوم القيامة، الخبر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 256

ترجمه: ..... ص : 256

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

خداوند قول زنى را كه درباره شوهرش به تو مراجعه كرده بود و به خداوند شكايت مى كرد شنيد (و تقاضاى او را اجابت كرد) خداوند گفتگوى شما را با هم (و اصرار آن زن را درباره حلّ مشكلش) مى شنيد و خداوند شنوا و بيناست. (1)

كسانى كه از شما نسبت به همسرانشان «ظهار» مى كنند و مى گويند انت علىّ كظهر امّى «تو نسبت به من به منزله مادرم هستى» آنها هرگز مادرانشان نيستند مادرانشان تنها كسانى هستند كه آنها را به دنيا آورده اند، آنها سخنى منكر و زشت و باطل مى گويند و خداوند بخشنده و آمرزنده است: (2)

كسانى كه همسران خود را «ظهار» مى كنند سپس

به گفته خود باز مى گردند، بايد پيش از آميزش جنسى آنها با هم، برده اى را آزاد كنند، اين دستورى است كه به آن اندرز داده مى شويد، و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است. (3)

و كسى كه توانايى (بر آزاد كردن برده) نداشته باشد دو ماه متوالى قبل از آميزش جنسى روزه بگيرد، و كسى كه توانايى اين را هم نداشته باشد شصت مسكين را اطعام كند، اين براى آن است كه به خدا و رسولش ايمان بياوريد، اينها مرزهاى الهى است و كسانى كه با آن مخالفت كنند عذاب دردناكى دارند. (4)

كسانى كه با خدا و رسولش دشمنى مى كنند خوار و ذليل مى شوند، آن گونه كه پشينيان آنها خوار و ذليل شدند، ما آيات روشنى نازل كرديم، و براى كافران عذاب خوار ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 257

كننده اى است. (5)

تفسير: ..... ص : 257
اشاره

قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي

[شأن نزول ]: ..... ص : 257

اين سوره درباره خوله دختر ثعلبه زن اوس بن صامت برادر عباده نازل شده كه او را در حال سجده ديد و چون نمازش تمام شد خواست از او كام بگيرد امّا زن امتناع كرد، اوس به خشم آمد و او زود خشمگين مى شد پس او را ظهار كرد زن خدمت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آمد و گفت: اوس در حالى كه جوان و مورد رغبت بودم با من ازدواج كرد و چون سنّى از من گذشته و فرزندانم زياد شده مرا به منزله مادرش قرار داده (ظهار كرده) است پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: تو بر شويت حرام شده اى، زن عرض كرد: اى رسول خدا اسمى از طلاق برده نشده و او پدر فرزندان من است و هم چنان مى گفت: از اين بد حالى و گرفتارى به درگاه خدا شكايت مى كنم، كه «قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ» نازل شد، يعنى زنى كه راجع به كار شوهرش حال خود را پياپى مى گفت و بد حالى خويش و شكايتش را به درگاه خدا اظهار مى كرد.

وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تَحاوُرَكُما خدا گفتگوى شما را مى شنود.

الَّذِينَ يُظاهِرُونَ «يظّاهرون» به تشديد «ظ» و «يظهّرون» به تشديد «ه» نيز قرائت شده و اصل آن «يتظاهرون» و «يتظهّرون» بوده است، و «يظاهرون» از مظاهرت و ظهار نيز خوانده شده است.

مِنْكُمْ در اين كلمه توبيخى براى عربهاست زيرا «ظهار» از اعتقادات آنها بود و معناى آيه اين است، كسى كه به زنش مى گويد: انت علىّ كظهر امّى، با اين سخن زنش را مانند مادر خود و ملحق به آن مى داند و اين تشبيهى نادرست است

چون دو حالت با هم مخالفند.

إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ در حقيقت مادرانشان همانهايى هستند كه آنها را به دنيا آورده اند و ديگر زنان به آنها ملحقند چون در حكم آنان داخلند، بنا بر اين زنان

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 258

دايه به وسيله شير دادن داخل در حكم مادرانند و همچنين زنان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مادران مؤمنانند زيرا خدا ازدواج با آنها را بر امّت مسلمان حرام كرده و با اين حرمت داخل در حكم مادران مى باشند. امّا در بودن زنان [براى شوهرانشان ] بسيار بعيد است زيرا نه حقيقتا مادرند و نه داخل در حكم مادران پس سخن ظهار كننده در حقيقت و از نظر احكام شرعى ناپسند است.

«و زورا»، سخنى باطل و منحرف از حق است.

وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ خداوند گناه گذشته او (اوس) را در صورت توبه مى آمرزد.

ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا در اين عبارت چند قول است:

1- مقصود كسانى هستند كه قبل از اسلام اين سخن زشت (صيغه ظهار) را مى گفتند و با آمدن اسلام آن را ترك كرده سپس به آن بازگشتند كفاره كسى كه به اين سخن باز گردد آزاد كردن يك بنده است.

و تنها پس از دادن كفاره مى تواند با زنش آميزش كند و جز با كفّاره دادن زنش بر او حلال نمى شود.

2- معناى آيه اين است كه سپس گفتارشان را جبران كنند زيرا كسى كه كارى را جبران مى كند به آن كار باز مى گردد و ضرب المثل «عاد غيث على أفسد» از همين قبيل است، يعنى آنچه را باران فاسد كرده بود با اصلاح جبران كرد و معناى آيه اين است كه جبران اين

سخن (ظهار) با كفاره دادن است. تا حال زن و شوهر به حالت پيش از ظهار برگردد.

3- مقصود از «ما قالوا» چيزى باشد كه با لفظ ظهار بر خود حرام كرده اند و سخنى را كه گفته شده بجاى چيزى كه درباره آن سخن گفته شده قرار دهيم مانند آنچه در سخن خداوند است: وَ نَرِثُهُ ما يَقُولُ، «آنچه را او مى گويد (از اموال و فرزندان) از او به ارث مى بريم». (مريم/ 80) يعنى سپس قصد مى كنند به منظور بهره برى از زن با آميزش يا تماس شهوانى به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 259

او رجوع كنند.

ذلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ به آن حكم موعظه مى شويد زيرا حكم به كفّاره (دادن) دليل بر ارتكاب گناه و جنايت است و بجاست كه با اين حكم پند بگيرند تا دوباره ظهار نكنند.

فَمَنْ لَمْ يَجِدْ كسى كه برده نيافت.

فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ بر او لازم است دو ماه پياپى روزه بگيرد.

مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا اگر برخى از دو ماه را روزه گرفت آن گاه برده يافت بر او لازم نيست بر گردد و روزه بگيرد و اگر برگردد بهتر است.

فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ كسى كه به سبب بيمارى يا پيرى نتواند روزه بگيرد شصت مسكين را اطعام كند و براى هر مسكينى نيم صاع «1» غذا بدهد و اگر نتواند يك «مدّ» «2» غذا بدهد.

«ذلك» آن توضيح و تعليم احكام.

لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ براى اين است كه در عمل به احكام الهى به خدا و رسولش ايمان بياوريد.

وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ آن حدودى است كه خدا معيّن فرموده و تجاوز از آن حدود جايز نيست.

وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ براى كسانى كه از آن حدود

الهى تجاوز كنند عذابى دردناك است.

يُحَادُّونَ آنها دشمنى مى ورزند و خود را به زحمت مى اندازند.

«كتبوا» خوار و گرفتار مى شوند چنان كه دشمنان پيامبران كه پيش از آنها بودند خوار شدند.

__________________________________________________

1- صاع، پيمانه اى است معادل چهار مد به وزن سه كيلوگرم. فرهنگ معين، ج 2، ص 2123- م.

2- پيمانه اى است به وزن يك چارك يا هفتصد و پنجاه گرم. فرهنگ عميد. ج 2، حرف (م)- م. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 260

[سوره المجادلة (58): آيات 6 تا 10] ..... ص : 260

اشاره

يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ (6) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (7) أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى ثُمَّ يَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ وَ يَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ إِذا جاؤُكَ حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَ يَقُولُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصِيرُ (8) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا تَناجَيْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (9)إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيْئاً إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (10)

ترجمه: ..... ص : 260

در آن روز كه خداوند همه آنها را بر مى انگيزد، و از اعمالى كه انجام داده اند با خبر مى سازد، اعمالى كه خداوند آن را احصا نموده و آنها فراموش كردند، و خداوند بر هر چيز شاهد و ناظر است. (6)

آيا نمى دانى كه خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه در زمين است مى داند، هيچ گاه سه نفر با هم نجوا نمى كنند مگر اين كه خداوند چهارمين آنهاست، و هيچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمى كنند مگر اين كه خداوند ششمين آنهاست، و نه تعدادى كمتر و نه بيشتر از آن مگر اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 261

كه او همراه آنهاست هر جا كه باشند، سپس روز قيامت آنها را از اعمالشان آگاه مى سازد چرا كه خداوند به هر چيزى داناست. (7)

آيا نديدى كسانى را كه از نجوا نهى شدند سپس به كارى كه از آن نهى شدند باز مى گردند و براى انجام گناه و تعدّى و نافرمانى رسول خدا به نجوا مى پردازند، و هنگامى كه نزد تو مى آيند تو را تحيّتى مى گويند كه خدا به تو نگفته است، و در دل مى گويند چرا خداوند ما را به خاطر گفته هايمان عذاب نمى كند؟ جهنّم براى آنها كافى است! وارد آن مى شوند و بد جايگاهى است. (8)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه نجوا مى كنيد به گناه و تعدّى و معصيت رسول خدا نجوا نكنيد، و به كار نيك و تقوا نجوا كنيد، و از مخالفت خدايى كه بازگشت و جمع شما به سوى اوست بپرهيزيد. (9)

نجوا تنها از ناحيه شيطان است كه مى خواهد با آن مؤمنان غمگين شوند، ولى نمى تواند ضررى به آنها برساند جز به فرمان خدا، بنا بر اين مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند. (10)

تفسير: ..... ص : 261

يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ «يوم» يا به «مهين» منصوب است يا به «لهم، يعنى للكافرين» جَمِيعاً يعنى خدا تمام آنها را بدون اين كه يك نفر رها شود بر مى انگيزد يا در يك حال گرو مى آورد چنان كه گفته مى شود حتّى همه.

فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا و به منظور سرزنش و شرمنده كردن آنها در جمع حاضران كارهايى را كه انجام داده اند به آنها خبر مى دهند.

أَحْصاهُ اللَّهُ اعمالشان را بر آنها مى شمارد و در نامه عملشان ثبت مى كند.

وَ نَسُوهُ آنها گناهانى را

كه كرده اند بر اثر بى اعتنايى از ياد برده اند.

أَ لَمْ تَرَ همزه در «الم» همزه استفهام و به معناى تقرير است.

ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى «يكون» با «ى»- و «ت» هر دو قرائت شده «كان» تامّه و «من»

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 262

زايده است و «نجوى» از تناجى «به معناى در گوشى سخن گفتن» است و به «ثلاثة» اضافه شده است، يعنى نجواى سه نفر يا متّصف به سه يعنى اهل نجوا كه سه نفر باشند، اهل حذف شده و خداوند «ثلاثة» و «خمسة» را ذكر كرده است.

وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ خداوند فرموده و نه كمتر از آن و اين سخن بر «دو» و «چهار» دلالت مى كند و با گفتن «و لا اكثر» اعداد بعد از آن و نزديك به آن را شامل مى شود.

و لا اكثر، به نصب «را» نيز قرائت شده تا دلالت كند كه «لا» براى نفى جنس است و ممكن است مرفوع و عطف بر محلّ «لا» با «ادنى» باشد چنان كه گويند: لا حول و لا قوة الا باللّه، كه «حول» مفتوح و «قوة» مرفوع باشد و ممكن است هر دو بنا بر مبتدا بودن يا معطوف بودن به محل «من نجوى» مرفوع باشند.

إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ بودن خدا با آنها (نجوا كردن) به اين معناست كه آنها نجوا مى كنند و خداوند از نجواى آنها آگاه است و چيزى از سخنان در گوشى آنها بر خدا پوشيده نيست و گويى آنها را مشاهده مى كند.

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى كسانى كه از نجوا نهى شده اند يهوديان و منافقانند كه در ميان خود در گوشى سخن مى گفتند و به مؤمنان مى نگريستند

و با چشم به آنها اشاره مى كردند.

و آن عمل مؤمنان را غمگين مى ساخت پس پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله از آن كار نهى كرد و آنها همان كار را تكرار كردند و با يكديگر به چيزى نجوا مى كردند كه گناه و ستم به مؤمنان و سفارشى به مخالفت و نافرمانى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بود.

يتناجون، فلا تتناجوا، ينتجون، فلا تنتجوا، انتجاء باب افتعال از نجوى نيز قرائت شده است.

وَ إِذا جاؤُكَ حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ در تحيّت گفتن بر تو، السّام عليك مى گويند و سام به معناى مرگ است حال آن كه خداى متعال مى فرمايد: وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 263

الَّذِينَ اصْطَفى

«و سلام (و درود) بر بندگان برگزيده اش» (نمل/ 59).

وَ يَقُولُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ و با خود مى گويند اگر «محمد ص» پيامبر است پس چرا خدا ما را به گفتارمان عذاب نمى كند پس خداوند سبحان فرمود:

حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ دوزخ براى عذاب آنها كافى است.

يَصْلَوْنَها در روز قيامت به دوزخ مى رسند.

فَبِئْسَ الْمَصِيرُ دوزخ بد جايگاهى است.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اى كسانى كه به زبانهايتان ايمان آورده ايد، اين معنى در صورتى است كه خطاب به منافقان باشد، امّا اگر مؤمنان مخاطب باشند مقصود اين است كه هر گاه نجوا كرديد، در آن به منافقان كه به شر نجوا مى كنند، شبيه نشويد.

وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى نجواى شما در نيكى و تقوا باشد، و در حديث است كه هر گاه سه نفر بوديد دو نفر با هم نجوا نكنند كه رفيقشان (سوّمى) غمگين مى شود.

إِنَّمَا النَّجْوى «لام» در «النّجوى» اشاره به نجواى به گناه و تجاوز است به دليل فرموده خدا

لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا، كه در آيه بعدى است.

و معنايش اين است كه شيطان چنان نجوا را در نظر آنان مى آرايد كه گويى نجوا از خود شيطان است تا مؤمنان را خشمگين و غمگين سازد.

وَ لَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ شيطان، يا اندوه، به مؤمنان زيانى نمى رساند مگر به خواست خدا و آن بدين گونه است كه مرگ خويشاوندانشان را مقدّر فرمايد چنان كه منافقان در هنگام نجوا همان مرگ خويشان را به ذهن آنها مى انداختند.

لِيَحْزُنَ الَّذِينَ «ليحزن» از أحزنه، باب افعال نيز قرائت شده است.

[سوره المجادلة (58): آيات 11 تا 17] ..... ص : 263

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَ إِذا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (11) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (12) أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (13) أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لا مِنْهُمْ وَ يَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (14) أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِيداً إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (15)

اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (16) لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (17)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 264

ترجمه: ..... ص : 264

اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه به شما گفته مى شود مجلس را وسعت بخشيد (و به تازه واردها جا دهيد) وسعت بخشيد، تا خداوند (بهشت را) براى شما وسعت بخشد و هنگامى كه گفته شود بر خيزيد، برخيزيد اگر چنين كنيد خداوند آنها را كه ايمان آورده اند و كسانى را كه از علم بهره دارند درجات عظيمى مى بخشد. (11)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه مى خواهيد با رسول خدا نجوا كنيد قبل از آن صدقه اى (در راه خدا) بدهيد، اين براى شما بهتر و پاكيزه تر است، و اگر توانايى نداشته باشيد خداوند غفور و رحيم است.

(12)

آيا ترسيديد فقير شويد كه از دادن صدقات قبل از نجوا خوددارى كرديد؟ اكنون كه اين كار را نكرديد و خداوند توبه شما را پذيرفت نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و خدا و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 265

پيامبرش را اطاعت كنيد و (بدانيد) خداوند از آنچه انجام مى دهيد با خبر است. (13)

آيا نديدى كسانى را كه طرح دوستى با جمعيّتى كه مورد خشم خدا بود ريختند؟ اينها نه از شما هستند و نه از آنان! آنها سوگند دروغ ياد مى كنند (كه از شما هستند) در حالى كه خودشان مى دانند (دروغ مى گويند). (14)

خداوند عذاب شديدى براى آنها فراهم ساخته، زيرا اعمالى را كه انجام مى دهند بد است (15)

آنها سوگندهاى خود را سپرى قرار دادند و مردم را از راه خدا باز داشتند، لذا براى آنها عذاب خوار كننده اى است. (16)

اموال و اولادشان به هيچ وجه آنها را از عذاب الهى حفظ نمى كند، آنها اصحاب آتشند و جاودانه در آن مى مانند. (17)

تفسير: ..... ص : 265

تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ مجلسها را وسعت بخشيد و بايد بعضى از شما بعضى ديگر را جاى دهد از گفته عرب افسح عنّى يعنى دور شو از من.

فى المجالس منظور مجلس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بوده كه مسلمانان بسيار علاقه داشتند براى شنيدن سخنان آن حضرت به او نزديك شوند و در اين كار با هم رقابت مى كردند و به ديگران جا نمى دادند خداوند امر فرمود كه به ديگران جا بدهيد.

«مجالس» به صورت جمع قرائت شده و به قولى منظور مجلسى از مجالس جنگ يعنى مركز جنگجويان است مانند: مَقاعِدَ لِلْقِتالِ «انتخاب اردوگاه جنگ» (آل عمران/ 121) و چنان بود

كه مردى به صف جنگجويان مى پيوست و مى گفت راه باز كنيد و آنها بر اثر عشقى كه به شهادت داشتند به او جا نمى دادند.

يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ خدا به شما گشايش دهد، اين آيه كلّيت دارد و هر موردى را كه گشايش در آن مطلوب است شامل مى شود مانند روزى، جا، قبر، و غيره.

وَ إِذا قِيلَ انْشُزُوا و هر گاه گفته شود كه از مجلس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله يا براى نماز و جهاد و كارهاى نيك برخيزيد. اطاعت كنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 266

انشزوا به ضمّ و كسر (ش) هر دو قرائت شده است.

يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا خداوند مؤمنان را در برابر اطاعت از دستورات خود و رسولش و بويژه مؤمنان عالم را از نظر درجه رفعت مى بخشد و عبد اللَّه بن مسعود هر گاه اين آيه را قرائت مى كرد مى گفت: اى مردم اين آيه را درك كنيد كه شما را به دانش تشويق مى كند.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه ميان عالم و عابد صد درجه فاصله است كه ميان هر دو درجه به اندازه هفتاد سال دواندن اسب مسابقه است «1».

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه: برترى عالم بر عابد مانند برترى ماه شب چهارده بر ديگر ستارگان است «2». و نيز از آن حضرت روايت شده: در روز قيامت سه گروه شفاعت مى كنند، اوّل پيامبران سپس علما آن گاه شهدايند و چه بزرگ درجه اى است.

[درجه علما] كه به گواهى رسول خدا [در اين حديث ] ميان درجه نبوّت و شهادت قرار گرفته است «3».

از زهرى نقل شده كه مراد از علم ذكر و ياد

آورى است و آن را فقط مردانى دوستدارند كه يادآور دانشند.

إِذا ناجَيْتُمُ روايت شده كه مردم با پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بسيار راز و درگوشى مى كردند تا حضرت به ستوه آمد پس به آنها امر شد كه قبل از رازگويى و نجوا صدقه بدهند و چون مردم وضع را چنين ديدند از رازگويى با پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله دست كشيدند و جز على عليه السّلام كسى با آن حضرت راز نمى گفت و آن حضرت دينارى به محضر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آورد و آن را صدقه داد و سپس آيه نازل شد كه در رازگويى و نجوا بدون پرداخت

__________________________________________________

1-

عن النبى صلّى اللَّه عليه و آله: بين العالم و العابد مائة درجة بين كل درجتين حضر الجواد المضمر سبعين سنة.

2-

عنه (ع): فضل العالم على العابد كفضل القمر ليلة البدر على سائر الكواكب.

3-

عن النبى صلّى اللَّه عليه و آله: يشفع يوم القيامة ثلاثة، الانبياء ثم العلماء ثم الشهداء فاعظم بمرتبة هى واسطة بين النبوة و الشهادة بشهادة رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 267

صدقه مجازيد «1».

از على عليه السّلام روايت است كه در قرآن آيه اى است كه هيچ كس پيش از من و بعد از من به آن عمل نكرده و نخواهد كرد من يك دينار داشتم و آن را به ده درهم تبديل كردم و هر زمان كه مى خواستم با رسول خدا نجوا كنم و راز بگويم يك درهم صدقه مى دادم «2».

كلبى گويد: على عليه السّلام در ده كلمه كه آنها را از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله سؤال كرد صدقه داد. «3»

از ابن

عمر روايت است كه على عليه السّلام سه امتياز داشت كه اگر يكى از آنها را مى داشتم نزد من محبوبتر از شتران سرخ مو بود: ازدواج على با فاطمه عليها السّلام پرچم دادن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به على عليه السّلام در روز جنگ خيبر و آيه نجوا (كه درباره على عليه السّلام نازل شد) «4».

ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ اين صدقه دادن پيش از نجوا براى دين شما بهتر است.

«و اطهر» و پاكيزه تر است چون صدقه وسيله پاك كردن است.

از ابن عباس روايت شده كه آيه نجوا به آيه بعدى أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا، نسخ شده «5».

آيا از دادن صدقات بيم داريد چرا كه انفاق مال است و شيطان در انفاق كردن، به شما وعده فقر و نادارى مى دهد.

__________________________________________________

1-

روى ان الناس اكثروا مناجات النبى صلّى اللَّه عليه و آله حتى املوه فامروا بالصدقة قبل المناجاة فلما رأوا ذلك انتهوا عن ذلك فلم يناجه الّا علىّ عليه السّلام قدم دنيا را فتصدّق به ثم نزلت آية الرخصة.

2- و

عن على عليه السّلام: ان فى كتاب اللَّه لآية ما عمل بها احد قبلى و لا يعمل بها احد بعدى كان لى دينار فصرفته فكنت اذا ناجيته تصدّقت بدرهم.

3-

قال الكلبى: تصدّق (علىّ عليه السّلام) فى عشر كلمات سألهنّ رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله.

4- عن ابن عمر، كان لعلىّ عليه السّلام ثلث لو كانت لى واحدة منهنّ كانت احبّ الى من حمر النعم، تزويجه فاطمه عليه السّلام و إعطاؤه الراية يوم خيبر و آية النجوى.

5- عن ابن عباس، هى منسوخة بالآية اللتى بعدها «أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا»

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 268

فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا اگر آنچه را

مأموريد انجام نداديد و بر شما سخت آمد.

وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ و خدا تقصير و تفريط شما را بخشيد.

فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ پس در نماز و دادن زكات و ديگر عبادات تفريط نكنيد.

بِما تَعْمَلُونَ «تعملون» با «ى» و «ت» در هر دو جا قرائت شده است.

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْماً مسلمانان با يهود دوستى مى كردند.

غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ يهوديان كسانى بودند كه خدا بر آنها خشم گرفت در گفتار خداوند مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ «كسانى كه خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته و مورد خشم قرار داده است». (مائده/ 60) ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لا مِنْهُمْ شما را نصيحت مى كند كه اى مسلمانان آنها در دين و ولايت نه از مؤمنانند و نه از يهود مانند گفته خداوند. مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ «آنها افراد بى هدفى هستند». (نساء/ 143) وَ يَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ يعنى مى گويند به خدا ما مسلمانيم در حالى كه مى دانند شى ء مورد قسم (مسلمان بودن) دروغ است.

اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً سوگندهايى را كه ياد كرده اند پوششى گرفته و در صورتى كه گمانى از آنها ظاهر شود بدين وسيله آن را از خود دفع مى كنند.

[سوره المجادلة (58): آيات 18 تا 22] ..... ص : 268

اشاره

يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَيْ ءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْكاذِبُونَ (18) اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ (19) إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ فِي الْأَذَلِّينَ (20) كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ (21) لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ

أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (22)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 269

ترجمه: ..... ص : 269

به خاطر بياوريد روزى را كه خدا همه آنها را بر مى انگيزد آنها براى خدا نيز سوگند (دروغ) ياد مى كنند همان گونه كه (امروز) براى شما سوگند مى خورند، و گمان مى كنند (با اين سوگندهاى دروغ) كارى مى توانند انجام دهند بدانيد آنها دروغگويانند. (18)

شيطان بر آنها چيره شده و ياد خدا را از خاطر آنها برده است، آنها حزب شيطانند بدانيد حزب شيطان زيانكارانند. (19)

كسانى كه با خدا و رسولش دشمنى مى كنند آنها در زمره ذليل ترين افرادند. (20)

خداوند چنين مقرّر داشته كه من و رسولانم پيروز مى شويم چرا كه خداوند قوى و شكست ناپذير است. (21)

هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند نمى يابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندان آنها باشند، آنها كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه قلوبشان نوشته و با روحى از ناحيه خودش آنها را تقويت فرموده، آنها را در باغهايى از بهشت داخل مى كند كه نهرها از زير درختانش جارى است، جاودانه در آن مى مانند خدا از آنها خشنود و آنها نيز از خدا خشنودند آنها حزب اللّه اند بدانيد حزب اللَّه پيروز است. (22)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 270

تفسير: ..... ص : 270

فَيَحْلِفُونَ لَهُ يعنى در آخرت براى خدا سوگند ياد مى كنند كه در دنيا مؤمن بوده اند.

كَما يَحْلِفُونَ چنان كه امروز براى شما سوگند مى خورند.

وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَيْ ءٍ و مى پندارند كه سود مى برند.

از حسن روايت شده كه قيامت محلهايى دارد.

جايى است كه مردم در آن ناگزير زشتى دروغ را مى شناسند و آن را ترك مى كنند و جايى است كه در آن مانند افراد سرگشته اند و مانند كودكان

سخنان دروغ و غير دروغ مى گويند «1».

اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ شيطان بر آنان غالب شده و از حاذ الحمار العانة، است هر گاه گله الاغ را گرد آورد و در حالى كه بر گله مسلط است آنها را براند.

يكى از مواردى كه [فعل ] مطابق با اصل [اعلال نشده ] آمده فعل استحوذ است و نظير آن است استصوب و استنوق معناى جمله اين است: شيطان بر آنان سلطه يافت تا آنجا كه آنها را رعيّت خود قرار داد.

فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ پس شيطان بكلى خدا را از ياد آنها برد و خدا را نه به دلها ياد مى كنند و نه به زبانها.

أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ آنان لشكر شيطانند.

أُولئِكَ فِي الْأَذَلِّينَ يعنى آنان در زمره خوارترين آفريدگان خدايند.

كتب اللَّه، خدا در لوح محفوظ ثبت كرده است.

لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي البته من و پيامبرانم با براهين و شمشير يا با يكى از آن دو

__________________________________________________

1- عن الحسن- فى القيامة مواطن فموطن يعرفون فيه قبح الكذب ضرورة فيتركونه و موطن يكونون فيه كالمدهوشين فيتكلمون بكلام الكذب و غير الكذب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 271

غالب خواهيم شد.

لا تَجِدُ قَوْماً اين جمله از باب تخييل است و خيال شده كه ممكن نيست گروهى مؤمن يافت شوند كه هر كس را مخالف خدا و رسولش باشد دوستش بدارند، و مقصود اين است كه شايسته نيست چنان چيزى تحقق يابد و سزاوار آن است كه در هيچ حالى يافت نشود و اين نوعى مبالغه در نهى است.

وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ اين جمله، مطلب قبل را تأكيد مى كند.

أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ و با اين آيه مطلب را تأكيد بيشترى كرده است.

أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ اين آيه را در

برابر اولئك حزب الشيطان، آورده است.

بنا بر اين هيچ چيز در اخلاص مؤثرتر از دوستى دوستان خدا و دشمنى دشمنان خدا نيست. بلكه اين كار عين اخلاص است. و معناى كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ اين است كه ايمان را با توفيقى كه به آنها داده در دلهايشان ثابت و استوار ساخته است و سينه هايشان را براى ايمان وسعت بخشيده است.

وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ و با لطفى از پيشگاه خدا دلهايشان زنده شده است.

بعضى گفته اند: بروح من الايمان با روحى از ايمان چون دلها به سبب ايمان زنده مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 272

سوره حشر ..... ص : 272

اشاره

سوره حشر مدنى است و بيست و چهار آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 272

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره حشر را بخواند تمام بهشت و دوزخ و عرش و كرسى آسمانها و زمينها بر او رحمت فرستاده و برايش استغفار كنند «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: هر كس به هنگام غروب سوره الرحمن و حشر را بخواند خداوند فرشته اى را با شمشير برهنه مأمور حفاظت خانه او مى كند «2».

[سوره الحشر (59): آيات 1 تا 6] ..... ص : 272

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (1) هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ (2) وَ لَوْ لا أَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابُ النَّارِ (3) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (4)

ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِيُخْزِيَ الْفاسِقِينَ (5) وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (6)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) من قرأ سورة الحشر لم يبق جنة و لا نار و لا عرش و لا كرسىّ و لا السموات و لا الارضون الا صلّوا عليه و استغفروا له.

2-

عن الصادق عليه السّلام من قرأ اذا أمسى الرحمن و الحشر و كل اللَّه بداره ملكا شاهرا سيفه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6،

ص: 273

ترجمه: ..... ص : 273

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر.

آنچه در آسمانها و زمين وجود دارد براى خدا تسبيح مى گويد، و او عزيز و حكيم است. (1)

او كسى است كه كافران اهل كتاب را در اوّلين برخورد (با مسلمانان) از خانه هايشان بيرون راند، گمان نمى كرديد آنها خارج شوند، و خودشان نيز گمان مى كردند كه دژهاى محكمشان آنها را از عذاب الهى مانع مى شود، امّا خداوند از آنجا كه گمان نمى كردند. به سراغشان آمد، و در قلب آنها ترس و وحشت افكند، به گونه اى كه خانه هاى خود را با دست خويش و با دست مؤمنان ويران مى كردند، پس اى صاحبان بصيرت عبرت بگيريد. (2)

و اگر نه اين بود كه خداوند جلاى وطن را بر آنها مقرّر داشته بود آنها را در همين دنيا مجازات مى كرد، و براى آنها در آخرت نيز عذاب آتش است. (3)

اين به خاطر آن است كه آنها با خدا و رسولش دشمنى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 274

كردند و هر كس با خدا دشمنى كند عذاب الهى (در حق او) شديد است. (4)

هر درخت با ارزش نخل را كه قطع و يا آن را به حال خود واگذار كرديد، همه به فرمان خدا بود و هدف اين بود كه فاسقان را خوار و رسوا كند. (5)

آنچه را خدا به رسولش از آنها (از يهود) باز گرداند چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نكشيديد) نه اسبى تاختيد و نه شترى، ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلط مى سازد، و خدا بر هر چيز قادر است. (6)

تفسير: ..... ص : 274
اشاره

اين سوره در مورد بيرون راندن يهوديان بنى نضير نازل شده كه به [اريحاء و

اذرعات ] شام رانده شدند جز خاندان حىّ بن اخطب و خاندان ابو الحقيق زيرا آنها به خيبر ملحق شدند آنان با پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به اين شرط كه نه (بر ضدّ او و نه بر نفع) او باشند مصالحه كردند آن گاه پيمان را شكستند و كعب بن اشرف با چهل سوار به مكّه رفت و در كنار كعبه با قريش عليه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هم قسم شدند از اين رو پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله محمد بن مسلمه را كه برادر رضاعى كعب بود فرمان داد شبانه و ناگهان كعب را بكشد سپس پيامبر هنگام صبح با لشكريانى بر بنى نضير وارد و آنها را محاصره كرد تا هر چه خواست به حضرت دادند و با آنها چنين مصالحه كرد كه خونشان محفوظ باشد و آنها را از سرزمين و وطنهايشان بيرون كند و براى هر سه نفرشان يك شتر و يك مشك آب قرار داد.

لِأَوَّلِ الْحَشْرِ لام در اين كلمه متعلّق به «اخرج» است و نظير لام در اين گفته است.

جئتك لوقت كذا در فلان وقت نزد تو آمدم، معناى آيه اين است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كافران را در اوّل برخوردشان به شام بيرون راند و آنها از نسل سبط بودند و هرگز گرفتار جلاى وطن نشده بودند و آنان نخستين گروه از اهل كتاب بودند كه از جزيرة العرب به شام رانده شدند، يا اين اوّلين حشر آنها بود و آخرين حشرشان در روز

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 275

قيامت است چون محلّ حشر آنها (در قيامت) شام خواهد بود.

ما ظَنَنْتُمْ

أَنْ يَخْرُجُوا شما اى مؤمنان گمان نداشتيد كه بنى نظير به خاطر شوكت و مطمئن بودن دژهايشان و بسيارى افراد و ساز و برگ جنگيشان بيرون روند.

وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ و پنداشتند كه دژهايشان آنها را از خشم خدا باز مى دارد.

فَأَتاهُمُ اللَّهُ پس فرمان خدا بر آنان وارد شد.

مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا از جايى كه گمان نداشتند و به دلشان خطور نكرده بود كه منظور كشته شدن رئيسشان كعب بن اشرف بود و اين قتل دلهايشان را ضعيف و اطمينان و امنيت را از آنان سلب كرد.

وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ و در دلهايشان ترسى افكند كه سينه را پر مى كند.

يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ «يخربون» با تشديد (راء) و بدون تشديد از باب افعال و تفعيل قرائت شده است، يعنى خانه هايشان را از درون ويران مى كنند و خانه هايى را كه به اعتقاد آنها خوب است تخريب مى كنند تا براى مسلمانان نماند و مسلمانان آنها را از بيرون تخريب مى كنند علّت تخريب، خودشان بودند و گويى آنها مسلمانان را به تخريب امر كرده و مكلّف ساخته بودند.

فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ پس اى اهل بينش در تدبير خداوند سبحان بينديشيد كه به راندن يهود امر كرد و مؤمنان را بدون جنگ بر يهود مسلّط ساخت.

وَ لَوْ لا أَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ و اگر خداوند راندن را براى يهود مقدّر نمى فرمود و حكمتش اين اقتضا را نداشت بيقين آنها را با كشتن در دنيا كيفر مى كرد چنان كه نسبت به برادرانشان بنو قريظه انجام داد.

وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابُ النَّارِ عذاب دوزخ براى آنهاست چه رانده و چه كشته شوند.

ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ منظور از «لينة» درخت خرماست و «ى»

آن در اصل «واو» بوده چرا كه ريشه اش «لون» است، بعضى گفته اند منظور درخت خرماى عالى و از «لين»

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 276

است.

«من لينة» بيان براى «لما قطعتم» و محلّ «ما» به فعل قطعتم منصوب است، گويى فرموده است: امىّ شى ء قطعتم، چه چيز را قطع كرديد.

أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً ... ضمير در «تركتموها» را مؤنث آورده چون به معناى «لينة» است.

فَبِإِذْنِ اللَّهِ پس به فرمان خدا و اجازه او درخت خرما را قطع كن.

وَ لِيُخْزِيَ الْفاسِقِينَ تا يهود را خوار كند و با قطع آن درختها آنها را خشمگين سازد.

[شأن نزول ] ..... ص : 276

چون پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمان داد كه درختان خرمايشان قطع و سوزانده شود آنها گفتند:

اى محمّد تو از فساد بر روى زمين منع مى كردى پس چرا درختان خرما را قطع كرده و مى سوزانى؟

و از اين سخن در دل مسلمانان شبهه اى ايجاد شد پس اين آيه نازل شد يعنى خداوند سبحان اجازه قطع آنها را داده است تا خشم شما بيشتر شود هر گاه ببينيد كه هر طور مى خواهند و دوست دارند در اموالتان به دلخواه خود عمل مى كنند.

از ابن مسعود روايت شده كه خرماهايى كه محلّ جنگ بود قطع كردند.

وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ آنچه را خداوند غنيمت ويژه براى پيامبر قرار داده است.

فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ «ايجاف» از «وجيف» به معناى حركت سريع است معناى آيه اين است كه آنچه براى به دست آوردن و غنيمت قرار دادن آن اسب و شتر ندوانيده و پياده روى كرده ايد و اموال آنها را با جنگ و غلبه بر دشمن به دست نياورده ايد و خدا رسول خود

را بر آنها مسلّط ساخته و اموالشان را به پيامبر بخشيدند چنان كه خدا پيامبرانش را بر دشمنانشان مسلّط مى ساخت، اختيار در

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 277

مورد آن اموال با پيامبر است هر طور دلش بخواهد مى تواند مصرف كند.

وَ لا رِكابٍ منظور از «ركاب» شترى است كه مردم را حمل مى كند و واحد آن «راحله» است.

[سوره الحشر (59): آيات 7 تا 10] ..... ص : 277

اشاره

ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (7) لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ يَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ (8) وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (9) وَ الَّذِينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ (10)

ترجمه: ..... ص : 277

آنچه خداوند از اهل اين آباديها به رسولش باز گرداند از آن خدا، و رسول، و خويشاوندان او و يتيمان، و مستمندان، و در راه ماندگان است، تا (اين اموال عظيم) دست به دست ميان ثروتمندان شما نگردد، آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد و اجرا كنيد، و آنچه را از آن نهى كرده

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 278

خوددارى ورزيد، و از مخالفت خدا بپرهيزيد كه خدا سخت كيفر است. (7)

اين اموال براى مهاجران فقيرى است كه از خانه و كاشانه و اموال خود بيرون رانده شدند، آنها فضل الهى و رضاى او را مى طلبند، و خدا و رسولش را يارى مى كنند، و آنها راستگويانند. (8)

براى كسانى كه در دار الهجره (سرزمين مدينه) و در خانه ايمان، قبل

از مهاجران، مسكن گزيدند، آنها كسانى را كه به سويشان هجرت مى كنند دوست مى دارند و در دل خود نيازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى كنند، و آنها را بر خود مقدّم مى دارند هر چند سخت فقير باشند، كسانى كه خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خويش باز داشته رستگارند. (9)

و كسانى كه بعد از آنها آمدند مى گويند: پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز، و در دلهايمان حسد و كينه اى نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحيمى. (10)

تفسير: ..... ص : 278

مِنْ أَهْلِ الْقُرى از اموال كافرانى كه اهل اين آباديهايند.

فَلِلَّهِ خداوند به آنچه دوست دارد درباره آنها به شما امر مى كند.

وَ لِلرَّسُولِ خداوند آن را ملك رسول قرار داده و از آن پيامبر است.

وَ لِذِي الْقُرْبى و از آن خاندان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله يعنى بنى هاشم و خويشاوندان آن حضرت است.

وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ و از آن يتيمان و مسكينان و در راه ماندگان از آن دو گروه است.

از علىّ بن الحسين عليهما السّلام روايت است كه منظور خويشاوندان و مساكين و در راه ماندگان از ما خانواده است.

كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ «دولة» به نصب و رفع هر دو قرائت شده است، نصب به اين معنى كه «في ء» در ميان ثروتمندان دست به دست نگردد تا با آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 279

گرفتار تكاثر و مال بسيار شوند، يا به اين معنى كه «فى ء» متداول رؤسا و دولتمردان شما نشود. كه هر طور بخواهند در آن عمل كنند چنان كه در جاهليّت رايج

بود و در آن مورد اين شعر را خواند:

لك المرباع منها و الصّفايا و حكمك و النشيطة و الفضول «1»

.و گفته شده: «دولة» اسم است براى آنچه مردم ميان خود دست به دست مى گردانند مانند غرفه كه اسم است براى مقدار آبى كه با دست بر مى دارند، يعنى تا «فى ء» چيزى نباشد كه اغنياء در ميان خود دست به دست بگردانند و به نوبت از آن استفاده كنند.

از همين قبيل است حديث، «بندگان خدا را برده گرفتند و مال خدا را در ميان خود دست به دست گرداندند» يعنى بر هر كس و هر چيز غالب شوند آن را به خود اختصاص مى دهند.

(دولة) را مى توان مرفوع خواند بنا بر اين كه «كان» تامّه باشد، يعنى تا مانند دوره جاهليت دست به دست نگردد يا چيزى نباشد كه ثروتمندان در ميان خود دست به دست بگردانند.

وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ سهمى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله از غنايم يا فى ء، به شما داد بگيريد.

وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا و آنچه را از گرفتنش منعتان كرد نگيريد.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ از مخالفت با خدا بپرهيزيد.

إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ كيفر خدا نسبت به كسى كه با رسول او مخالفت كند سخت است.

__________________________________________________

1- يك چهارم از آن غنايم و صفاياى آن از توست و درباره سربازانى كه پيش از رسيدن به ميدان نبرد درباره زيادى غنائم جنگى شعار مى دادند، فرمان، فرمان توست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 280

سزاوارتر آن است كه آيه شمول داشته باشد و تمام اوامر و نواهى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را در برگيرد، از اين رو پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اموال

خيبر را تقسيم كرد و بر آنها در مورد آزاد كردنشان منّت نهاد و يهوديان بنى نضير و بنى قينقاع را براند و كمى مال به آنها داد و مردان بنى قريظه را كشت و فرزندان و زنانشان را به اسارت گرفت و اموالشان را فقط در ميان مهاجران تقسيم كرد و بر اهل مكّه منّت نهاد و آنان را آزاد كرد.

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه هر چه خداوند به پيامبران داد به محمد صلّى اللَّه عليه و آله مانند آن را داد، به سليمان فرمود: فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ «به هر كس مى خواهى (و صلاح مى بينى) ببخش و از هر كس مى خواهى امساك كن و حسابى بر تو نيست». (ص/ 39). و به پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ تا آخر آيه.

لِلْفُقَراءِ بدل از لذى القربى و كلماتى است كه به آن عطف شده است.

أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ آنان در ايمان و جهادشان راستگويند.

وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ اين جمله عطف بر مهاجرين است و منظور انصارند كه خانه هاى خود را در مدينه به مهاجرين دادند. و ايمانشان را خالص ساختند مانند اين گفته:

علّفتها تبنا و ماء باردا «1» يا اين كه ايمان را قرارگاه خود قرار داده و در آن متوطّن شدند چون بر ايمان ثابت بوده و در آن استقامت كردند چنان كه مدينه را وطن خود قرار دادند. يا قصد خانه هجرت و ايمان كردند. بنا بر اين «لام» تعريف در «الدّار» بجاى مضاف اليه آمده و مضاف از «دار الايمان» حذف و مضاف اليه بجاى آن گذاشته شده است.

مِنْ قَبْلِهِمْ

پيش از مهاجرين، زيرا انصار در جاى دادن در خانه هجرت و ايمان

__________________________________________________

1- به آن حيوان كاه و آب سرد، دادم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 281

آوردن، بر مهاجرين سبقت گرفتند.

وَ لا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حاجَةً خودشان را محتاج نمى دانستند يعنى به طلب شى ء مورد نياز و به آنچه از فى ء و جز آن به مهاجرين مى دادند، گاه محتاج اليه، حاجت ناميده مى شود گويند: از او حاجتت را بگير و از مال خودت حاجت او را بده معناى آيه اين است كه انصار در نفوس خود به چيزى كه به مهاجرين داده مى شد نظر نداشتند تا به آن محتاج باشند.

وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ اگر چه نيازمند بودند، خصاصه (شى ء مورد نياز) به معناى خلّه (سوراخ) است و از خصاص البيت به معناى شكاف خانه است. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اموال بنى نضير را بر مهاجرين تقسيم كرد و هيچ چيز به انصار نداد مگر به سه نفر نيازمند كه ابو دجانه «سماك بن خرشه» سهل بن حنيف، و حرث بن صمّه بودند و به انصار فرمود: اگر مايليد اموال و خانه هايتان را بر مهاجرين تقسيم كنيد و در اين غنيمت با آنها شريك شويد و اگر خواستيد خانه ها و اموالتان از خودتان باشد و چيزى از اين غنيمت ميان شما تقسيم نشود، انصار گفتند خانه ها و اموالمان را تقسيم مى كنيم و آنها را در تقسيم بر خودمان ترجيح مى دهيم و در غنيمت «بنى نضير» هم با آنها شركت نمى كنيم، پس اين آيه نازل شد.

وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ شحّ به معناى ملامت و حريص بودن نفس انسان و ممانعت است چنان كه شاعر

مى گويد:

يمارس نفسا بين جنبيه كزّة اذا همّ بالمعروف قالت له مهلا «1»

علّت اضافه شدن (شحّ) به نفس اين است كه شحّ، غريزى نفس است امّا بخل عبارت از بازداشتن نفس خود از بخشيدن است يعنى هر كس بر اوامر نفس، غالب

__________________________________________________

1- شاعر مردى را به بخل توصيف مى كند، او نفس خود را كه در ميان دو پهلويش قرار دارد به ممانعت از انجام كار خير تمرين مى دهد و هر گاه قصد كار خيرى كند نفس، او را از بخشيدن منع و به بخل فرا مى خواند و مى گويد: صبر كن. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 282

آيد و به كمك و توفيق الهى با نفس مخالفت ورزد در آنچه قصد كرده است پيروز است.

بعضى گفته اند: الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ مبتداء و يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ خبر اوست زيرا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اموال بنى نضير را ميان انصار تقسيم نكرد مگر به سه نفر از آنها.

وَ الَّذِينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ در معناى اين جمله دو قول است:

1- كسانى اند كه بعد هجرت كردند.

2- منظور كسانى اند كه به نيكى از مهاجرين پيروى كردند.

[سوره الحشر (59): آيات 11 تا 17] ..... ص : 282

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَ لا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (11) لَئِنْ أُخْرِجُوا لا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا يَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ (12) لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ (13) لا يُقاتِلُونَكُمْ جَمِيعاً إِلاَّ فِي قُرىً مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِكَ

بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ (14) كَمَثَلِ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَرِيباً ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (15)

كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَرِي ءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ (16) فَكانَ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِي النَّارِ خالِدَيْنِ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الظَّالِمِينَ (17)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 283

ترجمه: ..... ص : 283

آيا منافقان را نديدى كه پيوسته به برادران كفّارشان از اهل كتاب مى گفتند: هر گاه شما را (از وطن) بيرون كنند ما هم با شما خواهيم بود، و سخن هيچ كسى را درباره شما اطاعت نخواهيم كرد، و اگر با شما پيكار شود ياريتان خواهيم كرد، و خداوند شهادت مى دهد كه آنها دروغگويانند! (11)

اگر آنها را بيرون كنند با آنان بيرون نمى روند، و اگر با آنها پيكار شود ياريشان نخواهند كرد، و اگر ياريشان كنند پشت به ميدان كرده مى گريزند. سپس كسى آنها را يارى نمى كند. (12)

وحشت آنها از شما در دلهاى آنها بيش از ترس از خداست، اين بدان خاطر است كه آنها گروهى نادانند. (13)

آنها هرگز با شما به صورت دسته جمعى نمى جنگند جز در دژهاى محكم يا از پشت ديوارها! پيكارشان در ميان خودشان شديد است (امّا در برابر شما ناتوانند) به ظاهرشان مى نگرى آنها را متّحد مى بينى در حالى كه دلهاى آنها پراكنده است اين بدان خاطر است كه قومى نابخردند! (14)

كار اين گروه از يهود همانند كسانى است كه كمى قبل از آنها بودند، طعم تلخ كار خود را چشيدند و براى آنها عذاب دردناك است. (15)

كار آنها همچون شيطان است كه به انسان گفت كافر شو (تا مشكلات تو را حل كنم!) امّا هنگامى كه كافر شد

گفت: من از تو بيزارم، من از خداوندى كه پروردگار عالميان است بيم دارم! (16)

سرانجام كار آنها اين شد كه هر دو در آتش دوزخند، جاودانه در آن مى مانند، و اين است كيفر ستمكاران! (17)

تفسير: ..... ص : 283

يَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ آن گاه خداوند سبحان به ذكر منافقان پرداخت كه ميان آنها و يهود بنى نضير كه در نهان دوستى داشتند و ميانشان در كفر برادرى بود مى گفتند: در جنگ با شما از محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و يارانش فرمان نمى بريم و اين خود دلالت بر درستى ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 284

نبوّت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله دارد چون خبر دادن از غيب است و دليل بر اين است كه خداوند چنان كه وقايع حال را مى داند وقايع آينده را نيز مى داند كه اگر روى مى دهد چگونه خواهد بود، تقدير آيه چنين است كه اگر به فرض منافقان، يهوديان را يارى دهند منافقان شكست خورده و پس از آن يارى نمى شوند يعنى خدا آنها را هلاك مى كند و نفاقشان به حالشان نفعى ندارد چون كفرشان آشكار شده است.

لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً رهبة مصدر فعل مجهول «رهب» است و گويى گفته است: «اشدّ مرهوبيّة»، سخت ترسيده شدند.

فِي صُدُورِهِمْ اين كلمه بر نفاق آنها دلالت دارد، يعنى آنها در ظاهر بيم از خدا را اظهار مى دارند در حالى كه شما در سينه هايشان از خدا مهيب تر و ترسناكتريد.

بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ يعنى آنها خدا را نمى شناسند تا آن گونه كه شايسته است از خدا بترسند.

لا يُقاتِلُونَكُمْ جَمِيعاً اگر تمام آنها يعنى يهوديان و منافقان جمع شوند نمى توانند با شما بجنگند.

إِلَّا فِي قُرىً مُحَصَّنَةٍ مگر در دهكده هايى باشند كه به

وسيله خندقها و دروازه ها محصور شده و به صورت دژ در آمده باشد.

أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ يا در پشت ديوارها با شما بجنگند بدون اين كه براى جنگ با شما به بيابان بيايند زيرا خداوند ترس شما را در دلهايشان افكنده است. كلمه «جدر» «جدار» نيز قرائت شده است.

بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ يعنى نيرو و شكوه مسلمانان در ميان دشمنان بسيار شديد است و هر گاه شما را ملاقات كنند مى ترسند و برايشان نيرويى نمى ماند زيرا شجاع در هنگام پيكار با خدا و رسولش دچار ترس مى شود.

تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً آنها را به ظاهر به هم پيوسته و مجتمع مى پندارى.

وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى در حالى كه دلهايشان پراكنده و مختلف است و با هم انسى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 285

ندارند.

لا يَعْقِلُونَ درك نمى كنند كه رشد و صلاح در چيست.

كَمَثَلِ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ يعنى حكايت آنها حكايت كسانى است كه در گذشته نزديكى در بدر كشته شدند و آن ششماه پيش از راندن يهوديان بنى نضير بوده است.

«قريبا» منصوب به مثل است به معناى: كوجود مثل اهل بدر قريبا.

از ابن عبّاس روايت است آنها كه پيش از بنى نضير كشته شده اند يهود بنى قينقاع بوده اند، به اين دليل كه پيمان شكنى كرده اند پس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله از بدر برگشت و به آنها دستور داد كه بيرون روند ولى عبد اللَّه بن ابىّ گفت: بيرون نرويد كه من با شما وارد دژ مى شوم و اين منافقان در يارى نكردنشان از بنى نضير مانند آن منافقانى بودند كه بنى قينقاع را يارى نكردند.

ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ آنان بدفرجامى كفرشان را در دنيا خواهند چشيد.

وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ براى آنان

در آخرت عذابى دردناك است همانند منافقان كه يهوديان را در جنگ فريب دادند و به آنها وعده نصرت داده و خلف وعده كردند.

كَمَثَلِ الشَّيْطانِ مانند شيطان هر گاه آدمى را بفريبد و گمراه سازد و سرانجام از او بيزارى بجويد چنان كه قريش را در روز جنگ بدر بفريفت و به آنها گفت: لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ تا گفته شيطان إِنِّي بَرِي ءٌ مِنْكُمْ. «امروز هيچ كس از مردم بر شما پيروز نمى شود و من همسايه (و پناهنده به) شمايم» امّا پس از آن به مشركان گفت: من از شما (دوستان و پيروانم) بيزارم. (انفال/ 48) خالِدَيْنِ فِيها حال براى «نار» است.

[سوره الحشر (59): آيات 18 تا 24] ..... ص : 285

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (18) وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (19) لا يَسْتَوِي أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ (20) لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (21) هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ (22)

هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ (23) هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (24)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 286

ترجمه: ..... ص : 286

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از مخالفت خدا بپرهيزيد، و هر انسانى بايد بنگرد تا چه چيز را براى فردايش از پيش فرستاده، و از خدا بپرهيزيد كه خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است. (18)

و همچون كسانى كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به (خود فراموشى) گرفتار كرد، نباشيد، و آنها فاسق و تبهكارند. (19)

هرگز اصحاب دوزخ و اصحاب بهشت يكسان نيستند، اصحاب بهشت رستگار و پيروزند. (20)

اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مى كرديم مى ديدى كه در برابر آن خشوع مى كند و از خوف خدا مى شكافد! و اينها مثالهايى است كه براى مردم مى زنيم تا در آن بينديشيد. (21)

او خدايى است كه معبودى جز او نيست، از پنهان و آشكار آگاه است، و او رحمان و رحيم است. (22)

او خدايى است كه معبودى جز او

نيست، حاكم و مالك اصلى اوست، از هر عيب

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 287

منزّه است، به كسى ستم نمى كند، به مؤمنان امنيّت مى بخشد، و مراقب همه چيز است، او قدرتمندى است شكست ناپذير كه با اراده نافذ خود هر امرى را اصلاح مى كند، او شايسته بزرگى است. خداوند منزّه است از آنچه شريك براى او قرار مى دهند. (23)

او خداوندى است خالق، آفريننده اى بى سابقه، و صورتگرى است (بى نظير) براى او نامهاى نيك است و آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مى گويند و او عزيز و حكيم است. (24)

تفسير: ..... ص : 287

وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ خداوند سبحان به اين دليل «نفس» را نكره آورده كه نفوس [انسانها] در نگاه كردن به اعمالى كه از پيش براى آخرت فرستاده اند استقلال دارند و گويى خداوند فرموده است: يك نفس در آنچه از پيش فرستاده بنگرد، و «غد» را نكره آورده تا اهميّت آن را برساند يعنى براى فردايى كه به خاطر اهميّت آن كسى از حقيقتش آگاه نيست و منظور روز قيامت است.

از حسن [بصرى ] روايت است كه خدا پيوسته آن روز را نزديك جلوه داد تا جايى كه آن را مانند فردا قرار داد، و نظير آن در نزديك كردن زمان گذشته اين آيه است: كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ «كه گويى هرگز نبوده است.» (يونس/ 24).

وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ تكرار جمله «وَ اتَّقُوا اللَّهَ» به اين دليل است كه اوّلى در مورد ادا كردن واجبات است چون پيوسته به عمل است و دوّمى در مورد ترك كارهاى زشت است زيرا پيوسته به انذار و بيم است.

نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ حق خدا را

از ياد بردند پس خدا با مخذول كردن آنها كارى كرد كه حق خودشان را نيز فراموش كنند تا به كارهايى كه در پيشگاه خدا به حالشان سودمند است تلاش نكنند، يا خداوند وحشتهاى روز قيامت را به آنان نشان مى دهد و در آن روز خود را از ياد مى برند مانند گفته خداوند: لا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ «حتى پلك چشمهايشان بى حركت مى ماند (چرا كه به هر طرف نگاه كنند نشانه هاى عذاب آشكار است)». (ابراهيم/ 43).

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 288

لا يَسْتَوِي أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ اين جمله هشدارى است به مردم و اعلانى است كه آنان بر اثر غفلت بسيار و برگزيدن دنيا بر آخرت گويى از تفاوت ميان بهشت و دوزخ و دورى بهشتيان و دوزخيان از يكديگر آگاه نيستند و حقّ آنهاست كه اين تفاوت به آنها گوشزد شود چنان كه به عاق پدر مى گوييم: او پدر توست و او را به منزله كسى قرار مى دهيم كه پدر را نمى شناسد و با اين سخن حق پدرى را كه موجب نيكى و مهربانى است به او گوشزد مى كنيم.

مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ تصدّع پراكنده و ريز ريز شدن پس از به هم پيوستگى است و اين نوعى تمثيل و تخييل است چنان كه در آيه: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ، گذشت «ما امانت (تعهّد، تكليف، مسئوليّت و ولايت الهيّه) را بر آسمانها و ... عرضه داشتيم». (احزاب/ 72) و بر آن تمثيل دلالت مى كند آيه: وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ «و اينها مثالهايى است كه براى مردم مى زنيم». (حشر/ 21).

مقصود سرزنش انسان بر كمى تفكر و تعقّل در قرآن و نواهى موعظه هاى آن است.

عالِمُ

الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ خداوند به معدوم و موجود عالم است و به قولى آنچه از مردم نهان است و آنچه را مى بينند، مى داند، يا منظور علم الهى به نهان و آشكار است.

از حضرت باقر عليه السّلام روايت است كه مقصود علم خداوند است به آنچه بوده و نبوده است.

الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ خدايى كه از زشتيها منزّه و از هر عيب و نقصى پاك است و «سبّوح» نيز نظير آن است، السلام، به معناى سلامت است و خداوند در توصيف خود به سالم بودن از عيبها، يا سلامت بخشيدن به مؤمن مبالغه فرموده است.

«المؤمن»، خدايى كه امنيّت بخشيده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 289

«المهيمن»، مراقب هر چيز و حافظ آن است، گفته شده: منظور امينى است كه حق هيچ كس در پيشگاه او ضايع نمى شود. «مهيمن» مفيعل و از امن است و همزه اش قلب به (هاء) شده است.

«الجبّار» نيرومند غالبى است كه آفريدگانش را بر هر چه اراده كند ملزم مى سازد، بعضى گفته اند: «جبّار» كسى است كه در قدرت و سلطنت مقامى بزرگ دارد و صفت جبّار بر غير خدا اطلاق نمى شود مگر به صورت نكوهش.

«المتكبّر» كسى كه به درجه اعلاى بزرگى و عظمت رسيده است.

هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ خالق يعنى خدايى كه آنچه را ايجاد مى كند به اندازه است. «البارئ» خدايى كه بعضى از آفريدگان را از بعضى ديگر با شكلهاى گوناگون متمايز و جدا ساخته است، «المصوّر» صورتگر، از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله درباره اسم اعظم خدا سؤال شد فرمود: بر شما باد به خواندن آيات آخر سوره حشر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 290

سوره ممتحنه ..... ص : 290

اشاره

سيزده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 290

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره ممتحنه را قرائت كند مردان و زنان مؤمن در روز قيامت او را شفاعت كنند.

از امام چهارم عليه السّلام روايت شده كه هر كس سوره ممتحنه را در نمازهاى واجب و مستحبّ خود بخواند خداوند قلبش را براى ايمان خالص و آماده مى كند و نور بصيرت به او مى بخشد و هرگز فقير نشود و خود و فرزندانش به جنون گرفتار نيايند.

[سوره الممتحنة (60): آيات 1 تا 5] ..... ص : 290

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِي سَبِيلِي وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ (1) إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ (2) لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (3) قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ (4)

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (5)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 291

ترجمه: ..... ص : 291

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر

اى كسانى كه ايمان آورده ايد دشمن من و دشمن خويش را دوست خود قرار ندهيد، شما نسبت به آنها اظهار محبّت مى كنيد، در حالى كه به آنچه از حق براى شما آمده كافر شده اند، و رسول خدا و شما را به خاطر ايمان به خداوندى كه پروردگار همه شماست از شهر و ديارتان بيرون مى رانند، اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنوديم هجرت كرده ايد پيوند دوستى با آنها برقرار نسازيد، شما مخفيانه با آنها رابطه

دوستى برقرار مى كنيد در حالى كه من آنچه را پنهان يا آشكار مى كنيد از همه بهتر مى دانم، و هر كس از شما چنين كارى كند از راه راست گمراه شده. (1)

اگر آنها بر شما مسلّط شوند دشمنتان خواهند بود، و دست و زبان خود را به بدى بر شما مى گشايند و دوست دارند شما به كفر باز گرديد. (2)

هرگز بستگان و اولاد شما سودى به حالتان نخواهند داشت، و در قيامت ميان شما جدايى مى افتد، و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست. (3)

براى شما تأسّى نيكى در زندگى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 292

ابراهيم و كسانى كه با او بودند وجود داشت، هنگامى كه به قوم مشرك خود گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مى پرستيد بيزاريم، ما نسبت به شما كافريم، و ميان ما و شما عداوت و دشمنى هميشگى آشكار شده است، و اين وضع هم چنان ادامه دارد تا به خداى يگانه ايمان بياوريد، جز آن سخن ابراهيم كه به پدرش (عمويش آزر) وعده داد كه برايت طلب آمرزش مى كنم، و در عين حال در برابر خداوند براى تو مالك چيزى نيستم. پروردگار!، ما بر تو توكّل كرده ايم، و به سوى تو بازگشتيم، و سرانجام همه به سوى توست. (4)

پروردگارا! ما را مايه گمراهى كافران قرار مده، و ما را ببخش اى پروردگارا ما كه تو عزيز و حكيمى. (5)

تفسير: ..... ص : 292

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي اين آيه درباره حاتم بن ابى بلتعه نازل شد و علّتش اين بود كه ساره كنيز ابو عمرو بن صيفى بن هاشم در مدنيه خدمت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آمد

در حالى كه حضرت آماده فتح مكّه مى شد حضرت به ساره فرمود: آيا مسلمان شده و آمده اى؟

گفت: نه، فرمود: انگيزه آمدنت چيست؟ گفت: شما اساس عشيره و آقاى من هستيد، سرپرستان من در روز بدر كشته شده اند و سخت نيازمندم، حضرت جوانان بنى هاشم را تشويق كرد به او كمك كنند و آنها به ساره لباس دادند و توشه راه و مركب سوارى در اختيارش گذاشتند پس حاتم بن ابى بلتعه نزد ساره آمد و ده دينار به او داد و نامه اى را كه به اهالى مكّه نوشته بود تحويل او داد و در آن نوشته بود بدانيد كه رسول خدا آهنگ شما كرده پس احتياط و پرهيز كنيد، جبرئيل عليه السّلام نازل شد و جريان را به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله خبر داد، حضرت، على عليه السّلام و عمّار و عمر و طلحه و زبير و مقداد و ابو مرثد را كه همگى سوار كار بودند فرستاد و فرمود: برويد تا به باغ (خاخ) برسيد چرا كه آنجا زنى [ساره ] در كجاوه است و نامه طلب را كه مشركان

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 293

مكّه نوشته به همراه دارد نامه را از او بگيريد، پس بيرون رفتند تا در همان جايى كه پيامبر فرموده بود و او را ديدند و او جريان نامه را منكر شد و قسم خورد پس تصميم گرفتند برگردند كه على عليه السّلام فرمود: به خدا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به ما دروغ نگفت و ما نيز گفته او را تكذيب نمى كنيم و شمشير بركشيد و فرمود: نامه را بيرون بياور و گرنه به خدا گردنت

را مى زنم پس نامه را از لابلاى موهايش بيرون آورد.

روايت شده كه حاطب عرض كرد: اى رسول خدا به خدا از آن زمان كه به اسلام گرويده ام كافر نشده ام ولى در ميان قريش غريبم و تمام مهاجرانى كه همراه شما هستند در مكّه خويشاوندانى دارند كه از خاندان و اموالشان حمايت مى كنند و خواستم در نزد آنها حقّى داشته باشم و مى دانم كه خداى متعال عذابش را بر آنها فرو مى فرستد و نامه من مشكلى از آنها حلّ نمى كند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله عذر حاطب را پذيرفت «1».

عدوّى و عدوّكم «عدوّ» به جاى جمع واقع شده است.

تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ در «تلقون» سه قول است:

1- حال از ضمير «لا تتّخذوا» باشد.

2- صفت براى «اولياء» باشد.

3- جمله مستأنفه باشد، و القاء، رساندن مودّت و دوستى به آنهاست و در «ب» بالمودّه، دو قول است:

1- زايده و تأكيدى و براى متعدّى ساختن است نظير آيه: وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ «(و با ترك انفاق) خود را به دست خود به هلاكت نيفكنيد». (بقره/ 195).

__________________________________________________

1-

روى ان حاطبا قال يا رسول اللَّه و اللَّه ما كفرت منذ اسلمت و لكنى كنت عزيزا فى قريش اى غريبا و لم اكن من انفسها و كل من معك من المهاجرين لهم قرابات بمكه يحمون اهاليهم و اموالهم فاردت ان اتخذ عندهم يدا و قد علمت ان اللَّه تعالى ينزل عليهم بأسه و ان كتابى لا يغنى عنهم شيئا فعذره.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 294

2- غير زايده بنا بر اين كه مفعول «تلقون» حذف شده باشد و معنايش اين است كه اخبار مربوط به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را

به سبب دوستيى كه ميان آنها و شما بود به آنها مى رساندى و همچنين است تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ، (آيه يكم از همين سوره) يعنى در نهان با آنها اعلان مى كنيد كه ميان شما و آنها دوستى است يا در نهان احوال پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را به سبب دوستى كه ميان شما و آنها وجود دارد به آنان خبر مى دهيد.

وَ قَدْ كَفَرُوا حال براى «تلقون» است، يعنى با اين كه چنين حالى دارند با آنها دوستى مى ورزند.

يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ اين جمله مانند تفسيرى براى كفر آنهاست يا حال براى كَفَرُوا است.

أَنْ تُؤْمِنُوا علّت براى «يخرجون» است يعنى شما را به خاطر مؤمن بودنتان بيرون مى كنند.

إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ شرط است و جوابش به دلالت جمله ما قبل آن حذف شده است و متعلّق به «لا تتّخذوا» است و معناى آيه اين است كه اگر شما دوستان منيد با دشمنانم دوستى نورزيد.

تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ جمله مستأنفه است يعنى در پنهان داشتن شما چه فايده اى است در حالى كه مى دانيد پنهان داشتن و آشكار ساختن در علم من يكسان است و من پيامبر خود را بر آنچه پنهان مى داريد آگاه مى سازم و هر كه مرتكب نهان كارى شود از راه حقّ منحرف و از عدالت تجاوز كرده است.

إِنْ يَثْقَفُوكُمْ اگر كافران بر شما مسلّط شوند دشمنان خالص شما خواهند بود.

وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ دستهايشان را براى كشتن شما و زبانشان را براى دشنام دادنتان بگشايند.

وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ آرزو مى كنند كه شما مرتدّ شويد.

لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ خويشاوندان و فرزندانتان كه به خاطر آنها با كافران دوستى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 295

ورزيده

و به آنان تقرّب مى جوييد به حال شما نفعى ندارند.

يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ آن گاه خداوند مى فرمايد: در روز قيامت ميان شما و خويشاوندان و فرزندانتان جدايى مى اندازد بنا بر اين شما را چه شده است كه به خاطر آنها خدا را معصيت مى كنيد.

«يفصل» به تشديد «ص» و بدون تشديد و به صورت معلوم قرائت شده است و خداست كه در آن روز (قيامت) بعضى از شما را از بعضى ديگر جدا مى سازد پس خويشاوند مؤمن كه در بهشت است خويشاوند كافر دوزخى خود را نمى بيند، بعضى گفته اند: خداوند ميان شما داورى مى كند و از «فصل القضاء»، حكم قطعى دادن گرفته شده است.

قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ براى شما در ابراهيم و قومش اسوه و الگوى نيك و روش خوبى است كه به آن تأسّى جوييد.

إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ مؤمنان به خويشاوندان كافر خود مى گفتند ما از شما و بتهايى كه مى پرستيد يا از عبادتتان بيزاريم يعنى به شما و خدايانتان اعتنايى نداريم و در نزد ما هيچ ارزشى نداريد و انگيزه دشمنى ما با شما اين است كه به خدا كافريد.

كَفَرْنا بِكُمْ يعنى ما منكر دين شماييم و دشمنى ميان ما و شما استوار است تا به يگانگى خدا اقرار كنيد.

إِلَّا قَوْلَ إِبْراهِيمَ اين جمله از «أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» استثنا شده است زيرا مقصود از «اسوة حسنة» گفتار ابراهيم عليه السّلام و قوم اوست كه واجب است به آن تأسّى شده و به عنوان سنّت گرفته شود، يعنى به سخن ابراهيم عليه السّلام كه به پدرش (عمويش) فرمود:

لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ «برايت طلب آمرزش مى كنم». (ممتحنه/ 4) اهميّت ندهيد چرا كه اين وعده ابراهيم (به

آزر) براى زمانى بود كه ايمان بياورد و چون آشكار شد كه وى دشمن خداست از او بيزارى جست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 296

وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ در پى وعده استغفارى است كه ابراهيم عليه السّلام به آزر داده بود و گويى ابراهيم عليه السّلام فرموده من برايت استغفار مى كنم و جز اين كارى از من ساخته نيست.

رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا اين جمله دو صورت دارد:

1- ممكن است متّصل به ما قبل استثنا باشد و جزء گفتار ابراهيم عليه السّلام و قومش به حساب آيد.

2- مى تواند آموزشى از سوى خداوند سبحان به بندگانش باشد كه كارهايشان را به خدا واگذارند كه همان سخن (ابراهيم) را بگويند در اين صورت معناى جمله «قولوا ربّنا» است يعنى بگوييد پروردگارا.

[سوره الممتحنة (60): آيات 6 تا 10] ..... ص : 296

اشاره

لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (6) عَسَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذِينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللَّهُ قَدِيرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (7) لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (8) إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (9) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِكُوا

بِعِصَمِ الْكَوافِرِ وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 297

ترجمه: ..... ص : 297

براى شما در برنامه زندگى اقتداى به ابراهيم و قومش نيكوست. براى كسانى كه اميد به خدا و روز قيامت دارند، و هر كس سرپيچى كند به خويشتن ضرر زده است، زيرا خداوند بى نياز و شايسته هر گونه ستايش است. (6)

اميد است خدا ميان شما و دشمنانتان (از طريق اسلام) پيوند محبّت برقرار كند، و خداوند قادر و آمرزنده و مهربان است. (7)

تنها شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهى نمى كند، چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد. (8)

تنها شما را از دوستى كسانى نهى مى كند كه در امر دين با شما پيكار كردند، و شما را از خانه هايتان بيرون راندند، يا به بيرون راندن شما كمك كردند از اين كه با آنها دوستى كنيد، و هر كس آنها را دوست دارد ظالم و ستمگر است. (9)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه زنان با ايمان به عنوان هجرت نزد شما آيند آنها را بيازماييد- خداوند از ايمان آنها آگاه تر است- هر گاه آنان را مؤمن يافتيد آنها را به سوى كفّار باز نگردانيد، نه آنها براى كفّار حلال اند، و نه كفّار براى آنها حلال، و آنچه را همسران آنها (براى ازدواج با اين زنان) پرداخته اند به آنها بپردازيد، و گناهى بر شما نيست كه با آنها ازدواج كنيد هر گاه مهرشان را به آنها بدهيد، و هرگز همسران

كافره را در همسرى خود نگه نداريد (و اگر كسى از زنان شما كافر شد به بلاد كفر فرار كرد) حق داريد مهرى را كه پرداخته ايد. مطالبه كنيد، همان گونه كه آنها حق دارند مهر زنانشان را كه از آنان جدا شده اند از شما مطالبه كنند، اين حكم خداوند است كه در ميان شما حكم مى كند و خداوند دانا و حكيم است. (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 298

تفسير: ..... ص : 298

لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ خداوند سبحان تشويق در اقتدا كردن به ابراهيم عليه السّلام و قومش را به عنوان تأكيد بر آنها تكرار فرمود از اين رو اوّل آيه با قسم «1» شروع شده است.

لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ بدل است از «لكم» و آن نوعى تأكيد است، همچنين است وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ يعنى هر كس از تأسّى جستن به ابراهيم عليه السّلام روى بگرداند همانا خدا از تمام آفريدگانش بى نياز است و تأسّى نجستن آنها به خدا ضرر نمى رساند و تنها به خودشان ضرر مى زنند. چون اين آيات نازل شد دشمنى مؤمنان نسبت به پدران و خويشاوندان مشركشان شدّت يافت و چون خداوند سبحان صبر و جديت آنها را با آن قاطعيت و شدت ديد به آنان رحمت آورد و به آنها وعده داد كه آرزوى آنان را كه مسلمان شدن خويشاوندانشان است بر آورده سازد و ميانشان صميميت و صفا حاصل شود.

عَسَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وعده اى است از سوى خدا بر طبق عادت شاهان كه در مورد بعضى از حاجتها مى گويند: شايد، يا اميد است و براى شخص محتاج ترديدى در برآورده شدن حاجتش نمى ماند. يا مقصود از

آن به طمع انداختن مؤمنان است.

وَ اللَّهُ قَدِيرٌ خدا بر زير و رو كردن دلها و آسان ساختن كارها تواناست.

أَنْ تَبَرُّوهُمْ بدل از «الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ» است همچنين «أَنْ تَوَلَّوْهُمْ» بدل از «عَنِ الَّذِينَ قاتَلُوكُمْ» است و معنايش اين است كه خدا شما را از نيكى كردن به آنها (والدين و خويشان) نهى نمى كند و تنها از دوستى ورزيدن به آنها نهى مى فرمايد و

__________________________________________________

1- «لام» در لقد كان در جواب قسم محذوفى است كه از جمله قسم (قسم و مقسم به) چيزى باقى نمانده است نظير: لقد جاء الربيع، كه در اصل اقسم باللّه لقد جاء الربيع بوده است.

محمد انطاكى، المنهاج فى القواعد و الاعراب، چاپ هشتم، كتابخانه دار الشرق، بيروت، ص 301- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 299

اين نيز رحمتى از سوى خدا نسبت به مؤمنان است و چون در دشمنى نسبت به خويشان سخت گير و جدّى بودند، خداوند به مؤمنان اجازه داد با كسانى كه با مؤمنان نجنگيده و آنها را از ديارشان بيرون نكردند صله رحم كنند و آنها قبيله خزاعه بودند، اين قبيله با پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله صلح كردند كه با آن حضرت نجنگند و كسى را عليه او كمك نكنند.

از مجاهد روايت شده آنها كسانى بودند كه در مكّه ايمان آوردند ولى به مدينه هجرت نكردند.

وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ يعنى ميان خود و آنان رفتار عادلانه داشته باشيد و نسبت به آنها عادلانه قضاوت كنيد و به آنها ستم روا نداريد، خداوند سبحان سفارش كرده كه با مشركان عادلانه رفتار كنيد و از ستم به آنها بپرهيزيد پس چه گمان مى برى به حال كسى كه در ستم

به برادر مسلمانش گستاخ است.

إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ خداوند اين زنان را مؤمن ناميده چرا كه به زبانشان خدا را تصديق كرده و كلمه شهادت را به زبان گفته اند.

فَامْتَحِنُوهُنَّ آنان را با سوگند و نگرش در نشانه ها بيازماييد تا صدق ايمان آنها برگمانهايتان غالب آيد و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به زنى كه او را مى آزمود، مى فرمود: به خدايى كه جز او خدايى نيست به خاطر دشمنى با شوهرت بيرون نشدى، به خدا از زمينى به زمينى از روى ميل بيرون نشدى، به خدا در طلب دنيا بيرون نيامدى، به خدا فقط براى دوستى به خدا و رسول خدا بيرون آمده اى؟

اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِهِنَّ خدا از شما به ايمان آنها آگاه تر است چون شما در آن باره علمى كه موجب اطمينان نفوستان شود به دست نياورده ايد اگر چه از آنها سوگند خواسته و احوالشان را بررسى كرده ايد در حالى كه آگاهى حقيقى به احوال آنها در نزد خداست.

فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ اگر به آن اندازه كه در توان شماست نسبت به آنها عالم

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 300

شديد به اين صورت كه از نشانه هاى ظاهر به مؤمن بودن آنها گمان غالب پيدا كرديد آنها را به شوهران كافرشان برنگردانيد زيرا زن با ايمان بر مرد مشرك حلال نيست.

وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا يعنى مهرى كه شوهرهايشان به آنها داده اند بدهيد.

وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ سپس خداوند اشكال ازدواج با اين زنان مهاجر را نفى كرده است.

إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ يعنى هر گاه مهرهايشان را به آنها بدهيد چرا كه مهر، در مقابل اجرت همخوابگى با زن است.

وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ «تمسكوا» به تشديد (س) و

به تخفيف آن قرائت شده است، عصمت چيزى است نظير عقد يا سبب كه به آن چنگ زده مى شود، يعنى ميان مؤمنان و زنان كافر ارتباط و پيوند همسرى نيست چه زنان حربى باشند چه زمّى.

وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ مهر زنان خود را كه به كافران ملحق شده اند مطالبه كنيد و كافران نيز بايد مهر زنان خود را كه به مسلمانان پيوسته اند مطالبه كنند.

ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يعنى تمام آنچه در اين آيه آمده حكم خداست.

يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ جمله مستأنفه يا حال از «حكم اللَّه» است بنا بر اين كه ضمير حذف شده باشد يعنى يحكمه اللَّه، خدا آن را حكم مى كند يا حكم را از روى مبالغه به مثابه حاكم قرار داده است.

[سوره الممتحنة (60): آيات 11 تا 13] ..... ص : 300

اشاره

وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْ ءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَى الْكُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (11) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنِينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (12) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كَما يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ (13)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 301

ترجمه: ..... ص : 301

و اگر بعضى از همسران شما از دستتان بروند (و به سوى كفّار بازگردند) و شما در جنگى بر آنان پيروز شديد و غنائمى گرفتيد به كسانى كه همسرانشان رفته اند همانند مهرى را كه پرداخته اند بدهيد، و از مخالفت خداوندى كه همه به او ايمان داريد بپرهيزيد. (11)

اى پيامبر هنگامى كه زنان مؤمن نزد تو آيند و با تو بيعت كنند كه چيزى را شريك خدا قرار ندهند دزدى نكنند، آلوده زنا نشوند فرزندان خود را نكشند، تهمت و افترايى پيش دست و پاى خود نياورند، و در هيچ كار شايسته اى مخالفت فرمان تو نكنند، با آنها بيعت كن، و براى آنها از درگاه خداوند آمرزش بخواه كه خداوند آمرزنده و مهربان است. (12)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد با قومى كه خداوند آنها را مورد غضب قرار داده دوستى نكنيد، آنها از آخرت مأيوسند همان گونه كه كفّار مدفون در قبرها مأيوس مى باشند. (13)

تفسير: ..... ص : 301
[شأن نزول ] ..... ص : 301

وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْ ءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ چون اين آيه نازل شد مؤمنان مهرى را كه مشركان به زنان خود داده بودند بر طبق فرمان خدا پرداختند ولى مشركان مهريه هاى زنهاى كافرشان را به شوهرهاى مسلمانشان نپرداختند پس اين آيه نازل شد

، وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْ ءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَى الْكُفَّارِ يعنى اگر يكى از زنان شما (به حال ارتداد) به سوى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 302

كفّار برگشت، و در قرائت ابن مسعود (بجاى شى ء) «احد» آمده است.

«فعاقبتم» از عقبه به معناى نوبت است و خداوند حكمى را كه براى مسلمانان و كافران صادر كرده يعنى يك بار كفّار مهر زنان مسلمين و بار ديگر مسلمانان مهر زنان كفار را بپردازند، تشبيه به

كارى كرده كه به نوبت انجام مى شود چنان كه در سوار شدن و جز آن معمول است و معناى آيه اين است كه نوبت شما براى پرداختن مهر رسيده است.

فَآتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ به كسانى «از مسلمانان» كه زنش را از دست داده و به سوى كفّار رفته است از مهر مهاجرت، مهر المثل بدهيد و آن را به شوهر كافرش ندهيد.

همچنين زهرى گفته است: از مهر زنانى كه به كفّار ملحق شده اند داده مى شود، زجاج گويد: اگر در جنگ غنيمتى به شما رسيد، مردى كه زنش رفته است مهرش را از غنيمتى بدهد كه در جنگ به دست آورده است.

«عاقبتم» در قرائت غير مشهور، «فأعقبتم» خوانده شده يعنى وارد عقبه شديد بنا بر اين «عقبتم» به تشديد (ق) از عقبه است هر گاه دنبال او برود چرا كه هر يك از متعاقبين در پى رفيقش مى رود پس عقبتم از عقبه يعقبه است. زجاج در تفسير تمام موارد ياد شده (در قراءتها) گفته است: فكانت العقبى لكم يعنى چيرگى از آن شماست تا غنيمت ببريد، گفته شده: تمام زنان مهاجرى كه به مشركان ملحق شده اند شش نفر بودند و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مهرهاى آنان را از غنائم پرداخت.

وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ مقصود اين است كه دختران آنها را زنده به گور نكنيد و يا با سقط، فرزندانشان را نكشيد.

وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ، بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ زن، نوزاد سرراهى بر مى داشت و به شوهرش مى گفت اين فرزند من است كه از تو به هم رسيده، و «بهتان يفترينه بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ» را كنايه از فرزندى آورده است كه به

دروغ به شوهرش

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 303

مى چسباند زيرا شكم زن كه كودك را در آن حمل مى كند ميان دستهاى اوست، و عورت زن كه بچه از آن متولّد مى شود ميان پاهاى اوست.

وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ در انجام كارهاى نيكى كه به آنها امر مى كنى و ترك كارهاى زشتى كه آنان را از آن نهى مى كنى تو را نافرمانى نكنند، معروف هر چيزى است كه عقل و شرع بر وجوب يا استحباب آن دلالت كند.

فَبايِعْهُنَّ در چگونگى بيعت زنان با پيامبر روايت شده كه حضرت جام آبى طلبيد و دست مباركش را در آن فرو برد سپس زنها دستشان را در آن فرو بردند و به قولى پيامبر با زنها از پشت لباس و جامه بيعت مى كرد «1».

لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ آن قوم (يهود) را كه مورد غضب خدايند دوست نگيريد گروهى از مسلمانان فقير بودند و اخبارى از مسلمين به يهوديان مى رساندند براى اين كه از ميوه جاتشان بهره اى ببرند پس خداوند از اين كار نهى كرد.

قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كفّار از اين كه در آخرت بهره داشته باشند نوميد شدند چرا كه از روى عناد و دشمنى رسول خدا را تكذيب كردند با اين كه مى دانستند پيامبرى كه در تورات توصيف شده همان حضرت است.

كَما يَئِسَ الْكُفَّارُ چنان كه كفّار از زنده شدن مردگانشان نوميدند.

__________________________________________________

1-

روى فى كيفيت المبايعة انه صلّى اللَّه عليه و آله دعا بقدح من ماء فغمس فيه يده ثم غمس ايديهن فيه و قيل كان يبايعهنّ من وراء الثوب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 304

سوره صفّ ..... ص : 304

اشاره

چهارده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 304

در حديث أبىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره عيسى عليه السّلام را بخواند تا آن گاه كه در دنياست حضرت عيسى عليه السّلام برايش استغفار مى كند و بر او درود مى فرستد و در روز قيامت رفيق عيسى عليه السّلام است «1».

از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده: «هر كس سوره صف را قرائت كند و در نمازهاى واجب و مستحبّ خود برخواندن آن مداومت كند خداوند او را در رديف و صف فرشتگان و پيامبران مرسل خود قرار دهد» «2».

[سوره الصف (61): آيات 1 تا 9] ..... ص : 304

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (1) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ (2) كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ (3) إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ (4)

وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (5) وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِينٌ (6) وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُوَ يُدْعى إِلَى الْإِسْلامِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (7) يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ (8) هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (9)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب)، و من قرأ سورة عيسى كان عيسى

عليه السّلام مصلّيا عليه مستغفرا له ما دام فى الدّنيا و هو يوم القيامة رفيقه.

2- و

عن الباقر عليه السّلام: من قرأ سورة الصفّ و ادمن قراءتها فى فرائضه و نوافله صفّه اللَّه تعالى مع ملائكته و انبيائه المرسلين.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 305

ترجمه: ..... ص : 305

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر

آنچه در آسمانها و زمين است همه تسبيح خدا مى گويند و او قدرتمند و آگاه است. (1)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چرا سخنى مى گوييد كه به آن عمل نمى كنيد؟. (2)

نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخنى بگوييد كه به آن عمل نمى كنيد. (3)

خداوند كسانى را دوست مى دارد كه در راه او پيكار مى كنند همچون بنايى آهنين [استوارند]. (4)

به ياد آوريد هنگامى را كه موسى به قومش گفت اى قوم من! چرا مرا آزار مى دهيد با اين كه مى دانيد من فرستاده خدا به سوى شما هستم؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 306

هنگامى كه آنها از حق منحرف شدند خداوند قلوبشان را منحرف ساخت، و خدا فاسقان را هدايت نمى كند. (5)

و به ياد آوريد هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت: اى بنى اسرائيل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى كه كتابى (تورات) را كه پيش از من فرستاده شده تصديق دارم و بشارت دهنده به رسولى هستم كه بعد از من مى آيد، و نام او احمد است، هنگامى كه او (احمد) با معجزات و دلايل روشن به سراغ آنها آمد گفتند اين سحرى است آشكار. (6)

چه كسى ظالمتر است از آن كس كه بر خدا دروغ مى بندد (و تكذيب مى كند) در حالى كه دعوت به اسلام مى شود، خداوند قوم ظالم را هدايت نمى كند. (7)

آنها مى خواهند

نور خدا را با دهان خود خاموش سازند، ولى خدا نور خود را كامل مى كند هر چند كافران خوش نداشته باشند! (8)

او كسى است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان غالب سازد، هر چند مشركان كراهت داشته باشند. (9)

تفسير: ..... ص : 306

از ابن عبّاس روايت است كه گروهى از مؤمنان پيش از مأمور شدن به جهاد مى گفتند اگر بدانيم محبوبترين اعمال در پيشگاه خدا چيست انجام خواهيم داد پس خداوند آنها را به جهاد در راه خود راهنمايى فرمود ولى در جنگ احد پشت به دشمن كردند، از اين رو خدا آنان را سرزنش كرد «1».

برخى گويند: اين سوره درباره گروهى نازل شده كه گفتند: مبتلا شديم و [تكليف خود را] انجام داديم در حالى كه انجام نداده بودند و دروغ مى گفتند.

كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ در «كبر» بدون آوردن لفظ تعجب، قصد تعجّب شده است و به

__________________________________________________

1- عن ابن عباس، كان ناس من المؤمنين يقولون قبل ان يؤمروا بالقتال لو نعلم احبّ الاعمال الى اللَّه تعالى لعملناه فدلّهم اللَّه سبحانه على الجهاد فى سبيله فولّوا يوم احد فعيّرهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 307

«ان تقولوا» نسبت داده شده است.

«مقتا» منصوب است و به «ان تقولوا» تفسير شده است تا دلالت كند بر اين كه اگر سخنى بگويند كه انجام ندهند گناهى خالص است و مقت بدترين دشمنى است، خداوند سبحان به بزرگ قرار دادن بغض و دشمنى اكتفاء نكرد تا آن را سخت ترين و زشت ترين دشمنى قرار داده و در پيشگاه خدا بيش از آن است زيرا هر گاه گناه انسان در پيشگاه خدا بزرگ شود به نهايت

بزرگى و سختى مى رسد، نقل شده كه به يكى از پيشينيان گفته شد براى ما سخن بگو پس سكوت كرد آن گاه گفت: به من دستور مى دهيد كه بگويم آنچه را انجام نمى دهم و زودتر به خشم خدا گرفتار آيم.

يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ اين آيه دلالت بر اين دارد كه مقت مربوط به كسانى است كه وعده دادند در جنگ پايدار باشند و به آن وفا نكردند.

صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ خود را به يكديگر چسبانده يا به هم چسبيده بودند و گويى به گونه اى پيوسته به هم بودند كه فاصله اى ميانشان نبود. و گويى بنيانى است كه بعضى از آن به بعض ديگر چسبيده و به هم فشرده شده است. بعضى گفته اند:

اين تعبير دلالت بر فضيلت جنگيدن پياده دارد زيرا افراد پياده نظام چنين صف مى بندند. و جمله «صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ» دو حال متداخل هستند.

وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ «و اذ قال» ظرف براى «اذكر» [محذوف ] است.

تُؤْذُونَنِي قوم موسى آن حضرت را با انواع آزارها بيازردند از جمله گفتند:

فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ «و تو و پروردگارت برويد [با آنان بجنگيد]». (مائده/ 24) اجْعَلْ لَنا إِلهاً «[به موسى گفتند] تو هم براى ما معبودى قرار ده» (اعراف/ 138) و از موسى خواستند كه خدا را آشكارا ببينند و گوساله پرستى و ديگر آزارها.

وَ قَدْ تَعْلَمُونَ در محلّ حال است يعنى مرا مى آزاريد در حالى كه مى دانيد من رسول خدايم و به موجب علمتان به نبوّتم بايد مرا تعظيم و احترام كنيد نه آن كه بيازاريد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 308

فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ چون از حق روى گردانيدند خدا دلهايشان را [به

سوء اختيارشان ] برگردانيد و الطاف خود را از آنها بازداشت.

وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ خداوند آنها را مشمول لطف خود قرار نداد چرا كه شايسته لطف حق نبودند، يا خداوند آنها را به بهشتى كه به مؤمنان وعده فرموده هدايت نمى كند.

مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ يعنى به سوى شما فرستاده شده ام در حالى كه تورات پيش از خودم را تصديق دارم و در حالى كه مژده مى دهم به پيامبرى كه پس از من مى آيد «من بعدى» به سكون و فتح «ى» قرائت شده و سيبويه و خليل قرائت «فتح» را برگزيده اند.

از كعب روايت شده كه حواريان به عيسى عليه السّلام عرض كردند: اى روح خدا آيا پس از ما امّتى خواهد بود فرمود: آرى، امّت احمد صلّى اللَّه عليه و آله كه حكيم و عالم و پرهيزگارند و گويى در فهم و درك نظير پيامبرانند به اندكى روزى قانعند و خدا نيز به عمل اندك از آنها راضى است «1».

قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِينٌ در قرائتى «هذا ساحر» نيز قرائت شده است.

وَ مَنْ أَظْلَمُ: و چه گروهى از مردم ستمكارتر از كسانى اند كه خدا آنها را به زبان پيامبران خود به اسلام فرا مى خواند كه سعادت ابدى در آن است و آنها بجاى پاسخ مثبت دادن به خدا با اين گفتارشان كه اين سحرى است آشكار به خداوند دروغ مى بندند.

يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ «ليطفئوا» در اصل «ان يطفئوا» بوده و «لام» بر فعل اضافه شده و همراه فعل «يريدون» آمده تا تأكيد اراده باشد چنان كه در سوره توبه آمده است، و منظور از خاموش كردن نور خدا با دهنهايشان، نوعى تمسخر به

__________________________________________________

1-

و

عن كعب ان الحواريين قالوا لعيسى يا روح اللَّه هل بعدنا من امّة قال نعم امّة احمد صلّى اللَّه عليه و آله حكماء علماء، اتقياء كانّهم من الفقه انبياء يرضون من اللَّه باليسير من الرّزق و يرضى اللَّه منهم باليسير من العمل.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 309

اراده آنهاست كه مى خواستند با اين گفتارشان درباره قرآن كه سحر است اسلام را باطل كنند پس خداوند حال آنها را به حال كسى تشبيه كرده كه با دهان خود در خورشيد مى دمد تا آن را خاموش كند.

وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ «متمّ» هم به صورت اضافه به نور و هم با تنوين و نصب نوره قرائت شده است، يعنى خدا حق را كامل مى كند و آن را به آخرين درجه كمال خود مى رساند.

وَ دِينِ الْحَقِّ منظور ملّت حنيف اسلام است.

لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ يعنى تا دين اسلام را برتر و بالاتر از ديگر اديان مخالف آن قرار دهد.

از على عليه السّلام روايت است: به خدا سوگند سرزمينى نمى ماند مگر اين كه صبح و شام فرياد شهادت به يگانگى خدا (لا اله الا اللَّه) در آن بلند خواهد شد.

[سوره الصف (61): آيات 10 تا 14] ..... ص : 309

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ (10) تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (11) يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (12) وَ أُخْرى تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (13) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ كَما قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى

اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ كَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِينَ (14)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 310

ترجمه: ..... ص : 310

اى كسانى كه ايمان آورده ايد آيا شما را به تجارتى راهنمايى كنم كه شما را از عذاب دردناك رهايى بخشد؟! (10)

به خدا و رسول او ايمان بياوريد، و در راه خداوند با اموال و جانهايتان جهاد كنيد، اين براى شما از هر چيز بهتر است اگر بدانيد. (11)

اگر اين كار را بكنيد خدا گناهانتان را مى بخشد و شما را در باغهايى از بهشت داخل مى كند كه نهرها از زير درختانش جارى است، و در مسكنهاى پاكيزه در بهشت جاويدان جاى مى دهد و اين پيروزى عظيمى است. (12)

و نعمت ديگرى كه آن را دوست داريد به شما مى بخشد و آن يارى خداوند و پيروزى نزديك است و مؤمنان را بشارت ده! (13)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد ياوران خدا باشيد همان گونه كه عيسى بن مريم به حواريون گفت: چه كسانى در راه خدا ياوران من هستند؟

حواريون گفتند: ما ياوران خدا هستيم، و در اين هنگام گروهى از بنى اسرائيل ايمان آوردند و گروهى كافر شدند، ما كسانى را كه ايمان آورده بودند در برابر دشمنانشان تأييد كرديم و سرانجام بر آنها پيروز شدند. (14)

تفسير: ..... ص : 310

تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ «تنجيكم» با تشديد (ج) و بدون تشديد قرائت شده است.

تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ گويى آنان گفته اند چه كنيم؟ پس در جوابشان گفته شده ايمان بياوريد، «تؤمنون» خبر و به معناى امر است از اين رو به «يَغْفِرْ لَكُمْ» جواب داده شده است.

و در قرائت عبد اللَّه، آمنوا باللّه و رسوله و جاهدوا، بوده است، و به اين دليل به لفظ اخبار آمده تا وجوب اطاعت را اعلام دارد و گويى (فرمان خدا) اطاعت شده و از ايمان و جهادى كه

موجود است خبر مى دهد و نظير آن است گفتار عرب غفر اللَّه لك و يرحمك اللَّه. ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 311

ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ آن ايمان و جهاد از جانها و اموالتان برايتان بهتر است، و معناى آيه اين است كه اگر بدانيد ايمان و جهاد برايتان بهتر است در اين صورت براى شما بهتر خواهد بود چرا كه اگر آن را بدانيد ايمان و جهاد را بيش از جانها و اموالتان دوست مى داريد و در نتيجه رستگار مى شويد.

وَ أُخْرى تُحِبُّونَها يعنى براى شما علاوه بر اين نعمت بزرگ مغفرت و پاداش و نعمتهاى بهشت نعمت دنيوى ديگرى است كه در نزد شما محبوب است سپس آن نعمت را به آيه نصر تفسير فرموده است.

نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ، منظور از نصر كه در آيه قبل از آن به (أُخْرى تُحِبُّونَها) تعبير شده فتح مكّه است، بعضى گفته اند: فتح ايران و روم و ديگر فتوحات اسلامى به طور عام مراد است.

در كلمه «تحبّونها» نوعى توبيخ بر دوست داشتن دنياست.

وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ عطف بر «تؤمنون» است چرا كه به معناى امر است و گويى فرموده است: آمنوا و جاهدوا يثبكم اللَّه و ينصركم، ايمان بياوريد و جهاد كنيد تا خدا به شما پاداش داده و ياريتان كند و اى پيامبر خدا مؤمنان را به آن بشارت بده.

كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ «انصار اللَّه» به صورت اضافه و با تنوين (انصارا للَّه) قرائت شده يعنى شما ياوران خدا باشيد همان طور كه حواريان ياوران عيسى عليه السّلام بودند آن گاه كه به آنان گفت: من أنصارى الى اللَّه؟ يعنى ياوران من كه به نصرت خدا روى آورند و

در يارى خدا همراه من باشند كيانند؟ حواريان گفتند: نحن انصار اللَّه يعنى ما كسانى هستيم كه خدا را يارى مى كنيم بنا بر اين اضافه شدن انصارى بر خلاف اضافه شدن انصار اللَّه است و درست نيست كه معنايش من ينصرنى مع اللَّه باشد، چه كسى همراه من خدا را يارى مى كند، زيرا جواب مطابق با سؤال نيست.

فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ گروهى از بنى اسرائيل به عيسى ايمان آورده و گروهى كافر شدند پس مؤمنان آنها را عليه كافرانشان يارى كرديم و بر آنان غالب

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 312

شدند.

بعضى گفته اند معنايش اين است كه گروهى از بنى اسرائيل به حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ايمان آورده و گروهى به او كافر شدند و مؤمنان با دليل و قدرت بر آنان غالب شدند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 313

سوره جمعه ..... ص : 313

اشاره

مدنى است.

يازده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 313

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره جمعه را قرائت كند به عدد كسانى كه در نماز جمعه شركت كرده اند و به شمار كسانى كه در شهرهاى مسلمين اند و در نماز شركت نكرده اند ده حسنه پاداش مى دهد «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه «بر هر مؤمنى لازم است در شب جمعه سوره جمعه و سوره «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» را قرائت كند و در روز جمعه در نماز ظهر سوره جمعه و منافقين بخواند و با انجام اين كار گويى عمل رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله را انجام داده است و پاداش او بر خدا، بهشت است. «2»

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب)، من قرأ سورة الجمعة اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من اتى الجمعة و بعدد من لم يأتها فى امصار المسلمين.

2- و

عن الصادق عليه السّلام من الواجب على كل مؤمن ان يقرأ فى ليلة الجمعة بالجملة و سبّح اسم ربك الأعلى و فى صلوة الظهر فى الجمعة بالجمعة و المنافقين فاذا فعل ذلك فكانما يعمل بعمل رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و كان ثواب جزائه على اللَّه الجنة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 314

[سوره الجمعة (62): آيات 1 تا 5] ..... ص : 314

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (1) هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (2) وَ آخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (3) ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (4)

مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ

يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (5)

ترجمه: ..... ص : 314

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر

آنچه در آسمانها و زمين است همواره تسبيح خدا مى گويند، خداوندى كه مالك و حاكم است و از هر عيب و نقصى مبرّا و عزيز و حكيم است. (1)

او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت تا آياتش را بر آنها بخواند و آنها را پاكيزه كند و كتاب و حكمت بياموزد هر چند پيش از آن در گمراهى آشكار بودند. (2)

و او رسول بر گروه ديگرى (است) كه هنوز به آنها ملحق نشده اند، و او عزيز و حكيم است. (3)

اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مى بخشد و خداوند صاحب فضل عظيم است. (4)

كسانى كه مكلّف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نكردند، مانند دراز گوشى هستند كه كتابهايى را حمل مى كند، قومى كه آيات الهى را تكذيب كردند مثال بدى دارند، و خداوند جمعيّت ظالمان را هدايت نمى كند. (5)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 315

تفسير: ..... ص : 315

يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ در اين كه يك بار «سبّح» (در سوره صف) و يك بار «يسبّح» فرموده اشاره به تداوم تنزيه خداوند سبحان در گذشته و آينده است.

بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ منظور از اميّون، عربهايند زيرا آنها در ميان امّتها اهل خواندن و نوشتن نبودند، بعضى گويند: نوشتن از طائف آغاز شد و اهل طائف آن را از مردم «حيره» گرفتند، معناى آيه اين است كه خداوند در ميان گروهى كه خواندن و نوشتن نمى دانستند مردى درس نخوانده از خودشان كه تبار و حالاتش را مى دانستند برانگيخت.

يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ تا آيات خدا را بر آنها بخواند با

اين كه مانند خودشان درس نخوانده بود و پيش از آن چيزى نخوانده و نياموخته بود و اين كه يك درس نخوانده خبرهاى قرنهاى گذشته را بدون آموختن (قبلى) بنا بر آنچه در كتابهاست، بخواند نشانه اى از اعجاز است.

وَ يُزَكِّيهِمْ آنان را از شرك و آلودگيهاى جاهليّت پاك كند.

وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ به آنان قرآن و احكام بياموزد.

وَ إِنْ كانُوا «ان» مخفّف از ثقيله است و لام در «لَفِي ضَلالٍ» فرق گذارنده [ميان ] «ان» نافيه و «ان» مخفّفه است، يعنى آنها در گمراهى بودند كه بزرگتر از آن گمراهى نيست.

وَ آخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ «آخرين» عطف بر «اميّين» است يعنى خدا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را بر درس نخوانده هايى كه در زمان خودش بودند مبعوث كرد و نيز بر ديگران كه به آنها ملحق نشده ولى بزودى به آنها ملحق خواهند شد.

روايت شده كه چون پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اين آيه را قرائت كرد به حضرت عرض شد:

منظور از «آخرين» كيانند؟ پس حضرت دست بر شانه سلمان نهاد و فرمود: اگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 316

ايمان در ستاره مرّيخ باشد مردانى از اينها (ايرانيان) بدان دست خواهند يافت، بعضى گفته اند: منظور كسانى اند كه پس از مردم زمان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله خواهند آمد تا روز قيامت «آخرين» مى تواند عطف بر ضمير در «يعلّمهم» و منصوب باشد، يعنى و يعلّم آخرين، ديگران را نيز تعليم دهد، زيرا هر گاه تعليم تا آخر الزمان بدين ترتيب ادامه يابد و تمامش وابسته به اوّلش باشد چنان است كه حضرت صلّى اللَّه عليه و آله سرپرست هر تعليمى است كه

به وجود بيايد.

وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ خدا در قادر ساختن مردى درس نخوانده بر اين كار بزرگ و برگزيدن او از ميان ديگر مردم، مقتدر و در تمام كارهايش داناست.

ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ رسالتى كه خداوند به محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بر تمام مرد اوّلين و آخرين تا روز قيامت داد لطفى از سوى خدا بود.

يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ نبوّت لطفى است كه خداوند به اقتضاى حكمتش و به هر كس كه بخواهد مى دهد.

وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ خداوند با برانگيختن محمّد صلّى اللَّه عليه و آله صاحب منّت بزرگى بر خلق خودش مى باشد.

مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ منظور يهوديانى اند كه تورات را خوانده و حفظ كرده بودند سپس آن را تحمّل نكردند چون به تورات عمل نكرده و از آياتش بهره مند نشدند چرا كه صفت پيامبر ما و بشارت به (بعثت) او در آن آمده بود.

كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً يعنى مانند درازگوشى كه كتابهاى بزرگ علمى را حمل كند و با آنها راه برود و چيزى از آنها نداند جز زحمتى كه بر پشت و پهلويش وارد مى شود، همچنين هر كسى كه علمى را بداند و به مقتضاى آن عمل نكند نظير همان درازگوش است «1».

__________________________________________________

1- سعدى (ره) با الهام گرفتن از همين آيه مى گويد:

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 317

بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ داستان كسانى كه آيات خدا را تكذيب كردند يعنى يهود كه تورات يا قرآن يا آيات الهى را كه بر نبوّت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله دلالت دارد تكذيب كردند، داستان بدى است و معناى حُمِّلُوا التَّوْراةَ، اين است كه يهوديان مكلّف شدند تورات را بدانند، و به

آن عمل كنند سپس به آن عمل نكردند و گويى آن را حمل نكردند.

يَحْمِلُ أَسْفاراً محلا منصوب است بنا بر حال بودن يا مجرور است كه صفت حمار باشد چرا كه [اعرابش ] مانند «لئيم» در اين شعر است:

و لقد امرّ على اللّئيم يسبّنى «1»

[سوره الجمعة (62): آيات 6 تا 11] ..... ص : 317

اشاره

قُلْ يا أَيُّهَا الَّذِينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (6) وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (7) قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (8) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (9) فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (10)

وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (11)

__________________________________________________

علم چندان كه بيشتر خوانى چون عمل در تو نيست نادانى

نه محقق بود نه دانشمند چارپايى بر او كتابى چند

آن تهى مغز را چه علم و خبر كه بر او هيزم است يا دفتر

كلّيات سعدى- م.

1- من بر شخص فرمايه مى گذرم كه مرا دشنام مى دهد. يسبّنى صفت «اللئيم» است با اين كه موصوف بايد نكره باشد ولى چون در اينجا منظور شخص خاص نيست و جنس لئيم مقصود است معرفه و نكره بودنش يكسان است و در آيه شريفه نيز بنا بر اين كه «يَحْمِلُ أَسْفاراً» صفت براى «الحمار» باشد و محلا مجرور بر

همين اساس است، تفسير كشاف، ج 4، ص 530، چاپ بيروت، دار الكتب العربى- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 318

ترجمه: ..... ص : 318

بگو اى يهوديان! اگر گمان مى كنيد كه شما دوستان خدا غير از مردم هستيد آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى گوئيد! (تا به لقاى محبوبتان برسيد). (6)

ولى آنها هرگز تمنّاى مرگ نمى كنند به خاطر اعمالى كه از پيش فرستاده اند، و خداوند ظالمان را بخوبى مى شناسد. (7)

بگو آن مرگى كه از آن فرار مى كنيد سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد، سپس به سوى كسى كه از پنهان و آشكار با خبر است برده مى شويد و شما را از آنچه انجام مى داديد خبر مى دهد. (8)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه براى نماز روز جمعه اذان گفته مى شود به سوى ذكر خدا بشتابيد، و خريد و فروش را رها كنيد كه اين براى شما بهتر است اگر مى دانستيد. (9)

و هنگامى كه نماز پايان گرفت در زمين پراكنده شويد و از فضل الهى طلب كنيد، و خدا را بسيار ياد آوريد تا رستگار شويد. (10)

و هر گاه تجارت و يا سرگرمى را ببينند پراكنده مى شوند و تو را كه به نماز ايستاده اى رها مى كنند بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است. خداوند بهترين روزى دهندگان است. (11)

تفسير: ..... ص : 318
اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ هادُوا كسانى كه خود را يهود ناميده و مى گفتند:

ما فرزندان و دوستان خداييم، يعنى اگر گفتارتان راست است [پس آرزوى مرگ كنيد]. ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 319

فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ آرزوى مرگ كنيد كه خدا شما را به بهشتى كه براى دوستانش مهيّا ساخته است منتقل كند.

وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً و به خاطر كفرى كه از پيش فرستاده اند هرگز آرزوى مرگ نمى كنند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به آنان فرمود: به خدا سوگند هيچ يك از

آنها آرزوى مرگ نكند مگر اين كه آب دهانش در گلويش بگيرد پس اگر آنها از صدق نبوّت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آگاه نبودند و نمى دانستند كه اگر آرزوى مرگ كنند در همان لحظه مى ميرند، البتّه آرزوى مرگ مى كردند ولى هيچ كدام آنها آرزو نكردند و اين يكى از معجزات پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بود.

قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ بگو مرگى كه جرأت آرزويش را نداريد با شما ملاقات خواهد كرد و شما آن را از دست نمى دهيد. (فاء) در (فانّه) جواب «الّذي» است كه معناى شرط دارد يعنى اگر قصد كنيد كه از مرگ بگريزيد محقّقا مرگ شما را ملاقات خواهد كرد.

ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ آن گاه به سوى خدا برگردانده مى شويد و او شما را بر حسب استحقاقتان مجازات مى كند.

[شأن نزول ] ..... ص : 319

مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ به روز جمعه «يوم العروبه» گفته مى شد، و گفته اند: اوّلين كسى كه آن روز را جمعه ناميد كعب بن لوى بود، و به قولى انصار گفتند: يهوديان روزى دارند كه هر هفته در آن روز اجتماع مى كنند بياييد ما هم براى خود روزى قرار دهيم و در آن روز دورهم جمع شويم و به ذكر خدا و نماز بپردازيم پس [انصار] گفتند روز شنبه از يهود و روز يكشنبه از نصاراست بنا بر اين روز مسلمانان را «يوم العروبه» قرار دهيد، از اين رو نزد سعد بن زراره گرد آمدند و وى آن روز با آنها دو ركعت نماز گزارد و آنان را موعظه كرد پس آن روز را روز جمعه ناميدند چون در

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 320

آن روز گردهم آمدند

آن گاه خداوند آيه جمعه را نازل فرمود و آن نخستين جمعه در اسلام بود امّا نخستين جمعه اى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اصحابش را جمع كرد (به اين شرح است).

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هنگام ورود به مدينه در (قبا) فرود آمد و در روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاوّل بر بنى عمرو بن عون وارد شد و مسجد قبا را تأسيس و تا روز جمعه در آن جا ماند سپس به قصد مدينه از قبا بيرون آمد و در مسجدى كه بنى سالم بن عوف در داخل درّه اى براى خود برگزيده بودند خطبه خواند و نماز جمعه اقامه كرد.

إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ هر گاه نماز جمعه اعلام شود.

فَاسْعَوْا شتابان و سبك به نماز برويد. عمرو بن مسعود و ابن عبّاس بجاى «فاسعوا» «فامضوا» قرائت كرده اند و اين قرائت از ائمه هدى عليهم السّلام روايت شده است.

از حسن روايت است كه منظور از سعى، سعى بر گامها نيست بلكه سعى در نيّتها و دلهاست «1».

در حديث است كه هر گاه روز جمعه شود فرشتگان بر در مسجدها مى نشينند و نامه هايى از نقره و قلمهايى از طلا در دست دارند و بر حسب درجات (شركت كنندگان در نماز جمعه) و با رعايت ترتيب اسمها را مى نويسند، در روزگاران گذشته رفتن به نماز جمعه هنگام سحر و پس از طلوع فجر بود در حالى كه كوچه هاى پر از سوارانى بود كه صبح زود به نماز جمعه مى رفتند، گفته شده: اوّلين بدعتى كه در اسلام پديد آمد نرفتن به نماز جمعه در هنگام سحر بود «2».

__________________________________________________

1-

عن الحسن، ليس السعى على الاقدام و لكنّه على النّيّات و

القلوب.

2- و

فى الحديث، اذا كان يوم الجمعة قعدت الملائكة على ابواب المسجد بايديهم صحف من فضّة و اقلام من ذهب يكتبون الاوّل فالاوّل على مراتبهم و كانت الطرقات فى ايام السلف وقت السحر و بعد الفجر مغتصة بالمبكّرين الى الجمعة يمشون بالسّرج و قيل اول بدعة احدثت فى الاسلام ترك البكور الى الجمعة.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 321

از ابن مسعود روايت است كه او صبح زود به قصد جمعه بيرون شد پس سه نفر را ديد كه بر او سبقت جسته اند از اين عمل غمگين شد و به سرزنش نفس خود پرداخته و مى گفت: تو را نفر چهارم مى بينم و نفر چهارم خوشبخت نيست «1».

إِلى ذِكْرِ اللَّهِ يعنى به خطبه اى كه شامل ذكر خداست.

وَ ذَرُوا الْبَيْعَ خريد و فروش و تجارت دنيا را رها كرده به تجارت آخرت سبقت بگيريد ظاهر آيه دلالت دارد بر فساد و بطلان خريد و فروش در زمان ندا در دادن به نماز چرا كه نهى از عملى دلالت بر فساد آن مى كند و همچنين بر فساد تمام تصرّفات مالى دلالت دارد.

و دليل اين كه بيع را اختصاصا نهى كرده اين است كه بيع همگانى ترين تصرّفات در اسباب زندگى است.

وجوب نماز جمعه شامل تمام مكلّفان مى شود جز آنها كه عذرى دارند مانند مسافرت و بيمارى و نابينايى، و نيز زنان و پيرانى كه توان حركت ندارند و بندگان و كسانى كه بيش از دو فرسنگ با محلّ اقامه جمعه فاصله دارند و هر گاه تمام شرايط جمع باشد واجب نمى شود مگر در هنگام حضور سلطان عادل يا كسى كه وى او را براى نماز نصب كرده باشد.

به فتواى ابو

حنيفه نماز جمعه بجز امام با سه نفر تشكيل مى شود و به اعتقاد شافعى با چهل نفر و در نزد اهل بيت عليهم السّلام با هفت نفر.

فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ آن گاه خداوند پراكنده شدن و طلب روزى را كه بر آنها ممنوع ساخته بود آزاد كرده با سفارش به اين كه خدا را بسيار ياد كنند و هيچ تجارت و چيز ديگرى آنها را از ياد خدا باز ندارد چرا كه هر رستگارى وابسته به ذكر خداست.

__________________________________________________

1- عن ابن مسعود انّه بكّر فرأى ثلاثة نفر سبقوه فاغتمّ و اخذ يعاتب نفسه يقول اراك رابع اربعة و ما رابع اربعة بسعيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 322

از ابن عبّاس روايت شده كه نمازگزاران مأمور نشده اند كه پس از نماز جمعه از دنيا چيزى طلب كنند بلكه مأمور به عيادت بيماران و حضور بر جنازه ها و ديدار برادران دينى شده اند. «1»

از حسن و سعيد روايت است كه مأمور به طلب علم شده اند «2».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه نماز، روز جمعه است و پراكنده شدن در روز شنبه است «3».

از جابر بن عبد اللَّه روايت است، در حالى كه ما با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نماز جمعه مى گزارديم كاروانى تجارتى رسيد مردم به طرف آن رفتند و جز دوازده نفر كه من يكى از آنان بودم باقى نماندند «4».

[شأن نزول ] ..... ص : 322

از حسن روايت شده كه دحية بن خليفه كلبى با تجارت زيتون شامى وارد شد در حالى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در روز جمعه خطبه مى خواند پس در بقيع بنزد او رفتند از بيم آن كه مبادا ديگران

جلوتر نزد او بروند و فقط حدود ده نفر با آن حضرت ماندند پس اين آيه نازل شد پس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: «به خدا سوگند اگر پى در پى برويد تا يك نفر از شما نماند آتشى از درّه بر شما روان شود.» عادت عربها چنين بود كه كاروانهاى تجارتى را با طبل و كف زدن استقبال مى كردند، و مقصود از «لهو» در آيه

__________________________________________________

1- عن ابن عباس، لم يؤمروا بطلب شى ء من الدنيا انّما هو عيادة المرضى و حضور الجنائز و زيارة اخ فى اللَّه.

2- عن الحسن و سعيد، طلب العلم.

3-

عن الصادق عليه السّلام: الصلاة يوم الجمعة و الانتشار يوم السّبت.

4- عن جابر بن عبد اللَّه: اقبل عير و نحن نصلّى مع رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله يوم الجمعة فانفض الناس اليها فما بقى غير اثنى عشر رجلا انا منهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 323

همين عمل است «1».

از قتاده روايت شده كه اين عمل را سه بار همزمان با آمدن هر قافله اى مرتكب شدند كه تمام آنها مصادف با روز جمعه بود «2». و تقدير آيه چنين است: و هر گاه تجارتى يا لهوى مى ديدند به طرف آن راه مى افتادند پس يكى از جمله ها حذف شده چون جمله ديگر بر آن دلالت مى كند از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه نمازگزاران به طرف كاروان تجارتى رفتند و پيامبر را ايستاده و در حال ايراد خطبه بر منبر رها ساختند «3».

قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ ثوابى كه در شنيدن خطبه جمعه است و در پايدارى و نماز با پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله

وجود دارد بهتر و فرجامش ستوده تر است.

__________________________________________________

1-

عن الحسن، قدم دحية بن خليفة الكلبى بتجارة من زيت الشام و النّبي صلّى اللَّه عليه و آله يخطب يوم الجمعة فقاموا اليه بالبقيع خشية ان يسبقوا اليه فلم يبق مع النبى صلّى اللَّه عليه و آله الا رهط فنزلت الآية فقال صلّى اللَّه عليه و آله و الذى نفس محمد بيده لو تبايعتم حتى لا يبقى احد منكم لسال بكم الوادى نارا و كانوا اذا اقبلت العير استقبلوها بالطبل و التصفيق و هو المراد باللّهو.

2- عن قتاده، فعلوا ذلك ثلث مرات فى كل متقدم غير كل ذلك يوافق يوم الجمعة.

3-

عن الصادق عليه السّلام: انصرفوا اليها و تركوك قائما تخطب قائما على المنبر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 324

سوره منافقون ..... ص : 324

اشاره

مدنى است.

و يازده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 324

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند از نفاق دور و بر كنار باشد «1».

[سوره المنافقون (63): آيات 1 تا 6] ..... ص : 324

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ (1) اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (2) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ (3) وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (4)

وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ (5) سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (6)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ بن كعب و من قرأ سورة المنافقين برأ من النفاق.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 325

ترجمه: ..... ص : 325

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر

هنگامى كه منافقان نزد تو مى آيند مى گويند ما شهادت مى دهيم كه حتما تو رسول خدايى- خداوند مى داند كه تو قطعا رسول او هستى- ولى خداوند شهادت مى دهد كه منافقان دروغگويند. (1)

آنها سوگندهايشان را سپر ساخته اند تا مردم را از راه خدا باز دارند، آنها كارهاى بسيار بدى انجام مى دهند. (2)

اين بدان خاطر است كه آنها نخست ايمان آوردند سپس كافر شدند، لذا بر دلهاى آنها مهر نهاده شده، و حقيقت را درك نمى كنند. (3)

هنگامى كه آنها را مى بينى جسم و قيافه آنان تو را در شگفتى فرو مى برد، و اگر سخن بگويند به سخنانشان گوش فرا مى دهى، امّا گويى چوبهاى خشكى هستند كه بر ديوار تكيه داده شده، هر فريادى از هر جا بلند شود بر ضدّ خود مى پندارند، آنها دشمنان واقعى تو هستند از

آنان بر حذر باش، خداوند آنها را بكشد چگونه از حق منحرف مى شوند؟! (4)

هنگامى كه به آنها گفته شود بياييد تا رسول خدا براى شما استغفار كند سرهاى خود را (از روى استهزا و كبر و غرور) تكان مى دهند، و آنها را مى بينى كه از سخنان تو اعراض كرده و تكبّر مى ورزند. (5)

براى آنها تفاوت نمى كند خواه برايشان استغفار كنى يا نكنى، هرگز خداوند آنها را نمى بخشد، زيرا خداوند قوم فاسق را هدايت نمى كند. (6)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 326

تفسير: ..... ص : 326

قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ گفتند شهادت مى دهيم كه تو رسول خدايى شهادتى كه نهانش با آشكارش مطابق است و دل با زبان موافق.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ خداوند مى داند كه تو حقيقتا رسول اويى.

وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ خدا شهادت مى دهد كه ادّعاى منافقان به اين كه دل و زبانشان در گواهى به رسالت تو مطابق است، دروغ مى گويند، يا در گفتار و شهادتشان بر رسالت تو دروغگويند چرا كه اگر دل و زبانشان مطابق نباشد در حقيقت شهادت نيست.

اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً سوگندهاى خود را سپر و مانعى قرار دادند كه كفر خود را با آن بپوشانند تا كشته نشوند، ممكن است يكى از سوگندهاى دروغشان گفتار آنها نشهد انك لرسول اللَّه باشد زيرا شهادت به منزله سوگند است، حسن، «ايمانهم» به كسر [همزه ] قرائت كرده يعنى ايمانى كه بر زبان خود اظهار داشتند دروغ بوده است.

ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ كردار منافقانه آنها و بازداشتن مردم از راه خدا، بد است.

در فعل «ساء» معناى تعجّب هست كه در نزد شنوندگان بزرگى عمل آنها را مى رساند.

ذلِكَ بِأَنَّهُمْ «ذلك» اشاره به «ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»

است، و چند معنى دارد: 1- اين گفتار عليه آنها شهادت مى دهد كه آنها از نظر عمل بدترين مردمند چون ايمان آوردند سپس كافر شدند.

2- اشاره به وصف حال آنها از نفاق و پنهان داشتن ايمان دارد، يعنى تمام اين كارها بدين سبب است كه آنها ايمان آورده سپس كافر شده اند يعنى كلمه شهادت را بر زبان آورده سپس كفرشان را با گفتار [زير] آشكار ساختند: اگر محمّد بر حق است پس ما دراز گوشيم و نظير آن است: لا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ «بگو

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 327

عذر خواهى نكنيد (كه بيهوده است، چرا كه) شما پس از ايمان آوردن كافر شديد» (توبه/ 66) و نيز وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ «در حالى كه قطعا سخنان كفر آميز گفته اند و پس از اسلام كافر شده اند» (توبه 74). يا در حضور مؤمنان به زبان ايمان آوردند و چون بر ياران منافق خود وارد شدند كافر شدند.

فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ پس بر هر كار بزرگى جرأت يافتند، و عبد اللَّه بن ابىّ مردى قوى جثه، فصيح و خوش صورت بود و گروهى از منافقان نيز چنين بودند و به مجلس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله حاضر مى شدند و در آنجا تكيه مى دادند پس خداوند سبحان آنها را در سودمند نبودن حضورشان اگر چه هيكلهاى شگفت آور و زبانهاى گويايى داشتند به چوبهاى تكيه بر ديوار داده، يا به بتهاى تراشيده شده از چوب تشبيه فرموده است.

وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ مخاطب در اين جمله پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله است، يا هر كسى كه مخاطب قرار گيرد.

كَأَنَّهُمْ

خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ جمله مستأنفه است و محلّى از اعراب ندارد، يا محلّا مرفوع است. به تقدير «هم» كه در اصل، هم كأنّهم خشب باشد، «خشب» به سكون (ش) و ضمّ (ش) قرائت شده است و قرائت متحرك بودن (ش) زبان مردم حجاز است و مفردش خشبه مانند «بدنه» و «بدن» و «ثمره» و «ثمر» مى باشد.

«عليهم» مفعول دوّم «يحسبون» است، يعنى به خاطر ترسو بودنشان و وحشتى كه در دلهايشان بود مى پنداشتند هر صيحه اى بر آنها واقع مى شود و براى آنان ضرر دارد و هر گاه فريادگرى در لشكر فرياد مى زد يا حيوانى رم مى كرد يا گم شده اى اعلان مى كردند از ترس فكر مى كردند كه مقصود آنها هستند. كلمه (عليهم) آخر جمله و بر آن وقف مى شود، و «هم العدوّ» آغاز جمله است يعنى اينها در دشمنى كامل هستند.

فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ از آنها بپرهيز و ظاهرشان تو را نفريبد. «قاتَلَهُمُ اللَّهُ» نفرينى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 328

است بر آنها و درخواستى است از ذات حق كه آنها را لعنت كند و خوار سازد، يا تعليمى است به مؤمنان كه آنها را چنين نفرين كنند.

أَنَّى يُؤْفَكُونَ چگونه با اين همه دليلهاى موجود از حق روى مى گردانند.

لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ از روى تكبّر سرهاى خود را برگردانده و از حق اعراض مى كنند.

«لوّوا» بدون تشديد «واو» و با تشديد قرائت شده و قرائت تشديد براى تكثير است يعنى برايشان استغفار كنى يا نكنى يكسان است زيرا آنها به استغفارت اهميّت نمى دهند.

[سوره المنافقون (63): آيات 7 تا 11] ..... ص : 328

اشاره

هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَفْقَهُونَ (7) يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ

الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ (8) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (9) وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِي إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ (10) وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (11)

ترجمه: ..... ص : 328

آنها كسانى هستند كه مى گويند: به افرادى كه نزد رسول خدا هستند انفاق نكنيد تا پراكنده شوند (غافل از اين كه) خزائن آسمانها و زمين از آن خداست ولى منافقان نمى فهمند. (7)

آنها مى گويند: اگر به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 329

مدينه بازگرديم عزيزان ذليلان را بيرون مى كنند، در حالى كه عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است، ولى منافقان نمى فهمند. (8)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكند، و هر كس چنين كند زيانكار است. (9)

از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق كنيد، پيش از آن كه مرگ يكى از شما فرا رسد، و بگويد پروردگارا! چرا مرا مدّت كمى به تأخير نينداختى، تا صدقه دهم و از صالحان باشم! (10)

خداوند هرگز مرگ كسى را هنگامى كه اجلش فرا رسد به تأخير نمى اندازد، و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است. (11)

تفسير: ..... ص : 329
[شأن نزول ] ..... ص : 329

در شأن نزول اين آيات گفته اند در جنگ بنى مصطلق مردى از مهاجرين با مردى از بنى عوف بن خزرج بر سر آب نزاع كرد و عبد اللَّه بن ابىّ خشمگين شد و گفت: به خدا داستان ما و مهاجران چنان است كه گوينده گفته است: سگت را فربه كن تا تو را بخورد، به خدا اگر به مدينه برگرديم عزيزترين [افراد] خوارترين [فرد] را بيرون خواهد كرد و مقصودش از (اعزّ) خودش و از اذلّ) پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بود آن گاه به قوم خود گفت: چه كارى بر سر خود آورديد آنها را در شهرهاى خود راه داديد و اموالتان را با آنها قسمت كرديد به خدا سوگند اگر از

دادن غذاهاى زايد خود [به بعضى از آنها] مضايقه مى كرديد بر گردنتان سوار نمى شدند بنا بر اين به اطرافيان محمّد انفاق نكنيد تا از دورش پراكنده شوند زيد بن ارقم كه نوجوانى بود اين سخن را شنيد و گفت: به خدا خوار و ذليل تويى كه در ميان قوم خود مورد بغض هستى و محمّد صلّى اللَّه عليه و آله عزّت خدادادى دارد و مسلمانان او را دوست دارند عبد اللَّه به او گفت:

كه تو كودكى زيد جريان را به رسول خدا خبر داد و پيامبر كسى را در پى او فرستاد و فرمود: اين چه حرفهايى است كه از تو به من رسيده است؟ عبد اللَّه گفت:

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 330

سوگند به خدايى كه قرآن را بر تو نازل كرده است من آن سخنها را نگفته ام و زيد دروغ مى گويد و اين است معناى «اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً» سوگندهايشان را سپر ساخته اند. آن عده از انصار كه حاضر بودند در تأييد عبد اللَّه گفتند: اى رسول خدا، به سخن نوجوانى از انصار، سرور و بزرگ ما را تكذيب نفرماييد شايد در نقل سخن اشتباه كرده پيامبر عبد اللَّه را معذور داشت و نكوهش انصار نسبت به زيد بن ارقم شايع شد و چون اين آيه نازل شد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله از پشت سر زيد آمد و گوش او را گرفت و فرمود: اى جوان گوش تو خوب ضبط كرد خدا تو را تصديق و منافقين را تكذيب كرد و چون دروغ عبد اللَّه آشكار شد به او گفتند: آيات سختى درباره ات نازل شده خدمت رسول خدا برو تا برايت

آمرزش طلبد پس سر خود را جنبانده و گفت: مرا امر كرديد به او ايمان بياورم و دستور داديد زكات بپردازم، ايمان آورده و زكات پرداختم ديگر كارى نمانده جز سجده كردن بر محمّد صلّى اللَّه عليه و آله پس اين آيه نازل شد (نساء/ 61)

وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا «و هنگامى كه به آنها گفته شود [به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر] بيائيد» پس عبد اللَّه مدّت كوتاهى زنده بود، سپس بيمار شده و درگذشت.

حَتَّى يَنْفَضُّوا تا پراكنده شوند.

وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خزينه هاى آسمانها و زمين در دست اوست و روزى به دست خداست و خدا به مسلمانان روزى مى دهد ولى عبد اللَّه و امثال او جاهلند و آن را درك نمى كنند.

وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ يعنى غلبه و قدرت از آن خدا و كسى است كه خدا او را عزّت داده و يارى اش كند.

از حسن بن على عليهما السّلام روايت است كه مردى به او گفت: مردم مى پندارند كه در تو

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 331

تكبّر هست فرمود: تكبّر نيست بلكه عزّت است و اين آيه را تلاوت فرمود «1».

لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ مالها و تصرّف در آنها و لذّت بردن از آنها و نه اولادتان و شادمانى از آنها و دوستى شما به آنها و اقدام به آنچه مصلحت آنهاست شما را از ياد خدا باز ندارد.

وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ مقصود اين است كه اگر كسانى به جاى دين سرگرم دنيا شوند در تجارت خود زيانكارند چرا كه جنس قيمتى ماندنى را به جنس پست نابود شدنى فروخته اند.

مِنْ ما رَزَقْناكُمْ «من» در

«ممّا» براى تبعيض است يعنى واجب را انفاق كنيد.

مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ پيش از آن كه مرگ يكى از شما برسد و نشانه هاى آن را ببيند و ديگر نتواند انفاق كند و بر انفاق نكردن حسرت و افسوس مى خورد و آنچه در اختيارش بوده از دست مى دهد و مى گويد:

رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِي «اخّرتن» بدون (ى) نيز قرائت شده يعنى چرا مرگ مرا به زمانى اندك تأخير نينداختى.

فَأَصَّدَّقَ تا صدقه بدهم.

وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ «اكن» عطف بر محلّ «فاصّدق» است و گويى گفته شده: اگر مرگ مرا تأخير بيندازى صدقه مى دهم، «اكن» اكون با «واو» قرائت شده بنا بر اين كه عطف بر لفظ (فأصّدق) باشد.

از ابن عبّاس روايت است كه پيش از آن كه سلطه مرگ بر شما فرود آيد صدقه بدهيد كه پس از آن توبه اى قبول نمى شود و عملى سود نمى بخشد «2».

__________________________________________________

1-

عن الحسن بن على عليهما السّلام ان رجلا قال له ان الناس يزعمون ان فيك تيها قال ليس بتيه و لكنّه عزّة و تلا هذه الآية [وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ ].

2- عن ابن عبّاس، تصدّقوا قبل ان ينزل عليكم سلطان الموت فلا يقبل توبة و لا ينفع عمل.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 332

و نيز از وى روايت شده كه چه چيز يكى از شما را از پرداخت مالى كه به آن زكات تعلق گرفته منع مى كند و در صورت استطاعت حج گزاردن حج بگزارد و پيش از اين كه مرگش برسد و از خدا بخواهد كه او را به دنيا برگرداند و خدا او را برنگرداند «1».

از حسن روايت است:

هر يك از شما كه زكات نپرداخته و حج

نكرده و روزه نگرفته است از پروردگارش بازگشت به دنيا را مى خواهد «2».

وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً نفى تأخير به صورت تأكيد است و معناى آيه اين است كه هر گاه دانستيد كه تأخير مرگ ممكن نيست و خدا از اعمالتان آگاه است راهى جز شتاب به اداى واجبات باقى نمى ماند.

وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ «تعملون» با (ياء) و (تاء) قرائت شده با (تاء) بنا بر اين كه ضمير آن به نفسا برگردد كه معناى جمع دارد.

__________________________________________________

1- و عنه، ما يمنع احدكم اذا كان له مال ان يزكى و اذا اطاق الحج ان يحجّ من قبل ان يأتيه الموت فيسئل ربّه الكرّة فلا يعطاها.

2- و عن الحسن ما من احدكم لم يزكّ و لم يحجّ و لم يصم الا سأل ربّه الرجعة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 333

سوره تغابن ..... ص : 333

اشاره

مكّى و مدنى بودنش مورد اختلاف است.

هجده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 333

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره تغابن را بخواند از مرگ ناگهانى در امان باشد «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده هر كه سوره تغابن را در نماز واجب بخواند اين سوره در روز قيامت شفيع او خواهد بود و در نزد كسى (خدا) كه شهادتش را مى پذيرد شاهد عادلى است، آن گاه از قارى خود جدا نمى شود تا به بهشت در آيد «2».

[سوره التغابن (64): آيات 1 تا 10] ..... ص : 333

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (1) هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (2) خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ (3) يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (4)

أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (5) ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (6) زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (7) فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (8) يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (9)

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ خالِدِينَ فِيها وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (10)

__________________________________________________

1-

فى

حديث ابىّ (بن كعب): و من قرأ سورة التغابن رفع عنه موت الفجاءة.

[.....] 2- و

عن الصادق عليه السّلام من قرأ التغابن فى فريضة كانت شفيعة له يوم القيامة و شاهد عدل عند من يجيز بشهادتها ثم لا يفارقها حتى يدخل الجنّة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 334

ترجمه: ..... ص : 334

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى گويند، مالكيّت و حكومت از آن اوست، و ستايش از آن او، و بر همه چيز تواناست. (1)

او كسى است كه شما را آفريد (و به شما آزادى و اختيار داد) گروهى از شما كافر و گروهى مؤمن هستند، و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست. (2)

آسمانها و زمين را به حق آفريد و شما را تصوير كرد، تصويرى زيبا و دلپذير، و سرانجام بازگشت همه به سوى اوست. (3)

آنچه را در آسمانها و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 335

زمين است مى داند و از آنچه پنهان يا آشكار مى كنيد با خبر است و خداوند از آنچه در سينه هاست آگاه است. (4)

آيا خبر كسانى كه قبل از شما بودند به شما نرسيده است كه چگونه طعم گناهان بزرگ خود را چشيدند، و عذاب دردناك براى آنهاست؟! (5)

اين بدان خاطر است كه رسولان آنها با دلايل روشن به سراغشان آمدند، ولى آنها (از روى كبر و غرور) گفتند: آيا بشرهايى مى خواهند ما را هدايت كنند؟! و به اين ترتيب كافر شدند و روى برگرداندند، و خداوند (از ايمان و طاعتشان) بى نياز بود، و خداوند غنى و شايسته ستايش است. (6)

كافران پنداشتند كه هرگز برانگيخته نخواهند شد بگو آرى به پروردگارم سوگند كه همه شما (در قيامت) مبعوث خواهيد شد،

سپس آنچه را عمل مى كرديد به شما خبر مى دهند و اين براى خداوند آسان است. (7)

حال كه چنين است به خدا و رسول او و نورى كه نازل كرديم ايمان بياوريد، و بدانيد خدا به آنچه انجام مى دهيد آگاه است. (8)

اين در زمانى خواهد بود كه همه شما را در آن «روز اجتماع» گردآورى مى كند، آن روز روز تغابن است (روزى كه معلوم مى شود چه كسانى مغبون شده اند) و هر كس ايمان به خدا آورد و عمل صالح انجام دهد گناهان او را مى بخشد و او را در باغهايى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است وارد مى كند، جاودانه در آن مى مانند و اين پيروزى بزرگى است. (9)

امّا كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند آنها اصحاب دوزخند، و جاودانه در آن مى مانند، و سرانجام آنها سرانجام بدى است. (10)

تفسير: ..... ص : 335

لَهُ الْمُلْكُ «1» در حقيقت حكومت و مالكيّت از آن خداست نه ديگرى زيرا او آغاز كننده و آفريننده هر چيز و نگهبان آن است.

__________________________________________________

1- الف و لام، در «الملك» براى استغراق جنس است- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 336

وَ لَهُ الْحَمْدُ حمد و سپاس براى خداست نه ديگران زيرا نعمتهاى اصلى و فرعى از اوست امّا مالك بودن ديگران اين است كه خدا آنان را بر آن ملك مسلّط ساخته و سپاسگزارى از غير خدا براى توجّه به اين نكته است كه نعمت خدا بر دست او جارى شده است.

فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ بعضى از شما كافر شده و خود آن را برگزيده ايد و بعضى ايمان آورده و به انتخاب خودتان بوده است.

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ خداوند

به كفر و ايمانتان كه بخشى از اعمال شماست بيناست يعنى خداست كه بر شما لطف كرده و اصل نعمت را كه به وجود آوردن از عدم است به شما داده است و لازم است كه درست بينديشيد و مؤمن و موحّد باشيد و شما با اين كه بر ايمان آوردن و موحّد شدن توانا بوديد مؤمن و موحّد نشديد بلكه به صورت امّتهايى متفرّق شديد بعضى كافر و بعضى مؤمن شديد، و دليل مقدّم داشتن كفر بر ايمان اين است كه كفر بر آنها بيشتر غلبه دارد و در ميان آنها رايج است.

«بِالْحَقِّ» از روى غرض صحيح و حكمتى رسا آفريد.

وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ شما را تصوير كرد و صورتهايتان را نيكو ساخت به اين كه شما را نيكوترين و زيباترين حيوانها قرار داد به اين دليل كه انسان آرزو نمى كند كه كاش صورتش مانند صورت حيوان ديگرى مى شد.

يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ خداوند سبحان هشدار داده كه از آنچه در آسمانها و زمين است و به آنچه بندگان در نهان و آشكار مى كنند آگاه است سپس آگاهى خود را از آنچه در سينه هاست اعلام مى دارد و اين كه تمام امور كلّى و جزئى از علم او دور نيست و بر او پوشيده نمى باشد پس شايسته است كه از نافرمانى او پرهيز شود.

أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مورد خطاب كفّارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 337

ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ «ذلك» اشاره به وبال و عقوبتى است كه در دنيا چشيده اند و عذاب آخرت كه خدا برايشان مهيّا ساخته است. بأنّه، ضمير در «انّه» شأن است يعنى شأن

و سخن اين است كه پيامبرانشان با دليلهاى روشن بر آنها مى آمدند.

أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا آنها نپسندند كه بشرى پيامبر باشد ولى زشت ندانستند كه سنگى خدا باشد، «بشر» هم به معناى مفرد به كار مى رود و هم جمع.

قالوا ما أنتم الا بشر مثلنا شما فقط بشرى مانند ما هستيد.

وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ بى نيازى خدا را به طور مطلق و كلّى بيان كرده تا شامل همه چيز از جمله ايمان و بندگى آنها شود و مقصود اين است كه بى نيازى خدا آشكار شد چرا كه آنها را مجبور به ايمان آوردن نكرد با اين كه قدرت آن كار را داشت.

زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا «زعم» ادّعاى دانش كردن است. و در حديث است كه مركب دروغ بد مركبى است.

أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا در اعراب اين جمله دو احتمال است:

1- در اصل انّهم لن يبعثوا، بوده [جمله اسميه باشد] 2- يا جانشين دو مفعول «زعم» باشد.

قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ «بلى» براى اثبات ما بعد «لن» يعنى بعث است.

وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ اين كار بر خدا آسان است و هيچ كس نمى تواند مانع او شود.

وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا منظور از نور فرو فرستاده شده، قرآن است.

يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ نجمعكم با (نون) نيز قرائت شده است.

يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ نكفّر با (نون) و يدخله با (ياء) و (نون) اوّل قرائت شده است، يوم يجمعكم ظرف براى لتنبّئون يا «لخبير» است چرا كه در آن معناى ترساندن هست و گويى فرموده است: خدا در روزى كه اوّلين و آخرين جمع مى شوند شما را گرد آورده و كيفر مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 338

ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ «تغابن» استعاره از تغابن القوم فى

التجارة، است و منظور اين است كه بعضى از آنها بعضى را بفريبند.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده: هيچ بنده اى نيست كه به بهشت در آيد مگر اين كه جايگاهش را در آتش به او نشان دهند كه اگر بسيار گناه مى كرد به آنجا مى رفت تا بيشتر شكر كند و هيچ بنده اى نيست كه به دوزخ در آيد مگر اين كه جايگاهش را در بهشت به او نشان دهند كه اگر بسيار نيكى مى كرد آنجا مى رفت تا حسرتش بيشتر شود و معناى «ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ» همين است.

پس در آن روز است كه فريبكار و فريب خورده آشكار مى شوند بنا بر اين فريبكارى واقعى آن روز ظاهر مى شود و اصل هم اين است نه فريبكارى در كارهاى دنيا اگر چه آن هم بزرگ و مهمّ است.

وَ يَعْمَلْ صالِحاً «صالحا» صفت براى مصدر (محذوف) است و در اصل عملا صالحا بوده است.

[سوره التغابن (64): آيات 11 تا 18] ..... ص : 338

اشاره

ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (11) وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ (12) اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (13) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (14) إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (15)

فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا وَ أَنْفِقُوا خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (16) إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعِفْهُ لَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ شَكُورٌ

حَلِيمٌ (17) عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (18)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 339

ترجمه: ..... ص : 339

هيچ مصيبتى رخ نمى دهد مگر به اذن خدا، و هر كس به خدا ايمان آورد خداوند قلبش را هدايت مى كند، و خدا به همه چيز داناست. (11)

اطاعت كنيد خدا را، و اطاعت كنيد پيامبر را، و اگر رويگردان شويد رسول ما جز ابلاغ آشكار وظيفه اى ندارد. (12)

خداوندى كه هيچ معبودى جز او نيست و مؤمنان بايد فقط بر او توكل كنند. (13)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آنها بر حذر باشيد، و اگر عفو كنيد و صرفنظر نماييد و ببخشيد (خدا شما را مى بخشد) چرا كه خداوند بخشنده و مهربان است. (14)

اموال و فرزندانتان وسيله آزمايش شما هستند، و اجر و پاداش عظيم نزد خداست. (15)

بنا بر اين تا آنجا كه در توان داريد تقواى الهى پيشه كنيد، و گوش دهيد و فرمان ببريد، و ببخشيد كه براى شما بهتر است، و آنها كه از بخل و حرص خويشتن مصون بمانند رستگار و پيروزند. (16)

اگر به خدا قرض الحسنه دهيد آن را براى شما چند برابر مى كند، و شما را مى بخشد و خداوند شكرپذير و بردبار است. (17)

او از پنهان و آشكار با خبر است و او عزيز و حكيم است. (18)

تفسير: ..... ص : 339

ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ هر مصيبتى كه به كسى برسد به خواست و مقدّر اوست گويى خداوند اجازه فرموده كه مصيبت به او برسد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 340

يَهْدِ قَلْبَهُ خداوند به انسان لطف مى كند و دلش را براى افزودن بر كار خير و بندگى گشايش مى دهد از ابن عبّاس روايت شده كه دلش را در هنگام مصيبت براى گفتن كلمه استرجاع

(إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) هدايت مى كند.

از مجاهد روايت است كه «يَهْدِ قَلْبَهُ» يعنى اگر مبتلا شود صبر مى كند و اگر چيزى به او داده شود شكر مى كند و اگر ستم شود مى بخشد.

از ضحّاك روايت شده، خداى قلبش را هدايت مى كند تا بنده بداند مصيبتى كه به او رسيده از امور مقدّر است و اشتباهى در كار نيست و آنچه مقدّر نيست به او نمى رسد.

إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا بعضى از همسران و فرزندانتان با شما دشمنى مى ورزند و شما را از خود ناراضى مى كنند پس از آنها بر حذر باشيد. ضمير در «فاحذروهم» به دشمنان يا فرزندان و زنان همه بر مى گردد يعنى از آنها پرهيز كنيد و از شر آنها ايمن مباشيد.

وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا يعنى هر گاه از دشمنى آنها آگاه شديد اگر آنها را عفو كنيد و در گذريد و ظلمى را كه بر خودشان روا داشته اند بپوشانيد همانا خدا گناهانتان را مى آمرزد. و آنها را مى پوشاند.

َّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ

فرزندان و اموالتان موجب مى شوند كه گرفتار جريمه و مشكلاتى شويد، بعضى گفته اند: هر گاه هجرت و جهاد برايتان ممكن شد علاقه به مال و اولاد شما را نفريبد.

فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ به اندازه اى كه در توان داريد يعنى توان و كوشش خود را در تقواى الهى مبذول داريد و به آنچه موعظه مى شويد گوش دهيد و به هر چه امر و نهى مى شويد اطاعت كنيد.

وَ أَنْفِقُوا خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ در راههايى كه انفاق بر شما واجب است انفاق كنيد، «خيرا» منصوب به فعل محذوف است و تقدير آيه، ايتوا خيرا لانفسكم، يعنى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6،

ص: 341

بدهيد آنچه براى خودتان مفيدتر و بهتر است و اين كلمه تشويق و تحريص بر اطاعت از اين دستورات است و بيان است براى اين كه امور ياد شده برايتان بهتر از اموال و اولاد و زخارف و لذّتهاى دنياى فانى است كه به آنها روى مى آوريد.

إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً آوردن كلمه «قرض» نوعى ظرافت در استدعا و درخواست است.

يُضاعِفْهُ لَكُمْ خدا در برابر يك درهم قرض ده درهم يا هفتصد درهم تا چندين برابر بيشتر كه خدا بخواهد مى افزايد.

شَكُورٌ حَلِيمٌ پاداش مى دهد يعنى با شما مانند يك شكر گزارى رفتار مى كند كه در شكر گزارى مبالغه مى ورزد و به شما پاداش بسيار و ثواب زياد مى دهد.

«حليم» يعنى با گناهان فراوانى كه داريد در كيفر دادن شما عجله نمى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 342

سوره طلاق ..... ص : 342

اشاره

مدنى است.

به اعتقاد علماى بصره يازده آيه و به اعتقاد ديگران دوازده آيه دارد.

علماى بصره «يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» را يك آيه مستقل نشمرده اند.

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره طلاق را قرائت كند بر سنّت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بميرد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 342

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است هر كس سوره طلاق و تحريم را در نمازهاى واجب خود بخواند خدا او را پناه دهد كه در روز قيامت به او ترسى نرسد و از رفتن به دوزخ معاف شود و خدا در مقابل تلاوت اين دو سوره و محافظت بر آنها او را وارد بهشت كند چرا كه اين دو سوره از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است.

[سوره الطلاق (65): آيات 1 تا 5] ..... ص : 342

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَ لا يَخْرُجْنَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً (1) فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (2) وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ ءٍ قَدْراً (3) وَ اللاَّئِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ وَ اللاَّئِي لَمْ يَحِضْنَ وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً (4)

ذلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً (5)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 343

ترجمه: ..... ص : 343

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

اى پيامبر! هر زمان خواستيد زنان را طلاق دهيد در زمان عدّه طلاق گوييد: (زمانى كه از عادت ماهانه پاك شده و با همسرشان نزديكى نكرده باشند) و حساب عدّه را نگه داريد، و از خدايى كه پروردگار شماست بپرهيزيد، نه شما آنها را از خانه هايشان بيرون كنيد، و نه آنها (در دوران عدّه) بيرون روند، مگر اين كه كار زشت آشكارى انجام دهند، اين حدود الهى است، و هر كس از حدود الهى تجاوز كند به خويشتن ستم كرده، تو نمى دانى شايد خداوند بعد از اين،

وضع تازه (و وسيله اصلاحى) فراهم كند. (1)

و هنگامى كه عدّه آنها سر آمد، يا آنها را به طرز شايسته اى نگه داريد، و يا به طرز شايسته اى از آنها جدا شويد، و دو مرد عادل را از خودتان گواه گيريد، و شهادت را براى خدا بر پا

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 344

داريد، اين چيزى است كه افراد مؤمن به خدا و روز جزا به آن اندرز داده مى شوند، و هر كس تقواى الهى پيشه كند خداوند براى او راه نجاتى فراهم مى كند. (2)

و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى دهد، و هر كس بر خداوند توكّل كند امرش را كفايت مى كند، خداوند فرمان خود را به انجام مى رساند، و خدا براى هر چيزى اندازه اى قرار داده است. (3)

زنانى از شما كه از عادت ماهانه مأيوسند، اگر در وضع آنها (از نظر باردارى) شك كنيد، عدّه آنان سه ماه است، و همچنين آنها كه عادت ماهانه نديده اند، و عدّه زنان باردار اين است كه بار خود را بر زمين بگذارند و هر كس تقواى الهى پيشه كند خداوند كار را بر او آسان مى سازد. (4)

اين فرمان خداست كه بر شما نازل كرده، و هر كس تقواى الهى پيشه كند خداوند گناهان او را مى بخشد، و پاداش او را بزرگ مى دارد. (5)

تفسير: ..... ص : 344

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ خداوند به اين دليل پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را اختصاصا مورد ندا قرار داده و خطاب را عموم و شمول بخشيده تا تقدّم آن حضرت را اظهار دارد و نيز شخص او را در حكم تمام مخاطبها محسوب دارد چنان كه به رئيس و پيشواى

گروهى مى گويند: يا فلان افعلوا كذا، اى فلانى چنين كنيد، معناى آيه اين است:

هر گاه خواستيد زنان را طلاق دهيد، مانند: إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ «هر گاه به نماز برخيزيد» (مائده/ 6). فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ «هنگامى كه قرآن مى خوانى» (نحل/ 98). از باب اين كه شخص روى آورنده، به كار را به منزله آغاز كننده به كار فرض كند.

فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ يعنى در زمان سر آمدن عدّه شان و مقصود اين است كه پس از پاك شدن از عادت ماهانه اى كه با او آميزش نكرده اند آنها را طلاق دهند، و طلاق در عدّه همين است، زيرا اين پاكى از عدّه زن محسوب مى شود، يعنى زنان را در آن پاكى كه از عدّه آنها شمرده مى شود طلاق دهيد، و مذهب شافعى و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 345

اهل بيت عليهم السّلام همين است، يعنى گفته اند: معناى آيه اين است كه زنان را طلاق دهيد قبل از عدّه آنها يعنى در آن پاكى كه آميزش نشده مانند اين گفته: اتيته لليلة خلت من الشهر نزد او يك شب از ماه گذشته بود آمدم بنا بر اين عدّه حيض است و مذهب ابو حنيفه همين است.

وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ عدّه را شمرده و با عدد ضبط كنيد و آن را سه طهر (پاكى از حيض) بشمريد و دليل اين كه به شمردن عدّه امر شده اين است كه زن در زمان عدّه بر شوهر حق مخارج و مسكن دارد و شوهر نيز حق رجوع به زن و منع او از ديگر همسران را دارد.

لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ آنها را تا سپرى شدن عدّه شان از مسكنهايى كه پيش از عدّه يعنى خانه شوهران

بوده اند بيرون نكنيد، دليل اين كه خانه به زنان نسبت داده شده اين است كه از نظر سكونت اختصاص به زنان داشته است.

وَ لا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ زنان نيز خودشان از خانه شوهرانشان بيرون نروند، مگر اين كه عمل زشتى را مرتكب شوند.

مُبَيِّنَةٍ به فتح (ياء) و كسر آن قرائت شده است يعنى مظهره يا ظاهره (به صورت اسم مفعول يا اسم فاعل).

از حسن و مجاهد روايت شده كه منظور از فاحشه، زناست.

از ابن عبّاس نقل شده كه منظور از فاحشه دشنام دادن بر اهل منزل است و اين مطلب از ائمه هدى عليهم السّلام روايت شده است.

لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً يعنى شوهر تغيير رأى دهد و رجوع به زن در دل او قرار گيرد و معناى آيه اين است كه زنان را براى زمان عدّه شان (مدّت سه طهر) طلاق دهيد و طهرهايى (حيض هايى) را كه به آن معتاد است بشمريد شايد پس از بى ميلى نسبت به آنها مايل شويد و به آنها رجوع كنيد.

فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ هر گاه نزديك زمان بيرون شدن زنان از عدّه فرا رسيد شما

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 346

مختار هستيد در صورت تمايل به آنها رجوع كنيد.

فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ به زنان رجوع كنيد به آنچه لازم و نيكوست (خوشرفتارى نفقه و غيره).

أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ و اگر خواستيد رجوع نكنيد آنها را به حال خود واگذاريد تا از عدّه خود خارج شوند.

وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ به اعتقاد اماميه با توجّه به ظاهر آيه منظور وجوب شاهد گرفتن در طلاق است.

وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ براى خدا و برپاداشتن حق نه ديگر اغراض شهادت دهيد.

ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ

مَنْ امر به حق يا تشويق بر اقامه شهادت چيزى است كه مؤمنان به آن موعظه مى شوند.

وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً بر طبق سنّت طلاق دهيد و در ايقاع طلاق به همان صورتى كه امر شده ايد احتياط كنيد و بر طلاق شاهد بگيريد خدا براى شما از هر اندوه و تنگنايى راه خروجى قرار خواهد داد.

وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ اين جمله معترضه و تأكيد جمله قبل است، و ممكن است جمله اى باشد كه به عنوان گريز زدن در موقع ذكر اين گفته «ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ» آورده شده است.

يعنى هر كس تقواى الهى پيشه كند خداوند براى او راه رهايى از غمهاى دنيا و آخرت را قرار مى دهد.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه من آيه اى را سراغ دارم كه اگر مردم به آن عمل كنند آنها را بس است، [آن آيه ] وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ است و هم چنان آن را قرائت كرده و تكرار مى فرمود.

إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ «بالغ» به صورت اضافه و به نصب (غين) قرائت شده است.

و در حالت نصب يعنى به آنچه اراده كند مى رسد و هيچ مرادى از او فوت نشود

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 347

و از هيچ خواسته اى عاجز نگردد.

قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ ءٍ قَدْراً خداوند براى هر چيزى زمان و اندازه اى معيّن فرموده است.

در اين آيه لزوم توكّل بر خدا [در كارها] بيان شده است زيرا هر گاه انسان بداند كه خدا براى هر چيزى زمان قرار داده است راهى جز تسليم در برابر آن و واگذار كردن كار به ذات مقدّس او باقى نمى ماند.

وَ اللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ

نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ زنانى كه عادت ماهانه نمى شوند اگر مشكوك شديد و ندانستيد كه آيا به سنّ يائسگى رسيد. يا بر اثر عارضه اى عادت نمى شوند، عدّه آنان سه ماه است كه عدّه زنان مشكوك است و اندازه آن كمتر از سنّ پنجاه سالگى است اين حكم، اعتقاد اهل بيت عليهم السّلام است.

وَ اللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ دختران خردسالى كه به سنّ حيض شدن نرسيده اند، اگر در حيض شدنشان مردّد شديد عدّه شان سه ماه است، علّت حذف مدّت عدّه (سه ماه) براى اين است كه قبلا ذكر شده و بر آن دلالت دارد و زمان بلوغ نه سال و بيش از آن معيّن شده است.

وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ عدّه زنان باردار وضع حمل كردن آنهاست، از ابن عبّاس روايت شده كه اين حكم ويژه زنان باردارى است كه مطلّقه مى شوند و اين مطلب از ائمه عليهم السّلام روايت شده است، امّا زنان حامله اى كه شوهرهايشان مى ميرند عدّه شان دورترين مدّت است پس اگر چهار ماه و ده روز از مدّت آنها گذشت و وضع حمل نكردند در انتظار وضع حمل بماند.

يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً يعنى به سبب تقواى الهى كارهاى دنيا و آخرت برايش آسان مى شود.

ذلِكَ أَمْرُ اللَّهِ مقصود علم خدا به حكم زنان صاحب عدّه است، و معناى آيه اين است كه هر كس در عمل كردن به احكامى كه درباره طلاق و رجوع و عدّه نازل شده

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 348

تقواى الهى پيشه كند و بر حقوق واجب بر خويشتن كه سكنا و نفقه دادن زن و آزار ندادن اوست مواظبت كند خدا گناهانش را مى پوشاند و در آخرت پاداشى

بزرگ كه همان بهشت است به او مى دهد.

[سوره الطلاق (65): آيات 6 تا 12] ..... ص : 348

اشاره

أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ وَ إِنْ كُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى (6) لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً (7) وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً (8) فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها وَ كانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً (9) أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِيداً فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً (10)

رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً (11) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عِلْماً (12)

ترجمه: ..... ص : 348

آنها (زنان مطلّقه) را هر جا خودتان سكونت داريد، و در توانايى شماست، سكونت دهيد، و به آنها زيان نرسانيد. تا كار را بر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 349

آنان تنگ كنيد (و مجبور به ترك منزل شوند) و هر گاه باردار باشند نفقه آنها را بپردازيد، و (درباره فرزندان كار را) با مشاوره شايسته اى انجام دهيد، و اگر به توافق نرسيديد زن ديگرى شير دادن آن بچّه را بر عهده مى گيرد. (6)

آنها كه امكانات وسيعى دارند بايد از امكانات وسيع خود

انفاق كنند، و آنها كه تنگدست اند از آنچه خدا به آنها داده انفاق نمايند، خداوند هيچ كس را جز به مقدار توانايى كه به او داده تكليف نمى كند، خداوند بزودى بعد از سختيها آسانى قرار مى دهد. (7)

چه بسيار شهرها و آباديها كه اهل آن از فرمان خدا و رسولانش سرپيچى كرده اند و ما حساب آنها را بشدّت رسيديم، و به مجازات كم نظيرى گرفتار ساختيم. (8)

آنها وبال كار خود را چشيدند و عاقبت كارشان خسران بود. (9)

خداوند عذاب شديدى براى آنها فراهم ساخته، از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد اى صاحبان خرد، اى كسانى كه ايمان آورده ايد (زيرا) خداوند چيزى را كه مايه تذكر شماست بر شما نازل كرده است. (10)

رسولى به سوى شما فرستاده كه آيات روشن الهى را بر شما تلاوت مى كند، تا آنها را كه ايمان آورده، و عمل صالح انجام داده اند از تاريكيها به نور، هدايت كند و هر كس به خدا ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد او را در باغهايى از بهشت وارد سازد كه از زير درختانش نهرها جارى است، جاودانه در آن مى مانند، و خداوند روزى نيكويى براى او قرار داده است. (11)

خداوندى كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز همانند آن را، فرمان او در ميان آنها پيوسته نازل مى شود، تا بدانيد كه خداوند بر هر چيز تواناست و علم او به همه چيز احاطه دارد. (12)

تفسير: ..... ص : 349

أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ خداوند سبحان چگونگى عمل به تقوا در مورد زنان صاحب عدّه را بيان كرده و فرموده است، آنان را در بعضى از جاهايى كه خودتان سكونت داريد سكنا دهيد چنان كه

فرموده است: يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 350

«چشمها را (از نگاه ناروا) بپوشند» (نور/ 30) يعنى بعضى از ديدگانشان را بپوشند از قتاده روايت شده كه اگر جز يك خانه نباشد زن مطلقه را در يكى از اطراف آن سكنا دهد.

مِنْ وُجْدِكُمْ عطف بيان براى، «مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ» و تفسير آن است و گويى فرموده است: زنان مطلقه را در جايى از محلّ سكونت خود به قدر توانتان سكنا دهيد. و منظور از «وجد» طاقت و توان است. سكنا و نفقه دادن به زنى كه طلاق رجعى داده شده بدون اختلاف واجب است و به اعتقاد ما، زنى كه به طور قطع طلاق داده شده سكنا و نفقه ندارد و حديث فاطمه دختر قيس كه شوهرش به طور قطع او را طلاق داد و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به او فرمود: سكنا و نفقه اى ندارى بر اين مطلب دلالت دارد.

وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ با كوتاهى كردن در دادن سكنا و نفقه، به زنهاى مطلقه ضرر نزنيد تا آنان را در تنگنا قرار داده و به بيرون شدن از خانه ناگزير سازيد، بعضى گفته اند: منظور اين است كه دو روز به پايان عدّه زن مانده شوهر به او رجوع كند تا او را در تنگنا قرار دهد.

وَ إِنْ كُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ اگر زنان مطلقه باردار بودند به آنها نفقه دهيد تا وضع حمل كنند چه مطلقه به طلاق رجعى باشند يا طلاق قطعى.

فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ يعنى اگر اين زنان مطلّقه فرزند شما را كه از خودشان يا ديگرى است پس از بريده شدن رشته زناشويى، شير دادند.

فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ اجرت شير دادن

را به آنها بدهيد.

وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ در ميان خودتان امر به معروف كنيد، گويند: أتمر القوم و تآمروا، هر گاه بعضى از آنها به بعض ديگر امر كنند، يعنى بايد بعضى از شما بعضى ديگر را امر كند و خطاب به پدران و مادران است، منظور از معروف، خوب رفتار كردن در شير دادن فرزند است كه همان گذشت مى باشد، يعى پدر [از دادن اجرت ]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 351

امساك نكند و مادر هم سخت نگيرد زيرا فرزند از آن هر دو است و در آن شريكند.

وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى اگر شما زنان سخت بگيريد بزودى پدر دايه اى بيابد كه بدون سخت گيرى فرزندش را شير دهد.

لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ هر يك از دارا و تنگدست به اندازه توان خود به زنان مطلّقه و كودكان شيرخوار بايد انفاق كند، مقصود انفاق بر زنان مطلّقه و شير ده است كه به آن امر شده اند، و آن نظير آيه وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ است.

سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً اين آيه وعده اى است به تهيدستان آن زمان كه درهاى روزى بر آنان گشوده خواهد شد.

يا وعده اى به شوهران فقير است كه اگر به اندازه توان خود از انفاق كوتاهى نكنند [درهاى روزى به رويشان گشوده خواهد شد] وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ بسا اهل شهرى كه از امر پروردگارشان به عناد و لجاج روى گردانده و مخالفت را از حدّ گذراندند.

فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً آنان (معاندان و مخالفان) را سخت و با كنجكاوى محاسبه خواهيم كرد.

وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً و به سختى آنان را كيفر خواهيم داد و منظور حساب و

عذاب آخرت و وبالى است كه در آن جا مى چشند و زيانى است كه مى بينند. دليل اين كه فعل را به صورت ماضى آورده آن است كه ماضى محقّق الوقوع (و قومش حتمى است) در حكم مضارع است مانند: وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّةِ «آن گاه بهشتيان ندا كنند» (اعراف/ 44) وَ نادى أَصْحابُ النَّارِ «آن گاه دوزخيان ندا كنند» (اعراف/ 50) و نظير آنها، زيرا آنچه وقوعش حتمى است چنان است كه قبلا واقع شده است.

أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِيداً در اين آيه بيم دادن از عذاب تكرار شده و آن را امرى مورد انتظار معرّفى مى كند، ممكن است مقصود ثبت كردن گناهان در نامه اعمالشان

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 352

در دنيا و مهيّا ساختن عذاب برايشان در آخرت باشد، و اين كه «عتت» و معطوف آن، صفت براى قريه و اعدّ اللَّه جواب براى «كأيّن» باشد.

رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ منظور از رسول جبرئيل عليه السّلام است و بدل از «ذكرا» در آيه قبل آورده شده زيرا متّصف به تلاوت آيات خدا شده و نازل كردن جبرئيل به معناى نازل كردن ذكر و قرآن است از اين رو صحيح است كه جبرئيل بدل از «ذكر» واقع شود يا مقصود از «ذكر» شرف باشد چنان كه در آيه: وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ «و اين مايه يادآورى تو و قوم توست» (زخرف/ 44). به معناى شرف آمده از اين رو بدل از ذكر آورده شده است و گويى «ذكر و قرآن» به ذات خود شرف است يا از آن نظر كه موجب شرافت كسى است كه قرآن بر او نازل شده و يا

براى اين كه در پيشگاه خدا داراى شرافت و عظمت است، يا از «ذكر» صاحب ذكر قصد شده يعنى سلطانى كه در ميان امّتها صاحب نام است، يا اين آيه: أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً «خداوند چيزى را كه مايه تذكر شماست بر شما نازل كرده است» (طلاق/ 10) بر «ارسل» دلالت مى كند و گويى گفته شده ارسل رسولا، يا «ذكر» كه مصدر است عمل كرده و رسول را مفعول گرفته است يعنى: أنزل اللَّه ان ذكر رسولا يا ذكره رسولا. بنا بر اين مى تواند مقصود از «رسولا» محمّد صلّى اللَّه عليه و آله باشد.

لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا در معناى اين جمله دو وجه است:

1- تا آنهايى را كه پس از فرستادن قرآن ايمان آوردند [از تاريكيها] بيرون بياورد، چرا كه آنها در هنگام انزال قرآن مؤمن نبودند و پس از انزال قرآن و تبليغ (پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله) ايمان آورده و رستگار شدند.

2- تا كسانى را كه مى داند ايمان مى آورند (از تاريكيها) بيرون بياورد.

يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ «يدخله» با (ياء) و با (نون) قرائت شده است.

قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً در اين جمله معناى تعجّب و تعظيم است تعجّب در برابر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 353

انواع نعمتهايى كه در بهشت روزى مؤمنان مى شود.

اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ» مبتدا و خبر و مثلهنّ عطف بر سبع سماوات، است.

وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ گفته اند آيه اى در قرآن نيست كه بر هفت زمين دلالت كند جز همين آيه.

يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ يعنى فرمان و حكم خدا در ميان آنها جارى است و آنها را تدبير مى كند.

لِتَعْلَمُوا تا از تدبير خدا در آفرينش آسمان

و زمين آگاه شويد.

أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ خدايى كه آسمان و زمين را ايجاد كرده بر هر چيزى تواناست چون قدرتش عين ذاتش است.

وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عِلْماً و علمش بر همه چيز محيط است چون علم او عين ذاتش است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 354

سوره تحريم ..... ص : 354

اشاره

مدنى است و دوازده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 354

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره تحريم را قرائت كند خدا به او توبه نصوح دهد [توفيق توبه واقعى به او دهد] «1».

[سوره التحريم (66): آيات 1 تا 7] ..... ص : 354

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (1) قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُمْ وَ اللَّهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ (2) وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ (3) إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ (4)

عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً (5) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ (6) يا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (7)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأ سورة التحريم اعطاه اللَّه توبة نصوحا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 355

ترجمه: ..... ص : 355

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

اى پيامبر! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده به خاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مى كنى و خداوند غفور و رحيم است. (1)

خداوند راه گشودن سوگندهايتان را (در اين گونه موارد) روشن ساخته و خداوند مولاى شماست و او عالم و حكيم است. (2)

به ياد آوريد هنگامى را كه پيامبر يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى هنگامى كه وى آن را افشا كرد و خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت قسمتى از آن را براى

او بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود هنگامى كه پيامبر همسرش را از آن خبر داد گفت چه كسى تو را از اين راز آگاه ساخته؟ فرمود خداى عالم و آگاه، مرا آگاه ساخت! (3)

اگر از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست) زيرا دلهايتان از حق منحرف شده و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد (كارى از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست، و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنها پشتيبان او هستند. (4)

اميد است اگر او شما را طلاق دهد پروردگارش بجاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد، همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه كار، عابد، هجرت كننده زنانى ثيّبه و با كره (5)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 356

خانواده تان را از آتشى كه هيزم آن انسانها و سنگهاست نگاه داريد، آتشى كه فرشتگانى خشن و سخت گير بر آن گمارده شده اند، و هرگز با فرمان خدا مخالفت نمى ورزند و دستورات او را دقيقا اجرا مى كنند! (6)

اى كسانى كه كافر شده ايد امروز عذر خواهى نكنيد، چرا كه تنها به اعمالتان جزا داده مى شويد! (7)

تفسير: ..... ص : 356
[شأن نزول ] ..... ص : 356

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ روايت شده كه پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله در روز نوبت عايشه با ماريه (قبطيّه) خلوت كرد و حفصه (دختر عمر) از آن آگاه شد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به او فرمود: اين راز مرا پنهان بدار من ماريه را بر خودم حرام كرده ام و به حفصه خبر داد كه ابو بكر و عمر پس از آن حضرت به حكومت مى رسند و

با اين سخن او را خشنود ساخت و از حفصه خواست اين خبر را پنهان بدارد و او پنهان نداشت و خبر را به عايشه اعلام كرد و هر كدام خبر را براى پدر خود بازگو كرد پس خدا پيامبرش را از آن آگاه ساخت و حضرت حفصه را طلاق داد و بيست و نه شب از زنان خود كناره گرفت و در خانه ماريه بسر برد.

روايت است كه حضرت در خانه زينب دخت جحش عسلى نوشيد پس عايشه و حفصه توافق كرده و به حضرت گفتند: بوى شيره عرفط (درخت عرعر) از تو استشمام مى كنيم و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله از بوى بد كراهت داشت و عسل را بر خود حرام كرد، معناى آيه اين است كه چرا كنيز و عسل را كه خدا بر تو حلال كرده بر خود حرام ساخته اى.

تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ تبتغى حال يا تفسير براى «تحرّم» يا جمله مستأنفه است يعنى با آن تحريم خشنودى زنانت را مى طلبى و آنان از تو سزاوارترند كه خشنودى تو را بخواهند و آن طور كه زمخشرى پنداشته اين عمل براى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 357

لغزشى شمرده نمى شود زيرا اگر انسان بعضى از لذّتها را با دليل يا بدون دليل بر خود حرام كند زشت نيست و لغزش محسوب نمى شود و شايد سرزنش حضرت بر اين كار از آن جهت بوده كه كار شايسته تر را ترك كرده است و به كسى كه عمل مستحبّى را ترك كرده خوب است گفته شود چرا آن كار را انجام نداده اى؟

قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُمْ يعنى براى شما

كفّاره سوگندهايتان را مقرّر فرموده است.

از مقاتل روايت است كه خدا به پيامبر خود امر كرد كه كفّاره سوگندش را بپردازد و به كنيزش رجوع كند پس بنده اى آزاد كرد و به ماريه رجوع فرمود.

از حسن روايت شده كه حضرت كفّاره نپرداخت و آيه براى آموزش دادن [حكم ] به مؤمنان است.

در حديث است كه اگر سه فرزند از كسى بميرد آتش [دوزخ ] به او نمى رسد مگر به اندازه كفّار قسم كه اندك است.

مانند گفته ذى الرّمه: قليلا كتحليل الألّى، «1» و گفته شده تحليل، به معناى شرع لكم الاستثناء است خدا استثنا را براى شما مقرّر فرمود و گرفته شده از گفته عرب است حلّل فلان عن يمينه، هر گاه در آن استثنا كند به اين كه در دنباله قسم بگويد انشاء اللَّه تا خلف قسم نشود.

وَ اللَّهُ مَوْلاكُمْ خدا سرور و سرپرست كارهاى شماست و مصلحت شما را مى داند و حكيمى است كه به مقتضاى حكمت برايتان قانون وضع مى كند، و بعضى گفته اند:

«موليكم» يعنى از خودتان به شما سزاوارتر است بنا بر اين خير خواهى او براى شما سودمندتر از خير خواهى خود شماست.

__________________________________________________

1- اندكى مانند كفّاره سوگند، كفاره قسم با توجه به آيه 89 سوره مائده عبادت است از: اطعام ده مسكين، لباس پوشاندن بر ده نفر، يا آزاد كردن يك بنده، و كسى كه هيچ كدام از اينها را نداشته باشد سه روز روزه مى گيرد تفسير نمونه، ج 5، ط 61- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 358

وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً هنگامى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله رازى را به يكى از زنان خود يعنى حفصه فرمود

و آن سخنى بود كه خداوند وى را به پنهان داشتن آن امر كرده بود.

فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ هنگامى كه حفصه به زنان ديگر پيامبر آن خبر را داد و راز را افشا كرد.

وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ و خداوند پيامبر را به وحى از افشاى آن سخن آگاه ساخت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله حفصه را به بعضى از آنچه فاش كرده بود خبر داد و از بعض ديگر خود دارى و اعراض كرد و بزرگوارانه گذشت كرد و بعضى از جريان را به حفصه خبر نداد. سفيان گفته است: همواره تغافل كردن كار كريمان و بزرگواران است.

«عرّف» بدون تشديد نيز قرائت شده است يعنى از او گذشت كرد و از اين گفتار كه به بدكار مى گويند [گرفته شده ] لاعفونّ لك ذلك و قد عرفت ما صنعت، با اين كه مى دانم چه كرده اى از عمل زشت تو گذشت مى كنم و [از همين مورد است ] آيه أُولئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ ما فِي قُلُوبِهِمْ، آنان كسانى هستند كه خدا از دلهايشان آگاه است. و پاداش آن اين بود كه آنها را رها ساخت فلمّا نبّأها و هنگامى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله حفصه را از آنچه اظهار كرده بود خبر داد حفصه گفت: چه كسى اين جريان را به تو خبر داد؟

إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ به پيشگاه خدا توبه كنيد، خطاب به عايشه و حفصه به طريق التفات از غيبت به خطاب است تا در سرزنش آنها رساتر باشد.

فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما در شما (دو نفر) چيزى يافته كه موجب توبه مى شود و آن منحرف شدن دلهاى شما از امرى واجب است كه خالص بودن

با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله است و اين كه هر چه را آن حضرت دوست دارد دوست بداريد و هر چه را آن حضرت نمى پسندد نپسنديد.

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است: از تصميمى كه شما دو نفر بر مسموم

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 359

ساختن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله گرفته ايد توبه كنيد كه دلهايتان گناهكار است «تظاهر» به تشديد (ظاء) و بدون تشديد قرائت شده است و در صورت تشديد اصل آن تتظاهرا بوده و با ادغام و حذف (تاء) مخفّف شده است.

و اين كه شما دو زن همكارى كرديد كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را بيازاريد و ناراحتش كنيد.

وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ اگر حفصه و عايشه معاونت بر آزار پيامبر كنند چنان نيست كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله پشتيبان نداشته باشد در حالى كه خدا پشتيبان اوست يعنى عهده دار حفظ و يارى پيامبر است و علاوه بر آن اعلام مى دارد كه يارى دادن پيامبر اراده خداست و ذات مقدس حق، خود حفظ پيامبر را بر عهده گرفته است.

وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ جبرئيل فرشته اى در رأس كرّوبيان است و خداوند در ميان فرشتگان نام او را همراه نام خود آورده تا موقعيّت جبرئيل را در پيشگاه خود اعلام داشته و براى او بزرگداشتى باشد و منظور از صالح المؤمنين مؤمنانى هستند كه درستكارند.

از سعيد بن جبير روايت شده كه منظور مؤمنانى هستند كه از نفاق مبرّا باشند «1».

از قتاده روايت است كه منظور پرهيزگارانند و ممكن است «صالح» مفردى باشد كه از آن اراده جمع شده است چنان كه گويند:

لا يفعل هذا الصّالح من النّاس كه مقصود جنس صالح است يعنى كسانى از مردم كه صالح باشند و ممكن است در اصل صالحوا المؤمنين (با واو) بوده و بدون «واو» نوشته شده است و از طريق شيعه و سنى روايت شده كه چون اين آيه نازل شد پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله دست على عليه السّلام را گرفت و فرمود: اى مردم اين است صالح المؤمنين.

وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ و فرشتگان با اين كه عددشان بسيار است پس از يارى خدا و جبرئيل و صالح المؤمنين گروهى هستند كه پشتيبان پيامبرند و گويى در

__________________________________________________

1- و عن سعيد بن جبير، من برى منهم من النفاق.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 360

برابر كسانى كه با پيامبر دشمنى مى ورزند و با او مخالفت مى كنند «يد واحده» و متّحدند بنا بر اين معاونت دو زن بر آزار كسى كه خدا و جبرئيل و صالح المؤمنين و ديگر فرشتگان پشتيبان اويند به كجا مى رسد.

موسى بن جعفر عليه السّلام و ان تظاهروا عليه قرائت كرده است.

عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ يبدله به تشديد «دال» و بدون تشديد قرائت شده است كه آن حضرت شما را مطلّقه سازد بر خداوند لازم است زنانى بهتر از شما به او عوض دهد كه داراى صفات زير باشند:

1- مُسْلِماتٍ تسليم امر خدا باشند.

2- مُؤْمِناتٍ خدا و رسولش را تصديق داشته باشند.

3- قانِتاتٍ با اطاعت كردن از پيامبر از خدا اطاعت كنند.

4- تائِباتٍ به فرمان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله رجوع كنند.

5- عابِداتٍ زنانى كه به سبب اطاعت خود را ذليل و تسليم پيامبر نمايند.

6- سائِحاتٍ سير كنندگان

در عبادت خدا و روزه داران باشند.

بعضى گفته اند منظور زنانى هستند كه هجرت كرده اند، از زيد بن اسلم روايت است كه در ميان امّت اسلام سياحتى جز هجرت نبوده است. بعضى گفته اند زنانى هستند كه به طاعت خدا و رسول رفته اند.

7- 8- ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً زنانى كه پس از بر طرف شدن بكارت از همسران خود برگشته اند و دخترانى كه بكر و دست نخورده و شوهر نكرده اند. دليل اين كه خداوند «واو» را ميان ثيّبات و ابكار آورده اين است كه اين دو صفت مخالف هم بوده و مانند ديگر صفات با هم قابل اجتماع نيستند.

قُوا أَنْفُسَكُمْ با انجام دادن واجبات و ترك محرّمات خودتان را حفظ كنيد.

وَ أَهْلِيكُمْ و خانواده تان را نيز با آنچه خود را حفظ مى كنيد، نگاه داريد.

از مقاتل روايت شده منظور اين است كه شخص خانواده و چاكرانش را تأديب

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 361

كند و خير را به آنان بياموزد و از كار شرّ نهى كند و آن حقّى است كه بر هر مسلمانى واجب است.

در حديث است كه خدا رحمت كند كسى را كه بگويد: اى خانواده، به نمازتان، روزه تان، زكاتتان، مسكينتان، يتيمتان، همسايگانتان، برسيد باشد كه خدا آنها را با وى در بهشت گرد آورد.

ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ نوعى از آتش است كه جز با مردم و سنگ روشن نمى شود بر خلاف ديگر انواع آتشها كه با هيزم روشن مى شود.

عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ موكّل بر اين آتش فرشتگانى هستند كه جثّه شان درشت و در كارهايشان سختى و خشونت دارند و در غضب براى خدا رحم نمى كنند و به دوزخيان ترحّم ندارند و آنها نوزده زبانيه آتش اند.

لا

يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ نافرمانى امر خدا نمى كنند يا در آنچه خدا به آنها امر مى كند نافرمانى نمى كنند، معناى اوّل اين است كه اوامر خدا را پذيرفته و به آن ملتزم هستند، معناى دوم اين است كه اين فرشتگان هر چه را امر مى شوند انجام مى دهند، و ممكن است خطاب در آيه براى كسانى باشد كه ايمانشان زبانى است و آنها منافقانند زيرا خداوند اين آتش توصيف شده را چنان قرار داده كه آتشگيره آن انسانها و سنگ است، و براى كافران مهيّا شده است كه در جاى ديگر قرآن بيان شده است و آيه ذيل [در همين سوره ] آن را تأييد مى كند:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ يعنى در هنگام وارد شدن آنها به آتش به آنان گفته مى شود نمى توانيد عذرى بياوريد چرا كه عذر آوردن نفعى به حالتان ندارد.

[سوره التحريم (66): آيات 8 تا 12] ..... ص : 361

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (8) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (9) ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ (10) وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي

مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (11) وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها وَ كُتُبِهِ وَ كانَتْ مِنَ الْقانِتِينَ (12)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 362

ترجمه: ..... ص : 362

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! توبه كنيد توبه خالصى، اميد است با اين كار پروردگارتان گناهانتان را ببخشد، و شما را در باغهايى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است وارد كند، در آن روزى كه خداوند پيامبر و كسانى را كه با او ايمان آوردند خوار نمى كند، اين در حالى است كه نور آنها از پيشاپيش آنها و از جانب راستشان در حركت است، و مى گويند: پروردگارا!! تو ما را كامل كن، و ما را ببخش كه تو بر هر كارى قادرى. (8)

اى پيامبر! با كفّار و منافقان پيكار كن و بر آنها سخت بگير، جايگاهشان جهنّم است و بد جايگاهى است. (9)

خداوند براى كسانى كه كافر شده اند مثلى زده است، مثل به همسر نوح، و همسر لوط، آنها تحت سرپرستى دو بنده

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 363

از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند، و ارتباط آنها با اين دو (پيامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت. و به آنها گفته شد: وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مى شوند! (10)

و خداوند براى مؤمنان مثلى زده، به همسر فرعون، در آن هنگام كه گفت پروردگارا! خانه اى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و عمل او نجات ده، و مرا از قوم ظالم رهايى بخش. (11)

و همچنين مريم دختر عمران مثل زده كه دامان خود را پاك نگاه داشت، و

ما از روح خود در او دميديم، او كلمات پروردگار و كتابهايش را تصديق كرد، و از مطيعان فرمان خدا بود. (12)

تفسير: ..... ص : 363

تَوْبَةً نَصُوحاً خداوند از باب اسناد مجازى توبه را متّصف به نصح كرده در حالى كه نصح صفت توبه كنندگان است و به اين معناست كه انسانها با توبه كردن از گناه، خير خواه خودشان شوند و از كارهاى زشت به خاطر قبحى كه دارد برگردند و از آنها پشيمان شوند و تصميم بگيرند به هيچ كار زشتى برنگردند تا شير به پستان برگردد (همان گونه كه شير دوشيده شده به پستان بر نمى گردد او نيز به گناه بر نگردد) از على عليه السّلام روايت است كه توبه كامل با انجام دادن شش كار ممكن است:

1- پشيمانى از گناهان گذشته.

2- اعاده كردن اعمال واجب كه فوت شده است.

3- برگرداندن مالهايى كه از ديگران تصاحب كرده است.

4- درخواست حلال بودى از دشمنان.

5- تصميم بگيرد كه به گناه بر نگردد.

6- خود را در بندگى خدا آب كند چنان كه در معصيت خدا پرورش داده است و تلخى عبادات را به خود بچشاند چنان كه شيرينى گناهان را چشانيده است.

گفته شده: «نصوح» از «نصاحة الثوب» دوختن جامه است يعنى توبه اى كه پارگى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 364

جامه دين از گناه را بدوزد و آن را وصله كند. بعضى گفته اند: منظور توبه اى است كه اثرش در توبه كننده ظاهر شود و مردم را به آن فرا بخواند و با جديّت به مقتضاى توبه عمل كند، «نصوح» به ضمّ (نون) نيز قرائت شده است و آن مصدر «نصح» و به معناى «ذات نصوح» داراى نصيحت است يا

تنصح نصوحا، نصيحت مى كند نصيحت كردنى، يا توبه كنيد براى پند دادن خودتان بنا بر اين كه مفعول له باشد و نصح و نصوح، مانند شكر و شكور و كفر و كفور است.

عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ خداوند بندگان خود را به طمع مى اندازد و آن دو صورت دارد.

1- اين كه جواب دادن به روش شاهان باشد كه با شايد و ممكن است پاسخ مى دهند و آن را به منزله جواب قطعى مى دانند.

2- اين تعبير به عنوان آموختن به بندگان باشد كه ميان بيم و اميد باشند.

يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ «يَوْمَ لا يُخْزِي» منصوب به «يدخلكم» است و آن كنايه از كافران و منافقانى است كه خدا آنها را خوار ساخته است و از مؤمنان خواسته كه در برابر اين نعمت خدا را بستانيد كه آنها را از داشتن چنان حالتى حفظ كرده است يعنى خداوند پيامبر و مؤمنانى را كه با اويند خوار نمى سازد بلكه پيامبر را با دادن حقّ شفاعت، گرامى داشته و مؤمنان را با وارد ساختن به بهشت عزّت مى دهد.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ گفته شده: وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ، مبتدا و جمله بعد خبر آن است يعنى يسعى نورهم على الصّراط، نورشان بر صراط مى رود.

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه پيشوايان دين در روز قيامت در برابر مؤمنان و سمت راستشان حركت مى كنند تا آنان را به منزلهاى خود در بهشت وارد سازند.

يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا اين جمله بنا بر حال بودن در محلّ نصب است يا خبر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 365

بعد از خبر مى باشد، از حسن روايت شده

كه خدا نور مؤمنان را كامل مى كند ولى آنها خدا را از باب تقرّب جستن به او مى خوانند مانند، وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ «براى گناه امّت از درگاه خدا آمرزش بخواه» (مؤمن/ 55).

حال اين كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آمرزيده است.

و تنها به قصد تقرّب جستن مى گويد در حالى كه آخرت خانه تقرّب جستن نيست چرا كه حال مؤمنين شبيه حال مقرّبان است چون چيزى را از خدا مى خواهند كه دارند. برخى گفته اند: نور مؤمنان به اندازه اعمال آنهاست و آنها كه كمترين نور را دارند از خدا مى خواهند كه به لطف خود آن را كامل فرمايد.

وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ: يعنى گناهانمان را بپوشان و ما را به خاطر آنها هلاك كن.

جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ با كافران با شمشير و با منافقان با گفتار كوبنده و استدلال جهاد كن، حضرت صادق عليه السّلام جاهد الكفّار بالمنافقين، قرائت كرده و فرموده است: پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هرگز با منافقى نجنگيد و تنها دل آنان را به دست مى آورد.

از قتاده روايت است كه پيامبر بر منافقان حدّ جارى مى كرد و از حسن روايت شده است بيشتر كسانى كه در آن زمان حدّ مى خوردند منافقان بودند و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مأمور شد كه در اقامه حدّ بر آنها سخت بگيرد.

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا ... فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما خداوند حال كافران و منافقان، در كيفر شدن آنها به كفر و نفاقشان را بى آن كه اهميّتى بدهد و توجّهى به ارتباطها و پيوندها داشته باشد به حال زن نوح و زن لوط تشبيه كرده كه پس از نفاق و

خيانت آنها پيوند زناشويى كه حقّى در ميان آنها بود هيچ سودى به حال آنها نداشت و چيزى از عذاب خدا كم نكرد.

وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ به زن نوح و لوط در حال مرگ يا در روز قيامت مى گويند با ديگر كسانى كه هيچ پيوندى با پيامبران ندارند و داخل دوزخ مى شوند

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 366

شما هم داخل دوزخ بشويد.

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ خداوند حال مؤمنان را در قيامت به حال زن فرعون و منزلش در پيشگاه خدا مثل زده با اين كه او زن بزرگترين كافران بود كه مى گفت: أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى «من پروردگار بزرگ شما هستم» (نازعات/ 24) و مقصود اين است كه پيوند مؤمنان با كافران به حالشان زيانى ندارد و چيزى از ثواب و تقرّبشان به خدا نمى كاهد.

وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ و مريم دختر عمران و كرامتهاى دنيوى و اخروى كه خدا به او داده و او را بر زنان عالم برگزيده است با اين كه قومش كافر بودند و در ضمن دو مثلى كه خداوند آورده كنايه به دو زن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله دارد كه در آغاز سوره از آنها و تعاونى كه بر عليه رسول خدا داشتند ياد شد و به سخت ترين صورت آنها را تهديد كرده است چرا كه در مثل مذكور كفر را ياد كرده است و اشاره به اين نكته است كه آن دو (حفصه و عايشه) نبايد بر همسرى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله تكيه كنند چرا كه اين فضيلت به حالشان نفعى ندارد مگر مؤمن و مخلص باشند و كنايه به حفصه بيشتر

است زيرا زن لوط راز او را افشا كرد چنان كه حفصه راز رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله را افشا كرد.

تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ آيه اشاره به اين است كه هيچ بنده از بندگان در پيشگاه پروردگار امتيازى ندارد جز با درستكارى و تنها با آن به رستگارى مى رسد.

فخانتا هما دو زن نوح و لوط با نفاق و تعاون عليه آن دو پيامبر به آنها خيانت كردند زن نوح به قومش گفت: نوح ديوانه است و زن لوط مردم را به مهمانهاى آن حضرت راهنمايى كرد.

از ضحّاك روايت است كه آنها به وحى خيانت كردند و چون وحى بر نوح و لوط نازل مى شد در پيش مشركان افشا مى كردند و روا نيست كه منظور از خيانت بى عفتى زنان نوح و لوط باشد زيرا بى عفتى در نظر هر كسى نقص و عيب است و در هر طبيعتى زشت است بر خلاف كفر زيرا كفّار آن را زشت نمى دانند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 367

از ابن عباس روايت است كه هرگز زن پيامبرى زنا نكرد چرا كه اين كار موجب تنفّر مردم از پيامبر و نقصان او مى شود.

إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ زن فرعون آسيه دختر مزاحم هنگامى كه شنيد عصاى موسى سحر ساحران را بلعيده است ايمان آورد پس فرعون او را شكنجه داد و دست و پاى او را به چهار ميخ بست و او را به پشت در برابر آفتاب بيفكند و آسيا سنگى بر روى سينه اش نهاد و چون گفت: ربّ ابن لى عندك بيتا فى الجنّة خانه اش كه در بهشت ساخته مى شد به او

نشان داده شد، گفته شده: خدا او را به بهشت بالا برد و او در بهشت مى خورد و مى آشامد و از نعمتهاى بهشت برخوردار است.

وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ مرا از نفس پليد فرعون و عمل وى كه ستم و كفر و كيفر دادن مردم بى گناه است رها ساز.

وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ مرا از شرّ تمام قبطيان رهايى بخش.

الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها مريم از فعل حرام پاك بود و گفته اند: مريم از آميزش با شوهران امتناع داشت.

فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا ما در شرمگاه او دميديم.

وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها سخنانى را كه خداوند سبحان به آن تكلّم كرده و به پيامبرانش وحى فرموده است تصديق كرد.

وَ كُتُبِهِ و نيز كتابهايى را كه بر پيامبرانش نازل فرمود تصديق كرد، اين واژه (كتابه) نيز قرائت شده كه همان انجيل است.

وَ كانَتْ مِنَ الْقانِتِينَ خداوند سبحان بجاى «قانتات» قانتين فرموده از باب غلبه دادن مردان بر زنان، «مِن» در «من القانتين» براى تبعيض است و مى تواند براى ابتداى غايت باشد، يعنى اين كه متولّد شده در حالى كه از قانتين است زيرا مريم از فرزندان هارون برادر موسى عليه السّلام بوده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 369

جزء بيست و نهم از سوره ملك آيه 1 تا سوره مرسلات آيه 50

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 371

سوره ملك ..... ص : 371

اشاره

مكّى است و منجيه ناميده مى شود و صاحب خود را از عذاب قبر نجات مى دهد، واقيه نيز نام دارد و خواننده خود را از عذاب قبر نگاه مى دارد.

اين سوره سى آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 371

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره تبارك را بخواند گويى شب قدر را بيدار بوده و احياء داشته است «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده هر كس سوره تبارك، را پيش از خوابيدن در نمازش بخواند هم چنان در امان خدا باشد تا داخل صبح شود و در روز قيامت نيز در امان خداست»

[سوره الملك (67): آيات 1 تا 11] ..... ص : 371

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

تَبارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (1) الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ (2) الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَرى فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ (3) ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ (4)

وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطِينِ وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعِيرِ (5) وَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (6) إِذا أُلْقُوا فِيها سَمِعُوا لَها شَهِيقاً وَ هِيَ تَفُورُ (7) تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما أُلْقِيَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ (8) قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْ ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فِي ضَلالٍ كَبِيرٍ (9)

وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ (10) فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ (11)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، و من قرأ سورة تبارك فكأنّما احيا ليلة القدر.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام: من قرأ سورة تبارك فى المكتوبة قبل ان ينام لم يزل فى امان اللَّه حتى يصبح و فى امانه يوم القيمة حتى يدخل الجنّة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 372

ترجمه: ..... ص : 372

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

پر بركت و زوال ناپذير است خدايى كه حكومت جهان هستى به دست اوست، و بر همه چيز قادر است. (1)

همان خدايى كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك بهتر عمل مى كنيد و او شكست ناپذير و بخشنده است. (2)

همان خدايى كه هفت آسمان را بر روى يكديگر آفريد، در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضاد

و عيبى نمى بينى، بار ديگر نگاه كن، آيا هيچ شكاف و خللى مشاهده مى كنى؟ (3)

بار ديگر (به عالم هستى) نگاه كن سرانجام چشمانت (در جستجوى خلل و نقصان ناكام مانده) به سوى تو باز مى گردد در حالى كه خسته و ناتوان است. (4)

ما آسمان پايين را با چراغهاى پر فروغى زينت بخشيديم، و آنها (شهابها) را تيرهايى براى شياطين قرار داديم و براى آنان عذاب دوزخ

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 373

فراهم ساختيم. (5)

و براى كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند عذاب جهنم است و بد جايگاهى است. (6)

هنگامى كه در آن افكنده مى شوند صداى وحشتناكى از آن مى شنوند و اين در حالى است كه پيوسته مى جوشد. (7)

نزديك است از شدّت غضب پاره پاره شود، هر زمان گروهى در آن افكنده مى شوند، نگهبانان دوزخ از آنها سؤال مى كنند: مگر انذار كننده الهى به سراغ شما نيامد! (8)

مى گويند: آرى، انذار كننده به سراغ ما آمد، ولى ما او را تكذيب كرديم و گفتيم خداوند هرگز چيزى نازل نكرده، و شما در گمراهى بزرگى هستيد! (9)

و مى گويند: اگر ما گوش شنوا داشتيم، يا تعقّل مى كرديم، جزء دوزخيان نبوديم. (10)

اينجاست كه به گناه خود اعتراف مى كنند، دور باشند دوزخيان از رحمت خدا! (11)

تفسير: ..... ص : 373

تَبارَكَ الَّذِي (خدا) بزرگتر و والاتر از آن است كه داراى صفات آفريدگان باشد او وجودى است كه وجود تمامى اشيا به اوست و تمام بركتها از او.

بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ حكومت بر هر موجودى در قبضه قدرت اوست و او بر هر چيزى كه يافت نشده و از امورى است كه [بر اساس حكمت ] داخل در تحت قدرت است، تواناست. آوردن

(يد، دست) مجاز از تسلّط و احاطه بر حكومت است.

الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ «موت» را بر «حيات» مقدّم داشته چرا كه مرگ به قهر و غلبه نزديكتر است ولى حيات آن است كه موجب زنده بودن چيزى مى شود.

و موجود زنده موجودى است كه مى تواند بداند و اظهار قدرت كند حال آن كه مرگ عدم توانايى بر علم و قدرت است.

و منظور از آفرينش مرگ و زندگى به وجود آوردن چيزى است كه ايجاد و نابودى چيزى را تصحيح مى كند يعنى اى صاحبان تكليف، خداست كه مرگ و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 374

زندگى شما را آفريد.

لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا آگاهى خود را از آنچه آدميان به اختيار انجام مى دهند «بلوى» كه همان آزمايش است، ناميده و آن را كنايه از عمل آزمايش كننده آورده است.

أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا متعلّق به «يبلوكم» است زيرا «بلوى» معناى علم را در بردارد و گويى فرموده است: ليعلم ايّكم احسن عملا تا بداند كداميك از شما نيكوكارتر هستيد، و جمله در محلّ مفعول دوّم است چنان كه مى گويى: علمته از يد احسن عملا ام هو، دانستم او را، آيا زيد نيكوكارتر است يا او؟

و اين را تعليق نمى نامند چرا كه تعليق اين است كه بعد از او چيزى كه جانشين هر دو مفعول شود قرار بگيرد مانند: علمت ايّهما عمرو، «دانستم كدامين آن دو عمرو است».

و أَحْسَنُ عَمَلًا يعنى اخلص و اصوب، خالص اين است كه براى خدا باشد و صواب اين است كه به صورتى انجام شود كه به آن صورت امر شده است.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده است كه حضرت اين جمله را

تلاوت كرده سپس فرمودند: ايّكم احسن عقلا و ... و عقل كداميك از شما نيكوتر است و پرهيزتان از محرّمات الهى بيشتر و در اطاعت خدا سريعتر هستيد، يعنى عقل كداميك از شما نسبت به شناخت خدا و درك مقاصد او كاملتر است و مقصود آيه اين است كه خدا به شما حيات بخشيد كه با آن مى توانيد عمل كنيد و مرگى را بر شما مسلّط ساخت كه شما را دعوت مى كند كه عمل خوب را بجاى عمل بد برگزينيد زيرا پس از مرگ، زنده شدن و پاداش است.

وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ «عزيز» غالبى است كه هر كس بدى كند او را ناتوان نمى سازد و «غفور» آمرزنده بدكارانى است كه خدا به آنها لطف مى كند.

سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً از طابق النعل است هر گاه دو لنگ كفش روى هم قرار بگيرد

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 375

[در آيه ] يعنى طبقه اى بالاى طبقه ديگر (واقع است) و آن توصيف به مصدر است، يا داراى طبقات است يا به صورت طبقاتى گوناگون طبقه بندى شده است.

مِنْ تَفاوُتٍ و «من تفوّت» نيز قرائت شده و معناى هر دو يكى است مانند تظاهر و تظهّر، و تعاهد و تعهّد، مقصود اين است كه هر چه گوناگونى و كجى و آشفتگى در آفرينش وجود دارد همه اش استوار و برابر است و حقيقت تفاوت متناسب نبودن آفريدگان با هم است و گويى بعضى آفريدگان بعضى چيزها را ندارد و با آن سازگار نيست، نقيض «متفاوت» متناصف است و اصل آيه: ما ترى فيهنّ من تفاوت بوده و بجاى ضمير «هنّ» اسم ظاهر نهاده شده تا آفرينش آنها را بزرگ قلمداد كند و بياگاهاند

كه علّت تفاوت نداشتن آنها اين است كه آفريده خداوند رحمان هستند.

خطاب در «ما ترى» به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و هر مخاطب ديگرى است.

فَارْجِعِ الْبَصَرَ چشم خود را برگردان و آن را در آفريدگان خدا بگردان تا درستى آنچه را به تو خبر داده اند آشكارا مشاهده كنى.

هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ آيا رخنه و شكافى [در آسمانها] مى بينى «فطور» جمع فطر و به معناى شكاف است، «هل ترى» به ادغام «لام» در «تاء» [هتّرى ] قرائت شده زيرا «لام» نسبت به «تاء» قريب المخرج است.

ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يعنى سپس جستجوگرانه نگاهت را دو بار تكرار كن و بنگر آيا عيبى و خللى مى بينى.

يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ يعنى اگر ديده ات را برگردانى و مكرّر نگاه كنى ديده ات در جستجوى نقصان و خلل كامروا به تو بر نمى گردد بلكه در حالى بر مى گردد كه از يافتن خواسته اش محروم و دور باشد و گويى از رسيدن به خواسته خود (وجود خلل) با خوارى و عجز و خستگى طرد شده چرا كه انديشيدن و ترديد او طول كشيده است.

«كرّتين» تثنيه آورده شده تا بر كثرت دلالت كند مانند گفته عرب: لبّيك و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 376

سعديك، كه مقصود گوينده پاسخهاى بسيار است كه بعضى در پى بعضى مى آيد و نظير آن است در مثل، دهدرّين سعد القين «1»، يعنى: باطلى پس از باطلى، وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ آسمانى را كه به مردم نزديكتر است آراستيم يعنى آسمانى كه به شما نزديك است، آسمان دنيا را كه در (زير) آن گرد آمده ايد با چراغهايى (ستارگان) آراسته ايم كه با چراغهاى شما قابل مقايسه نيست.

وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطِينِ

ستارگان را وسيله راندن شياطين دشمن شما قرار داديم كه در آسمانها استراق سمع مى كنند به اين صورت كه از نور ستارگان شهابهايى براى راندن شياطين جدا مى شود همانند جرقّه هايى كه از آتش به وجود مى آيد ولى خود آتش باقى مى ماند.

«رجوم» جمع رجم و مصدرى است كه به نام آنچه با آن رجم مى شود ناميده شده است. گفته شده معناى آيه اين است كه ستارگان را براى انسانهاى شيطان صفت كه منجّمان هستند وسيله گمان و حدس و سخنان بدون دليل قرار داديم.

وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعِيرِ پس از سوزاندن شياطين با شهابها در دنيا برايشان عذاب آخرت نيز مهيّا ساخته ايم، منظور از سعير آتش برافروخته و سوزان است.

وَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا براى هر كسى كه به خدا كافر شده است عذاب دوزخ است.

إِذا أُلْقُوا فِيها يعنى هر گاه همانند هيزمى كه در آتش افكنده مى شود در دوزخ افكنده شوند.

سَمِعُوا لَها شَهِيقاً يعنى براى آتش صدايى مانند صداى شخص در حال احتضار و مرگ شنيده مى شود، خداوند صداى ناخوشايند و زشت آتش را به ناله شخص محتضر تشبيه كرده است.

__________________________________________________

1- دهدرّين، به ضمّ هر دو [دال ] و فتح [را] ى مشدّد، نام پهلوانى است، و نيز نام باطل و دروغ است: كشّاف، ج 4، ص 57، پى نوشت به نقل از قاموس اللغة- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 377

وَ هِيَ تَفُورُ يعنى دوزخ از آتش آنها به جوش مى آيد همانند ديگ كه با اشياء داخلش به جوش مى آيد.

تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ يعنى (آتش) از بسيارى خشم بر آنها، پاره پاره مى شود، خداوند التهاب آتش را غيظ بر كافران قرار داده چون به وسيله آنها بسيار مى جوشد

و ممكن است مقصود خشم شعله آتش باشد.

كُلَّما أُلْقِيَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ هر گاه گروهى در دوزخ افكنده شوند نگهبانان دوزخ از آنان مى پرسند آيا از طرف خدا بيم دهنده اى برايتان نيامد؟

و اين سؤال توبيخى است برايشان تا عذابى علاوه بر عذاب دوزخ باشد، منظور از «خزنتها» مأموران و موكّلان بر آتشند.

قالُوا بَلى گفتند آرى، و اين اعتراف آنها به عدالت خدا و بر انگيختن او پيامبران را و اين كه پيامبران به اختيار خود نه به اجبار، براى ملّتها آمده اند، ممكن است «نذير» به معناى انذار باشد يعنى الم ياتكم اهل نذير آيا بيم و انذارى بر شما نيامد.

إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلالٍ كَبِيرٍ يعنى ما [كافران ] به پيامبران گفتيم شما كاملا از مرز حق و درستى خارج شده ايد، بعضى گفته اند: اين جمله گفته فرشتگان به كفّار است و حكايت گمراهى آنان در دنياست، يا مقصود فرشتگان از «ضلال» هلاكت است [يعنى شما در هلاكت هستيد].

وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ كافران گفتند: اگر بيم دادن پيامبران را همانند كسى كه خواهان حق است مى شنيديم يا همانند كسى كه با دقّت و تأمّل مى نگرد عقل خود را به كار مى انداختيم.

گفته شده: خداوند ميان شنيدن و تعقّل كردن جمع كرده است چون تكليف، پيرامون اين دو امر و دلايل عقلى و نقلى مى گردد.

فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ به گناه خود در تكذيب پيامبران اعتراف كردند، «فسحقا» به تشديد [حاء] و بدون تشديد قرائت شده است يعنى دورى [از

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 378

رحمت خدا] بر دروغگويان، اعتراف كنند يا منكر شوند چون اقرار به گناه كه تكذيب انبياست سودى

به حالشان ندارد.

[سوره الملك (67): آيات 12 تا 21] ..... ص : 378

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ (12) وَ أَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (13) أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ (14) هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِي مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ (15) أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذا هِيَ تَمُورُ (16)

أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ (17) وَ لَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ (18) أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ بَصِيرٌ (19) أَمَّنْ هذَا الَّذِي هُوَ جُنْدٌ لَكُمْ يَنْصُرُكُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ إِنِ الْكافِرُونَ إِلاَّ فِي غُرُورٍ (20) أَمَّنْ هذَا الَّذِي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ بَلْ لَجُّوا فِي عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ (21)

ترجمه: ..... ص : 378

كسانى كه از پروردگارشان در نهان مى ترسند آمرزش و اجر بزرگى دارند. (12)

گفتار خود را پنهان كنيد يا آشكار «تفاوتى نمى كند» او به آنچه در دلهاست آگاه است. (13)

آيا آن كسى كه موجودات را آفريده از حال آنها آگاه نيست؟ در حالى كه او از اسرار دقيق با خبر، و نسبت به همه چيز عالم است. (14)

او كسى است كه زمين را براى شما رام كرد، بر شانه هاى آن راه برويد، و از روزيهاى خداوند بخوريد، و بازگشت همه به سوى اوست. (15)

آيا خود را از عذاب خدايى كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 379

حاكم بر آسمان است در امان مى دانيد كه دستور دهد زمين بشكافد و شما را فرو برد و دائما به لرزش خود ادامه دهد؟ (16)

يا خود را از

عذاب خداوند آسمان در امان مى دانيد كه تند بادى مملوّ از سنگريزه بر شما فرستد، و بزودى خواهيد دانست تهديدهاى من چگونه است؟. (17)

كسانى كه پيش از آنها بودند (آيات الهى را) تكذيب كردند امّا (ببين) مجازات من چگونه بود؟ (18)

آيا پرندگانى را كه بالاى سرشان گاه بالهاى خود را گسترده و گاه جمع مى كنند نگاه نكردند؟ جز خداوند رحمان كسى آنها را بر فراز آسمان نگه نمى دارد چرا كه او به هر چيز بيناست. (19)

آيا لشكر شما مى تواند شما را در برابر خداوند يارى دهد؟ همانا كافران تنها گرفتار غرورند. (20)

آيا آن كسى كه شما را روزى مى دهد اگر روزيش را باز دارد (چه كسى مى تواند نياز شما را تأمين كند) ولى آنها در سركشى و فرار از حقيقت لجاجت مى ورزند. (21)

تفسير: ..... ص : 379
اشاره

إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ يعنى در جايى كه مردم آنها را نمى بينند و از چشم مردم دوراند از خدا مى ترسند و گناه نمى كنند.

وَ أَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ از ظاهر آيه استفاده مى شود كه [خداوند] به يكى از دو مطلب: پنهان داشتن و آشكار ساختن امر مى كند يعنى بايد نهان و آشكارتان برابر باشد كه خدا به آن دو عالم است.

إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ سپس علّت برابر بودن نهان و آشكار را بيان مى فرمايد كه خدا به آنچه در سينه ها پنهان است پيش از آن كه بر زبان جارى شود داناست پس چگونه از آنچه به آن سخن مى گوييد آگاه نباشد.

أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ سپس به صورت پرسش انكارى مى فرمايد:

آيا خدايى كه همه چيز را آفريده و به آفريدگان پنهان و آشكار خود احاطه علمى

ترجمه

جوامع الجامع، ج 6، ص: 380

دارد و آگاه و نهان بين است چگونه ممكن است به نهان و آشكار و آنچه در سينه ها پنهان مى دارند آگاه نباشد؟

ممكن است «من خلق» منصوب باشد يعنى الا يعلم مخلوقه و هذه حاله آيا خدايى كه اين حالت را دارد [همه چيز را آفريده و به نهان و آشكار آگاه است ] به آفريدگان خود علم ندارد؟

[شأن نزول ] ..... ص : 380

از ابن عبّاس روايت شده كه منافقان در غياب پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله به او بد مى گفتند و جبرئيل عليه السّلام آن حضرت را از سخن منافقان خبر مى داد پس منافقان گفتند: گفتارتان را پنهان داريد تا خداى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله نشنود از اين رو آيه فوق نازل شد.

هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا خدايى كه زمين را براى شما رام قرار داد و مسخّر شما ساخت تا در آن تصرّف كنيد و بر روى آن راه برويد.

فَامْشُوا فِي مَناكِبِها راه رفتن در مناكب [شانه ها] مثلى براى رام كردن بسيار و از حدّ گذشتن در آن است زيرا شانه هاى شتر محلّى است كه به سواره دشوار است آن را زير گام خود بگذارد بعضى گفته اند: منظور از مناكب، كوه هاست يعنى خداوند رفتن بر روى كوه ها را بر شما آسان فرمود، بعضى گويند: منظور اطراف كوه هاست.

وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ حشر شما در پيشگاه خداست و از شما مى پرسد كه آيا نعمتهايى كه به شما داده سپاسگزارى كرده ايد يا نه؟

أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ آن گاه خداوند سبحان گنهكاران را تهديد كرده و فرموده است.

ءامنتم در اين آيه دو قول است:

1- منظور ملكوت خدا در آسمان است چرا كه ملكوت محلّ

سكونت فرشتگان خداست و اوامر و مقدّرات خدا از آسمان فرود مى آيد.

2- مشركان معتقد به تشبيه بودند و فكر مى كردند خدا در آسمان است [و محلّى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 381

دارد] پس بر حسب اعتقادشان گفته شده كه آيا از كسى كه شما معتقديد در آسمان است در حالى كه بالاتر از داشتن مكان است ايمن هستيد.

أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ شما را به فرو رفتن در زمين و فرستادن سنگريزه عذاب كند.

فَإِذا هِيَ تَمُورُ يعنى ناگهان شما را حركت دهد و بلرزاند تا در پايين ترين نقطه دوزخ بيفكند.

فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ در اين هنگام بزودى خواهيد دانست كه بيم دادن من چگونه است در حالى كه دانستن آن به حالتان سودى ندارد.

فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ يعنى انكار من بر آنها و تغيير دادن نعمتهايى را كه به آنها داده ام خواهند دانست.

صافَّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ يعنى پرندگانى كه در هنگام پرواز بالهايشان را در فضا مى گشايند و هنگامى كه بر پهلوهاى خود مى زنند بالها را جمع كرده و مى بندند. و به اين دليل «و قابضات» نفرموده چرا كه اصل پريدن گشودن بالهاست و بستن بالها امرى است كه عارض بر گشودن مى شود تا به آن وسيله بر حركت كردن كمك بگيرد از اين رو گفته شده است «و يقبضن» يعنى پرندگان بالهاى خود را پياپى مى بندند همانند شخصى كه در آب شنا مى كند.

ما يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ خداوند فقط با رام ساختن هوا بر پرندگان و قدرت خويش آنها را نگاه مى دارد.

إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ بَصِيرٌ خداوند مى داند چگونه بيافريند و شگفتيها را تدبير كند.

أَمَّنْ هذَا الَّذِي هُوَ جُنْدٌ لَكُمْ يَنْصُرُكُمْ «ام من» مورد اشاره است و گفته مى شود:

هذا الّذى

هو جند لكم ينصركم من دون اللَّه ... كيست كه در برابر عذاب خدا شما را يارى كند؟

أَمَّنْ هذَا الَّذِي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ «ام من» مورد اشاره است و گفته مى شود

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 382

هذا الذى يرزقكم ان امسك اللَّه رزقه اگر خدا روزى خود را دريغ كند اين بت به شما روزى مى دهد؟

و اين معنى در صورتى است كه كلمه اى در تقدير گرفته شود، ممكن است «أَمَّنْ هذَا» اشاره به تمام بتها باشد چون بت پرستان معتقد بودند كه بتها آنان را از بلاها حفظ مى كنند و به بركت آنها روزى داده مى شوند و گويى به اعتقاد آنان بتها لشكرى يارى كننده و روزى دهنده اند.

نظير اين است آيه أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا «آيه آنها خدايانى دارند كه مى توانند از آنان در برابر ما دفاع كنند.» (انبياء/ 43).

بَلْ لَجُّوا فِي عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ بلكه به عناد و لجاج و گريز از حق و دورى از ايمان ادامه دادند.

[سوره الملك (67): آيات 22 تا 30] ..... ص : 382

اشاره

أَ فَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (22) قُلْ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ (23) قُلْ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (24) وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (25) قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ (26)

فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ قِيلَ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ (27) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنِيَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِيَ أَوْ رَحِمَنا فَمَنْ يُجِيرُ الْكافِرِينَ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ (28) قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْنا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ

فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (29) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ (30)

ترجمه: ..... ص : 382

آيا كسى كه به رو افتاده حركت مى كند به هدايت نزديكتر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 383

است يا كسى كه راست قامت در صراط مستقيم گام بر مى دارد؟! (22)

بگو او خدايى است كه شما را آفريد، و براى شما چشم و گوش و قلب قرار داد امّا كمتر سپاسگزارى مى كنيد. (23)

بگو: او خدايى است كه شما را در زمين خلق كرد و به سوى او باز مى گرديد. (24)

آنها مى گويند: اگر راست مى گوييد اين وعده قيامت چه زمانى است؟ (25)

بگو علم آن مخصوص خداست و من فقط بيم دهنده آشكار هستم. (26)

هنگامى كه آن وعده الهى را از نزديك مى بينيد صورت كافران زشت و سياه مى شود و به آنها گفته مى شود اين همان چيزى است كه تقاضاى آن را داشتيد. (27)

بگو: اگر خداوند من و تمام كسانى را كه با من هستند هلاك كند يا مورد ترحّم قرار دهد چه كسى كافران را از عذاب دردناك پناه مى دهد؟ (28)

بگو: او خداوند رحمان است، ما به او ايمان آورده ايم، و بر او توكّل كرده ايم و بزودى مى دانيد چه كسى در گمراهى آشكار است؟ (29)

بگو: به من خبر دهيد اگر آبهاى (سرزمين) شما در زمين فرو رود چه كسى مى تواند آب جارى در دسترس شما قرار دهد؟ (30)

تفسير: ..... ص : 383

أَ فَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلى وَجْهِهِ گويند: كببته فأكبّ، او را به رو در افكندم و او به رو در افتاد، كاربرد چنين تركيبى نادر است، نظير همين تركيب است، قشّعت الريح السحاب فاقشع، باد ابر را پراكنده ساخت پس پراكنده شد. معناى آيه اين است:

كسى كه در جايى ناهموار راه مى رود در حالى كه سر به زير افكنده است

پس مى لغزد و به رو در مى افتد حالتش غير از حالت كسى است كه در زمين هموار راست قامت راه مى رود و از لغزش در امان است و اين مثلى براى شخص مؤمن و كافر است.

فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ضمير در «رأوه» به وعده بر مى گردد، «زلفة» به معناى نزديكى است و نصبش بنا بر حاليّت يا ظرفيّت است، يعنى با ديدن

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 384

وعده (الهى) چهره هايشان سياه شد و بر روى آن آثار اندوه و حسرت پديد آمد، و چهره آنها را غبار غم پوشانيد مانند چهره كسى كه او را براى كشتن مى برند و منظور روز قيامت است.

مجاهد مى گويد: منظور ديدن عذاب در روز بدر است.

در معناى تدّعون، دو قول است:

1- به معناى تفتعلون و دعاست يعنى شما طالب آن بوديد و شتاب مى كرديد.

2- بعضى گفته اند: «تدّعون» از «دعوى» است يعنى شما بوديد كه ادّعا داشتيد كه در قيامت زنده نمى شويد، اين كلمه «تدّعون» بدون تشديد نيز قرائت شده است، شما آرزو مى كرديد كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و مؤمنان هلاك شوند.

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنِيَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِيَ پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مأمور شد به آنها بگويد اگر همان طور كه آرزوى شماست خدا را هلاك سازد و مؤمن باشيم در اين صورت به بهشت خواهيم رفت.

أَوْ رَحِمَنا يا با تأخير انداختن اجلهاى ما مورد رحمت خدا واقع شويم.

فَمَنْ يُجِيرُ الْكافِرِينَ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ پس در حالى كه شما كافريد چه كسى شما را از عذاب آتش كه از آن رهايى نداريد رهايى خواهد بخشيد، يعنى شما طالب هلاكت ما هستيد

كه در آن سعادت و رستگارى ما است در حالى كه شما خود در هلاكتى هستيد كه هلاكتى مانند آن نيست و رهايى از آن را نمى خواهيد. يا به اين معناست كه اگر خدا ما را با مرگ هلاك سازد پس از مردن ما يعنى كسانى كه مى توانيد آتش را از شما دفع كنند چه كسى شما را از آتش و دوزخ حفظ مى كند و اگر خدا با غلبه دادن ما بر شما و مهلت دادن ما را مورد رحمت قرار دهد چه كسى شما را از كشته شدن به دست ما حفظ خواهد كرد.

قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ بگو خدايى كه نعمت و رحمتش شامل تمام آفريدگان است.

آمَنَّا بِهِ وَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْنا به او ايمان داريم و بر او توكّل مى كنيم، مفعول توكّلنا را

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 385

مقدّم و مفعول آمنا را مؤخّر آورده تا آمنّا كنايه اى به كافران باشد كه پيش از اين ياد شدند و گويى فرموده است: ما كافر نشديم چنان كه شما كافر شديد.

وَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْنا سپس فرمود فقط بر خدا توكّل مى كنيم نه به غير او.

غَوْراً پايين برود در زمين و در چاهها و چشمه سارها فرو ريزد و آن توصيف به مصدر است مانند «عدل- رضا» و منظور از «معين» چشمه هاى آشكار است. از ابن عبّاس نقل شده كه منظور آب جارى است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 386

سوره قلم ..... ص : 386

اشاره

مكّى است و پنجاه و دو آيه دارد.

از ابن عبّاس و قتاده نقل شده كه بعضى از اين سوره مكّى است و بعضى مدنى.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 386

در حديث أبىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره «قلم» را بخواند خدا ثواب مردم خوشخو را به او عطا فرمايد «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه هر كس سوره «قلم» را در نماز واجب يا مستحبّ بخواند خداوند در تمام مدّت زندگانى اش او را از فقر ايمندارد و هر گاه بميرد از فشار قبر پناهش دهد «2».

[سوره القلم (68): آيات 1 تا 16] ..... ص : 386

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ (1) ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ (2) وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ (3) وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ (4)

فَسَتُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ (5) بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ (6) إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (7) فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ (8) وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ (9)

وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِينٍ (10) هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ (11) مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ (12) عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ (13) أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنِينَ (14)

إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (15) سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ (16)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، و من قرأ سورة القلم اعطاه اللَّه ثواب الذين حسن اخلاقهم.

2- و

عن الصادق عليه السّلام من قرأها فى فريضة او نافلة آمنه اللَّه ان يصيبه فى حياته فقر ابدا و اعاذه من ضمّة القبر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 387

ترجمه: ..... ص : 387

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر

ن، سوگند به قلم، و آنچه را با قلم مى نويسند. (1)

به بركت نعمت پروردگارت تو مجنون نيستى. (2)

و براى تو اجر و پاداشى عظيم و هميشگى است. (3)

و تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى. (4)

و بزودى تو مى بينى و آنها نيز مى بينند. (5)

كه كداميك از شما مجنون هستيد. (6)

پروردگار تو بهتر از هر كس مى داند چه كسى از راه او گمراه شده و هدايت يافتگان را نيز بهتر مى شناسد. (7)

حال كه چنين است از تكذيب كنندگان اطاعت مكن. (8)

آنها دوست دارند نرمش نشان دهى تا آنها نرمش نشان دهند (نرمشى توأم با انحراف از مسير حق.) (9)

و اطاعت مكن از كسى كه بسيار سوگند ياد مى كند و پست است. (10)

كسى كه بسيار عيبجو و سخن

چين است. (11)

و بسيار مانع كار خير، و تجاوزگر، و گناهكار است. (12)

علاوه بر اينها كينه توز و پرخور و خشن و بدنام است. (13)

مبادا به خاطر اين كه صاحب مال و فرزندان فراوان است از او پيروى كنى. (14)

هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود مى گويد اينها افسانه هاى خرافى پيشينيان است. (15)

بزودى ما بر بينى او علامت و داغ ننگ مى نهيم. (16)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 388

تفسير: ..... ص : 388
اشاره

ن وَ الْقَلَمِ «نون» به اظهار و ادغام، قرائت شده و آن يكى از حروف الفباست و گفته شده «نون» همان ماهيى است كه زمينها بر روى آن قرار دارد و بعضى گفته اند دوات است و بعضى گويند نهرى است در بهشت خداى متعال به آن نهر فرمود مركّب شو پس منجمد شد.

اين نهر سفيدتر از شير و شيرين تر از عسل بود آن گاه به قلم فرمود بنويس پس آنچه بود و آنچه تا قيامت موجود مى شود نوشت، اين مطلب از امام باقر عليه السّلام روايت شده است: خداوند به آن قلمى كه مى نويسد سوگند ياد كرده چون در آن سودهاى بسيارى است.

وَ ما يَسْطُرُونَ آنچه فرشتگان ضبط كننده مى نويسند «ما» موصول يا مصدريّه است و ممكن است مقصود از «قلم» خداوندان قلم باشد در اين صورت ضمير در «يسطرون» به صاحبان قلم بر مى گردد گويى خداوند فرموده است: سوگند به خداوندان قلم و نوشته هايشان يا مقصود قلم و نوشتن صاحبان قلم است.

ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ «بنعمة ربّك» در محلّ نصب بنا بر حال بودن است.

يعنى تو مجنون نيستى در حالى كه خدا با نبوّت به تو انعام فرموده است و اين جواب گفته مشركان است

كه گفتند: يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ، اى كسى كه قرآن بر او نازل شده براستى كه تو مجنونى.

وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ در معناى اين جمله دو احتمال هست:

1- محققا برائت در برابر تحمّل رد اى نبوّت و قيام به موجبات آن پاداشى قطع نشدنى است مانند عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ «بخششى است قطع نشدنى» (هود/ 108) 2- منظور اين است كه (خدا) بر اين نعمت بر تو منّت نمى گذارد زيرا پاداشى است كه در برابر عملت مستحقّ آن هستى.

وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ خداوند سبحان خلق پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را بزرگ شمرده چرا كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 389

آن حضرت كارهاى رنج آور قوم خود را بسيار تحمّل مى كرد و در مخالفت كردن با آنها روش نيكويى داشت.

بعضى گفته اند: منظور همان اخلاقى است كه خدا او را بدان در اين آيه امر فرموده است.

خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ «با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكيها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان» (اعراف/ 199). در حديث است كه: همانا برانگيخته شدم تا كرامتهاى اخلاقى را به كمال برسانم. از آن حضرت نيز روايت شده كه محبوبترين شما در پيشگاه خدا خوشخوترين شماست. كه با مردم انس گرفته و مأنوس مى شوند و دشمن ترين شما در نزد خدا كسانى اند كه در ميان مردم رفت و آمد دارند و در بين برادران سخن چينى و ايجاد تفرقه مى كنند و مى كوشند تا براى مردم پاكدامن لغزشهايى بيابند.

فَسَتُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ يعنى اى محمّد بزودى مى بينى و مى بينند كه كداميك از شما مجنون هستيد چرا كه

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به (برچسب) جنون امتحان شد، «باء» در «بأيكم» زايده است.

يا مفتون را مانند معقول و مجلود مصدر بگيريم، يعنى در كداميك از شما دو گروه، جنون هست در گروه مؤمنان يا گروه كافران، يعنى در كداميك از اين دو گروه كسى يافت مى شود كه استحقاق اين اسم را دارد و آن كنايه به ابو جهل و وليد بن مغيره و نظاير آنهاست و مانند آيه سَيَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ، است «اولى فردا مى فهمند چه كسى دروغگوى هوسباز است!». (قمر/ 26) إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ در حقيقت پروردگارت ديوانگان را بهتر مى شناسد.

بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ ديوانگان همانهايى هستند كه از راه خدا گمراه شده اند.

وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ خداوند خردمندان را كه همان هدايت يافتگانند بهتر مى شناسد. ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 390

يا منظور از آيه، وعده پاداش و عذاب دادن است و اين كه خدا به پاداش دادن هر دو گروه آگاه تر است.

[شأن نزول ] ..... ص : 390

از ضحّاك روايت است كه چون قريش ديدند كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله على عليه السّلام را بر ديگران مقدّم داشت، گفتند: محمّد صلّى اللَّه عليه و آله مفتون على عليه السّلام شده است پس خداوند سوره ن وَ الْقَلَمِ، تا بمن ضلّ عن سبيله، را نازل كرد و منظور از گمراهان همان افرادى هستند كه سخن ياد شده را گفتند و منظور از و هو اعلم بالمهتدين، علىّ بن ابى طالب عليه السّلام است.

فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ تشويق و تحريك بر تصميم گيرى در سرپيچى كردن با تكذيب كنندگان و خواسته هاى آنهاست.

وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ در معناى اين آيه دو احتمال وجود دارد: 1- كافران

دوست دارند كه با آنها مدارا و سازش كنى و آنها هم با تو مدارا و سازش كنند.

2- كافران دوست دارند كه با آنها [در دينت ] نرمش و مدارا كنى و آنان هم اكنون به طمع مدارا كردنت با تو مدارا مى كنند.

وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ از كسى كه در حق و باطل بسيار سوگند مى خورد پيروى مكن و اين خود براى جلوگيرى از سوگند كسانى كه به آن عادت كرده اند كافى است.

در معناى «مهين» دو احتمال هست:

1- از مهانت به معناى كمى و كوچكى است و مقصود ضعف رأى و تدبير است 2- مقصود كذّاب است چرا كه دروغگو در نزد مردم كوچك و پست است.

هَمَّازٍ كسى كه بسيار غيبت و عيبجويى مى كند.

از حسن روايت شده، هماز كسى است كه در پشت سر مردم دهن كجى مى كند.

مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ آشوبگرى كه به قصد فساد و فتنه گرى از گروهى براى گروه ديگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 391

سخنى نقل مى كند و منظور از «نميم» «نميمه» و به معناى سخن چينى است.

مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ در بخشيدن مال بخيل است. ابن عبّاس گويد: كسى است كه فاميل و قبيله خود را از دين اسلام منع مى كند و او وليد بن مغيره بود كه ثروت بسيار داشت و ده پسر و به آنها از روى تعصّب مى گفت: هر يك از شما مسلمان شويد او را از بخشش خود محروم مى كنم.

مجاهد گويد: او اسود بن عبد يغوث بوده است.

سدّى گويد: وى اخنس بن شريق بوده است.

مُعْتَدٍ أَثِيمٍ كسى كه از حق تجاوز كرده و ستمكار است و بسيار گناهكار.

عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ شخص منّاع خير پس از آن كه منع خير

را از عيبها شمرده متجاوز و تند خواست، زنيم، زنازاده است، حسّان گويد:

و انت زنيم نيط فى آل هاشم كما نيط خلف الراكب القدح الفرد «1»

.وليد در ميان قريش زنا زاده بوده و پس از گذشت هجده سال از ولادت وليد، پدرش (مغيره) او را فرزند خود خواند و اين عمل از زشت ترين عيبهاى اوست زيرا كسى كه ستم كند و قلبش سياه شود بر هر گناهى جرى مى شود و براى اين كه اگر نطفه پليد باشد شخصى هم كه از آن نطفه به وجود مى آيد پليد است از اين رو پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: زنازاده و فرزندش و فرزند فرزندش وارد بهشت نمى شود.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه: جواظ (كسى كه بسيار مال گرد مى آورد و از ديگران منع مى كند) جعظرى، (شخص خشن). عتل زنيم «شكمباره و بد خو» و ستمگر و حرامزاده، وارد بهشت نمى شود.

__________________________________________________

1- حسّان بن ثابت در اين شعر وليد بن مغيره را مخاطب قرار داده مى گويد: او زنا زاده و چسبيده به آل هاشم است مانند گوش شتر يا گوسفند كه ببرند و براى علامت آويزان كنند شاعر، وليد را به اين پوست بريده شده و به جام خالى آويخته در پشت سر شخص سواره تشبيه كرده است. كشّاف، ج 4، پى نوشت ص 587،- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 392

«زنيم» از «زنه» و آن چيزى از پوست بز است كه بريده مى شود و در گردنش آويخته مى گردد زيرا آن پوست زيادى است كه به غير اهلش چسبيده است [كنايه از وليد حرامزاده است كه چسبيده به قومى است كه از آنها

نيست.]

أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنِينَ در اين جمله دو احتمال هست:

1- متعلق به «و لا تطع» باشد، يعنى از مغيره كه اين عيبها را دارد به خاطر بهره مندى اش از دنيا و رفاهى كه دارد اطاعت مكن.

2- ممكن است متعلق به جمله بعد باشد يعنى به سبب ثروتمندى و تقويت او به فرزندانش از او اطاعت مكن كه آيات ما را تكذيب كرده است «قال» كه جواب «اذا» است در «أَنْ كانَ ذا مالٍ» عمل نمى كند چرا كه جمله ما بعد شرط در جمله ما قبل آن عمل نمى كند، بلكه معناى تكذيب كه جمله بر آن دلالت دارد در آن عمل مى كند.

«ان كان» به صورت استفهام با دو همزه «أ ان كان» و با همزه ممدود يعنى «ألان كان ذا مال» خوانده شده است، اگر كسى داراى مال باشد بايد [آيات خدا را] تكذيب كند.

سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ خرطوم به معناى بينى است و صورت بهترين جا در بدن است و بينى بهترين جاى صورت است از اين رو آن را محلّ عزّت و حميّت قرار داده اند و «انفه، زير بار ننگ نرفتن» را از آن مشتقّ كرده و گفته اند «حمى أنفه» و «شمخ بأنفه» عزيز شد و تكبّر كرد و عزّت و بزرگى در انف و بينى است، پس خداى سبحان از داغ نهادن بر بينى به كمال خوارى و اهانت تعبير كرده است زيرا داغ نهادن بر صورت عيب و ذلّت است پس چگونه خواهد بود اگر اين عيب در بهترين جاى صورت (بينى) باشد و در آوردن لفظ «خرطوم» نوعى ذلّت است.

بعضى گفته اند: معناى جمله اين است كه بزودى در روز قيامت با

علامتى زشت علامت گذارى شود كه با آن علامت از ديگر كافران باز شناخته شود همان طور كه با پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به نوعى دشمنى كرد كه با آن از ديگر كافران جدا شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 393

[سوره القلم (68): آيات 17 تا 33] ..... ص : 393

اشاره

إِنَّا بَلَوْناهُمْ كَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّها مُصْبِحِينَ (17) وَ لا يَسْتَثْنُونَ (18) فَطافَ عَلَيْها طائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَ هُمْ نائِمُونَ (19) فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ (20) فَتَنادَوْا مُصْبِحِينَ (21)

أَنِ اغْدُوا عَلى حَرْثِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صارِمِينَ (22) فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ يَتَخافَتُونَ (23) أَنْ لا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ (24) وَ غَدَوْا عَلى حَرْدٍ قادِرِينَ (25) فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ (26)

بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ (27) قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ (28) قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ (29) فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَلاوَمُونَ (30) قالُوا يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا طاغِينَ (31)

عَسى رَبُّنا أَنْ يُبْدِلَنا خَيْراً مِنْها إِنَّا إِلى رَبِّنا راغِبُونَ (32) كَذلِكَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (33)

ترجمه: ..... ص : 393

ما آنها را آزموديم همان گونه كه صاحبان باغ را آزمايش كرديم، هنگامى كه سوگند ياد كردند كه ميوه هاى باغ را صبحگاهان [دور از انظار مستمندان ] بچينند. (17)

و هيچ از آن استثنا نكنند. (18)

امّا عذابى فراگير (شبانه) بر تمام باغ آنها فرود آمد در حالى كه همه در خواب بودند. (19)

و آن باغ سرسبز همچون شب سياه و ظلمانى شد. (20)

صبحگاهان يكديگر را صدا زدند. (21)

كه به سوى كشتزار و باغ خود حركت كنيد اگر قصد چيدن ميوه ها را داريد. (22)

آنها حركت كردند در حالى كه آهسته با هم مى گفتند. (23)

مواظب باشيد امروز حتى يك فقير بر شما وارد نشود. (24)

آنها صبحگاهان تصميم داشتند كه با قدرت از مستمندان جلوگيرى كنند. (25)

هنگامى كه (وارد باغ شدند، و) آن را ديدند گفتند: ما راه را گم كرده ايم! (26)

(آرى همه چيز به طور كامل از دست ما رفته) بلكه ما محروميم. (27)

يكى از

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 394

آنها كه از همه عاقلتر بود گفت: آيا به شما نگفتم چرا تسبيح خدا نمى گوييد؟ (28)

گفتند: منزّه است پروردگار ما، مسلما ما ظالم بوديم. (29)

سپس آنها رو به هم كردند و به ملامت يكديگر پرداختند. (30)

(و فريادشان بلند شد) گفتند: واى بر ما كه طغيانگر بوديم. (31)

اميدواريم پروردگارمان (ما را ببخشد و) بهتر از آن را بجاى آن به ما بدهد، چرا كه ما به او دل بسته ايم. (32)

اين گونه است عذاب خداوند (در دنيا) و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است اگر مى دانستند. (33)

تفسير: ..... ص : 394

إِنَّا بَلَوْناهُمْ كَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ ما اهل مكّه را به گرسنگى و قحطى و به دعوت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آزموديم چنان كه صاحبان باغ را آزموديم و آنها گروهى بودند كه پدرشان در دو فرسنگى صنعا [ى يمن ] مالك اين باغ بود و آذوقه يك سال را از آن بر مى داشت و بقيه را صدقه مى داد و آنچه از دم داس رد مى شد و داس نمى بريد و آنچه در ته خرمن باقى مى ماند و آنچه در موقع بريدن خوشه انگور بر جاى مى ماند و آنچه در هنگام خرما چيدن بر روى بساط گسترده در زير درخت خرما باقى مى ماند براى مساكين مى گذاشت در نتيجه مال بسيارى براى فقرا جمع مى شد چون آن مرد بمرد پسرانش گفتند اگر ما كار پدرمان را انجام دهيم در حالى كه عائله منديم در تنگناى مالى قرار مى گيريم.

إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّها مُصْبِحِينَ پس سوگند خوردند كه چون به صبح در آيند پنهان از مسكينان محصولات را جمع كنند و در سوگند خود استثنا نكرده يعنى «ان

شاء اللَّه» نگفتند پس خدا باغشان را سوزاند و «ان شاء اللَّه» با اين كه شرط است به اين دليل استثنا ناميده شده كه معناى جمله «لأخرجنّ ان شاء اللَّه» البته اگر خدا بخواهد بيرون مى روم، با «لأخرج الا ان يشاء اللَّه» يكى است.

فَطافَ عَلَيْها طائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَ هُمْ نائِمُونَ پس در حالى كه خفته بودند بلا يا

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 395

هلاكتى آنان را احاطه كرد.

فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ پس مانند باغى شد كه ميوه هايش را چيده اند چون ميوه هايش نابود شده بود، بعضى گفته اند: مانند شب تاريك شد يعنى باغ آتش گرفت و به خاكسترى سياه مبدّل شد.

فَتَنادَوْا يعنى بعضى از آنها بعضى ديگر را در وقت صبح صدا زدند.

أَنِ اغْدُوا عَلى حَرْثِكُمْ يعنى اگر شما قصد چيدن (انگور) و درويدن (گندم و غيره) و بريدن خرما را داريد صبح زود روى بياوريد.

فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ يَتَخافَتُونَ پس به باغشان رفتند در حالى كه آهسته با هم سخن مى گفتند.

أَنْ لا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ «ان» مفسّره است و نهى از داخل شدن مسكين به معناى اجازه دخول ندادن به آنهاست مانند: لا ارينّك هاهنا.

وَ غَدَوْا عَلى حَرْدٍ قادِرِينَ «حرد» از حاردت السّنه است هر گاه سال، خير خودش را منع كند، يعنى صبح كردند در حالى كه معتقد بودند مى توانند [بر مساكين ] سخت بگيرند و بهره به دست آورند، يا چون گفتند: «أَنِ اغْدُوا عَلى حَرْثِكُمْ» در حالى كه نيّت آنها پليد بود خدا آنان را مجازات كرد به اين كه باغشان خير نداشت و از خير آن محروم شدند پس صبح بر سر كشته خود نرفتند بلكه صبح به نقطه اى رفتند كه بى خير

بود.

«قادرين» به عنوان ريشخند مقصود عكس معناى آن است، يعنى پيش خودشان فكر مى كردند كه مى توانند محصولاتشان را بچينند و مسكينان را محروم سازند.

«على حرد» صله «قادرين» نيست، بعضى گفته اند: «على حرد» به اين معناست كه بسرعت و نشاط قصد باغشان كردند و به خودشان مى گفتند ما مى توانيم محصولاتمان را جمع كنيم يا مى پنداشتند كه به مقصودشان يعنى چيدن محصولات و محروم كردن مسكينان خواهند رسيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 396

فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ چون باغ خود را بدان وضع ديدند به محض رسيدن گفتند: راه گم كرده ايم اين باغ ما نيست.

پس چون دقّت كردند شناختند كه باغ خودشان است گفتند:

بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ از خير باغ محروم شديم چون به خودمان ستم كرديم.

قالَ أَوْسَطُهُمْ عادلترين و بهترين آنها- گويند: هو من وسط قومه، او در قوم خود متوسط و معتدل است گفت: «لَوْ لا تُسَبِّحُونَ» آيا خدا را ياد نمى آوريد و از پليدى نيّت خود توبه نمى كنيد؟

قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ به سخنى كه فراخوانده شدند تكلّم كرده و خدا را از ستم و هر كار زشتى تنزيه كردند آن گاه به ظلم خود در منع كردن معروف و ترك استثنا (نگفتن انشاء اللَّه) اعتراف كردند.

يَتَلاوَمُونَ بعضى از آنها بعض ديگر را بر زياده روى [در منع خير از فقرا] نكوهش مى كرد.

يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا طاغِينَ ما بوديم كه در ستم و ظلم از حدّ تجاوز كرديم.

عَسى رَبُّنا أَنْ يُبْدِلَنا «ان يبدلنا» به تشديد «دال» و بدون تشديد قرائت شده است.

مِنْها إِنَّا إِلى رَبِّنا راغِبُونَ ما به پروردگارمان توجّه كرده و از او خواهان خير هستيم.

كَذلِكَ الْعَذابُ مانند آن عذابى كه اهل

مكه و صاحبان باغ را به آن آزموديم.

وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ البتّه عذاب آخرت از آن سخت تر و بزرگتر است.

مجاهد گويد: صاحبان باغ توبه كرده و خدا بهتر از باغ اوّل به آنها داد.

ابن مسعود گويد: به من خبر رسيده كه آن قوم خود را براى خدا خالص كرده و خداوند هم از صداقتشان آگاه شد پس باغى به نام (حيوان) بجاى باغ سوخته به آنها داد و در آن انگورهايى بود كه هر خوشه اش را يك استر حمل مى كرد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 397

[سوره القلم (68): آيات 34 تا 52] ..... ص : 397

اشاره

إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ (34) أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ (35) ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (36) أَمْ لَكُمْ كِتابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ (37) إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَما تَخَيَّرُونَ (38)

أَمْ لَكُمْ أَيْمانٌ عَلَيْنا بالِغَةٌ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَما تَحْكُمُونَ (39) سَلْهُمْ أَيُّهُمْ بِذلِكَ زَعِيمٌ (40) أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ فَلْيَأْتُوا بِشُرَكائِهِمْ إِنْ كانُوا صادِقِينَ (41) يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلا يَسْتَطِيعُونَ (42) خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ (43)

فَذَرْنِي وَ مَنْ يُكَذِّبُ بِهذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ (44) وَ أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ (45) أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ (46) أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ (47) فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ (48)

لَوْ لا أَنْ تَدارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ (49) فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ (50) وَ إِنْ يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ (51) وَ ما هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ (52)

ترجمه: ..... ص : 397

براى پرهيزكاران نزد پروردگارشان باغهاى پر نعمت بهشت است. (34)

آيا مؤمنان را همچون مجرمان قرار مى دهيم؟ (35)

شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى كنيد؟ (36)

آيا كتابى داريد كه از آن درس مى خوانيد؟ (37)

كه آنچه را شما انتخاب مى كنيد از آن شماست. (38)

با اين كه عهد و پيمان موكّد و مستمرى تا روز قيامت بر ما داريد كه هر چه را به نفع خود اختيار مى كنيد براى شما قرار مى دهد؟ (39)

از آنها بپرس كداميك از آنان چنين چيزى را تضمين

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 398

مى كند؟ (40)

يا اين كه معبودانى دارند

(كه آنها را شريك خدا قرار داده اند و براى آنان شفاعت مى كنند) اگر راست مى گويند معبودان خود را ارائه دهند. (41)

به خاطر بياوريد روزى را كه ساق پاها از وحشت برهنه مى گردد و دعوت به سجود مى شوند امّا قادر بر آن نيستند! (42)

اين در حالى است كه چشمهاى آنها (از شدّت ندامت و شرمسارى) به زير افتاده و ذلّت و خوارى وجود آنها را فرا گرفته، آنها پيش از اين دعوت به سجود مى شدند در حالى كه سالم بودند (ولى امروز ديگر توانايى آن را ندارند). (43)

اكنون مرا با آنها كه اين سخن را تكذيب مى كنند رها كن و ما آنها را از آنجا كه نمى دانند تدريجا به سوى عذاب پيش مى بريم. (44)

و به آنها مهلت مى دهم، چرا كه نقشه هاى من محكم و دقيق است. (45)

با اين كه تو از آنها مطالبه مزدى مى كنى كه پرداخت آن براى آنها سنگين است؟ (46)

يا اسرار غيب نزد آنهاست، و آن را مى نويسند (و به يكديگر مى دهند)؟ (47)

اكنون كه چنين است صبر كن و منتظر فرمان پروردگارت باش و مانند صاحب ماهى (يونس) نباش (كه در تقاضاى مجازات قومش عجله كرد و گرفتار مجازات ترك اولى شد) در آن زمان كه خدا را خواند در حالى كه مملوّ از اندوه بود. (48)

و اگر رحمت خدا به ياريش نيامده بود (از شكم ماهى) بيرون افكنده مى شد در حالى كه مذموم بود. (49)

ولى پروردگارش او را برگزيد، و از صالحان قرار داد. (50)

نزديك است كافران هنگامى كه آيات قرآن را مى شنوند تو را با چشمان خود هلاكت كنند مى گويند او ديوانه است. (51)

در حالى كه اين (قرآن) جز مايه بيدارى

براى جهانيان نيست. (52)

تفسير: ..... ص : 398

جَنَّاتِ النَّعِيمِ بهشتهايى كه در آنها فقط نعمتهاى ناب هست و چيزى كه موجب نقصان آن شود به آن در نمى آميزد چنان كه باغهاى دنيا بدان آميخته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 399

مشركان مى گفتند: اگر آن طور كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله مى گويد، زنده شدن و پاداشى موجود باشد آنجا نيز وضعى نظير همين وضع دنيا را خواهيم داشت پس خداى سبحان به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله خبر داد كه چنان چيزى هرگز نخواهد بود.

آن گاه به طريق التفات [از غيبت به خطاب ] آنان را مخاطب ساخته و فرمود: شما را چه شده كه چنين حكم باطلى مى كنيد گويى كار پاداش به شما واگذار شده تا در آن به دلخواهتان حكم كنيد.

أَمْ لَكُمْ كِتابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ آيا شما را كتابى آسمانى است كه آنچه را به نفع خود انتخاب مى كنيد در آن مى خوانيد «1» و در اصل، تدرسون انّ لكم ما يتخيّرون، به فتح (انّ) بوده است چرا كه [ما تخيّرون ] مدروس و خوانده شده است و چون «لام» آمده «انّ» مكسور شده است. و ممكن است حكايت از «مدروس» باشد چنان كه هست مانند آيه: وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ «و نام نيك او را در ميان امّتهاى بعد باقى گذارديم. سلام باد بر نوح در ميان جهانيان». (صافات/ 78- 79).

و تخيّر الشي ء و اختاره، يعنى بهترين آن را برگزيد و نظير آن است: تنخّله و انتخله هر گاه بيخته و الك شده چيزى را برگزيند.

أَمْ لَكُمْ أَيْمانٌ عَلَيْنا بالِغَةٌ آيا براى شما پيمانى است بر ما، محكم و در كمال

تأكيد كه تا روز قيامت ثابت است و تا آن روز از عهده پيمان بيرون نمى آيد تا آنچه حكم مى كنيد به شما بدهيم، و ممكن است «الى» متعلّق به «بالغة» باشد يعنى پيمان به آن روز مى رسد و بطور كامل به آن منتهى مى شود و هيچ سوگند و پيمانى باطل نمى شود تا آنچه سوگند بر آن واقع شده حاصل شود و آن گفته خداوند انّ لكم لما تحكمون، است.

__________________________________________________

1- أَمْ لَكُمْ كِتابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ نظير أَمْ لَكُمْ سُلْطانٌ مُبِينٌ فَأْتُوا بِكِتابِكُمْ، است «آيا شما دليل روشنى در اين باره داريد؟ كتابتان را بياوريد ...» (صافات/ 156- 157)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 400

سَلْهُمْ أَيُّهُمْ بِذلِكَ زَعِيمٌ اى محمّد بپرس كدامين شما اين حكم را بر عهده مى گيرد كه آنچه در آخرت براى مسلمانان است براى آنها هم باشد.

أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ آيا براى آنها شريكانى در اين گفته هست كه شريك و موافق آنها باشند.

پس اگر در ادّعاى خويش راستگويند شريكهايشان را بياورند مقصود اين است كه هيچ كس اين ادّعايشان را قبول ندارد.

همان طور كه كتابى ندارند تا به آن سخن گويد و پيمانى برايشان در پيش خدا نيست و زعيمى ندارند كه اقدام به شهادت كند يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ منظور از «كشف ساق» سختى كار است و اصل آن در جنگ و گريز است كه زنان پرده نشين در جنگ ساقهاى خود را باز گذاشته يعنى لباسها را بالا مى زنند شاعر گويد:

كشفت لكم عن ساقها و بدا من الشّر الصّراخ «1»

معناى آيه اين است، روزى كه كار دشوار مى شود و از دست بيرون مى رود، آنجا نه ساقى هست و نه كشفى و اين نوعى

مثل است و از آن جهت نكره آورده شده تا دلالت كند كه در سختى امرى است مبهم و بيرون از عادت، در عامل «يوم» دو قول است:

1- منصوب به «فليأتوا» است.

2- منصوب است بنا بر اين كه در اصل «يوم يكشف عن ساق يكون كيت و كيت» بوده و فعل حذف شده تا دلالت كند بر اين كه آنجا [در قيامت ] كارهايى مى شود كه بزرگى و اهميّت آن قابل توصيف نيست.

__________________________________________________

1- [جنگ ] سخت و طاقت فرسا شد و از شرّ آن سختى، ناله و فرياد بلند شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 401

وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ و به سرزنش به سجده فرا خوانده شدند نه به عنوان تكليف:

فَلا يَسْتَطِيعُونَ ميان آنها و توانايى بر سجده مانع شده تا حسرت و ندامتى برايشان باشد نسبت به دوران سلامتى اعضاى بدن كه توان سجده داشتند و به سجده دعوت شدند ولى آنها كوتاهى كردند، و در حديث است كه كمرهاى آنان تنها يك مهره دارد و نمى توانند خم شوند و سجده كنند.

فَذَرْنِي وَ مَنْ يُكَذِّبُ بِهذَا الْحَدِيثِ تكذيب كنندگان قرآن را به من واگذاريد گفته مى شود: «ذرنى و ايّاه» يعنى او را به من واگذار كه من او را كفايت مى كنم و مقصود اين است كه تكذيب كنندگان كتابم (قرآن) را من خود كفايت مى كنم و تو اى (رسول) دلت را به آن مشغول مدار.

سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ در خبر است: چه بسا كسى كه بر اثر احسان به او به تدريج هلاك شود و بسا گنهكارى كه با سرپوش نهادن بر گناهش مغرور شود و بسا كسى كه با گفتن خوبى اش، فريفته گردد و خداوند

سبحان احسان و قدرت دادن خود را در آيه وَ أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ، كيد و مكر ناميده چنان كه آن را استدراج نيز ناميده است كه فرو رفتن در هلاكت درجه به درجه است تا آنجا كه در نابودى فرو رود، و از آنجا كه كيد و مكر موجب هلاكت است، احسان و توانايى دادن خداوند بنده را در عمل، كيد ناميده است.

أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ «مغرم» به معناى غرامت است يعنى بر هدايت كردن و آموختن از آنان مزدى مطالبه مكن كه تحمّل غرامت و ضرر مالى بر آنها دشوار و سنگين آيد و مانع ايمان آوردنشان شود.

أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ يعنى آيا لوح محفوظ در اختيار آنهاست و هر حكمى مى كنند از روى آن مى نويسند.

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ منظور از «حكم» مهلتى است كه خدا به آنان مى دهد و يارى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 402

كردن تو (پيامبر) را به تأخير مى اندازد.

وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ (در تسريع عذاب قوم خود) مانند يونس مباش آن گاه كه در شكم ماهى در حالى كه محبوس بود و [دلش ] پر از اندوه، فرياد بر كشيد.

إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ «مكظوم» از كظم السّقاء گرفته شده، هر گاه سقّا مشك را پر از آب كند.

يعنى آن دلتنگى و خشمى كه يونس به قومش داشت در تو پديد نيايد.

لَوْ لا أَنْ تَدارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ اگر رحمتى از سوى پروردگارش موجب استجابت دعا و زنده رها شدنش از شكم ماهى نمى شد.

لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ در بيابان خالى از درخت و گياه افكنده شده بود، مذكّر آوردن فعل «لنبذ» پسنديده است چون در «تداركه» ضمير،

فاصله شده است.

فَاجْتَباهُ رَبُّهُ پس خداوند او را برگزيد و از پيامبرانى قرار داد كه مطيع خدايند.

ابن عبّاس گويد: خدا وحى را به او ردّ كرد و شفاعت خودش و قومش را پذيرفت.

وَ إِنْ يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا «ان» مخفّفه از مثقّله است و «لام» در «ليزلقونك» نشانه مخفّفه بودن آن است، و به ضمّ و فتح (ياء) قرائت شده است.

زلقه و ازلقه، يك معنى دارد، و معناى آيه اين است كه نزديك است كافران بر اثر بسيار خيره شدن و چپ چپ نگاه كردن به تو با چشم دشمنى و كينه تو را بر زمين زده يا هلاكت كنند، اين مطلب، از گفتار عرب گرفته شده است: نظر الىّ نظرا يكاد يصرعنى به من آن گونه نگاه كرد كه نزديك بود مرا بر زمين بيندازد، گفته اند كه چشم زخم در بنى اسد بود و يكى از مردان آنها سه روز گرسنه مى ماند پس به هيچ چيزى نمى گذشت كه به آن بگويد تا امروز مانند آن را نديده ام جز اين كه آن را چشم زخم مى زد پس بعضى از كفّار تصميم گرفتند كه نسبت به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله همان كار را بكنند و خدا او را از آن مكر نگاه داشت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 403

از حسن روايت شده كه داروى چشم زخم، خواندن اين آيه است «1».

لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ هنگامى كه قرآن را شنيدند در برابر مقام نبوّت كه به تو (اى پيامبر) داده شده بود نتوانستند بر خود مسلّط باشند و گفتند: براستى كه او ديوانه است چرا كه در كار تو حيران مانده و از تو دورى مى جستند.

وَ ما

هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ يعنى قرآن فقط ياد آورى و پند براى جهانيان است و آنان را به رستگارى هدايت مى كند پس كسى كه چنين كتابى بياورد چگونه مجنون است؟

بعضى گفته اند: تا بر پا شدن قيامت ذكر شرفى براى جهانيان است.

__________________________________________________

1- و عن الحسن، دواء الاصابة بالعين ان يقرأ هذه الآية (و ان يكاد ...) [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 404

سوره حاقّه ..... ص : 404

اشاره

مكّى است.

از نظر بصريها پنجاه و يك آيه دارد.

و از نظر ديگران پنجاه و دو آيه.

الحاقّة، اوّل را كوفيان يك آيه شمرده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 404

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره حاقّه را قرائت كند خداوند او را آسان محاسبه كند «1».

امام باقر عليه السّلام فرموده است الحاقّة را بسيار بخوانيد زيرا قرائت آن در نمازهاى واجب و مستحبّ نشانه ايمان به خدا و پيامبر است و تا آن گاه كه خدا را ملاقات كند دين قارى آن گرفته نشود. «2»

__________________________________________________

1- و

فى حديث ابىّ (بن كعب): من قرأ سورة الحاقّة حاسبه اللَّه حسابا يسيرا.

2- و

عن الباقر عليه السّلام: اكثروا من قراءة الحاقة فانّ قراءتها فى الفرائض و النوافل من الإيمان باللّه و رسوله و لن يسلب قارئها دينه حتى يلقى اللَّه عزّ و جلّ.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 405

[سوره الحاقة (69): آيات 1 تا 18] ..... ص : 405

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الْحَاقَّةُ (1) مَا الْحَاقَّةُ (2) وَ ما أَدْراكَ مَا الْحَاقَّةُ (3) كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ (4)

فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ (5) وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عاتِيَةٍ (6) سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فِيها صَرْعى كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ (7) فَهَلْ تَرى لَهُمْ مِنْ باقِيَةٍ (8) وَ جاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَنْ قَبْلَهُ وَ الْمُؤْتَفِكاتُ بِالْخاطِئَةِ (9)

فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِيَةً (10) إِنَّا لَمَّا طَغَى الْماءُ حَمَلْناكُمْ فِي الْجارِيَةِ (11) لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَةً وَ تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ (12) فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ (13) وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةً (14)

فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ (15) وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ واهِيَةٌ (16) وَ الْمَلَكُ عَلى أَرْجائِها وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ (17) يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفى مِنْكُمْ خافِيَةٌ (18)

ترجمه: ..... ص : 405

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

آن روزى كه مسلّما واقع مى شود. (1)

چه روز واقع شدنى است. (2)

و تو چه مى دانى آن تحققّ يابنده چيست. (3)

قوم ثمود و عاد عذاب كوبنده الهى را انكار كردند. (4)

امّا قوم «ثمود» با عذابى سركش هلاك شدند. (5)

و امّا قوم «دعا» به وسيله تند بادى طغيانگر و سرد و پر صدا به هلاكت رسيدند. (6)

(خداوند) اين تندباد را هفت شب و هشت روز پى در پى و بنيانكن بر آنها مسلّط ساخت و (اگر آنجا بودى) مى ديدى كه آن قوم همچون تنه هاى پوسيده و تو خالى درختان نخل در ميان اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 406

تندباد روى زمين افتاده و هلاك شده اند. (7)

آيا كسى از آنها را باقى مى بينى؟ (8)

و فرعون و كسانى كه قبل از او بودند،

و همچنين اهل شهرهاى زير و رو شده (قوم لوط) مرتكب گناهان بزرگ شدند. (9)

با فرستاده رسول پروردگارشان مخالفت كردند، و خداوند نيز آنها را به عذاب شديدى گرفتار ساخت. (10)

ما هنگامى كه آب طغيان كرد شما را سوار بر كشتى كرديم. (11)

تا آن را وسيله تذكّرى براى شما قرار دهيم، و گوشهاى شنوا آن را نگهدارى مى كنند. (12)

به محض اين كه يك بار در صور دميده شود. (13)

و زمين و كوه ها از جا برداشته شوند و يكباره درهم كوبيده و متلاشى شوند. (14)

در آن روز «واقعه عظيم» روى مى دهد! (15)

آسمانها از هم مى شكافند و سست مى شوند و فرو مى ريزند. (16)

فرشتگان در جوانب و كناره هاى آسمان قرار مى گيرند.

(و براى انجام مأموريتها آماده مى شوند) و آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر فراز همه آنها حمل مى كنند. (17)

در آن روز همگى به پيشگاه خدا عرضه مى شويد، و چيزى از كارهاى شما مخفى نمى ماند. (18)

تفسير: ..... ص : 406
اشاره

در معناى «الحاقّة» چند قول است:

1- ساعتى كه آمدنش لازم و واقع شدنش ثابت است و بدون ترديد خواهد آمد.

2- ساعتى است كه داراى امور واقعى چون حساب و پاداش و كيفر است.

3- ساعتى است صادق كه صادق بودنش واجب است و در آن حقيقت امور شناخته مى شود.

«الحاقّة» مبتدا و بنا بر ابتدائيّت مرفوع است. و خبرش «مَا الْحَاقَّةُ» است و اصل آن «ماهى» است يعنى حاقّه چيست [سؤال از ماهيّت آن است ] و اين سؤال از باب عظمت بخشيدن به موقعيّت قيامت است به سبب هراسى كه در آن وجود دارد و به همين دليل اسم ظاهر بجاى ضمير گذاشته شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 407

وَ ما أَدْراكَ مَا

الْحَاقَّةُ چه چيز تو را آگاه ساخت كه حاقّه چيست؟

«ما» در «مَا الْحَاقَّةُ» مبتداست، و چون «ادريك» معناى استفهام دارد از عمل كردن در «ما» معلّق [و خبر واقع ] شده يعنى روز قيامت از نظر بزرگى و ترس بگونه اى است كه فهم كسى به آن نمى رسد، پس تو از كجا به كنه و حقيقت آن و بزرگى اش آگاه شدى؟

كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ «قارعة» چيزى است كه با ترسها و وحشتها درهم مى كوبد.

«قارعه» (كه اسم ظاهر است) بجاى ضمير گذاشته شده تا بر معناى كوبندگى موجود در «الحاقّة» و فزونى در توصيف سختى آن دلالت كند و چون از «حاقّه» و بزرگى موقعيّت آن ياد كرد خداوند سبحان از نابود كردن كسانى خبر داد كه آن را تكذيب كردند تا به اهل مكّه يادآور شود و آنها را از عذابى كه به آنان رسيده است بيم دهد.

بِالطَّاغِيَةِ رويدادى كه شدّت آن از حدّ گذشت و آن لرزش بى اندازه يا صيحه يا صاعقه بود، بعضى گفته اند: «طاغيه» مصدر است، يعنى به سبب طغيانشان [هلاك شدند].

فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عاتِيَةٍ (صرصر) بادى است كه بسيار صدا دارد و نعره مى كشد بعضى گفته اند: مقصود باد سرد و از ريشه «صرّ» است و گويى بادى است كه سردى در آن تكرار شده و بسيار است و از شدّت سردى سوز دارد.

در معناى «عاتيه» دو قول است:

1- بادى است كه از فرمان موكلان (فرشتگان مأمور باد) سرپيچى كند و بدون كيل و وزن بيرون آيد (بوزد).

2- بادى است كه با شدّت وزش خود بر قوم عاد فرستاده شد و نتوانستند خودشان را از آن نگاه دارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص:

408

سَخَّرَها عَلَيْهِمْ خدا باد را بر آنان مسلّط كرد.

سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ هفت شب و هشت روز كه عرب آن را «ايّام العجوز» «1» مى گويد چون پير زنى از قوم عاد به سردابى پناه برد پس روز هشتم باد او را از جاى كند و هلاك كرد.

بعضى گفته اند: به اين دليل «ايّام العجوز» ناميده شده كه در آخر زمستان قرار داشته است.

حُسُوماً در اعراب اين كلمه دو قول است:

1- مصدر باشد و صفت يعنى داراى حسوم است.

2- منصوب به فعل مقدّر باشد يعنى تحسم حسوما، سخت مستأصل مى سازد.

و اگر جمع باشد دو معنى دارد:

1- بادى است پياپى كه در آن فترت و سستى نيست و تشبيه شده به پياپى نهادن ابزار داغ كردن توسّط داغ كننده بر محلّ درد [زخم و غدّه ] تا ريشه آن قطع شود.

2- حال از ضمير «سخّرها» باشد يعنى امور نحسى كه ريشه هر خيرى را قطع مى كند.

فَتَرَى الْقَوْمَ فِيها صَرْعى يعنى قوم عاد را در معرض وزش آن بادها مى بينى، يا آنان را در شبها و روزها مى بينى.

كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ گويى تنه هاى درختان خرماى پوسيده و ميان تهى هستند.

فَهَلْ تَرى لَهُمْ مِنْ باقِيَةٍ آيا مى بينى كه كسى از آنان باقى مانده باشد؟ [باقى نمانده ] يا نفسى باقى مانده باشد يا از بقاء به معناى مصدر مانند «عافيه» باشد، و به ادغام «لام» در «تاء» نيز قرائت شده است.

__________________________________________________

1- برد العجوز، سرماى پير زن، روز آخر زمستان، 3 روز آخر بهمن، و چهار روز اوّل اسفند، فرهنگ عميد، ج 2، حرف (عين) عجوز،- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 409

وَ مَنْ قَبْلَهُ مقصود كسانى از لشكريان و پيروان فرعون است،

«و من قبله» نيز قرائت شده يعنى كسانى كه پيش از فرعون بوده اند.

وَ الْمُؤْتَفِكاتُ بِالْخاطِئَةِ آباديهاى قوم لوط بر اثر گناه بزرگ شرك وارونه شد يا به سبب كارها يا كارى كه مشتمل بر گناه بزرگ بود.

فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِيَةً پس پروردگارشان آنها را به عقوبتى بسيار سخت مؤاخذه كرد همان طور كه كارهاى زشت آنها بسيار زشت بود گويند: «ربا يربوا» هر گاه زياد باشد.

حَمَلْناكُمْ فِي الْجارِيَةِ پدرانتان را در كشتى نوح عليه السّلام حمل كرديم و در صورتى كه اين گنهكاران از نسل كسانى باشند كه در كشتى نوح حمل شده و نجات يافته اند حمل پدرانشان منّتى بر آنهاست چرا كه نجات پدرانشان موجب ولادت آنها شده است.

لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَةً

ضمير در «لنجعلها» به خود عمل كه نجات مؤمنان و غرق شدن كافران است بر مى گردد، و آن يادآورى و عبرتى است.

وَ تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ

پند و موعظه را گوشى نگاه مى دارد كه شأن آن نگاه داشتن و حفظ شنيده هايش است و با عمل نكردن به موعظه، آن را تباه نمى سازد، و هر چه را در نفس خويش حفظ كنى پس آن را نگاه داشته اى چنان كه چيزى را در ظرف نگاه مى دارى.

[شأن نزول ] ..... ص : 409

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه در هنگام نزول اين آيه به على عليه السّلام فرمود: يا على از خداوند خواستم كه گوش تو را «اذن» واعيه [نگهدارنده حقايق ]» قرار دهد، على عليه السّلام فرمود: پس از دعاى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله هيچ چيزى را فراموش نكردم و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 410

نمى توانستم فراموش كنم «1».

دليل نكره و مفرد آوردن «اذن» اين است كه اعلام

دارد گوشهايى كه حقايق شنيده شده را نگاه دارد كم است و مردم را بدان توبيخ كند و نيز دلالت كند بر اين كه يك گوش هر گاه پندهاى الهى را نگاه دارد و در آن تعقّل كند در پيشگاه خدا به مثابه هزاران گوش است، و به ديگر گوشها اهميّتى داده نمى شود اگر چه پر از شنوده هاى ميان مشرق و مغرب باشد.

و نيز «تعيها» به سكون (عين) براى تخفيف قرائت شده است.

فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ «فإذا نفخ» به «نفخة» نسبت داده شده و چون [فى الصّور] ميان آن دو فاصله شده فعل «نفخ» مذكّر آورده شده است و منظور از نفخه، نفخه اوّل است، بعضى گفته اند نفخه آخر است، توصف نفخه به (واحده) با توجّه به اين كه يك بار بيشتر نيست به منظور تأكيد است مانند: إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ «دو خدا» (نحل/ 51). و گفته اند: امس الدابر، ديروز گذشته.

وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ زمين و كوه ها از جاهاى خودشان به وسيله بادى برداشته شدند، وزش اين باد به اندازه اى شديد بود كه زمين و كوه ها را بلند كرد، يا به وسيله گروهى از فرشتگان يا به قدرت خدا بدون وسيله اى آنها را از جاى كند.

فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةً تمامى زمينها و تمامى كوه ها شكسته شد و بعضى از آنها به بعضى زده شد تا قطعه قطعه و درهم كوفته شد و به صورت تپّه شن وحشتناك و غبارى پراكنده در آمد.

«دكّ» از «دقّ» رساتر است، بعضى گفته اند: زمينها و كوه ها يك نواخت گسترده شده و به صورت يك زمين هموار در آمده اند كه «لا تَرى فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً» «در آن كجى

و بلندى نبينى»، (طه، 107).

__________________________________________________

1-

عن النّبي صلّى اللَّه عليه و آله قال لعلىّ عليه السّلام عند نزول هذه الآية سألت اللَّه عزّ اسمه ان يجعلها اذنك يا على.

قال عليه السّلام فما نسيت شيئا بعد و ما كان لى ان انسى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 411

فدكّتا، از قول عرب، بعير ادكّ شترى كه كوهانش پراكنده و پهن شده و از «ناقة دكّاء» گرفته شده است.

فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ در اين هنگام قيامت بر پا مى شود.

وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ آسمان از هم باز و شكافته مى شوند.

فَهِيَ يَوْمَئِذٍ واهِيَةٌ آسمان در آن روز با شكستن پايه و اساسش سخت ضعيف و سست مى شود پس از آن كه استوار بوده است.

وَ الْمَلَكُ عَلى أَرْجائِها منظور از ملك، آفريده اى است كه به او فرشته مى گويند، از اين رو ضمير جمع در «فوقهم» به اعتبار معنى برگردانده شده است.

«ملك» از «ملائكه» اعمّ است.

على ارجائها جمع «رجا» است كه اسم مقصود و به معناى اطراف آسمانهاست.

يعنى آسمان مى شكافد در حالى كه مسكن فرشتگان است پس آنها در اطراف و كناره هاى آن قرار مى گيرند.

وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ در آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته حمل مى كند، روايت شده كه قبل از قيامت فرشتگان حامل عرش خدا چهار نفرند و چون روز قيامت شود خدا آنها را به چهار فرشته ديگر تأييد مى فرمايد و هشت فرشته مى شوند.

يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ عرض عبارت است از حسابرسى و سؤال و جواب و خداوند آن را تشبيه كرده به جستجو و حسابرسى سلطان از لشكريانش تا از احوالشان آگاه شود.

لا تَخْفى مِنْكُمْ خافِيَةٌ هيچ يك از امور پنهانيتان را كه در دنيا مخفى مى داشتيد در قيامت پنهان

نمى ماند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 412

[سوره الحاقة (69): آيات 19 تا 37] ..... ص : 412

اشاره

فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَهْ (19) إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ (20) فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ (21) فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ (22) قُطُوفُها دانِيَةٌ (23)

كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخالِيَةِ (24) وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتابِيَهْ (25) وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِيَهْ (26) يا لَيْتَها كانَتِ الْقاضِيَةَ (27) ما أَغْنى عَنِّي مالِيَهْ (28)

هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ (29) خُذُوهُ فَغُلُّوهُ (30) ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ (31) ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ (32) إِنَّهُ كانَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ (33)

وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ (34) فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هاهُنا حَمِيمٌ (35) وَ لا طَعامٌ إِلاَّ مِنْ غِسْلِينٍ (36) لا يَأْكُلُهُ إِلاَّ الْخاطِؤُنَ (37)

ترجمه: ..... ص : 412

امّا كسى كه نامه اعمالش به دست راست اوست (از فرط خوشحالى و مباهات) فرياد مى زند كه (اى اهل محشر!) نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد. (19)

من يقين داشتم كه (قيامتى در كار است و) من به حساب اعمالم مى رسم. (20)

او در يك زندگى كاملا رضايت بخش قرار خواهد داشت. (21)

در بهشتى عالى، (22)

كه ميوه هايش در دسترس است. (23)

(و به آنها گفته مى شود) بخوريد و بياشاميد گوارا باد در برابر اعمالى كه در ايّام گذشته انجام داديد. (24)

امّا كسى كه نامه اعمال او به دست چپش داده شده مى گويد: اى كاش هرگز نامه اعمالم به من داده نمى شد. (25)

و نمى دانستم حساب من چيست؟ (26)

اى كاش مرگم فرا مى رسيد! (27)

مال و ثروتم هرگز مرا بى نياز نكرده. (28)

قدرت من نيز از دست رفت! (29)

او را بگيريد و در بند و زنجيرش كنيد! (30)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 413

سپس او را در دوزخ

بيفكنيد! (31)

بعد او را به زنجيرى كه هفتاد ذرع است ببنديد. (32)

چرا كه او هرگز به خداوند بزرگ ايمان نمى آورد. (33)

و هرگز مردم را بر اطعام مستمندان تشويق نمى نمود. (34)

لذا امروز در اينجا يار مهربانى ندارد. (35)

و نه طعامى جز از چرك و خون. (36)

غذايى كه جز خطا كاران آن را نمى خورند. (37)

تفسير: ..... ص : 413

فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ «امّا» شرح آن حسابرسى و سؤال و جواب در آن روز است. «هاء» از اصوات است و معناى «خذ، بگير» از آن فهميده مى شود.

«كتابيه» در نزد كوفيان منصوب به «هاؤم» و در نزد بصريان منصوب به «اقرأوا» است چرا كه اين فعل نزديكترين دو عامل [مذكور است ] و اصل آن هاؤم كتابى و اقرءوا كتابى، بوده و «كتابى» اوّل حذف شده است چون دوّمى بر آن دلالت مى كند.

و نظير آن است آيه: آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً «[گفت اكنون ] مس ذوب شده براى من بياوريد تا بر روى آن بريزم» (كهف/ 96) گفته اند، اگر عامل «كتابيه» «هاؤم» مى بود، «اقرأوه» و «افرغه»، گفته مى شد.

«هاء» در «كتابيه، حسابيه، ماليه، سلطانيه» براى سكت است و بجا بود كه در حال وصل بيفتد، و انتخاب باقى گذاشتن «هاء» در كلمات ياد شده براى اين است كه در قرآن، ثبات «هاء» برگزيده شده است.

إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ يعنى دانستم و ظنّ و گمان به منزله علم شمرده شده چرا كه ظنّ و گمان غالب در احكام، جايگزين علم است.

فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ در حالتى از زندگى است كه به رضا و خشنودى منسوب است مانند: «ارع» و «نابل» و دو نسبت است يكى نسبت به حرف و ديگرى نسبت به صيغه است

يا فعل [رضايت ] را با اين كه براى صاحب «عيشه» است مجازا براى [عيشه ] قرار داده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 414

فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ در بهشتى [قرار مى گيرند] كه از نظر موقعيّت و ارج بلند و بالاست يا بناها و قصرها و درختانش بلند است.

قُطُوفُها دانِيَةٌ ميوه هايش نزديك است و دست شخص نشسته و خفته به آن مى رسد.

كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً به آنان بگوييد بخوريد و بياشاميد خوردنى و آشاميدنى كه گوارايتان باشد، يا هنّيئتم هنيئا، گوارايتان شد گوارا شدنى، بنا بر اين كه مصدر باشد.

بِما أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخالِيَةِ در برابر اعمال شايسته اى كه از پيش فرستاده ايد در ايّام گذشته دنيا.

از مجاهد نقل شده كه منظور ايّام روزه دارى است، يعنى عوض روزهايى كه براى خدا از خوردن و نوشيدن خوددارى كرديد اكنون بخوريد و بياشاميد.

يا لَيْتَها كانَتِ الْقاضِيَةَ ضمير «ليتها» به «موته» مرگ بر مى گردد يعنى اى كاش مرگ كار مرا تمام مى كرد و پس از آن زنده نمى شدم و آنچه ديدم نمى ديدم يا ضمير به حالت برگردد يعنى كاش همين حالت كنونى من همان مرگى بود كه پشت سر گذاشتم باقى بود زيرا وى آن حالت (حسابرسى) را سخت تر و تلخ تر از چشيدن تلخى مرگ مى بيند پس در هنگام مشاهده آن آرزوى مرگ مى كند.

ما أَغْنى عَنِّي مالِيَهْ در «ما» دو وجه است:

1- نافيه است، يعنى از نظر مالى در رفاه نيستم.

2- استفهام انكارى است، يعنى چه چيز مرا بى نياز مى كند.

هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ تسلّط و قدرت من بر مردم و امر و نهى من از بين رفته است.

ابن عبّاس گويد: حجّت و دليل من [كه به آن معتقد بودم ] باطل و بيهوده

شد.

خُذُوهُ فَغُلُّوهُ او را بگيريد و به زنجير ببنديد.

ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ سپس او را جز در آتش بزرگ دوزخ نيندازيد زيرا او سلطانى بود كه نسبت به مردم بزرگى مى كرد گفته مى شود: صلى النار، و صلاه النار،

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 415

ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ: به زنجير كشيدن اين است كه زنجير به بدنش بپيچد تا پيرامون اعضايش را بگيرد در حالى كه او در ميان زنجيرها بازداشت شده و در تنگنا قرار گرفته است و بر هيچ حركتى قادر نيست، تعيين هفتاد زرع توصيف طول زنجير است چرا كه هر گاه زنجير طولانى تر باشد سختى بيشتر است يعنى آن گاه فقط او را به اين زنجير (هفتاد زرعى) مى كشند و گويى از ديگر مواضع عذاب دوزخ بدتر است، معناى «ثمّ» در دو جا براى دلالت بر تفاوت ميان زنجير و داخل آتش كردن و تفاوت ميان آن دو و به زنجير كشيدن، است و براى تراخى در مدّت نيست.

إِنَّهُ كانَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ اين آيه به روش استيناف علّت عذاب شدن گنهكاران را بيان مى كند و گويى سؤال شده كه چرا خدا اين عذاب سخت را به گنهكار روا مى دارد.

پس به آن آيه پاسخ داده شده كه: «او به خداى بزرگ ايمان نياورده و او را تصديق نكرده است».

وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ در اين آيه دو دليل وجود دارد كه دلالت مى كند گناه محروم ساختن مسكين بزرگ است:

1- محروم ساختن مسكين را به كفر عطف كرده و همتاى كفر قرار داده است.

2- خداوند حضّ و ترغيب نكردن بر اطعام مسكين را ذكر كرد و انجام ترك اطعام

را ذكر نكرد، تا اعلام دارد كه هر كس ترك ترغيب [به اطعام مسكين ] كند چنين كيفرى دارد پس اگر خود عمل [اطعام مسكين ] را ترك كند چه كيفرى خواهد شد؟

از دردا نقل شده كه همسرش را تشويق مى كرد كه براى مسكينان آبگوشت بيشترى تهيه كند و مى گفت: ما نصف زنجير را با ايمان از خود دور ساختيم آيا نصف ديگر آن را [با اطعام مسكين ] از خود دور نسازيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 416

الْيَوْمَ هاهُنا حَمِيمٌ در آن روز خويشاوندى نيست كه از او دفاع كند و بر او غمگين شود.

وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ «غسلين»، بر وزن «فعلين» از غسل است و آن چرك و خونى است كه از بدن دوزخيان جارى مى شود.

لا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ منظور از خاطئون، گنهكارانى اند كه خطاهايى مرتكب شده اند خطأ الرجل آن گاه گويند كه كسى به عمد گناه كند و خاطئون مشركانند [كه به عمد گناه مى كردند] «خاطئون»، «خاطيون» به تبديل (همزه) به (ياء) و نيز به حذف (ياء) (خاطون) قرائت شده است.

گفته شده: آنان كسانى اند كه به عمد از راه حق به باطل رفته اند.

[سوره الحاقة (69): آيات 38 تا 52] ..... ص : 416

اشاره

فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ (38) وَ ما لا تُبْصِرُونَ (39) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ (40) وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلاً ما تُؤْمِنُونَ (41) وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ (42)

تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (43) وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ (44) لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ (45) ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ (46) فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ (47)

وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ (48) وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ (49) وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ (50) وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ (51)

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ (52)

ترجمه: ..... ص : 416

سوگند مى خورم به آنچه مى بينيد. (38)

و آنچه نمى بينيد (39)

كه اين قرآن گفتار رسول بزرگوارى است. (40)

و گفته شاعرى نيست امّا كمتر ايمان مى آوريد (41)

و نه گفته كاهنى، هر چند كمتر متذكر مى شويد. (42)

بلكه كلامى است كه از سوى پروردگار عالميان نازل شده. (43)

هر گاه او سخنى دروغ بر ما بست، (44)

ما او را با قدرت مى گرفتيم، (45)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 417

سپس رگ قلبش را قطع مى كرديم، (46)

واحدى از شما نمى توانست مانع شود و از او حمايت كند. (47)

اين مسلّما تذكّرى است براى پرهيزگاران. (48)

و ما مى دانيم كه بعضى از شما آن را تكذيب مى كنيد. (49)

و اين مايه حسرت كافران است. (50)

و آن يقين خالص است. (51)

حال كه چنين است به نام پروردگار بزرگت تسبيح بگو. (52)

تفسير: ..... ص : 417

فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ وَ ما لا تُبْصِرُونَ خداوند سبحان به تمام اشياء عموما سوگند ياد كرده چرا كه اشياء بر دو قسم اند:

1- ديدنيها 2- ناديدنيها براى اين دو سوگند تفسيرهايى به شرح زير شده است:

1- به آفريدگار و آفريدگان 2- به انس [كه ديده شدنى است ] و به جنّ [كه ديده شدنى نيست ] 3- به اجسام و روحها، 4- به دنيا و آخرت، 5- به نعمتهاى ظاهرى و باطنى.

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ اين قرآن محقّقا گفتار پيامبرى بزرگوار است كه به عنوان رسالت از پيشگاه خدا سخن مى گويد. بعضى گفته اند: منظور جبرئيل است.

وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ اين آيه دلالت دارد كه منظور از رسول در آيه قبل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله است [نه جبرئيل ] چون مقصود (آيه) اين است كه اثبات كند محمّد صلّى اللَّه عليه و آله رسول است و شاعر و

كاهن نيست و گفتار به آن حضرت نسبت داده شده زيرا آنچه از پيامبر شنيده مى شود سخن اوست و چون نقل سخن خداست گفته شده كه كلام خداوند است.

«كريم» كسى است كه تمام خصلتهاى خوب را داراست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 418

قَلِيلًا ما تُؤْمِنُونَ كمى در اينجا در حكم نبودن است يعنى ايمان نمى آوريد و يادآور هم نمى شويد يعنى چه چيز شما را به كفر و غفلت وا داشته است؟

تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ يعنى قرآن از نزد خدا بر رسولش نازل شده است.

وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ منظور از «تقوّل» جعل گفتار است و در آن معناى تكلّف هست و گفتارهاى ساختگى را از باب تحقير آنها «اقاويل» ناميده اند چنان كه اعاجيب و اضاحيك گفته مى شود و گويى جمع «افعوله» از ريشه قول است.

يعنى اگر بر عليه ما گفتارى ادّعا شود كه نگفته ايم گوينده را دست و پا بسته خواهيم كشت چنان كه شاهان نسبت به كسى كه به آنها دروغ مى بندد چنين مى كنند پس قتل صبر به همان صورت خودش [در آيه ] مجسّم شده است تا ترسناكتر باشد و آن بدين صورت است كه دستهاى مقتول گرفته شود و گردنش را بزنند و به اين دليل «يمين» مخصوص به ذكر شده كه كشنده هر گاه بخواهد ضربه را بر پشت مقتول وارد كند دست چپش را مى گيرد و هر گاه بخواهد ضربه را بر گردن او وارد سازد و با شمشير آن را قطع كند دست راستش را مى گيرد و اين بر مقتول دشوارتر است چون شمشير را مى بيند، يعنى دست راست او [جاعل دروغ ] را مى گيريم آن گاه شاهرگ گردنش را

قطع مى كنيم. «وتين» سرخرگ قلب و همان رشته وريد و شاهرگ است كه هر گاه بريده شود صاحب آن مى ميرد.

فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ ضمير «منكم» خطاب به مردم است و ضمير «عنه» به رسول خدا يا به «قتل» بر مى گردد، يعنى نمى توانيد قاتل را از قتل مانع شويد يا نمى توانيد مانع از قتل شويد. «حاجزين» صفت «احد» است چون به معناى جمع است و اسمى است كه بجاى نفى عموم قرار مى گيرد و مفرد و جمع و مذكّر و مؤنث در آن يكسان است و به همين معناست آيه لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ «ما در ميان پيامبران او فرق نمى گذاريم و به همگى ايمان داريم» (بقره/ 285) و آيه: لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ «شما همچون يكى از زنان معمولى نستيد». (احزاب/ 32)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 419

«من احد» اسم «ما» و محلّا منصوب است، بعضى گفته اند: «منكم» خطاب به مسلمانان است و همچنين است آيه:

وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ يعنى بعضى از مردم گروهى هستند كه بزودى به قرآن كافر مى شوند.

وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ ضمير «انّه» به قرآن بر مى گردد، قرآن براى تكذيب كنندگانش حسرتى است آن گاه كه ثواب تصديق كنندگان قرآن را ببينند، يا ضمير به خود «تكذيب» بر مى گردد.

وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ قرآن براى يقين كردن، حقّ يقين كردن است چنان كه گويند:

هو العالم حق العالم، او عالم است و براستى عالم است، يعنى قرآن البتّه عين اليقين و يقين خالص است و هيچ ترديدى در آن نيست.

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ به ذكر نام بزرگ پروردگارت تسبيح كن پروردگارى كه هر چيزى در برابر عظمت

او كوچكى مى كند، و اين تسبيح به خاطر سپاس بر قرآنى است كه خداوند به تو وحى فرموده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 420

سوره معارج ..... ص : 420

اشاره

مكّى است و چهل و چهار آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 420

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره «سأل سائل» را بخواند خداوند ثواب كسانى را كه رعايت عهد و امانت كرده اند به آنان عطا فرمايد «1».

از حضرت باقر عليه السّلام روايت است كه هر كس بر قرائت اين سوره مداومت كند خداوند در روز قيامت از گناه عمل او نمى پرسد و او را در بهشت در جوار محمّد صلّى اللَّه عليه و آله جاى دهد «2».

[سوره المعارج (70): آيات 1 تا 20] ..... ص : 420

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ (1) لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ (2) مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ (3) تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ (4)

فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلاً (5) إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً (6) وَ نَراهُ قَرِيباً (7) يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ (8) وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ (9)

وَ لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً (10) يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ (11) وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ (12) وَ فَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ (13) وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ يُنْجِيهِ (14)

كَلاَّ إِنَّها لَظى (15) نَزَّاعَةً لِلشَّوى (16) تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى (17) وَ جَمَعَ فَأَوْعى (18) إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً (19)

إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً (20)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) و من قراء سورة سأل سائل اعطاه اللَّه ثواب الذين هم لأماناتهم و عهدهم راعون.

2- و

عن الباقر عليه السّلام: من ادمن قراءة سأل سائل لم يسأله اللَّه يوم القيامه عن ذنب عمله و اسكنه جنّته مع محمد و آله عليهم السلام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 421

ترجمه: ..... ص : 421

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

تقاضا كننده اى تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد. (1)

اين عذاب مخصوص كافران است، و هيچ كس نمى تواند آن را دفع كند. (2)

از سوى خداوند ذى المعارج است (خداوندى كه فرشتگانش بر آسمانها صعود مى كنند). (3)

فرشتگان و روح (فرشته مخصوص) به سوى او عروج مى كنند در آن روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است. (4)

بنا بر اين صبر جميل پيشه كن. (5)

زيرا آنها آن روز را دور مى بينند. (6)

و ما آن را نزديك مى بينيم! (7)

همان روز كه آسمان همچون فلز گداخته مى شود. (8)

و كوه ها مانند پشم رنگين متلاشى خواهد بود. (9)

و هيچ

دوست صميمى سراغ دوستش را نمى گيرد! (10)

آنان را به آنها نشان مى دهند (ولى هر كس گرفتار كار خويشتن است) چنان است كه گنهكار دوست مى دارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا كند. (11)

و همسر و برادرش را. (12)

و قبيله اش را كه هميشه از او حمايت مى كردند. (13)

و تمام مردم روى زمين را تا مايه نجاتش شود. (14)

امّا هرگز چنين نيست شعله هاى سوزان آتش است. (15)

دست و پا و پوست سر را مى كند و مى برد. (16)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 422

و كسانى را كه به فرمان خدا پشت كردند صدا مى زند. (17)

و آنها كه اموال را جمع و ذخيره كردند. (18)

انسان حريص و كم طاقت آفريده شده. (19)

هنگامى كه بدى به او رسد بيتابى مى كند. (20)

تفسير: ..... ص : 422
اشاره

سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ درخواست كننده اى درخواست عذابى كرد كه واقع شد، «سأل» معناى «دعا» را در بر دارد و مانند آن متعدّى شده است.

گويند: دعا بكذا، هر گاه آن را بخواهد و استدعا كند و به همين معناست آيه:

يَدْعُونَ فِيها بِكُلِّ فاكِهَةٍ آمِنِينَ «آنها هر نوع ميوه اى را بخواهند در اختيارشان قرار مى گيرد و در نهايت امنيّت بسر مى برند» (دخان/ 55)

[شأن نزول ] ..... ص : 422

از مجاهد روايت شده كه متقاضى [عذاب ] نضر بن حرث بود كه گفت: إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ [فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ ] «اگر اين [قرآن ] حق است و از طرف توست [بارانى از سنگ از آسمان بر ما فرود آور يا عذاب دردناكى براى ما بفرست ] (انفال/ 32).

«سأل» بدون همزه قرائت شده است، همزه بين [الف و همزه ] قرار داده شده است.

لِلْكافِرينَ صفت عذاب است، يعنى عذابى كه واقع شد و براى كافران بود، يا صله براى «دعا» است، يعنى براى كافران درخواست كرد.

لَيْسَ لَهُ دافِعٌ هر گاه زمان عذاب فرا رسد و حكمت خدا روى دادن آن را اقتضا كند دفع كننده اى براى آن از سوى خدا نخواهد بود، يا به اين معناست: به عذابى كه از سوى خدا روى مى دهد.

ذِي الْمَعارِجِ داراى درجات، معارج جمع معرج است آن گاه درجات و دورى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 423

پايان آنها را از نظر بلندى و ارتفاع توصيف كرده و فرموده است:

تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فرشتگان و جبرئيل بالا مى روند، جبرئيل عليه السّلام را به سبب حرمتى كه در پيشگاه خدا دارد، جداى از ديگر فرشتگان ذكر كرده است و تنها اوست كه به عرش

خدا و محلّ نزول اوامرش بالا مى رود.

فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ در روزى كه مدّتش به اندازه پنجاه هزار سال است كه مردم مى شمارند و آن از پايين ترين [نقطه ] زمينها تا بالاى آسمان هفتم است ولى در آيه: فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ از زمين تا آسمان دنيا پانصد سال [در بالا رفتن ] و از آسمان دنيا تا زمين پانصد سال [در پايين آمدن ]، يعنى اگر انسان اين اندازه مسافتى را كه فرشتگان در يك روز مى پيمايند بخواهد طى كند اين اندازه [هزار سال ] طول مى كشد و اين مفاد قول مجاهد است.

گفته شده: «فى يوم» متعلّق به (واقع) [مقدّر] است، يعنى در روزى طولانى واقع مى شود كه مقدارش پنجاه هزار سال از سالهاى شماست و آن روز قيامت است و در طولانى بودن آن چند وجه است:

1- چون براى كافران روز سختى است طولانى مى باشد.

2- يا در حقيقت روزى است طولانى.

3- بعضى گفته اند: در روز قيامت پنجاه محلّ است كه هر محلّى هزار سال طول مى كشد و مقدار آن براى مؤمن فقط به اندازه فاصله ميان ظهر و عصر است.

4- امام صادق عليه السّلام فرمود: اگر غير از خدا ديگرى عهده دار حساب [در آن روز] شود پنجاه هزار سال بايد در آن بايستند پيش از آن كه از حساب فارغ شوند ولى خداوند سبحان در يك ساعت از حساب بندگان فارغ مى شود «1». و نيز آن حضرت فرمود: آن روز به نصف نمى رسد تا اهل بهشت در بهشت و دوزخيان در دوزخ

__________________________________________________

1- و

روى عن الصادق عليه السّلام انّه قال: لو ولّى الحساب غير اللَّه تعالى لمكثوا فيه خمسين الف سنة من قبل

ان يفرغوا، و اللَّه سبحانه تعالى يفرغ من ذلك فى ساعة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 424

منزل گزينند «1».

فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلًا «فاصبر» متعلّق به «سَأَلَ سائِلٌ» است چرا كه آنان به ريشخند و تكذيب وحى شتاب كردند پس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به صبر در برابر آن مأمور شد.

إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً در مرجع ضمير «يرونه» دو احتمال است:

1- به عذاب واقع برگردد.

2- ممكن است به روز قيامت برگردد، و مقصود اين است كه كفّار به عنوان امرى محال آن را دور مى دانستند.

و نحن نراه قريبا، ولى ما آن را نزديك و آسان و در توان خودمان مى بينيم و از نظر ما بعيد نيست.

يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ در نصب «يوم تكون» سه وجه است:

1- منصوب به «قريبا» باشد. يعنى (تغيير آسمان) در آن روز ممكن است و دشوارى ندارد.

2- به فعل «يقع» مقدّر منصوب باشد چون كلمه «واقع» بر آن دلالت مى كند.

3- بدل از «فى يوم» باشد [و نصب «يوم تكون» به تبعيت از آن باشد].

يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ روزى كه آسمان مانند دردى روغن زيتون مى شود، ابن مسعود گويد: مانند نقره گداخته مى شود.

وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ و كوه ها مانند پشم رنگ شده است، زيرا [از] كوه ها جادّه هايى به رنگ سفيد و سرخ و گاه به رنگ كاملا سياه [به وجود مى آيد] «2».

پس هر گاه كوه ها رانده شد. و در فضا به پرواز در آيند به پشم حلّاجى شده اى كه باد آن را به پرواز در آورد شبيه مى شوند.

__________________________________________________

1- و

عنه عليه السّلام: لا ينتصف ذلك اليوم حتى يقبل اهل الجنة فى الجنة و اهل النار فى النار.

2- اين مطلب را مؤلّف از آيه 27،

سوره فاطر، اقتباس كرده است و «مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها را در عبارت نياورده است: و من الجبال جدد بيض و حمر مختلف ألوانها و غرابيب سود- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 425

وَ لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً روزى كه دوست و رفيق از دوست و رفيقش جويا نمى شود و با او سخن نمى گويد و احوال پرسى نمى كند چرا كه هر كسى سرگرم خويشتن است.

يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ خويشاوندان و دوستان را مى شناسند و بر آنان پوشيده نيستند و نديدن بعضى از آنان بعض ديگر را مانع از سؤال و جواب نيست بلكه سرگرمى مانع از سؤال و جواب آنها مى شود.

«يسأل» به صورت مجهول نيز قرائت شده يعنى به دوستى گفته نشود كه دوستت كجاست و از او طلب نمى شود زيرا آنها را مى بينند و احتياج به سؤال و طلب ندارند و اين كلامى مستأنف است گويى پس از گفتن وَ لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً سؤال شده شايد آن دوست را نبيند پس گفته شده يبصرونهم، آنها را مى بينند ولى به سبب سرگرمى كه دارند نمى توانند از يكديگر سؤال كنند.

يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ وَ فَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ:

«يومئذ» به كسر و فتح (ميم) قرائت شده است به فتح بنا بر اين كه اضافه به اسم غير متمكّن (اذ» شده باشد، يعنى گنهكار آرزو مى كند در برابر (رهايى از) عذاب آن روز هر عزيزى را از فرزندان و همسر و خويشاوندان و نزديكترين بستگان كه از آنها جدا شده و آنان كه وى را در سختيها پناه داده و در تبار به آنان وابسته بوده است، فدا سازد.

وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ

يُنْجِيهِ «ينجيه» عطف بر «يفتدى» است، يعنى دوست دارد [افراد ياد شده را] فدا كند آن گاه اين فدا كردن او را نجات دهد.

جمله «و من فى الارض و ثمّ» براى اين است كه نجات يافتن را دور بشمارد، يعنى اگر تمام مردم روى زمين و بستگانش در اختيار او باشند دوست دارد آنها را ببخشد و فداى خويش سازد و نجات يابد و دور است كه اين عمل [در صورت

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 426

قدرت بر آن ] وى را نجات بخشد.

كَلَّا إِنَّها لَظى (كلّا) باز داشتن و هشدارى است بر اين كه فدا كردن [افراد ياد شده ] نفعى به حال او نداشته و نجاتش نمى دهد.

«انّها»، ضمير به آتش بر مى گردد اگر چه در آيه ذكر نشده است چرا كه ذكر عذاب خود بر آتش دلالت مى كند، يا ضمير مبهمى است كه خبر آن را توضيح داده است، يا ضمير قصّه است.

«لظى» اسم علم براى آتش است و از (لظى) يعنى لهب و زبانه آتش، گرفته شده و مى تواند مقصود خود لهب و زبانه باشد.

نَزَّاعَةً لِلشَّوى در «نزّاعة» چند وجه است:

1- خبر دوّم «انّ» باشد.

2- خبر «لظى» باشد در صورتى كه ضمير در «انّها» ضمير قصه باشد.

3- صفت «لظى» است اگر مقصود (از آن دها) «لهب» باشد.

در مؤنّث آوردن ضمير دو قول است:

1- «لظى» به معناى «نار» آتش باشد.

2- خبر مبتداى محذوف و براى ترساندن باشد، يعنى «هى نزّاعة».

در نصب «نزّاعة» دو قول است:

1- بنا بر اين كه حال تأكيدى باشد.

2- بنا بر اختصاص منصوب باشد براى ترساندن.

«شوى» مقصود اطراف است يا جمع (شواة) به معناى پوست سر است كه آن را طورى بكنند

كه دوباره برگردد.

تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى آتش كسى را كه از ايمان روى گردانده و از طاعت خداى متعال اعراض كرده است به سوى خود خوانده و احضارشان مى كند و به آنان مى گويد: نزد من آييد- نزد من آييد. بعضى گفته اند [تدعوا] كنايه از احضار كردن

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 427

آنهاست گويى آتش آنها را فراخوانده و احضارشان مى كند و نظير آن است گفته ذى الرّمه:

تدعوا أنفسه الرّبب «1»

.و نيز گفته اش:

ليالى اللّهو يطبينى فأتبعه «2»

.وَ جَمَعَ فَأَوْعى مال را جمع و در ظرف نگاهدارى و ذخيره كرد و زكات و حقوق واجب آن را نپرداخت و در راه طاعت [خدا] انفاق نكرد.

إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً مقصود جنس انسان است كه بسيار بى تاب و كم صبر آفريده شده است، «هلوع» از (هلع) و به معناى زود بى تاب شدن در هنگام برخورد با ناملايمات است. عرب به شتر تندرو «ناقه هلواع» مى گويد.

إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً آن گاه خداوند «هلوع» را با اين آيه تفسير كرده يعنى هر گاه فقر و سختى به انسان برسد سخت اظهار بى صبرى مى كند و هر گاه ثروت بدو رسد نمى بخشد و به مال خود بخل مى ورزد، يعنى انسان چون بى تابى و منع از بخشيدن مال را برگزيده است.

و بر آن قادر است گويى اين كار طبيعت و فطرت او شده و اختيارى نيست [بلكه اجبارى است ].

__________________________________________________

1- شاعر در وصف گاوى وحشى مى گويد: گياه نورسته بينى او [گاو وحشى ] را مى طلبد و منظور اين است كه گياه سبب رسيدن بينى گاو به زمين است و مجاز در تسبيب امر است، شاهد در كلمه تدعوا، است كه به معناى طلب به كار

رفته است.

2- [ليالى منصوب به ظرفيّت و لهو مبتداست و «طباه يطبوه و يطبيه» آن گاه گويند كه او را بطلبد و جذب كند- طبى الناقة ثديها لجذبه عند الحلب، شتر در هنگام دوشيدن شير پستانش را كشيد] بنا بر اين معناى اين مصراع چنين است: لهو و بازيچه در شبهاى بسيارى مرا فرا مى خواند و جذب مى كند و من هم از آن پيروى مى كنم.

شاهد در يطبينى است كه به معناى دعوت و جذب كردن آمده است. كشاف، ج 3، ص 191- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 428

[سوره المعارج (70): آيات 21 تا 44] ..... ص : 428

اشاره

وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً (21) إِلاَّ الْمُصَلِّينَ (22) الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُونَ (23) وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ (24) لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (25)

وَ الَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ (26) وَ الَّذِينَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (27) إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ (28) وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (29) إِلاَّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ (30)

فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ (31) وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ (32) وَ الَّذِينَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ (33) وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ (34) أُولئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ (35)

فَما لِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ (36) عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِينَ (37) أَ يَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ (38) كَلاَّ إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا يَعْلَمُونَ (39) فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ إِنَّا لَقادِرُونَ (40)

عَلى أَنْ نُبَدِّلَ خَيْراً مِنْهُمْ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ (41) فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ (42) يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً كَأَنَّهُمْ إِلى نُصُبٍ يُوفِضُونَ (43) خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذلِكَ

الْيَوْمُ الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ (44)

ترجمه: ..... ص : 428

هر گاه خيرى به او برسد منعش مى كند. (21)

مگر نماز گزاران. (22)

آنها كه نمازها را مرتّبا بجا مى آورند. (23)

و آنها كه در اموالشان حقّ معلومى است. (24)

براى تقاضا كنندگان و محرومان. (25)

و آنها كه به روز جزا ايمان دارند. (26)

و آنها كه از عذاب پروردگارشان بيمنا كند. (27)

چرا كه هيچ گاه خود را از عذاب پروردگار در امان نمى بينند. (28)

و آنها كه دامان خويش را از بى عفّتى حفظ مى كنند. (29)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 429

و آميزش جنسى جز با همسران و كنيزان (كه در حكم همسرند) ندارند ولى در بهره گيرى از اينها مورد سرزنش نخواهند بود. (30)

و هر كس ما وراى اين را طلب كند متجاوز است. (31)

و آنها كه امانتها و عهد خود را رعايت مى كنند. (32)

و آنها كه به اداى شهادت حق قيام مى كنند. (33)

و آنها كه بر نماز مواظبت دارند. (34)

اين افراد در باغهاى بهشتى گرامى اند. (35)

اين كافران را چه مى شود كه با سرعت نزد تو مى آيند. (36)

از راست و چپ، گروه گروه (طمع بهشت دارند)! (37)

آيا هر يك از آنها طمع دارد كه در بهشت پر نعمت الهى وارد شود؟ (38)

هرگز چنين نيست، ما آنها را از آنچه خودشان مى دانند آفريده ايم! (39)

سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها كه ما قادريم. (40)

بر اين كه جاى آنها را به كسانى بدهيم كه از آنها بهترند و ما هرگز مغلوب نخواهيم شد. (41)

آنها را به حال خود واگذار تا در باطل خود فرو روند، و به بازى پردازند، تا زمانى كه روز موعود خود را ملاقات كنند. (42)

همان روز كه از قبرها بسرعت خارج مى شوند، گويى به سوى

بتهايشان مى دوند! (43)

در حالى كه چشمهاى آنها از شدّت وحشت به زير افتاده، و پرده اى از ذلّت و خوارى آنها را پوشانده است (و به آنها گفته مى شود) اين همان روزى است كه به شما وعده داده مى شد. (44)

تفسير: ..... ص : 429

إِلَّا الْمُصَلِّينَ خداوند سبحان از جنس انسان كه بخيل و حريص است و به جمع آورى مال مى پردازد و به ديگران نمى دهد يكتا پرستانى را استثنا كرد كه مطيعند و با نفسهايشان جهاد كرده و آنها را به طاعتها وا مى دارند و از شهوتها منع مى كنند تا آنجا كه نه بى تابى كرده و نه از انفاق مال امتناع مى ورزند.

هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُونَ آنها بر نماز مداومت مى كنند و بر اداى آن و ترك نكردن نماز مواظبت دارند. در حديث است كه: بهترين عمل آن است كه بر آن بيشتر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 430

مداومت شود.

از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه اين [مداومت ] در مورد نافله هاست، و آيه شريفه عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ در مورد واجبات است «1».

در معناى محافظت مؤمنان بر نماز بعضى گفته اند: بر اوقات نماز مواظبت مى كنند و براى نماز وضو را كامل مى گيرند و اركان نماز را بر پا مى دارند بنا بر اين مداومت به خود نماز باز مى گردد و محافظت به حالات مربوط به آن.

حَقٌّ مَعْلُومٌ مقصود زكات است چرا كه اندازه گيرى شده و معيّن است.

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است: مقصود چيزى است كه به ميل خود هر جمعه يا هر روز از مالت بيرون مى كنى و جزاى هر بخشنده اى همان بخشش اوست «2».

از همان حضرت نيز روايت شده كه منظور از (حق معلوم) اين است كه پيوندت را

با خويشاوندان حفظ كنى.

لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ و به كسى كه تو را [از بخشش خويش ] محروم ساخته است ببخشى و به كسى كه با تو دشمنى ورزيده صدقه دهى «3». منظور از سائل كسى است كه درخواست [كمك ] مى كند و محروم عفيفى است كه درخواست نمى كند و نپندارند كه بى نياز است در نتيجه محروم مى شود.

وَ الَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ كسانى كه ترديدى در روز قيامت ندارند.

وَ الَّذِينَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ آنان كه براى روز قيامت آماده اند و از عذاب پروردگارشان مى ترسند، و آيه:

__________________________________________________

1- و

عن الباقر عليه السّلام: انّ هذا فى النوافل و قوله عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ فى الفرائض و الواجبات.

2- و

عن الصادق عليه السّلام: هو الشي ء تخرجه من مالك ان شئت كل جمعة و ان شئت كل يوم و الكلّ ذى فضل فضله.

3- و

عنه ايضا، هو ان تصل القرابة و تعطى من حرمك و تصدق على من عاداك.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 431

إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ را معترضه آورده يعنى براى هيچ كس اگر چه در طاعت و عبادت جدّيت كامل كرده باشد شايسته نيست كه از عذاب خدا ايمن شود بلكه سزاوار آن است كه ميان حالت بيم و اميد باشد.

وَ الَّذِينَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ «بشهادتهم» نيز قرائت شده و شهادت از جمله امانتهاست و ذكر اختصاصى شهادت به خاطر برترى آن است زيرا زنده شدن حقوق در برپا داشتن و تصحيح شهادت است و در پنهان ساختن شهادت هدر دادن و باطل كردن حقوق است.

فَما لِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ اى محمّد! چه چيز كافران را بر آن داشت كه (با تمسخر) نزد تو آيند و تو را محاصره كرده

و به سويت بشابند در حالى كه گردنهايشان را به سوى تو كشيده اند.

عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِينَ و از چپ و راست به سويت گردن مى كشند «عزين» جمع عزه و اصل آن عزوه است و هر گروهى خود را به غير كسى منسوب مى كرد كه به آن ديگرى نسبت مى داد آنان پيامبر را محاصره مى كردند و به سخنانش گوش مى دادند و مسخره مى كردند و مى گفتند:

أَ يَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ اگر آن طور كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله مى گويد اينان وارد بهشت شوند ما پيش از آنها داخل بهشت مى شويم.

كَلَّا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا يَعْلَمُونَ «كلّا» به معناى منع آنان از طمع دخول به بهشت است آن گاه علّت آن را با اين سخن بيان كرده «إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا يَعْلَمُونَ- تا آخر سوره» و اين سخنى است كه دلالت دارد آنان منكر قيامتند و گويى خداوند فرموده است آنان منكر قيامت و جزايند پس از كجا به دخول در بهشت طمع دارند به اين جهت كه خداوند سبحان در برابر آنها به آفرينش نخستين استدلال فرموده كه آنها را از چيزى آفريده كه مى دانند يعنى از نطفه ها و مى تواند نابودشان سازد و بجاى آنان مردم بهترى بياورد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 432

وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ بر آنچه ايجادش را اراده كنيم كسى بر ما سبقت نگيرد و از انجام هيچ كارى عاجز نيستم.

يعنى كسى كه مى تواند انسانها را از نطفه بيافريند از برگرداندن انسانها [در قيامت ] عاجز نيست.

بعضى گفته اند: إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا يَعْلَمُونَ يعنى ما آنها را از نطفه اى متعفّن آفريده ايم و اصل و منصب آنها همان است كه

منصبى پست تر از آن نيست پس از كجا شرافت به دست آورده و ادّعا دارند و مى گويند كه ما جلوتر به بهشت مى رويم.

بعضى گفته اند: يعنى آنها را همانند ديگر آدميان از نطفه آفريده ايم و حكم كرده ايم كه از آنها داخل بهشت نشود جز كسى كه ايمان [به خدا] آورده است پس كافران طمع نمى كنند كه وارد بهشت شوند.

گفته اند: «مِمَّا يَعْلَمُونَ» يعنى من اجل ما يعلمون، به خاطر آنچه مى دانند، و مضاف (اجل)، حذف شده است.

يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً روزى كه از قبرها شتابان بيرون آيند.

كَأَنَّهُمْ إِلى نُصُبٍ يُوفِضُونَ «نصب» به ضمّ (صاد) و سكون آن قرائت شده و در معناى آن چند قول است:

1- چيزى است كه در برابر خدا پرستش شود [بتها].

2- بعضى گفته اند: منظور پرچم است.

3- «نصب» به سكون (صاد) پرچم و به ضمّ (صاد) بتهاى مورد پرستش است.

«يوفضون» سعى مى كنند و به طرف دعوت كننده مى شتابند چنان كه به سوى بتهايشان مى شتابند.

خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ از ترس آن روز خوار و شكسته اند و توان نگاه كردن ندارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 433

سوره نوح عليه السّلام ..... ص : 433

اشاره

مكّى است.

به اعتقاد كوفيان بيست و هشت آيه و به نظر بصريان بيست و نه آيه دارد كوفيان «و نسرا» را يك آيه شمرده اند و بصريان سُواعاً فَأُدْخِلُوا ناراً، را يك آيه دانسته اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 433

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره نوح عليه السّلام را قرائت كند از مؤمنانى محسوب شود كه دعوت نوح عليه السّلام را دريافته است «1».

امام صادق عليه السّلام فرمود: كسى كه به خدا ايمان دارد و قرآن را مى خواند قرائت سوره نوح را ترك نكند پس هر بنده اى كه آن را با صبر و تأمّل در نماز واجب يا مستحبّ بخواند خداوند او را در مسكنهاى نيكوكاران مسكن دهد و خدا علاوه بر بهشت كرامت خويش، سه باغ به او عطا فرمايد و دويست حوريّه را به او تزويج كند «2».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب): و من قرأ سورة نوح عليه السّلام كان من المؤمنين الذين تدركهم دعوة نوح عليه السّلام.

2-

عن الصادق عليه السّلام: من كان يؤمن باللّه و يقرأ كتابه فلا يدع ان يقرأ سورة انا ارسلنا نوحا فأىّ عبد

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 434

[سوره نوح (71): آيات 1 تا 14] ..... ص : 434

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (1) قالَ يا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ (2) أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِيعُونِ (3) يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرْكُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذا جاءَ لا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (4)

قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلاً وَ نَهاراً (5) فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلاَّ فِراراً (6) وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً (7) ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً (8) ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً (9)

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً (10) يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً (11) وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ

وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً (12) ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً (13) وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً (14)

ترجمه: ..... ص : 434

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

ما نوح را به سوى قومش فرستاديم، و گفتيم: قوم خود را انذار كن پيش از آن كه عذاب دردناك به سراغشان آيد. (1)

گفت: اى قوم! من براى شما بيم دهنده آشكار هستم. (2)

كه خدا را بپرستيد، و از مخالفت او بپرهيزيد و مرا اطاعت كنيد. (3)

اگر چنين كنيد خدا گناهانتان را مى آمرزد، و تا زمان معيّنى

__________________________________________________

قرأها محتسبا صابرا فى فريضة او نافلة اسكنه اللَّه مساكن الأبرار و اعطاه ثلاث جنان مع جنّة كرامة من اللَّه له و زوّجه مأتى حوراء.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 435

به شما عمر مى دهد، امّا هنگامى كه اجل الهى فرا رسد تأخيرى نخواهد داشت اگر مى دانستيد. (4)

(نوح) گفت پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (به سوى تو) دعوت كردم. (5)

امّا دعوت من چيزى جز «فرار از حق» بر آنها نيفزود! (6)

و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه ايمان بياورند و تو آنها را بيامرزى انگشتان خويش را در گوشها قرار داده، و لباسهايشان را بر خود (پيچيدند، و در مخالفت اصرار ورزيدند، و شديدا استكبار كردند. (7)

سپس من آنها را آشكارا (به توحيد و بندگى تو) دعوت كردم. (8)

و پنهان آنها را به سوى تو خواندم. (9)

به آنها گفتم: از پروردگار خويش آمرزش بخواهيد كه او بسيار آمرزنده است. (10)

تا بارانهاى پر بركت آسمان را پى در پى بر شما فرستد، (11)

و شما را با اموال و فرزندان فراوان مدد كند، و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيارتان

قرار دهد. (12)

چرا شما براى خدا عظمت قائل نيستيد؟! (13)

در حالى كه شما را در مراحل مختلف آفريده است. (14)

تفسير: ..... ص : 435

إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ يعنى نوح را به سوى قومش به رسالت برانگيختيم.

ان انذر، در اصل «بان أنذر» بوده و حرف جرّ از اوّل «أن» كه فعل را نصب مى دهد حذف شده يعنى نوح را فرستاديم و به او گفتيم «أنذر، بترسان [قومت را] أن» ممكن است مفسّره باشد زيرا در ارسال و فرستادن معناى قول وجود دارد.

أن اعبدوا اللَّه همان دو احتمالى كه در «أن أنذر» گفته شد در اين جمله نيز وجود دارد.

يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ «من» زايده و به قولى براى تبعيض است، يعنى گناهان گذشته شما را مى آمرزد.

وَ يُؤَخِّرْكُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى اين آيه دلالت بر وجود و اجل دارد مثل اين كه خدا حكم كرده باشد كه اگر قوم نوح ايمان بياورند هزار سال عمر كنند و اگر به كفرشان

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 436

باقى بمانند در رأس نهصد سال هلاكشان سازد پس خداوند به آنان فرموده است ايمان بياوريد تا اجل و مرگ شما را تا زمان معيّن تأخير بيندازد يعنى زمانى (هزار سال كامل) كه خداى متعال نام برده و مهلتى قرار داده كه به آن مى رسيد و از آن تجاوز نمى كنيد.

إِذا جاءَ لا يُؤَخَّرُ آن گاه خداوند خبر داده كه هر گاه آن مهلت برسد به تأخير نمى افتد چنان كه اين زمان به تأخير مى افتد و برايتان گزير و چاره اى نخواهد بود.

قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَ نَهاراً يعنى قوم خود را همواره و با جدّيت بى آن كه در خود سستى احساس كنم،

[به خداى يكتا] دعوت كردم.

فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلَّا فِراراً دعوت من جز بر نپذيرفتن آنان و گريز از دعوت چيزى نيفزود. دعوت را عامل افزونى گريز قرار داده يعنى در هنگام دعوت نوح عليه السّلام، فرارشان بيشتر مى شد نظير اين آيه است، آيه فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ «پليديى بر پليديشان افزود» (توبه/ 125).

وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ هر گاه ايشان را فراخواندم كه از كفر خويش توبه كنند پس گناهانشان را ببخشى، خداوند مسبّب را كه بهره مندى خالص آنهاست ذكر كرده تا روى گرداندن آنها از نوح عليه السّلام را زشت تر جلوه دهد.

جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ انگشتان خود را در گوشها قرار دادند تا سخن و دعوت مرا نشنوند.

وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ و لباسهايشان را بر خود پيچيدند تا مرا نبينند و گويى مى خواستند كه لباسهايشان آنها را بپوشاند.

وَ أَصَرُّوا و بر كفر خويش ادامه دادند.

وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً و در پيروى كردن از من تكبّر ورزيدند، آوردن مصدر بر سرپيچى و استكبار فراوان آنها دلالت دارد و آن را تأكيد مى كند.

ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً نوح عليه السّلام در دعوت قوم خود [به خداى يكتا] از [روشى ] ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 437

آسانتر شروع كرد و به [روشى ] دشوارتر پيش رفت چرا كه آنان را در نهان نصيحت كرد و چون نپذيرفتند دوّمين بار آشكارا دعوت كرد و چون مؤثّر واقع نشد سوّمين بار دعوت نهان و آشكار را با هم جمع كرد، [كلمه ] ثمّ بر دور بودن حالات دعوت دلالت دارد زيرا دعوت آشكارا خشن تر از دعوت نهانى است و جمع ميان دعوت نهان و آشكار از هر يك آن دو خشن تر است.

در اعراب «جهارا»

چند وجه است:

1- مصدر [و مفعول مطلق نوعى ] براى «دعوتهم» از غير جنس خودش است، چون دعوت آشكار يكى از دو نوع دعوت است از اين رو به «دعوتهم» منصوب شده است چنان كه «قرفصاء چنباتمه زدن» به قعد منصوب مى شود چون يكى از انواع نشستن است، يا براى اين است كه قصد نوح از دعوت آنها آشكار سخن گفتن با آنهاست.

2- ممكن است صفت براى مصدر «دعوت» باشد، يعنى دعاءا جهارا، كه آن را آشكار سازى 3- حال باشد يعنى مجاهرا در حالى كه آشكار سازد.

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ يعنى بر كفرتان و گناهانتان از خدا آمرزش بخواهيد.

إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً خدا كسى را كه آمرزش بخواهد مى آمرزد.

يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً گويند چون اصرار قوم نوح بر كفر و تكذيب آن حضرت پس از چندين بار دعوت، به طول انجاميد خدا باران را از آنان منع فرمود تا مالها و فرزندانشان هلاك شدند، از اين روست كه خدا به آنها وعده داد كه اگر ايمان بياورند خدا فراوانى نصيب آنها مى كند و اين تنگناى مالى را از آنها برطرف مى سازد.

از حسن «1» روايت شده كه مردى به وى از خشكسالى شكايت كرد، وى گفت:

__________________________________________________

1- منظور حسن بصرى است و گرنه مفسر بزرگ، عليه السلام مى آورد و شگفت است كه مترجم محترم جلد 25 تفسير مجمع البيان در ذيل اين روايت بر مفسر محترم كه شخص حسن را معين نكرده

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 438

استغفار كن (از خدا آمرزش بخواه) ديگرى از فقر به او شكايت كرد فرمود: استغفار كن ديگرى از كمى نسل و ديگرى از كمى درآمد زمينش شكايت كرد پس تمام آنها را به

استغفار امر كرد ربيع بن صبيح [راوى ] به حسن گفت: مردانى خدمت شما آمده و از هر باب شكايت كردند و سؤالات گوناگون داشتند و شما تمامشان را به استغفار امر كرديد پس حسن آيه فوق را [در جواب او] تلاوت كرد «1».

مردى از حضرت باقر عليه السّلام پرسيد و گفت: فدايت شوم من مردى ثروتمندم و فرزندى ندارم آيا چاره اى هست؟ فرمود: آرى يك سال در آخر شب صد بار استغفار كن و اگر اين عمل در شب از تو فوت شد در روز قضا كن، زيرا خداى متعال مى فرمايد: اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ، تا آخر آيه، «2» «از پروردگار خود آمرزش بخواهيد» (هود/ 90).

مدرار بر وزن مفعال [صيغه مبالغه ] و مذكّر و مؤنّث در آن يكسان است و منظور بارانى است كه بسيار ريزان است.

ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً اى كافران چرا به بزرگداشت خدا [از شما] اميد نداريد، يعنى چرا در حال و وضعى نيستيد كه رد آن حال آرزو داشته باشيد خدا شما را در بهشت، بزرگ و محترم بدارد «للَّه» شخص مورد احترام را توضيح مى دهد و اگر پس از «وقار» مى آمد صله آن مى شد.

وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً محلّا حال است و گويى فرموده است، ما لكم لا تؤمنون

__________________________________________________

اعتراض كرده است در صورتى كه قرينه هست كه منظور حسن بصرى است- م.

1- و عن الحسن، ان رجلا شكا اليه الجدب فقال استغفر اللَّه و شكا اليه الآخر الفقر فقال استغفر اللَّه و آخر قلّه النسل و آخر قلّة ريع ارضه فامرهم كلهم بالاستغفار فقال له الربيع بن صبيح، اتاك رجال يشكون ابوابا و يسألون انواعا فامرتهم كلهم بالاستغفار فتلا له الآية.

2-

و

سأل رجل الباقر عليه السّلام فقال: جعلت فداك انّى رجل كثير المال و ليس يولد لى ولد فهل من حيلة قال نعم: استغفر ربك سنة فى آخر الليل مائة مرّة فان ضيّعت ذلك باللّيل فاقضه بالنّهار فانّ اللَّه تعالى يقول:

اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ الى آخر الآية.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 439

باللّه، چرا به خدا ايمان نمى آوريد با اين كه حال چنين است و خدا شما را چند بار آفريده است، اوّل از خاك آفريد، سپس از نطفه آن گاه علقه تا به صورت آفرينش ديگرى ايجاد كرد و همين موجب ايمان آوردن است.

از ابن عبّاس روايت است كه: چرا از عظمت و بزرگى خدا نمى ترسيد و نيز از او نقل شده كه چرا براى فرجام [كار خود] از خدا نمى ترسيد زيرا كه عاقبت و فرجام حال استوارى كارها و ثابت شدن پاداش و كيفر است، «وقار» از «وقر» و به معناى ثابت شدن و استقرار يافتن است، بعضى گفته اند: به سبب حلم خدا و شتاب نكردنش به كيفر ترسى نداريد تا در نتيجه ايمان بياوريد.

[سوره نوح (71): آيات 15 تا 28] ..... ص : 439

اشاره

أَ لَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً (15) وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً (16) وَ اللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً (17) ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيها وَ يُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً (18) وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِساطاً (19)

لِتَسْلُكُوا مِنْها سُبُلاً فِجاجاً (20) قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلاَّ خَساراً (21) وَ مَكَرُوا مَكْراً كُبَّاراً (22) وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسْراً (23) وَ قَدْ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ لا

تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلاَّ ضَلالاً (24)

مِمَّا خَطِيئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصاراً (25) وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيَّاراً (26) إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّاراً (27) رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلاَّ تَباراً (28)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 440

ترجمه: ..... ص : 440

آيا نمى دانيد چگونه خداوند هفت آسمان را يكى بالاى ديگرى آفريده؟ (15)

و ماه را در آسمانها مايه روشنايى، و خورشيد را چراغ فروزانى قرار داده است. (16)

و خداوند شما را همچون گياهى از زمين رويانيد. (17)

سپس شما را به همان زمين باز مى گرداند، و بار ديگر شما را خارج مى سازد. (18)

و خداوند زمين را براى شما فرش گسترده اى قرار داد. (19)

تا از راههاى وسيع و درّه هاى آن بگذريد (و به هر نقطه مى خواهيد برويد). (20)

نوح (پس از نوميدى از هدايت آنها) عرض كرد پروردگارا!! آنها نافرمانى من كردند، و از كسانى پيروى نمودند كه اموال و فرزندانشان چيزى جز زيانكارى بر آنها نيفزوده. (21)

و اين (رهبران گمراه) مكر عظيمى به كار بردند. (22)

و گفتند: دست از خدايان و بتهاى خود بر نداريد، مخصوصا بتهاى «ودّ» و «سواع» و «يغوث» و «يعوق» و «نسر» را رها كنيد! (23)

و آنها گروه بسيارى را گمراه كردند خداوندا!! ظالمان را جز گمراهى ميفزا! (24)

(آرى سرانجام) همگى به خاطر گناهانشان غرق شدند، و در آتش دوزخ وارد شدند، و جز خدا ياورانى براى خود نيافتند. (25)

«نوح» گفت: پروردگارا! بر روى زمين احدى از كافران را زنده مگذار. (26)

چرا كه اگر آنها را زنده

بگذارى بندگانت را گمراه مى كنند، و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمى آورند. (27)

پروردگارا مرا بيامرز، و همچنين پدر و مادرم، و تمام كسانى را كه با ايمان وارد خانه من شدند و تمام مردان و زنان با ايمان را [بيامرز] و ظالمان را جز هلاكت ميفزا! (28)

تفسير: ..... ص : 440

أَ لَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً خداوند اولا به آنها (كفّار) هشدار مى دهد كه در خودشان بينديشند و ثانيا در جهان و شگفتيها و بدايعى كه بر وجود صانعى دانا و توانا دلالت دارد تدبّر كنند.

وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً و ماه را كه در آسمان دنياست وسيله روشنايى در شبها

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 441

قرار داده است زيرا ميان آسمانها از آن جهت كه هر طبقه مانند قبّه بالاى ديگرى است، پيوند و ارتباط وجود دارد از اين رو مى توان گفت: در آنها چنين [حالتى ] است چنان كه گويند: در شهر چنين [وضعى ] است در حالى كه آن وضع در بعضى از نواحى شهر موجود است.

وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً خورشيد را چراغ فروزانى قرار داد كه مردم دنيا در نور آن [اشياء را] ببينند چنان كه اهل خانه در نور چراغ آنچه را به ديدنش نياز دارند مى بينند در حالى كه ماه مانند خورشيد نيست و قدرت نور آن به قدرت نور خورشيد نمى رسد «1».

وَ اللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً خداوند «انبتكم» را استعاره براى آفريدن آورده است چنان كه گويند: زرعك اللَّه للخير، خداوند خير را در وجودت كشت كند [ايجاد كند] يعنى شما را آفريد پس شما آفريده شديد چه آفريدنى [نباتا مفعول مطلق نبتّم است ] يا «نباتا» به

«انبتكم» منصوب شده چون معناى «نبتّم» را در بر دارد.

ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيها آن گاه شما را به زمين بر مى گردانيم در حالى كه مرده ايد و در گور قرار مى گيريد.

وَ يُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً در موقع زنده شدن مردگان شما را از زمين بيرون مى آورد و با مصدر [اخراجا، مفعول مطلق تأكيدى ] فعل را تأكيد كرده و گويى فرموده است ناگزير شما را از زمين بيرون مى آورد.

وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِساطاً خدا زمين را براى شما بسترى گسترده قرار داد كه بر روى آن بغلتيد چنان كه شخص بر روى بستر خويش مى غلتد.

سُبُلًا فِجاجاً فجاج راه وسيع پراكنده است.

مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلَّا خَساراً خداوند اموال و اولاد آنها را كه در دنيا جز بر

__________________________________________________

1- از تابش نور خورشيد بر سطح ماه است كه ماه نورانى است و گرنه ماه از خود نورى ندارد- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 442

آبروى زايد آنان نمى افزايد خسارت آخرت شمرده و آن را نشانه اى قرار داده كه بدان شناخته مى شود و صفتى كه ملازم آنهاست يعنى آنان از ثروتمندان گذشته كه در رأس آنها بوده اند پيروى كرده و پيروى مرا رها كرده اند.

«و ولده» «و ولده» [به سكون (لام)] نيز قرائت شده است.

وَ مَكَرُوا مَكْراً كُبَّاراً «مكروا» عطف بر «لم يزده» است و ضمير جمع [در مكروا] به اعتبار معناى «من كه جمع است» به «من» بر مى گردد و منظور از مكر كنندگان همان رؤسا [ى قوم نوح ] هستند و مكرشان حيله اى بود كه نسبت به نوح كردند و مردم را از گوش دادن به سخنان آن حضرت مانع شدند. «كبّارا» با تشديد و بدون تشديد قرائت شده است و

«كبّار» بزرگتر از كبير است و «كبّار» (مشدّد» بزرگتر از كبار بدون تشديد است «1».

وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ بزرگان قوم به ديگران گفتند: خدايانتان (بتها) را رها نسازيد.

وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا «ودّا» به ضم و فتح (واو) هر دو قرائت شده است بتهايى كه نام برده شده اند در نزد قوم نوح بزرگترين بتهايشان بوده است از اين رو خداوند پس از «لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ» مخصوصا آنها را نام برده است، اين بتها به عربها منتقل شد پس «ودّ» از قبيله كلب، و «سواع» از قبيله همدان و «يغوث» از قبيله مذحج، و «يعوق» از قبيله مراد و «نسر» از قبيله حمير بود از اين رو [بعضى از] عربها عبد ودّ و عبد يغوث ناميده شده اند.

وَ قَدْ أَضَلُّوا كَثِيراً ضمير «اضلّوا» به رؤسا [ى قوم نوح ] بر مى گردد يعنى آنان در گذشته بسيارى از قوم نوح را گمراه كردند، يا با گمراه كردن آنها گروه زيادى را گمراه كردند.

__________________________________________________

1- مانند سه كلمه مذكور است كلمات: عجيب، عجاب، عجّاب، حسن- حسان- حسّان ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 25، ص 343- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 443

وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا ضَلالًا «وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِينَ» عطف بر «رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي» است، يعنى نوح عرض كرد پروردگارا آنان مرا نافرمانى مى كنند و گفت: بر ستمگران جز گمراهى ميفزا، در معناى «ضلال» دو وجه است:

1- اين كه خوار شوند و خدا الطاف خود را از آنها بر دارد چون بر كفرشان مصمّم هستند و از ايمان آوردنشان نااميد است.

2- مقصود اين است كه هلاك و نابود شوند مانند آيه: وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَباراً «و بر ستمكاران

جز هلاكت و نابودى ميفزا» (نوح/ 28).

مِمَّا خَطِيئاتِهِمْ أُغْرِقُوا تقديم «مِمَّا خَطِيئاتِهِمْ» بر «اغرقوا» براى توضيح اين مطلب است كه غرق كردن آنها و داخل كردنشان به دوزخ فقط به خاطر گناهانشان بوده است.

«خطيئاتهم» با همزه «خطيّاتهم» با قلب شدن همزه به (ياء) و ادغام در آن، و خطاياهم نيز قرائت شده است. «ما» در «ممّا» زايده است.

فَأُدْخِلُوا ناراً فعل «فادخلوا» را با «فاء» آورده چرا كه گويى دخول آنان در آتش در پى غرق شدنشان مى باشد و گويى وارد دوزخ شده اند چون ورودشان به دوزخ نزديك است يا مقصود عذاب قبر است [كه بلافاصله پس از غرق شدن خواهد بود.]

از ضحّاك روايت است كه: از سويى غرق مى شدند و از سويى مى سوختند «1».

در نكره آوردن كلمه «نار» دو وجه است:

1- به منظور بزرگ بودن آن 2- براى اين كه خداوند سبحان براى آنان نوعى از آتش مهيّا كرده است.

مِنَ الْكافِرِينَ دَيَّاراً ديّار فقط در نفى عام استعمال مى شود گويند: ما بالدّار ديّار،

__________________________________________________

1- و عن الضحّاك، كانوا يغرقون من جانب و يحرقون من جانب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 444

هيچ كس در خانه نيست، ديّار، بر وزن فيعال از «دور» و اصل آن «ديوار» بوده است، و هر تغييرى كه در اصل «سيّد و هيّن» داده شده در آن نيز اعمال شده است «1». و اگر بر وزن فعّال باشد «دوّار» مى شود.

وَ لا يَلِدُوا إِلَّا فاجِراً كَفَّاراً حضرت نوح اين سخن را پس از آن گفت كه خداوند به او خبر داد [اى نوح ] از قومت جز همانها كه ايمان آورده اند كسى ايمان نمى آورد و مؤمنى از آنان متولّد نمى شود و خدا چهل سال پيش از

عذاب رحم زنانشان را سترون و پشت مردانشان را خشك كرد و در هنگام عذاب كودكى در ميان آنها نبود از اين رو حضرت نوح عليه السّلام بر آنان چنين نفرينى كرد و معناى آيه اين است كسى از آنها متولّد نشود مگر اين كه بزودى كافر و گنهكار شود و خداوند آنها را به صفتى وصف كرد كه بعدها دارا مى شدند مانند گفتار معصوم عليه السّلام هر كس در جنگ كسى را بكشد سلاح و لباسش مال اوست.

رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ پروردگارا، مرا و پدر و مادرم را بيامرز.

نام پدر نوح عليه السّلام ملك بن متوشارخ و نام مادرش شمخا دختر انوش ضبط شده و هر دو مؤمن بودند.

وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ و هر كس داخل خانه ام يا مسجدم و به قولى كشتى من شود، بيامرز در اوّل دعا را مخصوص كسانى قرار داد كه به او پيوسته بودند چون آنها به دعاى نوح عليه السّلام سزاوارتر بودند آن گاه همه مردان و زنان مؤمن را دعا كرد.

وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَباراً بر ستمكاران جز هلاكت و نابودى ميفزا.

__________________________________________________

1- سيّد در اصل سيود بوده و به قاعده: اذا اجتمعت الوا و الياء فى كلمة واحدة و الاولى منهما ساكنة قلبت الواو ياء و ادغمت، و او قلب به (ياء) و در (ياء) ادغام شده و به صورت سيّد در آمده است.

همين قاعده در (ديار) كه اصلش (ديوار) بوده و نيز در هيّن كه اصلش (هيون) بوده اجرا مى شود- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 445

سوره جنّ ..... ص : 445

اشاره

مكّى است و بيست و هشت آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 445

در حديث ابىّ (بن كعب) آمده است: كسى كه سوره جنّ را بخواند خداوند به عدد هر جنّى كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله را تصديق و تكذيب كرده ثواب بنده آزاد كردن به او بدهد «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده: كسى كه سوره «قل اوحى» را بسيار تلاوت كند در دنيا از چشم زخم و جادو و حيله و آزار جنّيان چيزى به او نرسد و [در بهشت ] با محمّد و آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله خواهد بود «2».

[سوره الجن (72): آيات 1 تا 15] ..... ص : 445

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً (1) يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً (2) وَ أَنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً (3) وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً (4)

وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِباً (5) وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً (6) وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا كَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً (7) وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً (8) وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً (9)

وَ أَنَّا لا نَدْرِي أَ شَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً (10) وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِكَ كُنَّا طَرائِقَ قِدَداً (11) وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً (12) وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدى آمَنَّا بِهِ فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا يَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً (13) وَ

أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً (14)

وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً (15)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب): و من قرأ سورة الجنّ اعطى بعدد كل جنّ صدّق بمحمّد صلّى اللَّه عليه و آله و كذّب به عتق رقبة.

2- و

عن الصادق عليه السّلام: من اكثر قراءة قل اوحى لم يصبه فى حياته شى ء من اعين الجنّ و لا من نفثهم و كيدهم و كان مع محمّد و آله عليهم السّلام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 446

ترجمه: ..... ص : 446

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

بگو به من وحى شده است كه جمعى از «جنّ» به سخنانم گوش فرا داده اند، سپس گفته اند: ما قرآن عجيبى شنيده ايم. (1)

كه به راه راست هدايت مى كند، لذا ما به آن ايمان آورده ايم، و هرگز احدى را شريك پروردگارمان قرار نمى دهيم. (2)

و اين كه بلند است مقام با عظمت پروردگار ما، و او هرگز براى خود همسر و فرزندى انتخاب نكرده است. (3)

و اين كه سفيهان ما درباره خداوند سخنان ناروا مى گفتند. (4)

و اين كه ما

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 447

گمان مى كرديم كه انس و جن هرگز بر خدا دروغ نمى بندند. (5)

و اين كه مردانى از بشر به مردانى از جنّ پناه مى بردند، و آنها سبب افزايش گمراهى و طغيانشان مى شدند. (6)

و اين كه آنها گمان كردند، همان گونه كه شما گمان مى كرديد كه خداوند هرگز كسى را (به نبوّت) مبعوث نمى كند. (7)

و اين كه ما آسمان را جستجو كرديم و همه را پر از محافظان قوى و تيرهاى شهاب يافتيم! (8)

و اين كه ما پيش از اين به استراق سمع در آسمانها مى نشستيم، امّا اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند

شهابى را در كمين خود مى يابد! (9)

و اين كه ما (با اين اوضاع و احوال) نمى دانيم آيا اراده شرّى درباره اهل زمين شده يا پروردگارشان اراده كرده است آنها را هدايت كند. (10)

و اين كه در ميان ما افرادى صالح و افرادى غير صالحند، و ما گروه هاى متفاوتى هستيم. (11)

و اين كه ما يقين داريم هرگز نمى توانيم بر اراده خداوند در زمين غالب شويم، و نمى توانيم از پنجه قدرت او فرار كنيم. (12)

و اين كه ما هنگامى كه هدايت قرآن را شنيديم به آن ايمان آورديم، و هر كس به پروردگارش ايمان بياورد نه از نقصان مى ترسد و نه از ظلم. (13)

و اين كه گروهى از ما مسلمان، و گروهى ظالمند، هر كس اسلام را اختيار كند راه راست را برگزيده. (14)

و امّا ظالمان آتشگيره دوزخند! (15)

تفسير: ..... ص : 447

قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ «انّه» به فتح [اوّل ] است چون فاعل «اوحى» است.

إِنَّا سَمِعْنا «انّا» به كسر [اوّل ] است چون مبتدا است و پس از مادّه قول حكايت شده و بقيّه بر اين دو حمل مى شود پس آنچه به وحى مربوط مى شود به فتح [اوّل ] و آنچه از قول جنّ است به كسر [اوّل ] خوانده مى شود و تمام آياتى كه در آن «انّ» به كار رفته از قول جنّيان است جز دو تاى آخر، وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ، و أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ، و هر كس در تمام موارد «انّ» را به فتح [اوّل ] خوانده آنها را بر محلّ جارو

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 448

مجرور «آمنّا به» عطف كرده است گويى چنين گفته شده: صدّقنا به و صدّقنا انّه تعالى جدّ ربّنا و انّه كان يقول

سفيهنا و همچنين باقى موارد.

نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ گروهى از جنّيان بين سه تا ده نفر، بعضى گفته اند:

اين جنّيان از بنى شيصوان بوده و از نظر عدد بيشترين جنّيان بوده اند و تمام لشكريان ابليس همانهايند. بعضى گفته اند: هفت نفر از جنّيان نصيبين بودند كه به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله ايمان آوردند و حضرت آنها را پيش ديگر جنّيان گسيل داشت پس گفتند: انّا سمعنا، يعنى هنگامى كه به سوى قوم خود بازگشتند به آنان گفتند: ما شنيديم مانند آيه: فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً «و هنگامى كه پايان گرفت به سوى قوم خود بازگشتند و آنها را انذار كردند. گفتند: اى قوم! ما كتابى را استماع كرديم [كه بعد از موسى نازل شده ]». (احقاف/ 29- 30).

قُرْآناً عَجَباً قرآنى نوآفرين بر خلاف سخن آفريدگان كه در آن دليلهاى اعجاز اقامه شده است، عجب، مصدرى است كه بجاى عجيب آمده و آن چيزى است كه از حدّ نظاير و همانندهاى خود خارج باشد.

يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ اين قرآن [انسانها را] به حق يا به توحيد و ايمان دعوت مى كند.

فَآمَنَّا بِهِ ضمير «به» به قرآن بر مى گردد و چون ايمان آوردن به قرآن ايمان به يگانگى خداست گفتند:

وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً يعنى به حالت شرك سابق خود بر نمى گرديم. ممكن است ضمير «به» به خدا برگردد چون «بربّنا» آن را تفسير مى كند.

وَ أَنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبِّنا يعنى پروردگار ما بزرگتر از آن است كه فرزند و رفيق برگزيند «جدّ» از جدّ فلان فى عينى، فلانى در چشمم بزرگ آمد، گرفته شده است.

بعضى گفته اند: يعنى پروردگار ما بى نياز است و

قدرت و سلطنت دارد، در اين صورت «جدّ» به معناى استعارى اش دولت و اقبال است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 449

مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً اين آيه بيان براى آيه قبل است:

وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا منظور از سفيه ابليس يا جنّيان متمرّدند كه سخنى دور از حقيقت گفتند و آن دروغ گفتن در توحيد و عدل (خدا) است «1». شطط، به معناى تجاوز از اندازه است و از همين ماده است، اشطّ فى القول، هر گاه از گفتار دور شود، يعنى سخنى را مى گويد كه ذاتا بعيد است چون در آن بسيار [از حقيقت ] دور شده است و آن سخن [دور از حقيقت ] نسبت دادن رفيق و فرزند به خداست.

وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ ما گمان داشتيم كه هيچ كس از جنّيان و آدميان به خدا دروغ نمى بندد و راجع به خدا سخنى ناحق و ناروا نمى گويد و هر چه را به خدا نسبت مى دادند تصديق مى كرديم تا به وسيله قرآن دروغگويى آنان بر ما آشكار شد.

«كذبا» سخنى كه در آن دروغ باشد، نصب «كذبا» بنا بر مصدر بودن است، زيرا دروغ قسمتى از گفتار و نوعى از آن است. «لن تقوّل» [از باب تفعّل و با (واو) مشدّد] قرائت شده و بنا بر اين قرائت «كذبا» مصدرى است كه بجاى «تقوّل» قرار گرفته است زيرا «تقوّل» [مصدر باب تفعّل ] فقط به معناى سخن دروغ است.

وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ هر گاه يكى از عربها، شب در بيابانى منزل مى كرد و بر جانش بيم داشت مى گفت: اعوذ بسيّد هذا الوادى من سفهاء قومه، به

بزرگ اين بيابان از شرّ نادانهاى قومش پناه مى برم، و مقصودش جنّيان و بزرگشان بوده است.

فَزادُوهُمْ رَهَقاً پس جنّيان با فريب دادن و گمراه كردن آدميان گناهى بر گناهان

__________________________________________________

1- در متن جوامع، چاپ سنگى، ص 512، سطر آخر آمده است: على اللَّه شططا اى بعيدا من القول و هو الكذب فى التوحيد و العدل [مبهم بودن عبارت روشن است ] و در متن مجمع البيان آمده است: و قيل شططا، اى قولا بعيدا من الحق و هو الكذب فى التوحيد و العدل، مجمع البيان، چاپ سنگى، ص 368، سطر آخر و سخن مصنف (ره) در نقل از مجمع و كشاف چنين ابهاماتى دارد و بايد دقّت شود- م. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 450

آنها افزودند، چرا كه آدميان به جنّيان پناه مى بردند، يا مقصود اين است كه آدميان بر طغيان و تكبر جنّيان افزودند چون به آنها پناه مى بردند [و مى گفتند: اعوذ بسيّد هذا الوادى الخ و چون اين سخن آدميان را مى شنيدند تكبر مى ورزيدند].

(جنّيان) مى گفتند: بر جن و انس سرورى يافتيم. «رهق» همخوابگى با محرمهاست.

وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا كَما ظَنَنْتُمْ آدميان پنداشتند چنان كه شما پنداشتيد و اين سخن جنّيان است كه برخى از آنها به برخى مى گويند. بعضى گفته اند: اين دو آيه از جمله آيات وحى است و ضمير در «وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا» به جنّ بر مى گردد و خطاب در «كما ظننتم» به كفّار قريش است.

وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ «لمس» به معناى مسّ و دست كشيدن و استعاره از طلب است زيرا مس كننده در طلب چيزى است و جستجو مى كند تا به آن برسد. شاعر مى گويد:

مسسنا من الآباء شيئا و كلّنا الى نسب فى

قومه غير واضح «1»

لمسه، التمسه، تلمّسه مانند طلبه، اطّلبه، تطلبه است، يعنى خواستيم به آسمان برسيم و سخن فرشتگان را بشنويم.

فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً آسمان را پر از محافظان سخت و خشن يافتيم «حرس» اسم مفرد است مانند «خدم» به معناى حرّاس و خدّام [به صيغه مبالغه ] از اين رو به صفت شديد متّصف شده است و نظير آن است:

أخشى رجيلا او ركيبا غاديا زيرا رجل و ركب دو مفردند به معناى «رجال» و «ركاب» هستند.

__________________________________________________

1- شعر از يزيد بن حاكم كلابى است: (مسسنا به معناى «نلنا» و مجاز مرسل است، تمام ما در قوم خود از سوى پدران به تبارى رسيديم كه هيچ كدامشان پست نيستند و ما در تفاخر به پدران برابريم، تفسير كشّاف، ج 4، ص 624- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 451

«رصدا» در اين كلمه دو وجه است:

1- جمع «راصد» است مانند «حرس» كه جمع حارس است يعنى داراى شهابهايى هستند كه براى رجم كردن در كمين اند و آنان فرشتگانى هستند كه شيطانها را با شهابها رجم مى كنند.

2- «رصدا» صفت شهاب و به معناى «راصد» است يعنى شهابهايى مى يابند كه براى رجم كردن در كمين هستند، قول صحيح اين است كه رجم به وسيله ستارگان پيش از مبعث پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله نيز بوده است و در اشعار عرب آمده است بشير گويد:

و العير يرهقها الغبار و جحشها ينقضّ خلفهما انقضاض الكوكب «1» ولى شيطانها گاه استراق سمع مى كردند و چون پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مبعوث شد رجم فزونى يافت و بكلّى مانع استراق سمع شياطين شد.

از معمّر روايت است كه به زهرى گفتم: آيا شياطين

در جاهليّت به وسيله ستارگان رجم مى شدند؟ گفت آرى گفتم: آيا در اين آيه نگريسته اى؟ نقعد منها مقاعد زهرى گفت: از زمان بعثت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كار رجم شدّت يافته است. «2» و در كلمه «ملئت» دلالت است بر اين كه آنچه پديد آمده همان پر بودن مواضع نگهبانان و بسيارى آنهاست و همچنين است نقعد منها مقاعد، يعنى بعضى از محلّهاى نشستن را خالى از نگهبانان و شهابها مى يافتيم ولى اكنون تمام آنها پر شده است و همين بود كه آنها را وا داشت تا به شهرها سر زدند و از وجود پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله مطّلع شدند و قرائتش را شنيدند.

__________________________________________________

1- الاغ وحشى ماده خود را ملزم مى كند كه در راه رفتن در پى او برود و كرّه اش در پشت سرش بسرعت تير شهاب مى دود، و غبارى كشيده شده بر بالاى آنها بلند شده، تفسير كشّاف، ج 4، ص 625- م.

2- و عن معمّر قلت للزهرى أ كان يرمى بالنجوم فى الجاهلية قال نعم، قلت ازايت قوله و انا كنا نقعد منها مقاعد قال غلّظ و شدّد امرها حين بعث النبى صلّى اللَّه عليه و آله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 452

وَ أَنَّا لا نَدْرِي أَ شَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ [پس از شنيدن قرائت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ] گفتند چرا اين پديده يعنى رجم فراوان و ممنوعيّت كلّى از استراق سمع، به وجود آمده است مى گوييم: اين پديده بوجود نيامده مگر آن كه خبر براى اهل زمين چيزى خواسته است و از دو صورت بيرون نيست يا شرّ است يا هدايت يعنى يا عذاب است

يا رحمت.

وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِكَ بعضى از مانيك و پرهيزكارند و بعضى از ما در درجه پايين ترى از درجه صالحان هستيم، پس موصول در جمله حذف شده است.

و آنان كسانى اند كه در خير و صلاح متوسّطند يا مقصودشان افراد بدكار است.

كُنَّا طَرائِقَ قِدَداً يعنى ما داراى مذهبهاى گوناگون بوديم و اين توضيح همان تقسيمى است كه در آيه مطرح شده است. يا ما در راههاى گوناگون بوديم مانند:

كما عسل الطريق الثّعلب

، «1» يا در اصل، كانت طرائقنا طرائق قددا بوده و مضاف (طرائق) حذف شده و ضمير مضاف اليه بجاى آن نشسته است «قدّه» از «قدّ» است همان طور كه «قطعه» از «قطع» است.

فِي الْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً «فى الارض» و «هربا» هر دو حال اند، يعنى در هر جاى زمين باشيم خدا را عاجز نمى كنيم و اگر از زمين به آسمان هم بگريزيم موجب ناتوانى خدا نمى شود، بعضى گفته اند: يعنى اگر خدا درباره ما اراده اى نكند در زمين او را نمى توانيم عاجز كنيم، و اگر در زمين در طلب ما باشد نمى توانيم موجب عجز او شويم، ظنّ به معناى يقين است، اين بود توصيف جنّيان و حالات و عقايد آنها

__________________________________________________

1- لدن بهزّ الكفّ يعسل متنه فيه كما عسل الطريق الثعلب، شعر از ساعدة بن جؤيه است، وى نيزه اى را وصف مى كند كه نرم است و كمرش بر اثر حركت در دست لرزان است همان طور كه در راه مضطرب است عسل الطريق در اصل، عسل فى الطريق بوده و حرف جرّ به قرينه لفظى حذف شده است، كشاف، ج 2، ص 92- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 453

پس بعضى از

آنها نيك و بعضى بد و بعضى متوسّطند و عقيده شان اين است كه خدا نيرومند است و از هيچ مطلبى عاجز نيست و راه گريزى هم از او وجود ندارد.

وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدى آمَنَّا بِهِ چون قرآن هدايتگر را شنيديم به آن ايمان آورديم.

فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا يَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً پس كسى كه به پروردگارش ايمان بياورد از نقصان و كاستى ثوابى كه استحقاق دارد نمى ترسد و نيز از اين كه ستمى به او برسد بيمى ندارد، بعضى گفته اند: نمى ترسد كه از حسناتش كاسته و بر گناهانش افزوده شود.

اين مطلب از ابن عباس و حسن و قتاده روايت شده است، دليل داخل شدن (فاء) بر فعل [مرفوع لا يخاف ]، اين است كه جمله در تقدير مبتدا و خبر است و اگر چنين نبود البتّه خداوند «لا يخف» مى فرمود، و فايده آوردن «فاء» و تقدير گرفتن ابتدا اين است كه دلالت كند مؤمن بيقين اهل نجات است و نجات ويژه اوست نه ديگرى.

وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ بعضى از ما در برابر امر خدا تسليم و مطيع اوييم، و بعضى از ما كافر و از راه حق منحرفيم.

فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً پس آنان كه تسليم شدند تنها به هدايت روى آورده و هدفشان رسيدن به حق بود.

أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

امّا كافران و منحرفان از حق هيمه دوزخند و دوزخ با آنها بر افروخته مى شود و آنها را مى سوزاند چنان كه آتش هيمه را مى سوزاند.

روايت شده كه چون حجّاج خواست سعيد بن جبير را به قتل برساند پرسيد:

عقيده ات درباره من چيست؟ سعيد گفت: قاسط و عادل، جماعت (حاضر) گفتند:

چه نظر

خوبى داد! حجّاج گفت: نادانها او مرا ستمگر و مشرك ناميد و آيه شريفه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 454

و امّا القاسطون تا آخر آيه و ثمّ الّذين كفروا بربّهم يعدلون، را تلاوت كرد «1».

[سوره الجن (72): آيات 16 تا 28] ..... ص : 454

اشاره

وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً (16) لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ مَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذاباً صَعَداً (17) وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً (18) وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً (19) قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً (20)

قُلْ إِنِّي لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً (21) قُلْ إِنِّي لَنْ يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (22) إِلاَّ بَلاغاً مِنَ اللَّهِ وَ رِسالاتِهِ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً (23) حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً (24) قُلْ إِنْ أَدْرِي أَ قَرِيبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً (25)

عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً (26) إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً (27) لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى كُلَّ شَيْ ءٍ عَدَداً (28)

ترجمه: ..... ص : 454

و اگر آنها (جنّ و انس) بر طريقه (ايمان) استقامت ورزند ما آنها را با آب فراوان سيراب مى كنيم. (16)

هدف اين است كه ما آنها را با اين نعمت فراوان بيازماييم و هر كس از ذكر پروردگارش روى

__________________________________________________

1- روى ان سعيد بن جبير لما اراد الحجّاج قتله قال ما تقول فىّ، قال قاسط و عادل، فقال القوم و ما احسن ما قال فقال الحجّاج يا جهلة انّه سمّانى ظالما مشركا و تلالهم و امّا القاسطون الايه، ثمّ الّذين كفروا بربّهم يعدلون.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 455

گردان شود خدا او را به عذاب شديد و

روز افزونى گرفتار مى سازد. (17)

و اين كه مساجد از آن خداست، در اين مساجد احدى را با خدا نخوانيد؟ (18)

و اين كه هنگامى بنده خدا (محمّد صلّى اللَّه عليه و آله به عبادت) بر مى خاست و او را مى خواند گروهى سخت اطراف او جمع مى شدند. (19)

بگو تنها پروردگارم را مى خوانم، و هيچ كس را شريك او قرار نمى دهم. (20)

بگو: من مالك زيان و هدايتى براى شما نيستم. (21)

بگو: (اگر من بر خلاف فرمانش رفتار كنم) هيچ كس مرا در برابر او پناه نمى دهد و پناهگاهى جز او نمى يابم. (22)

تنها وظيفه من ابلاغ از سوى خدا، و رساندن رسالات اوست و هر كس نافرمانى خدا و رسولش كند آتش دوزخ از آن اوست، جاودانه در آن مى مانند. (23)

(اين كار شكنى كفّار هم چنان (ادامه مى يابد) تا زمانى كه آنچه را به آنها وعده داده شده ببينند، آن گاه مى دانند چه كسى ياورش ضعيفتر و جمعيّتش كمتر است. (24)

بگو من نمى دانم آنچه به شما وعده داده شده نزديك است، يا پروردگارم زمانى براى آن قرار مى دهد؟! (25)

عالم به غيب اوست، و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد. (26)

مگر رسولانى كه آنها را برگزيده است و مراقبتى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى دهد. (27)

تا بداند پيامبرانش رسالتهاى پروردگارشان را ابلاغ كرده اند، و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد، و هر چيزى را احصا كرده است. (28)

تفسير: ..... ص : 455

وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ «ان» مخفّفه از مثقّله است اى اوحى الىّ انه، يعنى به من وحى شده است كه- ضمير [انّه ] براى شأن و حديث است- اگر جنّ و انس بر روش

ايمان استقامت مى ورزيدند البتّه به آنان نعمت مى داديم و روزى آنها را وسعت مى بخشيديم.

لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً آوردن «ماء غدق، آب باران فراوان» براى اين است كه آب

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 456

اصل زندگى و وسعت رزق است.

لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ آنان را مى آزماييم كه شكر آنها در برابر نعمتها چگونه است، و نظير آن است آيه وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ، تا، لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ «و اگر آنها تورات و انجيل و آنچه بر آنها از طرف پروردگارشان نازل شده (قرآن) را بر پا دارند از آسمان و زمين روزى خواهند خورد» (مائده/ 66).

از حضرت باقر عليه السّلام درباره استقامت، روايت شده كه فرمود: به خدا سوگند، استقامت همين (عقيده) است كه شما بر آن هستيد سپس اين آيه را تلاوت فرمود «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه فرمود: معناى [ماء غدقا] اين است كه به آنها علم بسيار خواهيم داد كه از ائمه عليهم السّلام بياموزند «2».

وَ مَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ هر كس از موعظه پروردگار يا از وحى يا از شناخت او يا اخلاص در عبادت خدا روى بگرداند.

يَسْلُكْهُ او را در عذاب وارد خواهد كرد و اصل آن «يسلكه فى عذاب» بوده مانند: ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ «چه عملى شما را به عذاب دوزخ در افكند؟» (مدّثّر/ 42).

و متعدّى بودنش دو وجه دارد:

1- با حذف حرف جرّ و ايصال فعل به آن، به دو مفعول متعدّى شده است.

2- متعدّى شدنش به خاطر در برداشتن معناى (فعل) «يدخله» است. گويند:

سلكه و اسلكه، او را داخل كرد.

شاعر گفته است:

__________________________________________________

1-

عن الباقر عليه السّلام فى الاستقامة هو و

اللَّه ما انتم عليه ثم تلا الآية.

2-

عن الصادق عليه السّلام قال: معناه لافدناهم علما كثيرا يتعلّمونه من الأئمة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 457

حتّى اذا اسلكوهم فى قتائدة مثلا كما تطرد الجمالة الشردا «1»

يسلكه با (ياء) و (نون) قرائت شده است.

عَذاباً صَعَداً «صعد» مصدر «صعد» است و عذاب به آن توصيف شده زيرا بر شخص مورد عذاب مسلط شده و بر او غلبه مى كند و در نتيجه بى تاب مى شود.

وَ أَنَّ الْمَساجِدَ اين آيه از جمله آيات وحى شده است بعضى گفته اند: يعنى: و لانّ المساجد للَّه فلا تدعوا بنا بر اين كه (لام) در «لانّ» متعلّق به لا تدعوا باشد يعنى، هيچ كس را با خدا در مسجدها نخوانيد زيرا مساجد مخصوص خدا و عبادت اوست.

از حسن روايت است كه مقصود از مساجد تمام زمين است چون زمين براى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مسجد قرار داده شده است، معتصم از حضرت جواد عليه السّلام درباره مساجد پرسيد فرمود: منظور اعضاى هفتگانه [اعضايى كه در حال سجده واجب است روى زمين باشد] سجده است «2».

وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ و چون عبد اللَّه و بنده خدا (حضرت محمد صلّى اللَّه عليه و آله) برپا خاست، علّت اين كه رسول اللَّه نفرمود اين است كه تقدير آيه چنين است: و اوحى الىّ انّه لما قام عبد اللَّه، به من وحى شده كه چون عبد اللَّه بپاخاست.

و چون (عبد اللَّه) در كلام خدا قرار گرفته است به مقتضاى تواضع و خشوع رسول اللَّه نگفت و عبد اللَّه گفت.

يَدْعُوهُ خدا را عبادت مى كند مقصود قيام پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله براى نماز شب در كنار درخت

خرمايى است آن هنگام كه جنّيان نزد او آمده و قرائتش را شنيدند.

كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً يعنى بر او هجوم آوردند و از عبادتش به شگفت آمده و

__________________________________________________

1- تا هنگامى كه آنها را به گردنه اى وارد كرده و به تعقيبشان پرداختند چنان كه شتر، شخص فرارى را تعقيب مى كند. تفسير كشاف، ج 4، ص 629- م.

2- و عن الحسن يعنى الارض كلها لانها جعلت للنبى صلّى اللَّه عليه و آله مسجدا- و

سئل المعتصم ابا جعفر الثانى عنها فقال: هى اعضاء السجود السبعة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 458

از قرآنى كه تلاوت مى كرد متعجّب شده بودند چون چيزى را ديدند كه نظير آن را نديده بودند و چيزى را شنيدند كه پيش از آن نظيرش را نشنيده بودند، بعضى گفته اند: يعنى چون رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بتنهايى به عبادت خدا برخاست نزديك بود مشركان به سبب اتّحادشان بر دشمنى آن حضرت بر او هجوم برده و پيرامونش جمع شوند.

«لبدا» جمع لبده و آن چيزى است كه بعضى از آن روى بعضى قرار گيرد، «لبده» به ضمّ (ل) نيز قرائت شده و در معنى با لبده يكى است.

از قتاده روايت است: جنّ و انس هجوم آورده و متحد شدند تا دين اسلام را از بين ببرند و نور آن را خاموش سازند و خدا جز كامل و تمام شدن آن نور را نخواسته است «1».

هر كس (انّه) را به كسر (همزه) قرائت كرده آن را جزء سخن جنّيان قرار داده است كه آن را در هنگام رجوع به سوى قوم خود به آنان گفتند و درباره آنچه از نماز پيامبر و ازدحام اصحابش بر او

در اقتداى به حضرت، ديده بودند قضاوت كردند.

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به كسانى كه بر او ازدحام كردند فرمود: كار زشتى برايتان نياورده ام فقط پروردگارم را مى خوانم و هيچ چيز را با او شريك نمى سازم و اين براى اتّحاد شما بر دشمنى و آزار من نيست يا به جنّيان هنگامى كه بر او هجوم برده و تعجّب كردند فرمود: آنچه مى بينيد از من كه تنها عبادت خدا مى كنم چيزى نيست كه مورد تعجّب قرار گيرد، يا جنّ آن را به قوم خود به عنوان نقل از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله گفته است:

قُلْ إِنِّي لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً يعنى نمى توانم به شما بهره و زيانى برسانم و تنها كسى كه نفع و ضرر مى رساند خداست يا مقصود از ضرر گمراهى است يعنى نمى توانم شما را به گمراهى و هدايت مجبور كنم و فقط خداوند آن را مقدّر مى كند.

__________________________________________________

1- و عن قتاده، تلبّدت الانس و الجنّ على هذا الامر ليطفؤه فأبى اللَّه الّا ان يتمّ نوره.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 459

إِلَّا بَلاغاً استثناى از آيه قبل است، يعنى جز رساندن وحى الهى بر چيز ديگرى قادر نيستم.

قُلْ إِنِّي لَنْ يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ تا ملتحدا جمله معترضه است، و خداوند آن را براى تأكيد اين مطلب آورده كه توانايى را از انسان دور و عجز او را بيان كند، به اين معنى كه اگر خداوند سبحان قصد بدى نسبت به او كند مانند بيمارى يا مرگ يا جز آن دو كسى نمى تواند از آن جلوگيرى كند يا جز خدا پناهگاهى كه بدو پناه ببرد بيابد.

مُلْتَحَداً پناهنده شده الا بلاغا،

بعضى گفته اند «بلاغا» بدل از ملتحد است يعنى جز خدا گريز گاهى ندارم مگر آنچه را از طرف خدا بر من نازل شده است به مردم برسانم و بگويم: خدا چنين فرموده و رسالت او را بى كم و كاست ابلاغ كنم.

مِنَ اللَّهِ من صله براى بلاغا نيست و تنها به منزله «من» در آيه شريفه بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ است «خداوند بيزارى جست [از مشركان پيمان شكن ]» (توبه/ 1)، و تقدير آن، بلاغا كائنا من اللَّه است.

خالِدِينَ فِيها أَبَداً خالدين، بر [معناى جمع موجود در] من، حمل شده است، حتّى متعلّق به، يكونون عليه لبدا، است بنا بر اين كه بر پيامبر غالب مى شوند و ياورانش را ضعيف مى شمارند و شمار آنها را كم مى دانند.

حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ تا وعده اى را كه به آنها داده شده بود در روز بدر ديدند يا در روز قيامت [خواهند ديد].

فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً در اين هنگام خواهند دانست كدامين آنها از نظر ياور ضعيفتر از نظر تعداد كمترند.

و ممكن است «حتّى» متعلّق به كلمه محذوفى باشد كه حال بر آن دلالت دارد و گويى گفته است لا يزالون على ما هم عليه حتّى اذا راءوا. آنها هم چنان به حال خود بودند تا آنچه وعده داده شده بودند ديدند، و گويى آنان اين امر موعود را انكار كرده

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 460

بودند و مى گفتند: كى واقع خواهد شد؟ پس گفتند: بگو اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله اين كار واقع شدنى است و ترديدى در آن نيست امّا زمان آن را نمى دانم چون خداوند سبحان زمان آن را برايم بيان نفرموده است.

أمدا

بعيدا امد پايان و انتها و مهلت است.

عالِمُ الْغَيْبِ خداوند داناى غيب است و هيچ يك از بندگانش از غيب مطّلع نيست.

إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ اين آيه توضيح كسى است كه [براى آگاهى از غيب ] پسنديده شده يعنى براى نبوّت انتخاب شده است نه هر برگزيده اى.

فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً منظور از «رصد» فرشتگان نگهبانند كه رسول را از شياطين حفظ مى كنند و از او دور مى سازند و او را از وسوسه هايشان مصون مى دارند تا آنچه را به او وحى شده ابلاغ كند.

لِيَعْلَمَ تا خداوند، معلوم و دانسته او را به همان صورتى كه به آن آگاه بوده آشكار سازد.

أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ كه پيامبران رسالتهاى پروردگارشان را ابلاغ كردند.

در آيه: مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ اوّلا لفظ را مفرد آورده آن گاه به اعتبار معنى [فعل ابلغوا را] جمع آورده مانند آيه: فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها «محقّقا آتش جهنّم از آن اوست جاودانه در آن مى مانند» (جنّ/ 23) يعنى تا رسالتهاى پروردگارشان را تبليغ كنند چنان كه اين كار از فزونى و كاستى محفوظ بوده است، «ليعلم» به صورت مجهول نيز قرائت شده است.

وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ به شرايع و قوانين و جز آن كه در نزد پيامبران است احاطه دارد.

و هيچ چيز از ذات حق غايب نيست، «وَ أَحْصى كُلَّ شَيْ ءٍ عَدَداً» شمار هر چيزى را از كوچك و بزرگ و كم و زياد و آنچه بوده و خواهد بود محاسبه كرده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 461

«عددا» حال به معناى معدودا محصورا، است يا مصدر و به معناى احصاءا، مى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6،

ص: 462

سوره مزّمّل ..... ص : 462

اشاره

مكّى و مدنى بودن آن مورد اختلاف است.

گفته اند بعضى آياتش مكّى و بعضى مدنى است.

به اعتقاد بصريان نوزده آيه دارد و به اعتقاد كوفيان بيست آيه كوفيان «المزّمّل» را يك آيه مى دانند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 462

در حديث ابىّ (بن كعب) است هر كس سوره مزّمّل را قرائت كند در دنيا و آخرت سختى از او دور شود «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است: هر كس اين سوره را در نماز عشاء يا آخر شب بخواند شب و روز و خود سوره به نفع او شهادت دهند و خداوند زندگانى خوبى به او دهد و به مرگ خوبى او را بميراند «2».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب): و من قراء المزّمّل دفع عنه العسر فى الدّنيا و الآخرة.

2- و

عن الصادق عليه السّلام: من قرأها فى عشاء الاخرة او فى آخر الليل كان له الليل و النّهار مع السورة شاهدين و احياه اللَّه حيات طيّبه و اماته ميتة طيّبة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 463

[سوره المزمل (73): آيات 1 تا 14] ..... ص : 463

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ (1) قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَلِيلاً (2) نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً (3) أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً (4)

إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً (5) إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلاً (6) إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَوِيلاً (7) وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلاً (8) رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلاً (9)

وَ اصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً (10) وَ ذَرْنِي وَ الْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِيلاً (11) إِنَّ لَدَيْنا أَنْكالاً وَ جَحِيماً (12) وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَلِيماً (13) يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ كانَتِ الْجِبالُ كَثِيباً مَهِيلاً (14)

ترجمه: ..... ص : 463

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر

اى جامه به خود پيچيده! (1)

شب را، جز كمى، بپا خيز! (2)

نيمى از شب را، يا كمى از آن كم كن (3)

يا بر نصف آن بيفزا، و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان. (4)

چرا كه ما بزودى سخنى سنگين را به تو القا خواهيم كرد. (5)

مسلّما برنامه (عبادت) شبانه پا بر جاتر و با استقامت تر است. (6)

و تو در روز، تلاش مستمر و طولانى خواهى داشت. (7)

نام پروردگارت را ياد كن و تنها به او دل ببند. (8)

همان پروردگار شرق و غرب كه معبودى جز او نيست، او را نگاهبان و وكيل خود انتخاب كن. (9)

و در برابر آنچه آنها (دشمنان) مى گويند شكيبا باش و به طرزى شايسته از آنها دورى كن. (10)

مرا با تكذيب كنندگان صاحب نعمت واگذار، و آنها را كمى مهلت ده! (11)

كه نزد ما غل و زنجيرها و (آتش) دوزخ است. (12)

و غذايى گلوگير،

و عذابى دردناك! (13)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 464

در آن روز كه زمين و كوه ها سخت به لرزه مى افتد، و كوه ها (چنان درهم كوبيده مى شود كه) به شكل توده هايى از شن نرم در مى آيد. (14)

تفسير: ..... ص : 464
اشاره

يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ اى گليم به خود پيچيده، «مزّمّل» در اصل «متزمّل» بوده و «تاء» در «زاء» ادغام شده و همچنين است «مدّثر» كه در اصل «متدثّر» بوده است.

[شأن نزول ] ..... ص : 464

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در نخستين بار كه جبرئيل عليه السّلام پيش او آمد خود را به جامه هايى مى پيچيد تا به او انس گرفت پس به اين كلمه مخاطب شد، روايت است كه آن حضرت وارد بر خديجه شد در حالى كه از ترس مى لرزيد پس فرمود: مرا به گليم پيچيد در همان حال بود كه جبرئيل عليه السّلام او را فرياد كرد «يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ».

از عكرمه روايت شده كه معناى آيه مورد بحث: يا ايها الذى زمل امرا عظيما است يعنى اى كسى كه مسئوليّت بزرگى را بر دوش گرفته اى، «زمل» به معناى حمل و برداشتن و از «زمله» به معناى احتمله) است.

قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا نيمى از شب را براى نماز بپا خيز در «نصفه» دو وجه است:

1- بدل از «اللّيل» و «الا قليلا» استثناى از نصف است، گويى خداوند فرموده است: بپاخيز (براى نماز) كمتر از نصف شب يا اندكى از آن بكاه يا كمى بر آن بيفزا.

خداوند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را ميان كاستن از زمان تعيين شده يا افزودن بر آن مخيّر فرموده است 2- بدل از «قليلا» است، بنا بر اين تخيير در ميان سه چيز است ميان برپا خاستن نصف كامل شب، و ميان برپا خاستن نصف ناقص شب و ميان برپا خاستن بيش از نصف كامل، نصف را در مقايسه با تمام شب به قليل موصوف كرد و مؤيّد

اين قول ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 465

روايت امام صادق عليه السّلام است كه فرمود: منظور از قليل نصف است، يا كمى از قليل بكاه يا كمى بر قليل بيفزا، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و گروهى از مؤمنان با آن حضرت همين اندازه ها [براى نماز] برپا مى خاستند، و مردى از آنها بود كه برپا مى خاست تا صبح مى شد از بيم آن كه مبادا نصف و ثلث و ثلثين (2/ 1، 3/ 1، 3/ 2) را رعايت نكند، تا خداوند در آخر همين سوره تكليف آنها را سبك كرد و پس از آن كه بر پا خاستن شب [براى نماز شب ] واجب بود مستحبّ اعلام شد.

از سعيد بن جبير روايت شده كه ميان اوّل سوره و آخرش كه در آن سبك شدن تكليف است ده سال فاصله بود «1».

وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا يعنى قرآن را به آرامى و با آشكار كردن حروف و اشباع حركات بخوان تا آيات قرائت شده با نظم خاصى بيايد و شبيه به دندانهاى پيشين باشد كه منظّم و برابر است.

از امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده: «ترتيل» يعنى قرآن را بروشنى بيان كن نه مانند اشعار، تند و پياپى بخوان و نه مانند دانه هاى شن آن را پراكنده ساز، و چنان بخوان كه دلهاى سنگين را با آن بكوبى و بيدار كنى، و هرگز هدفتان رسيدن به آخر سوره [تمام كردن آن ] «2» نباشد.

از ابن عبّاس روايت است كه اگر سوره بقره را با ترتيل بخوانم برايم محبوبتر از آن است كه تمام قرآن را [بدون ترتيل ] بخوانم «3».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه «ترتيل» اين است

كه در قرائت قرآن در رنگ كنى و آن را با صداى خوب بخوانى و فرمود: هر گاه به آيه اى برخوردى كه در آن ياد بهشت شده از خدا بهشت درخواست كنى و هر گاه به آيه اى برخورد كنى كه

__________________________________________________

1- عن سعيد بن جبير كان بين اوّل السورة و آخرها الذى نزل فيه التخفيف عشر سنين.

2- كلينى، اصول كافى، ج 2، باب ترتيل القرآن بالصّوت الحسن- م. [.....]

3- عن ابن عباس، لان اقرأ البقرة ارتلها احبّ الىّ من ان اقرأ القرآن كلّه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 466

در آن از دوزخ ياد شده از دوزخ به خدا پناه ببرى «1».

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه [در قيامت ] به قارى قرآن گويند بخوان و بالا برو و خوب سخن بگو همان طور كه در دنيا قرآن را با آهنگ خوب مى خواندى زيرا منزلت تو در آخر هر آيه اى است كه آن را مى خوانى «2».

از عايشه در مورد قرائت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله سؤال شد گفت: قرائت حضرت مانند اين پياپى خواندن شما نبود و اگر شنونده اى مى خواست حروف [ايات قرائت شده ] را بشمارد مى توانست «3».

«ترتيلا» [مفعول مطلق ] و تأكيد بر لزوم ترتيل براى قارى است.

إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا بودى سخنى را به تو وحى و القا مى كنيم كه بر تو سنگين است، اين آيه معترضه است و قصد خداوند از قول ث قيل قرآن و اوامر و تكليفهاى دشوار و سخت است اما سنگينى آن بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله براى اين است كه شخص آن حضرت قرآن را تحمّل كرده و امّت او نيز متحمّل [اوامر

و نواهى و حدود] آن هستند.

اين سختى و سنگينى قرآن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را بيشتر به زحمت مى اندازد از اين نظر كه در مورد قرآن آزار ويژه اى به آن حضرت مى رسد، در معناى اين آيه معترضه [و قول ثقيل ] چند قول است:

1- مكلّف ساختن خداوند پيامبر را به نماز شب خواندن از تكاليف سنگين است از آن نظر كه شب زمان آسايش و آرامش است و هر كس شب زنده دارى

__________________________________________________

1-

عن الصادق عليه السّلام فى التّرتيل هو ان تتمكث فيه و تحسن به صوتك و قال اذا مررت بآية فيها ذكر الجنّة فاسأل اللَّه الجنّة و اذا مررت بآية فيها ذكر النّار فتعوّذ باللّه من النار.

2- و

روى عن النبى صلّى اللَّه عليه و آله انه قال يقال لصاحب القرآن اقرأ و ارق و رتّل كما كنت ترتل فى الدنيا فانّ منزلتك عند آية تقرأها.

3- و سألت عايشه عن قراءة رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله قالت لا كسردكم هذا و اراد السامع ان يعدّ حروفها لعدّها.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 467

مى كند ناگزير است با نفس به جهاد بپردازد.

2- به گفته بعضى منظور از «قول ثقيل» اين است كه روز قيامت در ميزان سنگين و در پيشگاه خدا مقام زيادى دارد و داراى وزن و برترى است.

3- نزول قرآن بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله سنگين بود زيرا هر گاه وحى در روز بسيار سرد بر آن حضرت نازل مى شد او را درهم مى كوفت و پيشانيش عرق مى كرد و اگر در حالى بر او وحى نازل مى شد كه بر شترش سوار بود به گردن آن مى زد.

«ناشِئَةَ اللَّيْلِ» در معناى اين جمله

دو قول است:

1- منظور شخصى است كه از بسترش براى عبادت بر مى خيزد و از نشأت السّحابة، هر گاه ابر برخيزد، گرفته شده است.

2- منظور برخاستن در شب است بنا بر اين كه «ناشئه» مصدر «نشاء» باشد يعنى هر گاه برپا خيزد و بر اين معنى دلالت مى كند روايتى كه از عبيد بن عمير نقل شده گويد: به عايشه گفتم مردى از اول شب [براى عبادت ] برخاسته است آيا به او مى گوييد: قام ناشئة الليل عايشه گفت: نه، همانا ناشئه برپا خاستن پس از خواب است يا عبادتى است كه در شب پديد مى آيد و بر طرف مى شود.

3- مقصود تمام ساعتهاى شب است زيرا ساعتها يكى پس از ديگرى پديد مى آيد.

هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً اين برخاستن ويژه اى در برابر برخاستن روز است چرا كه در برخاستن شب موافقت دل با زبان بيشتر است اگر مقصود نفس باشد، يا در شب، دل شخصى برخاسته براى عبادت با زبانش موافقتر است در صورتى كه مقصود برپا خاستن يا عبادت يا ساعتها باشد، يا بيشتر موافق با چيزى است كه از خشوع و اخلاص قصد شده است.

از حسن روايت شده كه ميان نهان و آشكار بيشترين موافقت [در شب ] وجود دارد چون مردم شخص قائم به عبادت را نمى بينند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 468

«اشدّ وطاء» [به كسر] قرائت شده است يعنى ثبات قدم بيشترى دارد و از لغزش دور است، يا بر نمازگزار از نماز روز سنگين تر و دشوارتر است.

وَ أَقْوَمُ قِيلًا از نظر قرائت استوارتر و از نظر گفتار محكمتر است چون صداها آرام شده و سرگرميها منقطع است.

إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَوِيلًا در روز، كارها

و گرفتاريهايت بسيار است و تنها در شب آسوده خاطر هستى بنا بر اين شب به عبادت و مناجات با پروردگارت بپرداز تا به خير دنيا و آخرت برسى.

وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بر ذكر خدا مداومت كن، «ذكر» هر ستايش و نماز و تلاوت قرآن و عبادتى را شامل مى شود.

وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ به سوى خدا منقطع شو.

«تبتيلا» خداوند به اين دليل «تبتيلا» فرمود كه معناى تبتّل، بتّل نفسه است يعنى خود را از دنيا بريد و زهد پيشه كرد، پس تبتيلا در آيه به همان معنى آمده است تا فاصله ها [و آهنگ ] آخر آيات رعايت شود.

رَبُّ الْمَشْرِقِ مرفوع شده بنا بر مدح بودن.

فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا مسبّب از تهليل (لا اله الّا هو) است يعنى فقط خداست كه به خاطر يگانه بودن در وحدانيّت و ربوبيّت، واجب است كارها به او واگذار شود.

«وكيلا» گفته شده: يعنى خدا وعده نصرتى را كه به تو داده است تضمين مى كند.

وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلًا منظور از هجر جميل اين است كه با آنها درخواسته هاى دلش و در ظاهر به زبانش مخالفت كند و در دعوتشان به حق با ايشان مدارا كند و مكافات را رها سازد.

از ابو درداء نقل شده كه ما به روى گروهى مى خنديم و در دل آنها را دشمن مى داريم.

وَ ذَرْنِي وَ الْمُكَذِّبِينَ يعنى تكذيب كنندگان را به من واگذار و دفع شرّشان را از من

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 469

بخواه زيرا موجب آسودگى خاطرت مى شود.

أُولِي النَّعْمَةِ يعنى كسانى كه در دنيا از نعمت و ثروت برخوردارند و آنان بزرگان قريشند كه ثروتمند و در رفاه مالى بودند، «نعمة» به كسر «نون» انعام و به ضمّ «نون»

شادمانى است گويند نعم و نعمة عين، انعام و چشم روشنى.

إِنَّ لَدَيْنا أَنْكالًا براستى در نزد ما چيزى است كه با نعمتهايى كه داشتند مخالف است و آن «انكال» يعنى بندهاى گران است، مفرد «انكال» «نكل» است.

وَ جَحِيماً مقصود آتشى است كه حرارتش زياد است.

وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ غذايى كه گلوگير است نه پايين مى رود و نه بالا مى آيد يعنى ضريع و زقّوم جهنم است.

وَ عَذاباً أَلِيماً عذابى كه از ديگر انواع عذاب دردناكتر است و با آن عذاب انتقام تو را از آنان خواهم گرفت.

يوم ترجف الرّاجفة جمله به «لدينا» كه معناى فعل دارد منصوب است، و منظور از «رجفه» لرزش و حركت و اضطراب زياد است.

كَثِيباً مَهِيلًا منظور از «كثيب» شن و ريگ روان و پراكنده است و «مهيل» ريگ نرمى است كه از زير پا مى لغزد و پراكنده مى شود.

[سوره المزمل (73): آيات 15 تا 20] ..... ص : 469

اشاره

إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَيْكُمْ كَما أَرْسَلْنا إِلى فِرْعَوْنَ رَسُولاً (15) فَعَصى فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِيلاً (16) فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِنْ كَفَرْتُمْ يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِيباً (17) السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً (18) إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً (19)

إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنى مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ وَ اللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَيْكُمْ فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضى وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ

هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (20)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 470

ترجمه: ..... ص : 470

ما پيامبرى به سوى شما فرستاديم كه گواه بر شماست، همان گونه كه به سوى فرعون رسولى فرستاديم. (15)

فرعون به مخالفت و نافرمانى آن رسول برخاست، و ما او را شديدا مجازات كرديم. (16)

شما اگر كافر شويد چگونه خود را (از عذاب شديد الهى) بر كنار مى داريد در آن روز كه كودكان را پير مى كند؟! (17)

در آن روز آسمان از هم شكافته مى شود، و وعده او تحقّق مى يابد. (18)

اين هشدار و تذكّرى است و هر كس بخواهد راهى را به سوى پروردگارش بر مى گزيند. (19)

پروردگارت مى داند كه تو و گروهى از كسانى كه با تو هستند نزديك دو سوّم از شب يا نصف يا ثلث آن را بپا مى خيزند، و خداوند شب و روز را اندازه گيرى مى كند، او مى داند كه شما نمى توانيد مقدار آن را (دقيقا) اندازه گيرى كنيد، از اين رو شما را بخشيد اكنون آن مقدار از قرآن را كه براى شما ميسّر است تلاوت كنيد، او مى داند بزودى گروهى از شما بيمار مى شوند، و گروهى ديگر براى به دست آوردن فضل الهى (و كسب روزى) به سفر مى روند، و گروه ديگرى در راه خدا جهاد مى كنند، پس آن مقدار كه براى شما ممكن است از آن تلاوت كنيد و نماز را بر پا داريد و زكات را ادا كنيد و به خدا قرض الحسنه دهيد (در راه خدا انفاق كنيد) و (بدانيد) آنچه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 471

را از كارهاى خير براى خود از پيش مى فرستيد نزد خدا به بهترين وجه و بزرگترين پاداش خواهيد

يافت، و از خدا آمرزش بخواهيد كه خداوند غفور و رحيم است. (20)

تفسير: ..... ص : 471

إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ رَسُولًا شاهِداً عَلَيْكُمْ اى قريش به سوى شما رسولى شاهد فرستاديم كه در آخرت به كفر و تكذيب شما گواهى خواهد داد.

فَعَصى فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فرعون نافرمانى موسى كرد. در آوردن لام تعريف بر رسول اشاره به رسولى است كه پيش از اين آيه ذكر شده است.

فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِيلًا پس او [فرعون ] را به عذاب گرفتيم گرفتنى سخت و سنگين، از قول عرب: «كلا و بيل وخيم غير مستمرى لثقله، غلف درشت كه بر اثر سنگينى ناگوار است» گرفته شده است، «وبيل» چوب ضخيم است.

إِنْ كَفَرْتُمْ يَوْماً در اعراب (يوما) سه وجه است:

1- مفعول به يعنى چگونه خودتان را از روز قيامت و وحشت آن نگاه مى داريد اگر بر كفر باقى بمانيد و ايمان نياوريد.

2- ممكن است ظرف باشد يعنى اگر در دنيا كافر شويد چگونه در روز قيامت نگاهداشتنى برايتان خواهد بود.

3- مفعول «كفرتم» باشد بنا بر تأويل فكيف تتقون اللَّه ...، اگر منكر قيامت و پاداش شويد چگونه از خدا پرهيز مى كنيد زيرا تقوا همان ترس از عقاب خداست.

يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِيباً اين مثلى است چنان كه گويند: يوم يشيب النواصى روزى كه موى بالاى پيشانى و سر را سفيد مى كند.

السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ صفت براى روز است از نظر شدّت و اين كه آسمان با همه بزرگى و استحكامى كه دارد در آن روز پاره مى شود. يعنى داراى انفطار و پارگى است يا آسمان چيزى است كه شكافته مى شود و «باء» در «منفطر به» نظير «باء» در

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 472

فطرت العود بالقدوم است، چوب با تبر

شكافته شد.

به اين معنى كه آسمان از سختى و ترس آن روز از هم شكافته مى شود چنان كه چيزى به وسيله ابزارى از هم شكافته مى شود.

كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا «وعده» به مفعول اضافه شده و ضمير آن به «يوم» بر مى گردد يا به فاعل اضافه شده و ضمير به «اللَّه» بر مى گردد اگر چه «اللَّه» به خاطر معلوم بودنش در آيات ذكر نشده است.

إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ اين آياتى كه از عذاب سخت سخن مى گويد موعظه اى براى شخص منصف است.

فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا هر كس بخواهد از آن پند بگيرد و به وسيله تقوا و ترس [از خدا] راه خدايش را انتخاب كند.

إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنى مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ همانا اى محمّد پروردگارت مى داند كه تو كمتر از دو سوّم شب را [براى عبادت ] بر مى خيزى، «ادنى» را كه نزديكتر است براى كمتر [از دو ثلث شب ] استعاره آورده است زيرا هر گاه فاصله ميان دو چيز نزديك باشد مكان ما بين آنها كمتر است و هر گاه فاصله دورتر باشد مكان ميان آنها بيشتر مى شود.

وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ در قرائت اين دو كلمه، دو قول است:

1- هر دو منصوب باشند به اين معنى كه تو اى محمّد كمتر از دو سوّم [شب را] بر مى خيزى و نيمى يا ثلثى از آن را بر مى خيزى.

2- هر دو مجرور خوانده شوند يعنى كمتر از نصف و ثلث شب بر مى خيزى.

وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ و همين مقدار از شب را نيز گروهى از اصحابت بر مى خيزند.

وَ اللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ از ابن عبّاس و على عليه السّلام و ابو ذر، روايت است كه

خدا شب و روز را اندازه گيرى مى كند و جز او كسى بر اين كار قادر نيست از اين رو

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 473

مى داند چه اندازه از شب را [براى عبادت ] بر مى خيزند «1».

عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ ضمير «تحصوه» به مصدر «يقدّر» بر مى گردد يعنى خدا مى داند كه ضبط كردن اوقات براى شما ممكن نيست و نمى توانيد حساب آن را تعديل و برابر كنيد مگر اين كه احتياط كرده زمان را وسيعتر بگيريد و آن بر شما دشوار است.

فَتابَ عَلَيْكُمْ اجازه و رخصت در ترك برخاستنى است كه مقدّر شده است.

فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ از نماز تعبير به قرائت كرده است زيرا بعضى از اركان نماز قرائت است يعنى فصلّوا ما تيسّر لكم، آن اندازه كه برايتان مقدور است و مشكل نيست نماز شب بخوانيد بعضى گفته اند: منظور خود خواندن قرآن است.

آن گاه در مقدارى كه امر [الهى ] شامل خواندن مى شود اختلاف كرده اند به شرح زير:

از سعيد بن جبير [خواندن ] پنجاه آيه روايت شده است.

از ابن عباس [خواندن ] صد آيه.

از سدى دويست آيه.

عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضى ... سپس خداوند دليل حكمت در تخفيف را بيان فرموده و آن دشوارى بر پا خاستن شب بر بيماران و تاجران در سفر و مجاهدان در راه خداست و در طلب حلال خداوند بين مجاهدان و مسافران فرقى نگذاشته است.

قَرْضاً حَسَناً: قرض حسن اين است كه براى خدا مال را به بهترين صورت به فقرا و مستحقان برساند.

__________________________________________________

1- و

عن ابن عباس و علىّ عليه السّلام و ابو ذر، و اللَّه يقدّر الليل و النهار و لا يقدّر على ذلك غيره فيعلم القدر الذى يقومونه من الليل.

ترجمه جوامع

الجامع، ج 6، ص: 474

تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً «هو» ضمير فصل است كه ميان دو مفعول «وجد» واقع شده است و اين جايز است اگر چه ميان دو اسم معرفه واقع نشده است چون افعل [تفضيل ] از معرفه هايى است كه حرف تعريف قبول نمى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 475

سوره مدّثّر ..... ص : 475

اشاره

مكّى است.

پنجاه و شش آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 475

در حديث ابىّ (بن كعب) از رسول خدا روايت است كه هر كس سوره مدثر را قرائت كند به عدد هر يك از كسانى كه در مكه محمد صلّى اللَّه عليه و آله را تصديق و تكذيب كرده اند ده حسنه به او پاداش داده شود «1».

از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه هر كس سوره مدثر را در نماز واجب قرائت كند بر خداست كه او را در درجه محمد صلّى اللَّه عليه و آله قرار دهد، و هرگز در دنيا سختى به او نرسد «2».

[سوره المدثر (74): آيات 1 تا 30] ..... ص : 475

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ (1) قُمْ فَأَنْذِرْ (2) وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ (3) وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ (4)

وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ (5) وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ (6) وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِرْ (7) فَإِذا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ (8) فَذلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ (9)

عَلَى الْكافِرِينَ غَيْرُ يَسِيرٍ (10) ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً (11) وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً (12) وَ بَنِينَ شُهُوداً (13) وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيداً (14)

ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ (15) كَلاَّ إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنِيداً (16) سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً (17) إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ (18) فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (19)

ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (20) ثُمَّ نَظَرَ (21) ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ (22) ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ (23) فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ (24)

إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ (25) سَأُصْلِيهِ سَقَرَ (26) وَ ما أَدْراكَ ما سَقَرُ (27) لا تُبْقِي وَ لا تَذَرُ (28) لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ (29)

عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ (30)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) و من قرأ سورة المدثر اعطى عشر حسنات بعدد من صدّق بمحمد صلّى اللَّه عليه و آله و كذّب به بمكة.

2- و

عن الباقر عليه السّلام من قرأ

فى الفريضة سورة المدثر كان حقا على اللَّه ان يجعله مع محمد صلّى اللَّه عليه و آله فى درجته و لا يدركه فى الدنيا شقاء.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 476

ترجمه: ..... ص : 476

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر

اى در بستر خواب آرميده! (1)

برخيز و انذار كن (و عالميان را بيم ده) (2)

و پروردگارت را بزرگ بشمار (3)

و لباست را پاك كن (4)

و از پليديها بپرهيز (5)

و منت مگذار و فزونى مطلب (6)

و به خاطر پروردگارت شكيبايى كن (7)

هنگامى كه در صور دميده شود (8)

آن روز روز سختى است (9)

و براى كافران آسان نيست (10)

مرا با كسى كه او را تنها آفريدم واگذار! (11)

همان كس كه براى او مال گسترده اى قرار دادم (12)

و فرزندانى كه همواره نزد او (و در خدمت) او هستند (13)

و وسايل زندگى را از هر نظر براى وى فراهم ساخت (14)

باز هم طمع دارد كه بر او بيفزايم (15)

هرگز چنين نخواهد شد، چرا كه او نسبت به آيات ما دشمنى مى ورزد (16)

بزودى او را مجبور مى كنيم كه از قله زندگى بالا رود (سپس او را به زير مى افكنيم) (17)

او (براى مبارزه با قرآن) انديشه كرد و مطلب را آماده ساخت (18)

مرگ بر او باد چگونه (براى مبارزه با حق) مطلب را آماده كرد (19)

باز هم مرگ بر او چگونه مطلب (و نقشه شيطانى خود را) آماده كرد (20)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 477

سپس نگاهى افكند (21)

بعد چهره در هم كشيد و عجولانه دست به كار شد (22)

سپس پشت به (حق) كرد و تكبر ورزيد (23)

و سرانجام گفت اين (قرآن) چيزى جز يك سحر جالب همچون سحرهاى پيشينيان نيست! (24)

اين جز سخن انسان نمى باشد! (25)

بزودى

او را وارد دوزخ مى كنيم (26)

و تو نمى دانى دوزخ چيست؟ (27)

(آتشى است كه) نه چيزى را باقى مى گذارد و نه چيزى را رها مى سازد! (28)

پوست را بكلى دگرگون مى كند (29)

نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شده اند (30)

تفسير: ..... ص : 477

يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ اى در لباس فرو رفته «مدثر» به معناى «متدثر» شخص فرو رفته در لباس است كه لباس زبرين مى پوشد و دثار بر بالاى شعار قرار دارد و شعار لباس زيرين را گويند كه به بدن چسبيده است، از همين ريشه است حديث: انصار شعارند و مردم دثار.

قُمْ فَأَنْذِرْ از خوابت برخيز و قومت را انذار كن، يا با عزمى استوار بپاخيز و قومت را در صورتى كه به خدا ايمان نياوردند از عذاب خدا بر حذر بدار، بهتر اين است كه «انذار كن» معنى شود بدون اين كه فعل انذار به چيزى اختصاص يابد.

وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ پروردگارت را به بزرگداشتن اختصاص بده يعنى به بزرگى وصف كن يا بگو: اللَّه اكبر، اين آيه بر تكبير گفتن در نماز نيز حمل شده است. داخل شدن (فاء) بر «فكبّر» براى فهماندن معناى شرط است گويى خداوند فرموده است هر چه پيش آيد تكبير خدا را رها مكن.

وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ لباست را از نجاست بشوى، زيرا پاك بودن لباس از شرايط صحّت و درستى نماز است.

از قتاده روايت شده: منظور از «ثياب» نفس است يعنى نفست را از اعمال كثيف

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 478

پاك كن، گويند: فلانى لباسها و گريبان و دامنش پاك است، هر گاه از عيبها و اخلاق رذيله پاك باشد، زيرا لباس، آدمى را در بر مى گيرد پس لباس كنايه از خود

انسان آورده شده است چنان كه گويند: لباس زيد مرا به شگفت آورد. بعضى گفته اند:

معناى آيه و ثيابك فقصّر است يعنى لباسهايت را كوتاه كن چون در صورت بلند بودن از رسيدن نجاست [به آن ] ايمن نخواهد بود.

وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ «رجز» به كسر و ضمّ «راء» قرائت شده و به معناى عذاب است يعنى آنچه را منجرّ به پرستش بتان و جز آنها مى شود ترك كن يعنى در ترك آنها استوار باش زيرا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله منزّه از پرستش آنها بود.

وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ يعنى چيزى را كه مى بخشى بسيار مشمار، و خواهان بسيار مباش خداوند [پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را] از استغزار نهى كرد و آن به اين معناست كه كسى چيزى را ببخشد و طمع داشته باشد كه از كسى كه به او چيزى بخشيده بيش از آنچه خودش بخشيده عوض بگيرد و اين عمل جايز است و به همين معناست حديث:

مستغزر بر بخشش خود پاداش داده مى شود و در توجيه آن دو صورت است:

1- نهى از استغزار مخصوص به پيامبر باشد چرا كه خداوند براى او بهترين صفات را برگزيده است.

2- نهى، نهى تنزيهى باشد نه نهى تحريمى.

وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِرْ براى خدا در برابر آزار مشركان يا بر اداى طاعتها صبر كن.

فَإِذا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ «فاء» در «فاذا» براى سببيّت است و گويى فرموده است: پس بر آزارشان صبر كن پس روز سختى در پيش رو دارند كه فرجام و نتيجه آزارشان را خواهند ديد.

فَذلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ «فاء» در «فذلك» براى جزاست و «اذا» به عاملى كه جزا بر آن دلالت دارد منصوب شده است چون

معنى اين است كه: هر گاه در صور اسرافيل دميده شد كار بر كافران دشوار مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 479

جايز نيست «يومئذ» ظرف براى «عسير» واقع شود زيرا صفت در ما قبل موصوف عمل نمى كند و فقط به «ذلك» متعلّق است زيرا «ذلك» كنايه از مصدر است و تقدير آيه اين است: فذلك النقر فى ذلك اليوم نقر يوم عسير، آن دميدن در آن روز دميدن روزى سخت است.

از مجاهد نقل شده كه معناى آيه: «فَذلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ» فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ، است، «هر گاه در صور دميده شود» (مؤمنون/ 101- حاقّه/ 13).

در اين كه منظور، نفخه اوّل است يا دوم اختلاف است.

عَلَى الْكافِرِينَ غَيْرُ يَسِيرٍ آوردن «غير يسير» را با اين كه ذكر «عسير» از آوردن آن بى نياز مى كند براى اعلام اين مطلب است كه آن روز بر كافران آسان نيست چنان كه بر مؤمنان آسان است و [خداوند در ذكر آن ] ميان تهديد كافران و وعده و بشارت به مؤمنان جمع فرموده است.

ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً مرا با كسى واگذار كه خود بتنهايى و بدون شركت ديگرى او را آفريده ام و منظور وليد بن مغيره است يعنى او را به من واگذار چرا كه من در انتقام گرفتن از هر منتقمى تو را بهتر كفايت مى كنم بنا بر اين [وحيدا] حال براى [تاء، در خلقت ] يعنى اللَّه است به دو معنى:

1- ذرنى وحدى معه مرا با او تنها بگذار.

2- خلقته وحدى، من خود او را بتنهايى آفريدم، يا [وحيدا] حال براى مخلوق است يعنى او را آفريدم در حالى كه تنها بود و ثروتى نداشت.

از حضرت باقر عليه السّلام روايت

شده كه: وحيد كسى است كه پدرى مشخّص ندارد «1».

مالًا مَمْدُوداً يعنى مال گسترده و فراوان.

از ابن عبّاس روايت شده: اين مال فراوان انواع گوناگونى از شتران و اسبان نشانه

__________________________________________________

1-

روى عن الباقر عليه السّلام انّ الوحيد من لا يعرف له اب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 480

دار و مستغلّات بود كه وليد در فاصله ميان مكّه و طايف داشت و غلّات مستغلّاتش قطع نمى شد و صد هزار دينار داشت.

وَ بَنِينَ شُهُوداً ده پسر داشت كه در مكّه در حضور او بودند و چون نيازى به سفر تجارى نداشتند از نزد وليد غايب نمى شدند و سه تن از آنها يعنى خالد، هشام، عماره مسلمان شدند.

وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيداً بساط رياست و جاهت او را در ميان قومش بگستردم.

ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ خداوند طمع و حرص او [وليد] را در اين آيه مستبعد مى شمارد «كلّا» براى منع و قطع كردن طمع اوست.

كَلَّا إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنِيداً خداوند علّت ردع و منع را به صورت استيناف بيان فرموده يعنى [وليد] مخالف با دلايل و آيات ما بود با اين كه به آنها شناخت داشت و با آن كار نعمتهاى ما را ناسپاسى كرد و ناسپاسى استحقاق نعمت افزونتر را ندارد.

روايت شده كه پس از نازل شدن اين آيه هم چنان مالش كم مى شد تا به هلاكت رسيد «1».

سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً بزودى او را در درّه اى فرو مى برم كه بالا آمدن از آن دشوار است و آن مثلى براى عذاب سخت و طاقت فرسايى است كه گرفتارش خواهد شد.

إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ بيان علّت تهديد است يا بدل از آيه: إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنِيداً باشد تا حقيقت عناد او را بيان

كند، يعنى او انديشيد كه راجع به قرآن چه بگويد و در نفس خود گفته اش راجع به قرآن را اندازه گيرى و مهيّا كرد.

فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ اين آيه، شگفتى از تقدير و اندازه گيرى خداوند و رسيدن ابزار بريدن به او يا او را به روش ريشخند كردن ستوده است، مثلا گوينده اى مى گويد:

قتله اللَّه ما اشجعه، خدا او را بكشد چه قدر شجاع است، خدا او را بكشد چه خوب

__________________________________________________

1- و

روى انه ما زال بعد نزول هذه الآية فى نقصان من ماله حتّى هلك.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 481

شاعرى است، يعنى سزاوار است كه مورد حسد واقع شود و كسى كه به او حسد مى ورزد او را به اين سخن نفرين كند.

روايت شده كه وليد به بنى مخزوم گفت: به خدا لحظه اى پيش، از محمّد صلّى اللَّه عليه و آله سخنى شنيدم كه نه سخن انسان بود نه سخن جنّ و براستى در سخنش حلاوت و زيبايى بود، بالاى آن (مانند درخت) ثمر بخش و پايين آن شاداب و سر سبز بود، براستى سخن او بلند [تر از ديگر سخنان ] بود و هيچ سخنى بالاتر از او نبود، قريش گفتند: به خدا وليد مشتاق [محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ] شده و به خدا تمام قريش شيفته او خواهند شد پس ابو جهل گفت: كار را به من واگذاريد كه شما را كفايت مى كنم و محزون در كنار محمد صلّى اللَّه عليه و آله نشست و سخنانى به او گفت كه نشانه حمايت از او بود.

پس ابو جهل برخاست و نزد قبرش آمد و گفت: گمان داريد كه محمد صلّى اللَّه عليه و آله مجنون است آيا

كار ديوانگى از او ديده ايد، مى گوييد كاهن است (غيبگوست) آيا ديده ايد كه سخنان كاهنان را بزند؟ مى پنداريد شاعر است آيا ديده ايد هرگز شعرى بگويد؟ او را كذّاب مى پنداريد آيا او را آزموده ايد كه دروغى گفته باشد؟ قريش در جواب تمام اين سؤالات گفتند: نه قريش به ابو جهل گفتند: چاره چيست، درباره اش چه بگوييم؟ او گفت: فقط ساحر و جادوگر است آيا نديده ايد كه ميان مرد و خاندانش و فرزندان و دوستان و غلامانش جدايى مى اندازد؟

[و اثر سحر نيز تفرقه است ] «1».

فَقالَ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ سخنانى كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله مى گويد فقط سحرى است كه از مردم بابل گرفته شده است پس قريش شگفت زده و متحيّر از كار او (پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله) متفرّق شدند.

و ابو جهل به چهره هاى آنان نگريست آن گاه چهره درهم كشيده و روى برگردانيد

__________________________________________________

1- چون روايت بسيار طولانى است به متن جوامع الجامع رجوع شود- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 482

و خشم آلود و متكبّرانه نگاه كرد به خاطر اين كلمه زشتى كه به قلبش خطور كرد.

ثُمَّ نَظَرَ ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ سپس در آن انديشيد آن گاه چهره در هم كشيد چون در تنگناى چاره جوييها مانده بود و نمى دانست چه بگويد.

سَأُصْلِيهِ سَقَرَ اين آيه بدل از «سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً» است هر چيزى در سقر افكنده شود نابود مى شود و از نابودى رهايى ندارد.

لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ لوّاحه از لوّح الهجير است و منظور از بشر روى پوست يعنى پوست بدنها را تغيير مى دهد و به قولى آن را مى سوزاند تا آنجا كه آن را سياهتر از شب مى كند.

عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ نوزده نفر از

فرشتگان مأمور سقر و دوزخند.

بعضى گفته اند: مأموران دوزخ نوزده صنف از فرشتگانند.

[سوره المدثر (74): آيات 31 تا 56] ..... ص : 482

اشاره

وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيماناً وَ لا يَرْتابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِيَ إِلاَّ ذِكْرى لِلْبَشَرِ (31) كَلاَّ وَ الْقَمَرِ (32) وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ (33) وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ (34) إِنَّها لَإِحْدَى الْكُبَرِ (35)

نَذِيراً لِلْبَشَرِ (36) لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ (37) كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ (38) إِلاَّ أَصْحابَ الْيَمِينِ (39) فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ (40)

عَنِ الْمُجْرِمِينَ (41) ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ (42) قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ (43) وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ (44) وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ (45)

وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ (46) حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ (47) فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ (48) فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ (49) كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ (50)

فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ (51) بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتى صُحُفاً مُنَشَّرَةً (52) كَلاَّ بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ (53) كَلاَّ إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ (54) فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ (55)

وَ ما يَذْكُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ (56)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 483

ترجمه: ..... ص : 483

مأموران دوزخ را جز فرشتگان (عذاب) قرار نداديم، و تعداد آنها را جز براى آزمايش كافران معيّن نكرديم، تا اهل كتاب (يهود و نصارا) يقين پيدا كنند، و بر ايمان مؤمنان افزوده شود، و تا اهل كتاب و مؤمنان (در حقّانيّت اين كتاب آسمانى) ترديد به خود راه ندهند، و

كافران بگويند: خدا از اين توصيف چه منظورى دارد؟ (آرى) اين گونه خداوند هر كس را بخواهد گمراه مى سازد و هر كس را بخواهد هدايت مى كند، و لشكريان پروردگارت را جز او كسى نمى داند، و اين جز هشدار و تذكّرى براى انسانها نيست. (31)

اينچنين نيست كه آنها تصوّر مى كنند، سوگند به ماه. (32)

و به شب هنگامى كه (دامن برچيند و) پشت كند. (33)

و به صبح هنگامى كه چهره بگشايد. (34)

كه آن (حوادث هولناك قيامت) از مسائل مهمّ است. (35)

هشدار و انذارى است براى همه انسانها. (36)

براى كسانى از شما كه مى خواهند تقدّم جويند يا عقب بمانند (به سوى هدايت خيرات پيش روند يا نروند). (37)

هر كس در گرو اعمال خويش است. (38)

مگر «اصحاب يمين» (كه نامه اعمالشان را به نشانه ايمان و تقوا به دست راستشان مى دهند). (39)

آنها در باغهاى بهشتند و سؤال مى كنند. (40)

از مجرمان (41)

چه چيز شما را به دوزخ فرستاد؟ (42)

مى گويند: ما از نمازگزاران نبوديم. (43)

و اطعام مستمند نمى كرديم. (44)

و پيوسته با اهل باطل همنشين و همصدا بوديم. (45)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 484

و همواره روز جزا را انكار مى كرديم. (46)

تا زمانى كه مرگ ما فرا رسيد. (47)

از اين رو شفاعت شفاعت كنندگان به حال آنها سودى نمى بخشيد. (48)

چرا آنها اين همه از تذكّر گريزانند؟ (49)

گويى آنها گورخرانى هستند رميده. (50)

كه از شير فرار كرده اند. (51)

بلكه هر كدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانه اى (از سوى خدا) براى او فرستاده شود. (52)

چنين نيست كه آنها مى گويند، بلكه از آخرت نمى ترسند. (53)

چنين نيست كه آنها مى گويند، آن (قرآن) يك تذكّر و يادآورى است. (54)

هر كس بخواهد از آن پند مى گيرد. (55)

و هيچ

كس پند نمى گيرد مگر اين كه خدا بخواهد، او اهل تقوا و آمرزش است. (56)

تفسير: ..... ص : 484
[شأن نزول ] ..... ص : 484

وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِكَةً روايت شده كه پس از نازل شدن اين آيه ابو جهل به قريش گفت: آيا گوش مى كنيد كه پسر ابى كبشه (كنيه عبد المطلب است) به شما خبر مى دهد كه نگهبانان دوزخ نوزده فرشته اند و شما مردمى بسيار دليريد آيا هر ده نفر از شما نمى تواند كه يكى از نگهبانان دوزخ را نابود كند.

ابو الاسود جحمى گفت: من هفده نفر از آنها را نابود مى كنم و شما همگى دو نفر از آنان را نابود كنيد پس اين آيه [آيه مورد بحث ] نازل شد، يعنى ما فرشتگان را مردانى از جنس شما قرار نداديم كه بتوانيد با آنها نبرد كنيد.

وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا شمار نگهبانان دوزخ را [نوزده ] قرار نداده ايم مگر آزمايشى براى آنها كه به خدا و حكمتش ايمان نياورده اند و مانند مؤمنان، به خدا اقرار ندارند پس در صدد مخالفت بر آمده و مسخره مى كنند گويى خداوند فرموده است: شمار آنها [فرشتگان ] را عددى قرار داديم كه مقتضايش اين است كه به آن امتحان شوند، چون اهل كتاب (يهود و نصارا) به آن عدد يقين دارند

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 485

زيرا عدد آنها در تورات و انجيل همان نوزده است پس هر گاه بشنوند يقين مى كنند كه از طرف خدا نازل شده است.

وَ يَزْدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيماناً و ايمان مؤمنان را مى افزايد چرا كه مؤمنان به آن تصديق دارند.

وَ لا يَرْتابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ به اين دليل كه مى بينند اهل كتاب تعداد فرشتگان را تصديق

كرده و شك از اهل كتاب و مؤمنان بر طرف شده است.

وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ لام در «ليقول» به معناى علّت است اگر چه غرض و هدف نيست «1».

ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا «مثلا» تميز يا حال است و عامل آن معناى اشاره موجود در «هذا» است، و چون استعاره از مثلى است كه زده شده آن را «مثل» ناميده اند، چون منكران، اين عدد (19) را عجيب شمرده اند و قصدشان اين است كه خداوند از اين عدد عجيب چه اراده و غرضى دارد و چرا آنان را نوزده نفر قرار داده نه بيست نفر و مقصودشان از اين سخن انكار كردن آن عدد است.

كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ «كاف» در «كذلك» محلّا منصوب است يعنى خداوند كافران را مانند آن گمراهى گمراه و مؤمنان را مانند آن هدايت، هدايت مى كند، به اين معنى كه خداوند به مقتضاى حكمت كار نيكو انجام مى دهد پس مؤمنان فعل خدا را حق و نيكو مى دانند و خدا هم بر ايمان و هدايتشان مى افزايد، و كافران عمل خداوند را انكار مى كنند و خداوند هم بر كفر و گمراهيشان مى افزايد.

وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ در معناى اين آيه دو قول است:

__________________________________________________

1- (لام) در «ليقول» مانند اين جمله است: خرجت من البلد لمخافة الشر، از بيم شرّ و فساد از شهر بيرون رفتم كه (بيم) علّت بيرون رفتن هست ولى غرض بيرون شدن نيست. زمخشرى، كشّاف، ج 4، ص 652، وسط صفحه- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 486

1- جز خدا از لشكريان پروردگارت و حكمتى كه در عدد هر لشكر هست

كسى آگاه نيست و هيچ كس به شناخت آن راه ندارد چنان كه كسى حكمت عدد آسمانها و ستارگان و برجها و نمازها و نصابهاى زكات و جز آن را نمى داند.

2- چون لشكريان پروردگارت بسيار زياد است كسى جز خدا از آنها آگاه نيست و بر خدا دشوار نيست كه تعداد مأموران دوزخ را بيست نفر كامل كند ولى در اين عدد مخصوص (19) حكمتى است كه جز خدا كسى نمى داند.

وَ ما هِيَ إِلَّا ذِكْرى لِلْبَشَرِ اين آيه پيوسته به توصيف سقر است. در مرجع ضمير «هى» دو قول است:

1- به سقر برگردد يعنى سقر و صفت آن فقط يادآورى براى بشر است.

2- «هى» به آياتى برگردد كه سقر در آنها ذكر شده است.

كَلَّا وَ الْقَمَرِ خداوند پس از آن كه «سقر» را وسيله تذكّر قرار داده «كلّا» را به عنوان انكار آورده يعنى «سقر» هرگز براى آنها موجب تذكّر و تنبيه نمى شود.

وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ «دبر، و ادبر» هر دو به يك معناست و از همين ريشه است گفته عرب: صاروا كأمس الدّابر، مانند روز گذشته شدند، بعضى گفته اند:

از «دبر الليل النّهار» است، هر گاه شب پس از روز بيايد، و «اذا دبر» نيز قرائت شده است.

إِنَّها لَإِحْدَى الْكُبَرِ «كبرى» مؤنّث «اكبر» است [جمع كبرى، كبر، است ] الف تأنيث [در كبرى ] مانند «تاء» تأنيث قرار داده شده است و همان طور كه «فعله» بر «فعل» جمع بسته مى شود «فعلى» نيز بر «فعل» جمع بسته شود، يعنى «سقر» يكى از مصيبتهاى بزرگ قيامت است و در ميان حوادث هولناك قيامت در عظمت بى نظير است.

نَذِيراً لِلْبَشَرِ در اعراب «نذيرا» دو قول است:

1- تميز براى «احدى باشد،

يعنى «سقر» از نظر انذار و ترساندن يكى از

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 487

بلاهاست چنان كه گويند: فلان زن از نظر عفت يكى از زنهاست.

2- حال باشد.

لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ «ان يتقدّم» محلّا مرفوع به ابتدائيّت است و «لمن شاء» خبر مقدّم است چنان كه مى گويى: لمن توضّأ ان يصلّى كسى كه وضوء گرفته نماز بخواند و معناى آيه مطلق و آزاد است هر كس بخواهد به كار خير سبقت بگيرد يا نگيرد و نظير آن است آيه: فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ «هر كس مى خواهد ايمان بياورد. (و اين حقيقت را پذيرا شود) و هر كس مى خواهد كفر ورزد» (كهف/ 29).

جايز است «لمن شاء» بدل از «للبشر» باشد بنا بر اين كه آيه مكلّفانى را كه قدرت دارند انذار مى كند كه اگر خواستند در كار خير سبقت جويند و رستگار شوند و اگر خواستند عقب بمانند و هلاك شوند.

كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ «رهينة» مؤنّث «رهين» نيست زيرا در فعيل به معناى مفعول مذكّر و مؤنّث يكسان است و فقط اسم و به معناى رهن است مانند شتيمه كه به معناى «شتم» است و گويى فرموده است كلّ نفس بما كسبت رهين، و نظير آن است شعر حماسى:

ابعد الّذى بالنعف نعف كويكب رهينة رمس ذى تراب و جندل «1»

يعنى «رهن رمس» معناى آيه كل نفس رهن بكسبها عند اللَّه غير مفكوك، هر نفسى در پيشگاه خدا در گرو اعمالى است كه كسب كرده و از آن جدا شدنى نيست.

إِلَّا أَصْحابَ الْيَمِينِ جز اصحاب يمين چرا كه آنها خود را با ايمان آوردن و

__________________________________________________

1- شعر بنا به قولى از

عبد الرّحمن بن زيد است كه پدرش «زياده» كشته شد و به او پيشنهاد گرفتن ديه شد و او امتناع ورزيد و خواستار قصاص شد، آيا پس از كشته شدن پدرم كه در رمس محبوس بود و اكنون در آن محل مرتفع مدفون است به گرفتن ديه خوشحال شوم؟ استفهام در شعر، انكارى است، كشاف، ج 4، ص 654، م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 488

عباداتشان از گرفتارى آزاد ساختند چنان كه گرو گذارنده با پرداخت حق، رهن خود را رها و آزاد مى كند.

فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ يعنى آنان در باغهايى هستند كه به توصيف در نمى آيد يتساءلون، عن المحرمين بعضى از آنها از بعضى راجع به مجرمان مى پرسند، يا غير اصحاب يمين از مجرمان مى پرسند مانند: دعوته و تداعيناه.

ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ اين آيه نقل گفتار كسانى است كه از مجرمان مى پرسند چرا كه بهشتيان آنچه را ميان آنها و مجرمان روى داده است به سؤال كنندگان القا مى كنند پس مى گويند به دوزخيان گفتيم: چه چيز شما را به دوزخ كشانيد؟

قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ مى گويند، از نمازگزاران نبوديم جز اين كه با حذف و اختصار آمده است.

وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ با فريبكارى فريبندگان فريفته شده و به باطل شروع مى كرديم.

وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ خداوند تكذيب (به روز قيامت) را پس از ديگر صفات دوزخيان آورده براى اين كه خاطرنشان سازد كه آنها پس از تمام امور ياد شده روز قيامت را تكذيب كردند تا تكذيب را بزرگ جلوه دهد.

حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ تا مرگ و مقدمات آن بر ما آمد.

فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ پس شفاعت شافعانى چون فرشتگان و انبياء و جز آنان به

حالشان سودى ندارد چنان كه براى يكتا پرستان سودمند است.

فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ آنها را چه شده كه از قرآن و ديگر موعظه ها روى گردانده اند.

مُعْرِضِينَ حال است چنان كه مى گويى: مالك قائما، تو را چه شده كه ايستاده اى.

كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ گويى آنها گورخرانى بسيار گريزان و وحشى هستند، و گويى نفوس آنها طالب گريزند و نفس آنها را به گريختن وا مى دارد. «مستنفره» به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 489

فتح (فاء) نيز قرائت شده و آن نفس گريزانى است كه به گريختن وادار شده است.

فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ [گورخرانى كه ] از شير مى گريزند. «قسوره» وزن «فعوله» از قسر به معناى قهر و غلبه است، بعضى گفته اند «قسوره» گروهى تيراندازند كه گورخران را شكار مى كنند.

صُحُفاً مُنَشَّرَةً كاغذهايى است كه منتشر و خوانده مى شود يا نامه هايى است كه در آسمان نوشته مى شود و همان ساعتى كه نوشته شود فرشتگان فرود آورند و در دست آنها منتشر گردد و به هم پيچيده نشود، به اين دليل كه مشركان به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله گفتند به تو ايمان نمى آوريم مگر براى هر كدام از ما نامه اى از آسمان بياورى «1» كه عنوانش چنين باشد: از سوى پروردگار جهانيان به فلان پسر فلان كه در آن نامه به پيروى از تو امر شده باشد «2».

كَلَّا بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ «كلّا، هرگز» براى منع و بازداشت آنها از اين اراده و خواستن آيات است.

بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ بلكه از آخرت نمى ترسند چرا كه از قرآن روى برگردانده اند نه براى ممتنع بودن نامه (آسمانى) دادن، «كلا» منع از روى گرداندن آنها از قرآن است.

إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ براستى كه قرآن يادآورى

و تذكره اى است كه در مورد خود رسا و

__________________________________________________

1- اين سخن شبيه مطلبى است كه در آيه، 93، سوره اسراء آمده است: وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ اگر به آسمان هم بروى ما به تو نمى آوريم مگر آن كه نامه اى (از سوى خدا) بر ما نازل كنى.

يا آيه 124، سوره انعام: قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ «آنها مى گويند، ما ايمان نمى آوريم تا زمانى كه به ما نيز همان چيزى داده شود كه به رسولان الهى نازل شده».

[خلاصه هر كدام انتظار داشتند پيامبرى اولو العزم باشند و نامه مخصوصى از خدا دريافت كنند و اگر چنين مى شد باز هم ايمان آوردنشان معلوم نبود]. تفسير نمونه، ج 25، ص 264،- م.

2- تفسير قرطبى، مراغى، بنا بر بعضى روايات، گوينده سخن فوق ابو جهل و گروهى از قريش بوده اند- م. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 490

كافى است اما امر آن مجهول و ناشناخته است.

فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ پس هر كس بخواهد آن را يادآور شود و از ياد نبرد و آن را مد نظر قرار دهد اين كار را بكند. ضمير در «انه و ذكره» به تذكره در آيه فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ بر مى گردد، و به اين دليل ضمير را مذكر آورده كه «تذكره» به معناى ذكر يا قرآن است [به اعتبار معناى ضمير مذكر آورده است ] وَ ما يَذْكُرُونَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ آنها يادآور نمى شوند مگر خدا آنها را به يادآورى ملزم و مجبور سازد چرا كه خداوند مى داند آنها به اختيار متذكر نمى شوند.

هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ خداوند سزاوار آن است كه بندگانش از

او بپرهيزند و از كيفرش بترسند و به او ايمان آورده و از او اطاعت كنند، و هر گاه به خدا ايمان بياورند و اطاعتش كنند سزاوار است گناهانشان را بيامرزد.

از انس روايت است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اين آيه را تلاوت كرد و گفت: خداى متعال مى فرمايد: من سزاوارم كه مورد پرهيز قرار گيرم و با من خدايى قرار داده نشود پس هر كس از قرار دادن خدايى با من، بپرهيزد من شايسته آنم كه او را بيامرزم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 491

سوره قيامت ..... ص : 491

اشاره

مكّى است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 491

قاريان كوفه شمار آيات آن را چهل، و ديگران سى و نه آيه دانسته اند، و قرّاء كوفه لتعجل به، را يك آيه شمرده اند.

در حديث ابىّ (بن كعب) است: هر كس سوره قيامت را بخواند من و جبرئيل در روز قيامت به مؤمن بودنش گواهى مى دهيم «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده: هر كس «لا اقسم» را به طور مداوم بخواند و به آن عمل كند خداوند آن (سوره) را در قبرش به نيكوترين صورت بر مى انگيزد كه او را مژده دهد و در روى او بخندد تا از صراط و ميزان بگذرد «2».

[سوره القيامة (75): آيات 1 تا 21] ..... ص : 491

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ (1) وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ (2) أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ (3) بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ (4)

بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ (5) يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ (6) فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ (7) وَ خَسَفَ الْقَمَرُ (8) وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ (9)

يَقُولُ الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ (10) كَلاَّ لا وَزَرَ (11) إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ (12) يُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ (13) بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ (14)

وَ لَوْ أَلْقى مَعاذِيرَهُ (15) لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ (16) إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ (17) فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (18) ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ (19)

كَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ (20) وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ (21)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) و من قرأ سورة القيامة شهدت له انا و جبرئيل يوم القيامة انّه كان مؤمنا.

2-

عن الصادق عليه السّلام: من ادمن قراءة لا اقسم و كان يعمل بها بعثه اللَّه معه فى قبره فى احسن صورة يبشّره و يضحك فى وجهه حتى يجوز

الصراط و الميزان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 492

ترجمه: ..... ص : 492

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

سوگند به روز قيامت. (1)

و سوگند به نفس لوّامه، و جدان بيدار و ملامتگر، (كه رستاخيز حق است). (2)

آيا انسان مى پندارد كه استخوانهاى او را جمع نخواهيم كرد؟ (3)

آرى قادريم كه (حتى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتّب كنيم. (4)

(انسان شك در معاد ندارد) بلكه او مى خواهد (آزاد باشد و) ما دام العمر گناه كند. (5)

(لذا) مى پرسد قيامت كى خواهد بود. (6)

در آن هنگام چشمها از شدّت وحشت به گردش در مى آيد. (7)

و ماه بى نور شود. (8)

و خورشيد و ماه يك جا جمع شوند. (9)

آن روز انسان مى گويد: راه فرار كجاست؟! (10)

و هرگز چنين نيست، راه فرار و پناهگاهى وجود ندارد. (11)

و قرارگاه نهايى به سوى پروردگار توست. (12)

در آن روز انسان را از تمام كارهايى كه از پيش يا پس فرستاده آگاه مى كنند. (13)

بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است. (14)

هر چند (در ظاهر) براى خود عذرهايى بتراشد (15)

زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن (قرآن) حركت مده. (16)

چرا كه جمع آورى و خواندن آن بر عهده ماست. (17)

و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 493

هنگامى كه ما آن را خوانديم از آن پيروى كن. (18)

سپس بيان (و توضيح) آن نيز بر عهده ماست. (19)

چنين نيست كه شما مى پنداريد (و دلايل معاد را مخفى مى شمريد) بلكه شما دنياى زودگذر را دوست داريد (و هوسرانى بى قيد و شرط را). (20)

و آخرت را رها مى كنيد. (21)

تفسير: ..... ص : 493

لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ از ابن عبّاس روايت شده كه معنايش اقسم بيوم القيامه است و «لا» صله مى باشد، «1» و داخل شدن «لاى» نافيه بر فعل قسم بسيار است امرى القيس مى گويد:

لا

و ابيك ابنة العامرى لا يدّعى القوم انّى افرّ «2»

ديگرى گفته است: فلا بك ما ابالى «3»، و فايده اش مؤكّد ساختن قسم است، بهتر اين است كه «لا» را نافيه بگيريم، يعنى خداوند به چيزى سوگند ياد نمى كند مگر اين كه بخواهد آن را بزرگ جلوه دهد مانند آيه شريفه: فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ «سوگند به جايگاه ستارگان، و محلّ طلوع و غروب آنها و اين سوگندى است بسيار بزرگ اگر بدانيد.» (واقعه/ 75- 76).

__________________________________________________

1- مانند «لا» در آيه: لِئَلَّا يَعْلَمَ أَهْلُ الْكِتابِ «تا اهل كتاب بدانند». (حديد/ 29) تفسير مجمع البيان، چاپ افست كتاب فروشى اسلاميه، ج 10، ص 393- م.

2- شعر از امرى القيس بن حجر و به قولى از ربيعة بن حيثم يمنى است. «لا» در آغاز بيت نافيه است و در زبان عرب داخل شدن «لا» ى نافيه پيش از قسم شايع است چون غالبا به منظور ردّ و نفى ادعاى خصم مى باشد، يعنى، اى دختر عامرى به حق پدرت من هرگز از جنگ نمى گريزم و هيچ كس چنين ادعايى بر عليه من ندارد. كشّاف، ج 1، ص 692، م.

3- ألا نادت امامة باحتمال لتحزننى فلا بك ما ابالى، شعر از غوثة بن سلمى بن ربيعه است، يعنى هر گاه در پشت سر محبوبه ام نشانه هاى دل بريدن او را از من اظهار كنى تا مرا غمگين سازى به جان تو قسم كه اهميّت نداده و غمگين نمى شوم. تفسير كشاف، ج 4، ص 658- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 494

و گويى خداوند با وارد كردن حرف نفى [بر فعل قسم ] مى فرمايد: بزرگداشت من از شى ء مورد

قسم به اين معناست كه آن بالاتر از اين است، بعضى گفته اند «لا» نفى و ردّ سخنى پيش از قسم است، گويى آنان زنده شدن [در قيامت ] را منكر شده اند پس [در جوابشان ] گفته شده «لا» چنان نيست كه شما مى گوييد سپس گفته شده: به روز قيامت سوگند ياد مى كنم. «لا قسم» قرائت شده بنا بر اين كه لام براى ابتدا و اقسم خبر مبتداى محذوف باشد يعنى من سوگند ياد مى كنم نفس ملامتگرى را كه در روز قيامت بر تقصير كردنشان در تقوا نكوهش مى كنند، يا نفسى كه همواره خود را نكوهش مى كند اگر چه در احسان و نيكى بكوشد.

از حسن روايت است كه مؤمن را نمى بينى مگر اين كه نفس خود را نكوهش مى كند و فاجر و گنهكار پيش مى رود با اين حال نفسش را سرزنش نمى كند، و جواب قسم، تبعثنّ است كه مدلول آيه أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ، مى باشد، يعنى خداوند استخوانها را پس از پراكنده شدن و درهم شكستگى در حالى كه آميخته به خاك است جمع مى كند.

بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ «بلى» اثبات و ايجاب براى [جمله ] بعد از نفى است كه گردآورى استخوانهاى مردگان باشد و گويى خداوند فرموده است: آرى خداوند استخوانها را گرد مى آورد. قادرين حال از ضمير در نجمع، است يعنى استخوانها را گرد مى آوريم در حالى كه به بازگرداندن آنها به صورت اوّل قادريم تا اين كه سر انگشتان او را با همه لطافت و كوچكى به حال اوّل بر مى گردانيم، پس چگونه استخوانهاى بزرگ را نمى توانيم برگردانيم، بعضى گفته اند: يعنى ما استخوانها را گرد مى آوريم بلكه مى توانيم انگشتان دست و پايش

را يكسان و يك پارچه همانند كف پاى شتر و سم دراز گوش قرار دهيم، پس نمى تواند كارهايى چون باز و بسته كردن و غيره را انجام دهد كه با انگشتان جداى از هم و مفصل دار انجام مى داد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 495

بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ اين جمله عطف بر «أ يحسب» است و مى تواند مانند خود آن جمله پرسشى باشد و مى تواند جمله ايجابى باشد.

لِيَفْجُرَ أَمامَهُ تا در زمان حال و آينده به گناه خود ادامه دهد و از آن دست بر ندارد از سعيد بن جبير روايت است: گناه مى كند و توبه را به تأخير مى اندازد و مى گويد بزودى توبه مى كنم تا مرگش مى رسد و بدترين اعمال با اوست.

يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ سؤال شخص سرسخت و متعصّب است كه روز قيامت را دور مى شمارد و مى گويد: كى روز قيامت بر پا مى شود و نظير آن است آيه: وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ «و مى گويند اين وعده (مجازات) كى عملى مى شود» (يونس/ 48).

فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ پس هر گاه چشمهايش رو به آسمان باز بماند و از شدّت ترس سرگشته و حيران شود، از برق الرّجل هر گاه به برق نگاه كند و چشمش مات شود و برق از بريق نيز قرائت شده يعنى از شدّت حيرت و بالا آمدن بدرخشد.

وَ خَسَفَ الْقَمَرُ نور ماه از بين برود.

وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ خورشيد و ماه جمع شوند چون خداوند آنها را از مغرب بر مى آورد.

بعضى گفته اند: جمع ميان خورشيد و ماه در رفتن نور [به وسيله خسوف ] است.

أَيْنَ الْمَفَرُّ راه فرار كجاست؟

كَلَّا لا وَزَرَ «كلّا» منع از طلب جاى فرار است. «لا وزر» پناهگاه و

جاى گريزى نيست «وزر» كوه يا غير آن است كه به آن پناهنده مى شوند.

إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ

در معناى اين جمله سه وجه است:

1- در روز قيامت استقرار و رجوع بندگان فقط به سوى پروردگار توست و نمى توانند به غير خدا روى بياورند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 496

2- كارهاى بندگان به حكم خدا باز مى گردد و جز خدا هيچ كس در آن كارها حكم و داورى نمى كند.

3- در آن روز، حكم به خواست پروردگارت واگذار مى شود.

يُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ

«يومئذ» محلّ قرار گرفتن آنهاست كه بهشت يا دوزخ است هر كه را بخواهد داخل بهشت كند و هر كه را بخواهد داخل دوزخ. در معناى آيه دو وجه است:

1- آدمى در روز قيامت از عمل خوب و بدى كه از پيش فرستاده و سنّت نيك و بدى كه بعد به آن عمل كرده خبر مى دهد.

2- به مالى كه براى خود از پيش فرستاده و آنچه پس از خود براى وارثان بر جا نهاده خبر مى دهد.

از مجاهد روايت شده: انسان از اوّل و آخر عمل خود خبر مى دهد.

بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ

انسان خود حجّتى آشكار است، و نفس از باب مجاز به بينايى متّصف شده است چنان كه آيات، در آيه زير به ديدن وصف شده:

فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آياتُنا مُبْصِرَةً «و هنگامى كه آيات روشنى بخش ما به سراغ آنها آمد» (نمل/ 13).

يا آدمى عين بصيرت است و معناى آيه اين است كه: آدمى به اعمال خود خبر مى دهد و اگر خبر ندهد چيزى در وجود اوست كه از خبر دادن كفايت مى كند چون شاهد بر اعمال اوست زيرا اعضاى او بر ضرر او گواهى مى دهند.

وَ

لَوْ أَلْقى مَعاذِيرَهُ

اگر چه به هر نوع پوزشى نفس خود را معذور بدارد و از آن دفاع كند.

از سدى روايت شده: اگر پرده هايش را بيندازد، «معاذير» به معناى استار و پرده هاست و مفرد آن «معذار» است زيرا پرده مانع از ديدن شخص پشت پرده است چنان كه پوزش مانع از كيفر گنهكار مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 497

لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ

ضمير در «به» به قرآن بر مى گردد. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هر زمان وحى را دريافت مى كرد به خاطر شتابى كه در حفظ قرآن داشت و از بيم فراموش كردن آن با جبرئيل منازعه «1» داشت و صبر نمى كرد كه جبرئيل وحى را به آخر برساند پس به حضرت امر شد وحى را بشنود و به گوش و دل آن را دريافت دارد تا زمان وحى سپرى شود و معناى آيه چنين است: تا زمانى كه جبرئيل وحى را قرائت مى كند زبان خود را به قرائت وحى، حركت مده تا با شتاب آن را دريافت كنى و از ذهنت نرود سپس علّت نهى از شتاب را با آيه: إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ

، بيان كرد يعنى بر ماست كه آن را در سينه ات گرد آوريم و قرائتش را بر زبانت استوار داريم.

فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ

خداوند قرائت جبرئيل را قرائت خود قرار داد. قرآن به معناى قرائت است. فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ

از قرائت جبرئيل پيروى كن و با او به منازعه نپرداز پس ما حفظ كردن آن را بر تو ضمانت مى كنيم.

ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ هر گاه چيزى از معانى قرآن بر تو مشكل آمد، شرح و توضيح آن بر عهده ماست. گويى پيامبر صلّى اللَّه عليه

و آله در حفظ و سؤال از معناى آيات هر دو شتاب مى كرد.

كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ «كلّا» منع رسول خدا از عادت به شتاب و تشويق آن حضرت است كه با آرامى قرائت قرآن را بر قوم خود تكرار كند تا در دلهايشان متمركز شود چرا كه آنان از دليلها بى خبرند و در قرآن و توضيح موجود در آن نمى انديشند بلكه دنيا را بر مى گزينند و اهتمام ورزيدن به آخرت را رها مى كنند بنا بر اين از دوباره گفتن و تكرار و افزودن بر هشدار و بيان قرآن به آن بى نياز نيستى و «تحبّون» و «تذرون» [به صورت مخاطب ] نيز قرائت شده به اين معنى كه به آنها بگو [شما دنيا را دوست داريد و آخرت را رها ساختيد]

__________________________________________________

1- اين سخن در كمال سستى و بى ارجى است و شايسته نيست به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نسبت داده شود اگر چه از بعضى پيشينيان نقل شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 498

[سوره القيامة (75): آيات 22 تا 40] ..... ص : 498

اشاره

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ (22) إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ (23) وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ (24) تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ (25) كَلاَّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِيَ (26)

وَ قِيلَ مَنْ راقٍ (27) وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ (28) وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ (29) إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُ (30) فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى (31)

وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى (32) ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى (33) أَوْلى لَكَ فَأَوْلى (34) ثُمَّ أَوْلى لَكَ فَأَوْلى (35) أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً (36)

أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى (37) ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى (38) فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى (39) أَ لَيْسَ ذلِكَ بِقادِرٍ عَلى

أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى (40)

ترجمه: ..... ص : 498

در آن روز صورتهايى شاداب و مسرور است. (22)

و به پروردگارش مى نگرد. (23)

و در آن روز صورتهايى درهم كشيده است. (24)

زيرا مى داند عذابى در مورد او انجام مى شود كه پشت را درهم مى شكند!. (25)

چنين نيست، او هرگز ايمان نمى آورد تا جان به گلوگاهش رسد. (26)

و گفته شود: آيا كسى هست كه اين بيمار را از مرگ نجات دهد؟!. (27)

و يقين به فراق از دنيا پيدا كند. (28)

و ساق پاها (از شدّت جان دادن) به هم مى پيچد. (29)

(آرى) در آن روز مسير همه به سوى (دادگاه) پروردگارت خواهد بود. (30)

او هرگز ايمان نياورد و نماز نخواند. (31)

بلكه تكذيب كرد، و روى گردان شد. (32)

سپس به سوى خانواده خود بازگشت در حالى كه متكبّرانه قدم بر مى داشت. (33)

عذاب الهى براى تو شايسته تر است، شايسته تر! (34)

سپس عذاب الهى براى تو شايسته تر است، شايسته تر! (35)

آيا انسان گمان مى كند بيهوده و بى هدف رها مى شود؟ (36)

آيا او نطفه اى از منى نبود كه در رحم ريخته مى شود؟ (37)

سپس به صورت خون بسته در آمد، و او را آفريد و موزون ساخت؟ (38)

و از او دو زوج مذكّر و مؤنّث آفريد. (39)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 499

آيا چنين كسى قادر نيست كه مردگان را زنده كند؟! (40)

تفسير: ..... ص : 499

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ وجه (صورت) عبارت از تمام چهره است و «ناضره» از نضرة النّعيم، خرّمى نعمتها گرفته شده است.

إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ در معناى اين جمله چند وجه است:

1- اختصاصا به خدا نگاه مى كند و به ديگرى نمى نگرد و معناى مقدّم شدن مفعول (الى ربها) همين است مگر به آيات زير نمى نگريد- إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ

«قرارگاه نهايى به سوى پروردگار توست» (قيامت/ 12) إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ

الْمَساقُ (قيامت/ 30) إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ «بازگشت (همگان) به سوى خداست».

(آل عمران/ 28، فاطر/ 18، نور/ 42). عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ «بر او توكّل كردم و به سوى او بازگشتم» (هود/ 88).

كه چگونه مقدّم شدن در اين آيات و نظاير آن دلالت بر معناى اختصاص دارد و روشن است كه آدميان در قيامت به چيزهاى فراوانى مى نگرند كه نمى توان بر شمارش آنها احاطه يافت، بنا بر اين اگر نگاه كردن آنان به خدا اختصاص داشته باشد و خدا مورد نظر و نگاه (با چشم ظاهرى) باشد محال است پس ناگزير بايد آن را بر معنايى حمل كنيم كه اختصاص در آن صحيح باشد يعنى از باب اين گفته عرب باشد انا اليك ناظر ما تصنع بى، من به تو مى نگرم كه با من چه خواهى كرد و مقصودشان [از نگريستن ] معناى اميد و انتظار است [اميد و انتظار رفتار خوب از تو دارم ] و از همين مورد است گفته جميل [شاعر]:

و اذا نظرت اليك من ملك و البحر دونك زدتنى نعما «1»

و گفته شاعرى ديگر:

انّي اليك لما وعدت لناظر نظر الفقير إلى الغنىّ الموسر «2»

.__________________________________________________

1- به محض اين كه به تو بنگرم بيش از آنچه خواستار و اميدوارم، به من مى دهى و نيازى نيست كه بصراحت بخواهم و [بخشش تو آن اندازه است كه ] دريا در بخشش و خيرات كمتر از تو است. كشّاف، ج 4، ص 662- م.

2- من به آنچه وعده ام داده اى اميد دارم مانند اميدى كه تهيدست به ثروتمند دارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 500

بنا بر اين معنايش اين است كه آنان نعمت و كرامت را جز از خداى خويش انتظار

ندارند چنان كه در دنيا همان گونه بودند و جز از خدا از كسى نمى ترسيدند و به كسى اميد نداشتند.

2- «الى» اسم است و مفرد آلاء به معناى نعمتهاست و محلّا منصوب است يعنى انتظار نعمت پروردگارشان را مى كشند.

3- مضاف اليه حذف شده و اصل آن، الى ثواب ربها ناظرة بوده است.

وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ چهره هايى در اين روز سوخته و سخت گرفته اند.

تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ يعنى انتظار دارد با او چنان كارى كنند كه به سبب سختى آن، ستون فقرات كمرش درهم بشكند همان طور كه چهره هاى شاداب انتظار دارند كه هر نوع خير و احترام نسبت به آنها انجام شود.

كَلَّا منع از ترجيح دادن دنيا بر آخرت است و گويى فرموده است از آن (كار) برگرديد و از مرگى كه روبروى شما قرار دارد به خود بياييد و دنيا را رها سازيد و به آخرت منتقل شويد و در آن بمانيد.

ضمير در «بلغت» به نفس بر مى گردد اگر چه نامى از نفس برده نشده است چون سخن بر آن دلالت دارد، مانند گفته حاتم:

لعمرك ما يغنى الثّراء عن الفتى اذا حشرجت يوما و ضاق بها الصّدر «1»

__________________________________________________

1- شعر از حاتم طايى است، در بعضى نسخه ها بجاى «لعمرك» [أ ماوى ] نقل شده، و «ماوى» مرخم «ماويه» و نام مادر حاتم است كه دختر عيفر بوده، همزه در «ماوى» حرف بدا، است چرا كه حاتم را در نرمى و صفا و نرمدلى به «ماء» آب تشبيه كرده چون «ماوى» در اصل منسوب به «ماء» است.

حاتم مى گويد: [اى مادر] بجانت قسم ثروت شخص را بى نياز نمى كند هر گاه روزى نفس در سينه به شماره افتد

و دچار تنگى شود. كشاف، ج 4، ص 662- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 501

إِذا بَلَغَتِ التَّراقِيَ منظور از تراقى استخوانهايى است كه گودى گلو را در بر گرفته است.

وَ قِيلَ مَنْ راقٍ

يعنى بعضى از خاندان و دوستانش به بعضى مى گويند: كدامين شما از دردى كه دارد با دعا و طلسم رهايش مى كنيد؟ بعضى گفته اند: اين از سخن فرشتگان است كه كدامين گروه، روح او را بالا مى برد فرشتگان رحمت يا فرشتگان عذاب؟

وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ اين شخص كه در حال احتضار است مى پندارد اين مرضى كه به او رسيده موجب مى شود از دنيايى كه دوست داشتنى است جدا شود.

وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ ساق پايش به ساق ديگر پيچيده مى شود.

از قتاده روايت شده كه پاهايش بى جان مى شود و نمى تواند بدن را بكشد در حالى كه پيش از آن با پاها، جهانگرد بود.

از ابن عبّاس روايت است كه سختى كار آخرت به كار دنيا پيچيده شده است، بنا بر اين كه ساق مثلى در سختى باشد.

إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُ راندن او و ديگر آفريده ها [به محشر] در اين روز به حكم پروردگار توست.

فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى يعنى صدقه ندارد و نماز نگزارد و قرآن و پيامبر را تصديق نكرد.

گويند اين آيه درباره ابو جهل نازل شده است.

ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ «1» يَتَمَطَّى آن گاه با تكبّر و غرور به سوى پروردگارش رفت.

«يتمطّى» در اصل «يتمطّط» به معناى «يتمدّد، خود را مى كشيد» بوده زيرا شخص متكبّر پاهاى خود را [در راه رفتن ] مى كشد، يعنى [ابو جهل ] رسول خدا و كتاب

__________________________________________________

1- در تفسير چاپ سنگى، آيه را به اشتباه ثم ذهب الى ربّه، آورده است م.

ترجمه جوامع

الجامع، ج 6، ص: 502

او را تكذيب كرد و روى گرداند آن گاه در حال تكبّر و غرور به سوى قوم خود رفت و بدان مى باليد.

أَوْلى لَكَ فَأَوْلى يعنى بديها سزاوار توست پس بديها، و اين جمله نفرين بر ابو جهل است كه آنچه را نمى پسندد به او برسد، و گفته شده: در دنيا [اى ابو جهل ] به تو شر برسد پس از آن در آخرت، و تكرار كلمه نفرين براى تأكيد است.

أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً آيا آدمى مى پندارد كه مهمل رها مى شود و مورد امر و نهى واقع نمى شود همزه، در «أَ يَحْسَبُ» براى انكار است.

أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى يعنى چگونه مى پندارد كه مهمل رها مى شود با اين كه دگرگونيهاى احوال خود را مى بيند و به آنها مى تواند استدلال كند كه براى وى آفريننده اى است حكيم كه خردش را كامل كرده و او را قادر ساخته است و در وجودش شهوت آفريده تا بداند كه نمى تواند بدون تكليف باشد.

«يمنى» يعنى آفرينش انسان از آن اندازه گيرى مى شود و بعضى گفته اند: يعنى در رحم ريخته مى شود. بعضى «يمنى» را از باب حمل بر نطفه «تمنى» با «تاء» قرائت كرده اند.

فَخَلَقَ فَسَوَّى پس از اين كه او را به صورت خون بسته درآورد از آن در رحم آفريده اى آفريد پس صورت و اندامهاى ظاهرى و باطنى او را در شكم مادرش معتدل ساخت، يا پس از ولادت او را انسانى به اعتدال و راست قامت قرار داد.

فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى پس از انسان دو صنف نر و ماده قرار داد.

أَ لَيْسَ ذلِكَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى آيا خدايى كه اين

انسان را ايجاد فرموده نمى تواند [دوباره در قيامت ] او را برگرداند.

در حديث است كه هر گاه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اين آيه را مى خواند، عرض كرد: سبحانك اللَّه و بلى، آرى [مى توانى ] بار خدايا تو پاك و منزّهى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 503

سوره انسان «1» ..... ص : 503

اشاره

سى و يك آيه دارد.

در مكّى و مدنى بودن اين سوره اختلاف است و (قول) صحيح مدنى بودن آن است. بعضى گفته اند از آيه: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا تا آخر سوره مكّى، و بقيّه سوره مدنى است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 503

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره هل اتى را بخواند پاداش او بر خدا بهشت و حرير است «2».

از حضرت باقر عليه السّلام روايت است كه هر كس سوره هل اتى را در هر صبح پنجشنبه بخواند خداوند صد حوريه باكره (دست نخورده) و چهار هزار حوريّه غير باكره به تزويج او در آورد و با حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله باشد «3».

__________________________________________________

1- اين سوره به نامهاى: دهر، ابرار، انسان ناميده مى شود. بعضى اين سوره را به نام [جمله آغازين سوره ] هل اتى ناميده اند.

2-

فى حديث ابىّ (بن كعب): و من قرأ سورة هل اتى كان جزاؤه على اللَّه جنّة و حريرا.

3- و

عن الباقر عليه السّلام: من قرأ سورة هل اتى فى كلّ غداة خميس زوّجه اللَّه من الحور العين مائة عذراء و اربعة آلاف ثيّب و كان مع محمّد صلّى اللَّه عليه و آله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 504

[سوره الإنسان (76): آيات 1 تا 14] ..... ص : 504

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً (1) إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً (2) إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً (3) إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعِيراً (4)

إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً (5) عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً (6) يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً (7) وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً (8) إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً (9)

إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً (10) فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً (11)

وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً (12) مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً (13) وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِيلاً (14)

ترجمه: ..... ص : 504

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

آيا چنين نيست كه زمانى طولانى بر انسان گذشت كه وى چيز قابل ذكرى نبود؟! (1)

ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم، و او را مى آزماييم (لذا) او را شنوا و بينا قرار داديم. (2)

ماه راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا كفران كند. (3)

ما براى كافران زنجيرها و غلها و شعله هاى سوزان آماده كرده ايم. (4)

ابرار (نيكان) از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است. (5)

از چشمه اى كه بندگان خاص خدا از آن مى نوشند، و از هر جا بخواهند آن را جارى مى سازند. (6)

آنها به نذر خود وفا مى كنند، و از روزى كه عذابش گسترده است مى ترسند. (7)

و غذاى (خود) را با اين كه به آن علاقه (و نياز) دارند به مسكين و يتيم و اسير مى دهند. (8)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 505

(و مى گويند) ما شما را براى خدا اطعام مى كنيم، و هيچ پاداش و تشكّرى از شما نمى خواهيم. (9)

ما از پروردگار خود مى ترسيم در روزى كه آن روز گرفته و سخت و هولناك است. (10)

از اين رو خداوند آنها را از شرّ آن روز نگه مى دارد و از آنها استقبال مى كند. در حالى كه شادمان و مسرورند. (11)

خداوند در برابر شكيبايى آنان، بهشت و لباسهاى حرير بهشتى را به آنها پاداش مى دهد. (12)

اين در حالى است كه بر تختهاى زيبا تكيه كرده اند، نه آفتاب را در آن جا مى بينند. و نه سرما را.

(13)

و در حالى است كه سايه هاى آن (درختان بهشتى) بر آنها فرو افتاده و چيدن ميوه هايش بسيار آسان است. (14)

تفسير: ..... ص : 505
اشاره

هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ «هل» فقط در استفهام به معناى (قد)، است و در اصل «أهل» بوده به دلالت شعر:

أهل رأونا بسفح القاع ذى الاكم «1»

معناى جمله اين است كه آيا از نظر تقرير و نزديكى بر آدمى پيش از اين زمانى نزديك نگذشته است كه وى چيز قابل ذكرى نبوده [يعنى چنين زمانى بوده است ].

از حمران بن اعين روايت است كه گفت: از حضرت صادق عليه السّلام راجع به اين مطلب سؤال كردم پس فرمود: چيزى تقدير شده بود ولى موجود نبود «2».

__________________________________________________

1- شعر از زيد الخيل است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله او را زيد الخير ناميد و مصراع اوّلش اين است

سائل فوارس يربوع بشدّتنا

: براى اين كه از حقيقت حال آگاه شوى از نيرومندى و صولت ما از آنها بپرس كه ما را در كوه و دشت و تپّه هاى بلند چگونه ديده اند. تفسير كشاف، ج 3، ص 342- م. [.....]

2-

عن حمران بن اعين قال: سألت الصادق عليه السّلام عنه فقال، كان شيئا مقدورا و لم يكم مكّونا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 506

مقصود از انسان جنس آدميزاد است به دليل آيه: إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ (هل اتى/ 2).

بعضى گفته اند: مقصود از انسان حضرت آدم عليه السّلام است.

از عمر بن خطّاب نقل است كه اين آيه در نزدش قرائت شده پس عمر گفت: اى كاش انسان به همان حالت اوّل كه چيزى قابل ذكر نبود باقى مى ماند يعنى آفريده نمى شد و مورد تكليف قرار نمى گرفت.

إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نطفة

أمشاج، مانند «برمة اعشار، [هر گاه قطعه قطعه شود و به صورت دهها قطعه در آيد]» و گويند نطفه مشمج، و «امشاج» جمع آن نيست بلكه مشمج و امشاج در مفرد بودن مانند هم هستند و صفت مفرد بر ايشان آورده مى شود و مشجه، با مزجه مترادف و به معناى آميختن است يعنى از نطفه اى [آفريده شده ] كه آب مرد و زن به هم در آميخته اند.

از قتاده روايت است كه أمشاج به معناى اطوار و حالات مختلف است يعنى در يك حالت نطفه بوده بعد علقه شده و بعد مضغه و آن گاه استخوان تا انسان شده است.

نَبْتَلِيهِ محلّا منصوب است بنا بر حال بودن، يعنى انسان را آفريديم در حالى كه قصدمان آزمودن اوست مانند اين گفته: مررت برجل معه صقر صائلا به غدا، به مردى گذشتم كه بازى به همراه داشت و قصد داشت فردا با آن شكار كند.

شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً هر دو حال براى ضمير (هاء) در «هديناه» هستند يعنى راه را براى انسان آشكار ساختيم و دليلها و علتها را برايش اقامه كرديم و در هر دو حال سپاس و ناسپاسى، به او قدرت داديم.

و چون خداوند شاكر و كافر را ذكر كرد در پى آنها بيم از كيفر و وعده به پاداش را آورد.

إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَلاسِلَ «سلاسل» با تنوين «سلاسلا» و بدون تنوين قرائت

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 507

شده است و در قرائت با تنوين دو وجه است:

1- بنا بر اين كه (نون) بدل از حرف اطلاق و وصل در حكم وقف باشد.

2- بر طبق عادت شاعران اسم غير منصرف منصرف به شمار آيد.

إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ

كَأْسٍ «ابرار» جمع (برّ) يا (بارّ) است مانند «ربّ و ارباب» و «صاحب و اصحاب».

اهل بيت عليهم السّلام و بيشتر مفسّران اجماع كرده اند بر اين كه مقصود از «ابرار» علىّ و فاطمه و حسن و حسين عليهما السّلام «1» هستند.

[شأن نزول ] ..... ص : 507

از علىّ بن ابراهيم بن هاشم از پدرش از عبد اللَّه بن ميمون از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: مقدارى جو در نزد فاطمه عليهما السّلام بود پس آن را [آرد كرده ] با روغن و آب بياميخت و نان پخت و چون در برابر خود نهادند كه بخورند مسكينى آمد و گفت: خدا شما را ببخشايد پس على عليه السّلام برخاست و يك سوّم آن را به او بخشيد و طولى نكشيد كه يتيمى آمد و گفت: خدا شما را ببخشايد پس على عليه السّلام برخاست و يك سوم را به او داد آن گاه اسيرى آمد و همان سخن را گفت: پس على عليه السّلام يك سوم باقيمانده را به او بخشيد.

و از آن چيزى نچشيدند پس خداوند آيات فوق را در شأن آنها نازل فرمود و

__________________________________________________

1- شيخ مفيد (قدّس سره) در اختصاص، ص 96، از احمد بن حسن و او از عبد العظيم حسنى روايت مفصّلى نقل مى كند كه يحيى برمكى به امر هارون الرشيد مجلس مناظره اى از اهل كلام در خانه خود تشكيل داد بطورى كه آزادانه سخن بگويند و هارون را كه مخفيانه ناظر بر جلسه بود و سخنانشان را مى شنيد نبينند پس از اجتماع علماى كلام هشام بن حكم آمد و علّت برترى دادن على عليه السّلام بر ابو بكر را از او پرسيدند هشام پنج مورد

مهمّ از فضايل على عليه السّلام را بر شمرد و مورد پنجم آن اين بود كه به اعتقاد فريقين منظور از «ابرار» در آيه: إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ ... على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السّلام اند و ابو بكر جزء آنها نيست- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 508

حكم اين آيات درباره هر مؤمنى كه براى خدا چيزى ببخشد جارى است.

همچنين روايت شده كه اين خاندان [على، فاطمه، فضّه، به پيشنهاد رسول خدا براى بهبودى حسن و حسين ] نذر كردند سه روز روزه بگيرند و به نذر خود وفا كرده روزه گرفتند و در هر سه شب [هنگام افطار] غذاى خود را به مسكين و يتيم و اسير بخشيدند و خود به آن افطار نكردند پس اين آيات در مدح آنان نازل شد و چه فضيلت و شرفى بالاتر از اين است.

«كأسا» منظور از اين كلمه شيشه است هر گاه در آن شراب باشد و به خود شراب نيز «كأس» مى گويند.

كانَ مِزاجُها كافُوراً آبى كه كافور با آن مخلوط شود.

ماء كافور نام چشمه اى در بهشت است كه آب آن در سفيدى مانند كافور است و بو و سردى كافور را دارد و «عينا» بدل از كافور است.

از مجاهد روايت شده كه اين كافور مانند كافور دنيا نيست.

از قتاده روايت است كه آن شراب را با كافور مى آميزند و با مشك مهر مى زنند.

بعضى گفته اند: در آن شراب، بو و سفيدى و سردى كافور آفريده مى شود و گويى با كافور آميخته شده است، بنا بر اين دو قول «عينا» بدل از «كأسا» است به تقدير حذف مضاف و گويى فرموده است: و يسقون فيها خمرا خمر عين،

در بهشت شرابى مى نوشند كه شراب چشمه اى است يا بنا بر اختصاص منصوب شده است.

يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يعنى بندگان خدا از آن چشمه مى نوشند چنان كه مى گويى شربت الماء بالعسل، آب را با عسل نوشيدم.

يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً بهشتيان آن چشمه را به هر جايى از منزلهايشان بخواهند به آسانى مى برند.

يُوفُونَ بِالنَّذْرِ اين جمله، حال يا جمله مستأنفه است گويند: و فى بنذره، به نذر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 509

خود وفا كرد، و أوفى بنذره، نذر خود را وفا كرد.

كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً [روزى كه ] شرّ آن فاش و پراكنده است و مقصود از شرّ هول و وحشت و سختيهاى روز قيامت است.

وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ ضمير «حبّه» به طعام بر مى گردد يعنى در عين اشتها و نياز به غذا آن را به [نيازمندان ] مى خورانند، نظير همين آيه است و آتى المال على حبّه [كه ضمير حبّه به مال بر مى گردد «1»] بعضى گفته اند: ضمير در «حبّه» به خدا بر مى گردد.

از حسن روايت است كه اسيرى را خدمت رسول خدا مى آوردند پس حضرت او را به يكى از مسلمانها مى داد و مى فرمود به او نيكى كن و او دو روز يا سه روز در نزد آن مسلمان مى ماند.

از قتاده روايت است كه اسير مسلمانها در آن روز مشرك بود پس برادر مسلمانت به اطعام كردن سزاوارتر است.

از ابو سعيد خدرى روايت است كه منظور از اسير برده و زندانى است.

إِنَّما نُطْعِمُكُمْ بنا بر اراده قول است [يعنى اهل بيت عليهم السّلام قصد داشتند سخنى بگويند ولى نگفتند و خداوند آنچه را آنان در دل داشتند به منزله قول قرار داده است ].

از سعيد بن جبير و

مجاهد روايت است كه خاندان على عليه السّلام سخنى نگفتند ولى خدا از دل آنان آگاه بود از اين رو آنان را ستود، يعنى با بخشيدن اين طعام قصد پاداش دنيوى و سپاسگزارى بر آن را نداريم زيرا اطعام مفعول «وجه» است و پاداش دادن مردم معنايى ندارد.

__________________________________________________

1- ضمير «حبّه» به خدا بر مى گردد چرا كه علامه طباطبايى نيز در تفسير الميزان مى گويد: يطعمون الطّعام حبّا للَّه لا طعما فى الثّواب، براى محبّت خدا اطعام مى كنند نه به طمع ثواب- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 510

شكور مانند شكر مصدر است چنان كه كفر و كفور مصدرند.

إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا در معناى اين جمله دو احتمال است:

1- مقصود اين باشد كه احسان ما به شما به خاطر ترس از سختى روز قيامت است نه پاداش.

2- ما از شما پاداش نمى خواهيم چون از كيفر خدا بيم داريم كه در برابر صدقه دادن پاداش بخواهيم.

يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً اين جمله نظير (نهارك صائم) است [كه روزه دارى صفت شخص است نه روز] يعنى صفت اهل آن روز براى روز صفت آورده شده [مردم در روز قيامت چهره اى درهم كشيده دارند.]

يا سختى آن روز (قيامت) به شير چهره درهم كشيده تشبيه شده است.

قمطريرا روزى سخت و دشوار است.

فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ پس خداوند آنها را از وحشت و سختيهاى آن روز نگاه مى دارد.

وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً در برابر گرفتگى چهره و اندوه فاجران به مؤمنان شادابى چهره و شادمانى دل عطا مى كند، و اين دلالت دارد كه «يوم» متّصف به گرفتگى چهره اهل آن روز مى باشد.

وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً خداوند در برابر صبرشان بر آن

ايثار و گرسنگى و برهنگى، بهشتى به آنان پاداش مى دهد كه در آن خوردنيهاى گوارا و پوشاكهاى ظريف و زيبا وجود دارد.

مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً در آن بهشت بر اريكه ها تكيه مى دهند و هواى آن بهشت معتدل است و گرماى خورشيد و سرماى آزار دهنده اى آنان را آزار نمى دهد.

وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها اين جمله عطف بر جمله قبل است و مانند آن حال

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 511

مى باشد و تقدير جمله اين است كه در آن بهشت نه خورشيدى مى بينند و نه سرماى آزار دهنده اى. داخل شدن و او بر اول جمله براى دلالت بر اين است كه هر دو امتياز با هم براى آنها وجود دارد و گويى فرموده است: پاداش آنان بهشتى است كه در آن از هر دو نعمت يعنى هم دور بودن از گرماى خورشيد و هم سرما و نزديك بودن سايه به آنها، برخوردار هستند.

به گفته زمخشرى ممكن است تمام كلمات: متّكئين، لا يرون، و دانية، صفات بهشت باشد ولى من [مصنّف ] آن را درست نمى دانم چرا كه هر گاه اسم فاعل صفت واقع شود و فعل براى غير موصوف باشد لازم است ضمير آن آشكار شود در حالى كه «اتّكاء و دنوّ» صفت براى «جنّة» نيست، بنا بر اين، همان قول اوّل (حال بودن كلمات مذكور) صحيح است. «دانية» را مى توان منصوب دانست بنا بر اين كه عطف بر و جزاهم جنّة باشد، [و در اصل ] و جزاهم جنّة و لبس حرير و دخول جنّة و دانية عليهم ظلالها، بوده و مضاف [لبس دخول ] حذف شده، يعنى: پاداش آنها بهشت و لباس

حرير و داخل شدن در بهشت است و نيز پاداش آنها بهشت ديگرى است كه سايه هايش به آنها نزديك است.

وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها يعنى ميوه هاى آن بهشت براى آنها كه مى چينند هر طور بخواهند در دسترس است و ممانعتى از چيدن ندارند، يا ميوه هاى آن بهشت را براى كسانى كه مى خواهند بچينند رام و فروتن و كوتاه و در دسترس قرار داده است. «ذلّلت» برگرفته از اين گفته عرب است: حائط ذليل ديوار رام، هر گاه كوتاه باشد.

از مجاهد روايت است كه اگر مؤمن در بهشت بپا خيزد ميوه ها به همان اندازه بالا مى رود و اگر بنشيند ميوه ها پايين مى آيد تا دستش به آنها برسد.

[سوره الإنسان (76): آيات 15 تا 22] ..... ص : 511

اشاره

وَ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَكْوابٍ كانَتْ قَوارِيرَا (15) قَوارِيرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدِيراً (16) وَ يُسْقَوْنَ فِيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلاً (17) عَيْناً فِيها تُسَمَّى سَلْسَبِيلاً (18) وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً (19)

وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً (20) عالِيَهُمْ ثِيابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً (21) إِنَّ هذا كانَ لَكُمْ جَزاءً وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً (22)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 512

ترجمه: ..... ص : 512

و در گرداگرد آنها ظرفهايى از نقره! و قدحهايى بلورين مى گردانند (مملوّ از بهترين غذاها و نوشيدنيها). (15)

ظرفهاى بلورينى از نقره! كه آنها را به اندازه لازم آماده كرده اند. (16)

و در آن جا از جامهايى سيراب مى شوند كه لبريز از شراب طهورى است كه با زنجبيل آميخته است. (17)

از چشمه اى در بهشت كه نامش سلسبيل است [مى نوشند]. (18)

و بر گرد آنها نوجوانانى جاودانى (براى پذيرايى) مى گردند كه هر گاه آنها را ببينى گمان مى كنى مرواريدى پراكنده اند! (19)

و هنگامى كه آن جا را ببينى نعمتها و ملك عظيمى را مى بينى! (20)

بر اندام آنها (بهشتيان) لباسهايى است از حرير نازك سبز رنگ، و از ديباى ضخيم و با دستبندهايى از نقره تزيين شده اند، و پروردگارشان شراب طهور به آنها مى نوشاند! (21)

اين جزاى شماست و سعى و تلاش شما مورد قدردانى است. (22)

تفسير ..... ص : 512

قواريرا قوارير، به سه صورت قرائت شده است:

1- هر دو بدون تنوين (قوارير قوارير).

2- هر دو با تنوين (قواريرا قواريرا) كه تنوين در اولى بدل از حرف اطلاق است و در دومى به پيروى از اولى است.

3- اولى به تنوين و دومى بدون تنوين (قواريرا قوارير).

قَوارِيرَا مِنْ فِضَّةٍ يعنى از نقره آفريده شده و به همان سفيدى و زيبايى و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 513

درخشندگى شيشه هاست و معناى (كانَتْ قَوارِيرَا) اين است كه با ايجاد خداوند به صورت شيشه در آمده است و منظور بزرگداشت اين آفرينش عجيب است كه شامل صفات هر دو جوهر متباين [نقره و شيشه ] مى باشد، و نظير همين است (كان) در كان مزاجها كافورا مانند (يكون) در كن فيكون. [يعنى كان در همه موارد به معناى ايجاد كردن است ].

قَدَّرُوها تَقْدِيراً

اين جمله صفت قوارير است يعنى مؤمنان آنها را نزد خودشان اندازه گيرى كرده كه از نظر شكل و اندازه آن گونه باشد كه مى خواهند و همان اندازه شده است، بعضى گفته اند: ضمير (قدّروها) به كسانى بر مى گردد كه با آن جامها پيرامونشان مى چرخند يعنى شراب جامها را به اندازه اى كه آنها [بهشتيان ] را سيراب كند برآورد كرده اند و اين براى آشامنده لذّت بخش تر است چون به اندازه نياز اوست.

از مجاهد روايت است كه جامها نه لبريز است و نه كم.

«قدّروها» به ضمّ (قاف) و به صورت مجهول نيز قرائت شده به اين مناسبت كه منقول از قدّر، باشد مى گويى: قدّرت الشّى ء و قدّرنيه فلان، هر گاه ديگرى تو را بر آن كار قادر سازد. و به اين معناست كه مؤمنان را همانطور كه خود مى خواهند قادر مى سازند.

كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلًا عربها زنجفيل را خوب مى دانستند و از آن لذت مى بردند.

اعشى گويد:

كأنّ القرنفل و الزّنجبيل باتا بفيها و أريا مشورا «1»

__________________________________________________

1- شاعر مزه و بوى دهان محبوبه خود را به قرنفل و زنجفيل تشبيه كرده چرا كه عرب آن دو را نيكو مى دانسته و از آنها لذّت مى برده است و مزه آب دهان محبوبه را به مزه عسل تشبيه كرده است. گويى قرنفل و زنجفيل در دهان او (محبوبه) جاى گرفته و آب دهانش طعم عسل دارد [دهانش كان عسل است ] كشّاف، ج 4، ص 672،- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 514

از ابن عباس روايت است كه تمام آنچه را خدا از نعمتهاى موجود در بهشت در قرآن ياد كرده نظيرش در دنيا وجود ندارد ولى به چيزى [از اشياء دنيا] نام برده كه شناخته شود،

و چشمه زنجفيل ناميده شده چون در آن مزه زنجفيل هست يعنى چشمه به طعم زنجفيل است و در آن مزه گزنده اى نيست بلكه بر عكس گواراست گويند: شراب سلسل و سلسال و سلسبيل، نوشيدنى گوارا، زياد شدن (باء) در سلسبيل براى اين است كه كلمه پنج حرفى شود و [از باب زيادة المبانى تدلّ على زيادة المعانى ] «1» بر كمال گوارايى دلالت كند.

«عينا» در اين كلمه سه وجه است:

1- بدل از «زنجبيلا» باشد.

2- بدل از «كأسا». بعضى گفته اند: جام مؤمنان آميخته به زنجفيل است يا خدا در آن طعم زنجفيل مى آفريند و بنا بر اين قول «عينا بدل از» كأسا است.

3- منصوب به اختصاص (به فعل اخصّ مقدّر) باشد، يعنى، اخصّ عينا.

وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً خداوند زيبايى و صفاى رنگ پسران و پراكندگيشان در مجالس را براى خدمت، به مرواريدهاى پراكنده يا مرواريدهاى تازه از صدف خارج شده تشبيه كرده است زيرا زيباترين و درخشنده ترين حالت مرواريد همان لحظه اى است كه از صدف خارج مى شود.

وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً «رأيت» در اينجا نه مفعول ظاهرى دارد نه تقديرى و گويى خداوند فرموده است: و هر گاه در آنجا ديدى يعنى ديده بيننده به هر جا بيفتد فقط نعمتهاى فراوان و ملك عظيمى خواهد ديد.

«ثمّ» محلّا منصوب است بنا بر ظرف بودن يعنى در بهشت ملكى عظيم و فراخ و هميشگى وجود دارد. بعضى گفته اند: هر گاه چيزى بخواهند موجود مى شود.

__________________________________________________

1- زيادى بنا و ساختار لفظ بر فرزنى معنى دلالت مى كند- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 515

بعضى گفته اند: فرشتگان بر آنها سلام مى دهند و از

آنان اجازه مى گيرند.

عالِيَهُمْ ثِيابُ سُندُسٍ عاليهم، به سه صورت قرائت شده است:

1- به سكون (ياء) بنا بر اين كه مبتدا و خبر آن ثياب سندس، باشد يعنى لباس رويين آنها از سندس است.

2- منصوب باشد بنا بر حال بودن [از ضمير در (يَطُوفُ عَلَيْهِمْ)].

3- عال، را بجاى فوق گرفته و بنا بر ظرفيّت نصب دهيم و جانشين حال سازيم.

4- به معناى رأيت أهل نعيم و ملك عاليهم ثياب باشد.

خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ به دو صورت قرائت شده است:

1- رفع بنا بر اين كه حمل بر «ثياب» شود.

2- جرّ بنا بر اين كه حمل بر «سندس» شود.

استبرق به دو صورت قرائت شده است:

1- به رفع به اين معنى كه ثياب سندس و ثياب استبرق بوده و مضاف حذف شده و استبرق بجاى آن نشسته است.

2- جرّ بنا بر اين كه بر «سندس» حمل شود.

وَ حُلُّوا «حلّوا» عطف بر «وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ» است.

أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ دستبندهايى از نقره دارند كه قابل توصيف نيست، و بر اثر شفّاف بودن درونش از برونش ديده مى شود. بعضى گفته اند: در بهشت نقره برتر از طلا و ياقوت و مرواريد است. بعضى گفته اند: آنها گاه خود را با طلا و گاه با نقره مى آرايند يا به هر دو.

وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً پروردگارشان آنها را از شراب طهور كه مانند شراب دنيا پليد و نجس نيست سيراب مى كند.

بعضى گفته اند: شرابى كه آنها را از هر چيزى جز خدا تطهير مى كند.

إِنَّ هذا «هذا» اشاره به بخششهاى خدا و نعمتها و تعظيمى است كه پيش از اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 516

توصيف شده است.

كانَ لَكُمْ جَزاءً اين نعمتها پاداش اعمال و طاعتهاى قبول شده

شماست.

وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً سعى شما در كسب رضاى خدا پسنديده است، و معناى شكر در آيه همين است كه معناى مجازى آن مى باشد.

روايت است كه چون جبرئيل اين آيات را تلاوت كرد عرض كرد: اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله آنها را بگير خدا بر تو و خاندانت گوارا كند.

[سوره الإنسان (76): آيات 23 تا 31] ..... ص : 516

اشاره

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلاً (23) فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً (24) وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً (25) وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَيْلاً طَوِيلاً (26) إِنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَراءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً (27)

نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْدِيلاً (28) إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً (29) وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً (30) يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً (31)

ترجمه: ..... ص : 516

مسلّما ما قرآن را بر تو نازل كرديم. (23)

پس در (تبليغ و اجراى) حكم پروردگارت شكيبا باش، و از هيچ گنهكار و كافرى از آنان اطاعت مكن. (24)

و نام پروردگارت را هر صبح و شام به يادآور. (25)

و در شبانگاه براى او سجده كن، و مقدارى طولانى از شب، او را تسبيح گوى. (26)

آنها زندگى زودگذر دنيا را دوست دارند در حالى كه پشت سر خود روز سخت و سنگينى را رها مى كنند. (27)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 517

ما آنها را آفريديم و پيوندهاى وجودشان را محكم كرديم، و هر زمان بخواهيم جاى آنان را به گروه ديگرى مى دهيم. (28)

اين يك تذكّر و يادآورى است و هر كس بخواهد (با استفاده از آن) راهى به سوى پروردگارش انتخاب مى كند. (29)

و شما چيزى را نمى خواهيد مگر اين كه خدا بخواهد، خداوند عالم و حكيم است. (30)

هر كس را بخواهد (و شايسته ببيند) در رحمت خود وارد مى كند، و براى ظالمان عذاب دردناكى فراهم ساخته است. (31)

تفسير: ..... ص : 517

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلًا خداوند سبحان ضميرى را كه اسم «إنّ» است به منظور تأكيد تكرار كرده و گويى فرموده است: قرآن را جز من كسى بر تو نازل نكرده بگونه اى كه جدا كننده باشد و آيه اى را پس از آيه اى تفصيل دهد.

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ پس در برابر حكم پروردگارت كه از روى حكمت و حق صادر شده صبور باش و آزار دشمنان را تحمّل كن تا فرمان جنگ به تو برسد.

وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً و به سبب كم صبريت بر آزار آنها از هيچ كدامشان اطاعت مكن. بعضى گفته اند: منظور از شخص گنهكار عتبة

بن ربيعه و منظور از فرد ناسپاس وليد بن مغيره است آن دو گفتند: از امر رسالت صرفنظر كن ما تو را با مال و عيال دادن خشنود و راضى مى كنيم، و اگر مى فرمود: و لا تطع آثما و كفورا جايز بود كه از يكى از آنها اطاعت كند پس چون حرف (او) را آورد به اين معناست كه از هيچ كدام اطاعت مكن و روشن است كه نهى از اطاعت يكى از آنها نهى از اطاعت هر دوى آنهاست.

وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا يعنى در صبح و شب پروردگارت را ياد كن.

وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ و در پاسى از شب براى خدا نماز بگزار، بعضى گفته اند:

نماز مغرب و عشاى آخر را بگزار.

وَ سَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا در برخى از شبهاى دراز يك سوم يا نيمى از شب يا يك

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 518

سوم از شب را به نمازهاى مستحبّ بپرداز.

إِنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ اين كافران دنيا را دوست داشته و آن را بر آخرت ترجيح مى دهند.

وَ يَذَرُونَ وَراءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلًا و آخرت را در برابر يا پشت سرشان مى اندازند و به آن اهميّت نمى دهند. منظور از «يَوْماً ثَقِيلًا» روز دشوار و سخت است و استعاره از چيزى است كه سنگين است و حمل كننده اش را به زحمت مى اندازد.

وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ يعنى با پيوستن بعضى استخوانهايشان به بعضى و محكم كردن مفصلهايشان به وسيله اعصاب، آنها را نيرومند ساختيم.

«أسر»، به معناى ربط و پيوند و محكم شدن به وسيله تسمه چرمى است.

فرس ماسور الخلق- اسبى كه رگ و پى آن محكم است- مى گويند چنان كه گويند: جارية معصوبة الخلق- كنيزى كه

ساختار وجودى او محكم است.

بعضى گفته اند: منظور جمله اين است كه آنها را مكلّف ساختيم و با امر و نهى آنها را ببستيم.

وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْدِيلًا و هر زمان بخواهيم آنان را نابود ساخته و به همانندهاى خودشان در عالم آخرت تبديل مى كنيم.

بعضى گفته اند: به اين معناست كه آنها را به ديگران كه مطيعند تبديل مى كنيم و سزاوار آن بود كه (و ان شئنا) بگويد نه (اذا شئنا) مانند آيه: وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ «و هر گاه سرپيچى كنيد خداوند گروه ديگرى را بجاى شما مى آورد كه مانند شما نخواهند بود». (محمّد/ 38).

إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ «هذه» اشاره به سوره يا آيات نزديك است منظور از تذكره، پند و موعظه است.

فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا پس هر كس خير را بر مى گزيند راه پروردگارش را در پيش بگيرد و با عبادات به او تقرّب جويد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 519

وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ و آنها عبادتى را به ميل خود نخواهند مگر اين كه خدا بخواهد و آنها را مجبور سازد.

«يشاءون» با (تاء) و (ياء) هر دو قرائت شده است.

أَنْ يَشاءَ اللَّهُ محلا منصوب است بنا بر اين كه ظرف باشد و اصل آن إلّا وقت مشيّة اللَّه بوده است.

وَ الظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ ... ظالمين منصوب به فعل مقدّرى است كه اعدّ لهم، آن را تفسير مى كند مانند: اوعد، كافا، و نظير آنها.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 520

سوره مرسلات ..... ص : 520

اشاره

مكّى است. پنجاه آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 520

ابىّ (بن كعب) روايت كرده هر كس سوره (و المرسلات) را بخواند نوشته شود كه از مشركان نيست «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده هر كس اين سوره را بخواند خداوند بين او و محمّد صلّى اللَّه عليه و آله آشنايى و معرفت قرار دهد «2».

[سوره المرسلات (77): آيات 1 تا 28] ..... ص : 520

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً (1) فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً (2) وَ النَّاشِراتِ نَشْراً (3) فَالْفارِقاتِ فَرْقاً (4)

فَالْمُلْقِياتِ ذِكْراً (5) عُذْراً أَوْ نُذْراً (6) إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ (7) فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ (8) وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَتْ (9)

وَ إِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ (10) وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ (11) لِأَيِّ يَوْمٍ أُجِّلَتْ (12) لِيَوْمِ الْفَصْلِ (13) وَ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الْفَصْلِ (14)

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (15) أَ لَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلِينَ (16) ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِينَ (17) كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ (18) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (19)

أَ لَمْ نَخْلُقْكُمْ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ (20) فَجَعَلْناهُ فِي قَرارٍ مَكِينٍ (21) إِلى قَدَرٍ مَعْلُومٍ (22) فَقَدَرْنا فَنِعْمَ الْقادِرُونَ (23) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (24)

أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً (25) أَحْياءً وَ أَمْواتاً (26) وَ جَعَلْنا فِيها رَواسِيَ شامِخاتٍ وَ أَسْقَيْناكُمْ ماءً فُراتاً (27) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (28)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) و من قراء سورة و المرسلات كتب ليس من المشركين.

2-

عن الصادق عليه السّلام من قرأها عرف اللَّه بينه و بين محمّد صلّى اللَّه عليه و آله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 521

ترجمه: ..... ص : 521

سوگند به فرشتگانى كه پى در پى فرستاده مى شوند. (1)

و آنها كه همچون تندباد حركت مى كنند. (2)

و سوگند به آنها كه (ابرها را) مى گسترانند، و منتشر مى سازند. (3)

و آنها كه حق را از باطل جدا مى كنند. (4)

و سوگند به آنها كه آيات بيدار كننده (الهى) را به (انبياء) القا مى كنند. (5)

براى اتمام حجّت، يا انذار! (6)

كه آنچه به شما (درباره قيامت) وعده داده مى شود به وقوع مى پيوندد. (7)

در آن هنگام كه ستارگان محو و تاريك شوند. (8)

و كواكب آسمان از هم بشكافند، (9)

و در آن زمان كه كوه ها از جا كنده شوند. (10)

و در آن

هنگام كه براى پيامبران (به منظور اداى شهادت) تعيين وقت شود. (11)

اين امر براى چه روزى به تأخير افتاده؟ (12)

براى روز جدايى (حق از باطل). (13)

تو چه مى دانى روز جدايى چيست؟ (14)

واى بر تكذيب كنندگان، در آن روز. (15)

آيا ما اقوام (مجرم) نخستين را هلاك نكرديم؟ (16)

سپس آخرين را به دنبال آنها مى فرستيم. (17)

(آرى) اين گونه با مجرمان رفتار مى كنيم. (18)

واى بر تكذيب كنندگان در آن روز. (19)

آيا شما را از آبى پست و ناچيز نيافريديم؟ (20)

سپس آن را در قرارگاهى محفوظ و آماده قرار داديم. (21)

تا مدّتى معيّن. (22)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 522

ما قدرت بر اين كار داشتيم پس ما قدرتمند خوبى هستيم (و امر معاد براى ما سهل است). (23)

واى بر تكذيب كنندگان در آن روز. (24)

آيا زمين را مركز اجتماع انسانها قرار نداديم؟ (25)

هم در حال حياتشان و هم مرگشان. (26)

و در آن كوه هاى استوار و بلند قرار داديم، و آبى گوارا به شما نوشانديم. (27)

واى بر تكذيب كنندگان در آن روز. (28)

تفسير ..... ص : 522

وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً «مرسلات» فرشتگانى اند كه به معروف خدا يعنى امر و نهى فرستاده شده اند پس در رفتن همانند وزيدن بادهاى تند، سريعند.

وَ النَّاشِراتِ نَشْراً منظور فرشتگانى اند كه بالهاى خود را در هنگام فرود آمدن با وحى در فضا مى پراكنند، يا اديان را در زمين منتشر مى كنند.

فَالْفارِقاتِ فَرْقاً فرشتگانى كه حق و باطل را از هم جدا مى كنند.

فَالْمُلْقِياتِ ذِكْراً فرشتگانى كه ذكر و وحى به پيامبران القا مى كنند تا عذرى (حجّتى براى بندگانش باشد كه آنها را جز به حكمت و مصلحت كيفر نمى كند).

براى افراد بر حقّ باشد يا بيمى براى افراد باطل.

بعضى گفته اند: مرسلات بادهاى

عذاب است كه پى در پى فرستاده مى شود مانند يال اسب پس بر اثر شدّت وزيدن، سريع مى شوند و منظور از ناشرات بادهاى رحمت است كه ابرها را در فضا مى پراكنند تا باران ببارند پس آنها را از هم جدا مى كنند مانند آيه: وَ يَجْعَلُهُ كِسَفاً «[خداوند ابرها را] متراكم مى سازد» (روم/ 48). يا منظور ابرهايى است كه زمينهاى موات را منتشر مى كنند و سپاسگزاران و ناسپاسان را از هم جدا مى سازند پس ذكر و ياد خدا را القا مى كنند يا عذرى باشد براى كسانى كه با توبه و استغفارشان به درگاه خدا عذر مى خواهند هر گاه نعمت خدا را در باران مى بينند و سپاسگزارى مى كنند يا بيم و انذارى است براى آنها كه از شكر خدا غافلند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 523

عرفا نصب اين كلمه در معناى اول بنا بر مفعول له بودن است يعنى ابرها براى احسان و نيكى فرستاده شدند و بنا بر معناى دوم منصوب به حاليّت است.

«عذرا و نذرا» دو مصدرند از «اعذر هر گاه بدى را محو كند) و از «أنذر) هر گاه [بر كارى ] بترساند و نصب آن دو بنا بر مفعول له بودن يا بدليّت است.

«عذر و نذر» هم به صورت مخفّف و هم مشدّد قرائت شده است.

إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ براستى آنچه وعده داده شديد از آمدن روز قيامت ناگزير واقع مى شود و اين جمله جواب قسم است.

فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ آن گاه كه آثار ستارگان محو و نابود شود، بعضى گفته اند: نور آنها برود.

وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَتْ و آن گاه كه آسمان شكافته شود و از هم باز شود و به صورت درهايى درآيد.

وَ إِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ

و آن گاه كه كوه ها مانند دانه اى كه با ابزار خرد كننده و نظير آن خرد مى شود و از هم فرو پاشد.

وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا و كوه ها بسرعت از جايشان كنده شوند.

وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ اصل آن وقّتت (با واو) است، و معناى اين كه پيامبران تعيين وقت مى كنند اين است كه زمان حضور خود در قيامت براى شهادت دادن بر امّتهايشان را تعيين مى كنند و به قولى (وقّتت) يعنى، زمانى (روز قيامت) را كه منتظر آن بودند رسيد.

لِأَيِّ يَوْمٍ أُجِّلَتْ شگفتى از وحشت روز قيامت و تعظيم آن است.

لِيَوْمِ الْفَصْلِ توضيح روزى است كه خداوند ميان مردم قضاوت مى كند. أجّلت، به تأخير افتاد.

«ويل» در اصل مصدر منصوبى ايت كه به جاى فعل خود نشسته ولى از نصب به رفع عدول كرده تا بر ثبات و ودام هلاكت شخص دعوت شده دلالت كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 524

أَ لَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلِينَ آيا كافران نخستين، قوم نوح و عاد و ثمود و ديگران را هلاك نكرديم.

ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِينَ فعل بنا بر اين كه جمله مستأنفه باشد مرفوع آمده و تهديدى براى قريش است يعنى همان كارى كه با آن اقوام كرديم نسبت به امثال آنها (قريش) اعمال مى كنيم چرا كه آنها نيز مانند آن اقوام [حقايق را] تكذيب كردند.

كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ و همان كارى را كه با اقوام كافر گذشته كرديم نسبت به هر بزهكار و مجرمى انجام مى دهيم.

أَ لَمْ نَخْلُقْكُمْ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ آيا شما را از آبى پست و ناچيز نيافريديم؟

فَجَعَلْناهُ فِي قَرارٍ مَكِينٍ پس آن را در محلى استوار [رحم ] براى مدتى معلوم قرار داديم كه نه ماه يا كمتر است و خدا

آن را مى داند.

فَقَدَرْنا فَنِعْمَ الْقادِرُونَ در معناى اين جمله دو وجه است:

1- خلقت او را اندازه گيرى كرديم و ما او را خوب اندازه گرفتيم.

2- بر تمامى آن امور قادريم و بر تدبير آن امر، توانايى كامل داريم، و معناى اول بهتر است به دليل قرائت مشدّد [فعل قدّر] و نيز به دليل آيه: مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ «از نطفه ناچيزى او را آفريد، سپس اندازه گيرى كرد و موزون ساخت.» (عبس/ 19).

أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً «كفات» از كفت الشّى ء به معناى جمع و ضميمه كردن چيزى است و اسم است براى آنچه گرد مى آيد مانند ضمام و جماع كه اسم است براى آنچه ضميمه و جمع مى شود.

أَحْياءً وَ أَمْواتاً در نصب اين دو كلمه سه قول است:

1- منصوب به «كفات» باشند و گويى كافته احياء و أمواتا گفته است.

2- منصوب به فعل مقدّر «تكفت» باشد كه «كفات» بر آن دلالت دارد يعنى تكفت احياء على ظهرها و امواتا فى بطنها، زمين زندگان را بر پشت خود و مردگان را در درون و شكم خود نگا نه مى دارد و نكره آوردن آن دو براى تعظيم است يعنى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 525

زندگان بى شمار و مردگان بى شمار.

3- هر دو حال از ضمير [در فعل ] باشد زيرا معنى اين است كه تكفتكم احياء و امواتا، در حالى كه شما زندگان و مردگانيد نگاهتان مى دارد.

وَ جَعَلْنا فِيها رَواسِيَ شامِخاتٍ در زمين كوه هاى ثابت و بلند قرار داديم.

وَ أَسْقَيْناكُمْ ماءً فُراتاً برايتان نوشيدنى از آب گوارا قرار داديم.

[سوره المرسلات (77): آيات 29 تا 50] ..... ص : 525

اشاره

انْطَلِقُوا إِلى ما كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (29) انْطَلِقُوا إِلى ظِلٍّ ذِي ثَلاثِ شُعَبٍ (30) لا ظَلِيلٍ وَ لا يُغْنِي مِنَ اللَّهَبِ (31) إِنَّها

تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ (32) كَأَنَّهُ جِمالَتٌ صُفْرٌ (33)

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (34) هذا يَوْمُ لا يَنْطِقُونَ (35) وَ لا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ (36) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (37) هذا يَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْناكُمْ وَ الْأَوَّلِينَ (38)

فَإِنْ كانَ لَكُمْ كَيْدٌ فَكِيدُونِ (39) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (40) إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي ظِلالٍ وَ عُيُونٍ (41) وَ فَواكِهَ مِمَّا يَشْتَهُونَ (42) كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (43)

إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (44) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (45) كُلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلِيلاً إِنَّكُمْ مُجْرِمُونَ (46) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (47) وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لا يَرْكَعُونَ (48)

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (49) فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ (50)

ترجمه: ..... ص : 525

(و در آن روز به آنها گفته مى شود) بيدرنگ برويد به سوى همان چيزى كه پيوسته آن را انكار مى كرديد! (29)

برويد به سوى سايه سه شاخه (دودهاى خفقان بار آتش!). (30)

سايه اى كه نه آرام بخش است، و نه از شعله هاى آتش جلوگيرى مى كند! (31)

جرقّه هايى از

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 526

خود پرتاب مى كند مانند يك كاخ گويى (در سرعت و كثرت) (32)

همچون شتران زردرنگى هستند (كه به هر سو پراكنده مى شوند). (33)

واى بر تكذيب كنندگان در آن روز (34)

امروز روزى است كه سخن نمى گويند (و قادر بر دفاع از خويش نيستند). (35)

و به آنها اجازه داده نمى شود كه عذر خواهى كنند. (36)

واى بر تكذيب كنندگان در آن روز. (37)

امروز همان روز جدايى (حق از باطل است كه شما و پيشينيان را در آن جمع كرده ايم. (38)

اگر چاره اى در برابر من (براى فرار از چنگال مجازات) داريد انجام دهيد. (39)

واى بر تكذيب كنندگان در آن روز. (40)

افراد با تقوا در سايه هاى (درختان بهشتى) و در ميان چشمه ها قرار دارند. (41)

و

ميوه هايى از آنچه مايل باشند. (42)

بخوريد و بنوشيد گوارا، اينها در برابر اعمالى است كه انجام مى داديد. (43)

ما اين گونه نيكوكاران را جزا مى دهيم! (44)

واى بر تكذيب كنندگان در آن روز. (45)

(در مقابل، به مجرمان گفته مى شود) بخوريد و بهره گيريد در اين مدّت كم (ولى بدانيد عذاب الهى در انتظار شماست) چرا كه شما مجرميد. (46)

واى بر تكذيب كنندگان در آن روز. (47)

و هنگامى كه به آنها گفته مى شود ركوع كنيد ركوع نمى كنند. (48)

واى بر تكذيب كنندگان در آن روز. (49)

(اگر آنها به اين قرآن ايمان نمى آورند) پس به كدام سخن بعد از آن ايمان مى آورند. (50)

تفسير: ..... ص : 526
اشاره

انْطَلِقُوا إِلى ما كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ خازنان [دوزخ ] به آنها مى گويند. به طرف عذاب دوزخ برويد كه [در دنيا] آن را تكذيب و انكار مى كرديد.

انطلاق، رفتن از جايى به جايى بدون توقّف است.

انْطَلِقُوا إِلى ظِلٍّ ذِي ثَلاثِ شُعَبٍ «انْطَلِقُوا» در اين آيه تكرار است و به لفظ ماضى قرائت شده تا پس از امر از عمل كردن به مقتضاى آن خبر دهد، چرا كه آنان در عمل

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 527

كردن به آن ناگزيرند [نمى توانند از آن سرپيچى كنند].

الى ظل منظور دود دوزخ است مانند: وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ «و در سايه دودهاى متراكم و آتش زا!» (واقعه/ 43) ذى ثلث شعب، به سبب عظمتى كه آن دود دارد سه شاخه از آن شاخه جدا مى شود. يك شاخه بالاى سرشان و يك شاخه از سمت راستشان و يك شاخه از سمت چپشان.

لا ظَلِيلٍ اين كلمه به عنوان ريشخند آنها و كنايه از آن است كه سايه آنها متضاد با سايه مؤمنان است.

وَ لا يُغْنِي مِنَ

اللَّهَبِ «لا يُغْنِي محلّا مجرور است يعنى آن سايه، حرارت زبانه هاى آتش دوزخ را از آنها دفع نمى كند.

إِنَّها تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ آن آتش شراره هايى را كه در بزرگى همانند كوشك است به اطراف مى پراند، بعضى گفته اند: منظور از قصر درخت تنومند است و مفردش قصره مى باشد مانند جمره و جمر، «قصر» به فتح اول و دوم به معناى گردن شتر، قرائت شده است.

كَأَنَّهُ جِمالَتٌ صُفْرٌ گويى آن شراره آتش (اگر شرر را اسم جمع بدانيم) شترانى زرد رنگند، جمالة جمع جمل و جمالات جمع جمال است، شراره اول به قصرها و سپس به شتران تشبيه شده تا تشبيه را توضيح دهد چنان كه «عنتره» شتر خود را در شعرش به قصر تشبيه كرده است:

فوقّفت فيها ناقتى و كأنّها فدن لأقضي حاجة المتلوّم «1»

جمالات به ضمّ (جيم) قرائت شده و آن طنابهاى ضخيم كشتى است، بعضى

__________________________________________________

1- پس شترم را در آن متوقف ساختم و گويى آن شتر قصرى است كه در آن حاجت نيازمند منتظر را بر مى آورم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 528

گفته اند منظور از جمالات ريسمانهاى شتران بزرگ است و مفردش جماله است.

«صفر» گفته شده: براى اين كه جنس، اراده شده است و گفته شده: صفر، رنگ سياهى است كه به زردى مايل باشد.

هذا يَوْمُ لا يَنْطِقُونَ در معناى اين جمله دو احتمال است:

1- اين روز روزى است كه آنها سخنى نمى گويند كه به نفعشان باشد، خداوند سخن گفتن كفّار را به سبب سودمند نبودن مانند سخن نگفتن قرار داده است.

2- در زمانى سخن مى گويند و در زمان ديگر سخن نمى گويند، و روز قيامت طولانى است و مواضع و موقفهايى دارد از اين رو هر

دو مورد در قرآن وارد شده است آيا به سخن خدا نمى نگريد: ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عِنْدَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ پس با يكديگر سخن گفته و ستيز مى كنند آن گاه بر دهانهايشان مهر مى زنند و دستها و پاهايشان به سخن مى آيند در اين هنگام ديگر سخن نمى گويند.

وَ لا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ «فَيَعْتَذِرُونَ» عطف بر «يؤذن» [و محلّا مرفوع ] است، يعنى براى آنان اجازه و پوزشخواهى كه در پى اجازه باشد، نيست بى آن كه پوزشخواهى از اجازه نشأت گرفته باشد.

و اگر «يعتذرون» منصوب باشد ناگزير «اذن» سبب و وسيله پوزشخواهى آنهاست [عذر خواهى مسبّب است ].

هذا يَوْمُ الْفَصْلِ اين روز، روز حكومت و داورى ميان مردم و دادخواهى مظلوم از ظالم است.

جَمَعْناكُمْ وَ الْأَوَّلِينَ اين جمله توضيح آن دادخواهى است زيرا هر گاه فيصله دادن اختلاف و نزاع ميان بدبختان و خوشبختان و ميان پيامبران و امّتهايشان باشد ناگزير بايد اولين و آخرين گرد آيند تا اين حكومت و داورى ميانشان روى دهد.

فَإِنْ كانَ لَكُمْ كَيْدٌ فَكِيدُونِ اين آيه سركوبى كافران بر مكرشان در برابر دين خدا و دينداران است و نيز خوارى و ناتوانى آنها را قطعى مى سازد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 529

كُلُوا وَ اشْرَبُوا محلا حال از ضمير متّقين در آيه بعد است.

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي ظِلالٍ وَ عُيُونٍ يعنى اين سخن [كلوا و اشربوا، بخوريد و بياشاميد] به آنان گفته مى شود.

كُلُوا وَ تَمَتَّعُوا حال از «مكذّبين» است يعنى در همان حالى كه به آنها گفته مى شود بخوريد و بياشاميد «ويل» برايشان ثابت است، يعنى شما در زنده بودنتان سزاوارتر بوديد كه به خوردن و نوشيدن فرا خوانده شويد و ممكن است «كلوا» جمله مستأنفه و

خطاب به مكذّبان در دنيا باشد.

[شأن نزول ] ..... ص : 529

وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا هر گاه به آنان گفته شود نماز بخوانيد نماز نمى خوانند.

بعضى گفته اند: اين آيه درباره قبيله ثقيف نازل شده آن گاه كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به نماز امرشان كرد پس گفتند: قامت دو تا نمى كنيم چرا كه اين كار بر ما سبك و زشت مى آيد. پس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: در دينى كه ركوع و سجود نباشد خيرى نيست.

فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ بعد از قرآن به چه سخنى ايمان مى آوريد در حالى كه قرآن آيتى، بينش بخش و معجزه اى آشكار و دليلى روشن است.

خداوند در اين سوره آيه: وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ را ده بار تكرار فرموده و هر يك را به داستانى مربوط ساخته كه مخالف نظاير خود مى باشد و در پى هر يك از آن آيات، ويل را براى تكذيب كننده آنچه در ضمن آيه است اثبات فرموده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 531

جزء سى ام از سوره نبأ آيه 1 تا سوره ناس آيه 6

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 533

سوره نبأ ..... ص : 533

اشاره

مكّى است.

از نظر علماى كوفه چهل آيه است و از نظر علماى بصره چهل و يك آيه.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 533

به گفته علماى بصره ذاباً قَرِيباً

يك آيه است.

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره «عَمَّ يَتَساءَلُونَ» را بخواند خداوند روز قيامت او را از شرابهاى سرد بهشتى سيراب كند «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه هر كس اين سوره را قرائت كند در صورتى كه در يك سال هر روز بخواند از آن سال بيرون نرود تا به زيارت خانه خدا موفق شود «2».

[سوره النبإ (78): آيات 1 تا 20] ..... ص : 533

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

عَمَّ يَتَساءَلُونَ (1) عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ (2) الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ (3) كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ (4)

ثُمَّ كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ (5) أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً (6) وَ الْجِبالَ أَوْتاداً (7) وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً (8) وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً (9)

وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً (10) وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً (11) وَ بَنَيْنا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِداداً (12) وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً (13) وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجَّاجاً (14)

لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَباتاً (15) وَ جَنَّاتٍ أَلْفافاً (16) إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ مِيقاتاً (17) يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً (18) وَ فُتِحَتِ السَّماءُ فَكانَتْ أَبْواباً (19)

وَ سُيِّرَتِ الْجِبالُ فَكانَتْ سَراباً (20)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) و من قرأ سورة عمّ يتساءلون سقاه اللَّه برد الشراب يوم القيامة.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام: من قرأها لم يخرج سنته اذا كان يد منها فى كلّ يوم حتى يزور البيت الحرام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 534

ترجمه: ..... ص : 534

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

آنها از چه چيز از يكديگر سؤال مى كنند؟! (1)

از خبر بزرگ و پر اهميّت (رستاخيز). (2)

همان خبرى كه پيوسته در آن اختلاف دارند. (3)

چنين نيست كه آنها فكر مى كنند، و بزودى مى فهمند. (4)

باز هم چنين نيست كه آنها مى پندارند، و بزودى مى فهمند. (5)

آيا ما زمين را محل آرامش (شما) قرار نداديم. (6)

و كوه ها را ميخهاى زمين؟ (7)

و شما را به صورت زوجها آفريديم. (8)

و خواب شما را مايه آرامشتان قرار داديم. (9)

و شب را پوششى (براى شما). (10)

و روز را وسيله اى براى زندگى و معاش. (11)

و بر فراز شما هفت (آسمان) محكم بنا كرديم. (12)

و چراغى روشن و حرارت بخش آفريديم. (13)

و از ابرهاى باران زا آبى فراوان نازل كرديم.

(14)

تا به وسيله آن دانه و گياه بسيار برويانيم. (15)

و باغهاى پر درخت. (16)

روز جدايى [حق از باطل ] ميعاد همگان است. (17)

روزى كه در «صور» دميده مى شود و شما فوج فوج وارد محشر مى شويد. (18)

و آسمان گشوده مى شود، و به صورت درهاى متعدّدى در مى آيد. (19)

و كوه ها به حركت در مى آيد و به صورت سرابى مى شود! (20)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 535

تفسير: ..... ص : 535

عَمَّ يَتَساءَلُونَ «عمّ» عن بر ما (ى) استفهاميّه داخل و نون در ميم إدغام شده و الف افتاده است. نظير آن است: «بم، فيم، ممّ، لم، الأم، علام، حتّى م، معناى اين استفهام و پرسش تعظيم و اهميّت دادن به مطلب است و گويى فرموده است: راجع به چه چيز از يكديگر مى پرسيد يا از ديگران سؤال مى كند مانند يتداعونهم، ديگران را فرا مى خوانند.

عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ اين جمله توضيح شى ء مورد اهميت است كه خبر روز رستاخيز باشد يا امر رسالت و لوازم آن است.

الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ بعضى گفته اند ضمير «هم» به كفّار بر مى گردد، و بعضى گفته اند به كفّار و مسلمانان.

كَلَّا سَيَعْلَمُونَ «كلّا» منع از سؤال كنندگان است.

سَيَعْلَمُونَ در معناى آن دو قول است:

1- براى تهديد سؤال كنندگان است كه بزودى خواهند دانست كه آنچه درباره اش مى پرسند و آن را ريشخند مى كنند، حق است چرا كه بدون ترديد واقع خواهد شد.

2- بزودى كفّار از فرجام تكذيبشان و مؤمنان از عاقبت تصديقشان آگاه خواهند شد.

مكرّر آوردن فعل (سيعلمون) براى تأكيد بر مسأله قيامت و تكرار كردن تهديد است.

«ثمّ» دلالت دارد بر اين كه تهديد دوم جدّى تر از تهديد اول است.

أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً آيا زمين را بستر شما قرار نداديم.

وَ الْجِبالَ

أَوْتاداً و كوه ها را ميخهاى زمين قرار نداديم چنان كه خانه را با ميخها محكم مى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 536

وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً آيا شما را به شكلهاى گوناگون يا نر و ماده يا اضافى قرار نداديم؟

وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً خواب را راحت و آسايش براى بدنهايتان قرار داديم.

بعضى گفته اند: سبات به معناى مرگ و از سبت به معناى قطع است چرا كه شخص خوابيده از حركت افتاده است و خواب يكى از دو نوع مرگ است، يعنى خدايى كه اين آفريده هاى شگفت را آفريده و دلالت بر كمال قدرت و حكمت او دارد، دليلى ندارد قدرت او بر زنده كردن مردگان را انكار كنيم زيرا نتيجه انكار قدرت خدا بر زنده كردن مردگان اين است كه خدا در تمام كارهايش بى هدف باشد، در حالى كه خداى حكيم فعل عبث و بى هدف انجام نمى دهد.

وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً ما شب را پوششى قرار داديم كه شما را از ديدگان بپوشاند و كارهايى را كه دوست نداريد ديگران از آن آگاه شوند در شب پنهان داريد.

وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً روز را وسيله زندگى يا زمان به دست آوردن معاش شما قرار داديم كه براى نيازهايتان در آن بيدار باشيد و در كسب خود تصرّف كنيد.

وَ بَنَيْنا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِداداً بر بالاى سر شما هفت آسمان محكم بنيان نهاديم.

سِراجاً وَهَّاجاً چراغى بسيار درخشنده و فروزان يعنى خورشيد را [فرار داديم ] توهّجت النّار، آن گاه است كه آتش بر افروخته شود.

وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجَّاجاً و از ابرها هر گاه نزديك شود كه بادها آن را به باران بياورد و ببارد مانند: اجزّ الذرع، يعنى نزديك به

درويدن شد، و به همين معناست اعصرت الجاريه، هر گاه زمان عادت ماهانه اش نزديك شود.

از مجاهد روايت است كه معصرات، بادهايى است كه داراى باران است چون بادها ابرها را به حركت مى آورند و پس از آن باران بسيار فراوان فرو مى ريزد، گويند: ثجّه و ثجّ بنفسه، به فراوانى آن را ريخت، شخصا آن را ريخت، و در حديث است كه بهترين حجّ آن است كه «عجّ و ثجّ» باشد، عج بلند كردن صدا به لبيك است

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 537

و ثجّ، ريختن خون قربانى است.

لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَباتاً تا به وسيله باران آنچه قوت و روزى آدمى است مانند گندم و جو و علوفه دامها چون كاه و علف بيرون بياوريم چنان كه خداوند فرمود: كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ «هم خودتان بخوريد و هم چهارپايانتان را در آن به چرا بريد. (طه/ 54).

وَ جَنَّاتٍ أَلْفافاً و باغهايى كه پيچيده به درختان است، الفاف به معناى پيچيده، مفرد ندارد مانند أخياف بعضى گفته اند: مفرد الفاف، لفّ است.

إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ مِيقاتاً دو معنى دارد:

1- براستى كه روز قيامت در حكم خدا داراى حدّى است كه به وسيله آن، وقت دنيا مشخص شده و در آن وقت، دنيا پايان مى پذيرد.

2- براى آفريدگان حدّى است كه در هنگام رسيدن به آن حدّ به پايان مى رسند (مى ميرند).

يَوْمَ يُنْفَخُ بدل از «يوم الفصل» يا عطف بيان براى آن است.

فَتَأْتُونَ أَفْواجاً امّتها [گروه گروه ] از گورها به جايگاه حساب مى آيند و هر امّتى همراه امام خود مى باشد و گفته اند: منظور جماعتهاى مختلف است.

از معاذ روايت است كه از رسول خدا راجع به اين جمله پرسيد پس حضرت فرمود:

ده صنف از امّتم پراكنده محشور مى شوند كه خدا آنها را از ديگر مسلمانان جدا ساخته و صورتهايشان را تغيير داده است بعضى به صورت ميمون و برخى به صورت خوك و بعضى بدنشان وارونه است، پاهايشان به بالا و صورتشان پايين است و با صورتشان بر زمين كشيده مى شوند، برخى نابينا و ناشنوايند بعضى زبان خود را كه بر سينه هايشان آويخته است مى جوند و از دهنهايشان چرك جارى است كه اهل محشر از كثافت و بوى آن ناراحت مى شوند، بعضى دست و پا بريده و برخى به زبانه هايى از آتش آويزانند بعضى از آنها بدبوتر از مردار گنديده اند و برخى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 538

لباسى از مس گداخته در آتش و چسبيده به بدن، بر تن دارند.

اما آنها كه به صورت ميمونند مردمان سخن چين اند، و آنها كه به صورت خوكند حرام خورهايند، و آنها كه وارونه اند رباخوارانند، و نابينايان قاضيانى اند كه در داورى ستم مى كنند، و كر و لالها اشخاصى هستند كه به اعمالشان مغرورند، و آنها كه زبانشان را مى جوند عالمان بى عمل و داستانسرايانى هستند كه كردارشان مخالف با گفتارشان است و دست و پا بريده ها كسانى اند كه همسايگان را مى آزارند، و آويخته شدگان بر شعله هاى آتش كسانى اند كه از مردم در پيش سلطان سعايت مى كنند، و آنها كه بدبوتر از مردارند كسانى اند كه از شهوات و لذّتها پيروى كرده و حق خدا (خمس و زكات و غيره) را از اموالشان نمى پرداختند. اما آنها كه لباسشان از مس گداخته در آتش است متكبّران و فخر فروشانند «1».

وَ فُتِحَتِ السَّماءُ فَكانَتْ أَبْواباً «فتحت» با تشديد و بدون آن قرائت شده است يعنى

درهاى گشوده آسمان براى فرود آمدن فرشتگان بسيار است. و گويى جز درهاى گشوده درى نيست مانند آيه: وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً «و زمين را شكافتيم و چشمه هاى زيادى بيرون فرستاديم» (قمر/ 12) گويى تمام آنها چشمه هايى جوشان است.

بعضى گفته اند: منظور از ابواب، راههاست، يعنى مانع كنار مى رود و جاى آن باز شده راهى مى شود كه هيچ چيز آن را مسدود نمى كند.

وَ سُيِّرَتِ الْجِبالُ فَكانَتْ سَراباً فكانت سرابا مانند آيه شريفه: فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا، است يعنى به سبب پراكنده شدن اجزايش به صورتى در مى آيد كه گويى چيزى نيست.

__________________________________________________

1- حديث بسيار طولانى است به متن جوامع الجامع، چاپ سنگى، ص 526، رجوع كنيد- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 539

[سوره النبإ (78): آيات 21 تا 40] ..... ص : 539

اشاره

إِنَّ جَهَنَّمَ كانَتْ مِرْصاداً (21) لِلطَّاغِينَ مَآباً (22) لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً (23) لا يَذُوقُونَ فِيها بَرْداً وَ لا شَراباً (24) إِلاَّ حَمِيماً وَ غَسَّاقاً (25)

جَزاءً وِفاقاً (26) إِنَّهُمْ كانُوا لا يَرْجُونَ حِساباً (27) وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا كِذَّاباً (28) وَ كُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ كِتاباً (29) فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِيدَكُمْ إِلاَّ عَذاباً (30)

إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفازاً (31) حَدائِقَ وَ أَعْناباً (32) وَ كَواعِبَ أَتْراباً (33) وَ كَأْساً دِهاقاً (34) لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا كِذَّاباً (35)

جَزاءً مِنْ رَبِّكَ عَطاءً حِساباً (36) رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا الرَّحْمنِ لا يَمْلِكُونَ مِنْهُ خِطاباً (37) يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً (38) ذلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ مَآباً (39) إِنَّا أَنْذَرْناكُمْ عَذاباً قَرِيباً يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ يَداهُ وَ يَقُولُ الْكافِرُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ تُراباً (40)

ترجمه: ..... ص : 539

جهنّم كمينگاهى است بزرگ! (21)

و محلّ بازگشتى براى طغيانگران! (22)

مدتهاى طولانى در آن مى مانند. (23)

در آنجا نه چيز خنكى مى چشند و نه نوشيدنى گوارايى. (24)

جز آبى سوزان و مايعى از چرك و خون! (25)

اين مجازاتى است موافق و مناسب (اعمال آنها). (26)

چرا كه اميدى به حساب نداشتند. (27)

و آيات ما را بكلّى تكذيب كردند. (28)

و ما همه چيز را احصا و ثبت كرده ايم. (29)

پس بچشيد كه چيزى جز عذاب بر شما نمى افزاييم. (30)

براى پرهيزگاران مسلّما پيروزى بزرگى است. (31)

باغهايى سرسبز، و انواعى از انگورها. (32)

و حوريانى بسيار جوان و هم سنّ و سال. (33)

و جامهايى لبريز و پياپى (از شراب طهور). (34)

در آنجا نه سخن لغو وبيهوده اى مى شنوند و نه دروغى. (35)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 540

اين جزايى

است از سوى پروردگارت و عطيّه اى است كافى. (36)

همان پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو است، پروردگار رحمان، و هيچ كس حق ندارد بى اجازه او سخنى بگويد (يا شفاعتى كند). (37)

اينها در آن روز واقع مى شود كه (روح) و (ملائكه) در يك صف قيام مى كنند، و هيچ يك جز به اذن خداوند رحمان سخن نمى گويند: و آن گاه كه مى گويند صواب مى گويند. (38)

آن روز حق است، هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش بر مى گزيند. (39)

ما شما را از عذاب نزديكى بيم مى دهيم، اين عذاب در روزى خواهد بود كه انسان آنچه را از قبل با دستهاى خود فرستاده مى بيند، و كافر مى گويد: (اى كاش خاك بودم)! (40)

تفسير: ..... ص : 540

إِنَّ جَهَنَّمَ كانَتْ مِرْصاداً در معناى «مرصاد» دو وجه است:

1- حدّى است كه رصد در آن است يعنى حدّى است براى متجاوزان از حدود الهى كه براى كيفر شدن در آنجا مراقبت مى شوند و همان محل عذاب، جاى بازگشت آنهاست.

2- كمينگاهى براى بهشتيان است كه فرشتگان انتظارشان را مى كشند تا در آن جا از آنها استقبال كنند چون عبور بهشتيان از آنجاست و جايگاه [دائمى ] كسانى است كه از حدود الهى تجاوز كرده اند.

از حسن و قتاده روايت است كه مرصاد، راه و گذرگاهى براى بهشتيان است.

لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً «لابثين» لبثين نيز قرائت شده است و احتمال قرائت لبثين قوى تر است چرا كه «لابث» كسى است كه «لبث» از او موجود شود ولى مقتضاى «لبث»، درنگ كردن است مانند كسى كه به جايى بچسبد كه احتمال جدا شدنش نرود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 541

«احقابا» در معناى اين كلمه سه وجه است:

1- حقبى پس از

حقبى [قرار دارد] و هر حقبى بگذرد حقب ديگر بيايد تا بى نهايت.

2- حقب، هشتاد سال [از سالهاى آخرت ] است.

3- معنايش اين است كه سالها در دوزخ مى مانند در حالى كه در آن، نه چيز خنكى مى چشند و نه شرابى مى نوشند [كه تشنگى را برطرف كند].

إِلَّا حَمِيماً وَ غَسَّاقاً و پس از احقاب، با [نوشيدن ] آب داغ پر حرارت و چرك و خون دوزخيان، عذاب ديگرى مى شوند.

از حضرت باقر عليه السّلام روايت است كه فرمود: اين عذاب كسانى است كه از دوزخ بيرون مى آيند «1».

ابن عمر از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه: هر كس وارد دوزخ شود از آن بيرون نمى آيد مگر در آن سالها بماند پس هيچ كس به بيرون شدن از دوزخ نبايد مطمئن باشد.

إِلَّا حَمِيماً ... استثناى منقطع است يعنى در دوزخ خنكى كه حرارت آتش را بكاهد و آبى كه عطش آنها را بنشاند، نمى چشند بلكه در آن آب سوزان و داغ و چرك و خون دوزخيان را مى چشند.

بعضى گفته اند: مقصود از «برد» خواب است، گويند، منع البرد جلوى خواب را گرفت.

وَ غَسَّاقاً مشدّد و غير مشدّد قرائت شده است و آن چرك و خون دوزخيان است.

جَزاءً وِفاقاً «وفاقا» مصدرى است كه صفت واقع شده يا مقصود «ذا وفاق» است

__________________________________________________

1-

روى عن الباقر عليه السّلام أنّه قال: هذه فى الّذين يخرجون من النّار.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 542

پاداشى است كه با اعمالشان مناسب است.

وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا كِذَّاباً كذّابا تكذيبا، «فعّال» مصدر قياسى «فعّل» است مانند «فعلال» كه مصدر «فعلل» است، كذاب بدون تشديد به روايت على عليه السّلام قرائت شده و مصدر «كذب» است اعشى مى گويد:

فصدقتها و كذبتها و

المرء ينفعه كذّابه «1»

پس نظير أنبتكم نباتا، مى باشد يعنى آيات ما را تكذيب كردند و سخت هم تكذيب كردند، يا «كذّابا» منصوب به كذّبوا است چون معناى آن را در بردارد، زيرا هر كسى كه حقّ را تكذيب مى كند، كاذب و دروغگوست.

وَ كُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ كِتاباً در اين آيه سه وجه ذكر شده است:

1- «كتابا» مصدر و جانشين «احصاءا» [مفعول مطلق محذوف ] باشد.

2- «احصينا» به معناى كتبنا باشد چون در هر دو [احصاء- كتابت ] معناى ضبط و تحصيل وجود دارد.

3- «كتابا» حال و به معناى «مكتوبا» باشد يعنى در لوح و دفتر حافظان [فرشتگان حافظ] نوشته شده است و مقصود شمردن گناهان آنهاست و اين جمله، معترضه است.

فَذُوقُوا اين جمله، معلول كفر كافران به حساب و تكذيبشان به آيات است.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه اين آيه بر دوزخيان سخت ترين آيات قرآن است.

فَلَنْ نَزِيدَكُمْ إِلَّا عَذاباً «لن نزيدكم» التفات از غيبت به خطاب است و آمدن فعل به اين صورت شاهدى است بر اين كه خشم (خدا) به آخرين حدّ رسيده است.

__________________________________________________

1- كذاب، مانند كتاب، مصدرى است كه به فاعل خود اضافه شده است يعنى يك بار به آن زن راست و ديگر بار دروغ گفتم، يا يك بار به او گفتم: تو راستگويى و يك بار گفتم: دروغگويى و اين را علّت آن دانسته كه دروغ گاه نافع است. كشّاف، ج 4، ص 689، شماره 5 پانوشت- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 543

إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفازاً محقّقا تقوا پيشگان به خواسته خود مى رسند، يا در محل رستگارى هستند بعضى گفته اند: از آنچه دوزخيان بدان گرفتارند رهايند، يا در محل رهايى اند، «مفاز»

به كلمات بعد از خود تفسير شده است.

حَدائِقَ وَ أَعْناباً منظور از حدائق، باغهايى است كه انواع درختان ميوه دار در آن وجود دارد، اعناب، بوته هاى انگور است.

وَ كَواعِبَ أَتْراباً كواعب، دوشيزگانى هستند كه تازه پستانهايشان بالا آمده و مدوّر شده است، أتراب زنانى هستند كه با همسرانشان همزاد و همسالند.

وَ كَأْساً دِهاقاً جامهايى پر و لبريز. و ادهق الحوض، يعنى حوض را پر آب كرد.

لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا كِذَّاباً در بهشت سخنى بيهوده نشنيده و بعضى بعض ديگر را تكذيب نمى كنند. «كذاب» بدون تشديد به معناى كذب (دروغ) يا مكاذبه «به يكديگر دروغ گفتن» نيز قرائت شده است.

جَزاءً مِنْ رَبِّكَ عَطاءً حِساباً «جزاء» مصدر تأكيدى است و معناى إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفازاً، آن را نصب داده و گويى فرموده است: جازى المتّقين بمفاز، تقوا پيشگان را به رستگار شدن پاداش داده است.

«عطاء» مفعول جزاء و منصوب است يعنى خداوند به متّقين به مقدار كافى ببخشد.

حِساباً صفت و به معناى [مقدار] كافى است و از أحسبنى الشّى ء است هر گاه به مقدار كافى به من ببخشد تا بگويم مرا بس است، گفته شده: بر حسب اعمالشان به آنها ببخشند.

رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ... ربّ السّماوات، و الرّحمن [به دو اعتبار] مرفوع قرائت شده است:

1- در اصل هو ربّ السّماوات الرّحمن، بوده است.

ربّ السّماوات، مبتدا و الرّحمن صفت آن باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 544

لا يَمْلِكُونَ مِنْهُ خِطاباً ضمير در «لا يملكون» به اهل سماوات و ارض بر مى گردد يعنى اهل آسمانها و زمين جز در مواردى كه به آنان اجازه داده شود نمى توانند چيزى بپرسند مانند آيه: وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى .

يَوْمَ يَقُومُ

الرُّوحُ ... لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ هيچ كسى جز به اجازه خداوند سخن نمى گويد.

يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ در متعلق اين جمله دو قول است:

1- متعلّق به لا يملكون است.

2- به لا يتكلّمون متعلق است.

«روح» فرشته اى است كه خدا بزرگتر از آن مخلوقى نيافريده است، روح [در قيامت ] به تنهايى در يك صف مى ايستد و تمام فرشتگان در صف ديگر، بعضى گفته اند: روح آفريده اى از آفريدگان خدايند كه نه فرشته اند و نه از مردم كه در صفى مى ايستند و فرشتگان در صف ديگر و آنها در روز قيامت در صف پروردگار جهانيان اند.

بعضى گفته اند: منظور از «روح» جبرئيل است و «صفاج به معناى برگزيدگان و مقصود از سخن گفتن، شفاعت كردن است [و بدون اجازه خداوند كسى حق شفاعت ندارد].

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده است: به خدا سوگند ماييم كه در روز قيامت اجازه داريم از آنها شفاعت كنيم و سخنگويانى هستيم كه پروردگارمان را تمجيد كرده و بر پيامبرمان صلّى اللَّه عليه و آله درود مى فرستيم و از شيعيانمان شفاعت مى كنيم و خداوند ما را رد نمى كند «1».

__________________________________________________

1- و

عن الصادق عليه السّلام. نحن و اللَّه المأذونون لهم يوم القيامة و القائلون نمجّد ربّنا و نصلّى على نبيّنا و نشفع لشيعتنا فلا يردّنا ربّنا.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 545

وَ قالَ صَواباً سخن حق و مطابق با حكمت مى گويند.

ذلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ اين روز (قيامت) حقّ است و در وجود و وقوع آن شكّى نيست.

فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ مَآباً پس هر كه بخواهد به سوى پروردگار خويش برگردد و از او اطاعت كند و عمل صالح انجام دهد پس موانع برطرف و راهها

آشكار شده و پيامبران تكاليف را (به مردم) رسانده اند.

ْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ

گويند مقصود از «مرء» كافر است به دليل آيه:نَّا أَنْذَرْناكُمْ عَذاباً قَرِيباً

«ما شما را از عذاب نزديكى بيم مى دهيم». (نبأ/ 40).

يَقُولُ الْكافِرُ

«كافر» اسم ظاهر است كه به جاى ضمير نهاده شده تا بر نكوهش بيشترى دلالت كند.

قَدَّمَتْ يَداهُ

كارهاى شرّى كه از پيش فرستاده است مانند آيه: بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ «اينها به خاطر چيزى است كه دستهاى شما از پيش فرستاده» (آل عمران/ 182). در اعراب «ما» كه بر سر فعل آمده دو وجه است:

1- استفهاميه و منصوب به «قدّمت» باشد يعنى مى نگرد كه از پيش چه فرستاده است.

2- موصوله و منصوب به «ينظر» باشد، گفته مى شود: نظرته يعنى به او نگريستم و آنچه به صله بر مى گردد عمومى است، بعضى گفته اند: «مرء» عام است و كافر از آن تخصيص خورده است.

از قتاده روايت است كه «مرء» همان مؤمن است.

لَيْتَنِي كُنْتُ تُراباً

كافر در قيامت مى گويد: اى كاش در دنيا خاك بودم و آفريده و مكلّف نمى شدم يا اى كاش در روز قيامت خاك مى بودم و زنده نمى شدم، بعضى گفته اند حيوان كه مكلّف نيست محشور مى شود تا حيوان شاخدار نسبت به حيوان بى شاخ [كه شاخش زده ] قصاص شود آن گاه تبديل به خاك مى شود پس كافر آرزو

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 546

مى كند كه مانند حيوان خاك باشد. بعضى گفته اند: مقصود از كافر، ابليس است كه بر آدم عيب گرفت كه از خاك آفريده شده و خود به آتش بودن باليد و چون در روز قيامت بزرگوارى مؤمنان از اولاد آدم را مى بيند مى گويد: اى كاش خاك بودم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 547

سوره نازعات ..... ص : 547

اشاره

مكّى است.

از نظر علماى

كوفه چهل و شش آيه و از نظر ديگران چهل و پنج آيه است.

علماى كوفه وَ لِأَنْعامِكُمْ را يك آيه به حساب آورده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 547

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر كس سوره و النّازعات را بخواند توقّفش در قيامت براى حساب تا ورود به بهشت به اندازه وقت يك نماز واجب است «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است: هر كس اين سوره را بخواند سيراب از دنيا برود و در قيامت نيز سيراب محشور شود و سيراب به بهشت در آيد «2».

[سوره النازعات (79): آيات 1 تا 26] ..... ص : 547

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً (1) وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً (2) وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً (3) فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً (4)

فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً (5) يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ (6) تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (7) قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ (8) أَبْصارُها خاشِعَةٌ (9)

يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ (10) أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً (11) قالُوا تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خاسِرَةٌ (12) فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ (13) فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ (14)

هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى (15) إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً (16) اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (17) فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلى أَنْ تَزَكَّى (18) وَ أَهْدِيَكَ إِلى رَبِّكَ فَتَخْشى (19)

فَأَراهُ الْآيَةَ الْكُبْرى (20) فَكَذَّبَ وَ عَصى (21) ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعى (22) فَحَشَرَ فَنادى (23) فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى (24)

فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى (25) إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى (26)

__________________________________________________

1- و

فى حديث ابىّ (بن كعب) و من قرأ سورة النّازعات لم يكن حسابه يوم القيامة الا كقدر صلوة مكتوبة حتى يدخل الجنّة.

2- و

عن الصادق عليه السّلام من قرأها لم يمت الّا ريّان و لم يبعث الاريّان و لم يدخل الجنّة الاريّان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 548

ترجمه: ..... ص : 548

سوگند به فرشتگانى كه ارواح مجرمان را بشدّت از بدنهايشان بر مى كشند. (1)

و فرشتگانى كه ارواح مؤمنان را با مدارا و نشاط جدا مى سازند. (2)

و سوگند به فرشتگانى كه در اجراى فرمان الهى با سرعت حركت مى كنند. (3)

و سپس بر يكديگر سبقت مى گيرند. (4)

و آنها كه امور را تدبير مى كنند. (5)

در آن روز كه زلزله هاى وحشتناك همه چيز را به لرزه در مى آورند. (6)

و به دنبال آن حادثه دومين (صيحه عظيم) رخ مى دهد. (7)

دلهايى در آن روز سخت مضطرب است. (8)

و چشمهاى آنان از شدّت ترس

فرو افتاده! (9)

(ولى امروز) مى گويند: آيا ما به زندگى مجدّد باز مى گرديم؟ (10)

آيا هنگامى كه استخوانهاى پوسيده اى شديم (ممكن است زنده شويم؟) (11)

مى گويند اگر قيامتى در كار باشد بازگشتنى است زيانبار! (12)

ولى اين بازگشت تنها با يك صيحه عظيم واقع مى شود. (13)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 549

ناگهان همگى بر عرصه زمين ظاهر مى شوند. (14)

آيا داستان موسى به تو رسيده است؟ (15)

در آن هنگام كه پروردگارش او را در سرزمين مقدّس (طوى) صدا زد و گفت: (16)

به سوى فرعون برو كه طغيان كرده است. (17)

و به او بگو: آيا مى خواهى پاكيزه شوى؟ (18)

و من تو را به سوى پروردگارت هدايت كنم تا از او بترسى (و خلاف نكنى). (19)

سپس موسى معجزه بزرگ را به او نشان داد. (20)

امّا او تكذيب كرد و عصيان نمود. (21)

سپس پشت كرده و پيوسته (براى محو آثار آيين موسى) تلاش نمود. (22)

و ساحران را جمع كرد و مردم را فراخواند. (23)

و گفت من پروردگار بزرگ شما هستم! (24)

لذا خداوند او را به عذاب آخرت و دنيا گرفتار كرد. (25)

در اين داستان عبرتى است براى كسانى كه خدا ترسند. (26)

تفسير: ..... ص : 549

وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً در معناى نازعات چند قول است:

1- خداوند سبحان به فرشتگانى سوگند ياد كرده كه روح كافران را از بدنهايشان به سختى بيرون مى كشند چنان كه [تيرانداز] كمان را بشدّت مى كشد و تير را رها مى كند.

2- منظور اسبهاى جنگجويانى هستند كه لگامهايشان بشدّت كشيده مى شود بطورى كه به خاطر بلند بودن گردنهايشان لگام بسختى مى رسد.

3- ستارگانى هستند كه سخت از كرانه اى به كرانه اى كشيده مى شوند و كشيده شدنشان بدين گونه است كه تمام فلك را

طى مى كنند.

در معناى «ناشطات» چند قول است:

الف) خداوند به فرشتگانى سوگند ياد كرده كه ارواح كافران را به بيرون مى آورند و گرفته شده از قول عرب است: نشط الدّلو من البئر، هر گاه دلو را از چاه بيرون بياورد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 550

ب) كسى است كه از حوزه اسلام به حوزه جنگ خارج شود و از قول عرب گرفته شده: ثور ناشط، هر گاه از شهرى به شهرى بيرون رود.

ج) فلكى است كه از برجى به برج ديگر خارج شود.

در معناى «سابحات» چند قول است:

1- خداوند به فرشتگانى سوگند ياد كرده كه در رفتن سريعند و به آنچه فرمان يافته اند سبقت گرفته و كارهاى بندگان را از اين سال تا آن سال تدبير مى كنند.

2- فرشته اى است كه بسرعت حركت مى كند و به سوى هدف سبقت مى گيرد و كار پيروزى و غلبه بر دشمن را تدبير مى كند.

3- سيّاره هايى هستند كه در فلك شناورند و بعضى از آن سيّاره ها در حركت بر بعضى سبقت گرفته و به تدبير امورى مى پردازند كه حكم الهى بدان تعلّق گرفته است «1».

[فعل ] لتبعثنّ كه مورد قسم بوده حذف شده است يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ منصوب به «لتبعثنّ» مقدّر است، و راجفه صيحه اى است كه در هنگام وقوع آن، زمين و كوه ها مى لرزد و آن دميدن اوّل است و به چيزى توصيف شده كه با پديد آمدن صيحه به وجود مى آيد.

تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ نفخه دوم است كه در پى نفخه اول مى آيد و جمله حال و محلّا منصوب است، يعنى البتّه برانگيخته مى شويد در زمان فراخى كه در آن دو نفخه روى مى دهد و آنها در قسمتى از اين زمان برانگيخته مى شوند كه

زمان نفخه دوم است.

__________________________________________________

1- مؤلف عليه الرحمه، فالسّابقان سبقا را چنان كه در مجمع البيان تفسير كرده و در آن چند قول بيان داشته است در اين جا مستقلا تفسير نكرده و در ضمن تفسير سابحات اشاره اى كرده است و چون تفسير نازعات، ناشطات، سابحات، را از يكديگر تفكيك نكرده بود براى سهولت كار خوانندگان محترم تفكيك شده است- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 551

ممكن است «يوم ترجف» منصوب باشد به فعلى كه قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ بر آن دلالت دارد، يعنى روزى كه نفخه دميده مى شود دلها مى لرزد، «و جيف» و «وجيب» نظير يكديگرند يعنى دلها پريشان و ناآرام است، چون وحشت آن روز را مى بينند.

قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ أَبْصارُها خاشِعَةٌ قلوب مبتدا، واجفة صفت آن و أبصارها خاشعة خبر مبتداست. مقصود از نسبت دادن ديدن به دلها، نسبت دادن ديدن به صاحبان دلهاست و آيه: «أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ» بر اين مطلب دلالت مى كند، يعنى آيا ما به حالت اول بر مى گرديم و منظور حالت زنده شدن پس از مرگ است، و اصل «حافرة» از: رجع فلان فى حافرته، مى باشد يعنى فلانى از همان راهى كه آمد برگشت پس با راه رفتن در آن راه اثرى مى گذاشت و اثر گامهايش را «حفر» قرار داده است و حافره گويند چنان كه عيشة راضيه مى گويند. يعنى منسوب به حفر و به رضا، سپس به كسى گفته شده كه در كارى بوده و از آن بيرون شده دوباره به آن كار باز مى گردد، و رجع الى حافرته، يعنى به راه و حالت اوّليه خود بازگشت شاعر گويد:

احافرة على صلع و شيب معاذ اللَّه من سفه و عار

«1»

مقصود شاعر اين است كه آيا مى توان به حالت پيشين بازگشت؟

گفته اند: النّقد عند الحافرة يعنى سم اسب قرار و آرام ندارد تا اين كه بها و جايزه مسابقه را دريافت كند و به حالت اوّل برگردد.

أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً نخرة و ناخرة، هر دو قرائت شده گويند: نخر العظم فهو نخر و ناخر ولى [وزن ] فعل از [وزن ] فاعل رساتر است. و آن استخوان پوسيده ميان تهى است كه هوا در آن نفوذ مى كند و از آن (خور خور) شنيده مى شود.

إذا منصوب به «باليه» محذوف است و اصل جمله: أ إذا كنّا عظاما بالية متفتّتة

__________________________________________________

1- آيا با ريخته شدن موى سر و پيرى مى توان به جوانى و كودكى برگشت، از نادانى و سبكسرى به خدا پناه مى برم. [حافره به معناى برگشت به حالتى قبل از حالت فعلى يعنى برگشت به قهقراست.]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 552

بوده برانگيخته مى شويم و زنده برگردانده مى شويم.

تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خاسِرَةٌ كفّار مى گويند اين برگشت حتمى برگشتنى زيانبار است يا برگشتگان آن زيان مى برند يعنى اگر اين برگشتن درست باشد ما چون آن را تكذيب كرده ايم زيانكار خواهيم بود و اين سخن آنها نوعى ريشخند است.

فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ متعلق به محذوف است به اين معنى كه آن برگشتن را بر خدا دشوار ندانيد چرا كه نسبت به قدرت خدا يك صيحه سهل و آسان بيش نيست كه همان دميدن دوم است پس ناگهان انسانهايى كه مرده و در دل زمين مدفون بودند زنده شده در روى زمين قرار مى گيرند.

فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ منظور از ساهره زمين هموارى است كه بر اثر انعكاس نور خورشيد مى درخشد و از آن نظر ساهره اش

ناميدند كه سراب در چنين زمينى ايجاد مى شود. و برگرفته شده از گفته عرب است: عين ساهرة، چشمه اى كه آب از آن جارى است.

و عين نائمه، چشمه راكد خفته عكس و ضدّ آن است. شاعر مى گويد:

و ساهرة يضحى السّراب مجلّلا لأقطارها قد جبتها متلثّما «1»

يا از آن جهت ساهره گفته اند كه: هر كس در چنين زمينى حركت مى كند از بيم هلاك شدن نمى خوابد.

اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى به قصد سخن گفتن به سوى فرعون برو كه بى اندازه به تباهى و فساد پرداخته است.

فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلى أَنْ تَزَكَّى مى گويى: هل لك فى كذا و هل لك الى كذا چنان كه مى گويى: هل ترغب فيه و هل ترغب اليه، آيا در آن يا به آن رغبت دارى؟ مى گويند:

__________________________________________________

1- زمينى كه به خاطر وجود سراب شبيه به چشمه آب روان است و اطراف آن به وجود همان سراب پوشانده شده و تپه اى در آن ديده نمى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 553

تزكّى در اصل تتزكّى بوده يعنى از شرك پاك مى شوى بعضى تزكّى قرائت كرده و پس از ادغام [تاء] در [زاء] آن را مشدّد خوانده اند.

وَ أَهْدِيَكَ إِلى رَبِّكَ فَتَخْشى تو را به شناخت پروردگارت راهنمايى مى كنم تا از او بترسى چرا كه خشيت و ترس از شناخت نشأت مى گيرد: إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ «از ميان بندگان خدا تنها دانشمندان از او مى ترسند». (فاطر/ 28). منظور علماى خدا ترس است.

خداوند متعال در خطاب به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله: [هَلْ لَكَ إِلى أَنْ تَزَكَّى، هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى ] سخن را به صورت پرسش و استفهام آغاز كرده كه به معناى عرضه كردن و پيشنهاد است

چنان كه شخص به مهمان خود مى گويد: هل لك ان تنزل بنا، ممكن است بر ما وارد شوى و پس از استفهام سخنى نرم آورده تا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را به نرمى [در گفتار] فرا بخواند و فرعون را از سركشى به مرحله مدارا و سازش فرود آورد چنان كه در آيه: فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً به نرمى امر فرموده است.

فَأَراهُ الْآيَةَ الْكُبْرى منظور از آت بزرگ تبديل عصا به مار است چون آيت و معجزه بزرگ همان است و معجزه ديگر در مرحله پس از آن قرار دارد. يا مقصود عصا و يد بيضا، است و آن دو را يكى قرار داده چرا كه آيت دوم [يد بيضا] گويى جزء همان ايت اول است چون تابع آن است.

فَكَذَّبَ وَ عَصى فرعون موسى و معجزه اش را تكذيب كرد و آن را سحر و موسى را ساحر ناميد و معصيت خدا كرد.

ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعى و چون فرعون اژدها را ديد وحشت زده به عقب برگشت و شتابان مى رفت، يا از موسى روى برگردانده و در مكر و حيله گرى خود سعى مى كرد.

فَحَشَرَ فَنادى پس ساحران را در محلى كه هميشه با فرعون اجتماع مى كردند گرد آورد، يا به منادى فرمان داد ندا در دهد كه مردم در آنجا جمع شوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 554

فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى نكال مصدر تأكيدى است مانند وعد اللَّه، صبغة اللَّه و گويى فرموده است: نكل اللَّه به نكال الآخرة و الأولى، و نكال به معناى تنكيل است مانند سلام و كلام [به معناى تسليم و تكليم ] يعنى عذاب غرق شدن در دنيا و سوختن در آخرت

[نصيب فرعون مى شود].

از ابن عباس روايت است، دو كلمه اى كه فرعون گفت و نكال و عذابش به او مى رسد عبارت است از:

الف: ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرِي «من خدايى جز خودم براى شما سراغ ندارم!».

(قصص/ 38).

ب: أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى است «من پروردگار بزرگ شما هستم». (نازعات/ 24) و فاصله ميان گفتن اين دو كلمه چهل سال و به قولى بيست سال بوده است.

[سوره النازعات (79): آيات 27 تا 46] ..... ص : 554

اشاره

أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها (27) رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها (28) وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها (29) وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها (30) أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها (31)

وَ الْجِبالَ أَرْساها (32) مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ (33) فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرى (34) يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى (35) وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَنْ يَرى (36)

فَأَمَّا مَنْ طَغى (37) وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا (38) فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوى (39) وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى (40) فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى (41)

يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها (42) فِيمَ أَنْتَ مِنْ ذِكْراها (43) إِلى رَبِّكَ مُنْتَهاها (44) إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها (45) كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَها لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ عَشِيَّةً أَوْ ضُحاها (46)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 555

ترجمه: ..... ص : 555

آيا آفرينش شما (بعد از مرگ) مشكلتر است يا آفرينش آسمانى كه خداوند بنا نهاد؟! (27)

سقف آن را برافراشته و آن را منظّم ساخت. (28)

و شبش را تاريك و روزش را آشكار كرد (29)

و زمين را بعد از آن گسترش داد. (30)

آبش را خارج كرد و چراگاهش را آماده ساخت. (31)

و كوه ها را ثابت و استوار كرد. (32)

همه اينها براى بهره گيرى شما و چهارپايان شما است. (33)

هنگامى كه آن حادثه بزرگ رخ دهد. (34)

در آن روز انسان به ياد كوششهايش مى افتد. (35)

و جهنّم براى هر بيننده اى آشكار مى شود. (36)

امّا آن كسى كه طغيان كرده، (37)

و زندگى دنيا را برگزيده (38)

مسلّما دوزخ جايگاه اوست. (39)

و آن كس كه از مقام پروردگارش خائف بوده و نفسش را از هوى بازداشته. (40)

بهشت جايگاه اوست. (41)

از تو درباره قيامت سؤال مى كنند كه در چه زمانى واقع مى شود؟ (42)

تو

را با يادآورى اين سخن چه كار؟ (43)

انتهاى آن به سوى پروردگار توست. (44)

كار تو فقط انذار كردن كسانى است كه از آن مى ترسند. (45)

آنها در آن روز كه قيامت را مى بينند چنين احساس مى كنند كه گويى توقّف آنها (در دنيا و برزخ) جز عصر گاهى يا صبحگاهى بيشتر نبوده است. (46)

تفسير: ..... ص : 555

أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً ... مخاطب اين آيه منكران قيامتند، يعنى اى مشركان آيا آفرينش شما دشوارتر است يا آفرينش آسمان آن گاه چگونگى خلقت آسمان را بيان كرده و «بنيها» فرمود سپس ساختمان آسمان را شرح داد و فرمود:

رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها يعنى اندازه رفتن آسمان را به طرف بالا، كشانيد پس آن را متعادل و برابر و بدون شكاف قرار داد و آن را به چيزى كه مى دانست با آن كامل مى شود كامل و اصلاح كرد از: سوّى فلان امر فلان، فلانى كار فلانى را اصلاح كرده [گرفته شده است ].

وَ أَغْطَشَ لَيْلَها اغطش اللّيل و اغطشه اللَّه، گويند يعنى شب را تاريك ساخت يا خدا شب را تيره ساخت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 556

وَ أَخْرَجَ ضُحاها (آسمان) نور خورشيد خود را آشكار ساخت، به دليل آيه:

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها كه مقصود از ضحيها نور خورشيد است و شب و ظهر را به آسمان نسبت داد چرا كه خورشيد با طلوع و غروب خود هم منشأ روشنى است و هم منشأ تاريكى.

وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها ارض منصوب به تقدير (دحا) است كه پيش از ذكر شدن (دحيها) در تقدير گرفته شده و شرط چنين تقديرى اين است كه فعل مذكور بعد، مفسّر فعل مقدّر شود.

أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها علّت داخل

نشدن (واو) عطف بر [اخرج ] اين است كه (دحو) به معناى مهيّا ساختن زمين و گسترده شدن آن براى سكونت، را تفسير مى كند و پهن شدن زمين براى سكونت و امر خوردن و آشاميدن و قرار گرفتن در زمين به بيرون آوردن آب و چراگاه امرى ضرورى است و نيز محكم كردن زمين به وسيله كوه ها براى اين است كه زمين ثابت بماند و آدمى بر روى آن قرار گيرد، مقصود از (مرعى) چيزهايى است كه انسان و حيوانات مى خورند و (رعى، چريدن) براى انسان استعاره آورده شده چنان كه رتع در: نرتع و نلعب استعاره آورده شده است (نرتع) از (رعى) قرائت شده از اين رو گفته اند: خداوند سبحان با ذكر آب و چراگاه بر تمام چيزهايى كه از زمين بيرون مى آيد و انسان از آن بهره مى برد اشاره فرموده و اين كار براى بهره بردن شما و چهارپايان شماست چرا كه منفعت آن به همه بر مى گردد.

وَ الْجِبالَ أَرْساها اعراب اين جمله مانند اعراب، و الأرض بعد ذلك دحيهاست.

فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرى (طامّه)، بلا و حادثه اى ما فوق تمام بلاها و حوادث است و در امثال آمده: جرى الوادى فطمّ على القرى آب در دره ها جارى شد و تمام روستاها را فرا گرفت و با خاك يكسان كرد، منظور از (طامّه) روز قيامت است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 557

يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى يوم يتذكّر، بدل از (اذا جاءت) است. و منظور از ما سعى، كارهاى خير و شرّ اوست كه هر گاه آنها را در دفترى نوشته ديد آن را ياد مى آورد در حالى كه از ياد برده بود مانند آيه: أَحْصاهُ

اللَّهُ وَ نَسُوهُ «خداوند آن [اعمال ] را احصا نمود و آنها فراموش كردند». (مجادله/ 6).

وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَنْ يَرى دوزخ براى همه به وضوح آشكار مى شود.

فَأَمَّا مَنْ طَغى (امّا) جواب فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ، است يعنى الأمر كذلك، البتّه امر چنين است، به معناى فأنّ الجحيم مأواه، جايگاه طغيانگر دوزخ است چنان كه به شخصى مى گويى: غضّ الطّرف، يعنى غضّ طرفك، چشمت را ببند، و الف و لام چنان كه بعضى گفته اند عوض اضافه نيست ولى چون مى داند كه طغيانگر صاحب مأوى است، اضافه را رها كرده و حرف تعريف از اين جهت داخل بر مأوى شده كه معروف و شناخته شده است و ضمير (هى) يا ضمير فصل است يا مبتداست.

وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى نفس اماره به بدى را از هواهاى پست كه پيروى از شهوتهاست نهى و با شكيبايى آن را ضبط كند.

أَيَّانَ مُرْساها يعنى چه وقت خداوند قيامت را تكوين و تثبيت كرده و برپا مى دارد.

فِيمَ أَنْتَ مِنْ ذِكْراها تو عالم به وقت آن نيستى كه برايشان بيان كنى.

إِلى رَبِّكَ مُنْتَهاها علم به وقت [برپايى قيامت ] را فقط خدا مى داند و آن علم را به هيچ يك از آفريدگانش نداده است.

بعضى گفته اند: (فيم) انكار سؤال آنهاست يعنى چرا چنين سؤالى مى كنيد؟ آن گاه گفته شده: أَنْتَ مِنْ ذِكْراها يعنى فرستادن تو در حالى كه آخرين پيامبرى و تا برپايى قيامت برانگيخته شده اى خود يادآورى از قيامت و نشانه هاى آن است و همين براى نزديك بودن قيامت و لزوم آمادگى براى آن كافى است و سؤال از روز قيامت موردى ندارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 558

إِنَّما أَنْتَ

مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها (منذر) هم به صورت اضافه و هم با تنوين قرائت شده و هر دو قرائت معناى حال و استقبال را دارد و هر گاه معناى ماضى از آن قصد شود فقط به صورت اضافه بايد قرائت شود و معنايش اين است كه تو مبعوث نشده اى كه زمان برپايى قيامت را به آنها بياموزى بلكه تنها مبعوث شده اى تا كسانى را از وحشتهاى روز قيامت بيم دهى كه بيم دادنت براى آنها لطفى است در اين كه از قيامت بترسند.

كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَها لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحاها وقتى قيامت را مى بينند گويى در دنيا، يا در گورها درنگ نكرده مگر به اندازه آخر روز يا اوّل روز، نسبت دادن (ضحى) به (عشيّه) براى اين است كه اول و آخر روز در يك روز مجتمعند و نظير اين است آيه: كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنَ النَّهارِ «[آن چنان احساس مى كنند] كه گويى جز ساعتى از روز (در دنيا) توقّف نكرده اند». (يونس/ 45).

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 559

سوره عبس ..... ص : 559

اشاره

مكّى است.

و به قول كوفيان چهل و دو آيه دارد و به قول بصريان چهل و يك آيه.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 559

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره عبس را قرائت كند روز قيامت [به محشر] مى آيد در حالى كه صورتش خندان و شاد است.

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است: هر كه سوره عبس و تولّى- و إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ را بخواند در بهشت در زير سايه لطف خدا و كرامت او قرار خواهد گرفت.

[سوره عبس (80): آيات 1 تا 23] ..... ص : 559

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

عَبَسَ وَ تَوَلَّى (1) أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى (2) وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى (3) أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى (4)

أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى (5) فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى (6) وَ ما عَلَيْكَ أَلاَّ يَزَّكَّى (7) وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى (8) وَ هُوَ يَخْشى (9)

فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى (10) كَلاَّ إِنَّها تَذْكِرَةٌ (11) فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ (12) فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ (13) مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ (14)

بِأَيْدِي سَفَرَةٍ (15) كِرامٍ بَرَرَةٍ (16) قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ (17) مِنْ أَيِّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ (18) مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ (19)

ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ (20) ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ (21) ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ (22) كَلاَّ لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ (23)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 560

ترجمه: ..... ص : 560

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

چهره درهم كشيد و روى برتافت. (1)

از اين كه نابينايى به سراغ او آمده بود. (2)

تو چه مى دانى شايد او پاكى و تقوا پيشه كند. (3)

يا متذكّر گردد و اين تذكّر به حال او مفيد باشد. (4)

امّا آن كس كه مستغنى است. (5)

تو به او روى مى آورى! (6)

در حالى كه اگر خود را پاك نسازد چيزى بر تو نيست. (7)

اما كسى كه به سراغ تو مى آيد و كوشش مى كند. (8)

و از خدا ترسان است. (9)

تو از او غافل مى شوى. (10)

هرگز چنين مكن، اين (قرآن) يك تذكّر و يادآورى است. (11)

و هر كس بخواهد از آن پند مى گيرد. (12)

در الواح پر ارزشى ثبت است. (13)

الواحى والا قدر و پاكيزه (14)

به دست سفيرانى است. (15)

والا مقام و فرمانبردار و نيكوكار. (16)

مرگ بر اين انسان، چقدر كافر و ناسپاس است؟! (17)

(خداوند) او را از چه چيز آفريد؟ (18)

از نطفه ناچيزى او را آفريد، سپس اندازه گيرى كرد و

موزون ساخت. (19)

سپس راه را براى او آسان ساخت. (20)

بعد او را ميراند و در قبر پنهان نمود. (21)

سپس هر زمان بخواهد او را زنده مى كند. (22)

چنين نيست كه او مى پندارد، او هنوز فرمان الهى را اطاعت نكرده است. (23)

تفسير: ..... ص : 560

عبد اللَّه بن شريح بن مالك فهرى (ابن امّ مكتوم) به محضر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آمد در حالى كه بزرگان قريش، ابو جهل بن هشام، عتبة بن ربيعه و برادرش شيبه و عبّاس بن عبد المطّلب، و ابىّ و اميّة پسران خلف، نزد پيامبر بودند و حضرت آنها را به اسلام دعوت مى كرد به اين اميد كه با مسلمان شدن آنها ديگران نيز مسلمان شوند پس

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 561

(ابن امّ مكتوم) عرض كرد: اى رسول خدا برايم قرائت كن و از آنچه خدا به تو آموخته به من بياموز و اين تقاضا را تكرار مى كرد و از سرگرمى پيامبر به آن گروه بى خبر بود پس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله از اين كه وى سخنش را قطع مى كرد ناراحت شد و چهره درهم كشيد و روى به حضّار آورده به سخن گفتن پرداخت، پس اين آيات نازل شد. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله [پس از اين جريان ] هر گاه ابن امّ مكتوم را مى ديد احترام مى كرد و مى فرمود: آفرين بر كسى كه خدا مرا در مورد او سرزنش كرد.

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله دو بار او (ابن امّ مكتوم) را در مدينه جانشين خود قرار داد.

أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى أن جاء، به اختلاف دو مذهب، منصوب به فعل (تولّى) يا (عبس) است، يعنى عبس لأن جاءه الأعمى

و أعرض لذلك، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله براى اين كه نابينايى نزد او آمد چهره در هم كشيد و روى برگرداند «1».

روايت شده كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله پس از اين جريان هرگز بر روى فقيرى چهره درهم نمى كشيد «2». و به ثروتمندى [به خاطر مسلمان شدن ] روى نمى آورد.

وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى يعنى چه چيز تو را از حال اين نابينا آگاه ساخته شايد به وسيله آنچه از دين فرا مى گيرد پاك شود.

أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى يا متّعظ شود و پند تو به حالش مفيد افتد.

بعضى گفته اند: ضمير در (لعلّه) به كافر بر مى گردد يعنى اى پيامبر تو طمع كردى كه كافر با اسلام آوردن پاك شود يا متذكّر شده و حقّ را بپذيرد، و نمى دانستى كه آنچه طمع كردى در او محقّق خواهد شد.

__________________________________________________

1- مقصود از شخصى كه با آمدن نابينا چهره درهم كشيد، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نيست بلكه آيه درباره مردى از بنى اميه نازل شده است و اين آيه خبر محض است و از مخبر عنه خبر نداده است و متوجه به پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله نيست. چنان كه سيد مرتضى (ره) به آن تصريح كرده است. به مجمع البيان، ج 5، چاپ صيدا، ص 437 رجوع شود. علاوه بر آياتى كه سيد مرتضى براى عدم توجه آيه به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آورده است آيات ديگرى نيز بر عدم توجه آيه به پيامبر دلالت دارد.

2-

روى انه عليه السّلام ما عبس بعدها فى وجه فقير قطّ و لا تصدّى لغنىّ.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 562

فتنفعه به رفع قرائت

شده بنا بر اين كه عطف بر يذكّر باشد و منصوب قرائت شده بنا بر اين كه جواب براى (لعلّ) باشد.

فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى تصدّى در اصل (تتصدّى) است يعنى با روى آوردن به او [شخص ثروتمند] به وى بپردازى و با ادغام (تاء) در (صاد) نيز قرائت شده است.

حضرت باقر عليه السّلام (تصدّى و تلهّى) هر دو را به ضمّ (تاء) قرائت كرده است. يعنى انگيزه اى تو را به پرداختن به ثروتمند فرا مى خواند چرا كه به مسلمان شدنش سخت علاقه دارى و كار بزرگان قريش تو را از (ابن امّ مكتوم) باز مى دارد.

وَ ما عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى بر تو باكى نيست [اگر مسلمان نشد] يا در پاك شدن كافر با اسلام آوردن چيزى بر تو نيست تنها وظيفه تو رساندن پيام و احكام است.

وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى امّا آن كسى كه نزد تو مى آيد و در طلب خير تلاش مى كند در حالى كه از خدا مى ترسد يا از كافران و آزارشان بيم دارد.

فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى تو بجاى پاسخ دادن به او [ابن امّ مكتوم ] سرگرم سخن گفتن با ديگران مى شوى «تلهّى» از لهى عنه و تلهّى است.

كَلَّا إِنَّها تَذْكِرَةٌ كلّا منع پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله از تكرار آن عمل است و آن آيات قرآنى موعظه اى است كه لازم است از آن پند گرفته شود.

فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ هر كس بخواهد آن را حفظ كند و به فراموشى نسپارد، ضمير در فعل [ذكر] را به اين دليل مذكّر آورده كه تذكره به معناى [ذكر] است.

فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ «فى صحف» صفت براى (تذكره) است يعنى قرآن كه تذكره است در كتابهايى كه از لوح

محفوظ نسخه بردارى شده ثبت گرديده و در پيشگاه خدا بزرگ و گرامى است.

بعضى گفته اند: منظور كتب انبياست مانند آيه: إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى «اين دستورات در كتب آسمانى پيشين آمده است». (اعلى/ 18).

مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ در آسمان رفعت و بلندى دارد يا پر ارج و والا مقدار است و از مسّ و ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 563

دست زدن شيطانها منزّه است.

بِأَيْدِي سَفَرَةٍ و تنها دست فرشتگان پاك به آن مى رسد كه كتابها را از لوح محفوظ استنساخ مى كنند.

كِرامٍ بَرَرَةٍ در پيشگاه پروردگارشان محترم و متّقى و پاك اند.

قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ اين آيه نفرينى بر انسان است و (ما اكفره) شگفتى از افراط آدمى در ناسپاسى از نعمتهاى خداست، آن گاه آغاز پيدايش انسان و انجام كار او و نعمتهاى اصلى و فرعى كه بشر در آن غرق است و بايد او را به ايمان و توحيد كه موجب سپاس و عبادت است، توصيف مى كند و مى فرمايد:

مِنْ أَيِّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ يعنى آدمى را از چه چيز پستى ايجاد فرموده است سپس به بيان آن شى ء پست پرداخته و مى فرمايد:

مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ از نطفه اى او را آفريد و آن را براى آنچه شايسته است و مختص اوست حالى پس از حالى و طورى بعد از طورى مهيّا ساخت، نطفه، علقه تا آخر خلقتش.

ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ «سبيل» منصوب به فعل مقدّرى است كه «يسّره» آن را تفسير مى كند. يعنى، ثمّ سهّل سبيله. سپس راه خروج آن را آسان ساخت و خداست كه او را از شكم مادرش بيرون مى آورد، يا خدا با توانايى دادن به او، راهى را كه از ميان دو راه خير و

شرّ براى سلوك بر مى گزيند براى او آسان فرمود، و نظير اين آيه است، وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ «و او را به راه خير و شرّش هدايت كرديم». (بلد/ 10) از ابن عبّاس روايت شده كه خداوند براى انسان راه خير و شرّ را بيان فرموده است.

ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ سپس او را بميراند و از باب گرامى داشت او را داراى گورى قرار داد كه در آن دفن شود و او را طورى قرار نداد كه در بيابان افكنده شود و طعمه درندگان و پرندگان قرار گيرد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 564

ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ سپس هر گاه خدا بخواهد در نشئه ديگر [آخرت ] او را از قبر بيرون مى آورد.

كَلَّا لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ «كلّا» منع انسان از كارهايش است كه پس از گذشت زمان از زمان حضرت آدم عليه السّلام تا هم اكنون آنچه خدا به او امر كرده انجام نداده است تا از عهده تمام اوامر خدا بيرون آمده و حقّ نعمتهاى فراوان خدا را كه بر گردنش دارد ادا كند و آن طور كه شايسته بوده او را نپرستيده است.

[سوره عبس (80): آيات 24 تا 42] ..... ص : 564

اشاره

فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ (24) أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا (25) ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا (26) فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا (27) وَ عِنَباً وَ قَضْباً (28)

وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلاً (29) وَ حَدائِقَ غُلْباً (30) وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا (31) مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ (32) فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ (33)

يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ (34) وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ (35) وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ (36) لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ (37) وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (38)

ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ (39) وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ (40) تَرْهَقُها قَتَرَةٌ (41)

أُولئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ (42)

ترجمه: .... ص : 564

انسان بايد به غذاى خويش بنگرد. (24)

ما آب فراوانى از آسمان فرو ريختيم! (25)

سپس زمين را از هم شكافتيم. (26)

و در آن دانه هاى فراوانى رويانديم. (27)

و انگور و سبزى بسيار. (28)

و زيتون و نخل فراوان. (29)

و باغهايى پر درخت. (30)

و ميوه و چراگاه. (31)

تا وسيله اى براى بهره گيرى شما و چهارپايانتان باشد. (32)

هنگامى كه آن صداى مهيب (صيحه رستاخيز) بيايد (كافران در اندوه عميقى) فرو مى روند. (33)

در آن روز كه انسان از برادر خود فرار مى كند، (34)

و از مادر و پدرش (35)

و زن و فرزندانش، (36)

در آن روز هر كدام از آنها وضعى دارد كه او را كاملا به خود مشغول مى سازد. (37)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 565

صورتهايى در آن روز گشاده و نورانى است، (38)

خندان و مسرور است. (39)

و صورتهايى در آن روز غبار آلود است، (40)

و دود تاريكى آنها را پوشانده، (41)

آنها همان كافران فاجرند. (42)

تفسير: .... ص : 565

خداوند سبحان پس از برشمردن نعمتهايى كه در خور انسان است به ذكر نعمتهايى پرداخته كه آدمى بدان نيازمند است و فرموده:

فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ بايد آدمى به غذايى كه قوت و روزى اوست بنگرد كه چگونه آن را براى روزى او مهيّا ساخته ايم.

أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا «انّا» به كسر همزه نيز قرائت شده بنا بر اين كه جمله مستأنفه باشد. به فتح قرائت شده بنا بر اين كه بدل از طعام باشد، منظور از «ماء» باران است.

ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا آن گاه زمين را به گياهان شكافتيم.

فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا مقصود از «حبّ» جنس حبوباتى است كه آدمى از آن تغذيه مى كند.

وَ عِنَباً وَ قَضْباً انگور را به علّت منافع فراوانش به ياد كردن امتياز داده است. و

«قضب» رطبهاى نارسى است كه يكى پس از ديگرى مى افتد تا علوفه چهارپايان شود.

وَ حَدائِقَ غُلْباً و باغهايى كه درختانش درهم پيچيده است و اصل آن از غلب الرّقاب، گردنهاى ستبر است، و براى درختان ستبر و درهم پيچيده استعاره آورده اند.

وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا و ديگر ميوه جات و چراگاهها، چراگاه را از اين نظر «ابّ» مى گويند كه قصد مى شود و مردم دنبال آن مى روند «ابّ» و «امّ» نظير يكديگرند.

شاعر مى گويد:

جذمنا قيس و نجد دارنا و لنا الأبّ به و المكرع «1»

__________________________________________________

1- ما از قبيله قيس هستيم و خانه ما نجد است و در نجد چراگاه و آبشخور داريم. تفسير كشّاف، ج 4، ص 704- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 566

مَتاعاً لَكُمْ يعنى [همه آنها را] براى بهره ورى شما قرار داديم.

فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ «صاخّه» صيحه قيامت است، پس هر گاه صيحه قيامت بيايد، و از آن جهت صاخّه فرموده كه گوشها را چنان مى خراشد كه احتمال كر شدن آنها مى رود.

يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ روزى كه انسان از نزديكترين خويشاوندانش مى گريزد چون سرگرم به كارهاى خودش است يا براى پرهيز از بازخواستهاى آنها از ناراحتيهايى است كه در دنيا از او داشته اند مثلا برادر مى گويد: در مال خود نسبت به من مواسات را رعايت نكردى و والدين در نيكى به ما تقصير كردند و مادر به من غذاى حرام خورانيد و كار خلاف كرد و فرزندان مى گويند كه والدين ما را تعليم نداده و ارشاد نكردند.

لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ هر يك از مردم در اين روز وضعى دارند كه پرداختن به آن آنها را به خود مشغول و سرگرم مى كند.

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ در اين

روز چهره هايى مى درخشد، از اسفر الصّبح، هر گاه صبح بدرخشد.

از ابن عبّاس روايت است كه چهره ها از قيام در شب به عبادت درخشان است، و در حديث است كه هر كس در شب بسيار نماز بخواند چهره اش در روز نيكو شود «1».

وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ منظور از غبره، غبار است. بر روى چهره هايى غبار است.

تَرْهَقُها قَتَرَةٌ بر روى آن چهره ها سياهى نشسته است كه همانند دود است.

__________________________________________________

1- و

فى الحديث، من كثر صلوته بالليل حسن وجهه بالنّهار.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 567

سوره تكوير ..... ص : 567

اشاره

مكّى است.

بيست و نه آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 567

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ را بخواند خداوند او را در هنگام پراكنده شدن نامه اعمال از رسوايى در امان مى دارد «1».

[سوره التكوير (81): آيات 1 تا 14] ..... ص : 567

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ (1) وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ (2) وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ (3) وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ (4)

وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ (5) وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ (6) وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ (7) وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ (8) بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (9)

وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ (10) وَ إِذَا السَّماءُ كُشِطَتْ (11) وَ إِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ (12) وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ (13) عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ (14)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) من قراء اذا الشمس كوّرت اعاذه اللَّه ان يفضحه حين تنشر صحيفته.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 568

ترجمه: .... ص : 568

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

در آن هنگام كه خورشيد درهم پيچيده شود. (1)

و در آن هنگام كه ستارگان بى فروغ شوند. (2)

و در آن هنگام كه كوه ها به حركت در آيند. (3)

و در آن هنگام كه با ارزشترين اموال به دست فراموشى سپرده شود. (4)

و در آن هنگام كه وحوشش جمع شوند. (5)

و در آن هنگام كه درياها برافروخته شوند. (6)

و در آن هنگام كه هر كس با همسان خود قرين گردد. (7)

و در آن هنگام كه از دختران زنده به گور شده سؤال شود (8)

كه به كدامين گناه كشته شدند. (9)

و در آن هنگام كه نامه هاى اعمال گشوده شود. (10)

و در آن هنگام كه پرده از روى آسمان برگرفته شود. (11)

و در آن هنگام كه دوزخ شعله ور گردد. (12)

و در آن هنگام كه بهشت نزديك شود. (13)

آرى در آن موقع هر كس مى داند چه چيزى را آماده كرده است! (14)

تفسير: ..... ص : 568

إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ «الشّمس» مرفوع و فاعل براى فعل مقدّر است كه «كوّرت» آن را تفسير مى كند زيرا «اذا» داراى معناى شرط است و فعل مى خواهد همچنين است «اذا» در ديگر آيات.

از ابن عبّاس روايت است كه «كوّرت» به معناى از بين رفتن نور و روشنايى خورشيد است. در معناى «كوّرت» دو وجه است:

1- از تكوير عمامه باشد كه همان پيچيدن عمامه است يعنى روشنايى خورشيد درهم پيچيده مى شود و گستره و پراكندگى آن در كرانه ها از بين مى رود و منظور زوال و از بين رفتن نور خورشيد است. يا در هم پيچيده شدن خورشيد عبارت از جمع شدن و پوشيده شدن آن باشد زيرا هر گاه قصد جمع كردن لباس باشد درهم پيچيده

مى شود.

2- يا «تكوير» از طعنه فكوّره، باشد هر گاه آن را بيفكند يعنى خورشيد از فلك

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 569

خود بدور افكنده شود چنان كه خداوند ستارگان را به كدر شدن كه انقباض است توصيف فرموده است.

وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ از مجاهد نقل شده كه «انكدرت» به معناى سقوط و پراكنده شدن است.

وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ آن گاه كه كوه ها از روى زمين كنده و دور شود. يا در فضا به حركت آيد مانند حركت ابرها نظير گفتار خداوند: وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ «در حالى كه [كوه ها] مانند ابر در حركتند». (نمل/ 88) وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ «عشار» جمع عشرا مانند نفاس كه جمع نفسا، است، و مقصود شترى است كه ده ماه به بالا از باردارى آن گذشته باشد، اين شتران گرانقدرترين مال در نزد صاحبانشان هستند.

عُطِّلَتْ ماده شترى است كه مهمل و رها گذاشته شده چون صاحبانشان به خود سرگرمند.

وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ آن گاه كه حيوانا وحشى جمع شوند تا از بعضى كه به بعضى ديگر [شاخ زده يا آسيبى رسانده ] قصاص گرفته شود و به عوض دردهايى كه در دنيا به آنها رسيده و استحقاق [قصاص ] آن را دارند برسند.

از ابن عباس روايت است كه: منظور از حشر حيوانات، مردن آنهاست.

وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ سجّرت هم به تشديد «جيم» و هم بدون تشديد قرائت شده است. و از سجّر التّنور اذا ملأها بالحطب، گرفته شده، تنور پر از هيزم شد. و بعضى از هيزمها به وسيله بعضى برافروخته شد، يعنى بعضى از درياها در بعضى ديگر جارى شود، تا به صورت يك دريا درآيد، بعضى گفته اند درياها برافروخته

و به صورت آتشى شعله ور در آيد.

وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ آن گاه كه هر انسانى نزديك به شكل خود مى شود، و به قولى آن گاه كه ارواح به اجساد نزديك شود [زنده شوند] و به گفته بعضى آن گاه كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 570

نفوس صالحان به حوران بهشتى نزديك شوند و نفوس كافران به شيطانها.

وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ وأد يئد، مقلوب آد يئود، به معناى سنگين شدن است زيرا سنگين كردن به وسيله خاك است و معناى سؤال از گناه دختر مقتولى كه به آن گناه كشته شده، توبيخ و سرزنش به قاتل اوست و نظير سخن خدا به عيسى عليه السّلام است:

أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ «[اى عيسى ] آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را دو معبود، غير از خدا انتخاب كنيد». (مائده/ 116).

از على عليه السّلام قرائت: سئلت بأىّ ذنب قتلت، روايت شده و ابن عبّاس و مجاهد نيز به همين صورت قرائت كرده اند، يعنى دخترك مقتول از خود دفاع مى كند و از خدا يا قاتل خود [علّت قتل خويش را] مى پرسد.

از حضرت باقر و صادق عليهما السّلام روايت است كه منظور از آيه رحم و خويشاوندى است و علّت قطع رحم از كسى كه رحم را قطع كرده سؤال مى شود، و فرمودند:

رحم كسى است كه در راه دوستى و ولايت ما كشته شود بنا بر اين از باب حذف مضاف است [در اصل باىّ ذنب قتلت المقتوله بوده است ] (قتّلت) به تشديد (تاء) نيز قرائت شده است و آيه دلالت دارد كه اطفال مشركان به گناه پدرانشان كيفر نمى شوند و كيفر

فقط در برابر گناه [خود شخص ] است و هر گاه خدا كافر را به سبب بى گناهى كودك مقتول سرزنش مى كند زشت است كه كودك را كيفر دهد.

از ابن عباس در همين مورد [عذاب شدن فرزندان كفّار] سؤال شد، او به اين آيه استدلال كرد.

وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ «نشرت» به تشديد (شين) و بدون تشديد قرائت شده است و مقصود نامه هاى اعمال است كه در هنگام مرگ آدمى درهم پيچيده مى شود آن گاه در موقع حساب باز و گشوده مى شود.

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: مردم در روز قيامت با بدن برهنه و پاى برهنه محشور مى شوند پس امّ سلمه پرسيد: زنان چگونه محشور مى شوند؟ فرمود: اى امّ سلمه مردم

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 571

سرگرم و گرفتارند [گرفتارى مردم مانع از نگاه آنها به زنان است ] عرض كرد:

گرفتار چه هستند؟ حضرت فرمود: پراكندگى و باز شدن نامه هاى عمل است كه در آنها كارهاى نيك و بد به وزن ذرّه و خردل ثبت شده است. ممكن است مقصود پراكنده شدن نامه ها در ميان صاحبان آنها باشد.

وَ إِذَا السَّماءُ كُشِطَتْ آن گاه كه آسمان از جاى خود كنده و نابود شود چنان كه پوست از بدن حيوان سر بريده و پرده از روى چيزى جدا مى شود.

وَ إِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ «سعّرت» به تشديد (عين) و بدون تشديد قرائت شده است، آن گاه كه آتش دوزخ سخت برافروخته شود، بعضى گفته اند: خشم خدا و گناهان بشر آتش دوزخ را بر مى افروزد.

وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ آن گاه كه بهشت با نعمتهايش به بهشتيان نزديك شود.

عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ عامل نصب در «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ» و معطوفهاى آن، فعل «علم»

است.

نقل شده كه يك قارى اين سوره را در حضور ابن مسعود قرائت كرد و چون به آيه عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ رسيد، ابن مسعود گفت: وا انقطاع ظهرياه «اى واى كمرم شكست» [يعنى ابن مسعود اين سخن را از بيم قيامت و كيفر اعمال بر زبان آورد «1».]

[سوره التكوير (81): آيات 15 تا 29] ..... ص : 571

اشاره

فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ (15) الْجَوارِ الْكُنَّسِ (16) وَ اللَّيْلِ إِذا عَسْعَسَ (17) وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ (18) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ (19)

ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ (20) مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ (21) وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ (22) وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ (23) وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ (24)

وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجِيمٍ (25) فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ (26) إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ (27) لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ (28) وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (29)

__________________________________________________

1- در تفسير روح المعانى (آلوسى، ج 29، 30، چاپ بيروت، ص 57، و تفسير روح البيان، ج 10، و تفسير كشّاف، ج 4 و انقطاع ظهرياه آمده است (توضيح داخل كروشه از تفسير روح المعانى گرفته شده است)- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 572

ترجمه: ..... ص : 572

سوگند به ستارگانى كه باز مى گردند. (15)

حركت مى كنند و از ديده ها پنهان مى شوند. (16)

و قسم به شب هنگامى كه پشت كند و به آخر رسد. (17)

و صبح هنگامى كه تنفّس كند. (18)

كه اين (قرآن) كلام فرستاده بزرگوارى است (جبرئيل امين). (19)

كه صاحب قدرت است و نزد (خداوند) صاحب عرش، مقام والا دارد. (20)

فرمانروا و امين است. (21)

و مصاحب شما (پيامبر) ديوانه نيست. (22)

او رسول الهى (جبرئيل) را در افق روشن مشاهده كرد. (23)

او نسبت به آنچه از طريق وحى دريافت داشته بخل ندارد. (24)

اين (قرآن) گفته شيطان رجيم نيست. (25)

پس به كجا مى رويد؟! (26)

اين (قرآن) چيزى جز تذكّر براى جهانيان نيست. (27)

براى آنها كه مى خواهند راه مستقيم در پيش گيرند. (28)

و شما اراده نمى كنيد مگر اين كه خداوند پروردگار جهانيان بخواهد. (29)

تفسير: ..... ص : 572

فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ «خنّس» به پنج ستاره رواجع گويند [سياره اى كه حركتش بر خلاف توالى بروج به نظر مى آيد] و در همان حال كه ستاره در آخر برج ديده مى شود ناگاه به جاى اوّلش بر مى گردد «1».

__________________________________________________

1- پنج ستاره رواجع در اصطلاح منجّمان ستارگان پنجگانه سرگردان ناميده مى شوند زيرا حركت آنها شبيه حركت ماه و خورشيد نيست بلكه از برج (حمل) به برج (ثور) حركت مى كنند و چند روز در جاى خود بى حركت مى مانند سپس از همان مسير اوليه بر مى گردند تا وارد برج (حمل) مى شوند تا آنجا كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 573

الْجَوارِ الْكُنَّسِ منظور از جوارى، سيّاره، و مقصود از «كنّس» ستارگان پنهان است (كنّس) از كنس الوحش اذا دخل كناسه، گرفته شده، يعنى حيوان وحشى وارد لانه اش شد بنا بر اين مقصود از خنّوس سيّاره بازگشت آن و مقصود از

كنوس سيّاره پنهان شدن آن در نور خورشيد است.

بعضى گفته اند: منظور از «جوار الكنّس» تمام ستارگانند كه در روزها از چشمها پنهان مى شوند و شبها مانند حيوانات وحشى كه به لانه هايشان مى روند در جاهاى خود مخفى مى شوند.

وَ اللَّيْلِ إِذا عَسْعَسَ عسعس اللّيل و سعسع، آن گاه گويند كه شب پشت بگرداند، بعضى گفت اند: يعنى هر گاه تاريكى شب روى بياورد.

وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ آن گاه كه روشنى صبح امتداد يابد يعنى هر گاه صبح روى بياورد نسيم (باد خنك) نيز روى مى آورد پس نسيم را به منزله نفس كشيدن صبح قرار داده است.

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ضمير «انّه» به قرآن بر مى گردد، يعنى قرآن گفته پيكى است كه در پيشگاه پروردگارش بزرگوار است و او جبرئيل عليه السّلام است.

ذِي قُوَّةٍ اين جمله مانند آيه: شَدِيدُ الْقُوى ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى ، است.

عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ در پيشگاه صاحب عرش يعنى خداى سبحان قدرتمند است.

مُطاعٍ در آسمان اطاعت مى شود و فرشتگان آسمان از او فرمان مى برند.

«امين» در رساندن وحى خدا به پيامبرانش امين است.

__________________________________________________

(مشترى) در يك روز يازده بار رفت و برگشت دارد و (زحل) بيست و نه برگشت.

حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: «خنّس» پنج ستاره: زحل، مشترى، مرّيخ، زهره، عطارد، است.

ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 26، ص 336- 337- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 574

وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ اين آيه عطف بر جواب قسم (إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ) است پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله جبرئيل عليه السّلام را به همان صورتى ديد كه خدا او را آفريده است.

بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ در محل بلند طلوع خورشيد كه افق اعلى از سمت مشرق است.

وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ

بِضَنِينٍ محمد صلّى اللَّه عليه و آله در خبرهايى كه از غيب و وحى مى دهد متّهم نيست، چرا كه احوال آن حضرت گوياى راستگويى و امانت اوست.

ظنين از ظنّه به معناى تهمت است و با (ضاد) از «ضنن» به معناى بخل نيز قرائت شده است يعنى اگر كسى درخواست تعليم وحى كند بخل نمى ورزد به گونه اى كه به او تعليم ندهد يا قسمتى از وحى را كنار بگذارد و ابلاغ نكند.

تفاوت ميان (ضاد) و (ظاء) در اين است كه مخرج (ضاد) از اصل كنار زبان و دندانهايى است كه در سمت راست يا چپ زبان واقع است و يكى از حروف شجرى و نظير (جيم و شين) است «1».

و مخرج (ظاء) از كنار زبان و ريشه دندانهاى ثناياى بالاست و يكى از حروف ذولقيّه «2» نظير (ذال و ثاء) است.

وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجِيمٍ قرآن گفته شيطان رانده به شهابها نيست چنان كه كفّار معتقد بودند كه شيطان [سخنان را] به پيامبر القا مى كند همان طور كه به دوستان كاهن خود القا مى كرد.

فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ طلب گمراهى براى آنهاست چنان كه به ترك كننده جاده كه از راه كناره گيرى مى كند مى گويند: به كجا مى روى و حال كفّار بر حال آن كس كه از جادّه كناره گيرى كرده تشبيه شده است به اين جهت كه حق را ترك كرده و از حق به باطل عدول كرده اند.

__________________________________________________

1- حروف شجرى، حروفى است كه در تلفّظ آنها وسط زبان و حنك بالا نقش دارد، شجره طيّبه، تجويد قرآن، قرآن كريم، انتشار علميه اسلاميه، اوائل قرآن- م. [.....]

2- حروف ذولقيّة، حروفى است كه تيزى سر زبان در تلفّظ آنها نقش دارد.

همان مأخذ.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 575

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ ضمير (هو) به قرآن بر مى گردد، قرآن چيزى جز موعظه و يادآورى براى جهانيان نيست.

لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ بدل از «للعالمين» است و به اين دليل بدل عالمين شده كه آنان كه با داخل شدن به اسلام خواستار استقامت و راستى هستند از قرآن و موعظه بهره مى برند و گويى جز آنها كسى از موعظه بهره نمى برد اگر چه تمامشان موعظه مى شوند.

وَ ما تَشاؤُنَ خواستار استقامت نيستند يعنى جز با توفيق و لطف خدا هيچ كس استقامت نمى خواهد يا شما خواهان استقامت نيستيد منظور كسانى است كه خواهان استقامت نيستند جز به الزام و جبر الهى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 576

سوره انفطار ..... ص : 576

اشاره

مكّى است.

و نوزده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 576

ابىّ [بن كعب ] روايت كرده كه هر كس سوره انفطار را قرائت كند خداوند به عدد هر قطره بارانى كه از آسمان فرو مى ريزد يك حسنه و به عدد هر قبرى يك حسنه به او مى دهد «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس دو سوره انشقاق و انفطار را قرائت كند و در نماز واجب و مستحبّ اين دو را مدّ نظر قرار دهد [مرتّب بخواند و در آن تأمّل كند] هيچ چيزى حاجب و مانع او از خدا نشود و همواره به خدا توجّه نمايد و خدا نيز به او نظر «رحمت كند» تا از حساب مردم آسوده شود «2».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) من قرأها اعطاه اللَّه بعدد كلّ قطرة من السّماء حسنة و بعدد كل قبر حسنة.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام من قرأ هاتين السورتين، اذا السماء انفطرت و اذا السماء انشقّت، و جعلهما نصب عينيه فى صلوة الفريضة و النافلة لم يحجبه من اللَّه حجاب و لم يزل ينظر الى اللَّه و ينظر اللَّه اليه حتى يفرغ من حساب الناس.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 577

[سوره الانفطار (82): آيات 1 تا 19] ..... ص : 577

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ (1) وَ إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ (2) وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ (3) وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ (4)

عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ (5) يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ (6) الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ (7) فِي أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ (8) كَلاَّ بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ (9)

وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظِينَ (10) كِراماً كاتِبِينَ (11) يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ (12) إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ (13) وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ (14)

يَصْلَوْنَها يَوْمَ الدِّينِ (15) وَ ما هُمْ عَنْها بِغائِبِينَ (16) وَ ما

أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ (17) ثُمَّ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ (18) يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ (19)

ترجمه: ..... ص : 577

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر.

آن زمان كه آسمان (كرات آسمانى) از هم شكافته شود. (1)

و آن زمان كه ستارگان پراكنده شود و فرو ريزد. (2)

و آن زمان كه درياها به هم پيوسته شود. (3)

و آن زمان كه قبرها زير و رو شود (و مردگان خارج شوند). (4)

در آن زمان هر كس مى داند آنچه را از قبل فرستاده و آنچه را براى بعد گذاشته است. (5)

اى انسان چه چيز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخته؟! (6)

همان خدايى كه تو را آفريد و منظّم و موزون ساخت. (7)

و در هر صورتى كه مى خواست تو را تركيب نمود. (8)

آن چنان كه شما مى پنداريد نيست، بلكه شما روز جزا را منكريد. (9)

و بدون شكّ نگاهبانانى بر شما گمارده شده (10)

والا مقام و نويسنده (اعمال نيك و بد شما) (11)

آنها مى دانند شما چه مى كنيد. (12)

مسلّما نيكان در نعمت فراوانى هستند. (13)

و بدكاران در دوزخند (14)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 578

روز جزا وارد آن مى شوند و مى سوزند (15)

و هيچ گاه از آن غائب و دور نيستند (16)

تو چه مى دانى روز قيامت چيست؟ (17)

باز چه مى دانى روز قيامت چيست؟ (18)

روزى است كه هيچ كس قادر بر انجام كارى در حق ديگرى نيست و همه امور در آن روز از آن خداست. (19)

تفسير: ..... ص : 578

إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ انفطرت، شكافته و پاره شد، آن گاه كه آسمان شكافته شود.

وَ إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ انتثرت، سقوط كرد، آن گاه كه ستارگان سقوط كنند.

وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ راه بعضى از درياها به بعضى گشوده شود و به صورت يك دريا در آيد و آب شور با آب شيرين مخلوط شود.

وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ آن گاه

كه قبرها شكافته شود و مردگان آن بيرون آيند. «بعثر» و «بحثر» دو كلمه نظير يكديگرند كه از «بعث و بحث» با «راء» تركيب شده اند.

عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ هر نفسى از خير و شرّى كه پيش فرستاده آگاه شود.

وَ أَخَّرَتْ و آنچه را بعد فرستاده مانند سنّت حسنه اى كه پس از او عمل شده بداند. و نظير اين آيه است: يُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ

«و در آن روز انسان را از تمام كارهايى كه از پيش يا پس فرستاده، آگاه مى كند». (قيامت 13).

يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ اى انسان چه چيز تو را به پروردگار كريم خود مغرور ساخته تا نافرمانى و مخالفت او كنى؟

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: نادانى اش او را مغرور ساخته است.

حسن گفته است: به خدا شيطان پليدش او را مغرور ساخته و به او گفته است: هر چه مى خواهى انجام بده كه پروردگارت همان بخشنده اى است كه در آغاز به تو نعمت بخشيده و سرانجام نيز خواهد بخشيد، و بدين وسيله شيطان او را در منجلاب گناه افكنده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 579

به فضيل بن عياض گفتند اگر خداوند تو را روز قيامت در برابر خود برپا داشته و محاكمه كند و بفرمايد: ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ، چه چيز تو را به پروردگار كريمت مغرور كرده چه خواهى گفت؟ فضيل جواب داد كه مى گويم: پرده هاى آويخته عفو و كرم تو مرا مغرور ساخت.

از يحيى بن معاذ نقل شده است: اگر چنين سؤالى از من شود خواهم گفت:

احسان و نيكى تو در گذشته و آينه مرا مغرور كرد.

از ديگرى نقل شده كه خداوند سبحان

به اين دليل از ميان اسماء خود اسم «كريم» را ذكر كرده كه به گنهكار تلقين جواب كند تا بگويد: بخشش خداى بخشنده مرا مغرور ساخت چنان كه از امير المؤمنين عليه السّلام روايت است كه چند بار يكى از غلامانش را صدا زد و او جواب نداد پس حضرت او را در كنار در ديد و به او فرمود: چرا جوابم را ندادى در پاسخ حضرت گفت: چون به حلمت مطمئنّم و از مجازاتت در امان هستم پس جوابش را پسنديد و او را [در راه خدا] آزاد كرد.

الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ خدايى كه تو را [از نطفه اى ] آفريد و تو را انسانى مستوى القامه با اندامهايى سالم قرار داد.

فَعَدَلَكَ آفرينش تو را معتدل و متناسب قرار داد، اين فعل بدون تشديد (دال) نيز قرائت شده و در اين قرائت، دو معنى دارد:

1- به همان معناى فعل مشدّد، يعنى خلقت تو را معتدل قرار داد به طورى كه اعضاى بدنت با هم هماهنگ است.

2- بدون تشديد (دال) يعنى از آفريدن غير تو عدول كرد و تو را زيبا آفريد [از ديگر آفريدگان ممتازى ] عدله عن الطّريق، گويند يعنى او را از راه منصرف كرد و برگرداند.

فِي أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ به هر صورتى از صورتهاى گوناگون در زيبايى و زشتى و بلندى و كوتاهى و شباهت به بعضى خويشاوندان و عدم شباهت، كه به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 580

مقتضاى مشيّت و حكمتش بوده، تو را تركيب و صورت بندى كرده است، اين جمله توضيح براى (فعدلك) است و تعلّق گرفتن حرف جرّ به «ركّبك» به اين معناست كه خداوند تو را به بعضى

از صورتها در آورد و ممكن است حرف جرّ متعلّق به «عدلك» باشد و به معناى تعجّب، يعنى تو را به هر صورتى شگفت، معتدل قرار داد، آن گاه فرموده: «ما شاءَ رَكَّبَكَ» يعنى به هر تركيبى كه خواست تو را نيكو تركيب كرد.

كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ يعنى از مغرور شدن به خدا برگرديد.

بل تكذبون بلكه اى گروه كافر شما روز جزا را تكذيب مى كنيد.

وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظِينَ البته نگهبانانى از فرشتگان هستند كه اعمال شما را مى نويسند تا به آن جزا داده شويد.

إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ البتّه نيكان از ابرار در بهشتند.

وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ و كسانى كه روز قيامت را تكذيب مى كنند در دوزخند.

يَصْلَوْنَها يَوْمَ الدِّينِ يعنى در روز قيامت ملازم آتشند چون در دوزخ مى باشند.

وَ ما هُمْ عَنْها بِغائِبِينَ از آتش بركنار نيستند و نظير اين آيه است: وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنْها «ولى نمى توانند [از آتش ] خارج شوند». (مائده/ 37) وَ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ يعنى كار روز قيامت به گونه اى است كه هيچ كس نمى تواند كنه و حقيقت ترس و شدّتش را دريابد و هر طور تصوّر كند باز هم بالاتر از آن است.

ثُمَّ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ تكرار آيه براى تأكيد و فزونى وحشت روز قيامت است.

آن گاه به اجمال روز قيامت را توصيف كرده و فرموده است:

يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ روزى كه هيچ كس نمى تواند از ديگرى دفاع كند يا به ديگرى نفعى برساند يا از كسى شفاعت كند جز به اذن و فرمان خدا. ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 581

در اعراب: يَوْمَ لا تَمْلِكُ، چند قول است:

1- رفع،

بنا بر اين كه بدل از «يوم الدّين» باشد يا «هو» در تقدير گرفته شود.

2- نصب، بنا بر اين كه «يدانون» در تقدير باشد چون «دين» بر آن دلالت مى كند.

3- به همان حال ظرفيت كه بيشتر اوقات به آن حال است رها شود و محلّا مرفوع باشد و نظير آن است آيات: يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ «(آرى) همان روزى است كه آنها را بر آتش مى سوزانند». (ذاريات/ 13) يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ «روزى كه مردم مى باشند» (قارعه/ 4).

و الامر يومئذ للَّه حكم به پاداش و ثواب و عفو و كيفر تنها از آن خداست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 582

سوره مطفّفين ..... ص : 582

اشاره

مكّى و مدنى بودنش مورد اختلاف است.

سى و شش آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 582

ابىّ (بن كعب) گويد: هر كس اين سوره را قرائت كند خداوند او را در قيامت از رحيق مختوم [جامهاى سربسته ] سيرآب كند «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كه در نماز واجب خود سوره مطفّفين را قرائت كند خداوند در قيامت او را از آتش امان دهد به طورى كه نه آتش او را ببيند و نه او آتش را و از پل دوزخ عبور نكند و مورد محاسبه قرار نگيرد «2».

[سوره المطففين (83): آيات 1 تا 36] .... ص : 582

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ (1) الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ (2) وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ (3) أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ (4)

لِيَوْمٍ عَظِيمٍ (5) يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ (6) كَلاَّ إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ (7) وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ (8) كِتابٌ مَرْقُومٌ (9)

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (10) الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ (11) وَ ما يُكَذِّبُ بِهِ إِلاَّ كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ (12) إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (13) كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (14)

كَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ (15) ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصالُوا الْجَحِيمِ (16) ثُمَّ يُقالُ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (17) كَلاَّ إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ (18) وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ (19)

كِتابٌ مَرْقُومٌ (20) يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ (21) إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ (22) عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ (23) تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ (24)

يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ (25) خِتامُهُ مِسْكٌ وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ (26) وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ (27) عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ (28) إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ (29)

وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ (30) وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ (31) وَ

إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ (32) وَ ما أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حافِظِينَ (33) فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ (34)

عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ (35) هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُونَ (36)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) و من قرأها سقاه اللَّه من الرحيق المختوم يوم القيامة.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام من كانت قراءته فى الفريضة، وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ اعطاه اللَّه يوم القيامة الأمن من النار و لم تره و لا يراه و لا يمرّ على جسر جهنّم و لا يحاسب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 583

ترجمه: .... ص : 583

به نام خداوند بخشنده مهربان.

واى بر كم فروشان (1)

آنها كه وقتى براى خود كيل مى كنند حق خود را به طور كامل مى گيرند. (2)

امّا هنگامى كه مى خواهند براى ديگران كيل يا وزن كنند كم مى گذارند! (3)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 584

آيا آنها باور ندارند كه بر انگيخته مى شوند. (4)

در روزى بزرگ. (5)

روزى كه مردم در پيشگاه پروردگار جهان مى ايستند. (6)

چنين نيست كه آنها (درباره قيامت خيال مى كنند) مسلّما نامه اعمال فاجران در سجّين است. (7)

تو چه مى دانى سجّين چيست؟ (8)

نامه اى است رقم زده و سرنوشتى است حتمى (9)

واى در آن روز بر تكذيب كنندگان. (10)

همانها كه روز قيامت را انكار مى كنند. (11)

و تنها كسانى آن را انكار مى كنند كه متجاوز و گنهكارند. (12)

همان كس كه وقتى آيات ما بر او خوانده مى شود مى گويد: اين افسانه هاى پيشينيان است. (13)

چنين نيست كه آنها خيال مى كنند، بلكه اعمالشان چون زنگارى بر دلهايشان نشسته! (14)

چنين نيست كه آنها مى پندارند، بلكه در آن روز از پروردگارشان محجوبند. (15)

سپس آنها مسلّما وارد دوزخ مى شوند. (16)

بعد به آنها گفته مى شود اين همان چيزى است كه آن را تكذيب مى كرديد! (17)

چنان

نيست كه آنها (درباره معاد) خيال مى كنند، بلكه اعمال نيكان در «عليّين» است. (18)

و تو چه مى دانى عليّين چيست؟! (19)

نامه اى است رقم زده و سرنوشتى است قطعى. (20)

كه مقرّبان شاهد آنند. (21)

مسلّما نيكان در انواع نعمت متنعّمند. (22)

بر تختهاى زيباى بهشتى تكيه كرده و به زيبائيهاى بهشت مى نگرند. (23)

در چهره هاى آنها طراوت و نشاط نعمت را مى بينى. (24)

آنها از شراب زلال دست نخورده سربسته اى سيرآب مى شوند. (25)

مهرى كه بر آن نهاده شده از مشك است، و در اين نعمتهاى بهشتى بايد راغبان بر يكديگر پيشى بگيرند. (26)

اين شراب (طهور) ممزوج با تسنيم است. (27)

همان چشمه اى كه مقرّبان از آن مى نوشند. (28)

بدكاران (در دنيا) پيوسته به مؤمنان مى خنديدند. (29)

و هنگامى كه از كنار آنها (جمع مؤمنان) مى گذشتند آنها را با اشارات مورد سخريه قرار مى دادند. (30)

و هنگامى كه به سوى خانواده خود باز مى گشتند

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 585

مسرور و خندان بودند. (31)

و هنگامى كه آنها (مؤمنان) را مى ديدند مى گفتند: اينها گمراهانند. (32)

در حالى كه آنها هرگز مأمور مراقبت و متكفّل آنان (مؤمنان) نبودند. (33)

ولى امروز مؤمنان به كفّار مى خندند. (34)

در حالى كه بر تختهاى مزيّن بهشتى نشسته اند و نگاه مى كنند. (35)

آيا كفّار پاداش اعمال خود را گرفتند؟! (36)

تفسير: .... ص : 585
اشاره

وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ تطفيف، كاستن از پيمانه و ترازو و ندادن حق خريدار است، زيرا آنچه در پيمانه و وزن كم مى شود چيزى اندك است، چون پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله وارد مدينه شد مردم مدينه از نظر پيمانه كردن بدترين مردم بودند و پس از نزول اين سوره پيمانه را خوب و كامل كردند، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به مردم مدينه فرمود: پنج

[بلا] در برابر پنج [گناه ] است:

1- هيچ گروهى پيمان شكنى نكردند جز اين كه خدا دشمنانشان را بر آنها مسلّط ساخت.

2- هيچ گروهى حكم نكردند به آنچه خداوند نازل نفرمود مگر اين كه فقر در ميانشان شايع شد.

3- در ميان هيچ قومى گناه آشكار نشد جز اين كه مرگ در ميان آنها شايع گشت.

4- هيچ قومى از پيمانه نكاستند جز اين كه گياه [در زمينهايشان ] نروييد و دچار قحطى شدند.

5- هيچ گروهى از پرداخت زكات سر، باز نزدند مگر اين كه از باران منع شدند.

الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ بجاى «من النّاس» على النّاس فرمود تا دلالت كند بر اين كه پيمانه كردنشان به ضرر مردم بود. ممكن است «على» متعلق به يستوفون، باشد و مفعول بر فعل مقدّم شده تا بر خصوصيّتى دلالت كند، يعنى فقط بر ضرر مردم پيمانه مى كردند ولى پيمانه را به نفع خودشان كامل مى كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 586

فرّاء گويد: من و على، در همين مورد بجاى هم مى نشينند [مترادفند] زيرا پيمانه بر آن شخص ثابت است. پس هر گاه بگويد: اكتلت عليك، گويى گفته است: أخذت ما عليك، آنچه بر ذمّه ات بود گرفتم، و هر گاه بگويد: اكتلت منك، گويى گفته است:

استوفيت منك حق و حقوق خود را بطور كامل از تو گرفتم.

وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ ضمير در «كالوهم و در «وزنوهم» منصوب است و به «ناس» بر مى گردد و در آن دو وجه است:

1- مقصود كالوا لهم، او وزنوا لهم، باشد و حرف جرّ [لام ] حذف و ضمير به فعل متّصل شده است چنان كه شاعر گفته است:

و لقد جنيتك اكمؤا و عساقلا

و لقد نهيتك عن بنات الأوبر «1»

يا و الحريص يصيدك لا الجواد به معناى: جنيت لك و يصيد لك، شخص حريص تو را شكار مى كند نه بخشنده.

2- مضاف (مكيل و موزون) حذف شده و مضاف اليه بجاى آن نشسته است و نمى تواند ضمير مرفوع براى مطفّفين باشد زيرا معنى چنين مى شود: هر گاه از مردم چيزى مى ستانند پيمانه را كامل مى كنند و هر گاه خودشان به خصوص عهده دار پيمانه و وزن هستند پيمانه را كم مى دهند و اين سخن متنافر است چون سخن از

__________________________________________________

1- كما و عساقل [نوعى گياه كه در فصل بهار مى رويد و هر دو از يك جنس است ولى عساقل نوع بهتر آن است ] را بر تو مباح كردم و تو را از بنات او بر [نوع پست كما] نهى كردم. اين شعر تمثيلى است براى كسى كه به جنس خوب تشويق و توصيه مى شود و او جنس پست و بد را مى گيرد و از فرجام كار خود پشيمان مى شود. تفسير كشّاف، ج 4، ص 719، [مترجم مى گويد: سه گياهى كه در شعر ذكر شده از يك نوعند با تفاوت در مرغوبيّت و در فصل بهار در بعضى از مناطق ايران مى رويد. در مسير راه شاهرود و مشهد از ميامى تا ميان دشت سبزوار در دو طرف جاده تا نقاط دور دست آن مى رويد و بعضى از انواعش بسيار بد بو است. اتومبيلها در هنگام فراوانى جمع مى كنند و مى فروشند. در جهاد خراسان روى اين گياه تحقيق شده و گفته اند غذائيت ندارد اما در شاهرود و سبزوار بسيار مى خورند و بسيار خاصيت دارد و على رغم اين كه بد بو است در

سوپ بسيار خوشمزه است.].- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 587

نفس عمل است نه مباشر عمل.

يخسرون يعنى مى كاهند، گويند خسر الميزان و اخسره، از ترازو كاست.

أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ اين آيه شگفتى و انكار بزرگى است بر كم فروشان در اين كه بر كم فروشى گستاخ شده اند و گويى به دلشان خطور نمى كند كه در قيامت زنده شده و به حساب آنها مى رسند.

قتاده گويد: اى فرزند آدم [پيمانه را] كامل كن چنان كه دوست دارى پيمانه ات را كامل بدهند و عدالت كن چنان كه دوست دارى با تو به عدالت رفتار شود، نقل شده كه عربى بيابانى به عبد الملك بن مروان گفت: آنچه را خدا درباره مطفّفين فرموده شنيده اى؟ مقصود اين بود كه اين تهديد سخت، متوجّه مطفّف هست، پس به خودت چه گمان مى برى در حالى كه اموال مسلمين را بدون وزن و پيمانه بر مى دارى، بعضى گفته اند: ظنّ در آيه به معناى يقين است.

يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ يوم يقوم ظرف (مفعول فيه) براى مبعوثون، است. كلّا منع از كم فروشى و غفلت از يادآورى حساب و زنده شدن در قيامت است.

كَلَّا إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ يعنى آنچه از اعمال فاجران نوشته مى شود در سجّين است گفته اند: سجّين چاهى در جهنّم است.

كِتابٌ مَرْقُومٌ اين جمله خبر مبتداى مقدّر است و در اصل هو كتاب بوده است.

يعنى آن [سجّين ] محلّ نامه اعمال فاجران است پس مبتدا و مضاف هر دو حذف شده است.

بعضى گفته اند: سجّين كتابى است جامع كه دفتر كارهاى شرّ است و خداوند اعمال كافران و فاسقان جنّ و انس را در آن ثبت كرده است و آن كتابى

است نوشته شده و نوشتن آن روشن و آشكار است يا هر كس آن را ببيند بداند كه خيرى در آن نيست، يعنى اعمال فاجران در اين دفتر نوشته و ثبت شده است. سجّين بر وزن

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 588

فعّيل و از سجن است چون علّت حبس و در تنگنا قرار گرفتن در دوزخ مى شود يا به اين علّت كه بر حسب روايتى در زير زمين هفتم در محلّى ترسناك افكنده شده است كه آن نامه را شياطين مى بينند چنان كه دفتر كارهاى خير را فرشتگان مقرّب مى بينند، سجّين اسم علمى است كه از صفت نقل شده مانند حاتم.

الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ آنها كه روز جزا را تكذيب مى كنند، اين آيه از مواردى است كه براى نكوهش توصيف شده نه براى بيان تكذيب كنندگان چنان كه مى گوييد: فعل ذلك فلان الفاسق الخبيث اين كار را فلان فاسق پليد انجام داده است.

كَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا كلا منع براى معتدّ الأثيم، (متجاوز گنهكار) از گفته خودش است.

بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ گناهان بر دلهايشان غلبه كرده و بر آن نشسته چنان كه زنگار بر چيزى مى نشيند و به اين معناست كه شخص بر گناهان پافشارى كند تا بر دلش مهر بخورد، در نتيجه عمل خير را نپذيرد و به آن مايل نشود.

حسن (بصرى) گفته است: منظور از «رين» گناه پس از گناه است تا آنجا كه دل سياه مى شود. گفته مى شود: ران عليه الذّنب و غان عليه دينا و غينا گناه بر او غلبه كرد.

ران فيه النوم خواب بر او غالب شد، رأفت به الخمر، شراب عقل مى گسار را برد.

بل ران به ادغام (لام)

در (راء) نيز قرائت شده، و اظهار (راء) و ادغام لا در (راء) بهتر است. و به صورت اماله و تفخيم (الف) نيز قرائت شده است.

كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ «كلّا» منع از كسى است كه به سبب آن زنگار بر دلهايشان غلبه كرده است. و محجوب بودن از پروردگارشان تمثيلى براى سبك و خوار شمردن آنهاست. زيرا فقط به افراد بزرگوار و آبرومند، اذن ورود به دربار

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 589

شاهان را مى دهند.

ابن عبّاس گفته است: از رحمت و بخشش پروردگارشان محجوب و ممنوعند.

كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ كلّا، منع از تكذيب [در آيه قبل ] است. منظور از:

كتاب الأبرار، اعمال نيكان است كه نوشته شده. علّيّون اسم خاص براى دفتر كارهاى خيرى است كه تمام اعمال مقرّبان در آن نوشته شده است و منظور از «ابرار، تقوا پيشگان جنّ و انس است، علّيّون منقول از جمع على بر وزن فعّيل از علوّ است و به چند جهت «علوّ» ناميده شده است:

1- چون سبب بالا رفتن به درجات بلند بهشت است.

2- چون [دفتر كارهاى خير] در آسمان هفتم و در زير عرش آنجا كه مسكن كرّوبيان است و جاى بلندى قرار دارد. و آيه: يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ [مقرّبان آن دفتر را مى بينند] بر اين معنى دلالت دارد.

3- منظور از عليّين، سدرة المنتهى است [مقام جبرئيل عليه السّلام ].

عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ بر روى تختها و بسترهايى كه در حجله ها گذاشته مى شود قرار دارند و به هر جا مى خواهند و چشمشان كشش دارد و از منظرهاى بهشت و نعمتهايى كه خدا به آنها داده و به دشمنانشان كه در دوزخ معذّبند مى نگرند.

تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ

النَّعِيمِ طراوت و شادابى بهره ورى از نعمتها در چهره هايشان پيداست تعرف به صورت مجهول و نضرة النّعيم به رفع نيز قرائت شده است.

يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ از شرابى مى نوشند كه هيچ ناخالصى ندارد و ظرفهايش بجاى گل با مشك مهر شده است.

بعضى گفته اند: هر گاه، شخص آن را بنوشد (در پايان شرب) بوى مشك را مى دهد. ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 590

بعضى گفته اند: با كافور آميخته مى شود و پس از آميخته شدن با كافر به وسيله مشك مهر مى شود.

ختامه به فتح (تاء) نيز قرائت شده يعنى آنچه به وسيله آن، چيزى مهر شود.

وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ رغبت كنندگان به سبقت گرفتن در بندگى خداى متعال مايل و راغب شوند، نظير اين آيه است، آيه: لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ «آرى براى مثل اين پاداش تلاشگران بايد بكوشند». (صافات/ 61).

وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ طبيعت اين شراب كه تعريف شد از تسنيم است و آن اسم خاص است براى چشمه اى كه خود آن تسنيم ناميده شده و آن مصدر سنمّه به معناى رفعه است به دو جهت: يا براى اين كه عالى ترين شراب در بهشت است يا از آن نظر كه از بالا براى بهشتيان آورده مى شود.

قتاده گويد: تسنيم نهرى است كه در هوا جارى است و در ظروف بهشتيان ريخته مى شود.

عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ در اعراب عينا دو قول است:

1- منصوب است بنا بر اين كه مدح باشد. (مفعول امدح باشد).

2- زجاج گفته است: بنا بر حال بودن منصوب است.

إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا مقصود (از مجرمان) همان مشركانند.

كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ [مشركان ] بر مؤمنان يعنى عمّار، خبّاب، صهيب و ديگر مؤمنان فقير مى خنديدند و آنان را

مسخره مى كردند.

[شأن نزول ] .... ص : 590

روايت شده كه امير المؤمنين على عليه السّلام با چند از نفر مسلمانان خدمت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آمد. پس منافقان آنها را ريشخند كرده و بر آنها خنديدند و با اشاره چشم و ابرو از آنها عيبجويى كردند آن گاه نزد يارانشان برگشتند و گفتند: امروز آن اصلع (علىّ بن ابى طالب عليه السّلام) را ديديم و بر او خنديديم پس پيش از آن كه على عليه السّلام به خدمت پيامبر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 591

خدا صلّى اللَّه عليه و آله برسد اين آيه نازل شد «1».

ابو صالح از ابن عبّاس در مورد آيه: إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا روايت كرده كه منافقان قريش يكديگر را با اشاره چشم و ابرو عيبجويى مى كردند.

وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ فكهين، فاكهين نيز قرائت شده يعنى از بدگويى مسلمانان و مسخره كردن آنها لذّت مى بردند.

وَ ما أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حافِظِينَ يعنى كفّار را نفرستاده اند تا نگهبان مؤمنان باشند و مأمور حفظ اعمال آنها نيستند و اگر سرگرم وظايف خود باشند برايشان سزاوارتر است.

فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ يعنى در روز قيامت مؤمنان بر كفّار مى خندند چنان كه كفّار در دنيا بر آنها مى خنديدند.

روايت است كه براى كفّار درى به بهشت گشوده مى شود و به آنها مى گويند به طرف آن برويد و چون به در بهشت مى رسند در به رويشان بسته مى شود و چند بار اين عمل نسبت به آنها تكرار مى شود و مؤمنان در حالى كه در حجله ها روى تختهايند به آنها مى نگرند و مى خندند.

عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ ينظرون حال، براى يضحكون است، يعنى: يضحكون منهم بر آنها مى خندند در حالى كه از روى

تختها به آنها مى نگرند.

هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُونَ يعنى هر گاه مؤمنان اين رفتار را با كفّار داشته باشند آيا جزايشان را داده اند يعنى تلافى سخره هاى دنيا شده است.

ثوبه و اثابه آن گاه گويند كه او را جزا دهد. اوس شاعر گفته است:

__________________________________________________

1- و

روى انّ امير المؤمنين عليه السّلام جاء فى نفر من المسلمين إلى النّبي صلّى اللَّه عليه و آله فسخر منهم المنافقون و ضحكوا و تغامزوا ثم رجعوا الى اصحابهم فقالوا رأينا اليوم الأصلع فضحكنا منه فنزلت قبل ان يصل علىّ الى رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 592

سأجزيك او يجزيك عنّى مثوّب و حسبك ان يثنى عليك و تحمدى «1»

__________________________________________________

1- اى اسب من بزودى خودم تو را پاداش مى دهم و لازم نيست كه مردم تو را ستايش كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 593

سوره انشقاق .... ص : 593

اشاره

مكّى است و بيست و پنج آيه دارد.

به اعتقاد بصريها بيست و سه آيه است، به اعتقاد ديگران بيست و پنج آيه.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 593

كتابه بيمينه و وراء ظهره، از نظر اهل حجاز و كوفه، دو آيه است.

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره (انشقّت) را بخواند خداوند او را در امان دارد از اين كه نامه عملش را از پشت سرش به او بدهند «1».

[سوره الانشقاق (84): آيات 1 تا 25] .... ص : 593

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ (1) وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (2) وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ (3) وَ أَلْقَتْ ما فِيها وَ تَخَلَّتْ (4)

وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (5) يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ (6) فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ (7) فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً (8) وَ يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً (9)

وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ (10) فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً (11) وَ يَصْلى سَعِيراً (12) إِنَّهُ كانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُوراً (13) إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ (14)

بَلى إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصِيراً (15) فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ (16) وَ اللَّيْلِ وَ ما وَسَقَ (17) وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ (18) لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ (19)

فَما لَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (20) وَ إِذا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لا يَسْجُدُونَ (21) بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ (22) وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُوعُونَ (23) فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ (24)

إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ (25)

__________________________________________________

1-

عن ابىّ (بن كعب) من قرأ سورة انشقّت اعاذه اللَّه ان يعطيه كتابه وراء ظهره.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 594

ترجمه: .... ص : 594

به نام خداوند بخشنده مهربان.

در آن هنگام كه آسمان (كرات آسمانى) شكافته شود. (1)

و تسليم فرمان پروردگارش شود و سزاوار است چنين باشد. (2)

و در آن هنگام كه زمين گسترده شود. (3)

و آنچه در درون دارد بيرون افكنده و خالى شود. (4)

و تسليم فرمان پروردگارش گردد، و شايسته است كه چنين باشد. (5)

اى انسان! تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مى روى و او را ملاقات خواهى كرد. (6)

اما كسى كه نامه اعمالش به دست راستش داده شده. (7)

بزودى حساب آسانى براى او مى شود. (8)

و خوشحال به اهل

و خانواده اش باز مى گردد. (9)

و اما كسى كه نامه اعمالش پشت سرش داده شده. (10)

بزودى فريادش بلند مى شود كه اى واى بر من كه هلاك شدم. (11)

و در شعله هاى سوزان آتش دوزخ مى سوزد. (12)

او در ميان خانواده اش پيوسته (از كفر و گناه خود) مسرور بود (13)

او گمان مى كرد هرگز بازگشت نمى كند. (14)

آرى پروردگارش نسبت به او بينا بود (و اعمالش را براى حساب ثبت نكرد) (15)

سوگند به شفق (16)

و سوگند به شب و آنچه را جمع آورى مى كند. (17)

و سوگند به ماه آن گاه كه بدر كامل مى شود. (18)

كه همه شما دائما از حالى به حال ديگر منتقل مى شويد. (19)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 595

پس چرا آنها ايمان نمى آورند؟ (20)

و هنگامى كه قرآن بر آنها خوانده شود سجده نمى كنند؟ (21)

بلكه كافران پيوسته (آيات الهى) را تكذيب مى كنند. (22)

و خداوند آنچه را در دل پنهان مى دارند به خوبى مى داند. (23)

پس آنها را به عذاب دردناك بشارت بده. (24)

مگر آنها كه ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند كه براى آنها پاداشى است قطع نشدنى. (25)

تفسير: .... ص : 595

إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ انشقّت شكافته و از هم باز شود. جواب «اذا» فعلى است كه «فملاقيه» بر آن دلالت مى كند، يعنى هر گاه آسمان شكافته و از هم باز شود آدمى نتيجه تلاش خود را مى بيند، يا جواب «اذا» حذف شده تا هر چه در تقدير گرفته شود راست آيد، يعنى هر گاه آسمان به وسيله ابرها شكافته شود مانند آيه: وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ «و به خاطر آور روزى را كه آسمان يا ابرها از هم شكافته مى شود». (فرقان/ 25) وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ اذن، همان گوش دادن است،

عدى گفته است:

فى سماع يأذن الشيخ له و حديث مثل ماذيّ مشار «1»

از همين مورد است گفتار امام عليه السّلام: «خداوند گوش كردن قرآن را براى هيچ كس همانند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله سهل و آسان نساخته تا با آن تغنّى و ترنّم كند، يعنى آن گاه كه خدا اراده كند كه آسمان را بشكافد آسمان همانند شخص فرمانبردار كه وقتى فرمانى از شخص مطاع به او مى رسد گوش مى دهد و اقرار مى كند و امتناع نمى ورزد همانطور فرمانبردار است. مانند آيه: أَتَيْنا طائِعِينَ «[آنها گفتند] ما از روى اطاعت مى آييم».

__________________________________________________

1- در شنيدن طرب و غنايى كه شيخ مرشد هم به آن گوش مى دهد و حديث و سخنى كه مانند عسل تصفيه شده از كندو گرفته شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 596

(فصّلت./ 11).

حقت از اين گفته: محقوق بكذا، يا حقيق به، گرفته شده يعنى سزاوار است كه اطاعت كند و امتناع نورزد.

وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ آن گاه كه زمين با از بين رفتن كوه ها و تپه ها كشيده شود و گسترش يابد مانند آيه: قاعاً صَفْصَفاً لا تَرى فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً «سپس زمين را صاف و هموار و بى آب و گياه رها مى سازد». (طه/ 107) وَ أَلْقَتْ ما فِيها وَ تَخَلَّتْ و آنچه از گنج و مردگان در زمين مدفونند بيرون مى افكند، مانند آيه: وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها، «و زمين بارهاى سنگين خود را خارج سازد». (زلزله/ 2).

تخلّت و خلّت، خالى شدن كامل است تا آنجا كه هيچ چيز در درون زمين باقى نماند گويى زمين تمام سعى خود را در خالى كردن درون خود به كار گرفته است.

مانند گفته عرب:

تكرّم و تشجّع و نظير آنها يعنى در بخشش و شجاعت آخرين درجه سعى را به كار گرفت و بيش از آنچه در سرشت او بود به زحمت ابراز داشت.

يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ «كدح» انجام كارى با رنج و زحمت و تلاش بسيار است تا آنجا كه در پوست بدن اثر بگذارد و خراش بردارد، و از: كدح جلده اذا خدشه، پوست بدنش خراش برداشت، گرفته شده است، يعنى اى انسان براى ديدار پروردگارت كه حالت مرگ و بعد از آن است تلاش كن همان حالى كه به ديدار مى انجامد.

فملاقيه ناگزير تو خدايت را ملاقات خواهى كرد و از آن گريزى برايت نيست.

بعضى گفته اند: ضمير در «ملاقيه» به كدح، بر مى گردد.

فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً [اما آن كسى كه پرونده عملش به دست راستش داده شود] بزودى آسان حسابرسى مى شود و در حساب او مناقشه نشود.

روايت شده كه حساب آسان همان ثواب دادن بر اعمال نيك و در گذشتن از

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 597

گناهان است و هر كس در حساب مورد مناقشه واقع شود عذاب خواهد شد.

وَ يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً [پس از فراغت از حساب ] به سوى خاندانش كه حوران بهشتى اند يا به سوى فرزندان و عشيره اش بر مى گردد در حالى كه آنان پيش از او وارد بهشت شده اند.

وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ اما كسى كه پرونده عملش را از پشت سرش [به دست چپش ] بدهند، براى اين است كه دست راستش به گردنش بسته شده و دست چپش پشت سرش مى باشد.

فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً بزودى مى گويد: يا ثبوراه، ثبور به معناى هلاكت است يعنى نابودى خود

را درخواست مى كند.

وَ يَصْلى سَعِيراً و طعمه آتش فروزان مى شود، يصلى نظير آيه زير است: وَ تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ «سپس سرنوشت او ورود در آتش جهنّم است». (واقعه/ 94).

إِنَّهُ كانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُوراً او در دنيا در ميان كسان خود يا با آنها مسرور بود، بنا بر اين كه همه آنها مسرور بوده اند يعنى او در دنيا سرمست نعمتها و در رفاه بود و به كار آخرت اهميّت نمى داد و در آن نمى انديشيد.

إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ او به خاطر تكذيب قيامت گمان مى كرد كه به سوى خدا باز نمى گردد از اين رو مرتكب گناهان شده و هتك حرامهاى الهى كرد.

لبيد شاعر گفته است:

يحور رمادا بعد اذ هو ساطع «1»

.بَلى إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصِيراً «بلى» ايجاب براى ما بعد نفى است. يعنى آرى البتّه كه

__________________________________________________

1- شعر از لبيد عامرى است و مصراع اولش اين است:

و ما المرء الّا كالشّهاب وضوئه ...

حال انسان و زندگى و مرگ و شادمانى اش شبيه شهاب آتش و نور آن است كه پس از نور دادن خاكستر مى شود. كشّاف، ج 4، ص 13- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 598

بر مى گردد و برانگيخته مى شود و كار، چنان نيست كه او مى پندارد، براستى پروردگارش به او و به اعمالش بيناست و هيچ يك از آنها بر او پوشيده نيست. پس ناگزير بايد او را برگرداند و در برابر اعمال خلافش كيفر دهد.

فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ شفق، آن قرمزى است كه در هنگام مغرب و پس از پايين آمدن خورشيد باقى مى ماند و با پايين آمدن شفق وقت (نماز) مغرب مى گذرد «1».

وَ اللَّيْلِ وَ ما وَسَقَ سوگند به شب و آنچه از پراكندگيها در روز

جمع مى كند، گفته مى شود: وسقه فاتّسق و استوسق، آن را جمع كرد.

وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ سوگند به ماه هر گاه در شب چهارده [بدر] مجتمع و كامل شود.

لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ جواب قسم است، «لتركبنّ» به ضم و فتح «باء» قرائت شده است، فتح بنا بر اين كه در: يا ايّها الإنسان، مخاطب انسان است.

ضمّ بنا بر اين كه مخاطب جنس [انسان ] باشد چون ندا براى جنس است.

طبق چيزى است كه با غير خودش مطابق باشد، گفته مى شود: ما هذا بطبق لذلك يعنى اين شى ء با آن شى ء مطابق نيست و به مناسبت همين معناست كه به (غطاء، آنچه با آن چيزى را بپوشانند) طبق مى گويند، آن گاه به حالت شى ء كه مطابق با ديگرى است طبق گفته اند و به همين معناست آيه: طبقا عن طبق، يعنى حالى پس از حالى كه هر حالتى در سختى و ترس مطابق با نظير خودش است.

ممكن است جمع طبقه به معناى مرتبه و درجه باشد به اين معنى كه داراى حالاتى پس از حالاتى خواهيد شد و آن حالاتى است كه بعضى از بعض ديگر بالاتر است و عبارت از مرگ و حالات پس از آن، از مواضع قيامت است.

عن طبق در اعراب اين كلمه دو وجه است:

__________________________________________________

1- اين مسأله فقهى است و مورد اختلاف است- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 599

1- صفت باشد يعنى حالتى مى گذرد و حالت ديگر پديد مى آيد.

2- حال از ضمير «لتركبنّ» باشد يعنى حالاتى درگذر و پياپى خواهيد داشت «1».

مكحول گويد: البتّه در هر بيست سال به حالتى مى گراييد كه بر آن حال نبوده ايد.

ابو عبيده گويد: داراى سنّتها و حالات كسانى خواهيد شد

كه پيش از شما بودند همين مطلب از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده است.

فَما لَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ اين آيه سرزنش براى كفّار است يعنى كافران چه بهانه اى دارند كه هر گاه قرآن بر آنان خوانده مى شود با اين كه دلايل وجود خدا آشكار است، به خدا ايمان نياورده و در برابر او سجده نمى كنند.

روايت شده كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روزى آيه: وَ اسْجُدْ، وَ اقْتَرِبْ، را قرائت كرد و خودش و مؤمنانى كه با آن حضرت بودند به سجده رفتند در حالى كه قريش بالاى سرشان هم سوت مى زدند و هم كف پس اين آيه شريفه نازل شد.

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُوعُونَ در معناى اين آيه دو وجه است:

1- خدا از آنچه در سينه هاى آنان جمع شده و كفر و حسد و ستمى كه در دلها پنهان مى دارند، آگاه تر است.

2- داناتر به اعمال بدى است كه در نامه اعمالشان گرد آورده و انواع عذابها را براى خود ذخيره مى كنند.

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا استثناى منقطع است، مگر آنها كه مؤمنند و عمل صالح انجام مى دهند.

لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ پاداشى بى كم و كاست و قطع نشدنى براى آنهاست.

__________________________________________________

1- لتحدثن امرا لم تكونوا عليه فى كل عشرين سنة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 600

سوره بروج .... ص : 600

اشاره

مكّى است.

بيست و دو آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 600

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره بروج را قرائت كند خداوند به عدد هر روز جمعه و عرفه اى كه وى در دنياست ده حسنه به او عطا فرمايد: «1» امام صادق عليه السّلام فرمود: هر كس سوره بروج را در نماز واجب خود بخواند با پيامبران محشور خواهد شد و با آنها در يك جا اقامت خواهد كرد چرا كه اين سوره، سوره پيامبران است «2».

[سوره البروج (85): آيات 1 تا 22] .... ص : 600

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ (1) وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ (2) وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ (3) قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ (4)

النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ (5) إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ (6) وَ هُمْ عَلى ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ (7) وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (8) الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ (9)

إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِيقِ (10) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ (11) إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ (12) إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَ يُعِيدُ (13) وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ (14)

ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ (15) فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ (16) هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ (17) فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ (18) بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ (19)

وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِيطٌ (20) بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ (21) فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (22)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) من قرأها اعطاه اللَّه من الاجر بعدد كل يوم جمعة و كل يوم عرفة يكون فى دار الدنيا عشر حسنات.

[.....] 2- و

عن الصادق عليه السّلام من قرأها فى فرايضه كان محشره و موقفه مع النبيّين فانها

سورة النبيّين.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 601

ترجمه: .... ص : 601

به نام خداوند بخشنده مهربان.

سوگند به آسمان كه داراى برجهاى بسيار است. (1)

و سوگند به آن روز موعود. (2)

و «شاهد» و «مشهود» «شاهد» پيامبر و گواهان اعمال و «مشهود»، اعمال امّت است. (3)

مرگ و عذاب بر شكنجه گران صاحب گودال (آتش) باد. (4)

گودالهايى پر از آتش شعله ور. (5)

هنگامى كه در كنار آن نشسته بودند. (6)

و آنچه را نسبت به مؤمنان انجام مى دادند (با خونسردى) تماشا مى كردند! (7)

هيچ ايرادى بر آنها (مؤمنان) نداشتند جز اين كه به خداوند عزيز و حميد ايمان آورده بودند. (8)

همان خدايى كه حكومت آسمانها و زمين از آن اوست و بر همه چيز گواه است. (9)

كسانى كه مردان و زنان با ايمان را مورد شكنجه قرار دادند عذاب دوزخ براى آنهاست، و عذاب آتش سوزان. (10)

كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند براى آنها باغهايى از ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 602

بهشت است كه نهرها زير درختانش جارى است، و اين پيروزى بزرگى است. (11)

گرفتن قهرآميز و مجازات پروردگارت بسيار شديد است، (12)

اوست كه آفرينش را آغاز مى كند، و اوست كه باز مى گرداند. (13)

و او آمرزنده و دوست دارد (مؤمنان) است. (14)

صاحب عرش مجيد است. (15)

و آنچه را مى خواهد انجام مى دهد. (16)

آيا داستان لشكرها به تو رسيده است؟! (17)

لشكريان فرعون و ثمود. (18)

بلكه كافران پيوسته مشغول تكذيب حقّند. (19)

و خداوند بر همه آنها احاطه دارد. (20)

(اين سخن سحر و دروغ نيست) بلكه قرآن با عظمت است. (21)

كه در لوح محفوظ جاى دارد. (22)

تفسير: .... ص : 602

وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ منظور از بروج همان برجهاى دوازده گانه اى است كه قصرهاى آسمان و منزلهاى خورشيد و ماه و ستارگان مى باشد.

وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ مقصود روز

قيامت است.

وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ در آن روز (قيامت) شاهدى است و مشهودى و گفتار مفسّران درباره شاهد و مشهود مختلف است:

1- از حسن بن على عليه السّلام و ابن عباس روايت شده كه شاهد، حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله است. به دليل آيه: إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً «اى پيامبر! ما تو را به عنوان گواه فرستاديم».

(احزاب/ 45 فتح/ 8). و مشهود، روز قيامت است به دليل آيه: ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ «1» «روزى كه همه آن را مشاهده مى كنند». (هود/ 103) 2- از ابن عبّاس روايت شده كه شاهد، روز جمعه و مشهود روز عرفه است.

3- از ابو درداء روايت شده كه شاهد، روز عرفه است مشهود روز جمعه.

__________________________________________________

1-

عن الحسن بن علىّ عليه السّلام و ابن عبّاس، ان الشاهد محمد صلّى اللَّه عليه و آله لقوله عزّ اسمه إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً و المشهود يوم القيامه لقوله تعالى وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 603

4- بعضى گفته اند: شاهد، حجر الاسود و مشهود حاجيانند.

5- بعضى گفته اند: شاهد، شب و روز و مشهود آدميزادگانند.

جواب قسم حذف شده و آيه: قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ، بر آن دلالت مى كند.

گويى فرموده است: به اين اشيا سوگند ياد مى كنم كه كفّار قريش ملعونند چنان كه اصحاب اخدود لعنت شده اند، زيرا سوره براى اين نازل شده كه موجب پايدارى و استوارى مؤمنان شود و به آنها تذكّر دهد كه مؤمنان پيشين بر سر ايمان چه رنجها بردند و استوارى و شكيبايى آنان را يادآور شود تا اينان نيز به آنها تأسّى جسته و بر آنچه از قومشان به آنها مى رسد صبور باشند و بدانند كه كافران معاصر آنها نيز مانند همان

كافران گذشته در آتش خواهند سوخت و مورد لعنت و كيفرند و شايسته اند كه درباره شان گفته شود: كشته شوند چنان كه اصحاب اخدود كشته شدند.

قُتِلَ نفرينى است بر آنها يعنى لعنت شدند در برابر اين كه مؤمنان را [در دنيا] سوزاندند.

أَصْحابُ الْأُخْدُودِ اخدود به معناى خدّ و شكاف در زمين است و خقّ و اخقوق از نظر بنا و معنى نظير خدّ و اخدود است، و به همين معناست حديث: فساخت قوائمه فى اخاقيق جرذان، دست و پايش در شكاف سوراخ موش فرو رفت.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: يكى از شاهان ساحرى داشت و چون پير شد شاه جوانى را به او سپرد تا سحر به او بياموزد و در مسير آمد و رفت جوان، راهبى بود پس سخنانى از او شنيد و از آن به شگفت آمد آن گاه شبى در راه خود اژدهايى ديد كه راه مردم را بسته است جوان سنگى برداشت و گفت: بار خدايا اگر راهب در پيشگاه تو از ساحر محبوبتر است پس اژدها را با اين سنگ بكش پس آن را كشت، جوان پس از اين ماجرا بيماران جذامى و مبروص را شفا مى داد، شاه، جوان را دستگير كرد و گفت: از دين خود برگرد و او امتناع ورزيد، پس فرمان داد او را بالاى كوهى برده و در درّه اى بيفكنند جوان عرض كرد: خدايا خودت مرا در برابر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 604

آنها كفايت كن و شرّشان را از من بگردان پس كوه لرزيد و آنها را [در درّه اى افكند] و نابودشان كرد و جوان نجات يافت، پس [به فرمان شاه ]

او را داخل كشتى بزرگى بردند تا در ميان امواج افكنده غرقش كنند جوان نفرين كرد پس كشتى آنها در دريا غرق شد و سرنشينانش به هلاكت رسيدند و جوان نجات يافت، جوان به شاه گفت:

تو نمى توانى مرا بكشى مگر اين كه مردم را در زمينى جمع كنى و مرا بر تنه درختى به دار آويزى و از تيردان من تيرى بردارى و بگويى: به نام خدا پروردگار اين جوان، سپس آن تير را به طرف من شليك كنى شاه به آن دستور عمل كرده تير را رها ساخت و بر پيشانى جوان نشست پس دست بر پيشانى نهاد و مرد، مردم گفتند: به پروردگار اين جوان ايمان آورديم، پس به شاه گفتند: از آنچه مى ترسيدى بر سرت آمد و مردم [به خدا] ايمان آوردند، شاه دستور داد گودالهاى عميقى كندند و در آنها آتش انداخت و هر كس از دين آنها برنگشت در آن گودالهاى آتش افكندند تا زنى آمد كه كودكى در آغوش داشت پس خود را از افتادن در آن آتش كنار كشيد، كودك گفت: مادرم صابر باش كه تو بر حقّى پس وارد آتش شد.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه هر گاه از اصحاب اخدود ياد مى كرد از سختى گرفتارى و امتحانشان به خدا پناه مى برد.

از ابن عبّاس روايت شده: ارواح اين مؤمنان وارد بهشت شد پيش از آن كه بدنهايشان به آتش برسد.

النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ «نار» بدل اشتمال از اخدود است و «ذات الوقود» صفت آن است كه آن را به عظمت و بسيارى هيزم توصيف مى كند يا ظرف براى فعل «قتل» است يعنى هنگامى كه

در پيرامون آتش نشستند و حلقه زدند، لعنت شدند.

إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ عليها، يعنى به آتش و گودالهاى آن نزديك شدند مانند گفته

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 605

اعشى

و بات على النّار النّدى و المحلّق «1»

.وَ هُمْ عَلى ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ شهود، جمع شاهد است يعنى آنان بر سوزاندن مؤمنان شهادت مى دهند و به اين كار موظّف شده اند تا بعضى از آنها نسبت به بعضى در نزد سلطان گواهى دهند كه هيچ كدامشان در مأموريت خود تفريط نكرده اند.

وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ جز ايمانشان عيبى بر آنان نگرفتند و كارى را بر آنها زشت نشمردند. مانند گفته شاعر:

و لا عيب فيهم غير ان سيوفهم «2»

خداوند سبحان صفات عزيز و حميد را ياد كرده كه با داشتن آن صفات استحقاق دارد [بندگان ] به او ايمان آورده و عبادتش كنند.

«عزيز» به معناى غالب و نيرومند و «حميد» به معناى بخشنده نعمت است.

الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خدايى كه تصرّف در آسمانها و زمين از آن

__________________________________________________

1- مصراع اول اين شعر:

تشب لمقرودين يصطليانها

است. شاعر در اين شعر «محلّق» را مدح مى كند و او مردى از بنى عكاظ بود كه شترش صورتش را گاز گرفت و اثر آن مانند حلقه اى بر صورت او ماند لذا او را محلّق ناميدند، وى مردى فقير بود و ده دختر داشت كه بر اثر فقر پدر كسى به ازدواج با آنها رغبت نمى كرد پس با دخترانش از مردم كناره گرفت و به يكى از بيابانها رفت، اعشى بر او وارد شد و او تنها شترش را براى او نحر كرد كه در نظر اعشى كار بزرگى آمد

و چون بامداد شاعر بر مركبش سوار شد به ميزبان گفت: آيا حاجتى دارى؟ گفت آرى: در بنى عكاظ مرا بستاى شايد كسى به ازدواج با دخترهايم مايل شود و پس از مدح اعشى بزودى دخترانش را خواستگارى كردند.

ترجمه شعر: براى آن دو (محلّق و بخشش او) كه مورد اصابت سرما واقع شده اند آتشى برافروخته مى شود و آن دو (محلّق و بخشش او) ملازم آتش مهمانى كردن هستند همان طور كه شخص سرما خورده ملازم آتش گرم كننده است. كشّاف، ج 3، صص 53- 54- م.

2- شعر از نابغه ذبيانى است و مصراع دوّمش اين است:

بهنّ فلول من قراع الكتائب.

شاعر، سواركارانى را كه بر اسبهاى كوبنده و خشمگين و صبور و مجروح سوارند، وصف مى كند سپس مى گويد: در اين سواران هيچ عيبى نيست جز اين كه در قبضه شمشيرهايشان رخنه و شكافهايى است از بس كه با گروه هاى مخالف زد و خورد كرده اند. بنا بر اين هيچ عيبى ندارند و اين مبالغه در مدح را مى رساند. كشّاف، ج 2، ص 142. پى نوشت شماره 1.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 606

اوست.

وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ اين آيه تهديدى براى آنها [اصحاب اخدود] است.

إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يعنى اصحاب اخدود كه مؤمنان را سوزاندند و با آتش كيفر دادند.

فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ در آخرت براى آنها در برابر كفرشان عذاب جهنّم است.

وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِيقِ در معناى اين جمله دو احتمال است:

1- در دنيا براى آنها عذاب سوختن در آتش است، چون روايت شده كه آتش [آتشى كه براى مؤمنان افروخته بودند] به خودشان برگشت و آنها را سوزاندند.

2- ممكن است مقصود آيه اين

باشد: كسانى كه مؤمنان را بطور كلى آزار دادند در آخرت دو كيفر دارند كيفرى در برابر كفرشان و كيفرى به خاطر آزار دادن مؤمنان.

إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ بطش، مؤاخذه كردن خدا به عذاب است و چون به [شديد] توصيف شده ناراحتى و عذابش دو برابر است.

إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَ يُعِيدُ در معناى اين آيه دو وجه است:

1- خداوند است كه عذاب را آغاز مى كند و اعاده مى فرمايد به اين معنى كه آنان را در دنيا و آخرت مؤاخذه و عذاب مى كند.

2- تهديدى براى كافران است به اين كه كفّار را بر مى گرداند [در آخرت ] چنان كه در آغاز آنها را آفريد تا كيفرشان دهد چرا كه نعمت آفريدن را سپاس نگذاشتند و برگرداندن در قيامت را انكار كردند.

وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ خداوند ودود، ذاتى است كه نسبت به بندگان مطيعش عملى را انجام مى دهد كه شخص ودود انجام مى دهد.

ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ «مجيد» مجرور قرائت شده بنا بر اين كه صفت براى عرش باشد و منظور از مجد بزرگى و بلندى مقام عرش است چنان كه مجد خدا عظمت

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 607

خداست. و به رفع نيز قرائت شده است.

فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ فعّال، خبر مبتداى محذوف است.

فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ اين دو كلمه بدل از جنود [در آيه قبل ] است و مقصود از فرعون، خود فرعون و آل اويند چنان كه فرموده: مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ «از فرعون و اطرافيانش». (يونس/ 83). يعنى اى پيامبر از تكذيب اين جنود نسبت به پيامبران كه نتيجه اش چيزى است كه بر آنان نازل شده است. آگاه شدى.

بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ بلكه كسانى كه از قوم تو

كافر شدند تو را تكذيب كردند و شايسته عذابند.

وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِيطٌ خدا از احوال آنها آگاه است و آنها در قبضه قدرت اويند، محيط بودن خدا بر آنها از اطراف مثلى است چرا كه امكان فرار و ناتوان ساختن خدا برايشان وجود ندارد [مانند كسى كه در محاصره قرار مى گيرد].

بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ: «بل» حرف اضراب و روى گرداندن به اين معناست كه كار قوم تو [اى پيامبر] از اقوام گذشته كه انبياء را تكذيب كردند عجيب تر است زيرا اينان داستان اقوام گذشته، و آنچه را بر سرشان آمده است شنيدند و عبرت نگرفتند و بيشتر از آنها تكذيب وحى كردند، بلكه قرآنى را تكذيب كردند كه بلند مرتبه و شريف و جليل القدر و پر فايده است و از نظر نظم و اعجاز در ميان كتابها در رده بالايى قرار دارد.

فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ در قرائت «محفوظ» دو قول است:

1- رفع بنا بر اين كه صفت قرآن باشد.

2- جرّ بنا بر اين كه صفت لوح باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 608

سوره طارق .... ص : 608

اشاره

مكّى است.

هفده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 608

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس آن را قرائت كند خداوند به عدد هر ستاره اى كه در آسمان است ده حسنه به او بدهد «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرموده: هر كس در نماز واجب خود سوره طارق را بخواند روز قيامت در پيشگاه خدا مقام و منزلتى دارد و در بهشت از رفيقان پيامبران و اصحاب آنها خواهد بود «2».

[سوره الطارق (86): آيات 1 تا 17] .... ص : 608

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ (1) وَ ما أَدْراكَ مَا الطَّارِقُ (2) النَّجْمُ الثَّاقِبُ (3) إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ (4)

فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ (5) خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ (6) يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ (7) إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ (8) يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ (9)

فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ (10) وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ (11) وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ (12) إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ (13) وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ (14)

إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً (15) وَ أَكِيدُ كَيْداً (16) فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً (17)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) من قرأها اعطاه اللَّه بعدد كل نجم فى السماء عشر حسنات.

2- و

عن الصادق عليه السّلام من كانت قراءته فى الفريضه السّماء و الطارق كان له يوم القيامة عند اللَّه جاه و منزلة و كان من رفقاء النبيّين و اصحابهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 609

ترجمه: .... ص : 609

به نام خداوند بخشنده مهربان.

سوگند به آسمان و كوبنده شب. (1)

و تو چه دانى كه كوبنده شب چيست؟! (2)

همان ستاره درخشان و شكافنده تاريكيها. (3)

(به اين آيت بزرگ الهى سوگند) كه هر كس مراقب و حافظى دارد. (4)

انسان بايد بنگرد كه از چه چيز آفريده شده؟! (5)

از يك آب جهنده آفريده شده است. (6)

آبى كه از ميان پشت و سينه ها بيرون مى آيد. (7)

(خدايى كه او را چنين موجود ناچيز آفريد) مى تواند او را بازگرداند. (8)

در آن روز كه اسرار پنهان آشكار مى شود. (9)

و براى او هيچ نيرو و ياورى نيست. (10)

سوگند به آسمان پرباران! (11)

و سوگند به زمين پرشكاف (كه گياهان از آن سر برمى آورند). (12)

كه اين يك سخن حق است. (13)

و شوخى نيست. (14)

آنها پيوسته حيله مى كنند. (15)

و من

در مقابل آنها چاره مى كنم. (16)

حال كه چنين است كافران را اندكى مهلت ده (تا سزاى اعمالشان را ببينند). (17)

تفسير: .... ص : 609

وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ طارق، هر چيزى است كه شبانگاه مى آيد.

النَّجْمُ الثَّاقِبُ گويى خداوند قصد كرده كه به «نجم ثاقب» سوگند ياد كند يعنى روشنى بخشى كه تاريكيها را با روشنى خود سوراخ كرده و در آن نفوذ مى كند چرا كه در آن شگفتى قدرت خدا و حكمت ظريفش وجود دارد پس صفتى را آورده كه ميان نجم ثاقب و جز آن كه همان طارق است مشترك مى باشد آن گاه طارق را به نجم

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 610

ثاقب تفسير كرده تا عظمت شأن آن را اظهار كند.

إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ جواب قسم است زيرا كسى كه «لمّا» را مشدّد خوانده «ان» را نافيه گرفته و «لمّا» را به معناى «الّا» و هر كس «لمّا» را بدون تشديد خوانده «ما» را صله دانسته و «انّ» را مخفّفه از مثقّله و قسم به هر دو وجه تعلّق مى گيرد.

يعنى، هيچ انسان زنده اى نيست جز اين كه نگهبانى از فرشتگان عمل او را ضبط مى كند و خير و شرّ او را بر مى شمارد، يا مراقب و حافظى بر اوست كه خداى متعال است و خدا بر هر چيز مراقب است.

فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ در اين آيه خداوند به انسان سفارش مى كند كه در آغاز كار خود [در آفرينش خويش ] بينديشد تا بداند كسى كه نخستين بار او را ايجاد كرده است مى تواند او را [در قيامت ] برگرداند پس بايد براى روزى عمل كند كه همه انسانها به محشر برگردانده مى شوند. ممّ خلق پرسشى است كه

جواب آن (اخلق من ماء دافق) است، يعنى آبى كه داراى جهش است، دافق مانند لابن و تامر است. «دفق» ريختنى با فشار و جهش است. خداوند نفرموده: خلق من مائين دافقين، چون هر دو آب [مرد و زن ] در رحم درهم مى آميزند و در آغاز آفرينش [با تركيب اسپرم و اوول و تشكيل چهل و شش كروموزوم ] با هم متّحد مى شوند.

يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ آن آب از ميان پشت مرد و استخوانهاى سينه زن بيرون مى آيد.

إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ ضمير «إنّه» به خالق بر مى گردد چون فعل «خلق» بر آن دلالت مى كند يعنى آفريننده اى كه در آغاز، انسان را از نطفه اى آفريد مى تواند خصوصا او را برگرداند و نه از آن كار عاجز است و نه در آن كندى مى ورزد.

يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ «يوم» منصوب به «رجعه» است.

از مجاهد نقل شده كه خداوند به برگرداندن آب به مخرج خود كه پشت مرد و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 611

استخوانهاى سينه زن است قدرت دارد و بنا بر اين معناى «يوم» منصوب به فعل مقدّر است و اصل آن: يوم تختبر السّرائر فى القلوب ... روزى كه عقايد و نيّتها و جز آن و اعمالى كه انسان پنهان مى دارد آزموده مى شود و خوب و بد آنها از يكديگر جدا مى شود.

فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ در آن روز انسان قدرت امتناع ندارد و برايش ياورى بازدارنده هم نيست.

وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ سوگند به آسمانى كه صاحب باران است، «رجع» به معناى باران به صورت مصدر آمده زيرا خداوند آن را گاه به گاه بر مى گرداند.

وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ سوگند به زمينى كه بر اثر

رويش گياهان و درختان داراى شكاف است.

إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ ضمير «انّه» به قرآن بر مى گردد، قرآن گفتارى است كه حق و باطل را از هم جدا مى كند چنان كه فرقان به همين مناسبت بر آن اطلاق شده است.

وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ قرآن جدّى است نه شوخى و شايسته است كه در دلها بزرگ و در سينه ها با هيبت باشد و سزاوار است كه خواننده و شنونده قرآن آن را شوخى نگيرد و در جانش جايگزين شود كه مورد خطاب خداوند سبحان است و به او امر و نهى مى كند و وعده پاداش مى دهد و تهديد به عذاب مى كند پس هر گاه به آيه اى بگذرد كه در آن وعده ثواب است به درگاه خدا زارى كند به اين اميد كه از اهل ثواب شود و هر گاه به آيه تهديدى بگذرد به خدا پناه ببرد از بيم آن كه مبادا اهل عذاب باشد.

إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً آنها نقشه مى كشند تا به تو و همراهانت آسيبى برسانند.

وَ أَكِيدُ كَيْداً من نيز تدبيرى مى كنم كه نقشه آنها خنثى شود از جايى كه بر آنها پوشيده است.

فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ براى نابودى كافران نفرين مكن و از شتاب در آن بپرهيز و به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 612

همان تدبيرى كه خدا نسبت به آنها دارد خشنود باش.

أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً مقصود تأكيد بر مهلت دادن كافران است و چون تكرار را نمى پسنديده دو لفظ آورده است و هنگامى كه بر تأكيد افزوده لفظ را رها كرده و معنى را آورده است و فرموده: رويدا، يعنى آنها را اندكى مهلت بده.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 613

سوره اعلى .... ص : 613

اشاره

مكّى است. و به قولى مدنى است.

نوزده آيه

دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 613

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند به عدد هر حرفى كه خدا بر ابراهيم و موسى و محمد عليهم السّلام نازل كرده، به وى ده حسنه بدهد «1».

امام صادق عليه السّلام فرموده: هر كس سوره اعلى را در نماز واجب يا مستحبّ بخواند روز قيامت به او بگويند: از هر درى از درهاى بهشت كه مى خواهى وارد شو «2».

[سوره الأعلى (87): آيات 1 تا 19] .... ص : 613

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى (1) الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى (2) وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى (3) وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعى (4)

فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى (5) سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى (6) إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفى (7) وَ نُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرى (8) فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرى (9)

سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشى (10) وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى (11) الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرى (12) ثُمَّ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى (13) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى (14)

وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى (15) بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا (16) وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى (17) إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى (18) صُحُفِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى (19)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها اعطاه اللَّه من الأجر عشر حسنات بعدد كل حرف انزله على ابراهيم و موسى و محمد عليهم السّلام.

2- و

عن الصادق عليه السّلام من قرأ سبّح اسم ربك الاعلى فى فريضة او نافلة قيل له يوم القيامة ادخل من اىّ ابواب الجنان شئت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 614

ترجمه: .... ص : 614

به نام خداوند بخشنده مهربان.

نام پروردگار بلند مرتبه ات را منزّه دار. (1)

همان خداوندى كه آفريد و درست اندام خلق كرد. (2)

و همان كس كه تقدير كرد و هدايت فرمود. (3)

و آن كس كه چراگاه را به وجود آورد. (4)

سپس آن را خشك و سياه قرار داد. (5)

ما بزودى (قرآن را) بر تو قرائت مى كنيم و هرگز فراموش نخواهى كرد. (6)

مگر آنچه را خدا بخواهد، كه او آشكار و پنهان را مى داند. (7)

و ما تو را براى انجام هر كار خير آماده مى كنيم. (8)

پس تذكّر ده اگر تذكّر مفيد باشد. (9)

و بزودى آنها كه از خدا مى ترسند متذكّر مى شوند. (10)

اما بدبخت ترين افراد از آن

دورى مى گزيند. (11)

همان كسى كه در آتش بزرگ وارد مى شود. (12)

سپس در آن آتش نه مى ميرد و نه زنده مى شود. (13)

مسلّما رستگار مى شود كسى كه خود را تزكيه كند. (14)

و نام پروردگارش را به ياد آورد و نماز بخواند. (15)

بلكه شما حيات دنيا را مقدّم مى داريد. (16)

در حالى كه آخرت بهتر و پايدارتر است. (17)

اين دستورات در كتب آسمانى پيشين آمده است. (18)

كتب ابراهيم و موسى. (19)

تفسير: .... ص : 614

از ابن عباس روايت شده: پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هر گاه سوره سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى، را قرائت مى كرد، مى گفت:

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 615

سبحان ربّى الأعلى

[پروردگار بلند مرتبه من پاك و منزّه است ]. معناى آيه اين است كه پروردگارت را از صفاتى كه شايسته ذات مقدس او نيست و موجب الحاد در نامهاى اوست، مانند جبر و تشبيه و نظير آنها منزّه بدار.

اعلى، مى تواند صفت براى «ربّ» و براى «اسم» باشد، اسم به معناى آن بلنديى است كه با قهر و اقتدار همراه باشد.

در حديث است كه چون اين سوره نازل شد [پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله ] فرمود: آن را در سجده هاى خود قرار دهيد و چون آيه: فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ نازل شد فرمود آن را در ركوعهايتان قرار دهيد.

الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى خدايى كه هر چيزى را موزون و معتدل بيافريد و آفرينش آنها را به نوعى برابر قرار داد بى آن كه تفاوتى ناخوشايند داشته باشند، بلكه هر يك را منظّم و مستحكم ساخت تا دلالت كند كه خلقت آنها از خداى دانا و حكيم صادر شده است.

وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى خدايى كه براى هر حيوانى مقدّر كرد آنچه را كه موجب

اصلاح اوست و هدايتش كرد و راه بهره ورى از مقدّرات را به او شناساند تا آنجا كه طفل را به پستان مادر خود راهنمايى كرد و جوجه را به اين كه از مادرش بخواهد غذا در دهانش بريزد و هدايتهاى خدا نسبت به انسان بى شمار است از جمله مصالح بشر در خوراك و دوا و امور دنيا و آخرتش و الهامهايى كه خداوند به چهارپايان و پرندگان و حيوانات دارد خود بابى گسترده است كه به كنه آن نمى توان احاطه يافت پس پروردگار والاى ما منزّه و پاك است.

«قدّر» بدون تشديد هم قرائت شده است و آن قرائت على عليه السّلام است ولى معناى آيه يكى است.

غُثاءً أَحْوى أحوى، صفت براى «غثاء» است يعنى خداوند گياهان را رويانيد و آن را پس از سبز بودن خشك و سياه قرار داد، ممكن است (احوى) حال براى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 616

«مرعى» باشد، يعنى خداوند گياه را سياه بيرون آورد به خاطر اين كه بسيار تازه و سبز است پس آن را بعد از سبز بودن خشك قرار داد.

سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى اين آيه بشارتى است كه خدا به پيامبرش صلّى اللَّه عليه و آله داده كه جبرئيل وحى را بر او قرائت مى كند در حالى كه او درس نخوانده است نه مى خواند و نه مى نويسد پس وحى را حفظ مى كند و از ياد نمى برد.

إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ مگر آنچه را خدا بخواهد كه پيامبر فراموش كند پس خداوند با برداشتن حكم و تلاوت آيه اى، آن را از ياد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله، مى برد چنان كه فرموده:

أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها «يا نسخ آن

[آيه ] را به تأخير نمى اندازيم، مگر اين كه بهتر از آن را جانشين آن مى سازيم» (بقره/ 106).

اين آيه نشانه اى است آشكار و معجزه اى است كه بر نبوّت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله دلالت مى كند.

إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفى يعنى خدا مى داند آنچه را كه از بيم فراموشى همراه جبرئيل مى خوانى و آنچه را در دل پنهان مى دارى، يا خدا از گفتار و كردار و اعمال آشكار و نهان شما آگاه است و حالات ظاهر و باطن شما و آنچه را به صلاح و فساد دينتان است مى داند.

وَ نُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرى اين آيه عطف بر «سنقرئك» است و آيه إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفى ، جمله معترضه است يعنى تو را به راهى كه آسان تر است يعنى حفظ وحى و آسان ساختن آن موفق مى داريم، بعضى گفته اند: تو را موفّق به دينى مى داريم كه آسانترين اديان است.

فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرى به مردم تذكّر بده و آنها را موعظه كند و اگر تذكر دادنت سودمند افتاد آن را پس از اتمام حجّت تكرار كن و اگر تذكّرت سودمند نشد از آنان روى بگردان، بعضى گفته اند: به مردم تذكر بده آنچه را كه تو را بدان مبعوث كردم چه سودمند واقع شود چه نشود زيرا برطرف ساختن بيمارى آنها اقتضا مى كند كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 617

آنها را تذكر دهى اگر چه نپذيرند.

سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشى كسى كه از خدا مى ترسد بزودى تذكّر را مى پذيرد و از آن بهره مى برد پس مى انديشد تا تفكر او را به پيروى از حق برگرداند.

يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى

بدبخت ترين گنهكاران كه به خدا و يگانگى او كافر شده اند از موعظه و تذكر دورى

مى كنند.

الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرى آن كه ملازم آتش بزرگتر يعنى آتش جهنّم و آتش كوچكتر يعنى آتش دنيا مى شود.

ثُمَّ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى آن گاه نه مى ميرد كه آسوده شود و نه زنده مى ماند كه از زندگيش سود ببرد.

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى رستگار است كسى كه از شرك پاك شود و به يگانگى خدا اقرار كند و «لا اله الا اللَّه» بگويد، بعضى گفته اند: تزكّى، يعنى پاك شود براى نمازها و نمازهاى پنجگانه را بجاى آورد. بعضى گفته اند: يعنى زكات مال خود را بدهد، بعضى گفته اند: مقصود زكات فطره و نماز عيد است.

وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى ضحّاك مى گويد: نام پروردگارش را در مسير مصلّى بر زبان بياورد و نماز عيد را بگزارد.

بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بلكه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى دهند و در كارهاى آخرت نمى انديشند. تُؤْثِرُونَ، با (ياء) و به صورت فعل غايب نيز قرائت شده است.

وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى سراى آخرت (بهشت) برتر و با دوام تر است.

در حديث است كه هر كس آخرتش را دوست بدارد به دنيايش زيان بزند و هر كس دنيايش را دوست بدارد به آخرتش زيان برساند.

إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى آنچه از آيه قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى تا خَيْرٌ وَ أَبْقى ياد شد در كتابهاى پيشينيان [قبل از قرآن ] آمده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 618

بعضى گفته اند: هذا، اشاره به تمام محتواى سوره است.

ابو ذر گويد: به رسول خدا عرض كردم: پيامبران چند نفر بودند؟ فرمود:

صد و بيست و چهار هزار، عرض كردم: پيامبران مرسل چند نفر بودند؟ فرمود:

سيصد و سيزده نفر، عرض كردم: خدا چند كتاب نازل كرد؟ فرمود: صد و

چهار كتاب بر حضرت آدم ده كتاب بر شيث پنجاه كتاب بر اخنوخ يعنى ادريس سى كتاب و او اولين كسى است كه با قلم نوشت، بر ابراهيم ده كتاب، و چهار كتاب ديگر: تورات، انجيل، زبور، و فرقان هستند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 619

سوره غاشيه .... ص : 619

اشاره

مكّى است.

بيست و شش آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 619

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس آن را قرائت كند خدا او را آسان حسابرسى كند «1».

امام صادق عليه السّلام فرمود: هر كس در نمازهاى واجب يا نافله اش بر قرائت اين سوره مداومت كند خداوند او را در دنيا و آخرت مشمول رحمت خود فرمايد و در آخرت او را از عذاب و كيفر آتش در امان دارد «2».

[سوره الغاشية (88): آيات 1 تا 26] .... ص : 619

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْغاشِيَةِ (1) وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ (2) عامِلَةٌ ناصِبَةٌ (3) تَصْلى ناراً حامِيَةً (4)

تُسْقى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ (5) لَيْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَرِيعٍ (6) لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْنِي مِنْ جُوعٍ (7) وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ (8) لِسَعْيِها راضِيَةٌ (9)

فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ (10) لا تَسْمَعُ فِيها لاغِيَةً (11) فِيها عَيْنٌ جارِيَةٌ (12) فِيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ (13) وَ أَكْوابٌ مَوْضُوعَةٌ (14)

وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ (15) وَ زَرابِيُّ مَبْثُوثَةٌ (16) أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ (17) وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ (18) وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ (19)

وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ (20) فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ (21) لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ (22) إِلاَّ مَنْ تَوَلَّى وَ كَفَرَ (23) فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَكْبَرَ (24)

إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ (25) ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ (26)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها حاسبه اللَّه حسابا يسيرا.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام، من ادمن قراءة الغاشية فى فريضة او نافلة غشاه اللَّه رحمته فى الدنيا و الاخرة و اعطاه اللَّه الأمن يوم القيامة من عذاب النّار.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 620

ترجمه: .... ص : 620

به نام خداوند بخشنده مهربان.

آيا داستان غاشيه (روز قيامت كه حوادث وحشتناكش همه را مى پوشاند) به تو رسيده است؟! (1)

چهره هايى در آن روز خاشع و ذلّت بار است. (2)

آنها كه پيوسته عمل كرده و خسته شده اند (و نتيجه اى عائدشان نشده). (3)

و در آتش سوزان وارد مى شوند. (4)

از چشمه اى فوق العاده داغ به آنها مى نوشانند. (5)

طعامى جز از ضريع (خار خشك تلخ و بدبو) ندارند. (6)

غذايى كه نه آنها را فربه مى كند و نه گرسنگى را فرو مى نشاند. (7)

چهره هايى در آن روز شاداب و با طراوت است. (8)

چرا كه از

سعى و تلاش خود خشنود است. (9)

در بهشتى است عالى (10)

كه در آن هيچ سخن لغو و بيهوده اى نمى شنوى. (11)

در آن چشمه هاى جارى است. (12)

در آن تختهاى زيباى بلند است. (13)

و قدحهايى كه در كنار اين چشمه ها نهاده. (14)

و بالشها و پشتيهاى صف داده شده (15)

و فرشهاى فاخر گسترده (16)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 621

آيا آنها به شتر نمى نگرند چگونه آفريده شده؟ (17)

و به آسمان نگاه نمى كنند كه چگونه برپا شده؟ (18)

و به كوه ها كه چگونه در جاى خود نصب گرديده؟ (19)

و به زمين كه چگونه مسطّح گشته و گسترده شده؟ (20)

پس تذكّر بده كه تو فقط تذكّر دهنده اى (21)

تو مسلّط بر آنها نيستى كه (بر ايمان) مجبورشان كنى. (22)

مگر كسى كه پشت كند و كافر شود. (23)

كه خداوند او را به عذاب بزرگتر مجازات مى كند. (24)

مسلّما بازگشت آنها به سوى ماست. (25)

و مسلّما حساب آنها با ماست. (26)

تفسير: .... ص : 621

هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْغاشِيَةِ غاشيه، قيامت است كه ترس و سختيهاى آن همه مردم را فرو مى گيرد. بعضى گفته اند: غاشيه، آتش است نظير آيه: وَ تَغْشى وُجُوهَهُمُ النَّارُ «و صورتهايشان را آتش مى پوشاند». (ابراهيم/ 50).

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ چهره هايى كه در اين روز به وسيله عذابى كه آنها را فرو مى گيرد ذليل و سرشكسته اند.

عامِلَةٌ ناصِبَةٌ آنها كه در آتش با زحمت كار مى كنند يعنى زنجيرها و غلها را با خود مى كشند و در بالا آمدن از آتش همواره آنها را بالا مى آورند و در پايين رفتن به آتش آنها را به پايين مى كشند. بعضى گفته اند: انسان در دنيا كارهاى بدى كرده و از آن لذت و بهره برده و در آخرت از آن اعمال در رنج اند. بعضى

گفته اند: كار كرده و رنج برده در كارهايى كه در آخرت ثوابى ندارد. از آيه: وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ «و ما به سراغ اعمالى كه آنها انجام داده اند مى رويم». (فرقان/ 23). وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً «با اين حال گمان مى كنند كار نيك انجام مى دهند». (كهف/ 104).

سعيد بن جبير گويد: آنها راهبان و صاحبان صومعه ها و بدعتگزارانند كه خدا اعمالشان را نمى پذيرد. [زيرا در كارهايشان كه روزه مداوم و نماز خواندن در شب

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 622

است رنج و زحمت بيهوده و بدون ثواب كشيدند].

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس كه دشمن ما باشد، هر چند عبادت كند و بكوشد مشمول اين آيه خواهد بود «1».

تَصْلى ناراً حامِيَةً «تصلى» به فتح و ضمّ (تاء) قرائت شده است.

حامِيَةً آتشى سوزان كه بر دشمنان خدا زبانه مى كشد.

تُسْقى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ آب داده مى شوند از چشمه اى داغ كه در حرارت به آخرين درجه رسيده است.

لَيْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِيعٍ «ضريع» نوعى خار خشكيده است كه به آن شبرق مى گويند و تازه اش را شتر مى خورد و چون خشك شود از آن دور مى شود كه سمّى كشنده است.

لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْنِي مِنْ جُوعٍ لا يسمن، محلّا مرفوع است، يا مجرور است بنا بر اين كه صفت طعام يا ضريع باشد يعنى خوراكشان از نوع خوراك انسانها نيست بلكه خار است كه شتر مى خورد ولى به اين نوع خار (ضريع) شتر هم نزديك نمى شود و از آن دورى مى كند، اين خار دو فائده غذايى را ندارد يعنى نه گرسنگى را رفع مى كند و نه چاق مى كند و نيرو مى دهد.

بعضى گفته اند: [چون آيه

... إِلَّا مِنْ ضَرِيعٍ نازل شد] كفّار قريش گفتند: ما شتران خود را با ضريع چاق مى كنيم پس آيه: لا يُسْمِنُ وَ ... نازل شد.

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ چهره هايى كه در آن روز از انواع نعمتها برخوردارند، يا نورانى و زيبايند.

لِسَعْيِها راضِيَةٌ اينان وقتى مى بينند كه اعمالشان آنها را به ثواب و كرامت رسانده از اعمال خود خشنود مى شوند.

__________________________________________________

1- و

عن الصادق عليه السّلام كل عدوّ لنا و ان تعبد و اجتهد يصير الى هذه الآية.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 623

فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ در بهشتى كه قصرها و درجاتش بلند است، يا پر ارج و والاست.

لا تَسْمَعُ فِيها لاغِيَةً بهشتيان يا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در بهشت سخن لغوى نمى شنوند، يا شخصى كه سخن لغو بگويد وجود ندارد چون بهشتيان فقط سخن حكيمانه مى گويند و خدا را مى ستايند.

لا تَسْمَعُ با (تاء) و (و ياء) و به صورت مجهول قرائت شده است.

فِيها عَيْنٌ جارِيَةٌ در بهشت چشمه هاى بسيار فراوانى است مانند آيه: عَلِمَتْ نَفْسٌ «آرى در آن موقع هر كس مى داند چه چيزى را آماده كرده است!» (تكوير/ 14).

فِيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ در بهشت تختهاى برافراشته، يا مرتفع است تا مؤمن با نشستن بر روى آن تمام آنچه را پروردگارش به او بخشيده ببيند.

وَ أَكْوابٌ مَوْضُوعَةٌ جامهايى بى دسته و لوله در كنار چشمه هاى روان نهاده شده كه هر گاه مؤمن بخواهد از آن بنوشد آن را حاضر و پر مى يابد و نياز ندارد كه آنها را فرا بخواند.

وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ پشتيهايى كه در كنار يكديگر چيده شده، مسندها و فرشهايى كه هر جا مؤمن اراده نشستن كند بر روى بالش پوستى مى نشيند و به پشتى ديگرى تكيه

مى دهد.

وَ زَرابِيُّ مَبْثُوثَةٌ فرشهاى پهن و گسترده و گرانبها، بعضى گفته اند: فرشهايى است كه پرزهاى ظريف دارد، «زرابى» جمع «زريبه» است و مبثوثه به معناى گسترده شده يا پراكنده شده در مجالس است.

أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ آيا به شتر از روى عبرت نمى نگرند.

كَيْفَ خُلِقَتْ چگونه عجيب و شگفت آفريده شده و هر كسى مى تواند با گرفتن مهار و افسارش او را مطيع خود سازد و او را مى خواباند تا بارهاى خود را بر پشتش بنهد آن گاه او را حركت مى دهد و به شهرهاى دور مى برد در حالى كه در ديگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 624

چهار پايان چنين حالتى نيست [چنين نيست كه آنها را بخوابانند و بار بر پشتشان بگذارند.] شتر تحمّل تشنگى دارد تا آنجا كه اگر از آب ممنوع شود تا ده روز و بيشتر مقاومت مى كند زيرا خدا آنها را كشتيهاى خشكى قرار داده است.

وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ آيا به آسمان نمى نگريد كه چگونه بدون ستون بر روى زمين برافراشته شده كه فاصله اش با زمين بسيار است.

وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ آيا نمى انديشيد در كوه ها كه چگونه استوار شده و از جا كنده نمى شود.

وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ آيا به زمين نمى نگريد كه چگونه هموار شده و همچون گاهواره است [حركت ملايمى دارد] كه آدمى بر روى آن حركت مى كند.

روايت شده كه على عليه السّلام چهار فعل «خلقت، رفعت، نصبت، سطحت» را به صورت مجهول و با «تاء» ضمير قرائت كرده و مفعول در تمام اين فعلها محذوف و در تقدير است يعنى أ فلا ينظرون الى هذه المخلوقات الدالة ... آيا در اين آفريده ها كه بر وجود صانعى

توانا و دانا دلالت دارد نمى انديشيد تا توانايى او بر زنده كردن و برگرداندن مردگان را منكر نشويد و به پيامبر خدا ايمان بياوريد و مهيّاى ديدار او شويد.

فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ يعنى آنان نمى انديشند پس به آنها تذكّر بده و اهميت نده كه نمى انديشند و متذكّر نمى شوند چرا كه تو فقط تذكّر دهنده اى مانند آيه: إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلاغُ «وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت است». (شورى/ 48).

لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ تو بر آنها مسلّط نيستى مانند آيه: وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ «تو مأمور به اجبار آنها نيستى». (ق/ 45).

إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَ كَفَرَ استثناى منقطع است يعنى بر آنان مسلّط نيستى ولى هر يك از آنها كه پشت كند ولايت و تسلّط از آن خداست پس خداوند او را به عذابى بزرگتر كه عذاب جهنّم است كيفر مى دهد، بعضى گفته اند: اين جمله استثناى از آيه: فَذَكِّرْ

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 625

إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ

، است يعنى مگر كسى كه از ايمان آوردن او قطع طمع كنى و روى بگرداند در نتيجه مستحقّ عذاب بزرگتر شود و آنچه بين دو آيه قرار دارد جمله معترضه است.

إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ «ايّاب» مشدّد و در اصل «اوّاب» از «اوّب» بوده، و او قلب به الف شده مانند «ديوان» كه اصلش «دوّان» بوده آن گاه مانند «سيّد و هيّن» كه اصلش «سيود- هيون» بوده، و او قلب به «ياء» شده و (ياء) در (ياء) ادغام شده است در «اوّاب» نيز «واو» قلب به (ياء) شده است.

مقدّم شدن «الينا» بر «اياب» به معناى شدّت بخشيدن بر تهديد است، يعنى بازگشت آنها فقط به سوى خداوندى است قهّار كه بر انتقام گرفتن

تواناست.

ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ حسابرسى آنان فقط بر خدا لازم است نه بر ديگران.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 626

سوره فجر .... ص : 626

اشاره

مكّى است.

به اعتقاد علماى كوفه سى آيه و به عقيده علماى بصره بيست و نه آيه است، علماى كوفه كلمه «فى عبادى» را يك آيه شمرده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 626

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را در ده شب اول ماه ذى الحجّه بخواند خدا او را بيامرزد و هر كس آن را در روزهاى ديگر بخواند در روز قيامت برايش نور و درخشندگى باشد «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: سوره و الفجر، را در نمازهاى واجب و مستحبّ خود بخوانيد زيرا سوره حسين بن على عليه السّلام است و هر كس آن را بخواند روز قيامت در همان درجه اى كه امام حسين عليه السّلام در بهشت دارد با آن حضرت باشد «2».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها فى ليال عشر غفر له و من قرأها فى ساير الأيّام كانت له نورا يوم القيامة.

2- و

عن الصادق عليه السّلام، اقرؤا سورة الفجر فى فرائضكم و نوافلكم فانها سورة حسين بن على عليه السّلام من قرأها كان مع الحسين عليه السّلام يوم القيامة فى درجته من الجنّة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 627

[سوره الفجر (89): آيات 1 تا 30] .... ص : 627

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ الْفَجْرِ (1) وَ لَيالٍ عَشْرٍ (2) وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ (3) وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ (4)

هَلْ فِي ذلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ (5) أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ (6) إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ (7) الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ (8) وَ ثَمُودَ الَّذِينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ (9)

وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ (10) الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ (11) فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ (12) فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ (13) إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ (14)

فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ (15) وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ (16) كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ (17) وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ

الْمِسْكِينِ (18) وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا (19)

وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا (20) كَلاَّ إِذا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا (21) وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا (22) وَ جِي ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّكْرى (23) يَقُولُ يا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَياتِي (24)

فَيَوْمَئِذٍ لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ (25) وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ (26) يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (27) ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً (28) فَادْخُلِي فِي عِبادِي (29)

وَ ادْخُلِي جَنَّتِي (30)

ترجمه: .... ص : 627

به نام خداوند بخشنده مهربان.

به سپيده دم سوگند. (1)

و به شبهاى دهگانه. (2)

و به زوج و فرد. (3)

و به شب هنگامى كه (به سوى روشنايى روز) حركت مى كند. سوگند (كه پروردگارت در ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 628

كمين ظالمان است). (4)

آيا در آنچه گفته شد سوگند مهمّى براى صاحبان خرد نيست؟! (5)

آيا نديدى پروردگارت به قوم عاد چه كرد؟ (6)

و يا آن شهر (ارم) با عظمت. (7)

همان شهرى كه نظيرش در بلاد آفريده نشده بود. (8)

و قوم ثمود كه صخره هاى عظيم را از درّه مى بريدند (و از آن خانه و كاخ مى ساختند). (9)

و فرعونى كه قدرتمند و شكنجه گر بود. (10)

همان اقوامى كه در شهرها طغيان كردند. (11)

و فساد فراوان در آنها به بار آوردند. (12)

لذا خداوند تازيانه عذاب را بر آنها فرو ريخت. (13)

مسلّما پروردگار تو در كمينگاه است. (14)

اما انسان هنگامى كه خداوند او را براى آزمايش اكرام مى كند و نعمت مى بخشد (مغرور مى شود) و مى گويد:

پروردگارم مرا گرامى داشته! (15)

و اما هنگامى كه براى امتحان روزى را بر او تنگ بگيرد مأيوس مى شود و مى گويد پروردگارم مرا خوار كرده! (16)

چنان نيست كه شما خيال مى كنيد، بلكه شما يتيمان را

گرامى نمى داريد. (17)

و يكديگر را براى اطعام مستمندان تشويق نمى كنيد. (18)

و ميراث را (از طريق مشروع و نامشروع) جمع كرده مى خوريد. (19)

و مال و ثروت را بسيار دوست مى داريد. (20)

چنان نيست كه آنها خيال مى كنند، در آن هنگام كه زمين سخت درهم كوبيده شود. (21)

و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند. (22)

و در آن روز جهنّم را حاضر كنند (آرى) در آن روز انسان متذكّر مى شود، اما چه فايده كه اين تذكّر براى او سودى ندارد. (23)

مى گويد: اى كاش براى اين زندگى چيزى فرستاده بودم. (24)

در آن روز هيچ كس عذابى همانند عذاب او نمى كند. (25)

و هيچ كس همچون او كسى را به بند نمى كشد. (26)

تو اى روح آرام يافته! (27)

به سوى پروردگارت بازگرد در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است. (28)

و در سلك بندگانم داخل شو. (29)

و در بهشتم ورود كن. (30)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 629

تفسير: .... ص : 629

وَ الْفَجْرِ وَ لَيالٍ عَشْرٍ «فجر» شكافته شدن عمود صبح است كه خداوند سبحان بدان سوگند ياد كرد، چنان كه در آيه: وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ سوگند ياد كرده است.

در تفسير ليال عشر چند قول است:

1- دهه اول ذى الحجّة است.

2- ده روز آخر رمضان است «1». نكره آوردن «ليالى» براى اين است كه منظور شبهاى ويژه اى از جنس شبهاى دهگانه و برخى از آنهاست يا فضيلت مخصوصى دارند كه ديگر شبها ندارند.

وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ منظور از شفع و وتر در مورد اشيا، جفت و طاق تمام موجودات است. و در مورد شفع و وتر اين شبها ممكن است شفع روز عيد قربان

(دهم ذيحجّه) و وتر عرفه (روز نهم) باشد. يا شفع يوم التّروية و وتر روز عرفه است، اين قول از ائمّه عليهم السّلام روايت شده است.

«وتر» به فتح (واو) قرائت شده و به فتح و كسر (واو) دو لغت است كه در عدد به كار مى رود ولى «تره» تنها به كسر (تاء) قرائت شده است.

وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ سوگند به شب هر گاه برود مانند: وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ «و به شب، هنگامى كه (دامن برچيند و) پشت كند». (مدثّر/ 33). (ى) از «يسرى» حذف شده

__________________________________________________

1- اقوال ديگر عبارتند از:

1- قول قتاده، فجر اول محرّم است.

2- قول ابو مسلم، فجر روز عيد قربان است.

3- قول ابن عباس فجر تمام روز است.

4- به قول بعضى ده روزى است كه خدا ميقات حضرت موسى عليه السّلام را تكميل كرده آن جا كه فرموده: وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ «ما به موسى، سى شب وعده گذارديم سپس آن را با ده شب (ديگر) تكميل كرديم». (اعراف/ 142). [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 630

چون كسره آخر «راء» از آن كفايت مى كند اما در هنگام وقف كردن (ى) و (كسره) هر دو حذف مى شود، بعضى گفته اند، معناى «يسرى» يسرى فيه است، شبى كه در آن راه مى روند.

هَلْ فِي ذلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ يعنى آيا در سوگندهايى كه ياد كردم براى خردمند، قانع كننده اى هست؟ زيرا عقل مانع از كار زشت مى شود از اين رو (عقل و نهية) ناميده شده، چرا كه عقل مى انديشد و باز مى دارد، يعنى آيا اين سوگند، سوگند مهمى است كه شى ء مورد قسم به وسيله آن تأكيد شود؟ و جواب قسم «ليعذبّن» محذوف

است و آيه: أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ تا، «سوط عذاب»، بر آن دلالت دارد.

أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ «عاد» به فرزند عاد بن عوص بن آدم بن سام بن نوح گفته شده چنان كه به فرزندان هاشم، هاشم گويند آن گاه به نخستين عاد، عاد اول به نام جدّشان ارم گفته شده و به افراد بعد از آنها «عاد» آخر گفته شده بنا بر اين «ارم» در «بعاد ارم» عطف بيان براى عاد است و بعضى گفته اند: «ارم» شهرشان بوده كه در آن مى زيستند، مؤيّد اين قول، قرائت كسانى است كه به صورت اضافه «بعاد ارم» قرائت كرده اند و تقديرش: بعاد اهل ارم، است.

إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ ذات العماد، هر گاه صفت قبيله باشد به اين معناست كه آنها چادرنشينانى بودند كه ستونها [ى سيّار] داشتند يا داراى مردان بلند قامت بودند بنا بر اين كه قامتهاى آنها به ستون تشبيه شده باشد، و اگر «ذات العماد» صفت شهرشان باشد به اين معناست كه شهرهاى آنها داراى ستونهايى بودند.

روايت شده كه عاد دو پسر داشت: شدّاد و شديد كه به سلطنت رسيدند و با قهر و غلبه شهرها را گرفتند [پس از مرگ شديد] سلطنت تنها براى شداد ماند پس تمام عالم را مالك شد و توصيف بهشت را شنيد پس دستور داد مانند بهشت برايم بسازيد پس «ارم» در يكى از بيابانهاى عدن در مدّت سيصد سال ساخته شد و عمر شداد نهصد سال بود، ارم شهرى بزرگ بود كه قصرهايش از طلا و نقره و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 631

ستونهايش از زبرجد و ياقوت بود و در آن انواع درختان

و نهرهاى به هم پيوسته موجود بود چون ساختمان آن شهر به پايان رسيد شدّاد با اهالى مملكتش به آنجا رفتند و چون به مقدار يك شبانه روز راه به آن جا مانده بود خداوند بر آنان صيحه اى از آسمان فرستاد و تمامى هلاك شدند.

از عبد اللَّه بن قلابه روايت شده كه به جستجوى شتر گمشده اش به يكى از بيابانها رفت و گذارش به شهر ارم افتاد و هر چه توانست از جواهرات آن جا برداشت، اين خبر به معاويه رسيد و او را احضار كرد وى قصّه را براى معاويه نقل كرد، معاويه در پى كعب الأحبار فرستاد و از او راجع به آن شهر پرسيد در جوابش گفت: آن جا همان شهر ارم است كه ستونها دارد و بزودى در زمان تو؟ مردى از مسلمانان وارد آن مى شود كه سرخ رو، كوتاه قد، و بر ابرويش خالى است و بر گردنش نيز خالى كه براى پيدا كردن شترش به طرف آن صحراها بيرون مى رود آن گاه كعب روى برگرداند و ابن قلابه را ديد پس گفت: به خدا اين همان مرد است.

الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ، يعنى مانند شهر عاد در ميان شهرها در بزرگى جرم و قدرت به وجود نيامده بود، يا مانند شهر شدّاد در ميان تمام شهرها شهرى خلق نشده بود.

وَ ثَمُودَ الَّذِينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ يعنى خداوند چه كرد به قوم ثمود كه صخره كوه ها را بريدند و سوراخ كردند و در آن براى خود خانه هايى گرفتند مانند آيه:

وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً «شما از كوه ها خانه هايى مى تراشيد». (شعراء/ 149) وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ و خدا با فرعون ذو

الأوتاد چه كرد، و چون فرعون لشكريان زيادى داشت كه هر گاه به جايى فرود مى آمدند ميخهاى فراوانى به زمين مى كوبيدند به او ذو الأوتاد گفتند يا به اين جهت كه [بنى اسرائيل را] به چهار ميخ مى كشيد و شكنجه مى داد چنان كه همين شكنجه را نسبت به همسرش آسيه اعمال كرد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 632

الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ در اعراب اين جمله سه قول است:

1- محلّا منصوب است بنا بر ذمّ.

2- مرفوع است بنا بر اين كه خبر براى (هم) باشد و در اصل «هم الّذين» بوده است.

3- مجرور است بنا بر اين كه صفت براى اقوام ياد شده: عاد، ثمود، فرعون، باشد.

فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ گفته مى شود: صبّ عليه السّوط و غشاه و قنعه، بر او تازيانه زد و آن را بر سرش كوبيد، آوردن سوط اشاره به اين است كه عذابهايى كه خدا در دنيا به آنان مى دهد در مقايسه با عذابى كه در آخرت برايشان مهيّا ساخته مانند تازيانه نسبت به ديگر آلات شكنجه است.

حسن [بصرى ] هر گاه به اين آيه مى رسيد مى گفت: در پيشگاه خدا تازيانه هاى بسيارى است پس آنان را به يكى از آنها مجازات مى كند.

إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ «مرصاد» بر وزن مفعال از «رصده» و به معناى جايى است كه شخص در آنجا به كمين مى نشيند و اين آيه مثلى است براى عقابى (كمينگاهى) كه خدا براى گنهكاران آماده كرده است و اين گنهكاران از نظر او مخفى نمى مانند.

از عمرو بن عبيد روايت شده كه اين سوره را در محضر منصور خواند تا به اين آيه رسيد پس گفت: إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ يا ابا جعفر! اى ابو

جعفر، پروردگارت در كمينگاه است، عمرو بن عبيد با اين خطاب ندايى، به كنايه به منصور فهماند كه وى در زمره جبّارانى است كه در اين آيه تهديد شده اند.

از ابن عبّاس در مورد اين آيه روايت شده كه بر روى پل دوزخ هفت بازداشتگاه است، خدا در اولين بازداشتگاه از شهادت به لا اله الّا اللَّه سؤال مى كند، و در دومى از نماز و در سومى از زكات و در چهارمى، از روزه و در پنجمى از حجّ و در ششمى از عمره سؤال مى شود پس اگر همه را كامل جواب داد به بازداشتگاه هفتم مى رسد و در آن جا از مظلمه ها سؤال مى شود پس اگر از مظالم سالم بيرون آمد چه بهتر [به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 633

بهشت مى رود] و گرنه [به فرشتگان ] گفته مى شود بنگريد پس اگر عمل مستحبّى داشته باشد اعمالش با آن كامل مى شود و چون از حساب فارغ شود او را به بهشت هدايت مى كنند.

فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ خداوند اين آيه را به إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ متّصل ساخته و گويى فرموده است: خداوند از انسان جز بندگى چيزى نمى خواهد و او براى كيفر دادن گنهكار در كمين است اما آدمى جز به دنيا به چيزى اهميّت نمى دهد و هر گاه خدا او را آزمود و به او اكرام كرد و در مال وسعتش بخشيد [مى گويد:] فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ مى گويد: پروردگارم مرا محترم و گرامى داشته است، اين آيه خبر مبتدايى است كه انسان است و براى اين (فاء) بر فعل قول داخل شده كه در «امّا» معناى شرط هست و ظرفى كه بين مبتدا آمده [از باب اتّساع در

ظروف ] تقديرا متأخّر مى باشد و تقدير جمله مهما يكن من شى ء فالإنسان قائل ربى اكرمنى وقت الابتلاء است. يعنى هر چه باشد انسان مى گويد: پروردگارم در هنگام امتحان مرا محترم داشته است.

توسعه در رزق و مقدّر ساختن آن «ابتلاء» ناميده شده چون هر يك از آن دو براى آزمودن بنده است كه آيا شكرگزار است يا در هنگام توسعه رزق ناسپاس، صابر است يا در برابر مقدّرات بى تابى مى كند بنا بر اين حكمت در هر دو يكى است و نظير اين جاست آيه: وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً «و ما شما را با بديها و نيكيها آزمايش مى كنيم». (انبياء/ 35).

فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ «قدر» به تشديد و تخفيف (دال) قرائت شده است.

فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ در هنگام وقت «اكرمن» و «اهانن» به سكون «نون» قرائت شده در نزد كسى كه (ياء) را در درج كلام ساقط كرده و بجاى آن به كسره اكتفاء كرده است.

كَلَّا بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ «كلّا» منع از اين گفتار است يعنى چنان كه او گفته نيست

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 634

زيرا من شخص را به خاطر كرامتى كه در پيشگاهم دارد ثروتمند و به سبب خوارى و ذلّتى كه در پيشگاهم دارد فقير نمى كنم. ليكن روزى هر كس را بخواهم وسعت مى دهم و به موجب و مقتضاى حكمت روزى را مقدّر مى كنم بلكه آنها خود كارهايى مى كنند كه مستحقّ خوارى مى شوند و هر گاه با دادن مال زياد به آنان اكرام مى كنم آنچه را كه لازم است از مالشان بپردازند و يتيم را اكرام نمايند انجام نمى دهند.

وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ و خاندان خود را به غذا دادن به مسكين

ترغيب نمى كنند.

وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلًا لَمًّا همانند چهار پايان مى خورند و خوردن را دوست دارند، و به دادن مال بخل مى ورزند.

«تكرمون» و فعلهاى بعد از آن با (تاء) و به صورت مخاطب قرائت شده است.

وَ لا تَحَاضُّونَ (و لا يحاضون) به صورت غايب نيز قرائت شده يعنى بعضى از شما بعضى ديگر را ترغيب نمى كنند.

أَكْلًا لَمًّا هر گاه ميان حلال و حرام جمع كند يعنى در خوردنشان ميان سهم ميراث خود و ديگران جمع مى كنند زيرا آنان به زنان و كودكان ارث نمى دادند و ميراث آنها را با ميراث خود مى خوردند، بعضى گفته اند: ميراث را به صورت گسترده اى مى خوردند و حقوقى را كه در مال بر آنها واجب شده بود نمى دادند.

وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا مال را بسيار دوست مى داشتند و نسبت به آن سخت حرص مى ورزيدند.

كَلَّا إِذا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا «كلّا»، منع آنها از محبّت مال و زشت شمردن كار آنهاست سپس آنها را تهديد مى كند و حسرت و افسوس خوردن آنها در مورد تفريطشان در آن كار را يادآور مى شود. در هنگامى كه حسرت سودى ندارد.

دَكًّا دَكًّا يعنى از هم پاشيدن كوه ها پياپى و مكرّر است تا زمين مانند بيابانى صاف

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 635

و مسطّح مى شود.

وَ جِي ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ «يومئذ»، بدل است از: «إِذا دُكَّتِ الْأَرْضُ» و ظرف براى (يتذكر) است.

وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا اين آيه تمثيلى براى ظهور نشانه هاى قهر و قدرت ذات حق است و آن را به حال سلطان تشبيه كرده كه هر گاه شخصا حاضر شود آثار هيبت و سياست او آشكار مى شود كه در حاضر شدن لشكريان و خاصگان وى آن

هيبت وجود ندارد.

وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا يعنى فرشتگان هر آسمانى فرود مى آيند و هر كدام به ترتيب صفى تشكيل مى دهند.

وَ جِي ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ نظير آيه زير است: وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ «دوزخ [براى گمراهان ] آشكار مى شود». (شعرا/ 91).

از ابو سعيد خدرى روايت است كه چون اين آيه نازل شده چهره رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله تغيير كرد تا آنجا كه اصحاب از آن آگاه شده و بر آنان سخت آمد پس على عليه السّلام را خبر دادند على عليه السّلام آمد و از پشت سر، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را در آغوش كشيد و ميان دو كتف حضرت را بوسيد آن گاه گفت: اى پيامبر خدا، پدر و مادرم به فدايت امروز چه حادثه اى روى داده است؟ فرمود: جبرئيل آمد و آيه: وَ جِي ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ را برايم قرائت كرد حضرت آيه را بر على عليه السّلام قرائت كرد، على عليه السّلام به پيامبر گفت: جهنّم را چگونه مى آورند؟ فرمود: هفتاد هزار فرشته آن را مى آورند كه با هفتاد هزار زنجير و زمام آن را مى كشند پس چنان تكانى مى خورد كه اگر آن را رها كنند تمام جمعيت محشر را مى سوزاند پس من به جهنّم اعتراض مى كنم او مى گويد: اى محمد مرا با تو چه كار، خداوند گوشت تو را بر من حرام كرده است پس هيچ كس نمى ماند مگر اين كه مى گويد: نفسى نفسى، (خودم، خودم)، ولى محمد صلّى اللَّه عليه و آله مى گويد: پروردگارا امّتم امّتم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 636

يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ در اين روز آدمى متذكر مى شود كه در چه چيز تفريط كرده و از چه چيز پند

گرفته است.

وَ أَنَّى لَهُ الذِّكْرى و كجا ياد آور شدن برايش سودمند است، و ناگزيريم مضاف محذوفى [منفعة الذكرى ] در تقدير بگيريم و گر نه ميان يتذكّر، و انّى له الذّكرى، تناقض خواهد شد.

يَقُولُ يا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَياتِي مى گويد: اى كاش براى اين زندگى آخرتم يا زمان زندگيم در دنيا چيزى از پيش مى فرستادم مانند اين گفته شما: جئته لخمس ليال مضين من شهر كذا، پنج روز از فلان ماه گذشته بود كه نزد او رفتم، در اين آيه روشنترين دلالت است بر اين كه آنان در افعال خود مختارند نه مجبور و گرنه افسوس خوردن مفهومى ندارد.

فَيَوْمَئِذٍ لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ «يعذّب، يوثق» به فتحه قرائت شده و ضمير [در هر دو فعل ] به انسان موصوف برمى گردد.

بعضى گفته اند: مقصود ابىّ بن خلف است يعنى هيچ كس مانند عذاب او عذاب نمى شود و هيچ كس را مانند او بسته و زندانى نمى كنند چون در كفر و عناد خود به آخرين درجه رسيده بود يا عذاب او بر دوش ديگرى نهاده نمى شود مانند آيه: وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى «و هيچ گنهكارى گناه ديگرى را متحمّل نمى شود [به دوش نمى كشد]». (انعام 164).

يعذب و يوثق به كسر [ذال و ثاء] قرائت شده است و ضمير [در هر دو فعل ] به خدا بر مى گردد، يعنى جز خدا هيچ كس ديگرى را عذاب نمى كند چون در آن روز (قيامت) كارها فقط در اختيار خداست، يا ضمير به انسان بر مى گردد يعنى هيچ كس به وسيله آتشبانان عذاب نمى شوند مانند عذابى به او مى دهند.

يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ يعنى خداوند به مؤمن مى گويد: اى نفس،

و اين نوعى احترام به مؤمن است چنان كه با موسى عليه السّلام سخن گفت، يا بر زبان فرشته اى مى گويد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 637

الْمُطْمَئِنَّةُ نفسى كه در امان است و بيم و اندوهى او را پريشان نمى كند، يا مراد نفسى است كه به حقّ آرامش يافته و روح دانش و اطمينان يقين آن (نفس) را آرامش بخشيده و ترديدى عارض آن نمى شود، اين سخن (خطاب) در هنگام مرگ يا برانگيخته شدن از قبر يا در هنگام دخول به بهشت به او گفته مى شود.

ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ به وعده گاه پروردگارت بازگرد.

راضِيَةً مَرْضِيَّةً به آنچه داده شده اى راضى هستى و در پيشگاه خدا پسنديده اى.

فَادْخُلِي فِي عِبادِي پس در زمره بندگان صالح من داخل شو.

وَ ادْخُلِي جَنَّتِي با بندگان شايسته ام داخل بهشتم شو، بعضى گفته اند: مقصود از نفس، روح است يعنى داخل در اجساد بندگانم شو. «فى عبادى» را ابن عبّاس «فى عبدى» قرائت كرده و گفته است: اى روح به كالبد صاحبت برگرد و در جسد بنده ام وارد شو.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 638

سوره بلد .... ص : 638

اشاره

مكّى است.

و بيست آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 638

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس آن را قرائت كند خدا او را در روز قيامت از خشم خود در امان بدارد «1».

امام صادق عليه السّلام فرمود: هر كس اين سوره را در نماز واجب بخواند در دنيا معروف شود كه از صالحان است و در آخرت، به داشتن منزلت در پيشگاه خدا معروف شود و از رفقاى پيامبران و شهيدان و صالحان خواهد بود «2».

[سوره البلد (90): آيات 1 تا 20] .... ص : 638

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ (1) وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ (2) وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ (3) لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ (4)

أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ (5) يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالاً لُبَداً (6) أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ (7) أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ (8) وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ (9)

وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ (10) فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (11) وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ (12) فَكُّ رَقَبَةٍ (13) أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ (14)

يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ (15) أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ (16) ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ (17) أُولئِكَ أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ (18) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ (19)

عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ (20)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، و من قرأها اعطاه اللَّه الأمن من غضبه يوم القيامة.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام من كان قراءته فى الفريضة لا اقسم بهذا البلد كان فى الدنيا معروفا انه من الصالحين و كان فى الآخرة معروفا انّ له من اللَّه مكانا و كان من رفقاء النبيّين و الشهداء و الصالحين.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 639

ترجمه: .... ص : 639

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

قسم به اين شهر مقدّس (مكّه) (1)

شهرى كه تو ساكن آن هستى! (2)

و قسم به پدر و فرزندش (ابراهيم خليل و اسماعيل ذبيح). (3)

كه ما انسان را در رنج آفريديم (و زندگى او مملوّ از رنجهاست). (4)

آيا او گمان مى كند كه هيچ كس قادر نيست بر او دست يابد؟! (5)

مى گويد: مال زيادى را (در كارهاى خير) تلف كرده ام! (6)

آيا گمان مى كند هيچ كس او را نديده (و نمى بيند)؟ (7)

آيا براى او (انسان) دو چشم قرار نداديم؟ (8)

و يك زبان و دو

لب؟ (9)

و او را به خير و شرّش هدايت نموديم. (10)

ولى او (انسان ناسپاس) از آن گردنه مهمّ بالا نرفت! (11)

و تو نمى دانى آن گردنه چيست؟ (12)

آزاد كردن برده است! (13)

يا اطعام كردن در روز گرسنگى. (14)

يتيمى از خويشاوندان را. (15)

يا مستمندى به خاك افتاده را. (16)

سپس از كسانى بوده باشد كه ايمان آورده و يكديگر را به شكيبايى و رحمت توصيه مى كنند. (17)

آنها اصحاب اليمين هستند [و نامه اعمالشان را به دست راستشان مى دهند]. (18)

و كسانى كه آيات ما را انكار كرده اند افراد شومى اند و نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى شود. (19)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 640

بر آنها آتشى است فرو بسته (كه راه فرارى از آن نيست). (20)

تفسير: .... ص : 640

لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ خداوند سبحان به شهر حرام كه مكه است سوگند ياد كرده است.

وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ در معناى اين آيه چند قول است:

1- خداوند به آدم و انبيا و اوصيا و پيروان آنها كه از ذريّه آدمند سوگند خورده است.

2- به قولى، منظور از «والد و ولد» ابراهيم و فرزندان اويند.

3- به قولى، منظور رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و فرزندانش هستند، خداوند به شهرى كه مسقط الرّأس پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و حرم پدرش ابراهيم عليه السّلام و محل نشو و نماى پدرش اسماعيل و فرزندانش بوده، سوگند ياد كرده است.

4- به قولى، منظور هر پدر و فرزندى است.

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ اين آيه جواب قسم است، آدمى را در تعب و سختى آفريديم و او در مشقّتها و سختيها فرو رفته است.

وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ اين آيه جمله معترضه اى است

كه ميان قسم و جواب قسم آمده است، يعنى يكى از سختيها اين است كه هتك حرمت شخص بسيار محترمى چون تو در اين شهر حلال شمرده شده چنان كه شكار در غير حرم حلال شمرده مى شود و آنها بيرون راندن و كشتن تو را حلال دانسته اند.

بعضى گفته اند: خداوند در اين آيه فتح مكّه را به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله وعده داده است.

يعنى تو در آينده وارد اين شهر خواهى شد و هر كار بخواهى از كشتن و اسارت (كفّار) انجام مى دهى، خداوند آن را براى تو مى گشايد و تو را وارد آن مى كند.

«كبد» در اصل از كبد الرّجل كبدا فهو كبد، است هر گاه كبد شخص به درد آيد

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 641

آن گاه در هر مشقّت و رنجى به كار رفته است.

أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ ضمير در «أ يحسب» به بعضى از بزرگان قريش بر مى گردد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله چه رنجهايى كه از آنها نبرد، يعنى آيا اين فردى كه در ميان قوم خود نيرومند است گمان مى كند كه هيچ كس نمى تواند از او انتقام و مكافات بگيرد.

يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالًا لُبَداً مقصود مال بسيارى است كه خرج شده و به اصطلاح آنها در مكارم اخلاق به مصرف رسيده است.

أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ آيا مى پندارد كه در هنگام انفاق رياكارانه اش كسى او را نمى بيند يعنى خدا او را مى بيند، گفته اند: او مردى از قبيله جمح بوده و به قدرى نيرومند بود كه بر روى چرم دبّاغى شده عكاظى مى ايستاد و ده نفر آن چرم را از زير پاى او مى كشيدند

چرم پاره مى شد ولى او از جايش تكان نمى خورد.

أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ آيا برايش دو چشم قرار نداديم تا با آنها ديدنيها را ببيند؟

وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ و آيا برايش زبانى قرار نداديم تا آنچه را در دل دارد بگويد؟ و دو لب برايش قرار نداديم كه آنها را بر روى هم نهد و از آنها بر سخن گفتن و خوردن و آشاميدن و غيره كمك بگيرد؟

وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ يعنى او را به دو راه خير و شرّ هدايت كرديم، بعضى گفته اند:

او را به دو پستان مادرش راهنمايى كرديم.

فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ يعنى آن نعمتها را با انجام كارهاى شايسته از قبيل آزادى بردگان و اطعام يتيمان و مسكينان با ايمانى كه اصل و اساس هر بندگى و كار خيرى است سپاسگزارى نكرد بلكه نسبت به نعمت و صاحب نعمت ناسپاسى كرد، يعنى انفاق به اين صورت، انفاق پسنديده در پيشگاه خداست نه اين كه مال خود را به قصد فخر فروشى و رياكارى هدر دهد.

ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا اين آيه دلالت مى كند بر اين كه معنى، فلا اقتحم العقبة

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 642

است، نه شكر نعمتها را كرده و نه ايمان آورده است، منظور از اقتحام، داخل شدن با سختى و مشقّت است و «قحمه» شدّت و سختى است و خداوند سبحان اعمال شايسته را عقبه و عمل به آنها را سختى ورزيدن نسبت به آنها قرار داده است چون در انجامش سختى و جهاد نفس لازم است.

از حسن (بصرى) نقل شده: به خدا عقبه سخت است، يعنى آدمى با نفس و خواهشهاى آن مبارزه كند در حالى كه شيطان دشمن

اوست.

منظور از «فكّ رقبة» آزاد كردن برده از بردگى و جز آن است.

فك رقبة او اطعم، نيز قرائت شده بنا بر اين كه بدل از فلا اقتحم العقبة باشد.

وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ اين آيه جمله معترضه است يعنى تو از كنه ثواب و دشوارى عقبه بر نفس، آگاه نيستى.

هر يك از كلمات: مسغبه، مقربه، متربه، وزن مفعله از فعلهاى زير است: مسغبه، از: سغب هر گاه گرسنه شود، مقربه، از: قرب هر گاه در نسب نزديك باشد، و ترب، هر گاه فقير شود و به خاك بچسبد، «يوم» را به ذى مسغبه، وصف كرده است چنان كه گفته اند: هو ناصب ذو نصب، يعنى او داراى نصب است.

آيه: ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا، با «ثمّ» آمده است براى اين كه ايمان بعد از بنده آزاد كردن و صدقه است و از نظر درجه و فضيلت دورتر از آنهاست نه از نظر زمان چون ايمان از نظر زمانى بر آنها تقدّم دارد و هيچ عمل صالحى جز به ايمان استوار نشود.

وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ يعنى بعضى از آنها بعض ديگر را به صبر و ثبات بر ايمان يا به صبر در مقابل گناهان و عبادات و گرفتاريها سفارش مى كنند كه بر يكديگر ترحّم و احسان كنند به چيزى كه منجر به رحمت خداى متعال مى شود يا به نيازمندان ترحّم و احسان مى كنند.

أُولئِكَ أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ ميمنه و مشأمه، همان يمين و شمال يا ميمنت و شومى است، يعنى مؤمنان بر نفوس خود

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 643

اصحاب ميمنت و بركت و كافران نيز اصحاب شومى هستند.

عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ

«مؤصده» با همزه و بدون همزه قرائت شده است و از:

اوصدت الباب و اصدته، گرفته شده، هر گاه در را ببندى يعنى درهاى جهنّم بر روى آنان بسته است، اندوهى از آن بيرون نمى رود و شادمانى براى هميشه وارد آن نشود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 644

سوره شمس .... ص : 644

اشاره

مكّى است و شانزده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 644

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس آن را قرائت كند گويى تمام چيزهايى را كه خورشيد و ماه بر آن تابيده صدقه داده است «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس سوره و الشّمس و ضحاها، و سوره وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى و سوره و الضّحى، و الم نشرح، را در شب و روز خود بسيار بخواند هر چيزى كه در حضور اوست روز قيامت به نفع او گواهى دهد حتى مو، پوست، گوشت، رگهايش و تمام آنچه از زمين برويد و پروردگار عالم بگويد: شهادت شما را براى بنده ام پذيرفتم و آن را امضا كردم او را به بهشتهاى من ببريد تا هر كدام را دوست دارد انتخاب كند. پس بهشتها را بدون منّتى از من بلكه به عنوان رحمت و بخشش من به او بدهيد، بر بنده ام گوارا باد «2».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها فكانمّا تصدّق بكلّ شى ء طلعت عليه الشمس و القمر.

2- و

عن الصادق عليه السّلام من اكثر قراءة و الشّمس و ضحيها وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى و الضحى و الم نشرح فى يومه و ليلته لم يبق شى ء بحضرته الّا شهد له يوم القيامة حتى شعره و بشره و لحمه و عروقه و جميع ما اقلّت الأرض منه و يقول الرّب تبارك و تعالى قبلت شهادتكم لعبدى و اجزتها له انطلقوا به الى جنانى حتى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 645

[سوره الشمس (91): آيات 1 تا 15] .... ص : 645

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها (1) وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها (2) وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها (3) وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها (4)

وَ السَّماءِ وَ ما بَناها (5) وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها (6) وَ نَفْسٍ وَ ما

سَوَّاها (7) فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (8) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها (9)

وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها (10) كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها (11) إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها (12) فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها (13) فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها (14)

وَ لا يَخافُ عُقْباها (15)

ترجمه: .... ص : 645

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

به خورشيد و گسترش نور آن سوگند! (1)

و به ماه در آن هنگام كه بعد از آن در آيد. (2)

و به روز هنگامى كه صفحه زمين را روشن سازد. (3)

و قسم به شب آن هنگام كه صفحه زمين را بپوشاند. (4)

و قسم به آسمان و خدايى كه آسمان را بنا كرده (5)

و قسم به زمين و خدايى كه آن را گسترانيده. (6)

و سوگند به نفس آدمى و آن خدايى كه آن را منظّم ساخته و نيكو آفريده است. (7)

سپس فجور و تقوا (شرّ و خير) را به او الهام كرده است. (8)

كه هر كس نفس خود را تزكيه كرده، رستگار شده (9)

و آن كس كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته، نوميد و محروم گشته است (10)

قوم ثمود بر اثر طغيان (پيامبرشان را) تكذيب كردند. (11)

آن گاه كه شقىّ ترين آنها بپا خاست. (12)

و فرستاده الهى (صالح) به آنها گفت: ناقه خدا را با آبشخورش وا گذاريد

__________________________________________________

يتخيّر منها حيث ما احبّ فاعطوه ايّاها غير منّ منى و لكن رحمة و فضلا و هنيئا لعبدى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 646

(مزاحم آن نشويد). (13)

ولى آنها او را تكذيب نموده و ناقه را پى كردند و به هلاكت رساندند، لذا پروردگارشان آنها را به خاطر گناهى كه مرتكب شده بودند در هم كوبيد و سرزمينشان را

صاف و مسطّح نمود! (14)

و او هرگز از فرجام اين كار بيم ندارد. (15)

تفسير: .... ص : 646

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها منظور از «ضحى» كشش روشنى و گسترش و تابش آن است از اين رو گفته اند: وقت ضحى، بعضى گفته اند: ضحوة، بالا آمدن روز و ضحى بالاتر از آن است، ضحاء به فتح (ضاد) و ممدود بالاتر از ضحى است هر گاه نزديك به نصف روز شود.

وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها هر گاه ماه در هنگام غروب خورشيد برآيد و از نور خورشيد بگيرد و آن در نيمه اول ماه است.

وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها روز هنگامى كه گسترده شود و آن را آشكار سازد چون جرم روز در آن ظاهر مى شود و گستردگى اش كامل مى گردد، بعضى گفته اند: ضمير (جلّاها) به ظلمت يا دنيا يا زمين بر مى گردد هر چند قبلا از آنها ذكرى به ميان نيامده است. مانند گفته عرب: اصبحت باردة، و مقصودشان صبح زود است.

وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها سوگند به شب هر گاه خورشيد را بپوشاند و كرانه ها تاريك شود و سياهى شب را بپوشد.

وَ السَّماءِ وَ ما بَناها «ما» در: و ما بنيها، و ما طحيها، و ما سوّاها موصولى است يعنى سوگند به آسمان و تواناى بزرگى كه آن را بنا كرد و سوگند به زمين و صانع دانايى كه آن را گسترانيد، و سوگند به نفس آدمى و آفريننده حكيمى كه خلقت آن را تعديل كرد و نيكو آفريد. در سخن بزرگان چنين آمده: منزّه است خدايى كه شما (آسمان و غيره) را مسخّر ما ساخت.

فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها يعنى خداوند راه شرّ و خير و زشت بودن يكى و نيكو

ترجمه جوامع الجامع، ج 6،

ص: 647

بودن ديگرى را به نفس شناساند و قدرت انتخاب هر يك از آن دو را به او داد به اين دليل كه فرمود: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها و انسان را فاعل و سرپرست تزكيه و كاستى قرار داد، منظور از تزكيه رشد و بالا رفتن به وسيله تقواست و تدسيه، كاستى و پنهان ساختن گناهان است. اصل «دسّى» دسّس بوده چنان كه در تقضّى، تقضّض گويند.

وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها «نفس» از آن جهت نكره آورده شده كه مقصود نفس خاصّى از ميان نفوس است كه همان نفس آدم است و گويى فرموده است: و واحدة. من النّفوس، يا اين كه هر نفسى را اراده كرده پس عكس كلام عرب است كه آنها در صورت معكوس اراده افراط مى كنند.

مانند گفته شاعر:

قد اترك القرن مصفرّا انامله «1»

پس به لفظ تقليل (و نفس به معناى يك نفس) آمده كه از آن معناى كثرت فهميده مى شود، و از همين قبيل است گفته خداوند متعال: رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ «كافران (هنگامى كه آثار شوم اعمال را ببينند) چه بسا آرزو مى كنند مسلمان بودند!». (حجر/ 2). و معناى آن، چه بسيار يا بيش از آن است.

فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ جواب قسم حذف شده و تقدير جمله چنين است:

ليدمدمنّ اللَّه عليهم، يعنى خداوند هلاكت را به خاطر تكذيب پيامبر بر اهل مكّه فرستاد چنان كه قوم ثمود را به خاطر تكذيب صالح هلاك كرد.

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها اين آيه سخنى است كه بر سبيل استطراد در پى آيه فَأَلْهَمَها فُجُورَها ... آمده و جواب قسم نيست، «باء» در بطغويها براى استعانت است

نظير كتبت بالقلم، «طغوى» از طغيان است و [ادباء] در وزن «فعلى» ميان اسم و صفت

__________________________________________________

1- چه بسا شخص دلاور و شجاعى كه او را وا مى گذارم در حالى كه سر انگشتانش زرد شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 648

تفصيل قائل شده اند و در اسم «ياء» را قلب به «واو» كرده اند ولى در صفت اين قلب را انجام نداده و گفته اند: امرأة خزياء و صدياء، و معناى آيه چنين است: ثمود با طغيان خود مرتكب تكذيب شدند چنان كه مى گويى: ظلمنى بجرأته على اللَّه، با جرى شدنش بر خدا به من ستم كرد بعضى گفته اند: ثمود عذابى را كه به آن بيم داده شده بودند تكذيب كرد [طغوى، اسم عذابى است كه بر آنها نازل شد] مانند آيه:

فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ.

إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها «اذا انبعث» ظرف براى «كذّبت» يا براى «طغوى» است. منظور از اشقاها، قدار بن سالف است كه ناقه صالح را پى كرد و در زبان رسول خدا «اشقى الأوّلين» خوانده شده است.

از عثمان بن صهيب از پدرش روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به على عليه السّلام فرمود:

اشقى الأوّلين كيست؟ عرض كرد: پى كننده ناقه، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: راست گفتى، پس اشقى الآخرين كيست؟ عرض كرد: اى رسول خدا نمى دانم؟ پيامبر فرمود:

كسى است كه به اين جاى تو ضربت مى زند و به فرق سر او اشاره كرد «1». ممكن است منظور از اشقى الأوّلين گروهى باشند و مفرد آورد «اشقى» به اين عنايت باشد كه در حال اضافه، مفرد و جمع آن يكسان است، و جايز بود كه اشقوها، گفته شود.

ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها «ناقة اللَّه»

منصوب به فعل مقدّر «احذروا يا ذروا» عقرها «و سقياها» است مانند: الأسد، الأسد كه فعل «احذر» در تقدير است و اسد به آن منصوب است، پس، از پى كردن ناقه پرهيز نكردند و نزول عذاب را كه به آن تهديد شده بودند تكذيب كردند و خداوند عذاب را بر آنها فرستاد و به سبب گناهشان خانه هايشان را ويران و خراب كرد، و در اين آيه تهديد بزرگى بر فرجام گناه است.

__________________________________________________

1-

عن عثمان بن صهيب عن ابيه انّ رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله قال لعلىّ عليه السّلام: من اشقى الاوّلين؟ قال عاقر الناقة قال صدقت، فمن اشقى الآخرين؟ قال لا اعلم يا رسول اللَّه قال الذى يضربك على هذه و اشار الى يافوخه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 649

فَسَوَّاها ضمير به «دمدم» بر مى گردد، يعنى همه شان در هلاكت برابر بودند و هيچ يك از آنها نجات نيافت.

وَ لا يَخافُ عُقْباها يعنى از فرجام و عاقبت آن نمى ترسد چنان كه شخص مورد تعقيب مى ترسد و خود را [از خطرهاى تعقيب كننده ] نگاه مى دارد.

«و لا يخاف» فلا يخاف به (فاء) نيز قرائت شده و اين قرائت از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 650

سوره ليل .... ص : 650

اشاره

مكّى است و بيست و يك آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 650

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را بخواند خداوند به او آن انداز ببخشد كه راضى شود و او را از تنگدستى در امان دارد و توانگرى را برايش فراهم آورد «1».

[سوره الليل (92): آيات 1 تا 21] .... ص : 650

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى (1) وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى (2) وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى (3) إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى (4)

فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى (5) وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى (6) فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى (7) وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى (8) وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى (9)

فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى (10) وَ ما يُغْنِي عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى (11) إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى (12) وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى (13) فَأَنْذَرْتُكُمْ ناراً تَلَظَّى (14)

لا يَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَى (15) الَّذِي كَذَّبَ وَ تَوَلَّى (16) وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى (17) الَّذِي يُؤْتِي مالَهُ يَتَزَكَّى (18) وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى (19)

إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى (20) وَ لَسَوْفَ يَرْضى (21)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها اعطاه اللَّه حتّى يرضى و عافاه من العسر و يسّر له اليسر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 651

ترجمه: .... ص : 651

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

قسم به شب در آن هنگام جهان را بپوشاند. (1)

و قسم به روز هنگامى كه تجلّى كند (2)

و قسم به آن كس كه جنس مذكّر و مؤنّث را آفريد. (3)

كه سعى و تلاش شما مختلف است. (4)

اما آن كس كه (در راه خدا) انفاق كند و پرهيزگارى پيش گيرد. (5)

و جزاى نيك (الهى) را تصديق كند. (6)

ما او را در مسير آسانى قرار مى دهيم. (7)

اما كسى كه بخل ورزد و از اين طريق بى نيازى طلب كند. (8)

و پاداش نيك (الهى) را تكذيب كند. (9)

ما بزودى او را در مسير دشوارى قرار مى دهيم. (10)

و در آن هنگام كه (در جهنّم يا قبر) سقوط مى كند اموالش به حال او سودى نخواهد داشت. (11)

مسلّما هدايت كردن بر ماست. (12)

و دنيا و آخرت از آن ماست. (13)

و

من شما را از آتشى كه زبانه مى كشد بيم مى دهم. (14)

كسى جز بدبخت ترين مردم وارد آن نمى شود. (15)

همان كس كه آيات (خدا را) تكذيب كرد و به آن پشت نمود. (16)

و با تقواترين مردم از آن دور داشته مى شود. (17)

همان كس كه مال خود را (در راه خدا) مى بخشد تا تزكيه نفس كند. (18)

و هيچ كس را نزد او حقّ نعمتى نيست تا بخواهد (به وسيله اين انفاق) او را جزا دهد. (19)

بلكه تنها هدفش جلب رضاى پروردگار بزرگ اوست. (20)

و بزودى راضى و خشنود مى شود. (21)

تفسير: .... ص : 651

وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى خداوند سبحان به شب، هنگامى كه خورشيد يا روز را مى پوشاند سوگند ياد مى كند، و برگرفته از گفتار خدا است: وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها، شب

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 652

روز را مى پوشاند يا هر چيزى را با تاريكى اش مى پوشاند.

وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى روز با برطرف شدن تاريكى شب و طلوع خورشيد آشكارا مى شود.

وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى يعنى خداى توانايى كه بر آفريدن نر و ماده قادر است بعضى گفته اند: منظور از نر و ماده آدم عليه السّلام و حوّا مى باشد و در قرائت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و على عليه السّلام و ابن عبّاس، و الذّكر و الأنثى است.

إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى اين جمله جواب قسم است يعنى تلاشهاى شما پراكنده و مختلف است. يا اين كه شتّى جمع شتيت است.

فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى اما كسى كه از مال خود حقّ خدا را بدهد و از خدا بترسد و معصيت او نكند.

وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى و به خصلت نيكو كه ايمان است تصديق كند، يا به ملت نيكو كه ملّت

اسلام است يا به پاداش نيك كه بهشت است تصديق كند.

فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى يعنى بزودى او را براى آسانى مهيّا مى كنيم، «يسرى» از يسّر الفرس للرّكوب، گرفته شده، هر گاه بر اسب زين و لگام بزند [و مهيّاى سوارى شود] و از همين ريشه است سخن معصوم عليه السّلام: هر مخلوقى مهيّاست براى همان منظورى كه خلق شده است و خلاصه معنى اين است كه بزودى او را توفيق مى دهيم تا بندگى و عبادت برايش آسان ترين كارها باشد.

وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى اما كسى كه بخل ورزد و به آنچه در پيشگاه خداست بى ميل باشد گويى از خدا بى نياز است و از او پرهيز نمى كند يا به شهوتهاى دنيوى از نعمتهاى بهشتى بى نياز است چرا كه «و استغنى» در مقابل «و اتّقى» است.

فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى يعنى بزودى او را خوار ساخته و الطاف خود را از او باز مى داريم تا عبادت و بندگى بر او سخت ترين كار باشد، از اين قبيل است قول خداوند:

يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ «سينه اش را آن چنان تنگ

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 653

مى سازد كه گويا مى خواهد به آسمان بالا برود». (انعام/ 125).

ممكن است راه خير «يسرى» ناميده شده باشد چرا كه فرجام آن يسر و آسانى است و راه شرّ «عسرى» ناميده شده چون فرجامش دشوارى است.

ممكن است مقصود از «يسر و عسر» دو راه بهشت و دوزخ باشد يعنى بزودى در آخرت آن دو گروه [بخشندگان و بخيلان ] را به دو راه بهشت و دوزخ راهنمايى مى كنيم.

وَ ما يُغْنِي عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى ما در «ما يغنى» حرف نفى يا استفهام انكارى است.

اذا تردّى، باب

تفعّل از «ردىّ» به معناى هلاكت است يعنى هر گاه بميرد يا در گودال قبر نهاده شود يا در ژرفاى دوزخ، مال و ثروت او به حالش سودى ندارد.

حضرت باقر عليه السّلام درباره آيه، فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى فرموده:

يعنى هر كه ببخشد آنچه را خدا به او داده خداوند در برابر يكى [يك درهم يا دينار] ده تا صد هزار و بيشتر به او عوض مى دهد.

فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى يعنى قصد هر كار خيرى بكند خدا برايش مهيّا مى سازد.

وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ اما كسى كه بخل ورزد و به آنچه خدا به او داده اظهار بى نيازى كند و تكذيب احسان نمايد به اين كه خداوند در برابر هر عمل شرّى ده، تا صد هزار عوض مى دهد.

فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى يعنى هر چيزى شرّى را قصد كند خدا برايش آسان مى كند.

وَ ما يُغْنِي عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى فرمود: به خدا نه از كوهى و نه در چاهى سقوط نكرده بلكه در آتش دوزخ سقوط مى كند.

إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى راهنمايى به حق با نصب دلائل و علائم و بيان راهها بر ما واجب است.

وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى يعنى پاداش دادن هدايت يافته در دنيا و آخرت بر ماست مانند آيه: وَ آتَيْناهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ «ما پاداش وى را در

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 654

دنيا به او داديم و او در آخرت از صالحان است» (عنكبوت/ 27).

فَأَنْذَرْتُكُمْ ناراً تَلَظَّى شما را از آتشى بيم مى دهم كه بر افروخته و شعله ور است.

لا يَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَى آتش بر افروخته مخصوص كافرى است كه شقى ترين شقاوتمندان است و مقصود آتشى مخصوص است كه

از بزرگترين آتشها است.

وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى و شخص پرهيزگارتر بزودى از آن آتش پرهيز مى كند.

الَّذِي يُؤْتِي مالَهُ يَتَزَكَّى با تقوايى كه مال خود را در راه خدا انفاق مى كند و مى خواهد كه در پيشگاه خدا مالش پاك باشد، يا باب تفعّل و از [ريشه ] زكات، باشد.

وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى يعنى كارى كه شخص «اتقى» انجام داده نه براى تلافى نعمتى است كه به او داده ام و نه به سبب حقّى است كه كسى بر او دارد.

إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى اين آيه از نعمت استثنا شده و مستثنى غير از جنس مستثنى منه است يعنى، ما أعطيت لأحد عنده نعمة الّا ابتغاء وجه ربّه.

مانند اين گفته: ما فى الدّار احد إلّا حمارا، [حمار مستثنى منه و از جنس مستثنى (احد) نيست، و ابتغاء وجه ربّه نيز از جنس «احد و نعمت» نيست ].

ممكن است [ابتغاء] مفعول له باشد زيرا معنى اين است كه لا يؤتى ما له إلّا ابتغاء الثّواب، مال خود را نمى دهد مگر براى طلب ثواب.

وَ لَسَوْفَ يَرْضى و بزودى از ثواب و خيرى كه به او مى دهند خشنود مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 655

سوره ضحى .... ص : 655

اشاره

مكّى است به اجماع مفسّران يازده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 655

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند از كسانى خواهد بود كه خدا رضايت مى دهد حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله او را شفاعت كند و براى او به عدد هر يتيم و سائلى ده حسنه خواهد بود «1».

[سوره الضحى (93): آيات 1 تا 11] .... ص : 655

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ الضُّحى (1) وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى (2) ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى (3) وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى (4)

وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى (5) أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى (6) وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى (7) وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى (8) فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ (9)

وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ (10) وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ (11)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها كان ممّن يرضى اللَّه بمحمّد ان يشفع له و له عشر حسنات بعدد كل يتيم و سائل.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 656

ترجمه: .... ص : 656

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب برآيد (و همه جا را فرا گيرد). (1)

و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گيرد. (2)

كه خداوند هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است. (3)

و مسلّما آخرت براى تو از دنيا بهتر است. (4)

و بزودى پروردگارت آن قدر به تو عطا مى كند كه خشنود شوى. (5)

آيا تو را يتيم نيافت و سپس پناه داد. (6)

و تو را گمشده يافت و هدايت كرد. (7)

و تو را فقير يافت و بى نياز نمود (8)

حال كه چنين است يتيم را تحقير مكن. (9)

و سؤال كننده را از خود مران. (10)

و نعمتهاى پروردگارت را بازگو كن. (11)

تفسير: .... ص : 656
اشاره

وَ الضُّحى در معناى آن دو وجه است:

1- خداوند سبحان به وقت «ضحى» كه اول روز است سوگند ياد كرده است.

2- به قولى مقصود از «ضحى» تمام روز است مانند آيه أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا ضُحًى «كه عذاب ما، روز به سراغشان بيايد». (اعراف/ 98) در مقابل قول خداوند: بياتا، كه مراد عذاب در شب است.

وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى در معناى آيه دو وجه است:

1- سوگند به شب هر گاه آرام گيرد و تاريكى اش راكد شود و به شبى كه از باد آرام باشد (ليلة ساجية) گويند.

2- به قولى، منظور آرامش مردم و صداها در آن شب است.

ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى جواب قسم است، يعنى [اى محمد] پروردگارت تو را ترك نكرد همانند شخصى كه وداع مى كند، و توديع مبالغه در ترك است زيرا كسى كه با تو وداع مى كند در ترك تو مبالغه كرده است.

روايت شده كه چند روزى وحى از حضرت قطع شد

و مشركان گفتند كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 657

پروردگار محمّد او را ترك كرده است پس اين سوره نازل شد «1». ضمير از فعل «قلى» حذف شده چنان كه از «ذاكرات» [در آيه: وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ ] و مانند آن حذف شده است.

فاوى، فهدى، فأغنى، در حذف ضمير مانند «قلى» است و آن اختصار لفظى است، زيرا ضمير محذوف معلوم است.

وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى وجه اتّصال اين آيه به آيات قبل اين است كه چون در ضمن نفى توديع و ترك، اين مطلب وجود داشت كه [اى محمّد] خدا از راه وحى با تو پيوند برقرار مى كند و تو حبيب اويى، خداوند سبحان به حضرت خبر مى دهد كه حال وى در آخرت بالاتر و باشكوهتر است، يعنى بر همه پيامبران و رسولان مقدّم و از همه برتر و بزرگتر است و مرتبه آن حضرت را بالا برده و مقام شفاعت و حوض و انواع كرامتها را به او عطا مى كند.

از ابن حنفيّه نقل شده كه گفت: اى اهل عراق گمان مى كنيد اميدوار كننده ترين آيه در قرآن آيه: قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا «بگو: اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده ايد». (زمر 53). است، ولى ما اهل بيت مى گوييم اميدوار كننده ترين آيه در قرآن آيه: وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى است. و به خدا سوگند، منظور در اين آيه، شفاعت است كه خداوند آن را به گويندگان لا اله الا اللَّه مى بخشد تا بگويد پروردگارا راضى شدم.

وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى لام در «و لسوف» لام ابتداست و مضمون جمله را تأكيد مى كند، مبتدا حذف شده و تقدير

اين است:

و لأنت سوف يعطيك، و لام قسم نيست چون لازم قسم بر مضارع داخل نمى شود مگر با نون تأكيد. آن گاه خداوند سبحان نعمتهاى خود را كه به پيامبر داده

__________________________________________________

1- و

روى انّ الوحى قد احتبس عنه ايّاما فقال المشركون انّ محمّدا ودّعة ربّه و قلاه فنزلت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 658

بر مى شمارد و اين كه از آغاز كار خود، از آن نعمتها بى بهره نبوده است تا كسى كه انتظار كرم خدا را دارد گذشته را ملاك قرار دهد و خود را با آن قياس كند.

أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى «يجدك» از وجود به معناى علم است و «ك» و يتيما هر دو منصوب و مفعول «وجد» مى باشند يعنى آيا تو يتيم نبودى چرا كه پدر محمد صلّى اللَّه عليه و آله درگذشت در حالى كه او جنين و در رحم مادر بود يا اندكى پس از ولادت آن حضرت درگذشت بنا به اختلاف روايات، و مادرش درگذشت در حالى كه آن حضرت دو ساله بود پس خداوند او را به وسيله جدش عبد المطّلب پناه و مكان داد و پس از فوت عبد المطّلب به وسيله عمويش ابو طالب، و حضرت را در دل ابو طالب محبوب ساخت تا آنجا كه او را از تمام فرزندان خود بيشتر دوست مى داشت پس او را سرپرستى و تربيت كرد و چون عبد المطّلب درگذشت حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله هشت ساله بود.

وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدى تو را «پيش از نزول وحى» از علم به شرايع غافل يافت مانند آيه: ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ «تو پيش از اين نمى دانستى كتاب و

ايمان چيست (و از محتواى قرآن آگاه نبودى)». (شورى/ 52).

[شأن نزول ] .... ص : 658

روايت شده كه حليمه دايه پيامبر هنگامى كه او را از شير برگرفت و او را مى آورد تا به عبد المطّلب برگرداند نزديك مكّه او را گم كرد پس عبد المطّلب [به جستجوى او] بيرون آمد و خداوند سبحان را خواند پس صدايى بلند شد و جاى او را معيّن كرد «1».

همچنين روايت شده كه آن حضرت در زمان كودكى اش در يكى از درّه هاى مكّه

__________________________________________________

1-

روى انّ حليمة ضئيره اضلّته عند باب مكّة حين فطّمت و جاءت به لتردّه على عبد المطّلب فخرج عبد المطّلب و دعا اللَّه سبحانه فنودى و اشعر بمكانه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 659

گم شد پس ابو جهل او را به عبد المطّلب برگرداند «1».

فهدى يعنى قرآن و شرايع را به تو شناساند، يا گمشدنت را به وسيله جدّت برطرف ساخت.

وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى تو را تهيدستى يافت كه مالى نداشتى پس با مال خديجه يا با غنائم جنگى تو را بى نياز كرد.

فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ پس يتيم را به خاطر ضعفى كه دارد در مورد مال و حقّش مقهور مساز.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كسى كه بر سر يتيمى دست بكشد در برابر هر مويى كه از زير دست او بگذرد نورى در روز قيامت برايش باشد.

وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ سائل و گدا را محروم مكن، بعضى گفته اند منظور از سائل طالب علم است هر گاه نزد تو بيايد [و چيزى بپرسد] او را محروم مساز.

وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ منظور از تحديث نعمت شكر و اظهار و اشاعه نعمت است.

__________________________________________________

1- و

روى ايضا انّه ضلّ فى

صباه فى بعض شعاب مكّه فردّه ابو جهل الى عبد المطّلب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 660

سوره شرح .... ص : 660

اشاره

مكّى است و هشت آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 660

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند خداوند اجر كسى را به او مى دهد كه آن حضرت را غمگين ديده و غم او را برطرف ساخته است. «1»

از ائمه ما عليهم السّلام روايت شده كه و الضحى و الم نشرح يك سوره اند همچنين است الم تر كيف و لايلاف «2».

[سوره الشرح (94): آيات 1 تا 8] .... ص : 660

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ (1) وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ (2) الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ (3) وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ (4)

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً (5) إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً (6) فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ (7) وَ إِلى رَبِّكَ فَارْغَبْ (8)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، و من قرأها اعطى من الأجر كمن لقى محمّدا صلّى اللَّه و آله مغتمّا ففرح منه.

2- و

روى عن ائمّتنا عليهم السّلام انّ الضّحى و الم نشرح سورة واحدة و كذلك الم تر كيف و لإيلاف سورة واحدة.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 661

ترجمه: .... ص : 661

به نام خداوند بخشنده مهربان.

آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم؟ (1)

و بار سنگين را از تو برنداشتيم؟ (2)

همان بارى كه سخت بر پشت تو سنگينى مى كرد. (3)

و آوازه تو را بلند كرديم. (4)

بنا بر اين مسلّما از پى سختى آسانى است. (5)

و مسلّما به دنبال سختى آسانى است. (6)

پس هنگامى كه از كار مهمّى فارغ مى شوى به مهم ديگرى بپرداز! (7)

و به سوى پروردگارت توجّه كن. (8)

تفسير: .... ص : 661

أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ اين آيه استفهام انكارى از نفى شرح صدر است كه آن را اثبات مى كند و گويى فرموده است: سينه ات را گشاده كرديم از اين رو وضعنا را به اعتبار معنى بر آن عطف كرده است يعنى سينه ات را گشايش داديم تا آنجا كه براى دعوت جنّ و انس ظرفيّت دارد، يا سينه ات را به وسيله علوم و حكمتهايى كه در آن به وديعت نهاده ايم، گشايش داديم.

از حسن [بصرى ] روايت است كه سينه آن حضرت پر از حكمت و علم شده است.

وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ آن بار گرانى را كه موجب شد صدايش شنيده شود [از تو برداشتيم ] مثلى است براى تحمّل بار نبوّت و آزارى كه از كفّار به آن حضرت مى رسيد با حرص بسيارى كه به مسلمان شدنشان داشت و اين بار بر آن حضرت سنگين مى آمد [يعنى اگر بارى مى بود صداى پشتش شنيده مى شد] و خداوند اين بار گران را از دوش او برداشت يعنى او را به وسيله معجزات تأييد فرمود و آرامش را بر او نازل كرد و شرايع را بدو آموخت و پس از آن كه رسالتش را تبليغ كرد عذرش را مقبول دانست و از او

رفع مسئوليّت كرد.

وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ و ياد او را بلند كرد به اين كه ياد او را با ياد خدا در كلمه شهادت و اذان و اقامه و تشهّد و خطبه ها و در قرآن مقرون ساخت، و نام او را در كتابهاى [آسمانى ] گذشته ذكر كرد و از پيامبران و امّتها پيمان گرفت كه به او ايمان بياورند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 662

آوردن «لك» با اين كه بدون آن معنى كامل است اين فايده را دارد كه جنبه ابهام و ايضاح دارد و گويى گفته شده: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ، پس فهميده مى شود كه مشروحى [چيزى كه گشايش يافته ] وجود دارد آن گاه گفته شده: صدرك پس آن مشروح مبهم، روشن مى شود. همچنين است (لَكَ ذِكْرَكَ) و (عَنْكَ وِزْرَكَ).

چون خداوند سبحان نعمتهاى بزرگى را كه به رسول خود داده ياد كرد و مشركان حضرتش را به تهيدستى سرزنش مى كردند تا آنجا كه حضرت پنداشت، آنها به خاطر تهيدستى اهل اسلام و حقير شمردن آنها از اسلام روى گردانده اند پس در پى ذكر آن نعمتها فرمود:

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً و گويى فرموده است: آنچه را به تو بخشيده ايم تفضّل و انعمامى است بنا بر اين از بخشش ما نااميد مشو، زيرا با آن دشوارى كه تو گرفتار آنى آسانى هست، و لفظ يسر مورد انتظار را با يسرى كه همراه عسر است نزديك ساخت تا آنجا كه آن را مقارن عسر قرار داد تا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را بيشتر دلدارى دهد و قوّت قلب ببخشد.

إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً اين جمله تكرار جمله اول است تا معنايش در جانها و دلها استوار شود،

بنا بر اين معناى روايت منقول از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كه روزى خندان بيرون آمد و مى فرمود: يك عسر برد و يسر غالب نمى شود، اين است كه آيه: فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً وعده اى مكرّر از خداوند سبحان است و سزاوار است كه وعده حق بر رساترين معنايى حمل شود كه لفظ در بردارد و ما مى دانيم كه جمله اول وعده اى است به اين كه ناگزير پس از هر عسرى، يسرى است و جمله دوم وعده اى است مستأنفه به اين معنى كه پس از هر عسرى يسرى هست پس بنا بر مستأنفه بودن جمله دوم دو يسر داريم و عسر تنها يكى است [معناى روايت همين است ] چون الف و لام تعريف در العسر يا براى عهد است و آن همان عسرى است كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 663

گرفتارش بودند پس يكى است زيرا عسر [در آيه ] حكم «ذيل» را در اين مثال دارد:

انّ مع زيد مالا، انّ مع زيد مالا.

يا الف و لام العسر، براى جنسى است كه هر كسى مى داند پس باز هم يك عسر است. امّا يسر نكره است و شامل بعضى از يسر مى شود و هر گاه آيه دوم مستأنفه باشد [نه تكرارى ]، به يقين شامل بعضى از يسر مى شود كه غير از يسر اول است [پس دو يسر است ].

ممكن است مقصود از دو يسر در آيه، يسر دنيا و آخرت باشد و براى تعظيم آن را نكره آورده و گويى فرموده است: انّ مع العسر يسرا عظيما و اىّ يسر، با هر عسرى يسر بزرگى است و چه يسرى! فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ خداوند در

اين آيه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را به شكر [نعمتها] و تلاش در عبادت و رنج بردن در آن بر مى انگيزد و بر اين كه از عبادت فارغ نباشد.

از ابن عبّاس روايت شده كه هر گاه از نمازت فارغ شدى در دعا و نيايش بكوش.

وَ إِلى رَبِّكَ فَارْغَبْ و در سؤال و درخواست كردن به سوى پروردگارت رغبت كن و همين معنى از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده است. از حسن [بصرى ] روايت شده كه هر گاه از جنگ فارغ شدى در عبادت بكوش، از مجاهد روايت شده كه هر گاه از كار دنيايت فراغت يافتى پس زحمت نماز را تحمّل كن، از شعبى روايت است كه مردى را ديد سنگى را حمل مى كند پس گفت: شخص فارغ به اين كار مأمور نيست، مقدّم شدن ظرف (الى ربّك) به اين معناست كه پروردگارت را به رغبت اختصاص بده و جز به او راغب مشو و تنها بر كرم او متّكى باش و حوائجت را جز به او عرضه مكن.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 664

سوره تين .... ص : 664

اشاره

در مكّى و مدنى بودنش اختلاف است و هشت آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 664

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند. خداوند دو خصلت به او بدهد:

1- عافيت 2- يقين تا زمانى كه در دنياست و چون بميرد خداوند به عدد كسانى كه اين سوره را تلاوت كرده اند ثواب يك روز روزه به وى بدهد «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه هر كس سوره و التّين را در نمازهاى واجب و مستحبّ خود بخواند خداوند هر جايى از بهشت را كه دوست دارد به او عطا فرمايد «2».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها اعطاه اللَّه خصلتين العافيه و اليقين ما دام فى دار الدنيا فاذا مات اعطاه اللَّه بعدد من قرأ هذه السوره صيام يوم.

2- و

عن الصادق عليه السّلام، من قرأ و التّين فى فرائضه و نوافله اعطى من الجنّة حيث يرضى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 665

[سوره التين (95): آيات 1 تا 8] .... ص : 665

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ (1) وَ طُورِ سِينِينَ (2) وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ (3) لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (4)

ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ (5) إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ (6) فَما يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ (7) أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحاكِمِينَ (8)

ترجمه: .... ص : 665

به نام خداوند بخشنده مهربان.

قسم به انجير و زيتون (يا قسم به سرزمين شام و بيت المقدس). (1)

و سوگند به «طور سينين» (2)

و قسم به اين «شهر امن» (مكه». (3)

كه ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريده ايم. (4)

سپس او را به پايين ترين مرحله بازگردانديم. (5)

مگر كسانى كه ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند كه براى آنها پاداشى است قطع نشدنى. (6)

پس چه چيز سبب مى شود كه تو بعد از اين همه، روز جزا را تكذيب مى كنى. (7)

آيا خداوند بهترين حكم كنندگان نيست. (8)

تفسير: .... ص : 665

وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ خداوند سبحان به انجيرى كه خورده مى شود و زيتونى كه از آن روغن مى گيرند سوگند ياد كرده است چرا كه اين دو ميوه در ميان درختان ميوه دار شگفت آورند. روايت شده كه به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله طبقى انجير هديه شد پس از آن خورد و به اصحابش فرمود: اگر بخواهم بگويم ميوه اى از بهشت نازل شده همين انجير را خواهم گفت چون ميوه بهشت بى دانه است پس انجير را بخوريد كه بواسير را قطع مى كند و براى نقرس (داء الملوك) مفيد است «1». معاذ بن جبل از

__________________________________________________

1- و

روى انّه اهدى لرسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله طبق من تين فاكل منه و قال لاصحابه كلوا فلو قلت ان فاكهة نزلت من الجنة لقلت هذه هى لان فاكهة الجنة بلا عجم فكلوها فانها تقطع البواسير و تنفع من النقرس.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 666

درخت زيتون گذشت پس چوبى از آن برگرفت و با آن مسواك كرد و گفت: شنيدم كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مى فرمود: زيتون كه

درختى فرخنده است براى مسواك خوب است، دهن را خوشبو مى كند و زردى دندان را مى برد و از آن حضرت شنيدم كه مى فرمود:

زيتون مسواك من و مسواك پيامبران پيش از من بوده است «2»، بعضى گفته اند: منظور از تين و زيتون دو كوه از زمين مقدّس است.

وَ طُورِ سِينِينَ طور (نام كوه) به سينين (نام بقعه) اضافه شده است، در كلمه سينون مانند يبرون اعراب به «واو، و ياء» و اثبات «ياء» و حركت دادن «نون» به حركات اعراب جايز است.

وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ منظور از بلد امين، مكه است كه خائفان در جاهليت و در ظهور اسلام در آن ايمن بودند گويند: امن الرّجل امانة فهو امين و امان و گويى هر كس را كه وارد آن شود حفظ مى كند چنان كه شخص امين امانت را حفظ مى كند.

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ما آدمى را در نيكوترين تعديل از نظر صورت و برابرى اعضا، آفريديم و او را با قدرت نطق و تشخيص و عقل و تدبير از ديگر موجودات جدا ساختيم.

ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ در تفسير اين آيه دو قول است:

1- پس آن گاه كه نعمت خلقت استوار را شكر نكرد، فرجام كارش اين است كه او را به زشت ترين صورت چه صورت دوزخيان است بر مى گردانيم.

اسفل، از سفل خلقا و تركيبا، گرفته شده [يعنى زشت ترين صورتى كه خدا آفريده ].

__________________________________________________

2- و

مرّ معاذ بن جبل بشجرة الزيتون فاخذ منها قضيبا و اشاك به و قال سمعت رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله يقول:

نعم السواك الزيتون من الشجرة المباركة يطيب الفم و يذهب بالحفر و سمعته يقول: هو سواكى و سواك الانبياء

قبلى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 667

2- سپس او را پس از اين خلقت استوار و نيكو به پست ترين صورت بر مى گردانيم يعنى در آفرينش او را واژگونه مى كنيم كه مقصود حال پيرى و خرفتى و از كار افتادن گوش و چشم است.

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بنا بر اين معناى اول استثنا، متّصل است و متّصل بودن آن آشكار است و بنا بر معناى دوم، استثنا منقطع است يعنى و لكن الذين كانوا صالحين من الهرمى ولى پيرانى كه صالح و درستگار بودند در برابر عذاباتشان پاداش دائمى دارند و همچنين به سبب صبرى كه بر تحمّل سختيها و قيام به عبادت در حال ناتوانى و ضعف قوايشان داشته اند، [پاداشى هميشگى است ].

ابن عبّاس گويد: منظور از: إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا كسانى هستند كه قرآن خوانده اند و گفته است: هر كس قرآن بخواند به عمر پست برگردانده نشود اگر چه عمر طولانى كند.

فَما يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ خطاب آيه به انسان است به روش التفات يعنى چه چيز تو را بعد از اين حجّت و دليل به سبب انكار پاداش و حساب دروغگو قرار داد به اين معنى كه تو دروغگويى هر گاه پاداش را تكذيب كنى چرا كه هر كس حقّ را تكذيب كند ناگزير دروغگوست. «باء» در «بالدّين» مانند «باء» در الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ، است.

بعضى گفته اند: طرف خطاب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله است [يعنى كيست كه پس از اين حجّتها تو را بر دين اسلام تكذيب كند زيرا چيزى كه موجب تكذيب تو شود وجود ندارد].

أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحاكِمِينَ اين آيه تهديدى براى كافران است كه خدا به آنچه شايسته اند

بر آنها حكم مى كند.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه هر گاه آن حضرت اين سوره را ختم مى كرد مى فرمود: بلى و انا على ذلك من الشّاهدين، آرى من از گواهان بر اين مطلبم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 668

سوره علق .... ص : 668

اشاره

مكّى است و نوزده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 668

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند گويى تمام سوره هاى مفصّله «1» را قرائت كرده است «2».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس سوره علق را بخواند آن گاه در روز يا شبى كه آن را قرائت كرده بميرد شهيد مرده و شهيد برانگيخته شود و همانند كسى است كه در راه خدا با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شمشير زده باشد «3».

[سوره العلق (96): آيات 1 تا 19] ..... ص : 668

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ (1) خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ (2) اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ (3) الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (4)

عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ (5) كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى (6) أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى (7) إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى (8) أَ رَأَيْتَ الَّذِي يَنْهى (9)

عَبْداً إِذا صَلَّى (10) أَ رَأَيْتَ إِنْ كانَ عَلَى الْهُدى (11) أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى (12) أَ رَأَيْتَ إِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى (13) أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى (14)

كَلاَّ لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِيَةِ (15) ناصِيَةٍ كاذِبَةٍ خاطِئَةٍ (16) فَلْيَدْعُ نادِيَهُ (17) سَنَدْعُ الزَّبانِيَةَ (18) كَلاَّ لا تُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ (19)

__________________________________________________

1- سوره هاى كوچك آخر قرآن را مفصّلات مى نامند- م.

2-

فى حديث ابىّ، و من قرأها فكانّما قرأ المفصّل كلّه.

3- و

عن الصّادق عليه السّلام من قرأها ثمّ مات فى يومه او فى ليلته مات شهيدا و بعث شهيدا و كان كمن ضرب بسيفه فى سبيل اللَّه مع رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 669

ترجمه: ..... ص : 669

به نام خداوند بخشنده مهربان.

بخوان به نام پروردگارت كه جهان را آفريد. (1)

همان كس كه انسان را از خون بسته اى خلق كرد. (2)

بخوان كه پروردگارت از همه بزرگوارتر است. (3)

همان كسى كه به وسيله قلم تعليم داد. (4)

و به انسان آنچه را نمى دانست آموخت. (5)

چنين نيست كه انسان حقشناس باشد مسلّما طغيان مى كند. (6)

به خاطر اين كه خود را بى نياز مى بيند! (7)

مسلّما بازگشت همه به سوى پروردگار توست. (8)

به من خبر ده آيا كسى كه نهى مى كند ... (9)

بنده اى را به هنگامى كه نماز مى خواند (آيا مستحقّ عذاب الهى نيست)؟ (10)

به من خبر ده اگر اين بنده بر طريق هدايت

باشد، (11)

يا مردم را به تقوا دستور دهد (آيا نهى كردن او سزاوار است؟) (12)

به من خبر ده اگر (اين طغيانگر) تكذيب حق كند و از آن رو بگرداند (چه سرنوشت دردناكى خواهد داشت؟) (13)

آيا او نمى داند كه خداوند همه اعمالش را مى بيند؟! (14)

حقّا كه اگر باز نايستد موى پيش سرش را مى گيريم و مى كشيم (15)

موى پيش سر دروغگوى خطا كار را (16)

پس همدمان خود را بخواند (17)

ما نيز كارگزاران دوزخ را فرا مى خوانيم (18)

نه هرگز از او پيروى مكن و سجده كن و به خدا نزديك شو. (19)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 670

تفسير: .... ص : 670
اشاره

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ بيشتر مفسّران معتقدند كه علق نخستين سوره اى است كه بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نازل شده است، بنا به قولى فاتحه اوّلين سوره اى است كه نازل شده و به قولى يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ است.

باسم ربك در محل حال است يعنى بخوان در حالى كه به نام پروردگارت افتتاح مى كنى، بگو بسم اللَّه آن گاه بخوان.

الَّذِي خَلَقَ يعنى خدايى كه آفريدگان از امر او به وجود آمده و آفرينش ويژه اوست. و جز او آفريننده اى نيست و تمام اشيا را آفريده است بنا بر اين شامل همه مخلوقات مى شود.

خَلَقَ الْإِنْسانَ آن گاه فرمود: خَلَقَ الْإِنْسانَ و در ميان ديگر موجوداتى كه آفريده شده فقط انسان را ياد كرد چون برترين موجودات روى زمين است.

مِنْ عَلَقٍ بجاى علق، علقه نفرمود چون انسان به معناى جمع است مانند إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ «كه انسانها همه در زيانند». (عصر/ 2).

اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ بخوان به نام پروردگارت كه كامل است و بخشش او بيش از بخشش هر بخشنده اى

است و بر بندگانش لطف كرده كه آنها را از نيستى به هستى آورده و نعمتهايى به آنان داده است كه قابل شمارش نيست، و هر گاه اوامرش را ناديده بگيرند و آنچه را نهى فرموده مرتكب شوند از آنها در مى گذرد و در عقوبت آنان شتاب نمى كند بنا بر اين كرم و بخشش او بى پايان است.

الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ خداوندى كه به وسيله قلم خط را آموخت يا با قلم، بيان يا نوشتن را به انسان آموخت.

گويند: نخستين كسى كه خطّ نوشت آدم عليه السّلام بود و بعضى گفته اند ادريس عليه السّلام بود.

عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ آدم را از تاريكى جهل به طرف نور علم برد بنا بر اين تمام دانسته هاى بشر از امور دين و غيره از سوى خداوند سبحان است يا به اين كه او را ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 671

به آموختن آن ناگزير ساخته يا در عقل او دليل و راهنما بر آن علم قرار داده يا به زبان فرشتگان و پيامبرانش آن علوم را برايش بيان كرده است پس تمام علوم منسوب به خداست و از او گرفته شده است.

كَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى «كلّا» منع و هشدارى است بر خطاى كسى كه نسبت به نعمت خدادادى با طغيان خويش كفر بورزد اگر چه «طغيان» به سبب دلالت كلام بر آن، ذكر نشده است.

أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى اين كه خود را بى نياز بداند، در افعال قلوب رأيتنى و علّمتنى گويند و اين از ويژگيهاى افعال قلوب است، و اگر رؤيت به معناى ديدن مى شد محال بود كه در فعل آن دو ضمير جمع شود.

استغنى، مفعول دوم «رأى» است، يعنى انسان به

خاطر داشتن مال و قبيله و قدرت، خود را از پروردگارش بى نياز مى داند.

از قتاده نقل شده هر گاه انسان به مالى دست يابد مركبها و لباسها و غذا و نوشيدنى اش زياد مى شود و طغيانش همان است.

إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى

اين آيه در طريق التفات به انسان واقع شده تا او را از فرجام طغيان بترساند.

الرُّجْعى

، مصدر و به معناى رجوع است مانند «بشرى».

[شأن نزول ] .... ص : 671

بعضى گفته اند: اين آيه درباره ابو جهل نازل شده است، روايت شده كه ابو جهل [به مشركان قريش ] گفت: آيا محمد در برابر شما صورت خود را به خاك مى مالد؟

گفتند: آرى، گفت: سوگند به بتى كه بدان قسم مى خورند اگر ببينم كه اين كار را مى كند گردنش را پايمال مى كنم پس به آن قصد نزد آن حضرت آمد سپس عقب عقب برگشت و دستش را بر هم مى زد [مشركان ] گفتند: اى ابو الحكم تو را چه شده است؟ گفت: ميان من و محمّد خندقى از آتش و قيافه هايى وحشتزا و بالهايى بود كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 672

مانع پيشروى من شد «1».

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: به خدايى كه جانم در اختيار اوست اگر ابو جهل به من نزديك شده بود فرشتگان عضو عضو بدنش را جدا مى كردند پس اين آيه نازل شد «2».

أَ رَأَيْتَ الَّذِي يَنْهى عَبْداً إِذا صَلَّى يعنى خبر ده مرا از كسى كه بعضى بندگان خدا را از نمازش نهى مى كند اگر آن نهى كننده در نهى از عبادت خدا راه محكم و درستى دارد؟

أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى يا در فرمان دادن به عبادت بتان به اعتقاد خود امر به تقوا مى كند.

أَ رَأَيْتَ إِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى همچنين

اگر به اعتقاد ما در تكذيب حق و روى برگرداندن از دين امر به تقوا مى كند.

أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى آيا نمى داند كه خدا عالم است و از احوال او يعنى هدايت و گمراهى اش، آگاه است و به مقتضاى علم خود او را جزا خواهد داد، اين سخن نوعى تهديد است.

بعضى گفته اند: آيه به اين معناست: اگر معتقدى كه اين نمازگزار هدايت يافته و در راه مستقيم است و به پرهيز از گناهان امر مى كند. پس حال كسى كه او را از نماز نهى و منع مى كند چگونه خواهد بود؟

اما اعراب آيه: الَّذِي يَنْهى و جمله شرطيّه هر دو مفعول (أ رأيت) هستند و محلّا منصوبند و جواب شرط اول حذف شده و گويى فرموده است:

ان كان على الهدى او امر بالتقوى أ لم يعلم بان اللَّه يرى و چون در جواب شرط دوم جواب شرط اول ذكر شده و بر آن دلالت دارد حذف جواب شرط اول جايز

__________________________________________________

1-

روى انّه قال: هل يعفر محمد وجهه بين اظهركم قالوا نعم قال: فو الّذى يحلف به لئن رايته يفعل ذلك لأطأنّ عنقه فجاءه ثم نكص على عقبيه تبقى بيديه فقالوا ما لك يا أب الحكم قال ان بينى و بينه لخندقا من نار و هولا و أجنحة.

2- و

قال صلّى اللَّه عليه و آله: و الذى نفسى بيده لو دنا منّى لاختطفته الملائكه عضوا عضوا فنزلت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 673

است، و در جواب شرط استفهام و پرسش صحيح است چنان كه مى گويى: إن أتيتك أ تكرمنى. اگر نزد تو بيايم آيا مرا گرامى مى دارى؟

أَ رَأَيْتَ دوم زايد و تكرارى است كه ميان دو مفعول «أ رأيت»

اول قرار گرفته است.

كَلَّا لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِيَةِ كلا، منع ابو جهل از نهى پيامبر از عبادت خدا و امر او به پرستش بتهاست، كه اگر از كار خود دست برندارد موى بالاى پيشانى او را گرفته و به طرف دوزخ مى كشانيم، ناصيه را به جاى اضافه كردن، با الف و لام عهد آورده چون معلوم است كه ناصيه مربوط به همان شخص ياد شده است.

سفع به معناى گرفتن و جذب چيزى با شدّت است و در قرآن به حكم وقف با الف نوشته شده است.

ناصِيَةٍ نكره بدل از (النّاصيه) معرفه واقع شده چون نكره موصوفه است و معناى مستقلّ دارد و متّصف شدن آن به كذب و خطا از باب اسناد مجازى است و كذب و خطا در حقيقت براى صاحب ناصيه است و در اين تعبير نوعى روانى و فصاحت است كه در (ناصية كاذب خاطئ) نيست.

فَلْيَدْعُ نادِيَهُ «نادى» مجلسى است كه گروهى در آن جمع مى شوند و مقصود اهل مجلس است چنان كه زهير شاعر گفته است:

و فيهم مقامات حسان وجوههم و أندية ينتابها القول و الفعل «1»

و منظور از مقامه، مجلس است.

[شأن نزول ] .... ص : 673

از ابن عبّاس روايت است كه ابو جهل نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آمد در حالى كه

__________________________________________________

1- شعر از زهير است: در ميان آن قوم مجالسى است كه اهل آن زيبا رويانند و آن قوم در آن مجالس رفت و آمد دارند و به نوبت سخن مى گويند و عمل هم مى كنند [در آنجا قول و عمل با هم است ]- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 674

حضرت نماز مى خواند ابو جهل به حضرت گفت: آيا تو را

از نماز خواندن نهى نكردم پس رسول خدا او را دور كرد پس گفت اى محمّد مرا دور مى كنى در حالى كه در مكّه اهل مجلس من از همه بيشتر است پس آيه: سَنَدْعُ الزَّبانِيَةَ نازل شد، يعنى فرشتگان مأمور دوزخ را بزودى فرا مى خوانيم.

زبانيه در كلام عرب، شرط و مفرد آن زبينه از: زبن، به معناى رفع است مانند عفريه.

كَلَّا لا تُطِعْهُ «كلّا» منع ابو جهل است، اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ابو جهل را در نهى از نماز اطاعت مكن، يعنى بر همان نافرمانى خود استوار باش.

وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ سجده كن و بر سجودت مداومت داشته باش، بعضى گفته اند، براى خدا سجده كن و به خدا نزديك شو، از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه نزديكترين حالت نزديكى بنده به خدا زمانى است كه سجده مى كند و سجده در اين سوره يكى از چهار سجده واجب [در قرآن ] است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 675

سوره قدر .... ص : 675

اشاره

مكّى و مدنى بودنش مورد اختلاف است و پنج آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 675

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند مانند كسى است كه ماه رمضان را روزه گرفته و شب قدر را احيا كرده باشد «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس سوره إِنَّا أَنْزَلْناهُ را در يكى از نمازهاى واجب خود بخواند فرياد زننده اى فرياد كند بنده خدا، گناهان گذشته ات را خدا آمرزيد پس عمل را از سر بگير «2».

[سوره القدر (97): آيات 1 تا 5] .... ص : 675

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ (1) وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ (2) لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (3) تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ (4)

سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ (5)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها أعطى من الاجر كمن صام رمضان و احيى ليلة القدر.

2- و

عن الصادق عليه السّلام من قرأ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فى فريضة من الفرائض نادى مناد، يا عبد اللَّه قد غفر لك ما مضى فاستأنف العمل.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 676

ترجمه: .... ص : 676

به نام خداوند بخشنده مهربان.

ما آن (قرآن) را در شب قدر نازل كرديم. (1)

و تو چه مى دانى شب قدر چيست؟! (2)

شب قدر بهتر از هزار ماه است! (3)

فرشتگان و «روح» در آن شب به اذن پروردگارشان براى (تقدير) هر كار نازل مى شوند. (4)

شبى است مملوّ از سلامت (و بركت و رحمت) تا طلوع صبح! (5)

تفسير: .... ص : 676

إِنَّا أَنْزَلْناهُ ضمير در انّا انزلناه به قرآن بر مى گردد.

از ابن عبّاس روايت است كه خدا تمام قرآن را يك جا در شب قدر از لوح محفوظ به آسمان دنيا نازل كرد سپس جبرئيل آن را در مدت بيست و سه سال «نجوما» «1» و بتدريج بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نازل كرد.

شعبى روايت كرده است كه: ما فرو فرستادن قرآن را در شب قدر شروع كرديم.

خداوند در اينجا قرآن را از سه جهت تعظيم كرده است:

1- فرو فرستادن قرآن را به خود نسبت داده است.

2- بجاى ذكر قرآن و اسم ظاهر ضمير آورده [كه به قرآن بر مى گردد] و اين خود گواهى دادن بر عظمت و بزرگى قرآن است.

3- رفعت قرآن به خاطر ارزش وقتى است كه در آن وقت نازل شده كه همان شب قدر است.

در زمان نزول قرآن اختلاف شده است، ظاهرترين و صحيح ترين اقوال اين است كه در دهه آخر ماه رمضان و شبهاى فرد آن نازل شده است، سپس گفته اند: آن

__________________________________________________

1- اعراب چون از علم حساب اطلاع كامل نداشتند اوقات را از روى طلوع ستارگان (نجوم) تعيين مى كردند. بدين گونه كه 28 ستاره كه «انوا» تعبير مى شد و به ترتيب خاص طلوع و غروب داشتند، ميزان تعيين اوقات قرار گرفت و كم كم

اصطلاح (نجوما) معادل اوقات و دفعات، استعمال نشد، شانه چى، علم الحديث، چاپ سوم، ص 16- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 677

شب فرد، شب بيست و يكم آن ماه بوده است، و شافعى اين قول را برگزيده است.

ابو سعيد خدرى از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله، روايت كرده كه شب قدر به من نشان داده شد سپس آن را فراموش كردم و ديده شدم كه در آب و گل سجده مى كنم پس شب قدر را در دهه آخر [ماه رمضان ] و در هر شب فرد بجوييد، ابو سعيد گفت: پس چشمانم رسول خدا را ديد كه برگشت در حالى كه بر چهره و بينى او اثر آب و گل از «آثار» بامداد و بيست و يكم رمضان بود، اين حديث را بخارى در صحيح نقل كرده است «1».

بعضى گفته اند: شب قدر بيست و سوم رمضان است و آن شب «جهنى» است، نام جهنى عبد اللَّه بن انيس انصارى است و به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله عرض كرد منزلم از مدينه دور است پس مرا به [عبادت ] شبى امر كن كه در آن شب وارد مدينه شوم پس حضرت او را به [عبادت ] شب بيست و سوم امر كرد.

از ابن عمر در حديث ديگرى نقل شده كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر كس از شما كه مى خواهد شبى از ماه رمضان را به عبادت بايستد بايد شب بيست و سوم به عبادت قيام كند.

عمر بن خطّاب از اصحاب رسول خدا راجع به شب قدر پرسيد پس در آن باره سخن بسيار گفتند، ابن عباس گفت: خداوند در قرآن از عدد

هفت بسيار ياد كرده است و آن موارد را برشمرد و سپس گفت: معتقدم كه شب قدر، شب بيست و سوم است كه هفت شب از رمضان باقى مى ماند پس عمر گفت: نتوانستيد مانند اين جوانى كه هنوز موى صورتش بيرون نيامده مطلبى ارائه دهيد و به ابن عباس گفت:

__________________________________________________

1- محلّ شاهد از حديث فوق چنين است:

و قد اريت هذه الليلة ثم انسيتها فابتغوها فى العشر الأواخر و ابتغوها فى كل وتر و قد رأيتنى اسجد فى ماء و طين ... فبصرت عينى نظرت اليه انصرف من الصّبح و وجهه ممتلئ طينا و ماء،

صحيح بخارى، ج 2، چاپ بيروت، ص 254، مرحوم طبرسى به نقل مضمون اكتفاء كرده و عبارت حديث با متن بخارى مطابقت ندارد- م. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 678

رأى من موافق رأى توست.

از حضرت صادق عليه السّلام راجع به شب قدر سؤال شد فرمود: شب بيست و يكم يا شب بيست و سوم است سائل عرض كرد: اگر به احياى در هر دو شب قادر نباشم فرمود آن اندازه از هر دو شب كه برايت مقدور است احيا بدار، عرض كرد: گاه مى شود كه هلال را مى بينيم و از سرزمين ديگرى كسى خلاف آن را خبر مى آورد، حضرت فرمود: آن اندازه كه از چهار شب مى توانى احيا بدار.

بعضى گفته اند: قدر، شب بيست و هفتم رمضان است و اين قول از ابن عباس و ابن عمر و ابىّ بن كعب نقل شده است، فايده مخفى ساختن شب قدر اين است كه مردم در عبادت بكوشند و به طمع درك شب قدر شبهاى بيشترى را احيا بگيرند چنان كه خداوند «صلوة وسطى» را

در ميان نمازهاى پنجگانه و اسم اعظم خود را در ميان اسمها و ساعت اجابت دعا را در ساعتهاى جمعه مخفى ساخته است، شب قدر يعنى شبى كه خداوند كارها [ى بندگان ] را در آن اندازه گيرى و مسجّل مى فرمايد چنان كه فرموده، فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ «در آن شب كه هر امرى بر طبق حكمت خداوند تنظيم مى گردد». (دخان/ 4).

يا شب قدر شبى است كه عظمت و شرافتش بيش از ديگر شبهاست.

وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ يعنى از بلندى مقام و احترام شب قدر آگاه نيستى سپس براى پيامبر مقام شب قدر را بيان كرد و فرمود: لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ يعنى قيام در آن شب [به عبادت ] و عمل در آن بهتر از قيام هزار شبى است كه در آن شب قدرى نباشد.

تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فرشتگان به آسمان دنيا و به قولى به زمين فرود مى آيند.

در معناى (روح) دو قول است:

1- جبرئيل عليه السّلام است.

2- گروهى از فرشتگانند كه ديگر فرشتگان آنها را جز در اين شب نمى بينند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 679

مِنْ كُلِّ أَمْرٍ به ظاهر هر كارى كه خدا براى آن سال تا سال آينده محتوم و مقدّر فرموده است.

سَلامٌ هِيَ آنچه مقدّر مى شود جز سلامتى و خير نيست و در غير شب قدر خير و شرّ و بلا هر دو را مقدّر مى فرمايد، يا به اين معنى است كه در آن شب جز سلام چيزى نيست چون فرشتگان بر اولياى خدا و مطيعان بسيار سلام مى دهند.

حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ مطلع، به فتح و كسر «لام» قرائت شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 680

سوره بيّنه .... ص : 680

اشاره

مكّى و مدنى بودنش

مورد اختلاف است.

به اعتقاد بصريها نه آيه دارد، آنها مخلصين له الدّين، را يك آيه شمرده اند و غير بصريها هشت آيه دانسته اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 680

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را بخواند در روز قيامت با «خير البريّه» خواهد بود «1».

حضرت باقر عليه السّلام فرمود: هر كس اين سوره را قرائت كند از شرك بدور خواهد ماند و خدا در قيامت محاسبه او را آسان بگيرد «2».

[سوره البينة (98): آيات 1 تا 8] .... ص : 680

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ (1) رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً (2) فِيها كُتُبٌ قَيِّمَةٌ (3) وَ ما تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّنَةُ (4)

وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفاءَ وَ يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَ يُؤْتُوا الزَّكاةَ وَ ذلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ (5) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكِينَ فِي نارِ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أُولئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ (6) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ (7) جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ (8)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها كان يوم القيامة مع خير البرية.

2- و

عن الباقر عليه السّلام من قرأها كان بريئا من الشرك و حاسبه اللَّه حسابا يسيرا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 681

ترجمه: .... ص : 681

به نام خداوند بخشنده مهربان.

كافران از اهل كتاب و مشركان (مى گفتند) ما دست از آيين خود بر نمى داريم تا دليل روشنى براى ما بيايد. (1)

پيامبرى از سوى خدا كه صحيفه هاى پاكى را بر ما بخواند. (2)

و در آن، نوشته هاى صحيح و پر ارزش باشد. (3)

ولى اهل كتاب (در دين خدا) اختلاف نكردند مگر بعد از آن كه دليل روشن براى آنان آمد. (4)

در حالى كه به آنها دستورى داده نشده بود جز اين كه خدا را پرستش كنند با كمال اخلاص، و از شرك به توحيد بازگردند، نماز را برپا دارند، و زكات را ادا كنند و اين است آيين مستقيم و صحيح و پايدار. (5)

كافران از اهل كتاب و مشركان در

دوزخند، جاودانه در آن مى مانند، آنها بدترين مخلوقاتند. (6)

اما (كسانى) كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند بهترين مخلوقات (خدا) هستند. (7)

پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهاى بهشت جاويدان است كه نهرها از زير درختانش جارى است، هميشه در آن مى مانند، هم خدا از آنها خشنود است و هم آنها از خدا خشنود، و اين (مقام والا) براى كسى است كه از پروردگارش بترسد. (8)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 682

تفسير: .... ص : 682

لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ كافران از اهل كتاب و بت پرستان پيش از مبعث پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مى گفتند: از دينى كه داريم دست برنداشته و آن را رها نمى كنيم تا پيامبر موعود كه نامش در تورات و انجيل نوشته شده يعنى محمد صلّى اللَّه عليه و آله مبعوث شود، پس خداوند آنچه را آنان مى گفتند، نقل كرده است.

مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ انفكاك چيزى از چيزى به اين است كه پيوستگى آنها بر طرف و از هم جدا شوند پس از آن كه متّصل بوده اند يعنى آنها [مشركان و بت پرستان ] به دين خود چنگ در آويخته بودند و آن را ترك نمى كردند تا دليل روشن براى آنها بيايد.

رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ اين جمله بدل از بينه است.

يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً تا بر آنها صحيفه هايى بخواند كه از سخنان باطل پاك باشد.

فِيها كُتُبٌ قَيِّمَةٌ در آن صحيفه ها نوشته هاى پر ارزش و مستقيم و ناطق به حق وجود دارد.

وَ ما تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ در معناى اين جمله (معناى تفرّق) دو وجه است:

1- اهل كتاب از حق پراكنده نشدند.

2- به فرقه هايى متفرّق نشدند برخى به محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ايمان آورده

و بعضى منكر او شدند و گفتند: اين آن پيامبر موعود نيست. بعضى از آنها پيامبر را شناخته و عناد ورزيدند.

إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّنَةُ يعنى مشركان وعده مى دادند كه هر گاه آن پيامبر موعود [براى هدايتشان ] بيايد گرد هم آيند و وحدت كلمه داشته باشند و چيزى جز آمدن پيامبر آنها را از حقّ متفرّق نساخت.

وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ آنها در تورات و انجيل جز به گرويدن به دين حنيف اسلام امر نشدند ليكن امر كتاب را تحريف كرده و تغيير دادند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 683

وَ ذلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ در حالى كه دين پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله دين ملّت استوار و مستقيم بود.

وَ ما أُمِرُوا ... آنها مأمور عمل به محتواى تورات و انجيل نشدند مگر براى اين كه خدا را مخلصانه عبادت كنند.

حُنَفاءَ در حالى كه از تمام اديان به دين اسلام مايل شوند و به تمام پيامبران ايمان بياورند و بر اقامه نماز و پرداخت زكات مداومت ورزند.

الْبَرِيَّةِ وزن فعيله از برء اللَّه الخلق، است ليكن بطور مستمرّ به تخفيف همزه خوانده شده و اصل آن متروك شده است، نبىّ هم از (نبأ) بوده و همزه اش در استعمال حذف شده است، بعضى بريئه با همزه بنا بر اصل اوليه قرائت كرده اند.

از ابن عبّاس درباره أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ، روايت شده كه گفت: اين آيه درباره على عليه السّلام و اهل بيت آن حضرت نازل شده است «1».

__________________________________________________

1- عن ابن عبّاس فى قوله أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ قال نزلت فى علىّ و اهل بيته عليهم السّلام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 684

سوره زلزله .... ص : 684

اشاره

در مكّى

و مدنى بودنش اختلاف است.

به نظر كوفيان هشت آيه و به اعتقاد ديگران نه آيه دارد. كوفيان، «اشتاتا» را آيه اى مستقلّ نشمرده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 684

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند گويى سوره بقره را قرائت كرده و پاداش كسى به او داده شود كه يك چهارم قرآن را قرائت كرده باشد «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس سوره زلزال را در نمازهاى نافله اش بخواند خداوند هرگز او را به زلزله مبتلا نكند و با آن آفت و ديگر آفات دنيوى نميرد و هر گاه بميرد خدا امر كند او را به بهشت برند «2».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها فكأنّما قرأ البقرة و اعطى من الأجر كمن قرأ ربع القرآن.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام من قرأها فى نوافله لم يصبه اللَّه بزلزلة ابدا و لم يمت بها و لا بآفة من آفات الدّنيا فاذا مات امر به الى الجنّة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 685

[سوره الزلزلة (99): آيات 1 تا 8] .... ص : 685

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها (1) وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها (2) وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها (3) يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها (4)

بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى لَها (5) يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِيُرَوْا أَعْمالَهُمْ (6) فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ (7) وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ (8)

ترجمه: .... ص : 685

به نام خداوند بخشنده مهربان.

هنگامى كه زمين شديدا به لرزه در آيد. (1)

و زمين بارهاى سنگينش را خارج سازد. (2)

و انسان مى گويد زمين را چه مى شود (كه اين گونه مى لرزد)؟ (3)

در آن روز زمين تمام خبرهاى خود را بازگو مى كند (4)

چرا كه پروردگارت به او وحى كرده است. (5)

در آن روز مردم به صورت گروه هاى مختلف از قبرها خارج مى شوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود. (6)

پس هر كس به اندازه سنگينى ذرّه اى كار خير انجام داده آن را مى بيند. (7)

و هر كس به اندازه ذرّه اى كار بد كرده آن را مى بيند. (8)

تفسير: .... ص : 685

إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها «زلزله» و «زلزال» لرزش شديد است و اضافه شدن «زلزال» به ضميرى كه به (ارض) بر مى گردد اين اين معنى را مى رساند كه لرزش شديد زمين كه خلاف انتظار است و شامل همه زمين مى شود نه بعضى، نشأت گرفته از حكمت و مشيّت خداست.

وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها يعنى زمين مردگانى را كه در آن دفن شده اند براى پاداش، زنده بيرون مى آورد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 686

اثقال جمع ثقل و به معناى كالاى خانه است.

وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها انسان مى گويد زمين را چه شده كه اين چنين با شدّت مى لرزد و آنچه را در درونش است بيرون مى افكند و اين حالت در هنگام دميده شدن [صور] دوم است.

بعضى گفته اند: مقصود از گوينده اين سخن انسان كافر است چرا كه مؤمن مى گويد: هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ «اين همان است كه خداوند رحمان وعده داده و فرستادگان (او) راست گفتند» (يس/ 52).

يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها يعنى زمين از اعمالى كه انسان بر روى آن انجام داده خبر

مى دهد، اين تعبير مجازى است و منظور اين است كه خدا در زمين چيزى را پديد مى آورد كه قائم مقام سخن گفتن با زبان است تا كسى كه مى گويد زمين را چه شده است به اين احوال بنگرد و بداند كه چرا به شدّت مى لرزد و چرا مردگان از زمين بيرون افكنده شده اند.

بعضى گفته اند: خدا زمين را حقيقتا به سخن مى آورد و از كارهاى خير و شرّى كه بر روى آن انجام شده است خبر مى دهد.

يومئذ بدل از «اذا» است و به «تحدّث» منصوب است و در اصل تحدّث الخلق اخبارها، بوده پس مفعول اوّل حذف شده است.

بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى لَها «باء» متعلّق به «تحدّث» است چون به اين معناست كه زمين به سبب وحى و الهام پروردگارت به آن و فرمان دادن زمين به سخن گفتن خبرهاى خود را بازگو مى كند، يا بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى لَها، بدل از «أخبارها» است و گويى فرموده است: تحدّث بأخبارها بأنّ ربّك اوحى لها، زمين خبرهاى خود را كه پروردگارت به آن الهام كرده است، بيان مى كند زيرا مى گويى: حدّثته كذا و حدّثته بكذا.

بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى لَها اوحى لها، به معناى (اوحى اليها) و مجاز است مانند آيه: أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ «به او مى گويد: «موجود باش» آن نيز بلافاصله موجود

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 687

مى شود». (يس/ 82).

شاعر رجز خوان مى گويد:

اوحى لها القرار فاستقرّت و شدّها با الرّاسيات الثّبت «1»

يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً در اين روز مردم پراكنده از گورهاى خود بيرون آمده به جايگاه عرض اعمال و محاسبه مى روند بعضى با چهره هاى سفيد در حالى كه ايمن از عذابند و بعضى با چهره هاى سياه در حالى

كه از عذاب بيم دارند، يا از جايگاه حساب پراكنده بر مى گردند راه بعضى از آنها به طرف بهشت و بعضى به طرف دوزخ جدا مى شود.

لِيُرَوْا أَعْمالَهُمْ تا جزاى اعمال خود را ببينند.

فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ هر كس به اندازه وزن ذرّه اى كار خير كرده پاداش و جزاى آن را مى بيند، منظور از ذره مورچه كوچك است، و گفته اند: ذرّه غبارى است كه در شعاع خورشيد ديده مى شود.

وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ و هر كس به اندازه وزن ذرّه اى بدى كرده باشد آن را در نامه عمل خود مى بيند و موجب بد حالى اش مى شود.

يا مستحقّ عذاب، پاداش عمل بد خود را مى بيند اگر خدا او را عفو نكند زيرا آيه مخصوص به اجماع است، چون شخص توبه كننده به اجماع علما مورد عفو واقع مى شود و آيات عفو دلالت دارد بر اين كه جز شرك، گناهان ديگر ممكن است عفو شود پس مى توان در معصيتى كه انسان به آن مؤاخذه مى شود شرط كرد كه از معاصى مورد عفو نباشد.

__________________________________________________

1- به زمين الهام كرد كه آرام گيرد پس آرام گرفت و به وسيله كوه هاى ثابت آن (زمين) را ثابت قرار داد. كشّاف، ج 3، ص 75.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 688

سوره عاديات .... ص : 688

اشاره

مكّى بودنش مورد اختلاف است و يازده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 688

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند خدا به عدد كسانى كه در مزدلفه [شب عيد قربان ] بيتوته كرده اند و در عرفات حاضر شده اند ده حسنه به او مى دهد «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس اين سوره را قرائت كند و بر آن مداومت ورزد خداوند در روز قيامت او را با امير المؤمنين عليه السّلام مبعوث نمايد و در حجره هاى آن بزرگوار و رفقاى آن حضرت خواهد بود «2».

[سوره العاديات (100): آيات 1 تا 11] .... ص : 688

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً (1) فَالْمُورِياتِ قَدْحاً (2) فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً (3) فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً (4)

فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً (5) إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ (6) وَ إِنَّهُ عَلى ذلِكَ لَشَهِيدٌ (7) وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ (8) أَ فَلا يَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِي الْقُبُورِ (9)

وَ حُصِّلَ ما فِي الصُّدُورِ (10) إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ (11)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها اعطى من الأجر عشر حسنات بعدد من يأت فى المزدلفة و شهد جمعا.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام من قرأها و ادمن قراءتها بعثه اللَّه مع امير المؤمنين عليه السّلام يوم القيامة و كان فى حجره و رفقائه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 689

ترجمه: .... ص : 689

به نام خداوند بخشنده مهربان.

سوگند به اسبان دونده اى كه نفس زنان (به سوى جهاد) پيش رفتند. (1)

و سوگند به آنها (كه بر اثر برخورد سمشان به سنگهاى بيابان) جرقه هاى آتش افروختند. (2)

و با دميدن صبح بر دشمن يورش بردند. (3)

و گرد و غبار به هر سو پراكنده كردند. (4)

و (ناگهان) در ميان دشمن ظاهر شدند. (5)

كه انسان در برابر نعمتهاى پروردگارش ناسپاس و بخيل است. (6)

و او خود نيز بر اين معنى گواه است. (7)

او علاقه شديدى به مال دارد. (8)

آيا نمى داند كه روزى تمام آنچه در قبرهاست زنده مى شود. (9)

و آنچه در درون سينه هاست آشكار مى گردد. (10)

در آن روز پروردگارشان از آنها كاملا با خبر است. (11)

تفسير: .... ص : 689

وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً «عاديات» اسبانى هستند كه در راه خدا براى جنگ مى دوند و «ضبح» صداى نفسهاى آنها در هنگام دويدن است.

عنتره گفته است:

و الخيل تكدح حين تضبح فى حياض الموت ضبحا «1»

ضبحا منصوب است بنا بر اين كه در اصل يضبحن ضبحا بوده، يا منصوب به

__________________________________________________

1- اسبان به تندى مى دهند آن گاه كه در مجتمع مرگ نفس نفس مى زنند. حياض جمع حوض و استعاره تخييليّه براى كسى است كه در حال مرگ نفس نفس مى زند همانند كسى كه در حوض مشرف به غرق است. كشّاف، ج 4، ص 786، پانوشت شماره 1- 2- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 690

عاديات [اسم فاعل ] است و گويى فرموده است: و الضابحات ضبحا چون ضبح و نفس زدن همراه تند دويدن است.

فَالْمُورِياتِ قَدْحاً ايجاد كننده جرقّه هايى كه مانند «حباحب» «1» آتش مى افروزند و آن برقى است كه از سم اسبان در اثر برخورد سمهايشان به سنگ، مى جهد.

«قدح» به معناى برخورد

و «ايراء» بيرون آوردن آتش است گويند: قدح فلان فأورى و قدح فأصلد، فلانى از آتش زنه آتش برافروخت.

قَدْحاً منصوب به همان عاملى است كه «ضبحا» منصوب شده است.

فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً كسانى كه هنگام صبح اسبهاى خود را به طرف دشمن مى دوانند.

فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً و در آن وقت گرد و غبار به راه انداختند.

فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً يعنى در آن وقت يا با دويدنشان، در ميان جمع و انبوه دشمن قرار گرفتند، ممكن است مقصود از نقع، صيحه ها و فريادها باشد كه از اين سخن معصوم عليه السّلام گرفته شده.

ما لم يكن نقع و لا لقلقة مادامى كه فرياد و آوازى نباشد.

و گفتار لبيده

فمتى ينقع صراخ صادق، «2»

يعنى در شبيخون زدن بر آنها به هيجان آمده فريادها زدند و جار و جنجال كردند.

ابن عبّاس گويد: در حجر [اسماعيل ] نشسته بوديم كه مردى آمد و راجع به

__________________________________________________

1- حباحب، نام مردى بخيل بوده كه از بيم وارد شدن مهمانان بر او، آتش اندكى روشن مى كرده است. همان مأخذ، پانوشت شماره 3- م.

2- شعر از لبيد بن ربيعه است و مصراع دومش اين است:

جلبوه ذات جرس و زجل

: هر گاه فريادى راست براى جنگ بلند شود لشكرى كه داراى جرس و زنگ است آن را همانند زمزمه زنبوران عسل فرياد مى كنند. كشّاف، ج 4، ص 787- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 691

عاديات ضبحا از من سؤال كرد پس آن را به اسبان تفسير كردم، آن گاه خدمت على عليه السّلام رفت در حالى كه حضرت داخل در (آب انبار) زمزم بود، سائل از حضرت در همان مورد سؤال كرد و آنچه من گفته بودم براى او نقل كرد حضرت فرمود

ابن عبّاس را نزد من فرا بخوان و چون خدمتش رسيدم فرمود: براى مردم به چيزى كه علم ندارى فتوا مى دهى، به خدا كه در اولين غزوه اسلام كه بدر بود تنها دو اسب زبير و مقداد را داشتيم پس منظور از «وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً» شتر سوارانى از عرفه تا مزدلفه و از آنجا تا منى هستند. اگر اين روايت صحيح باشد «ضبح» استعاره از شتران است چنان كه باقر استعاره از انسان و بقر استعاره از گاو نر و نظاير آن است.

بعضى گفته اند: «ضبح» به معناى «ضبع» است، گويند: ضبّحت الإبل و ضبعت اذا مدّت اضباعها فى السّير، يعنى هر گاه شتر در حال حركت زير بغل و وسط بازوى خود را بكشد.

فوسطن به جمعا منظور از جمع، مزدلفه است.

اين سوره [به قولى ] در غزوه ذات السلاسل نازل شد كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله پس از آن چند نفر (مانند ابو بكر و عمر و ...) را به جنگ فرستاد و كارى از پيش نبرده و برگشتند، حضرت على عليه السّلام را فرستاد [وجه تسميه اين غزوه به ذات السّلاسل اين است كه جمعى از مشركان كشته و جمعى اسير شده و به ريسمان كشيده شدند].

فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً «اثرن» عطف بر فعلى است كه اسم فاعل بجاى آن قرار داده شده است. [مغيرات كه به جاى اغرن آمده ] و معنى اين است: و اللّاتى عدون فأودين فأغرن، اسبانى [شترانى ] كه دويدند و از برخورد سمّ آنها با زمين و سنگ، برق جهيد و بر دشمن شبيخون زدند.

إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ كنود به معناى كفور است يعنى انسان مخصوصا نعمت پروردگار خود را

كفران مى كند و سخت ناسپاس است.

وَ إِنَّهُ عَلى ذلِكَ لَشَهِيدٌ يعنى انسان در روز قيامت به ضرر خود گواهى مى دهد كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 692

نسبت به نعمتهاى پروردگارش ناسپاسى و تفريط كرده است، بعضى گفته اند:

خداوند به عنوان تهديد فرموده كه بر ناسپاسى انسان گواه است.

وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ انسان به خاطر محبّتى كه به مال دارد بخيل و ممسك است. خداوند فرموده است: إِنْ تَرَكَ خَيْراً «اگر چيز خوبى از خود بجاى گذارد.»

(بقره/ 180). گويند فلان شديد و متشدّد، يعنى بخيل است، طرفه گفته است:

أرى الموت يعتام الكرام و يصطفى عقيلة مال الفاحش المتشدّد «1»

يا مقصود اين است كه انسان نسبت به محبّت كارهاى خير گشاده رو نيست بلكه بخيل و گرفته است.

أَ فَلا يَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِي الْقُبُورِ بعثر يعنى برانگيخته شود آنچه در گورهاست.

وَ حُصِّلَ ما فِي الصُّدُورِ يعنى خلاصه و مجموع آنچه در سينه هاست آشكار شود، و به قول بعضى خير و شرّى كه در سينه دارد از يكديگر جدا شود.

إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ خداوند در روز قيامت نسبت به آنها علم دارد يعنى آنها را به اندازه اعمالشان جزا مى دهد چون پاداش اعمال نشان خبير بودن و آگاهى خداوند از اعمال آنهاست.

__________________________________________________

1- شعر از طرفة بن عبد است كه در معلّقه اش آمده است: مى بينم مرگ را كه گرامى ترين چيزها را برگزيده و مى گيرد و عزيزترين مال بخيل را كه سخت ممسك است بر مى گزيند و نگاه مى دارد [يا آن را نيز مى گيرد]. كشّاف، ج 4، ص 788، پانوشت 3- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 693

سوره قارعه .... ص : 693

اشاره

مكّى است.

به اعتقاد كوفيان يازده آيه و به اعتقاد بصريان هشت

آيه است، كوفيان قارعه اول، و (خفّت موازينه و ثقلت موازينه) هر كدام را يك آيه شمرده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 693

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره قارعه را بخواند خداوند ميزان عملش را در روز قيامت سنگين مى كند «1».

حضرت باقر عليه السّلام فرمود: هر كس اين سوره را بخواند خداوند او را از فتنه دجّال و چرك جهنّم در امان دارد «2».

[سوره القارعة (101): آيات 1 تا 11] .... ص : 693

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الْقارِعَةُ (1) مَا الْقارِعَةُ (2) وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ (3) يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ (4)

وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ (5) فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ (6) فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ (7) وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ (8) فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ (9)

وَ ما أَدْراكَ ما هِيَهْ (10) نارٌ حامِيَةٌ (11)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها ثقل اللَّه ميزانه يوم القيامة.

2- و

عن الباقر عليه السّلام: من قرأها آمنه اللَّه من فتنة الدّجال و من قيح جهنّم.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 694

ترجمه: .... ص : 694

به نام خداوند بخشنده مهربان.

آن حادثه كوبنده. (1)

و چه حادثه كوبنده اى؟! (2)

و تو چه مى دانى كه حادثه كوبنده چيست؟ (3)

روزى كه مردم مانند پروانه هاى پراكنده به هر سو، مى دوند. (4)

و كوه ها مانند پشم رنگين حلّاجى شده مى گردد. (5)

(در آن روز) كسى كه ترازوهاى اعمالش سنگين است. (6)

در يك زندگى خشنود خواهد بود. (7)

و اما كسى كه ترازوهايش سبك است. (8)

پناهگاهش «هاويه» (دوزخ) است. (9)

و تو چه مى دانى هاويه چيست؟ (10)

آتشى است سوزان. (11)

تفسير: .... ص : 694

الْقارِعَةُ مَا الْقارِعَةُ ... يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ (يوم يكون) منصوب به فعل مقدّرى است كه «قارعه» بر آن دلالت دارد يعنى دلها را با قارعه مى كوبد. روزى كه مردم مانند پروانه هاى پراكنده اند، خداوند انسانها را- در بسيارى و پراكنده شدن و ضعف و خوارى و پريدن از هر سو به طرف دعوت كننده- به پروانه تشبيه كرده است و در مثلهاى عرب آمده است: اضعف من فراشة و اذلّ و اجهل، [فلانى ] ضعيف تر و نادان تر و خوارتر از پروانه است.

وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ خداوند كوه ها را به پشم رنگارنگ و حلّاجى شده تشبيه كرده چون كوه ها رنگهاى مختلف دارند و اجزاى آن از هم جدا مى شود.

فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ موازين جمع موزون و منظور عملى است كه در پيشگاه خدا اهميّت و ارج دارد، يا جمع ميزان است و مقصود از «ثقل» برترى اعمال نيك بر بد است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 695

وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ امّه هاوية، از گفته عرب: هوت امّه گرفته شده هر گاه مرد به هلاكت فراخوانده شود زيرا هر گاه شخص سقوط كند و هلاك شود مادرش مى گريد و گويى فرموده است: و

أمّا من خفّت موازينه فقد هلك، كسى كه ميزان عملش سبك باشد هلاك شده است. بعضى گفته اند: هاويه، يكى از نامهاى دوزخ است و گويى اهل دوزخ در آتشى ژرف فرو مى افتند، يعنى جايگاه چنين كسى دوزخ است، و به مأوى و جايگاه، از باب تشبيه (امّ، مادر) مى گويند چون مادر، مأوى و جايگاه فرزند است.

ابن صالح گويد: فرق سر او در هاويه يعنى قعر دوزخ قرار مى گيرد چون واژگون در دوزخ افكنده مى شود.

وَ ما أَدْراكَ ما هِيَهْ «هيه» ضمير (داهيه) اى است كه «فأمّه هاوية» در تفسير اول يا ضمير «هاوية» بر آن دلالت مى كند و «هاء» در «هيه» براى سكت است و هر گاه قارى وصل كند «هاء» سكت را حذف مى كند.

نارٌ حامِيَةٌ آتشى است بسيار سوزان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 696

سوره تكاثر .... ص : 696

اشاره

مكّى است و هشت آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 696

هر كس اين سوره را قرائت كند خداوند او را در مورد نعمتهايى كه در دنيا به او داده محاسبه نكند و ثواب قرائت هزار آيه [قرآن ] را به او بدهد.

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس اين سوره را در نماز واجب بخواند خداوند ثواب صد شهيد به او بدهد و هر كه آن را در نماز نافله بخواند خداوند ثواب پنجاه شهيد به او عطا فرمايد «1».

[سوره التكاثر (102): آيات 1 تا 8] .... ص : 696

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ (1) حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ (2) كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (3) ثُمَّ كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (4)

كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ (5) لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ (6) ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ (7) ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ (8)

__________________________________________________

1- و

عن الصادق عليه السّلام: من قرأها فى فريضة كتب له ثواب مائة شهيد و من قرأها فى نافلة كان له ثواب خمسين شهيدا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 697

ترجمه: .... ص : 697

به نام خداوند بخشنده مهربان.

تفاخر و تكاثر شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل كرده) (1)

تا آنجا كه به زيارت قبرها رفتيد (و قبور) مردگان خود را بر شمرديد. (2)

چنين نيست كه شما خيال مى كنيد بزودى خواهيد دانست. (3)

باز چنان نيست كه شما مى پنداريد بزودى خواهيد دانست. (4)

چنان نيست كه شما خيال مى كنيد اگر شما علم اليقين (به آخرت) داشتيد (به سراغ اين موهومات و تفاخرها نمى رفتيد) (5)

شما قطعا جهنّم را خواهيد ديد! (6)

سپس (با ورود در آن) آن را به علم اليقين مشاهده خواهيد كرد. (7)

سپس در آن روز همه شما از نعمتهايى كه داشته ايد سؤال خواهيد شد. (8)

تفسير: .... ص : 697

أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ مسابقه بر سر بسيارى مال و فخر و مباهات به مال، شما را از ياد آخرت بازداشته است.

حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ يعنى تا با همان حالت مرگ شما را دريافت و گفته اند: شما به زندگانتان تكاثر ورزيديد و چون همه آنها را بر شمرديد به گورها رفتيد و به مردگان تكاثر كرديد و به عنوان ريشخند آنها از ذكر و بر شمردن مردگان، به زيارت قبرها تعبير كرده است.

كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ «كلّا» منع و هشدارى است بر اين كه شايسته نيست تمام همّت انسان دنيا باشد تا آنجا كه به امور دينى خود اهتمام نورزد.

سَوْفَ تَعْلَمُونَ تهديدى است تا بترسند و از [خواب ] غفلت بيدار شوند.

ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ تكرار آيه، تأكيدى بر منع و ترساندن آنهاست و «ثمّ» دلالت دارد كه ترساندن دوم بيشتر و شديدتر از تهديد اول است يعنى بزودى از اشتباه بودن اعتقادتان آگاه خواهيد شد هر گاه ترس مرگ و جان دادن را كه در پيش

داريد ببينيد سپس هشدار را نيز تكرار كرده و فرموده: لَوْ تَعْلَمُونَ يعنى اگر آنچه را

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 698

در برابر داريد به علم اليقين بدانيد يعنى اگر علم شما به قيامت مانند علم به امور يقينى بود چنان براى آخرت كار مى كرديد كه توصيف ناپذير بود ولى شما گمراهانى نادانيد، پس جواب «لو» حذف شده است.

لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ جواب قسم محذوف است و قسم براى تأكيد تهديد و شرح چيزى است كه آنها را بدان ترسانده و انذار فرموده است سپس به خاطر تشديد كردن تهديد و ترساندن، آن را تكرار كرده است.

لترون به صورت فعل مجهول نيز قرائت شده است.

ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ عين اليقين، يقين خالص است و ممكن است مقصود از رؤيت، علم و ديدن باشد.

ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ آن گاه در قيامت از نعمتهايى كه لذّت بردن از آنها شما را از كارهاى دينى بازداشت، سؤال خواهيد شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 699

سوره عصر .... ص : 699

اشاره

مكّى است و سه آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 699

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند خداوند سرانجام او را صبر قرار مى دهد و در روز قيامت با اصحاب حق خواهد بود «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس اين سوره را در نمازهاى مستحبّى خود بخواند خدا روز قيامت او را برانگيزد در حالى كه چهره اش درخشان و لبانش خندان و چشمانش روشن باشد تا وارد بهشت شود «2».

[سوره العصر (103): آيات 1 تا 3] .... ص : 699

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ الْعَصْرِ (1) إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ (2) إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ (3)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها ختم اللَّه له بالصّبر و كان مع اصحاب الحق يوم القيامة.

2- و

عن الصادق عليه السّلام: من قرأها فى نوافله بعثه اللَّه يوم القيامة مشرقا وجهه ضاهكا سنّه قريرا عينه حتى يدخل الجنة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 700

ترجمه: .... ص : 700

به نام خداوند بخشنده مهربان

به عصر سوگند. (1)

كه انسانها همه در زيانند. (2)

مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند و يكديگر را به حق سفارش كرده و يكديگر را به شكيبايى و استقامت توصيه نموده اند. (3)

تفسير: .... ص : 700

وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ خداوند سبحان به روزگار سوگند ياد كرده چون در آن براى صاحبان بينش عبرت است، يا به شب سوگند خورده چون دلائل قدرت [حق ] در آن وجود دارد يعنى روز روى مى گرداند و شكوه و قدرت خورشيد مى رود.

إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ، انسان اسم جنس است، آدمى در خسران و زيان است و عمرش كه سرمايه اوست هر روز كم مى شود و هر گاه سرمايه اش تمام شود و طاعت و بندگى به دست نياورد سراسر روزگارش در كاستى و ضرر است.

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جز مؤمنان درستكار زيرا آنها به وسيله دنيا آخرت را خريده اند و بهره برده و رستگار و خوشبخت شده اند.

وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ بعضى از مؤمنان بعضى ديگر را به امرى ثابت كه انكارش جايز نيست سفارش مى كنند يعنى به تمام خوبيها كه عبارت از يگانه دانستن خدا و پيروى پيامبران و اولياى اوست و نيز به زهد در دنيا و تمايل به آخرت و اداى واجبات و دورى از گناه و زشتيها توصيه مى كنند.

وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ همچنين يكديگر را به شكيبايى در برابر گناهان و پايدارى در عبادات و گرفتاريها سفارش مى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 701

سوره همزه .... ص : 701

اشاره

مكّى است و نه آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 701

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند خدا به عدد هر كسى كه به محمّد صلّى اللَّه عليه و آله استهزا كرده، ده حسنه به وى بدهد «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس اين سوره را در نمازهاى واجبش قرائت كند فقر از او برطرف شود و روزى به طرفش بيايد و بد مردن از او دفع شود «2».

[سوره الهمزة (104): آيات 1 تا 9] .... ص : 701

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ (1) الَّذِي جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ (2) يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ (3) كَلاَّ لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ (4)

وَ ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ (5) نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ (6) الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ (7) إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ (8) فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ (9)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من استهزء بمحمد صلّى اللَّه عليه و آله.

2- و

عن الصادق عليه السّلام، من قرأها فى فرائضه نفت عنه الفقر و جلبت عليه الرّزق و رفعت عنه ميتة السوء.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 702

ترجمه: .... ص : 702

به نام خداوند بخشنده مهربان.

واى بر هر عيبجوى مسخره كننده اى! (1)

همان كس كه مال را جمع آورى و شماره كرده (بى آن كه حساب مشروع و نامشروع كند). (2)

گمان مى كند كه اموالش سبب جاودانگى اوست! (3)

چنين نيست كه او مى پندارد، بزودى در حطمه (آتشى خرد كنند) پرتاب مى شود. (4)

و تو چه مى دانى حطمه چيست؟ (5)

آتش بر افروخته الهى است (6)

آتشى كه بر دلها غلبه مى يابد (7)

اين آتش از هر سو در ميانشان گرفته (8)

شعله هاى كشيده و بر افراشته (9)

تفسير: .... ص : 702

وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ (همز) به معناى شكستن است، به مردى اعرابى گفتند:

أ تهمز الفارة، آيا موش را درهم مى شكنى؟ پس گفت: گربه موش را درهم مى شكند.

«لمز» طعنه زدن است بنا بر اين «همزه» كسى است كه آبروى مردم را با غيبت كردن از آنها و گزيدنشان، درهم مى شكند و «لمزه» كسى است كه به مردم طعنه مى زند، و بناى «فعله» دلالت بر عادت دارد يعنى به آن كار معتاد شده است. زياد اعجمى گويد:

تدلى بودّى اذا لاقيتنى كذبا و ان تغيّبت كنت الهامز اللّمزه «1»

اين آيه تهديدى از خداوند براى هر غيبت كننده عيبجويى است كه سخن چين است و ميان دوستان جدايى مى اندازد.

از حسن [بصرى ] نقل شده كه «همزه» كسى است كه در حضور شخص عيبجويى مى كند و لمزه كسى است كه در حال غايب بودن شخص غيبت مى كند.

__________________________________________________

1- هر گاه مرا مى بينى به دروغ نسبت به من اظهار دوستى مى كنى و اگر غايب شوم پشت سر من به بدگويى و غيبت مى پردازى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 703

الَّذِي جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ «الّذى» بدل از كلّ است، يا منصوب به ذمّ است «جمع» با تشديد

و بدون تشديد قرائت شده و مشدّد با «عدّده» سازگارتر است.

بعضى گفته اند: عدّده يعنى مال را براى رويدادهاى روزگار وسيله و ابزارى قرار داده است.

يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ اخلده و خلّده يعنى آرزوهاى دور و درازش به اندازه اى است كه مى پندارد مال، او را در دنيا جاودانه مى سازد و نمى ميرد. يا معنى اين است كه او ساختمان را با آجر و سنگ محكم مى سازد و عملش مانند كسى است كه مى پندارد ثروتش او را زنده باقى مى دارد يا كنايه از اين است كه عمل صالح صاحب خود را در نعمتها جاودان مى سازد نه ثروت و مال.

كَلَّا لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ كلّا، منع او از گمانى است كه دارد.

لينبذنّ ... يعنى خودش و مالش در حطمه افكنده مى شود، و حطمه يكى از اسمهاى جهنّم است. از مقاتل نقل است كه [حطمه ] استخوانها را مى شكند و گوشتها را مى خورد تا جايى كه به قلبها هجوم مى آورد به مرد شكمباره، حطمه گويند.

وَ ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ سپس با ذكر اين آيه حطمه را مهم جلوه داده و فرموده است: تو چه مى دانى حطمه چيست؟ آن گاه آن را تفسير كرده و به خويشتن نسبت داده و فرموده است: [حطمه ]، آتشى است ...

نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ آتشى است شعله ور كه بر دلها مسلط است و منظور از افئده ميانه دلهاست و هيچ جاى بدن انسان لطيف تر از دل نيست و هيچ عضوى مانند آن به اندك اذيّتى آزرده نمى شود پس چگونه خواهد بود هر گاه آتش جهنّم بر آن غلبه يابد و مسلّط شود.

إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ در اين آيه علّت تسلط آتش را بر دوزخيان بيان كرده كه درهاى جهنّم بر

آنها بسته مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 704

فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ «عمد» به ضمّ (عين و ميم) و فتح آن قرائت شده و اين تأكيدى بر نوميدى دوزخيان از خارج شدن و اعلام به اين است كه حبس ابد هستند يعنى درهاى جهنّم بر روى آنها بسته شده و براى اطمينان بيشتر از باز نشدنشان، ستونهايى بر آنها كشيده مى شود. از غضب و عذاب دردناك خداوند به او پناه مى بريم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 705

سوره فيل .... ص : 705

اشاره

مكّى است و پنج آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 705

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند خدا او را در دوران زندگى اش از افترا و تهمت و مسخ شدن سالم بدارد «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس سوره فيل را در نمازهاى واجبش قرائت كند هر زمين هموار و هر كوهى در روز قيامت گواهى دهد كه او از نمازگزاران است و در زمره آمنين خواهد بود «2».

[سوره الفيل (105): آيات 1 تا 5] .... ص : 705

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ (1) أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ (2) وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ (3) تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ (4)

فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ (5)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها عافاه اللَّه ايّام حياته من القذف و المسخ.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام من قرأها فى فرائضه شهد له كلّ سهل و جبل يوم القيامة انّه كان من المصلّين و كان من الآمنين.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 706

ترجمه: .... ص : 706

به نام خداوند بخشنده مهربان.

آيا نديدى پروردگارت با اصحاب فيل (لشكر ابرهه كه به قصد نابودى كعبه آمده بودند) چه كرد؟ (1)

آيا نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد؟ (2)

و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه فرستاد. (3)

كه با سنگهاى كوچكى آنها را هدف قرار دادند. (4)

در نتيجه آنها را همچون كاه خورد شده قرار داد. (5)

تفسير: .... ص : 706
[شأن نزول ] .... ص : 706

ابرهة بن صباح اشرم پادشاه يمن [كه يهودى بود] معبدى در صنعاى يمن ساخت به اين قصد كه حاجيان را [بجاى زيارت كعبه ] به آن جا متوجه سازد پس مردى از بنى كنانه از مكه خارج [و به يمن رفت ] و شب براى قضاى حاجت در معبد صنعا نشست، اين كار شاه يمن را خشمگين ساخت و مصمّم شد كه كعبه را ويران كند پس از حبشه بيرون شد در حالى كه فيلى بسيار قوى و بزرگ به نام «محمود» با او بود و گويند جز اين فيل دوازده فيل ديگر همراهش بود و چون به مغمّس [نه كيلومترى مكّه ] رسيد عبد المطّلب كه دويست شتر او را [لشكريان شاه يمن ] برده بودند وارد بر شاه شد، عبد المطّلب مردى تنومند و خوش سيما بود پس به شاه گفتند: اين سرور قريش است، شاه او را تعظيم كرد. و از تخت خود فرود آمد و بر زمين نشست و او را كنار خود نشاند آن گاه گفت: حاجتت چيست؟ گفت:

حاجتم دويست شترى است كه پيش آهنگان لشكرت آنها را گرفته اند. شاه به او گفت: از چشمم افتادى، [در نظرم كوچك شدى ] من براى ويران كردن كعبه آمدم كه موجب عزّت و شرف شماست و به

آن ايمان و اعتقاد داريد پس دفاع از چيزى كه از تو گرفته شده تو را از كعبه بازداشت؟ عبد المطّلب گفت: من خداوند شترم و خانه را نيز خداوندى است كه دشمن را از آن منع خواهد كرد پس از اين سخن ابرهه را خوش آمد و دستور داد شترانش را به او بازگردانند پس عبد المطّلب

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 707

برگشت و كنار در كعبه آمد و حلقه در را گرفته و مى گفت:

لا همّ إنّ المرء يمن ع اهله فامنع حلالك لا يغلبنّ صليبهم

و محالهم عدوا محالك ان كنت تاركهم و كعبتنا فأمر ما بدا لك «1» يا ربّ لا أرجو لهم سواكا

يا ربّ فأمنع منهم حماكا «2»

پس در حال دعا توجّهى كرد ناگاه پرنده اى [ديد] كه از سوى يمن مى آيد و گفت: به خدا اين پرنده شگفت آور است و پرنده دريايى نيست [از منطقه نجد نيست ] و از تهامه و مكّه هم نيست.

أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ يعنى تو آثار كار خدا را نسبت به شاه حبشه كه قصد تخريب كعبه را كرد ديدى و آن سالى بود كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در آن متولد شد.

كَيْفَ محلا منصوب به «فعل ربّك» است نه به «أ لم تر» چون در «كيف» معناى استفهام هست.

أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ آيا قصد سوء آنان در تخريب خانه خدا و كشتن اهالى آن و مباح ساختن اموالشان را باطل نكرد گفته مى شود: ضلّل كيده، هر گاه

__________________________________________________

1- اين اشعار را عبد المطّلب سرود آن گاه كه ابرهه آهنگ ويران ساختن كعبه كرد و دويست شتر او را به يغما

برد. خداوندا آدمى خاندان خود را حفظ مى كند و تو خدايى پس ساكنان حرمت را كه در آن قرار دارند حفظ فرما و امروز خاندانت (ساكنان حرم) را در برابر خاندان صليب (مسيحيان) و پرستندگان صليب نصرت فرما تا صليب آنها و حيله هايشان ظالمانه بر اهل حرم غالب نشوند، آنها كه تمام نيروها و پيلهايشان را آورده تا عائله ات (مردم مكّه) را اسير كنند. گروهى نادان با مكر و فريب خود آهنگ حرم تو را كرده و از عظمتت نترسيدند. اگر آنان را در برابر كعبه ما كه قصد ويرانى آن را دارند به حال خود واگذارى كه هر كار بخواهند انجام دهند حكمت و مصلحتى در آن است كه تو مى دانى و ما بى خبريم.

2- اين شعر نيز از عبد المطّلب است: براى دفع آنان (ابرهه و لشكريانش) به كسى جز تو اميد ندارم پروردگارا حمايت خود را از آنان بازدار.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 708

مكر او را ضايع و تباه سازد.

وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ خداوند گروهى پرنده به نام ابابيل بر آنها فرستاد. مفرد «ابابيل» «اباله» و در مثل گويند: ضغث على ابالة «1». دسته اى از پرندگان در گرد آمدنشان به «اباله» تشبيه شده اند، بعضى گفته اند: ابابيل مانند عباديد و شماطيط است و مفرد ندارد.

تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ يعنى آن پرندگان بر آنان (ابرهه و يارانش) سنگهايى از سجّيل بيفكندند.

در معناى سجّيل چند قول است:

1- مشتقّ از اسجال به معناى ارسال و فرستادن است چون عذاب به فرستادن وصف شده يعنى سنگباران كردن آنها از جمله عذابهايى است كه [بر آنها] نوشته شده (مقدّر گرديده) است.

2- گلى است پخته شده مانند آجر.

3- معرّب

سنگ گل است.

در كلمه «طير» نيز دو قول است:

1- گويند پرندگانى سفيد بودند و در منقار هر پرنده اى يك سنگ و در پاهايش دو سنگ بزرگتر از عدس و كوچكتر از نخود بود.

2- پرندگانى سبز بودند كه منقارهاى زرد داشتند.

ابن عبّاس گويد: از جنس آن سنگها در نزد امّ هانى ديدم و نظير پيمانه اى بود كه خطهاى قرمز داشت مانند مهره يمانى كه از معدن عقيق بيرون مى آيد، پس سنگ بر سر هر مردى [از لشكريان ابرهه ] كه قرار مى گرفت از طرف ديگر او (مقعدش)

__________________________________________________

1- ضرب المثل، در جايى به كار مى رود كه شخصى گرفتار مصيبت و بلايى شده، مجدّدا به بلاى ديگرى گرفتار مى شود.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 709

بيرون مى آمد.

فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ خداوند آنها (ابرهه و لشكريانش) را به برگ زراعت تشبيه كرده هر گاه كرمها آن را بخورند، يا به كاهى تشبيه فرموده كه چهارپايان آن را بخورند و سرگين كنند.

اين تشبيه از كنايه هاى لطيف قرآن است و اين سوره پشت ملحدان و فلاسفه را كه منكر معجزات خارق العاده اند مى شكند زيرا جريان اصحاب فيل را نمى توان به طبيعت و جز آن نسبت داد.

چگونه ممكن است اين جريان را به اسرار طبيعت نسبت داد كه گروهى از پرندگان بيايند و به همراه خود سنگهايى داشته باشند آماده شده براى نابود كردن گروه هايى معيّن و سنگها را به سوى آنان بيندازند و اشخاص معيّنى را نابود سازند، و هيچ كس نتواند آن را منكر شود و در آن ترديد كند زيرا پيامبر ما صلّى اللَّه عليه و آله اين سوره را بر اهل مكه قرائت كرد و منكر آن نشدند بلكه با اصرارى

كه بر تكذيب پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله داشتند بدان اقرار كردند و آن را مبدأ تاريخ قرار دادند چنان كه ساختن كعبه و ديگر حوادث مهم تاريخى را مبدأ تاريخ قرار داده بودند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 710

سوره قريش .... ص : 710

اشاره

مكّى است و چهار آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 710

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند خدا به عدد كسانى كه اطراف كعبه طواف كرده و در آن معتكف شده اند ده اجر به او بدهد «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: دو سوره را در يك ركعت نماز نمى توان جمع كرد مگر سوره ضحى و الم نشرح، و الم تر كيف و لايلاف قريش را «2».

عمرو بن ميمون گويد: نماز مغرب را پشت سر عمر بن خطّاب خواندم پس در ركعت اول نماز، وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ را خواند و در ركعت دوم، الم تر كيف و لإيلاف قريش را قرائت كرد «3».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من طاف بالكعبة و اعتكف بها.

2- و

عن الصادق عليه السّلام لا تجمع سورتين فى ركعة الّا اضحى و الم نشرح، و الم تر كيف و لإيلاف قريش.

3- و عن عمرو بن ميمون، صلّيت المغرب خلف عمر بن خطاب فقرأ فى الاولى و التّين و الزّيتون و فى الثانية الم تر كيف و لايلاف قريش. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 711

[سوره قريش (106): آيات 1 تا 4] .... ص : 711

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

لِإِيلافِ قُرَيْشٍ (1) إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ (2) فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ (3) الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ (4)

ترجمه: .... ص : 711

به نام خداوند بخشنده مهربان.

(مجازات اصحاب الفيل) به خاطر اين بود كه قريش (به اين سرزمين مقدّس) الفت گيرند (و مقدّمات ظهور پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فراهم شود). (1)

الفت آنها در سفرهاى زمستانى و تابستانى است. (2)

پس (به شكرانه اين نعمت بزرگ) بايد پروردگار اين خانه را عبادت كنند. (3)

همان خدايى كه آنها را از گرسنگى نجات داد و از ناامنى رهايى بخشيد. (4)

تفسير: .... ص : 711

لِإِيلافِ قُرَيْشٍ «لام» در «لإيلاف» متعلّق به «فليعبدوا» است خداوند سبحان قريش را امر كرده او را بپرستند به خاطر اين كه مسافرت زمستان و تابستان موجب اقامت آنها در مكّه و انس و الفتشان مى شود و پرستش خداوند را شكر اين نعمت و اقرار به آن قرار دهند.

بعضى گفته اند: «لإيلاف»، متعلّق به آيه سوره قبل است، يعنى خداوند آنها (ابرهه و سپاهيانش) را مانند علف خورده شده قرار داد تا قريش [در مكّه بمانند و با مسافرت زمستانى و تابستانى ] با يكديگر الفت بگيرند. سوره لإيلاف و فيل در مصحف ابىّ (بن كعب) يك سوره و به هم متّصل است، يعنى خداوند مردم حبشه را كه قصد جان مردم مكّه را كرده بودند هلاك كرد تا مردم آن خبر را كه بشنوند از آنها سخت بترسند و محترمشان بدارند تا كار مسافرت زمستان و تابستانشان منظّم شود و هيچ كس نسبت به آنها گستاخ نشود، قريش دو مسافرت داشتند در زمستان

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 712

به يمن مى رفتند و در تابستان به شام تا براى اهل و عيال خود آذوقه تهيه كنند و به تجارت بپردازند و در اين دو مسافرت خود در امان بودند چون اهل

حرم خدا [مكّه ] بودند و هيچ كس مزاحم آنها نمى شد ولى ديگر مردم را مى ربودند.

ايلاف از: أولفت المكان اولفه ايلافا، گرفته شده هر گاه به آنجا انس بگيرد و بدون همزه «ليلاف» قرائت شده است و ايلافهم، الافهم، الفهم، نيز قرائت شده است، گويند: الفته الفا و الافا و شاعر آنها را در اين بيت جمع كرده است:

زعمتم انّ اخوتكم قريش لهم الف و ليس لكم الاف «1»

قريش فرزندان نضر بن كنانه بودند، قريش جانورى بزرگ در درياست كه به هر چه مى رسد آن را مى خورد شاعر گويد:

و قريش هى اللّتى تسكن البحر بها سمّيت قريش قريشا «2»

بعضى گفته اند: قريش از قرش به معناى كسب است زيرا آنها با تجارت خود و رفتن به شهرها مال به دست مى آوردند.

ايلاف را ابتدا به صورت مطلق آورده سپس آن را مقيّد به دو سفر [زمستانى و تابستانى ] ذكر كرده تا اهميّت ايلاف را برساند و نعمت زيادى را كه در آن هست يادآور شود.

رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ رحله مفعول به ايلافهم است و از رحله دو مسافرت زمستانى و تابستانى را قصد كرده و آن را مفرد آورده تا از اشتباه در امان باشد. چنان كه گفته اند: كلوا فى بعض بطنكم تعفّوا «3» [بطن را براى ايمنى از اشتباه مفرد آورده است.].

__________________________________________________

1- پنداشتيد كه قريش برادران شمايند، براى آنها الفت هست ولى براى شما نيست.

2- قريش آن حيوانى است كه در دريا ساكن است از اين رو قريش را قريش ناميده اند.

3- شكمهايتان را از غذا پر نكنيد. بطن را مفرد آورده تا از اشتباه ايمن باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 713

الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ

خَوْفٍ «جوع» و «خوف» را نكره آورده تا شدّت آن دو را برساند يعنى در دو مسافرت آنها را از گرسنگى شديد كه پيش از آن داشتند [رهايى بخشيد] و اطعام كرد و از ترسى بزرگ كه بيم از اصحاب فيل يا بيم از ربوده شدن در شهرشان و در ضمن سفرشان بود، ايمن ساخت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 714

سوره ماعون .... ص : 714

اشاره

بعضى آن را مكّى و بعضى مدنى دانسته اند. و هفت آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 714

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس آن را قرائت كند خداوند او را مى آمرزد اگر زكات پرداخته باشد «1».

حضرت باقر عليه السّلام فرمود: هر كس اين سوره را در نمازهاى واجب و مستحبّ خود بخواند خداوند نماز و روزه اش را قبول كند و به آنچه در دنيا از او سرزده محاسبه اش نكند «2».

[سوره الماعون (107): آيات 1 تا 7] .... ص : 714

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ (1) فَذلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ (2) وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ (3) فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ (4)

الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ (5) الَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ (6) وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ (7)

__________________________________________________

1- فى حديث ابىّ، من قرأها غفر اللَّه له ان كان للزكاة مؤدّيا.

2- و

عن الباقر عليه السّلام. من قرأها فى فرائضه و نوافله قبل اللَّه صلوته و صيامه و لم يحاسبه بما كان منه فى الدنيا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 715

ترجمه: .... ص : 715

به نام خداوند بخشنده مهربان.

آيا كسى كه روز جزا را پيوسته انكار مى كند مشاهده كردى؟ (1)

او همان كسى است كه يتيم را با خشونت مى راند. (2)

و ديگران را به اطعام مسكين تشويق نمى كند. (3)

پس واى بر نمازگزارانى كه ... (4)

نماز خود را به دست فراموشى مى سپارند. (5)

آنها كه ريا مى كنند. (6)

و ديگران را از ضروريات زندگى منع مى نمايند. (7)

تفسير: .... ص : 715

أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ يعنى آيا كسى كه پاداش و جزا را تكذيب مى كند و زنده شدن در قيامت را منكر است شناختى؟ اگر او را نشناخته اى بدان كه تكذيب كننده به جزا، كسى است كه با درشتى يتيم را دور مى كند و زشت و با خشونت دست ردّ به سينه او مى زند.

وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ خاندان خود را بر نمى انگيزد كه به مسكين طعام ببخشد پس نه خود مسكين را اطعام مى كند و نه فرمان به اطعام مى دهد.

خداوند سبحان علم تكذيب به جزا را منع بخشش و اقدام بر آزار ضعيف قرار داده يعنى اگر آن مكذّب، به جزا ايمان و به حساب يقين و به ثواب اميد داشت و از كيفر مى ترسيد به منع و ردّ يتيم اقدام نمى كرد پس آن گاه كه بر آن كار گستاخ شد خودش دانست كه مكذّب است پس اين سخن چه سخت (كوبنده) است و چه بسيار در مقام ترساندن است و چه رسا در بر حذر داشتن از انجام گناهان است و سزاوار است كه به آن بر ضعف ايمان استدلال شود سپس آن را به آيه بعد وصل كرده و فرموده:

فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ گويى فرموده است: هر گاه كار چنان باشد پس واى بر

نمازگزارانى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 716

كه از نماز غفلت مى كنند و غفلتشان براى اين است كه به نماز اهميّت نمى دهند تا نمازشان فوت شده يا وقتش مى گذرد يا افعال نماز را سبك مى شمارند و آن گونه كه امر شده اند نماز نمى گزارند يعنى اركان آن را ادا نكرده و به حدود و حقوق نماز اقدام نمى كنند و همچون كلاغ كه نوك بر زمين مى زند بدون خشوع نماز مى گزارند و از مكروهات مانند بازى كردن با مو (ى سر و صورت) و لباس و بسيار خميازه كشيدن و كشيدن سينه و شانه و توجه (به اين سو و آن سو) نمى پرهيزند.

نمازگزارانى كه عادت كرده اند در اعمالشان سمعه و ريا كنند و تنها قصدشان اخلاص و نزديكى به خدا نيست و حقوقى را كه خدا در اموالشان دارد نمى پردازند.

الَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ يعنى اينها كه رياكارند سزاوارترند كه نسبت به نماز اهميّت ندهند نمازى كه ستون دين و جدا كننده ميان ايمان و كفر است و آن را با ريا كه شعبه اى از شرك است در مى آميزند.

وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ و زكات را كه پل (ارتباطى) اسلام است نمى پردازند و اين صفاتشان نشانه اين است كه آنها دين را تكذيب مى كنند و با يقين فاصله دارند.

انس گفته است: سپاس خداى را كه «فى صلوتهم» نفرموده است.

«مراءاة» مفاعله از ارائه است چون رياكار عمل خود را به مردم نشان مى دهد و آنها ستايش و شگفتى به عملش را به او نشان مى دهند، ولى انسان با اظهار كردن عمل صالح در صورتى كه واجب باشد رياكار نيست چون حق واجبات است كه آنها را آشكار سازند و معرّفى كنند به اين

دليل كه معصوم عليه السّلام فرموده: واجبات را نبايد پنهان داشت زيرا آنها شعائر دين و نشانه هاى اسلام است و فرمود عليه السّلام: هر كس نمازهاى پنجگانه را به جماعت بخواند هر خيرى را به او گمان ببريد و آن حضرت عليه السّلام به اقوامى كه به جماعت حاضر نمى شدند فرمود: بايد در مسجد حاضر شويد يا خانه هايتان را به آتش مى كشم و تارك واجبات استحقاق نكوهش دارد پس واجب است كه آدمى با اظهار واجبات از خود رفع تهمت كند و اگر عمل مستحبّ

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 717

باشد بهتر است آن را پنهان انجام دهد چون در ترك آن نكوهش نمى شود و تهمتى در آن نيست و از ريا دورتر مى شود. و اگر عمل مستحبّى را به اين قصد انجام دهد كه ديگران به او تأسّى جويند نيكو خواهد بود زيرا ريا اين است كه در اظهار عمل قصد داشته باشد مردم او را ببينند و بر درستكارى بستايند بعلاوه دورى كردن از ريا جز بر افراد مخلص كارى است بس دشوار.

از اين رو پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: ريا از حركت مورچه سياه در شب ظلمانى بر روى گليم سياه پنهان تر است.

در كلمه «ماعون» چند قول است:

1- ماعون، زكات واجب است و اين قول از حضرت على عليه السّلام و گروهى نقل شده است. راعى گويد:

قوم على الإسلام لمّا يمنعوا ما عونهم و يضيّعوا التّهليلا «1»

2- ابن مسعود گويد: ماعون، چيزهايى است كه مردم به يكديگر عاريه مى دهند مانند دلو، تبر، ديگ، و آنچه از ديگران دريغ نمى شود مانند آب و نمك.

3- حضرت صادق عليه السّلام فرمود: منظور قرضى

است كه به ديگرى مى دهى و كار نيكى است كه مى كنى و كالاى خانه است كه عاريه مى دهى و زكات جزء ماعون است «2».

__________________________________________________

1- آنان گروهى هستند كه بر اسلام ثابتند از پرداخت زكات و اداى ديگر واجبات دريغ و منع نكردند و نماز را تضييع نكردند [چون نماز شامل لا اله الا اللَّه است، در شعر آمده كه تهليل را تضييع نكردند].

كشّاف، ج 4، ص 805- م.

2- و

عن الصادق عليه السّلام: هو القرض تقرضه و المعروف تصنعه و متاع البيت تعيره و منه الزكاة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 718

سوره كوثر .... ص : 718

اشاره

مكّى و مدنى بودنش مورد اختلاف است و سه آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 718

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس آن را قرائت كند خداوند او را از نهرهاى بهشت سير آب كند و به عدد هر قربانى كه بندگان در روز قربانى كشته اند يا بكشند به وى اجر بدهد «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس سوره كوثر را در نمازهاى واجب و مستحبّ خود بخواند خداوند در روز قيامت او را از كوثر سير آب كند و جايگاهش در نزد محمّد صلّى اللَّه عليه و آله كنار درخت طوبى خواهد بود «2».

[سوره الكوثر (108): آيات 1 تا 3] .... ص : 718

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ (1) فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ (2) إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من طاف بالكعبة و اعتكف بها.

2- و

عن الصادق عليه السّلام من قرأها فى فرائضه و نوافله سقاه اللَّه يوم القيامة من الكوثر و كان محدثه عند محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و اصل طوبى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 719

ترجمه: .... ص : 719

به نام خداوند بخشنده مهربان.

ما به تو كوثر (خير و بركت فراوان) عطا كرديم. (1)

اكنون كه چنين است براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن. (2)

مسلّما دشمن تو ابتر و بلا عقب است. (3)

تفسير: .... ص : 719
اشاره

«كوثر» بر وزن (فوعل) و به معناى بسيار فراوان است و در تفسير آن چند قول است:

1- از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه اين سوره را خواند سپس فرمود: آيا مى دانيد كوثر چيست؟ نهرى است كه پروردگارم به من وعده داده و در آن خير فراوانى است و حوضى است كه در كنار آن امتم در روز قيامت بر من وارد مى شوند، ظروف آن از نقره و به عدد ستارگان آسمان است. پس گروهى از آنها مضطرب و به آتش سرنگون مى شوند.

پس مى گويم:

پروردگارا! اينان از امّت من هستند پس گفته شود: نمى دانى پس از رحلت تو چه كردند؟ اين حديث را مسلم در كتاب صحيح، نقل كرده است.

[شأن نزول ] .... ص : 719

2- از ابن عباس روايت است كه كوثر را به خير فراوان تفسير كرده است، سعيد بن جبير به ابن عبّاس گفت: گروهى از مردم مى گويند كوثر نهرى در بهشت است جواب داد آن هم جزء خير فراوان است.

3- به قولى منظور، بسيارى نسل و ذريّه است و اين امر در نسل پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله از اولاد فاطمه عليها السّلام ظاهر شد چون تعداد آنها قابل شمارش نيست و سپاس خدا را كه شمار آنها به انتهاى روزگار متّصل مى شود و اين تفسير با شأن نزول سوره مطابق است چرا كه عاص بن وائل سهمى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را ابتر ناميد هنگامى كه فرزندش

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 720

عبد اللَّه وفات يافت، و قريش گفتند: محمد صلّى اللَّه عليه و آله صنبور «1» است، بنا بر اين نزول اين سوره به خاطر زدودن اندوهى بود كه

از گفتار قريش در روح و جان پيامبر تأثير گذاشته بود و نيز براى نابود ساختن سخنان ياوه آنها بود.

4- به قولى منظور از كوثر، شفاعت است و در لفظ كوثر تمام احتمالات ياد شده مى رود براستى خداوند سبحان به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آن مقدار خير دنيا و آخرت عطا كرده كه نهايت ندارد اما آنچه جار اللَّه زمخشرى نقل كرده- كه كوثر اولاد مؤمنين از امتش هستند تا روز قيامت چون آنها اولاد پيامبرند- مقبول نيست زيرا خداوند تا ضرورتى نباشد از حقيقت به مجاز عدول نمى كند در حالى كه پيامبر به حسن و حسين عليهما السّلام فرمود: اين دو پسرم امامند قيام كنند يا بنشينند و به حسن فرمود: اين پسرم سيّد و سرور است و در قرآن آمده است: ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ «محمّد پدر هيچ يك از مردان شما نبود». (احزاب/ 40).

پس چگونه كوثر بر اولاد امّت پيامبر آنهايى كه خدا منع كرده كه پيامبر پدرى يكى از آنها باشد حمل مى شود، و بر اولاد دو پسرش (حسن و حسين) از دخترش (فاطمه عليها السّلام) كه خشكى و دريا و دشت و كوهستان را بر اثر كثرتشان پر كرده اند، حمل نمى شود.

فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ در تفسير اين آيه چند وجه است:

1- نماز فجر را به جماعت بخوان و شتران چاق را در منى نحر كن.

2- به قولى نماز واجب را بخوان و در موقع نحر رو به قبله بايست كه از قول عرب گرفته شده كه گويند: منازلنا تتناحر اى تتقابل، منزلهاى ما روبروى هم هستند.

3- روايتى كه از على عليه السّلام در معناى «و

انحر» نقل كرده اند كه: دست راستت را بر

__________________________________________________

1- صنبور: به مردى ضعيف و ذليل و تنها و بى ياور و بدون اهل و عقب گويند، كشّاف، ج 4، ص 808- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 721

روى دست چپ و روبروى گلو قرار بده از رواياتى است كه نقلش از آن حضرت صحيح نيست چون فرزندان او خلاف آن را از حضرت روايت كرده اند و آن اين است كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله در نماز هر دو دست خود را تا مقابل گلو بلند كن.

إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ كسى كه از قومت تو را به خشم آورد ابتر است نه تو و ابتر به كسى گويند كه بلاعقب و بى نسل باشد.

پس در نظم اين سوره زيبا و شگفت برانگيز و ترتيب ظريف آن با همه اختصارى كه دارد، بينديش و ببين چگونه خداوند نكته هاى تازه را در آن گنجانده كه فعل «اعطى» را در اول سوره به مبتدا [«نا» كه اسم انّ است ] نسبت داده است تا اختصاص را برساند [يعنى فقط ما كوثر را به تو عطا كرديم ] و ضمير متكلّم را به صورت جمع آورده (متكلّم مع الغير) تا عظمت و كبريايى ذات خود را اعلام دارد و در اول جمله حرف تأكيد «انّ» را آورده كه به منزله قسم است و كوثر را كه موصوف آن حذف شده ذكر كرده تا به طريق اتّساع بر شمول و شياع، بيشتر دلالت كند و پس از كوثر (فاء) تعقيب آورده تا اقدام به شكر فراوان نشأت گرفته از برخوردارى از بخشش بيشتر باشد.

لِرَبِّكَ كنايه است به دين و عقيده عاص ابن

وائل و نظاير او كه با اين گفتار رنج آور متعرّض رسول خدا شدند همانهايى كه عبادت و نحر كردنشان براى غير خداست [يعنى تو بر خلاف آنها براى پروردگارت نماز بگزار و نحر كن ] و با اين دو عبادت به دو نوع عبادت بدنى و مالى اشاره كرده كه نماز پيش از عبادت بدنى است و عبادت مالى كه نحر شتر بزرگترين آن محسوب مى شود، حذف لام ديگرى به دو جهت است:

1- لام اولى بر آن دلالت دارد.

2- مراعات سجع كه از جمله نظم بديع قرآن است، و به روش التفات از غيبت به خطاب كاف (خطاب) آورده تا بلند بودن مقام پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را اظهار كند، همچنين به ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 722

آن وسيله اعلام دارد كه عبادت واقعى آن است كه شخص قصدش فقط رضاى خدا باشد، سپس فرموده:

إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ خداوند در اين آيه بر سبيل استيناف كه جنس تعليل است علت امر كردن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به روى آوردن به عبادت را بيان فرموده است، و اين تعليل علاوه بر بلندى مطلع و كامل بودن مقطع و مشحون بودن به نكته هاى مهم و آكنده بودن از نيكوييهاى فراوان، از نوع ناب و خالص است كه دلالت مى كند كه اين سخن، از پروردگار جهانيان است كه سخن ديگر سخنگويان را تحت الشعاع قرار مى دهد پس منزّه است خداوندى كه اگر جز همين يك سوره كوتاه و مختصر را نازل نمى فرمود از هر معجزه اى كفايت مى كرد و اگر جنّ و انس بكوشند كه نظير آن را بياورند پيش از اين كه موفّق شوند

زاغ سياه سفيد خواهد شد و سراب مانند آب، جارى خواهد شد [يعنى به امرى محال اقدام كرده اند] اين سوره همچنين دلالت دارد بر اين كه از جهت ديگر يعنى خبر دادن از غيب معجزه و دليلى روشن است از اين نظر كه از آنچه بر زبان دشمنان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله جارى شده، خبر داده و همان طور هم شده است يعنى چيزى كه از آن خبر داده با خود خبر كه اعطاى كوثر است مطابق مى باشد، چون كلمه رسول خدا رفعت يافت و ذرّيه اش در عالم منتشر شد و نام و عقب بدخواه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كه ابتر بود، منقطع گرديد چنان كه بيان فرمود و توفيق از خداوند است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 723

سوره كافرون .... ص : 723

اشاره

مكّى است و برخى مدنى دانسته اند و شش آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 723

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند چنان است كه ربع (4/ 1) قرآن را قرائت كرده است و پيروان شيطان از او دور مى شوند و از شرك مبرّا و از وحشت بزرگ (قيامت) در عافيت خواهد بود «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس سوره كافرون و اخلاص را در نمازى از نمازهاى واجبش بخواند خداوند او و پدر و مادرش و فرزندانش را بيامرزد، و اگر شقىّ باشد اسمش از دفتر اشقيا محو شود و در دفتر سعداء نوشته شود و خداوند او را شهيد بميراند و سعيد زنده نمايد «2».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، و من قرأها فكانّما قرأ ربع القرآن و تباعدت عنه مردة الشّيطان و برئ من الشّرك و تعافى من الفزع الأكبر.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام: من قرأ قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فى فريضة من الفرائض غفر اللَّه له و لوالديه و ما ولد، و ان كان شقيّا محى من ديوان الأشقياء و كتب فى ديوان السّعداء و احياه اللَّه سعيدا و اماته شهيدا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 724

[سوره الكافرون (109): آيات 1 تا 6] .... ص : 724

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ (1) لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ (2) وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (3) وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ (4)

وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (5) لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ (6)

ترجمه: .... ص : 724

به نام خداوند بخشنده مهربان.

بگو اى كافران! (1)

آنچه را شما مى پرستيد من نمى پرستم. (2)

و نه شما آنچه را من پرستش مى كنم مى پرستيد. (3)

و نه من هرگز آنچه را شما پرستش كرده ايد مى پرستم. (4)

و نه شما آنچه را من مى پرستم عبادت مى كنيد. (5)

(حال كه چنين است) آيين شما براى خودتان و آئين من براى خودم! (6)

تفسير: .... ص : 724
[شأن نزول ] .... ص : 724

قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ اين سوره درباره چند نفر از قريش نازل شده كه به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله گفتند: بيا و از دين ما پيروى كن و ما نيز از دين تو پيروى مى كنيم. يك سال تو خدايان ما را بپرست و يك سال ما خدايان تو را مى پرستيم. پس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: پناه بر خدا كه غير خدا را با او شريك سازم، قريش گفتند: پس يكى از خدايان ما را استلام كن [دست بزن ] تا تو را تصديق كنيم و خدايت را بپرستيم، پس اين سوره نازل شد و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بامدادان به مسجد الحرام رفت در حالى كه بسيارى از قريش در آن جا بودند پس در برابر آنها ايستاد و سوره را قرائت كرد و آنان مأيوس شدند.

لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ در آينده آنچه را مى پرستيد نمى پرستم چون «لا» اگر بر فعل مضارع داخل شود فقط معناى آينده مى دهد چنان كه «ما» فقط بر مضارع به معناى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 725

حال داخل مى شود، يعنى در آينده به خواسته شما كه پرستش خدايانتان مى باشد عمل نمى كنم.

وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ و شما نيز به خواسته من كه پرستش خداى من است عمل

نمى كنيد.

وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ يعنى در گذشته هرگز آنچه را شما مى پرستيديد نپرستيده ام و سابقه ندارد كه در جاهليت بتى را پرستيده باشم پس چگونه اميد داريد كه در اسلام بت پرست شوم؟

وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ يعنى در زمانى كه من خداى را مى پرستم شما خدا (ى مرا) نمى پرستيد و به اين دليل «ما عبدت» نفرمود چنان كه «ما عبدتم» فرمود كه قريش پيش از مبعث آن حضرت بت پرست بودند و در آن زمان به عبادت و پرستش خدا مكلّف نبود. همچنين لفظ (ما) آورد نه (من) چون مقصود صفت معبود است و گويى فرموده است: لا اعبد الباطل و لا تعبدون الحق، من باطل را نمى پرستم و شما حق را عبادت نمى كنيد.

بعضى گفته اند: «ما» در «ما عبدتم» مصدريّه است، يعنى: لا اعبد عبادتكم و لا تعبدون عبادتى، من عبادت شما را انجام نمى دهم و شما عبادت مرا.

لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ شرك و بت پرستى شما از آن خودتان و توحيد و يكتا پرستى من از آن خودم، يعنى من به سوى شما مبعوث شدم تا شما را به حق و رهايى از شرك فرا بخوانم پس اگر نپذيرفتيد و از من پيروى نكرديد كمترين كارى كه مرا كفايت مى كند نجات از شماست.

بعضى گفته اند: معناى آيه اين است پاداش دينتان از آن شما باشد و پاداش دين من از آن خودم.

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر گاه قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ را خوانديد بگوييد:

يا ايّها الكافرون

و هر گاه لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ را خوانديد بگوييد:

اعبدوا اللَّه وحده

و هر گاه گفتيد: لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ پس بگوييد:

ربّى اللَّه و

دينى الإسلام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 726

سوره نصر .... ص : 726

اشاره

مدنى است و سه آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 726

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند گويى با محمّد صلّى اللَّه عليه و آله در فتح مكّه حضور داشته است «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كه اين سوره را در نماز مستحبّ يا واجب بخواند خدا او را بر تمام دشمنانش پيروز گرداند و روز قيامت بيايد در حالى كه همراه او نامه اى است كه سخن مى گويد و آن را از داخل قبرش بيرون آورده است و در آن نامه ايمنى از حرارت جهنّم و آتش و زفير دوزخ است كه با گوشهايش آن را مى شنود پس در روز قيامت بر هر چيز بگذرد او را مژده دهد و از هر خيرى او را خبر مى دهد تا به بهشت در آيد «2».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، و من قرأها فكانّما شهد مع محمّد صلّى اللَّه عليه و آله فتح مكّة.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام: من قرأ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ فى نافلة او فريضة نصره اللَّه على جميع اعدائه و جاء يوم القيامة و معه كتاب ينطق قد أخرجه من جوف قبره، فيه امان من حرّ جهنم و من النار و من زفير جهنّم يسمعه بأذنيه فلا يمرّ على شى ء يوم القيامة الا بشره و اخبره بكلّ خير حتى يدخل الجنّة.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 727

[سوره النصر (110): آيات 1 تا 3] .... ص : 727

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ (1) وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْواجاً (2) فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً (3)

ترجمه: .... ص : 727

به نام خداوند بخشنده مهربان.

هنگامى كه يارى خدا و پيروزى فرا رسد. (1)

و مردم را ببينى گروه گروه وارد دين خدا مى شوند. (2)

پروردگارت را تسبيح و حمد كن، و از او آمرزش بخواه كه او بسيار توبه پذير است. (3)

تفسير: .... ص : 727

إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله هنگامى كه نصرت خدا فرا رسد و تو را بر قريش كه دشمنانت هستند پيروز كند.

وَ الْفَتْحُ و نيز زمان فتح مكّه برسد.

اذا، ظرف زمان براى «فسبّح» است و اين يك خبر غيبى و از معجزات است. فتح مكّه در دهم رمضان سال هشتم هجرى اتفاق افتاد در حالى كه هزاران نفر از مهاجرين و انصار و طوايف عرب همراه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بودند، حضرت پانزده شب در مكّه اقامت فرمود سپس به طرف هوازن كه جنگ حنين است خارج شد.

هنگامى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله وارد مكه شد بر در كعبه ايستاد سپس گفت:

لا اله الّا اللَّه وحده وحده، انجز وعده و نصر عبده و هزم الأحزاب وحده

، جز خداى يكتا خدايى نيست، يگانه است، يگانه، وعده خود را تحقّق بخشيد و بنده اش را يارى كرد و بتنهايى احزاب و گروه هاى مختلف را منهزم ساخت، بهوش باشيد هر مال و هر كار بزرگ و خونى كه ادّعا شود زير اين دو پاى من است [مسموع نيست ] مگر خدمت كردن به كعبه و آب دادن حاجيان كه به صاحبان خود بر مى گردد، بدانيد مكّه محترم

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 728

است و خدا آن را محترم قرار داده براى هيچ كس پيش از من جنگ كردن حلال نبوده و براى

من نيز حلال نمى باشد مگر يك ساعت از روز و تا روز قيامت جنگ كردن در آن حرام است، گياه نازك حرم كنده و درخت آن بريده نشود و شكار آن را رم ندهند و زمين مانده آن حلال نيست مگر براى صاحبش و بزرگان قريش وارد كعبه شدند و گمان مى كردند كه شمشير از آنها برداشته نخواهد شد پس حضرت خطاب به آنان فرمود: بدانيد شما براى پيامبر همسايگان بدى بوديد او را تكذيب كرده و آواره نموديد و به اين هم راضى نشديد تا به شهرهاى من (مدينه) لشكر كشيديد و با من جنگيديد.

اى اهل مكّه معتقديد من با شما چه خواهم كرد؟ گفتند: گمان خير داريم، برادرى هستى بزرگوار و پسر برادرى هستى بزرگوار، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: برويد شما آزاد شدگانيد. پس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آنها را آزاد كرد در حالى كه خداوند او را بدون خونريزى بر آنان مسلّط ساخت و مكّه (في ء) پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بود، از اين رو آنان را آزاد شدگان ناميد آن گاه قريش بر اسلام با او بيعت كردند.

وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ و مردم را ببينى كه داخل در ملت اسلام مى شوند.

أَفْواجاً گروه هاى بسيار، يك قبيله همگى داخل در دين اسلام مى شدند پس از آن كه يكى يكى و دو تا دو تا وارد مى شدند.

از جابر بن عبد اللَّه انصارى نقل شده كه روزى مى گريست از او راجع به گريه اش سؤال شد، گفت: شنيدم كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مى فرمود: مردم گروه گروه در دين خدا وارد شدند و بزودى

گروه گروه از دين خارج خواهند شد، بعضى گفته اند: مقصود از مردم اهل يمن هستند. هنگامى كه اين سوره نازل شد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله گفت: اللَّه اكبر فتح و نصرت خدا فرا رسيد و اهل يمن آمدند گروهى كه دلهايشان نرم است، ايمان، ايمان يمانى، و فقه و فهم يمانى و حكمت يمانى است و فرمود: نفس پروردگارتان ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 729

را از سوى يمن ادراك مى كنم.

حسن [بصرى ] گويد: چون رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مكّه را فتح كرد بعضى از عربها به بعضى روى آورده و گفتند: در صورتى هم كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بر اهل مكّه پيروز شود اهل حرم مجازات نمى شوند، چون پيش از اين خداوند آنها را از اصحاب فيل و هر كه قصد سوء نسبت به آنها كرده در امان داشته است پس بدون جنگ گروه گروه وارد اسلام مى شدند.

يَدْخُلُونَ محلا منصوب است بنا بر اين كه حال از «رأيت» است هر گاه به معناى «ابصرت» يا «عرفت» باشد و اگر به معناى «علمت» باشد محلّا منصوب و مفعول دوم «رأيت» است.

فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ پس بگو: سبحان اللَّه در حالى كه خدا را حمد و سپاس مى گويى يعنى در مقابل اين كه خداى متعال كارى را كه به قلب هيچ كس خطور نمى كرد (فتح مكّه) را برايت ممكن ساخت به شگفت آى، يا اين كه خدا را ياد كن در حالى كه تسبيح مى گويى و حمد مى كنى و بر عبادت و ستايش حق مى افزايى.

وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً دستور به استغفار همراه با تسبيح امر به چيزى را كامل مى كند

كه كار دين بر آن استوار است و آن جمع كردن ميان بندگى و حفظ خود از گناه است، تا امر آن حضرت به استغفار با توجّه به معصوم بودنش لطفى نسبت به امّتش باشد و استغفار از نشانه هاى تواضع در برابر خدا و شكستن نفس است و اين خود عبادتى است.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه من در شبانه روز صد بار از خدا مغفرت مى طلبم «1».

روايت شده كه چون رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله اين سوره را بر اصحاب خود قرائت كرد آنان به يكديگر مژده دادند ولى عبّاس (عموى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله) گريست. پيامبر فرمود: اى

__________________________________________________

1- و

عنه صلّى اللَّه عليه و آله: انّى لاستغفر اللَّه فى اليوم و اللّيلة مائة مرّة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 730

عمو چرا مى گريى؟ گفت: اين سوره خبر مرگ شما را داده است. حضرت فرمود:

چنان است كه شما مى گوييد. پس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله پس از آن دو سال زنده ماند و در آن دو سال خندان و خوشحال ديده نشد.

عبد اللَّه بن مسعود گويد: چون اين سوره نازل شد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بسيار مى گفت:

سبحانك اللّهمّ و بحمدك، اللّهمّ اغفر لى انّك انت التّوّاب الرّحيم

بار خدايا پاك و منزّهى و به ستايشت مشغولم، بار خدايا مرا بيامرز كه تو بسيار توبه پذير و مهربانى.

در روايت ديگرى است كه [مى گفت ]

استغفرك و اتوب اليك

از تو مغفرت مى خواهم و به تو باز مى گردم، اين سوره، سوره توديع ناميده مى شد.

إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً يعنى در زمانهاى گذشته هر گاه مكلّفين استغفار مى كردند بسيار توبه پذير بود پس هر استغفار كننده اى

بايد از خدا چنان توقّعى داشته باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 731

سوره تبّت .... ص : 731

اشاره

[سوره ابى لهب، و مسد نيز ناميده مى شود].

مكّى است و پنج آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 731

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند اميد دارم كه خدا ميان او و ابو لهب در يك خانه جمع نكند «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر گاه سوره تبّت را قرائت كرديد ابو لهب را نفرين كنيد چه او از تكذيب كنندگان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و قرآنى بود كه از نزد خدا آورده بود «2».

[سوره المسد (111): آيات 1 تا 5] .... ص : 731

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ (1) ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ (2) سَيَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ (3) وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ (4)

فِي جِيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ (5)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها رجوت ان لا يجمع اللَّه بينه و بين ابى لهب فى دار واحده.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام: إذا قرأتم تبّت فادعوا على ابى لهب فانّه كان من المكذّبين بالنّبى صلّى اللَّه عليه و آله و بما جاء به من عند اللَّه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 732

ترجمه: .... ص : 732

به نام خداوند بخشنده مهربان.

بريده باد هر دو دست ابو لهب (و مرگ بر او باد). (1)

هرگز مال و ثروت او و آنچه را به دست آورده به حالش سودى نبخشيد. (2)

و بزودى وارد آتشى مى شود كه داراى شعله فروزان است. (3)

و همچنين همسرش در حالى كه هيزم به دوش مى كشد (4)

و در گردنش طنابى از ليف خرماست! (5)

تفسير: .... ص : 732

تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ تباب، خسران و زيانى است كه به هلاكت منجر مى شود يعنى دستان ابو لهب نابود شد و مقصود نابودى و زيانكارى خود اوست مانند آيه:

ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ يَداكَ.

(و تبّ) به معناى حصول هلاكت است مانند گفته شاعر:

جزانى جزاه اللَّه شرّ جزائه جزاء الكلاب العاويات و قد فعل «1»

أبى لهب به سكون «هاء» نيز قرائت شده است و اين نوعى تغيير در اسمهاى علم است چنان كه گويند شمس بن مالك، به ضمّ «شين» و به اين دليل خداوند در اين سوره تعبير به كنيه (ابى لهب) كرده كه اسم او مشهور نبوده و شهرتش به همان كنيه بوده است. پس چون خداوند سبحان اراده كرد كه او را به بدنامى بيشتر مشهور كند و نشانى براى او بماند از اسم و كنيه همان را كه مشهورتر بوده نامبرده زيرا اسم

__________________________________________________

1- در مقابل نيكى من پاداش بد به من داد خداوند بدترين پاداش را به او بدهد كه پاداش سكانى است كه آنها را سنگ مى زنند و خداوند اين پاداش بد را به او داده است.

بعضى از شارحان (شواهد جامى) نقل كرده اند كه عدىّ بن حاتم طايى مردى رومى بود و در خارج كوفه قصرى براى نعمان بن امرؤ القيس ساخت

كه موجب شگفتى او شد و از عدى پرسيد آيا نظير آن را ساخته اى؟ گفت: نه. من اين قصر را بر روى سنگى ساخته ام كه اگر بلغزد و سقوط كند تمام قصر واژگون مى شود پس او را از پشت بام قصر به زير افكند و جان بداد، اين حكايت نادرست است چون عدى در اصل عرب است و در حقيقت اين حكايت براى «سنمّار» اتّفاق افتاده است. براى اطلاع بيشتر به كشّاف، ج 4، پانوشت ص 813- 814 رجوع كنيد- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 733

ابى لهب، عبد العزّى بوده، از اين رو به كنيه اش عدول كرده است.

ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ «ما» استفهام انكارى و محلّا منصوب است، يا «ما» نافيه است.

وَ ما كَسَبَ مرفوع است و «ما» موصول يا مصدريّة و به معناى مكسوبه يا و كسبه است يعنى مال ابو لهب و آنچه را با مالش كسب كرده يعنى سرمايه و بهره هايش يا مالى را كه از پدرش به ارث برده و خود به دست آورده به حال او نفعى ندارد.

ابن عبّاس گفته است: ما كسب ولده آنچه فرزندش به دست آورده است.

ضحّاك گفته است: مال و ثروت ابو لهب و كار پليد او كه همان حيله و مكر در دشمنى با رسول خداست به حال او سودمند نيست.

سَيَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ سيصلى، به فتح «ياء» و ضمّ آن قرائت شده و «سين» براى تهديد است يعنى وارد شدن ابو لهب در آتش قطعى است اگر چه از نظر زمان مهلت دارد.

وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ امّ جميل دختر «حرب» و خواهر ابو سفيان هيزم كش است، اين زن پشته اى از خار و خاشاك و

بوته هاى تيغ دار را حمل مى كرد و شبانه در سر راه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله پراكنده مى كرد، بعضى گفته اند: آن زن سخن چينى مى كرد.

عرب مى گويد: فلان يحطب على فلان، فلانى بر ضرر فلانى هيزم مى كشد هر گاه از او بدگويى كند. شاعر گفته است:

من البيض لم تصطد على ظهر لأمة و لم تمش بين الحىّ بالحطب الرّطب «1»

__________________________________________________

1- شعر از يعقوب است، لأمه، از لوم و عامل آن است، شاعر به كنايه، لؤم را به مركب سوارى تشبيه كرده كه معمولا صاحبش بر او سوار مى شود و به طريق استعاره تخييليّه براى (لؤم) اثبات ظهر و پشت كرده است.

از انگيزه هاى نكوهش بر پشت مركب ملامت چيزى نيافت و در ميان قبيله فتنه انگيزى و سخن چينى نكرد تعبير از ملامت و نكوهش به «حطب رطب، هيزم تر» براى اين است كه هر گاه با هيزم تر آتش افروزند دود فراوانى خواهد داشت. كشّاف ج 4، ص 815- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 734

حطب و هيزم را متّصف به (رطب) قرار داده تا بر دود بسيار دلالت كند چون دود هيزم تر از هيزم خشك بيشتر است و زيادى شرّ و بدى را مى رساند.

وَ امْرَأَتُهُ را مرفوع آورده تا عطف بر ضمير در «سيصلى» باشد يعنى بزودى ابو لهب و زنش به آتش در آيند.

در اعراب «فى جيدها» دو قول است:

1- حال و محلّا منصوب باشد.

2- و امرأته مبتدا و «فى جيدها» خبر آن باشد.

در اعراب «حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» نيز دو قول است:

1- صفت و مرفوع باشد.

2- منصوب، بنا بر اين كه مفعول «اشتم» محذوف باشد.

مِنْ مَسَدٍ «مسد» ريسمانى است كه محكم بافته شده باشد.

و مرد «ممسود الخلق» به كسى

گويند كه اعضاى بدن او محكم باشد. يعنى در گردن امّ جميل ريسمانى است كه از ديگر ريسمانها محكمتر است، او (امّ جميل) آن خارها را حمل مى كند و به گردنش مى بندد چنان كه هيزم كشان پشته هاى هيزم را با ريسمان به گردن مى آويزند، اين تعبير براى تحقير وى و مجسّم ساختن او به صورت بعضى از كنيزان هيزم كش است تا او و شوهرش (ابو لهب) خشمگين شوند و آن دو در خانواده اى ثروتمند و بزرگ زندگى مى كردند.

ممكن است چنين معنى شود كه: حال امّ جميل در آتش دوزخ به همان صورتى خواهد بود كه در دنيا پشته خار حمل مى كرد، پس همواره بر پشت او در دوزخ پشته اى از هيزم دوزخ كه ضريع و زقّوم است خواهد بود و در گردنش ريسمانى بافته از زنجيرهاى آتش است چنان كه هر بزهكارى متناسب با حال خود در گناه خويش كيفر مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 735

سوره اخلاص .... ص : 735

اشاره

مكّى و به قولى مدنى است و چهار آيه دارد.

آن را سوره توحيد و نسمة الرّب نيز ناميده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 735

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را بخواند گويى ثلث (3/ 1) قرآن را قرائت كرده است و به عدد كسانى كه به خدا و فرشتگان و كتب و پيامبران او و روز قيامت ايمان آورده اند ده حسنه به وى عطا مى شود «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس پنج نماز [يوميه ] را بخواند و در آن قل هو اللَّه احد، را نخواند به او گفته شود: اى بنده خدا تو از نمازگزاران نيستى «2».

در حديث آمده است كه به دو سوره: قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ مقشقشتان، يعنى تبرئه كنندگان از شرك و نفاق مى گفته اند «3».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها فكانّما قرأ ثلث القرآن و اعطى من الأجر عشر حسنات بعدد من آمن باللّه و ملائكته و كتبه و رسله و اليوم الآخر.

2- و

عن الصادق عليه السّلام من صلّى خمس صلوات و لم يقرأ فيها بقل هو اللَّه احد قيل له يا عبد اللَّه لست من المصلّين.

3- و

فى الحديث انّه كان يقال لسورتى قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ المقشقشتان اى المبرئتان من الشرك و النفاق.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 736

[سوره الإخلاص (112): آيات 1 تا 4] .... ص : 736

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (1) اللَّهُ الصَّمَدُ (2) لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ (3) وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ (4)

ترجمه: .... ص : 736

به نام خداوند بخشنده مهربان.

بگو خداوند يكتا و يگانه است. (1)

خداوندى است كه همه نيازمندان قصد او مى كنند. (2)

نزاده و زاده نشده. (3)

و براى او هرگز شبيه و مانندى نبوده است. (4)

تفسير: .... ص : 736

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ «هو» ضمير شأن و «اللَّه احد» همان شأن است مانند گفته ات: هو زيد منطلق، گويى خدا فرموده است: شأن اين است كه خداى متعال يگانه است.

بعضى گفته اند هو كنايه از اللَّه و اللَّه بدل از «هو» است و «احد» خبر مبتدا يا اللَّه خبر مبتدا و احد خبر دوم است يا احد خبر براى (هو) محذوف باشد و در اصل هو احد، بوده است.

ابن عبّاسى گويد: قريش گفتند: اى محمّد پروردگار خود را كه ما را به او دعوت مى كنى توصيف كن پس اين سوره نازل شد، معنا اين است خدايى كه توصيف آن را از من خواستيد او خدايى است يكتا. احد، در اصل وحد، بوده، و احد اللَّه بدون تنوين نيز قرائت شده و حذف تنوين براى برخورد آن با لام تعريف است و نظير آن است، لا ذاكر اللَّه، الّا قليلا، و بهتر اين است كه با تنوين و كسر آن به جهت التقاء ساكنين [در صورت وصل ] قرائت شود.

اللَّهُ الصَّمَدُ «صمد» فعل، به معناى مفعول، و از صمد اليه فى الحوائج است، در نيازها آهنگ او كرد، يعنى او خداوندى است كه او را مى شناسيد و اقرار داريد كه او آفريننده آسمانها و زمين و خالق شماست و او يكتا و در خدا بودن متّصف به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 737

يگانگى است و ديگرى در خدا بودن با او شريك نيست و او كسى

است كه در نيازها به سوى او مى روند و هيچ يك از آفريدگان از او بى نياز نيست و او از تمام آفريدگان بى نياز است.

لَمْ يَلِدْ نزاده است چون همجنسى ندارد تا از جنس خود همسرى داشته باشد كه فرزندى بزايد و بر اين معنى آيه زير دلالت دارد: أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ «چگونه ممكن است فرزندى داشته باشد و حال آن كه همسرى نداشته است». (انعام/ 101).

وَ لَمْ يُولَدْ زاده نشده چون هر مولودى نوپديد و جسم است در حالى كه خدا قديم است و وجود او آغازى ندارد و جسم نيست.

وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ يعنى هيچ كس مثل و مانند او نيست.

ممكن است «كفوا» از كفأه و همتا در ازدواج باشد تا از او نفى همسر كند. كفّار از پيامبر سؤال كردند كه پروردگارش را براى آنان توصيف كند پس اين سوره كه شامل صفات پروردگار است نازل شد. زيرا قُلْ هُوَ اللَّهُ، آنها را به خدايى دلالت مى كند كه آفريننده و منشأ اشياست و در ضمن آن خدا را به قادر و عالم بودن توصيف مى كند چون ايجاد و آفريدن جز از شخص عالم و قادر درست نيست زيرا آفرينش در كمال استحكام و نظم و ترتيب است و نيز توصيف به زنده و موجود بودن و شنوا و بينا بودن خداوند است، واحد، توصيف حق به يگانگى و نفى هر شريكى از اوست، و صمد توصيف خداوند به اين است كه همه محتاج اويند و هر گاه چنين باشد غنىّ و بى نياز است، و در غنى بودن همراه با عالم بودن دليلى است بر عدل

او كه كار زشت انجام نمى دهد چون از زشتى كار زشت آگاه است و مى داند كه از انجام كار زشت بى نياز است. و، لم يلد، تشبيه و همجنس داشتن را از خدا نفى مى كند، لم يولد، خداوند را به قديم و بى آغاز بودن وصف مى كند، وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ نفى تشبيه را تثبيت كرده و آن را قطعى مى سازد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 738

خداوند «له» را كه ظرف غير مستقرّ است [متعلّق آن مذكور است ] بدين سبب مقدّم داشته كه سياق اين سخن براى نفى همتا و مانند از ذات پروردگار است و مركز اين معنى همين ظرف است و ذكر آن از همه چيز مهمتر بوده و براى مقدّم شدن شايسته ترين و سزاوارترين كلمه است.

كُفُواً به ضمّ «كاف» و «فاء» و به ضمّ «كاف» و سكون «فاء» و با همزه و سكون «فاء» قرائت شده است.

عظمت جايگاه اين سوره و معادل بودن قرائت آن با ثلث (3/ 1) قرآن با همه اختصارش و نزديك بودن اول و آخرش بروشنى دلالت بر اين دارد كه علم توحيد اهميّتى در نزد خدا دارد و جاى هيچ شگفتى نيست زيرا علم تابع معلوم است و شرافت آن به شرافت معلوم (خدا) است و هر گاه معلوم اين علم (توحيد) خداى جليل و صفات او باشد و نيز آنچه بر خدا رواست و روا نيست پس به شرافت مقام و بلندى شأن و بزرگى درجه آن چه گمان مى برى؟

حضرت باقر عليه السّلام فرمود: هر گاه از قرائت قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، فارغ شدى سه بار بگو:

كذلك اللَّه ربّى،

پروردگارم چنين است، و روايت شده كه پيامبر

صلّى اللَّه عليه و آله در آخر هر آيه اى از اين سوره وقف مى كرد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 739

سوره فلق .... ص : 739

اشاره

مكّى و مدنى بودنش مورد اختلاف است و پنج آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 739

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس معوّذتين را بخواند گويى تمام كتابهايى را كه خدا بر پيامبران نازل فرموده، قرائت كرده است «1».

عقبة بن عامر از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه حضرت فرمود: بر من آياتى نازل شده كه نظير آنها نازل نشده است و آن معوّذتين است «2».

حضرت باقر عليه السّلام فرمود: هر كس معوّذتين و سوره توحيد را در نماز «وتر» بخواند به او بگويند اى بنده خدا بر تو مژده باد كه براستى خدا «نماز وتر» تو را قبول فرمود «3».

__________________________________________________

1- و

فى حديث ابىّ، من قرأ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ فكانّما قرأ جميع الكتب الّتى انزلها اللَّه على الأنبياء.

2-

عن عقبة بن عامر عنه صلّى اللَّه عليه و آله قال نزّلت علىّ آيات لم ينزل مثلهنّ، المعوذّتان.

3-

عن الباقر عليه السّلام من اوتر بالمعوّذتين و قل هو اللَّه احد قيل له ابشر يا عبد اللَّه فقد قبل اللَّه و ترك.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 740

[سوره الفلق (113): آيات 1 تا 5] .... ص : 740

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (1) مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ (2) وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ (3) وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ (4)

وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ (5)

ترجمه: .... ص : 740

به نام خداوند بخشنده مهربان.

بگو پناه مى برم به پروردگار سپيده صبح. (1)

از شرّ تمام آنچه آفريده است. (2)

و از شرّ هر موجود مزاحمى هنگامى كه وارد مى شود. (3)

و از شرّ آنها كه در گرهها مى دمند (و هر تصميمى را سست مى كنند). (4)

و از شرّ هر حسودى هنگامى كه حسد ورزد. (5)

تفسير: .... ص : 740

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ در مثل مى گويند: أبين من فلق الصّبح و من فرق الصّبح آشكارتر از سپيده صبح است، فلق، وزن «فعل» به معناى مفعول است و در معنايش سه وجه است:

1- [اى محمّد] بگو به پروردگار و مدبّر بر آورنده صبح تمسّك مى كنم.

2- به قولى: فلق، هر چيزى است كه خداوند آن را مى شكافد مانند گياه كه با شكافته شدن زمين مى رويد و چشمه ها كه با شكافته شدن كوه ها مى جوشند و باران كه از ابرها مى ريزند و مواليد كه از رحمها خارج مى شوند.

3- به قولى فلق چاهى در دوزخ است يعنى همانند درّه و شكافى در آن قرار دارد چنان كه به زمين هموار واقع در ميان دو بلندى «فلق» مى گويند.

مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ يعنى از شرّ چيزهايى كه خدا آنها را آفريده كه عبارت از مكلّفان و گناهان و ضررها و ستم و تجاوز و جز آنهاست و نيز غير مكلّفان و كارهايشان از خوردن و نيش زدن و گاز گرفتن و انواع ضررهايى كه خدا در غير موجودات زنده

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 741

قرار داده مانند سوزاندن به آتش و كشتن با زهر.

وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ غاسق، شب است هر گاه بسيار تاريك شود از قول خداوند الى غسق الليل، تا تاريكى شب و منظور از «وقوب» وارد شدن

تاريكى شب در هر چيزى است گويند وقبت الشّمس هر گاه خورشيد پنهان شود.

در حديث است كه چون [پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله ] غروب خورشيد را مشاهده مى كرد، مى فرمود: اكنون وقت نماز مغرب است، خداوند شب را به شرّ اختصاص داد براى اين كه پراكنده شدن شرّ در آن بيشتر و پرهيز از شرّ در شب دشوارتر است و گفته اند: شب، شرّ را بيشتر مى پوشاند.

وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ نفّاثات زنان، يا نفوس، يا گروه هايى از زنان جادوگرند كه در نخهايى گره مى زنند و در آنها مى دمند و به منظور ضرر رساندن به كسى (رقيه) «1» به كار مى برند.

وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ از شرّ حسود هر گاه حسد خود را آشكار سازد و به مقتضاى حسد خويش عمل كند و براى شخص مورد حسد گرفتارى ايجاد كند زيرا حسود هر گاه اثر حسد پنهان خود را آشكار نسازد از او به شخص مورد حسد ضرر و شرّى نمى رسد بلكه به خود ضرر مى رساند چون از شادمانى ديگرى غمگين مى شود.

از عمر بن عبد العزيز نقل شده: هيچ ستمگرى را نديده ام كه از حسود به مظلوم شبيه تر باشد.

بعضى گفته اند: معناى آيه از شرّ نفس شخص حسود و چشمان اوست چون بسا مى شود كه چشم مى زند و عيب مى گيرد و ضرر مى زند.

__________________________________________________

1- رقيه، جمع: رقىّ، رقيات، رقيات (بترتيب به تشديد (قاف) و سكون و فتح آن) آن است كه براى رسيدن به كارى، به اعتقاد خود جادوگران، از نيروهاى فوق طبيعت كمك بگيرند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 742

از انس روايت شده كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر كس چيزى را ببيند

كه موجب شگفتى او شود پس بگويد:

اللَّه اللَّه ما شاء اللَّه لا قوّة الّا باللّه،

هيچ چيز به او زيان نرساند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 743

سوره ناس .... ص : 743

اشاره

مكّى و مدنى بودنش اختلافى است و شش آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 743

حضرت باقر عليه السّلام فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شكوه كرد پس جبرييل و ميكائيل خدمت او آمدند. جبرئيل بالاى سر پيامبر و ميكائيل پايين پاى آن حضرت نشست پس جبرئيل آن حضرت را به قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ و ميكائيل به قل اعوذ بربّ النّاس تعويذ كرد «1».

روايت شده كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بسيارى از اوقات حسن و حسين عليهما السّلام را به اين دو سوره تعويذ مى كرد «2».

[سوره الناس (114): آيات 1 تا 6] .... ص : 743

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (1) مَلِكِ النَّاسِ (2) إِلهِ النَّاسِ (3) مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ (4)

الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ (5) مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ (6)

__________________________________________________

1-

عن الباقر عليه السّلام انّ رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله اشتكى فاتاه جبرئيل و ميكائيل فقعد جبرئيل عليه السّلام عند رأسه و ميكائيل عند رجليه فعوّذه جبرئيل بقل اعوذ بربّ الفلق و ميكائيل بقل اعوذ بربّ الناس.

2- و

روى انّ النّبي صلّى اللَّه عليه و آله كان كثيرا ما يعوّذ الحسن و الحسين عليهما السّلام بهاتين السّورتين.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 744

ترجمه: .... ص : 744

به نام خداوند بخشنده مهربان.

بگو پناه مى برم به پروردگار مردم. (1)

به مالك و حاكم مردم. (2)

به خدا و معبود مردم. (3)

از شرّ وسواس خنّاس. (4)

كه در سينه هاى انسانها وسوسه مى كند. (5)

خواه از جنّ باشد يا از انسان! (6)

تفسير: .... ص : 744

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ بِرَبِّ النَّاسِ به آفريننده و ايجاد كننده مردم و تدبير كننده آنها.

مَلِكِ النَّاسِ سرور مردم و كسى كه بر انسانها تسلّط دارد.

إِلهِ النَّاسِ معبود مردم كه فقط براى آنها پرستش او شايسته است نه ديگرى.

مَلِكِ النَّاسِ، إِلهِ النَّاسِ هر دو عطف بيان براى «ربّ النّاس» هستند كه ابتدا با «مَلِكِ النَّاسِ» توضيح داده شده آن گاه با «إِلهِ النَّاسِ» توضيح بيشترى داده شده است زيرا گاه به غير خدا «ربّ النّاس» مى گويند مگر گفتار خداوند را نمى بينيد: اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ «(آنها) دانشمندان و راهبان (تاركان دنيا) را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند». (توبه/ 31).

گاهى به غير خدا (مَلِكِ النَّاسِ) نيز گفته مى شود، امّا إِلهِ النَّاسِ مخصوص به ذات حقّ است و كسى در آن شريك نيست از اين رو خداوند آن را آخرين بيان [براى ربّ الناس ] قرار داده است.

دليل اضافه شدن «ربّ» به «ناس» به صورت اضافه اختصاصى اين است كه استعاذه و پناه بردن به خدا فقط از شرّ كسى است كه در سينه هاى مردم وسوسه مى كند و گويى خداوند فرموده است: اعوذ من شرّ الموسوس فى صدور النّاس ... از

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 745

شرّ كسى كه در سينه هاى مردم وسوسه مى كند به پروردگار مردم پناه مى برم كه امور آنان را در اختيار دارد و او خدا و معبود مردم است، آوردن مضاف اليه

«ناس» كه اسم ظاهر است در تمام جمله ها براى اين است كه عطف بيان براى توضيح و آشكار ساختن كلمه قبل است از اين رو جاى آوردن اسم ظاهر است نه ضمير.

بعضى گفته اند: مقصود از «ناس» اول جنّيهايند، از اين رو فرموده: «بِرَبِّ النَّاسِ» چون خداوند است كه آنها را [در رحمها] پرورش مى دهد و مقصود از «ناس» دوم، اطفالند از اين رو فرموده: مَلِكِ النَّاسِ چون خداوند است كه اطفال را مقتدر و نيرومند مى سازد و مقصود از «ناس» سوم [جوانان ] بالغ و افراد مكلّف است از اين رو فرموده: إِلهِ النَّاسِ چرا كه مكلّفان خدا را مى پرستند.

مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ وسواس اسمى به معناى وسوسه است مانند زلزال كه به معناى زلزله است. اما مصدر اين كلمه «وسواس» به كسر «واو» است مانند زلزال به كسر «زاء» و مقصود از وسواس، شيطان است و به صورت مصدر از آن نام برده شده و گويى شيطان بر حسب ذات و فى نفسه، وسوسه است چون وسوسه شغل و كار شيطان است كه بر آن مداومت و اصرار دارد. يا مقصود صاحب وسوسه است، و وسوسه صداى پنهان است.

الْخَنَّاسِ كسى است كه عادتش دور شدن [در برابر ذكر خدا] است، خنّاس به خنوس منسوب است كه به معناى دور شدن و عقب رفتن است، مانند (عوّاج و تبّات) [فروشنده نوعى پارچه و بافنده گليم ] چون انس بن مالك از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه شيطان بينى خود را بر روى قلب آدميزاده مى نهد، هر گاه خدا را ياد كند دور مى شود و اگر خدا را به ياد نياورد قلب او را مى بلعد

[بر دلش مسلّط مى شود].

الَّذِي يُوَسْوِسُ در اعراب اين جمله چند قول است:

1- ممكن است صفت وسواس و محلّا مجرور باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 746

2- منصوب بنا بر اين كه مفعول فعل «اشتم» است.

3- مرفوع بنا بر اين كه فاعل فعل مذكور باشد. بهتر است در قرائت، شخص قارى در الخنّاس وقف كند، و دوباره از الَّذِي يُوَسْوِسُ، بنا بر يكى از اين دو وجه [اخير] شروع كند.

مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ الَّذِي يُوَسْوِسُ را توضيح مى دهد بنا بر اين كه شيطان دو نوع باشد، شيطان از طايفه جنّ و شيطان از طايفه انسان چنان كه خداوند فرموده است.

شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ «شياطين انس و جنّ». (انعام/ 112).

از ابو ذر نقل شده كه به مردى گفت: آيا از شيطان انسى به خدا پناه برده اى؟

ممكن است «من» در آيه براى ابتداى غايت و متعلّق به «يوسوس» باشد يعنى [شيطان ] به وسيله جنّ و انس در سينه هاى مردم وسوسه مى كند.

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر گاه قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ را خواندى در دلت بگو،

أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

و هر گاه قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ را خواندى در دلت بگو،

أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 747

اين پايان كتاب است.

خدا را در آغاز و انجام، فراوان و پياپى ستايش كرده و سپاسگزارم كه مرا در اين كار استوار داشت و بر آن يارى و تأييد فرمود. در روز شنبه هجدهم ماه صفر سال 542، به تأليف آن شروع كردم و به يارى خدا و لطف او در بيست و چهارم محرّم، دوازدهمين ماه شروع، از آن فراغت يافتم كه يك سال مى شود و مطابق با تعداد نقباى حضرت موسى

عليه السّلام در سرزمين شام در گذشته و تعداد خلفاى پيامبر ما حضرت محمد صلّى اللَّه عليه و آله يعنى پيشوايان اسلام و حجّتهاى خداوند مهيمن و سلام مى باشد پس از خداوند بخشنده مهربان مى خواهم و به وسيله آن پيشوايان بدو توسّل مى جويم كه تلاش و زحمتم را در تصنيف و تنظيم و تنقيح و مهذّب ساختن آن قرار دهد تا از معانى پنهان آن پرده بردارد و در فنّ تفسير يگانه شود و با گوهرها و زيباييهاى تفسير تركيب گردد و به وسيله ظاهر و باطن عملش پر ارج شود و در ميان كتابها بى نظير، و شايان آن باشد كه با آب طلا و با مختصرترين الفاظ و رساترين و كاملترين معنى، نوشته شود و تمام محتويات آن با اصول و فروع دين و معقول و منقول آن مطابق باشد، پس قرآن حقيقتى است پايدار و مرواريدى است بى نظير و راهى است راست كه به بركت آن حاجتها برآورده مى شود و با آن گرفتاريها دفع و مشكلات حلّ مى شود و روزيها به بركت آن فرود مى آيد، و سبب خشنودى خداست و آدمى را به بهشت او مى رساند و موجب به دست آوردن

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 748

پاداش و ذخيره ساختن بهترين آنها و رسيدن به شفاعت پيامبر برگزيده و خاندان آن حضرت مى شود كه ستارگان درخشانى هستند كه از نور آنها كسب نور كردم و در سايه لطف آنها غنوده و به نور آنها هدايت يافته ام و از نور آن بزرگواران اقتباس كرده ام.

بار خدايا اگر مى دانى كه من در اين كار جز رضاى تو را نمى خواستم و به غير تو در آن اعتماد

نكرده ام پس به شفاعت معصومين عليهم السّلام از گناهانم چشمپوشى كن و از بديهايم در گذر و در روز قيامت مرا به آنها ملحق ساز و نعمتهايت را بر من فرو ريز و مرا مشمول بخششهاى ويژه خود گردان براستى كه تو بزرگوار و نعمت دهنده اى و درود خدا بر سرورمان محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و خاندان پاك و برگزيده اش، خدا ما را بس است و بهترين وكيل است او پروردگار ماست بر او توكّل مى كنيم و به سوى او باز مى گرديم و بازگشت به سوى اوست.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109